پرش به محتوا

یقین در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
کسی که [[خدا]] را به [[ربوبیت]] بشناسد و [[یقین]] کند که هیچ سببی بدون [[اذن]] و [[اراده]] او اثرگذار نیست، [[شجاع]] می‌شود و از هیچ چیز جز [[خدا]] هراسی به [[دل]] راه نمی‌دهد. [[امام صادق]] {{ع}} در جواب کسی که پرسیده بود [[حد یقین]] چیست، فرمود: "اینکه با [[توجه به خدا]] از چیزی نترسی"<ref>{{متن حدیث|أَلاَّ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَيْئاً}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۷.</ref> و فرمود: گنجی که در [[سوره کهف]] در داستان [[خضر]] {{ع}} و موسی {{ع}} آمده، طلا و نقره نبود بلکه نوشته‌ای بود مشتمل بر چهار جمله. آنگاه در تقریر جمله چهارم فرمود: "کسی که به تقدیر الاهی [[یقین]] کند، جز از [[خدا]] نمی‌ترسد"<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اَللّهَ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.</ref>.
کسی که [[خدا]] را به [[ربوبیت]] بشناسد و [[یقین]] کند که هیچ سببی بدون [[اذن]] و [[اراده]] او اثرگذار نیست، [[شجاع]] می‌شود و از هیچ چیز جز [[خدا]] هراسی به [[دل]] راه نمی‌دهد. [[امام صادق]] {{ع}} در جواب کسی که پرسیده بود [[حد یقین]] چیست، فرمود: "اینکه با [[توجه به خدا]] از چیزی نترسی"<ref>{{متن حدیث|أَلاَّ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَيْئاً}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۷.</ref> و فرمود: گنجی که در [[سوره کهف]] در داستان [[خضر]] {{ع}} و موسی {{ع}} آمده، طلا و نقره نبود بلکه نوشته‌ای بود مشتمل بر چهار جمله. آنگاه در تقریر جمله چهارم فرمود: "کسی که به تقدیر الاهی [[یقین]] کند، جز از [[خدا]] نمی‌ترسد"<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اَللّهَ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.</ref>.


*در خبر است: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} روزی به دیوار کجی تکیه زده، بین [[مردم]] [[قضاوت]] می‌کرد. یکی گفت: زیر این دیوار منشین که بی‌پایه و وحشتناک است، فرمود: [[اجل]] [[انسان]] [[حافظ]] اوست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.</ref>. در [[روایت]] است: [[قنبر]] [[غلام]] [[علی]] {{ع}}، آن حضرت را بسیار [[دوست]] داشت به همین [[دلیل]] شب‌ها که [[امیرالمؤمنین]] از [[خانه]] بیرون می‌رفت، او نیز [[شمشیر]] به دست در پی‌اش می‌رفت. شبی حضرت او را دید، فرمود برای چه آمده‌ای؟ گفت برای اینکه از شما [[حفاظت]] کنم. فرمود: از [[اهل آسمان]] حفظم کنی یا از [[اهل]] [[زمین]]؟ عرض کرد: از [[اهل]] [[زمین]]. فرمود: [[اهل]] [[زمین]] بی‌اذن [[خدا]] نمی‌توانند با من کاری کنند، برگرد و [[قنبر]] بازگشت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۹.</ref>.
در خبر است: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} روزی به دیوار کجی تکیه زده، بین [[مردم]] [[قضاوت]] می‌کرد. یکی گفت: زیر این دیوار منشین که بی‌پایه و وحشتناک است، فرمود: [[اجل]] [[انسان]] [[حافظ]] اوست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.</ref>. در [[روایت]] است: [[قنبر]] [[غلام]] [[علی]] {{ع}}، آن حضرت را بسیار [[دوست]] داشت به همین [[دلیل]] شب‌ها که [[امیرالمؤمنین]] از [[خانه]] بیرون می‌رفت، او نیز [[شمشیر]] به دست در پی‌اش می‌رفت. شبی حضرت او را دید، فرمود برای چه آمده‌ای؟ گفت برای اینکه از شما [[حفاظت]] کنم. فرمود: از [[اهل آسمان]] حفظم کنی یا از [[اهل]] [[زمین]]؟ عرض کرد: از [[اهل]] [[زمین]]. فرمود: [[اهل]] [[زمین]] بی‌اذن [[خدا]] نمی‌توانند با من کاری کنند، برگرد و [[قنبر]] بازگشت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۹.</ref>.


در روایتی آمده است: به [[امام]] [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} گفتند: در این زمانی که از شمشیرها [[خون]] می‌چکد تو از [[امامت]] خود سخن می‌گویی؟! فرمود: [[خدا]] را سرزمینی است از طلا که با ضعیف‌ترین مخلوق خود یعنی مورچه از آن محافظت می‌کند، اگر شتر [[خراسانی]]<ref>نوعی شتر قوی‌هیکل با گردن بلند است که به آن بخاتی میگویند.</ref> بخواهد وارد آن شود نمی‌تواند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۹.</ref>.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>
در روایتی آمده است: به [[امام]] [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} گفتند: در این زمانی که از شمشیرها [[خون]] می‌چکد تو از [[امامت]] خود سخن می‌گویی؟! فرمود: [[خدا]] را سرزمینی است از طلا که با ضعیف‌ترین مخلوق خود یعنی مورچه از آن محافظت می‌کند، اگر شتر [[خراسانی]]<ref>نوعی شتر قوی‌هیکل با گردن بلند است که به آن بخاتی میگویند.</ref> بخواهد وارد آن شود نمی‌تواند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۹.</ref>.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش