پرش به محتوا

بنی عدی بن ربیعه: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۹۳: خط ۹۳:
[[قیس بن اشعث]] - [[برادر]] محمد بن اشعث - نیز که با آغاز [[قیام مختار]]، از [[کوفه]] گریخته بود با دریافت خبر شورش [[اشراف کوفه]]، همراه با [[عمر بن سعد]] و برخی دیگر به کوفه بازگشت<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۰.</ref> پس از [[شکست]] شورش اشراف، او از [[عبدالله بن کامل]] - که از [[نزدیکان]] مختار بود - [[امان]] خواست. به [[نقلی]] دیگر او هم به مانند بسیاری از قتله [[کربلا]]، از [[بیم]] [[مجازات]] مختار به [[بصره]] [[فرار]] کرد اما به واسطه [[شماتت]] [[مردم]] به کوفه بازگشت و در [[پناه]] عبدالله بن کامل قرار گرفت. عبدالله به او امان داد و از مختار خواست امانش را بپذیرد؛ اما مختار بدون اعتنا به این امان، از مأمورانش خواست تا محل اختفای قیس را بیابند و او را به سزای اعمالش برسانند. پس [[یاران مختار]] به مخفیگاه قیس بن اشعث راه یافتند و او را به [[هلاکت]] رساندند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۲.</ref>.
[[قیس بن اشعث]] - [[برادر]] محمد بن اشعث - نیز که با آغاز [[قیام مختار]]، از [[کوفه]] گریخته بود با دریافت خبر شورش [[اشراف کوفه]]، همراه با [[عمر بن سعد]] و برخی دیگر به کوفه بازگشت<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۰.</ref> پس از [[شکست]] شورش اشراف، او از [[عبدالله بن کامل]] - که از [[نزدیکان]] مختار بود - [[امان]] خواست. به [[نقلی]] دیگر او هم به مانند بسیاری از قتله [[کربلا]]، از [[بیم]] [[مجازات]] مختار به [[بصره]] [[فرار]] کرد اما به واسطه [[شماتت]] [[مردم]] به کوفه بازگشت و در [[پناه]] عبدالله بن کامل قرار گرفت. عبدالله به او امان داد و از مختار خواست امانش را بپذیرد؛ اما مختار بدون اعتنا به این امان، از مأمورانش خواست تا محل اختفای قیس را بیابند و او را به سزای اعمالش برسانند. پس [[یاران مختار]] به مخفیگاه قیس بن اشعث راه یافتند و او را به [[هلاکت]] رساندند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۲.</ref>.
در کنار این مخالفان، موافقانی از [[طایفه]] بنی عدی بن ربیعه با مختار و قیامش همراه بودند که [[معاذ بن هانی بن عدی]] از آن جمله است. معاذ بن هانی، از روؤسای مناطق هفتگانه کوفه و [[رییس]] پلیس [[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] در کوفه بود<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۴.</ref>. مختار، معاذ را که برادرزاده [[حجر بن عدی]] بود را همراه با [[ابوعمره]] - سالار [[نگهبانان]] خود- برای [[دستگیری]] [[خولی بن یزید اصبحی]] از قتله [[کربلا]] و آورنده سر [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} به [[کوفه]] فرستاد. آنها به [[منزل]] او رفتند و او را از مخفیگاهش بیرون کشیدند و سپس به سزای عملش رساندند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۹.</ref>. با [[شکست]] [[قیام مختار]] و [[سیطره]] [[مصعب بن زبیر]]، او به [[شام]] گریخت<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
در کنار این مخالفان، موافقانی از [[طایفه]] بنی عدی بن ربیعه با مختار و قیامش همراه بودند که [[معاذ بن هانی بن عدی]] از آن جمله است. معاذ بن هانی، از روؤسای مناطق هفتگانه کوفه و [[رییس]] پلیس [[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] در کوفه بود<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۴.</ref>. مختار، معاذ را که برادرزاده [[حجر بن عدی]] بود را همراه با [[ابوعمره]] - سالار [[نگهبانان]] خود- برای [[دستگیری]] [[خولی بن یزید اصبحی]] از قتله [[کربلا]] و آورنده سر [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} به [[کوفه]] فرستاد. آنها به [[منزل]] او رفتند و او را از مخفیگاهش بیرون کشیدند و سپس به سزای عملش رساندند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۹.</ref>. با [[شکست]] [[قیام مختار]] و [[سیطره]] [[مصعب بن زبیر]]، او به [[شام]] گریخت<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی عدی و [[شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]]==
[[حجاج بن یوسف ثقفی]] با [[انتصاب]] [[عبدالرحمن بن محمد کندی]] در [[سال ۸۰ هجری]] به [[ولایت سیستان]]، او را [[مأمور]] سرکرب [[خوارج]] و [[جنگ]] با رتبیل، -[[پادشاه]] مناطق شرق سیستان- کرد. حجاج، سپاهی بزرگ و بسیار آراسته موسوم به«جیش الطواویس؛ [[سپاه]] طاووس‌ها»، [[تجهیز]]، و با او به سیستان فرستاد و [[اموال]] زیادی را نیز به این [[لشکرکشی]] اختصاص داد. او با [[نوشتن]] نامه‌های متعدد به عبدالرحمن، پیوسته وی را به جنگ [[تشویق]] و [[تحریض]] می‌‌کرد<ref>بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۷۹۵.</ref>. پس از ورود ابن اشعث به سیستان، رتبیل نامه‌ای به وی نوشت و خواستار [[ترک مخاصمه]] و پرداخت [[خراج]] شد؛ اما عبدالرحمن نپذیرفت و به [[سرزمین]] ایشان [[یورش]] آورد. او پس از [[تصرف]] هر منطقه، [[فرمانداری]] بر آن می‌گماشت و در مسیرها [[برید]] و در مناطق حساس پادگان ایجاد می‌‌کرد و [[سلطه]] خود را محکم می‌ساخت. سپس با رتبیل، به شرط گرفتن خراج، [[صلح]] کرد<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۰۰.</ref> و نامه‌ای به حجاج نوشت و او را از پیروزی‌های به دست آمده با خبر نموده، تصمیم خود، مبی بر بازگشت به سیستان را بدو اعلام نمود؛ اما حجاج نپذیرفت و خواهان ادامه [[نبرد]] و پیشروی ایشان شد. عبدالرحمن [[تمرد]] نموده و این [[اصرار]] حجاج را حمل بر قصد او در کشته شدن خود کرد، پس [[سپاهیان]] خود را علیه حجاج شوراند و ایشان نیز که دور از [[خانواده]] و در اثر جنگ‌های پی در پی خواهان بازگشت بودند، با عبدالرحمن هم داستان شده، با او بر [[عزل]] [[عبدالملک]] از [[خلافت]] و برای [[جنگ]] با حجاج [[بیعت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۷۹ -۳۶۸۰.</ref>.
ابن اشعث در [[سال ۸۱ هجری]] به همراه سپاهش به فارس و کرمان وارد شد و [[مردم]] این [[شهرها]] را علیه [[عبدالملک بن مروان]] [[خلیفه اموی]]، و حجاج فرا خواند<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۰۰.</ref>. سپس ابن اشعث همراه سپاهی که فراهم آورده بود به سوی [[بصره]] [[حرکت]] کرد. در بصره بزرگان، [[صحابه]] و [[قاریان بصره]] با عبدالرحمن بیعت کردند. او در بصره، در جنگ با [[سپاه]] حجاج دچار خسارات سنگین شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۸۶.</ref>. پس از این واقعه، ابن اشعث با سپاه خود به [[کوفه]] رفت و در آنجا مورد استقبال مردم و بزرگان قرار گرفت. عبدالرحمن در این [[شهر]] برای مردم سخن گفت و آنان را به [[نبرد]] علیه حجاج فرا خواند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۶۰.</ref>. با فراهم آمدن سپاهی بزرگ از [[مردم بصره]] و کوفه، - که تعدادشان را بیست هزار تن گفته‌اند، - آنان به «[[دیر جماجم]]» رفتند و در آنجا مستقر شدند. سپاه حجاج نیز در «دیر [[قره]]» [[اردو]] زد. در جنگ [[سختی]] که میان دو طرف درگرفت، پیروزی‌های اولیه با [[سپاه عراق]] بود. عبدالملک که از این اوضاع به [[وحشت]] افتاده بود، برادرش، عبدالله را همراه نامه‌ای به سوی [[عراق]] فرستاد تا با ابن اشعث [[مذاکره]] نماید. عبدالله این [[اختیار]] را داشت که جهت پایان دادن به جنگ، اگر ابن اشعث خواهان عزل حجاج باشد، وی را عزل کند. حجاج پس از اطلاع از این موضوع، نامه‌ای به عبدالملک نوشت و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز بر کنار خواهد کرد. حجاج با [[اقناع]] عبدالملک، به نبرد با عبدالرحمن ادامه داد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۹۲.</ref> تا این که سرانجام پس از صد و سه [[روز]] [[نبرد]]، [[سپاه]] [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] [[شکست]] خورد و عبدالرحمن به [[بصره]] گریخت. وی در آنجا نیز با گردآوری سپاه، [[حمله]] ای را علیه حجاج ترتیب داد اما بار دیگر، شکست خورد و جز گروهی اندک همه کشته شدند. نبرد عبدالرحمن و یارانش در [[مسکن]] نیز نتیجه ای جز شکست نداشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۷۱۸.</ref> و عبدالرحمن و گروه اندکی که با او باقی مانده بود، پس از [[جنگ]] و گریزهایی راه سیستان را در پیش گرفتند<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۸۵..</ref>. ابن اشعث در [[بُست]] توسط [[عیاض بن همیان]] - [[حاکم]] بُست - دستگیر شد. رتبیل پس از [[آگاهی]] از این حادثه، عیاض را [[تهدید]] کرد که آسیبی به وی نرساند. از این روی، ابن همیان او را [[آزاد کرده]]، نزد رتبیل فرستاد<ref>ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه، ج۱۳، ص۷۴.</ref>. حجاج، در [[سال ۹۵ هجری]] نماینده‌ای همراه [[اموال]] بسیار نزد رتبیل فرستاد و از او خواست تا عبدالرحمن را به او تحویل دهد، رتبیل نیز پذیرفت و ابن اشعث را به حجاج تحویل داد. اما عبدالرحمن بن اشعث در یکی از نواحی کابل به نام رُخَّج، خود را از بالای قصری که در آن بود به پایین انداخت و هلاک شد. جسدش را نزد حجاج انتقال دادند و او سرش را جدا کرد و نزد [[عبدالملک]] فرستاد<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۹۹۲.</ref>-<ref>معصومه اخلاقی، پژوهه، مقاله «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث».</ref>.
در [[شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] علیه [[نظام اموی]]، [[برادران]] او صباح و قاسم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۲.</ref> و نیز [[اسحاق بن محمد]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۳.</ref> جانب [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و [[خلفای اموی]] را گرفتند و به دستور حجاج، همراه با [[سپاهیان]] تحت امر خود با برادرشان [[عبدالرحمن بن محمد]] رو در رو شدند. علاوه بر آنها، [[عبدالله بن اسحاق بن اشعث]] - از [[فرماندهان]] و بزرگان [[سپاه]] [[عبدالملک]] - هم از دیگر عدوی‌هایی بود که در [[همراهی]] با [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و [[دولت امویان]] در [[نبرد]] مشهور «[[دیر جماجم]]» در [[پیکار]] با [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] کشته شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵۶.</ref>. ضمن این که از [[عائذ]] پسر [[حجر بن یزید بن سلمة بن مرة بن حجر بن عدی]] معروف به «[[حجر الشر]]» هم در شمار شرکت کنندگان در واقعه [[دیر الجماجم]] ([[۸۳ هجری]]) و از ضربه زنندگان به عبدالرحمن بن محمد بن اشعث نام برده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۳.</ref>. این در حالی است که [[ابن حزم]] (م. ۴۵۶) از [[عائذ بن عدی بن حجر]] به عنوان یکی از پسر عمو‌های آنها و کسی که ضربتی بر ابن اشعث زده، یاد کرده است<ref>ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۲۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۰۱۷

ویرایش