عثمان بن حنیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۱۰: | خط ۳۱۰: | ||
[[همسران رسول خدا]]{{صل}} که در [[مراسم حج]] شرکت کرده بودند، همراه [[عایشه]] بودند و همگی قصد بازگشتن به مدینه داشتند و چون عایشه [[تصمیم]] گرفت به [[بصره]] رود، آنها او را رها کردند. [[حفصه دختر عمر]] نخست موافقت کرد که همراه عایشه باشد، ولی برادرش [[عبدالله بن عمر]] او را از این کار منع کرد<ref>نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 333 - 335.</ref> | [[همسران رسول خدا]]{{صل}} که در [[مراسم حج]] شرکت کرده بودند، همراه [[عایشه]] بودند و همگی قصد بازگشتن به مدینه داشتند و چون عایشه [[تصمیم]] گرفت به [[بصره]] رود، آنها او را رها کردند. [[حفصه دختر عمر]] نخست موافقت کرد که همراه عایشه باشد، ولی برادرش [[عبدالله بن عمر]] او را از این کار منع کرد<ref>نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 333 - 335.</ref> | ||
==گفتوگوی [[ام سلمه]] و [[عایشه]]== | |||
عایشه برای اینکه تنها نباشد و بتواند [[جمعیت]] بیشتری گرد خود جمع آورد، نزد ام سلمه [[همسر گرامی رسول خدا]]{{صل}} رفت و به وی گفت: تو بزرگ [[مادران]] مؤمنانی. [[مردم]] از [[عثمان]] خواستند که [[توبه]] کند او نیز توبه کرد، ولی او را کشتند. [[عبدالله بن عامر]] به من خبر داده که صدهزار [[مرد]] [[شمشیر]] [[زن]] در [[بصره]] آماده [[جنگ]] هستند. با ما بیا تا جلو [[خونریزی]] را گرفته و بین دو گروه [[صلح]] برقرار کنیم. | |||
ام سلمه گفت: تو به [[خونخواهی عثمان]] [[قیام]] کردی، در حالی که یکی از [[مخالفان]] سرسخت وی بودی. تو را چه و [[خون عثمان]]! عثمان مردی از [[عبدمناف]] و تو از [[بنی تیم بن مرّه]] هستی. آیا علیه [[علی]]{{ع}} [[پسر عموی پیامبر]] که [[مهاجر]] و [[انصار]] با او [[بیعت]] کردهاند، قیام میکنی؟ آنگاه ام سلمه به ذکر [[فضایل علی]]{{ع}} پرداخت و گفت: ای عایشه تو از [[پیامبر]] شنیدی که فرمود: «علی [[خلیفه]] من بر شماست در [[زمان]] حیاتم و در زمان مرگم پس هر کس با او [[مخالفت]] کند با من مخالفت کرده است»<ref>{{متن حدیث| عَلِيُّ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ فِي حَيَاتِي وَ مَمَاتِي فَمَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي }}</ref> آیا به این [[سخن پیامبر]] [[گواهی]] میدهی؟ گفت: آری. ام سلمه گفت: ای عایشه از [[خدا]] بترس و برحذر باش از آنچه خدا و رسولش تو را از آن برحذر داشتهاند و زنی مباش که سگهای [[حوأب]] بر او پارس کنند. ای عایشه [[طلحه]] و [[زبیر]] تو را [[مغرور]] نکنند. آنان تو را از خدا [[بینیاز]] نسازند. عایشه که از [[ملاقات]] خود با ام سلمه نتیجهای نگرفت، از او دور شد و آهنگ بصره کرد. | |||
گفتوگوی بین ام سلمه و عایشه به طُرق مختلف و در کتابهای گوناگون نقل شده است<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۱ - ۲، ص۴۵۶؛ مترجم، ص۴۰۸ (چاپ قدیم)، تاریخ اعثم کوفی، ص۱۶۸؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۱۶۲؛ امین، أعیان الشیعه، ج۱، ص۴۴۸؛ الاختصاص، ص۱۱۶؛ سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[ابن قتیبه]] مینویسد: [[ام سلمه]] هنگامی که در [[مدینه]] بود، اطلاع یافت [[عایشه]] قصد حرکت به جانب [[بصره]] را دارد. از این روی در نامهای که به او نوشت عایشه را از این کار منع کرد و عمل وی را بر خلاف [[قرآن]] و [[سنت]] دانست. | |||
ولی عایشه کار خود را توجیه کرده و در نامهای به وی پاسخ داد<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۵۶. </ref>. | |||
آنچه را که ابن قتیبه به عنوان [[نامه]] ذکر کرده، [[ناسخ التواریخ]] به عنوان [[سخنرانی]] ام سلمه بعد از پایان مذاکرات آورده است و در آخر پاسخ عایشه را نیز آورده و به نظر میرسد که نقل ناسخ التواریخ<ref>ناسخ التواریخ، ج۱، ص۶۴. </ref> در این جا صحیح باشد؛ زیرا ام سلمه هنوز در [[مکه]] بود و این [[شهر]] را ترک نکرده بود و برای اینکه علی{{ع}} را در جریان مسائل مکه قرار دهد، نامهای به آن حضرت نوشت بدین مضمون که [[طلحه]] و [[زبیر]] و عایشه قصد رفتن به بصره را دارند و نامه را توسط فرزند خود [[عمر بن ابی سلمه]] نزد علی{{ع}} فرستاد <ref>ابن اعثم، الفتوح، عربی، ج۱ - ۲، ص۴۵۷؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۶۸.</ref>. | |||
[[شخصیت]] دیگری که خبر خروج طلحه و زبیر و عایشه را به سوی بصره به [[آگاه]] علی{{ع}} رساند، [[ام الفضل]] دختر [[حارث]]، مادر [[عبدالله بن عباس]] بود. او نامه خود را به مردی از جُهَیْنه به نام «ظفر»، داد که دارای [[درایت]] و زبانی گویا بود، و به او صد دینار داد و خواست تا به سرعت نامه را به علی برساند و مخارج [[سفر]] وی را پذیرفت<ref>الفتوح، ج۱، ص۴۵۸؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۷.</ref>. این دو [[زن]] [[فداکار]] این چنین [[پایداری]] خود را در [[دفاع]] از [[حکومت حق علی]]{{ع}} به [[اثبات]] رساندند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 335 - 337.</ref> | |||
==حرکت [[ناکثین]] به طرف [[بصره]]== | |||
با امکاناتی که از سوی [[کارگزاران]] [[عثمان]] فراهم شد، [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه [[عایشه]] آماده حرکت به سوی بصره شدند. منادی عایشه ندا در داد که [[مادر مؤمنان]] و طلحه و زبیر آهنگ بصره دارند. هر کسی میخواهد [[اسلام]] را [[عزت]] دهد و با [[منحرفان]] از [[دین]] [[جنگ]] کند و [[انتقام]] [[خون عثمان]] را بگیرد و مرکب و لوازم ندارد بیاید، آنان ششصد نفر را بر ششصد شتر سوار کردند و در مجموع هزار نفر شدند. (برخی نیز گفتهاند نهصد نفر بودند) همگی از [[اهل مکه]] و [[مدینه]] و چون حرکت کردند، [[مردم]] دیگری هم به ایشان پیوستند و جمع آنها به سه هزار نفر رسید. [[یعلی بن منیه]] به زبیر چهارصد هزار درهم و برای هفتاد نفر از [[قریشیان]] مرکب فراهم ساخت و به عایشه هم شتر نری که نامش [[عسکر]] بود داد. گفتهاند آن را به دویست دینار خرید. | |||
چون عایشه از [[مکه]] بیرون آمد [[مروان بن حکم]] به هنگام [[نماز]] [[اذان]] گفت و آمد کنار طلحه و زبیر ایستاد و گفت نام کدام یک از شما را به عنوان [[امیر]] و پیشنماز بگویم؟ | |||
[[عبدالله بن زبیر]] گفت: نام پدرم را و [[محمد بن طلحه]] گفت: نام پدر مرا ذکر کن. [[اختلاف]] شدیدی بر سر پیشنمازی بین طلحه و زبیر بروز کرد. عایشه کسی نزد مروان فرستاد و گفت: میخواهی ما را به [[تفرقه]] و پراکندگی واداری. خواهرزاده من عبدالله بن زبیر با مردم نماز خواهد گزارد. برخی نیز گویند [[عبدالرحمن بن عتاب اُسیّد]] تا هنگامی که کشته شد بر این کار [[مأمور]] بود و پیشنمازی میکرد<ref>نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۷؛ ابن اثیر الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۷.</ref>. | |||
کسانی که از [[حکومت علی]]{{ع}} ناراضی بودند زمانی که از [[مخالفت]] عایشه [[آگاه]] شدند به سرعت خود را به مکه رسانده و از خونخواهان عثمان [[حمایت]] کردند؛ از جمله اینها [[مروان بن حکم]]، [[سعید بن عاص]]، عبدالرحمان بن عتاب بن اسید و [[مغیرة بن شعبه]] بودند. مغیره از کسانی بود که [[مردم]] را بر [[خونخواهی عثمان]] تحریص و آنان را به [[قیام]] [[دعوت]] میکرد و بعد خود راه [[طائف]] را در پیش گرفت و از هر دو گروه جدا شد<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۲۳. </ref>. مغیره به خاطر کنارهگیریاش از صحنههای [[سیاسی]] و به [[انتظار]] [[فرصت]] نشستن به [[ذکاوت]] و [[هوشمندی]] [[شهرت]] یافت. او جزو [[مخالفان علی]]{{ع}} بود و به [[مکه]] آمد و مردم را برای شرکت در جمع [[شورشیان]] [[تشویق]] میکرد؛ ولی در جمع آنها برای خود موقعیت مناسبی نمیدید و با ترکیبی که [[رهبران]] [[شورشی]] داشتند، [[موفقیت]] آنان برای وی مورد تردید بود. حرکت به سوی [[بصره]] برای مغیره نیز خوشایند نبود؛ زیرا وی به خاطر کار خلافی که در هنگام [[حکومت]] بر بصره انجام داده بود، از کار برکنار شد و در نتیجه [[آینده]] خوبی را در بصره برای خود نمیدید. از این روی راه طائف را پیش گرفت و زمانی که [[بسر بن ارطات]] به طائف [[یورش]] برد، از او استقبال کرد و با به حکومت رسیدن [[معاویه]] [[حاکم کوفه]] گردید<ref>ثقفی، الغارات، ص۴۱۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۴.</ref>. | |||
عبدالرحمان بن عتاب نیز که در این واقعه موقعیت مناسبی به دست آورده و بر اثر [[اختلاف]] [[طلحه]] و [[زبیر]] پیشنماز جمع شده بود، تا آخر راه با [[ناکثین]] بود و در [[جنگ جمل]] کشته شد. | |||
[[مروان]] از شخصیتهایی بود که مدتی [[مشاور]] [[عثمان]] و از [[خواص]] او به شمار میرفت. وی میدانست که [[عایشه]]، طلحه و زبیر مردم را علیه عثمان تحریک کردهاند. او به خوبی به یاد داشت که از عایشه برای [[نجات]] عثمان کمک خواست، ولی از جانب شورشیان خطری متوجه او نبود وی در پی فرصت بود که [[کینه]] خود را ابراز کند. در هنگام [[برپایی نماز]] در صدد ایجاد [[تفرقه]] بین طلحه و زبیر برآمد و خود گفته است که در هنگام [[جنگ جمل]] [[طلحه]] را با تیر زده است<ref>الجمل، ص۲۰۴.</ref>. | |||
در این میان [[سعید بن عاص]] که همراه آنان حرکت کرده بود، در [[صداقت]] این گروه و موفقیتشان دچار تردید شد. به این جهت زمانی که [[ناکثین]] در مسیر خود به طرف [[بصره]] به ذات عِرْق (دو منزلی [[مکه]]) رسیدند، به [[دیدار]] مروان و یارانش رفت و به آنها گفت: کجا میروید و این [[قاتلان عثمان]] را بر روی شتران به دنبال خود راه انداختهاید؟ (منظور وی از قاتلان عثمان؛ طلحه، [[زبیر]] و [[عایشه]] بود) و اضافه کرد: اینها را بکشید و به خانههای خود برگردید. مروان و همراهانش در پاسخ سعید بن عاص گفتند: اکنون به راه خود ادامه میدهیم، شاید بتوانیم قاتلان عثمان را بکشیم. | |||
سعید بن عاص آنگاه به دیدار طلحه و زبیر شتافت و با آنها [[خلوت]] کرد و گفت: به من راست بگویید اگر [[پیروز]] شوید چه کسی را به [[امارت]] بر میگزینید؟ گفتند: هر کدام را که [[مردم]] [[انتخاب]] کنند. او گفت: شما که به [[خونخواهی عثمان]] بیرون آمدهاید [[خلافت]] و امارت را در [[فرزندان]] [[عثمان]] قرار دهید. آنها گفتند: ما حاضر نیستیم، پیرمردان [[مهاجر]] را رها کنیم و امارت را به پسران ایشان بدهیم. وی گفت: آری من هم میکوشم خلافت را از فرزندان [[عبدمناف]] بیرون آورم. سپس از جمع آنان جدا شد و به مکه بازگشت. [[عبدالله بن خالد بن اسید]] نیز بازگشت. [[مغیرة بن شعبه]] نیز گفت: نظر صحیح همان است که سعید گفته، هر کس از ثقیف است باز گردد<ref> الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۷؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۸. برابر نقل ابن قتیبه سعید به یمن رفت و مغیره در جمع مردم اعلام کرد که رهبران شما عثمان را کشتهاند (ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۶۳).</ref>. | |||
[[شورشیان]] حرکت کردند، «آبان» و «ولید» پسران عثمان نیز با آنان بودند. راهنمای ایشان مردی بود از [[قبیله]] عُرَیْنَه. وی همان کسی است که شتر عایشه را از او خریدند. مرد عُرَنی گوید: چون به ناحیه حَوْأَبْ رسیدیم و کنار آب آن ایستادیم، سگهای آنجا پارس کردند و به سوی ما خیز برداشتند. پرسیدند نام این آبگاه چیست؟ گفتم: حَوْأب. ناگاه [[عایشه]] فریاد کشید و {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> بر زبان آورد و گفت: بدون [[شک]] من همانم که شنیدم [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: «گویا یکی از شماست که سگهای [[حوأب]] بر او پارس میکنند بر [[حذر]] باش ای حمیراء (عایشه) که تو آن باشی!»<ref>{{متن حدیث| كَأَنِّي باحداكنّ قَدْ نبحها كِلَابُ الْحَوْأَبِ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونِي أَنْتَ يَا حُمَيْرَاءُ }}</ref> آنگاه بر دست شتر خود کوفت و آن را به زانو درآورد و گفت مرا برگردانید که من همانم<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص، ۱۸۱، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص١٠٧.</ref>. | |||
از [[ابن عباس]] نیز نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} روزی به زنانش که جمع شده بودند فرمود: «ای کاش میدانستم سگهای حوأب بر کدام یک از شما همسرانم که صاحب شتر پُرمویی است پارس میکنند. در راست و چپ او عده زیادی کشته میشوند و تمام آنها در [[آتش]] هستند و عده کمی بعدها [[نجات]] پیدا میکنند»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۱.</ref>. | |||
این [[حدیث]] را [[علامه امینی]] با عبارات مختلف و از منابع گوناگون [[اهل سنت]] نقل کرده است<ref>امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۸۸–۱۹۱؛ ج۱۰، ص۴۷؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۳؛ احمد حنبل، مسند، ج۶، ص۵۲ و ۹۷.</ref>. | |||
باری [[طلحه]] و [[زبیر]] با شنیدن این سخنان دچار مشکل شدند و گفتند این جا حوأب نیست. [[دروغ]] میگوید کسی که [[خیال]] میکند اینجا حوأب است، سپس پنجاه نفر از [[مردم]] آنجا آوردند و [[شهادت]] دادند که اینجا آب حوأب نیست و این اولین [[گواهی]] دروغ دسته جمعی بود که در [[اسلام]] اتفاق افتاد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۶۶؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۲۴. </ref>. [[خوارزمی]] [[گواهان]] [[دروغ]] را هفتاد تن ذکر کرده است<ref>خوارزمی، المناقب، ص۱۸۱، تحقیق مالک محمودی.</ref>. | |||
این وضعیت که پیش آمد ناچار یک شبانه [[روز]] توقف کردند و [[عایشه]] بعد از [[شهادت]] گواهان نیز مردد بود. از این روی به وی گفتند: در صدد فرار برآیید و بگریزید که علی{{ع}} هم اکنون خواهد رسید، عایشه و [[قوم]] به سوی [[بصره]] حرکت کردند<ref>نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۱۱۹؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۱۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص١٠٧.</ref>. [[طلحه]] و [[زبیر]] برای این که زمینه ورود به بصره را آماده کنند، از [[عبدالله بن عامر]] خواستند که بزرگان بصره را معرفی کرده تا موافقت آنها را جلب کنند. عبدالله گفت: آنها سه نفر هستند؛ [[کعب بن سُوَر]]، [[منذر بن ربیعه]] در [[قبیله ربیعه]] و [[احنف بن قیس]] در [[مُضَر]] که همه مورد احتراماند. طلحه و زبیر برای هر یک از آنها نامهای جداگانه نوشته و آنها را به [[خونخواهی عثمان]] [[دعوت]] کردند، ولی آنها پاسخ منفی به درخواست [[ناکثین]] دادند و این باعث [[ناراحتی]] و [[غضب]] آنها گردید. | |||
[[کعب بن سور]] که در قبل از طرف [[عمر بن خطاب]]، [[قاضی بصره]] بود در جواب آنها نوشت: «اگر [[عثمان]] [[ظالم]] کشته شده نه شما و نه او حقی ندارید و اگر [[مظلوم]] کشته شده پس غیر شما دو نفر، افرادی سزاوارترند به [[خونخواهی]] او و اگر کار بر کسانی که حاضر بودند مشکل است، بر کسانی که غایب بودند مشکلتر است»<ref>ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص۶۱.</ref>. ولی کعب بعد به ناکثین پیوست و در [[جنگ جمل]] در کنار شتر عایشه، کشته شد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۲۳ و ۱۲۴.</ref>. احنف نیز در جنگ جمل از علی{{ع}} [[حمایت]] نکرد، ولی نگذاشت قومش به طلحه و زبیر بپیوندند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 337 - 342.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |