آزادی فطری در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '“' به '«'
جز (جایگزینی متن - 'محمدبن' به 'محمد بن') |
جز (جایگزینی متن - '“' به '«') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
اما در نگرش [[قرآنی]] و [[دینی]]، آزادی امری در [[سرشت]] و [[فطرت انسان]] است که [[خداوند]] قبل از ورود او به عرصه [[سیاسی]]- [[اجتماعی]]، در نهاد او قرار داده، او را آزاد آفریده است و رها از هرگونه [[بندگی]] و بردگی دیگران. در [[آیات]] گوناگونی که در ادامه بررسی خواهد شد، تأکید میشود [[انبیای الهی]] آمدهاند تا به انسانها یادآور شوند که آنان نباید زیر [[سیطره]] و تازیانه [[طاغوتها]] [[روزگار]] سر کنند. آن چه در [[کلام]] [[علی]] {{ع}} نیز آمده است بر این امر تأکید دارد که آزادی امری [[فطری]] است و خداوند، انسان را آزاد آفریده است: {{متن حدیث|وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً}}<ref>«خویش را از هر [[زبونی]] و [[پستی]] دور نگه دار هرچند که تو را به خواستههایت رهنمون شود؛ چرا که هیچ سودی نمیتواند بهای چیزی باشد که از خویشتن خویش مایه میگذاری. برده دیگری مباش که خدایت [[آزاد]] [[آفریده]] است.» نهج البلاغه، محمد بن حسین شریف الرضی للصبحی صالح، خ ۳۱، ص۴۰۱.</ref>. | اما در نگرش [[قرآنی]] و [[دینی]]، آزادی امری در [[سرشت]] و [[فطرت انسان]] است که [[خداوند]] قبل از ورود او به عرصه [[سیاسی]]- [[اجتماعی]]، در نهاد او قرار داده، او را آزاد آفریده است و رها از هرگونه [[بندگی]] و بردگی دیگران. در [[آیات]] گوناگونی که در ادامه بررسی خواهد شد، تأکید میشود [[انبیای الهی]] آمدهاند تا به انسانها یادآور شوند که آنان نباید زیر [[سیطره]] و تازیانه [[طاغوتها]] [[روزگار]] سر کنند. آن چه در [[کلام]] [[علی]] {{ع}} نیز آمده است بر این امر تأکید دارد که آزادی امری [[فطری]] است و خداوند، انسان را آزاد آفریده است: {{متن حدیث|وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً}}<ref>«خویش را از هر [[زبونی]] و [[پستی]] دور نگه دار هرچند که تو را به خواستههایت رهنمون شود؛ چرا که هیچ سودی نمیتواند بهای چیزی باشد که از خویشتن خویش مایه میگذاری. برده دیگری مباش که خدایت [[آزاد]] [[آفریده]] است.» نهج البلاغه، محمد بن حسین شریف الرضی للصبحی صالح، خ ۳۱، ص۴۰۱.</ref>. | ||
و در سخنی دیگر فرمود، [[مردم]] همه آزادند: {{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.</ref>. به بیان یکی از نویسندگان معاصر [[انسان]] آزاد، [[حق]] سلب [[آزادی]] را حتی از خودش ندارد. آیا یک انسان این [[قدر]] آزاد هست که حتی آزادی را از خودش سلب کند؟ یعنی خود را برده کند؟ بگوید من آزادم، [[اختیار]] کامل خودم را دارم. یکی از اختیاراتم همین است که این آزادی را از خودم سلب کنم به این معنا که خودم را به دیگری بفروشم، برده دیگری بکنم. این یک امری است که [[شرع]] هم اجازه نمیدهد، فلسفههای [[عقلی]] هم اجازه نمیدهد. من نمیخواهم خودم را به صورت یک برده و مملوک دیگری قرار بدهم، من آزادیهایی طبیعی و [[اجتماعی]] دارم؛ مثلاً حق طبیعی هر کسی است که [[آزادی بیان]]، آزادی قلم و [[آزادی سیاسی]] داشته باشد، آیا کسی حق دارد که بیاید همه اینها را بفروشد، به [[حکومت]] وقت بگوید چقدر به من میدهی که من آزادی قلمم را به تو بفروشم؟ این قدر [[پول]] میگیرم دیگر چیز نمینویسم، چرا ما افرادی را که چنین کاری میکنند محکوم میکنیم؟ ممکن است آنها منطقی داشته باشند، بگویند مگر شما قائل به آزادی نیستید؟ میگوییم بله. مگر هر فردی اختیار خودش را ندارد؟ بله. من از جمله آزادیهایی که دارم همین آزادی قلم است و از جمله آزادیهایی که دارم این است که آزادم در اینکه آزادی قلم خودم را محدود کنم، در مقابل پول؛ آزادی خودم را میفروشم، یا اگر کسی [[رأی]] [[سیاسی]] خودش را بفروشد چرا او را محکوم میکنیم؟ و حال آنکه او هم میتواند ادعا کند من آزادم<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۴۱۶.</ref>. باری؛ رد و [[انکار]] همه این امور از آنجاست که [[انسان]] نمیتواند و نباید [[آزادی]] را که در [[سرشت]] اوست و [[خداوند]] در [[انسانیت]] او نهاده است، به دیگر واگذارد، زیرا که این وادادگی، واگذاری بخشی از انسانیت فرد است و میتواند از آشفتگیهای [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] و بر آمدن حکومتهای [[خودکامه]] و [[جوامع]] برده سر در آورد. با توجه به این امر میتوان [[باور]] داشت انسان بدون آزادی، از [[حقیقت]] خویش تھی شده است؛ پس از این منظر، | و در سخنی دیگر فرمود، [[مردم]] همه آزادند: {{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.</ref>. به بیان یکی از نویسندگان معاصر [[انسان]] آزاد، [[حق]] سلب [[آزادی]] را حتی از خودش ندارد. آیا یک انسان این [[قدر]] آزاد هست که حتی آزادی را از خودش سلب کند؟ یعنی خود را برده کند؟ بگوید من آزادم، [[اختیار]] کامل خودم را دارم. یکی از اختیاراتم همین است که این آزادی را از خودم سلب کنم به این معنا که خودم را به دیگری بفروشم، برده دیگری بکنم. این یک امری است که [[شرع]] هم اجازه نمیدهد، فلسفههای [[عقلی]] هم اجازه نمیدهد. من نمیخواهم خودم را به صورت یک برده و مملوک دیگری قرار بدهم، من آزادیهایی طبیعی و [[اجتماعی]] دارم؛ مثلاً حق طبیعی هر کسی است که [[آزادی بیان]]، آزادی قلم و [[آزادی سیاسی]] داشته باشد، آیا کسی حق دارد که بیاید همه اینها را بفروشد، به [[حکومت]] وقت بگوید چقدر به من میدهی که من آزادی قلمم را به تو بفروشم؟ این قدر [[پول]] میگیرم دیگر چیز نمینویسم، چرا ما افرادی را که چنین کاری میکنند محکوم میکنیم؟ ممکن است آنها منطقی داشته باشند، بگویند مگر شما قائل به آزادی نیستید؟ میگوییم بله. مگر هر فردی اختیار خودش را ندارد؟ بله. من از جمله آزادیهایی که دارم همین آزادی قلم است و از جمله آزادیهایی که دارم این است که آزادم در اینکه آزادی قلم خودم را محدود کنم، در مقابل پول؛ آزادی خودم را میفروشم، یا اگر کسی [[رأی]] [[سیاسی]] خودش را بفروشد چرا او را محکوم میکنیم؟ و حال آنکه او هم میتواند ادعا کند من آزادم<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۴۱۶.</ref>. باری؛ رد و [[انکار]] همه این امور از آنجاست که [[انسان]] نمیتواند و نباید [[آزادی]] را که در [[سرشت]] اوست و [[خداوند]] در [[انسانیت]] او نهاده است، به دیگر واگذارد، زیرا که این وادادگی، واگذاری بخشی از انسانیت فرد است و میتواند از آشفتگیهای [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] و بر آمدن حکومتهای [[خودکامه]] و [[جوامع]] برده سر در آورد. با توجه به این امر میتوان [[باور]] داشت انسان بدون آزادی، از [[حقیقت]] خویش تھی شده است؛ پس از این منظر، «آزادی ناشی از یک اصل طبیعی و [[تکوینی]] است که به نام [[اراده]] در نهاد انسان به [[ودیعه]] گذارده شده است و انسان را به عمل وادار میکند”<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، مجموعه رسائل، ص۲۴۶.</ref>. | ||
بنابراین از منظر [[قرآن کریم]]، آزادی، حقی ذاتی است که در خمیر مایه و سرشت او وجود دارد و اینکه خداوند در [[کلام]] خویش تأکید میکند [[پیامبران الهی]] میآیند تا غلها و زنجیرهایی را که بر [[انسانها]] قرار گرفته است، بردارند و باز کنند، حکایت از آن دارد که آن زنجیرها، حال هر چه باشد، روزی بر دوش انسان نبوده، اما دیگرانی بر دوش او نهادهاند؛ لذا بازگرداندن انسان به [[روزگار رهایی]] و زمانی که غلی بر آنها نیست، از رسالتهای پیامبرانی [[الهی]] است: {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. | بنابراین از منظر [[قرآن کریم]]، آزادی، حقی ذاتی است که در خمیر مایه و سرشت او وجود دارد و اینکه خداوند در [[کلام]] خویش تأکید میکند [[پیامبران الهی]] میآیند تا غلها و زنجیرهایی را که بر [[انسانها]] قرار گرفته است، بردارند و باز کنند، حکایت از آن دارد که آن زنجیرها، حال هر چه باشد، روزی بر دوش انسان نبوده، اما دیگرانی بر دوش او نهادهاند؛ لذا بازگرداندن انسان به [[روزگار رهایی]] و زمانی که غلی بر آنها نیست، از رسالتهای پیامبرانی [[الهی]] است: {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. | ||
[[زمخشری]] میگوید، | [[زمخشری]] میگوید، «اصر” سنگینی است که همراه خود را به [[سختی]] میاندازد؛ یعنی او را به دلیل سنگینی از حرکت باز میدارد<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۱۶۶.</ref>. از دیگر نشانههای ذاتی بودن این آزادی در وجود [[آدمی]] آن است که خداوند، او را مختار [[آفریده]] است، [[راه]] را به او نشان داده است تا هر کدام را میخواهد، برگزیند، در [[کلام الهی]] به [[صراحت]] به [[آزادی تکوینی]] انسان اشاره شده است: {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref> | ||
و این [[آیه]] که میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستادهایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.</ref>. | و این [[آیه]] که میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستادهایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.</ref>. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
نکته دیگر آنکه اگر [[آزادی]] امر نهادی در [[سرشت انسان]] است، نیازی به [[قرارداد اجتماعی]] ندارد، حقی است که با اوست و نیاز ندارد که کسی به او ببخشد و [[عطا]] کند، پس ستاندنی نیز نمیباشد، [[حکومت]] و [[قدرت]]، نباید و [[حق]] ندارند بر [[شهروندان]] خویش برای وجود و حضور [[جامعه]] آزاد، [[منتگذاری]] کند، بلکه یکی از [[وظایف]] عمدهاش آن است که زمینه و بسترهای حضور آزادی را در جامعه فراهم کند و عملی گرداند. | نکته دیگر آنکه اگر [[آزادی]] امر نهادی در [[سرشت انسان]] است، نیازی به [[قرارداد اجتماعی]] ندارد، حقی است که با اوست و نیاز ندارد که کسی به او ببخشد و [[عطا]] کند، پس ستاندنی نیز نمیباشد، [[حکومت]] و [[قدرت]]، نباید و [[حق]] ندارند بر [[شهروندان]] خویش برای وجود و حضور [[جامعه]] آزاد، [[منتگذاری]] کند، بلکه یکی از [[وظایف]] عمدهاش آن است که زمینه و بسترهای حضور آزادی را در جامعه فراهم کند و عملی گرداند. | ||
نهایت آنکه آزادی سرشته و نهادینه شده در وجود انسان، به هنگام حضور و ظهور سیاسی- اجتماعی به وسیله [[حاکمان]] و قدرتمندان [[مستبد]] سلب میشود و او را از عمل آزادانه باز میدارد. به واقع، موانعی بیرونی، آزادی را سلب میکنند و البته [[پیامبران الهی]] میآیند تا آن گوهر سرشته و نهفته در وجود انسان را به او یادآور شوند و زمینههای [[رهایی]] از [[اسارت]] را برایش فراهم کنند و با پاره کردن بندهای [[طاغوت]] و [[خدایان دروغین]]، به [[حقیقت]] رهایی درونی و آزادی بیرونی در عرصه سیاسی- اجتماعی دست یابند. با این نگرش است که آزادی هم [[ارزش]] ذاتی دارد و | نهایت آنکه آزادی سرشته و نهادینه شده در وجود انسان، به هنگام حضور و ظهور سیاسی- اجتماعی به وسیله [[حاکمان]] و قدرتمندان [[مستبد]] سلب میشود و او را از عمل آزادانه باز میدارد. به واقع، موانعی بیرونی، آزادی را سلب میکنند و البته [[پیامبران الهی]] میآیند تا آن گوهر سرشته و نهفته در وجود انسان را به او یادآور شوند و زمینههای [[رهایی]] از [[اسارت]] را برایش فراهم کنند و با پاره کردن بندهای [[طاغوت]] و [[خدایان دروغین]]، به [[حقیقت]] رهایی درونی و آزادی بیرونی در عرصه سیاسی- اجتماعی دست یابند. با این نگرش است که آزادی هم [[ارزش]] ذاتی دارد و «از بزرگترین [[ارزشهای انسانی]] و مافوق [[ارزش مادی]] است”<ref>مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.</ref> و هم [[ارزش]] روشی. ارزش ذاتی دارد؛ زیرا همراه با [[آفرینش انسان]] است و روش است؛ زیرا که او را به سوی کمال و [[سعادت]] فردی و [[اجتماعی]] رهنمون میشود، «هدف [[انسان]] این نیست که [[آزاد]] باشد؛ ولی انسان باید آزاد باشد تا به [[کمالات]] خودش برسد، و انسان تنها موجودی است که خود باید [[راه]] خود را [[انتخاب]] کند”<ref>مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۷.</ref>.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص۸۲.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |