بحث:عصمت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۸۰۲: | خط ۸۰۲: | ||
گذشته از اینها اندیشه عصمت برگرفته از [[عقل]]، [[قرآن]] و [[سنت]] است و [[زمان]] آن مربوط به [[صدر اسلام]] است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق {{ع}} [[زندگی]] میکردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله است، پس از حیث [[تاریخی]]، چنین مطلبی صحیح نیست. <ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۷۱.</ref>. | گذشته از اینها اندیشه عصمت برگرفته از [[عقل]]، [[قرآن]] و [[سنت]] است و [[زمان]] آن مربوط به [[صدر اسلام]] است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق {{ع}} [[زندگی]] میکردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله است، پس از حیث [[تاریخی]]، چنین مطلبی صحیح نیست. <ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۷۱.</ref>. | ||
=== دسته دوم: [[شبهات]] عمومی عصمت === | |||
این دسته از شبهات، رویکردهای مختلفی چون پدیدار [[شناختی]]، [[تاریخی]]، [[کلامی]] و روانشناختی دارد. از غیر [[اسلام]] دانستن عصمت و انکار خاستگاه [[قرآنی]] و [[روایی]] آن، پیدایش آن بر اساس [[انگیزه]] [[سیاسی]]، غلوگرایانه و جبرگرایانه بودن و ناسازگاری آن با [[کیفر]] و [[پاداش الهی]]، ملازمه آن با تعطیلی [[شریعت]] و خداگونه شدن [[انسان]] معصوم از این قبیل شبهات است. | |||
==== شبهه اول: [[جبرگرایی]] در نظریه [[عصمت]] ==== | |||
یکی از [[شبهات]] عمومی نظریه عصمت، تلقی جبرگرایانه بودن از آن است؛ یعنی هنگامی که [[انسان]] [[معصوم]] با اِمداد [[الهی]] از انجام [[گناه]] عصمت داشته باشند، گویا به نوعی [[اختیار]] و [[گزینش]] آزادانه و ارادیِ او محدود شده و در [[سایه]] یک عامل بیرونی قرار گرفته است<ref>ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۸۷ – ۱۸۸.</ref>. [[معتقدان]] این نظریه میگویند: اینکه در زمینههای پیدایش عصمت گفته میشود، [[خداوند]] [[انسان]] معصوم را به نوعی در برابر گناه و [[آلودگی]] [[حفظ]] میکند، به معنای [[جبر]] است و اساساً، [[اندیشه]] عصمت همسان با جبرگرایی است و با [[اختیار انسان]] سازگاری ندارد. | |||
'''نقد و نظر''' | |||
[[ادله]] فراوانی دلالت میکند که [[انبیا]] و [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز همانند دیگر [[انسانها]] مکلفاند و خداوند در برابر [[اعمال]] آنان نیز [[پاداش]] میدهد<ref>درباره پیامبر{{صل}} آمده: {{متن قرآن|فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ}} «من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱؛ {{متن قرآن|وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}} «و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۳؛ خداوند خطاب به پیامبر{{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ}} «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹؛ {{متن قرآن|وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ}} «و بیگمان تو را پاداشی بیپایان است» سوره قلم، آیه ۳؛ یا درباره حضرت داوود و سلیمان{{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}} «و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵ و ۴۰.</ref> و این نشان میدهد که آنان در اعمال و [[کردار]] خویش کاملاً مختارند و در مورد [[ترک معاصی]] و [[گناهان]] نیز با اختیار خود عمل میکنند؛ زیرا اگر بدون اختیار باشد، گناه نکردن فضیلتی نخواهد بود و هر کس دیگری را هم خداوند به [[زور]] از انجام [[معاصی]] بازدارد، [[مرتکب گناه]] نمیشود. | |||
از اینرو، [[کمال انسان]] معصوم در این است که با [[اختیار]] و [[اراده]] خویش از [[گناه]] و [[آلودگی]] خودداری کند. چنانکه در زمینههای پیدایش [[عصمت]] گفته شد، [[انسان]] [[معصوم]] البته از اِمداد و کمک ویژه [[خداوند]] برخوردار است، ولی این کمکها گزاف نیست<ref>عماد الدین طبری از دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری میفرمایند: «سؤال: بنابراین باید که معصوم به عصمت مستحق مدح نیاید. جواب: ما معصوم را به عصمت مدح نکنیم، بلکه به طاعت مدح کنیم، که آن به مشقت حاصل شود، و وی بدان تحمل مشقت مستحق مدح است». تحفة الأبرار، فصل سیم، در عصمت، ص۶۱.</ref>؛ به این معنا که خداوند کمکی را که به آنان میکند که از گناه خودداری کنند، از دیگران دریغ نمیورزد، بلکه این کمکها کاملاً بر اساس معیار و ضابطه است. هر کس به اندازه شایستگیها و متناسب با تلاشی که در [[راه خدا]] دارد، از این کمکها برخوردار میشود. چون [[معصومان]] با همه توان در راه [[بندگی]] و [[طاعت خدا]] قدم برمیدارند، هنگام نیاز به کمک و اِمداد فوقالعاده [[الهی]]، خداوند آنها را بهرهمند میکند، اما این کمکها به گونهای نیست که آنان را مجبور و اختیارشان را سلب کند<ref>چنانکه طبق دیدگاه شیعیان که انسان نه مجبور است و نه به گونهای که همه چیز به او واگذاشته شده باشد، طبق فرمایش امام صادق{{ع}}: {{متن حدیث|لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ}}، عصمت داشتن نه آنها را مجبور میکند و نه همه چیز را به آنها را میگذارد. ر.ک: شیخ صدوق، التوحید، ص۳۵۲، ب ۵۹، ح۸.</ref>. | |||
==== شبهه دوم: عصمت مستلزم تعطیلی [[شریعت]] ==== | |||
هنگامی که انسانهای [[معصوم]] از هرگونه [[پلیدی]] و [[آلودگی]] [[پاک]] و پیراسته باشند و در مرتبه والای [[عبودیت]] و [[بندگی]] قرار گیرند، دیگر نیازمند عمل به شریعت نخواهند بود و این تعطیلی شریعت را برای آنان در پی دارد؛ بنابراین، [[اعتقاد به عصمت]] موجب از بین رفتن شریعت میشود<ref>ر.ک: انور الباز، عصمة الأئمة، ص۲۰۸.</ref>؛ زیرا زمانی آنها به شریعت و انجام [[تکالیف]] مکلفاند که به آنها نیاز داشته باشند و در صورتی که دارای عصمت باشند، دیگر به شریعت نیازی ندارند و عمل به آن تحصیل حاصل و [[بیهوده]] است. | |||
'''نقد و نظر''' | |||
# در نقد این [[شبهه]] باید گفت: با توجه به اینکه مراتب کمال [[آدمی]] و [[معنویت]] بیپایان و نامحدود است، انسانهای معصوم هرچند به درجات والاتری از آن نیز دست یافته باشند، باز برای پیمودن درجات و مراتب عالیتر آن نیازمند آموزههای [[وحیانی]] و [[شریعت الهی]] خواهند بود؛ مانند [[صلوات]] فرستادن برای [[پیامبر]]{{صل}} که درخواست درجات والاتر برای اوست. | |||
# شریعت الهی تنها برای پیامبران و [[امامان]] نیامده است، انسانهای دیگر نیز نیازمند آن هستند و برای رسیدن به [[سعادت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] باید بر اساس آن [[زندگی]] و عمل کنند؛ پس، [[شریعت الهی]] هرگز تعطیلی بَردار نیست. | |||
# انسانهای [[معصوم]] اگر به درجات و مراتب عالی از کمال و [[بندگی]] رسیدهاند، در [[سایه]] عمل به آموزهها و شریعت الهی بوده است و اگر آنها را زیر پا مینهادند، هرگز به این [[مقامات]] نمیرسیدند. برای [[حفظ]] و استمرار [[عصمت]] نیز باید دقیقاً بر اساس شریعت الهی عمل کنند و تخطی از آن و به تعبیری، تعطیل کردن آن، باعث میشود عصمت آنها خدشهدار شود<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۰۹.</ref>. | |||
==== شبهه سوم: عصمت مستلزم نوعی الوهیت [[انسان]] ==== | |||
هنگامی که انسان معصوم از هرگونه [[آلودگی]] و [[پستی]] و [[پلیدی]] [[پاک]] و پیراسته باشد و هیچگونه [[لغزش]] و [[خطا]]، [[سهو]] و [[نسیان]]، ناراستی و نادرستی در [[عقاید]]، [[افکار]]، [[احساسات]] و [[عواطف]] و [[رفتارها]] و گفتارهای ریز و درشت او راه نداشته باشد، وی، به نوعی، الوهیت یافته و شباهت به [[خدا]] پیدا کرده است؛ بر این اساس، عصمت مطلقه امکانپذیر نیست؛ زیرا که الوهیت معصوم را به دنبال دارد<ref>ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۷۷۶.</ref>. | |||
'''نقد و نظر''' | |||
انسان معصوم با وجود داشتن مراتب والایی از [[پاکی]] و [[طهارت]] هرگز قابل مقایسه با خدا نیست. او در عین معصوم بودن، همچنان تمام ویژگیهای بشری را داراست. همه [[خواستهها]]، نیازها و [[غرایز انسانی]] او پابرجاست و در چهارچوب آموزههای [[الهی]] به آنها میپردازد. | |||
افزون بر آن، [[خداوند]] تمام [[کمالات]] را به شکل مطلق و بینهایت و به صورت ذاتی دارد، اما کمالات انسان معصوم هرگز ذاتی و استقلالی نیست و از منبع و منشأ دیگری گرفته شده است؛ به تعبیر [[فلسفی]]، خداوند واجبالوجود بالذات است و تمام کمالات را نیز بالذات دارد، اما انسان معصوم همانند دیگر [[انسانها]] ممکنالوجود است و همه کمالاتش، از جمله عصمت را بالغیر دارد؛ از این رو، مرتبه انسان بودنش محفوظ است و در رتبه خداگونه به هیچ وجه قرار نمیگیرد. گرچه انسانهای [[معصوم]] نزدیکترین [[انسانها]] به [[خدا]] و [[بنده]] برگزیده [[حق]] هستند، اما با [[حفظ]] مرتبه [[انسانی]] خود. چنانکه [[قرآن]] از زبان [[پیامبر]]{{صل}} میگوید: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref>. | |||
از این رو، [[معصومان]] با حفظ تمام مراتب بشری و [[بندگی خدا]] به درجه [[برگزیدگی]] رسیدهاند و یکی از ویژگیهای آنان [[عصمت]] است که لطفی از سوی خدا به آنهاست. بنابراین، عصمت هیچگونه الوهیتی را به دنبال نخواهد داشت<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۰.</ref>. | |||
==== شبهه چهارم: تنافی عصمت با اصل ثواب و عقاب ==== | |||
با توجه به اینکه ملاک ثواب و عقاب [[اختیار]] [[آدمی]] است؛ [[انسان]] معصوم که عمری را بدون اختیار و بر اساس [[امداد]] و [[اراده خداوند]] در [[طاعت]] و بندگی خدا سپری کرده است، شایسته هیچگونه [[پاداش]] و ثوابی نخواهد بود؛ زیرا عصمت هرگونه ثواب و عقاب را از بین خواهد برد؛ بنابراین، عصمت با اصل ثواب و عقاب سازگار نیست<ref>ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة إلی الثورة، ج۴، ص۱۸۸.</ref>. | |||
'''نقد و نظر''' | |||
ریشه این [[شبهه]] همان جبرانگاری نظریه عصمت است. در پاسخ به شبهه یاد شده گفته شد که عصمت داشتن کسی به معنای [[سلب اختیار]] از او نیست و عصمت هیچگونه ناسازگاری با [[اختیار انسان]] ندارد و عاصم دانستن [[خداوند]] یا دخیل بودن [[لطف الهی]] در پیدایش عصمت هرگز به معنای [[نفی]] اختیار از [[انسان]] معصوم نیست. چنانکه قبلاً نیز گفته شد، [[آیات]] و [[روایات]] نشان میدهند که [[پیامبران]] نیز [[مکلف]] به [[تکالیف الهی]] هستند. | |||
بنابراین، همه [[کارهای نیک]] او استحقاق ثواب را دارد و خداوند در [[قرآن]] بهترین [[پاداشها]] را به پیامبر خود [[وعده]] داده است و این نشان از مکلف بودن وی دارد: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ}}<ref>«و بیگمان تو را پاداشی بیپایان است» سوره قلم، آیه ۳.</ref> یا درباره [[حضرت داود]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}}<ref>«آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.</ref>. پس، آیا عاقلانه است که خداوند بهترین پاداشها را به کسانی بدهد که در [[پرهیز از گناه]] و [[معصیت]] ([[عصمت]]) هیچ اختیاری از خود ندارند، اما کسانی با داشتن [[اختیار]] گرفتار انواع [[گناهان]] شوند و در نتیجه، به [[کیفر الهی]] دچار آیند؟ این موضوع با [[حکمت]] و [[عدل خداوند]] سازگار نخواهد بود<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۱.</ref>. | |||
==== شبهه پنجم: [[غلوآمیز]] بودن نظریه عصمت ==== | |||
اعتقاد به عصمت کبری و مطلق درباره [[انبیا]] و [[امامان]]، با توضیحاتی که گذشت، نوعی غلوگرایی درباره آنهاست؛ به دیگر سخن، در [[نظریه]] عصمت مطلق، [[معصومان]] بسیار فراتر از [[شأن]] و جایگاه خود قرار داده میشوند و درباره آنها بسیار اغراق میشود؛ در حالیکه غلوگرایی و [[غالیان]] در [[آموزههای دینی]] و از زبان [[پیشوایان دین]] [[لعن]] و طرد شدهاند؛ از این رو، [[اثبات عصمت]] برای معصومان [[غلو]] را به همراه دارد و این شایسته نیست<ref>ر.ک: انور الباز، عصمة الائمة عند الشیعة، ص۱۸۹: {{عربی|"القول بعصمة الأئمة قد دفعهم إلى الغلو في الأئمة و تقديسهم لدرجة الشرك بالله، و وضعهم في مكانة من لا يسأل عما يفعل"}}.</ref>. | |||
'''نقد و نظر''' | |||
در نقد این [[شبهه]] باید گفت: هنگامی که [[عصمت]] مستندات [[عقلی]] و [[قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد و [[تاریخ]] [[زندگی]] [[انبیا]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز به عصمت آنان [[گواهی]] میدهد، دیگر [[غلو]] و اغراق گویی در میان نخواهد بود. اگر این نظریه مستندی نداشت و شواهد [[تاریخی]]، آن را [[تأیید]] نمیکرد و بدون هیچگونه دلیلی آن را برای کسی در نظر میگرفتیم، میشد آن را غلوگرایی خواند. | |||
اگر منظور شبهه افکنان غلو اصطلاحی باشد؛ یعنی انسانهای [[معصوم]] [[خدا]] تلقی شدهاند، بطلان آن روشنتر است؛ زیرا ما، [[معصومان]]{{عم}} را خدا نمیدانیم، بلکه آنان را انسانهای وارستهای میدانیم که از طرف خدا برگزیده شدهاند و دارای ویژگی عصمتاند. خود معصومان نیز با غالیانی که آنها را خدا قلمداد میکردند، [[مبارزه]] سرسختانهای داشتند و بارها بر این نکته تکیه مینمودند: ما را [[معبود]] و خدا ندانید و [[بنده]] خدا بدانید و درباره [[فضایل]] ما هرچه خواستید بگویید<ref>{{متن حدیث|نزھونا عن الربوبیة و قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ}}، رجب البُرسی، مشارق انوار الیقین، ص۱۰۱.</ref>. این سخن نشان میدهد که عصمت آنان و نیز پرداختن به آن هیچگونه غلو ـ چه اصطلاحی و چه غیر اصطلاحی ـ را به همراه نخواهد داشت<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۳.</ref>. | |||
==== شبهه ششم: [[عصمت]] و [[تبعیض]] ==== | |||
اگر [[علم ویژه]]، [[تأیید]] و [[توفیق الهی]] دیگران را هم در بر میگرفت، آنان نیز میتوانستند به [[مقام عصمت]] برسند. آیا این [[تبعیض]] نیست؟ | |||
در پاسخ باید گفت: [[خداوند متعال]]، همه [[انسانها]] را بر پایه [[فطرت]] توحیدی [[آفریده]] است: {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و تشخیص [[فجور]] و [[تقوا]] را به همگان [[الهام]] فرموده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref>، ولی برخی از [[انسانها]]، همین [[فطرت]] را در میان گلولای [[شهوت]] و [[غضب]] [[دفن]] میکند: {{متن قرآن|وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا}}<ref>«و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.</ref>. و برخی دیگر به ندای [[فطرت]] پاسخ مثبت میدهند و نفس را [[تزکیه]] میکنند: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا}}<ref>«بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.</ref>؛ [[خداوند متعال]] نیز، بر پایه [[قانون]] کلّی {{متن قرآن|لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ}}<ref>«اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.</ref> به پاسخ مثبت این گروه، اجر مضاعف داده و آن گروه را به خودشان وا میگذارد. این [[اجر]]، با [[میزان]] [[صداقت]] در پاسخگویی به ندای [[فطرت]] هماهنگ است، بدینگونه که هر کسی، در پاسخ گفتن صادقتر باشد، [[اجر]] بیشتری خواهد یافت؛ تا جایی که [[اجر]] برخی به [[صورت]]"[[روحالقدس]]" بروز میکند<ref>ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۵۶.</ref>. | |||
[[خداوند متعال]]، چون با [[علم]] بیپایان خود، از چگونگی پاسخگویی [[انسانها]] [[آگاهی]] داشت و میدانست که هر کس با [[اراده]] خود چه پاسخی خواهد داد و [[میزان]] [[صداقت]] او در پاسخ مثبت چیست، این [[اجر]] را در [[آغاز آفرینش]] و پیش از عمل، به [[انبیا]] و [[ائمه]] {{عم}} عنایت کرده است، در حالی که به دیگران چنین عنایتی نکرده است.<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۶۲-۶۴.</ref>. | |||
==== شبهه هفتم: تنافی عصمت با خاتمیت ==== | |||
برخی با ارائه [[تفسیر]] خاصی از خاتمیت، [[عصمت امامان]] را با [[خاتمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در تعارض میدانند و قول به [[عصمت امام]] را نافی خاتمیت دانسته و میگویند: [[ختم نبوت]] به معنای بی نیازی از [[تفسیر]] [[معصومانه]] [[دین]] است بنابراین [[ضرورت وجود امام]] [[معصوم]] نفی کننده [[ختم نبوت]] است. | |||
'''پاسخ:''' | |||
# اولاً چنین تفسیری از [[خاتمیت]] هیچ مبنا و اساس قابل قبولی ندارد زیرا همان گونه که بحث [[خاتمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} خواندیم<ref>ر.ک: کتاب معارف و عقائد ۲۴، ص ۲۴۱ و، ص ۲۴۸.</ref> [[ختم نبوت]] به این معناست که بعد از [[رسول خدا]] [[دین]] و [[شریعت]] و [[پیامبری]] نخواهد آمد نه این که [[مردم]] [[نیاز]] به [[دین]] و [[راهنما]] برای [[تبیین]] و [[تفسیر]] صحیح از [[دین]] نداشته باشند. و این معنا از [[خاتمیت]] نه تنها با [[وجود امام]] [[معصوم]] تنافی ندارد بلکه [[امام]] [[معصوم]] مکمل معنای [[خاتمیت]] است یعنی: [[ختم رسالت]] به وسیله استمرار [[هدایت الهی]] توسط [[امامان]] و [[جانشینان]] [[رسول خدا]] تحقق مییابد. | |||
# ثانیاً [[ادله]] فراوان [[عقلی]] و [[نقلی]] بر اثبات این گونه صفات برای هادیان الهی اقامه شده است. | |||
=== دسته سوم: آیات و روایات نافی عصمت === | |||
[[قرآن کریم]] در برخی [[آیات]] خود به [[استغفار]] و طلب [[بخشش]] [[انبیای الهی]] یا اعتراف آنها به [[ظلم]] به خویش اشاره نموده که ظاهر این آیات حاکی از عدم [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] است. در [[روایات]] و [[ادعیه]] رسیده از [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز این گونه اعترافات فراوان دیده میشود. وجود چنین اعترافاتی دستمایه برخی جهت [[انکار عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{ع}} شده است. | |||
==== شبهه اول: [[عصمت]] و [[استغفار]] ==== | |||
اگر [[اهل بیت]] {{عم}} [[معصوم]] از [[خطا]] و گناهاند، چرا در موارد متعددی به [[گناه]] [[اقرار]] و به درگاه [[الهی]] [[استغفار]] میکنند؟ | |||
'''پاسخ:''' | |||
۱. استغفاری که در [[دعاها]] آمده، [[استغفار]] دفعی است که از عروض [[غفلت]] و [[گناه]] جلوگیری میکند، نه [[استغفار]] رفعی که برای [[آمرزش]] [[گناه]] و خطای موجود است. مَثَل آنان، مَثَل کسی است که پارچهای بر روی آیینه شفاف، آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفتهاش، دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید. | |||
۲. استغفاری که در بیان و [[مناجات]] [[اهل بیت]] {{عم}} به درگاه [[الهی]] آمده، رفعی بهشمار میآید که برای [[آمرزش]] [[گناه]] و خطای غیر اصطلاحی است. به دیگر سخن، برخی از کارهایی که [[انسانها]] انجام میدهند، [[گناه]] اصطلاحی نیست، ولی با [[عزّت]] و جلال [[خدای سبحان]] منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن [[کارها]] باشد یا خود [[خداوند]] به آنها [[فرمان]] داده باشد، مانند خوردن و آشامیدن در محضر [[پروردگار]] و یا [[حشر]] و نشر با [[بندگان خدا]]. | |||
در [[حدیثی]] معروف از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسیده است: "بر قلب و روح من غبار مینشیند، به گونهای که من روزانه هفتاد بار (یا صدبار) استغفار میکنم"<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّةً}}؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۴.</ref>. | |||
از اینرو تحلیل، [[استغفار]] آنان برای رفع است، ولی نه برای رفع [[گناه]] اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی که نسبت به [[شهود]] تام و استغراق محض، [[گناه]] به شمار میآید؛ از اینرو، گفتهاند: [[حسنات]] [[ابرار]] و [[نیکان]]، [[سیّئه]] و [[گناه]] برای مقرّبان است: {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}<ref>بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۵.</ref>. | |||
۳. هرگاه فرزندی، خردسال باشد یا از [[رشد]] [[عقلی]] کافی برخوردار نباشد، خلاف کند، یا زیانی به دیگران وارد کند، پدر و مادر او شرمنده و خجالتزده شده، خود را به پوزش خواستن و جبران خسارت لازم میدانند؛ به گونهای که گویا آن عمل ناروا از خودشان سرزده است. گاهی نیز، [[احساس]] شرمندگی آنها بیشتر است؛ زیرا [[زشتی]] کار را بیشتر [[درک]] میکنند و اگر فرزندشان بیادب و بیبندوبار باشد و به این امور توجّه نکند، [[احساس]] شرمندگی آنان بسیار بیشتر خواهد بود. | |||
از سویی، در بسیاری از [[روایات]]، از [[رسول خدا]] {{صل}} و [[حضرت علی]] {{ع}} به دو پدر برای [[امت]] [[اسلامی]] یاد شده است. [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمودند: "من و [[علی]]، دو پدر برای این [[امت]] هستیم. بیگمان [[حق]] ما بر آنها بزرگتر از [[حق]] پدر و مادر جسمیبر آنان است؛ زیرا اگر اطاعتمان کنند، از [[عذاب]] نجاتشان میدهیم، از [[بردگی]] رهایشان کرده، به آزادمردان نیککردار ملحق میکنیم"<ref>{{متن حدیث|أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۵۹.</ref>. | |||
از اینرو، گناهانی که از [[امت]] [[اسلامی]] سر میزند، مایه شرمندگی پدران [[معنوی]] [[امت]] خواهد شد که در [[شناخت خدا]] در بالاترین رتبهاند. بهویژه آنکه بسیاری از این [[گناهان]] با [[طغیان]] و گردنکشی همراه است، با [[توبه]] و امثال آن جبران نمیشود، با تکرار و پافشاری، به حریم اقدس [[الهی]] هتک میشود و... . | |||
مؤیّد این توجیه، پاسخ [[امام صادق]] {{ع}} است. هنگامی که از [[آیه]]: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.</ref> پرسیده شد، فرمودند: به [[خدا]] [[سوگند]] آن حضرت گناهی نکرده بود، ولی [[خداوند]] برای ایشان ضمانت کرده است که [[گناه]] [[شیعیان]] [[حضرت علی]] {{ع}} را ببخشد<ref>{{متن حدیث|مَا كَانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ يَغْفِرَ ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ {{ع}}}}؛ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. | |||
۴. [[استغفار]] به معنای طلب ظرفیت است و آنان با [[استغفار]] به [[درگاه الهی]] ظرفیت خود را افزایش میدهند تا [[انوار]] قدسیه [[الهی]] بر آنها بتابد، چراکه همیشه [[استغفار]]، [[توبه از گناه]] نیست، بلکه [[بهترین]] [[دعاها]] است: {{متن قرآن|الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ}}<ref>«همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.</ref> و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«آنان اندکی از شب را میخفتند و سحرگاهان آمرزش میخواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.</ref>.<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۶۴-۶۷.</ref> | |||
5. گاهی ترک [[مستحب]] و فعل [[مکروه]] نسبت به [[مقام]] بلند آنان، [[گناه]] نامیده میشود که از باب [[حسنات]] [[ابرار]]، [[سیئات]] المقربین است و انجام گناه یا ترک [[طاعت]] به شمار نمیآید، بلکه به خاطر انحطاط حالشان نسبت به حالات بهترشان است، مثل: ترک [[نماز شب]] که امری مستحب است یا اشتغال به کار مستحب و [[غافل]] شدن از کاری که [[اصلح]] بود، و ترک این موارد گناه اصطلاحی نیست. | |||
6. گاهی با عنوان کردن مطالبی، میخواستند بگویند که بدون تکیه بر [[لطف خداوند]] از خود چیزی ندارند و [[عصمت]] هم از امدادها و [[الطاف]] اوست؛ مثلاً [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: "من از [[خطا]] در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه [[خدا]] مرا [[حفظ]] کند"<ref>نهجالبلاغه (ترجمه دشتی)، خ ۲۱۶، ص۴۴۵.</ref>. این [[کلام]] [[علی]] {{ع}} را خردهگیران به معنای عدم عصمت تلقی میکنند، در حالی که این کلام عصمت را ثابت میکند و آن را موهبت [[الهی]] میداند. | |||
7. در بسیاری از موارد آنها، به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] [[سخن]] میگفتند و کلام آنها جنبه تعلیمی داشت. | |||
8. ایشان همیشه مراتب کمال را طی میکردند و با قرار گرفتن در مرحله بالاتر، [[طاعات]] گذشته خود را کوچک میشمردند و بر آن [[استغفار]] میکردند. | |||
9. چون آنها به [[درجه]] اعلی در [[معرفت]] و [[عبودیت]] رسیدند، لذا [[اعمال]] خود را [[شایسته]] مقام والای [[الهی]] نمیدیدند و دائماً از [[ضعف]] و نقص اعمال خود استغفار میکردند<ref>المیزان، ج۶، ص۳۷۱؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۱۰؛ پیام قرآن، ج۹، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref>. | |||
این نکته نیز قابل ذکر است که استغفار در ذات خود به معنای [[توبه]] و گناه نیست، بلکه یکی از مصادیق آن را تشکیل میدهد، لذا استغفار، نشانه [[تواضع]] و عبودیت شخص در همه حالات است؛ چنانکه دعاهایی که از [[ناحیه]] [[اهل بیت]] {{عم}} رسیده است، مثل [[دعای کمیل]] و [[ابوحمزه ثمالی]]، همگی از سر [[ذلت]] و [[فروتنی]] در مقابل ذات بیهمتای الهی است و این نوع [[دعا]] و [[استغفار]] اثر عمیق و سازندهای در [[روح]] میگذارد؛ چنانکه [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ}}<ref>«اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمیدهد» سوره فرقان، آیه ۷۷.</ref>. | |||
[[شأن]] دیگر استغفار، پیمودن راه [[کمال]] و [[ترقی]] است، چنانکه [[نبی اکرم]] {{صل}} میفرمود: "بر قلبم غبار و [[حجاب]] وارد میشد تا اینکه شب و [[روز]] هفتاد بار استغفار میکردم تا رفع گردد"<ref>صحیح مسلم، ج۸، ص۷۲.</ref> و میدانیم که نبی اکرم {{صل}} با توجه به اشتغال روزانه در برآوردن حاجات [[مردم]]، که خود [[عبادت]] است، چنین احساسی داشت و آن [[گناه]] نیست، بلکه [[نشانه]] [[عبودیت]] و کمال نبی اکرم {{صل}} است. | |||
مرتبه دیگر استغفار، جلب [[رحمت]] [[خداوند]] است، چنانکه در [[آیات]] و [[روایات]] به آن اشاره شده است، مثل: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.</ref> و هیچ [[کلامی]] از [[انبیا]] و [[امامان]] که دلالت بر [[صدور گناه]] از آنان باشد، [[ثبت]] نشده و [[تاریخ]] هم گناهی را ثبت نکرده است، بلکه برعکس، تاریخ، [[عقل]]، [[قرآن]] و روایات بر [[عصمت]] آنان [[گواهی]] میدهد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۶۶.</ref>. | |||
==== شبهه دوم: عصمت [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} ==== | |||
در [[سوره]] انعام، درباره [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} چنین میخوانیم: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.</ref>. | |||
ممکن است با توجه به آیات گفته شود که حضرت ابراهیم{{ع}} [[معصوم]] از [[شرک]] نبوده، و لااقل در بخشهایی از [[عمر]] خود، [[ستاره]] و ماه و [[خورشید]] را [[ربّ]] و صاحب [[اختیار]] خویش میپنداشته است. و اگر [[آیه]] را بر خلاف ظاهر آن حمل کرده، بگوییم ابراهیم به [[دروغ]] این کلمات را به زبان آورده است، مشکل دیگری پیش میآید و آن، [[ارتکاب گناه]] کبیره است. | |||
'''پاسخ:''' | |||
عدهای از [[مفسران]]، در پاسخ به این شبهه، گفتهاند: ابراهیم{{ع}} از روی جدّ و [[یقین]] این سخنان را نگفته، بلکه از روی فرض و تردید بوده است<ref>در تفسیر مجمع البیان، ج۴-۳، ص۵۰۰-۵۰۱، این وجه به نقل از برخی از علما ذکر شده است.</ref>. | |||
با توجه به اینکه، آنچه در [[آیات]]، مورد توجه قرار گرفته، مسأله "[[ربوبیت]]" است، میتوان توجیه بالا را اینگونه تقریر نمود: هر [[انسانی]] به مقتضای طبیعت بشری خود، در طول [[حیات]] خویش، یک دوره [[شک]] و دودلی را سپری خواهد کرد؛ هر چند [[زمان]] پیدایش [[شکّ]] و مدّت زمانی که به طول میانجامد، نسبت به اشخاص مختلف، متفاوت است. گروه [[پیامبران]] نیز از آنجا که [[بشر]] بودهاند، از این [[قانون]] مستثنا نیستند. [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز با اینکه [[اعتقاد]] به خدای آفریننده [[جهان]] داشت، امّا نسبت به اینکه [[تدبیر]] و ربوبیت آن به چه کسی واگذار شده، مدّتی در تردید به سر برد؛ تا سرانجام به این نتیجه رسید که همان کسی که [[فاطر]] [[آسمانها]] و [[زمین]] است، [[پروردگار]] آنها نیز میباشد ([[آیه]] ۷۹). سخنانی که مربوط به چنین دورهای میشود، هیچ گونه مذمتی را متوجه گوینده آنها نمیکند؛ بلکه به عنوان مقدمه [[یقین]]، [[ارزشمند]] و اجتنابناپذیر است. | |||
لکن با دقت در آیات مورد بحث، روشن میشود که نه تنها این گونه توجیهات [[باطل]] و بیمبناست، بلکه اساس [[شبهه]]، [[سست]] و بیپایه است. برای [[فهم]] صحیح مفاد آیات، لازم است جریان [[مجادله]] حضرت ابراهیم{{ع}} را با قومش ـ لااقل آنگونه که در همین آیات [[سوره انعام]] آمده است ـ بررسی نماییم: نخست [[خداوند]]، گفتوگوی ابراهیم{{ع}} با عمویش ([[آزر]]) را نقل میکند که در جریان آن، ابراهیم{{ع}} [[بتپرستی]] را [[ضلالت]] و [[بتپرستان]] را در [[گمراهی]] آشکار میخواند. سپس میفرماید، ما [[ملکوت]] و [[حقیقت]] آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم، تا او را از صاحبان یقین گردانیم. پس از این مقدمات، داستانی را نقل میفرماید که برای برخی دستاویز [[انکار]] عصمت حضرت ابراهیم{{ع}} در دورهای از زندگانی وی شده است. ماجرا بدین قرار است: آنگاه که شب فرا رسید و ستارهای در [[آسمان]] پدیدار گشت، ابراهیم گفت: این، [[ربّ]] و [[پروردگار]] من است. ولی آنگاه که [[ستاره]] غروب کرد، گفت: من غروبکنندگان را [[دوست]] ندارم. | |||
در مرتبه دوم، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} ماه را پروردگار خویش خواند، امّا با غروب ماه، فرمود: {{متن قرآن|لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}؛ یعنی ربّ و صاحب [[اختیار]] من باید کسی باشد که بتواند [[هدایت]] ([[تکوینی]] و [[تشریعی]]) مرا به عهده گیرد و اگر او خود، مرا هدایت نکند یقیناً از [[گمراهان]] خواهم بود. سرانجام در مرتبه سوم، حضرت با دیدن [[خورشید]] فرمود: {{متن قرآن|هَذَا رَبِّي}} زیرا که خورشید از هر دوی آنها بزرگتر است و وقتی خورشید نیز غروب نمود، با صراحت بیان داشت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۹.</ref>. | |||
با [[تدبّر]] در [[آیات شریفه]]، به خوبی روشن میشود که ابراهیم{{ع}} این سخنان را در [[مقام]] [[ارشاد]] و هدایت قومش بیان نموده است، نه برای رفع [[شک و تردید]] خود. یعنی، برای آنکه به طور واضح و آشکار، بطلان [[عقیده]] آنان را برایشان [[اثبات]] کند، خویش را به منزله یکی از آنها قرار داده، خدایان و ارباب آنها را، ربّ و صاحب اختیار خود فرض کرده است؛ سپس عدم [[لیاقت]] و [[شایستگی]] آنها را برای [[ربوبیّت]]، بیان مینماید. این بهترین [[شیوه]] برخورد با صاحبان یک عقیده [[باطل]] است<ref>المیزان، ج۷، ص۱۷۶-۱۷۷. همچنین ر.ک: مجمع البیان، ج۳-۴، ص۵۰۱-۵۰۲؛ الکشاف، ج۲، ص۴۰؛ شرحالشفا، ج۲، ص۲۰۳.</ref>. | |||
از جمله شواهد این [[تفسیر]] آن است بود که حضرت ابراهیم{{ع}} علیرغم اینکه با [[مشاهده]] [[غروب]] ستاره، به این نتیجه رسیده بود که موجودی که غروب میکند، صلاحیت "[[رب]]" بودن را ندارد، مجدداً ماه و [[خورشید]] را به عنوان [[ربّ]] معرفی کرد. و با غروب آن دو، همان نتیجه پیشین را با تعابیر دیگری تکرار نمود. آیا ابراهیم{{ع}} ـ چنانکه برخی پنداشتهاند ـ میدانست ماه و خورشید هم غروب خواهند کرد؟ آیا این تکرار، جز برای این بود که هر چه بیشتر، [[عقاید]] [[باطل]] را یکایک مورد حمله قرار داده، [[ربوبیت]] هر موجودی غیر از [[خالق]] [[آسمانها]] و [[زمین]] را، [[ابطال]] نماید؟ | |||
علاوه بر آن، کسی که به این مایه از [[معرفت]] رسیده است که موجود دارای افول و غروب را شایسته [[ربوبیّت]] نمیداند، آیا ممکن است بزرگتر بودن خورشید را دلیلی بر ربّ بودن آن پندارد؟ جز آنکه بخواهد ملاکها و معیارهایی را که قومش برای ربوبیّت درنظر میگرفتند، به زیر سؤال ببرد. | |||
بنابراین، [[آیات]] یاد شده، هیچگونه دلالتی بر [[شک و تردید]] ابراهیم{{ع}} ندارد؛ تا در پاسخ آن گفته شود: این شک و تردید، مقدمهای برای [[کشف]] [[حقیقت]] بوده و وجود چنین مرحلهای در [[زندگی]] هر [[انسانی]] ضروری است. و یا اینکه: این جریان در هنگام طفولیت و قبل از [[بلوغ]] آن حضرت روی داده و چون در آن [[زمان]]، تکلیفی متوجه او نبوده است، اشکالی در آن نیست<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۱۵۹-۱۶۲.</ref>. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |