بنی عدی بن ربیعه: تفاوت میان نسخهها
←بنی عدی و واقعه ارتداد قبایل
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
اشعث نیز [[قبیله]] خود را به [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] فرا خواند و گفت: از دادن [[زکات]] خودداری کنید؛ زیرا من میدانم [[عرب]] از قبیله «[[بنی تیم]]» (ابوبکر) [[پیروی]] نخواهد کرد و [[بنی هاشم]] را رها نمیکند. سپس ضمن اشعاری بر این نکته تأکید کرد که: اگر [[قریش]] [[آل محمد]]{{صل}} را کنار بگذارد و [[فرمانروایی]] را به ابوبکر بدهد، ما [[قبیله کنده]] از او به فرمانروایی شایسته [[تریم]]<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱-۱۷۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۷-۴۸.</ref><ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴.</ref> | اشعث نیز [[قبیله]] خود را به [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] فرا خواند و گفت: از دادن [[زکات]] خودداری کنید؛ زیرا من میدانم [[عرب]] از قبیله «[[بنی تیم]]» (ابوبکر) [[پیروی]] نخواهد کرد و [[بنی هاشم]] را رها نمیکند. سپس ضمن اشعاری بر این نکته تأکید کرد که: اگر [[قریش]] [[آل محمد]]{{صل}} را کنار بگذارد و [[فرمانروایی]] را به ابوبکر بدهد، ما [[قبیله کنده]] از او به فرمانروایی شایسته [[تریم]]<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱-۱۷۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۷-۴۸.</ref><ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴.</ref> | ||
زیاد بن لَبید با [[مشاهده]] این وضعیت، نزد قبیله [[بنی ذهل بن معاویه]] از [[قبایل]] کنده رفت و آنها را به پیروی از ابوبکر [[دعوت]] نمود. یکی از بزرگان آنها به نام [[حارث بن معاویه]] در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی ([[ابوبکر]]) [[دعوت]] میکنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را کنار گذاشتید، درحالی که به [[خلافت]] سزاوارترند، در حالی که [[قرآن]] میفرماید: | زیاد بن لَبید با [[مشاهده]] این وضعیت، نزد قبیله [[بنی ذهل بن معاویه]] از [[قبایل]] کنده رفت و آنها را به پیروی از ابوبکر [[دعوت]] نمود. یکی از بزرگان آنها به نام [[حارث بن معاویه]] در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی ([[ابوبکر]]) [[دعوت]] میکنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را کنار گذاشتید، درحالی که به [[خلافت]] سزاوارترند، در حالی که [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَأُو۟لُوا۟ ٱلْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍۢ فِى كِتَـٰبِ ٱللَّهِ}}<ref>«و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کردهاند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارثبری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بیگمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> شما خلافت را از اهل بیت پیامبر{{صل}} دور نکردید، مگر به خاطر حسادتی که به آنها داشتید. من نمیتوانم [[باور]] کنم که [[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] برود و کسی را برای [[پیروی]] [[منصوب]] نکرده باشد. از پیش ما برو؛ زیرا تو به چیزی دعوت میکنی که [[رضای خدا]] در آن نیست. او در اشعاری، [[اعتقادات]] خود را به صراحت بیان کرد. علاوه بر حارث، [[عرفجه بن عبدالله]] نیز سخنانی مشابه او بیان کرد و گفت: زیاد را بیرون کنید؛ زیرا صاحب او (ابوبکر) شایسته خلافت نیست و [[مهاجران]] و [[انصار]] به امور [[امّت]] از خود پیامبر{{صل}} آگاهتر نیستند. ابوبکر خلافت را به [[ستم]] تصاحب کرده، چون از [[نزدیکان پیامبر]]{{صل}} نیست و باید آن را رها کند<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱-۱۷۶.</ref><ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۷-۲۳۰.</ref> | ||
[[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر [[قبیله]] ای از [[قبایل]] کنده میرسید، آنان را به پیروی از [[خلیفه]] دعوت میکرد، اما همگان دعوت او را ردّ میکردند. [[زیاد بن لبید]] به [[مدینه]] رفت و ابوبکر با [[تجهیز]] سپاهی چهارهزار نفره او را بار دیگر به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیرههای [[قبیله کنده]]، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به [[پرداخت زکات]] شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، [[واهمه]] داشتند و نمیتوانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیرههای کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] [[اشعث بن قیس]] شد و وی به همراه برخی تیرهها، نزدیک [[شهر]] «تَریم» با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. [[ابوبکر]] ناگزیر [[نامه]] ای به اشعث نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان [[اعلان]] داشت که عامل خود (زیاد) را برکنار میکند؛ اما فرستاده ابوبکر کشته شد و تریم همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از [[پرداخت زکات]] معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: میخواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، عِکرمة بن ابی [[جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶-۱۹۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref>. [[عکرمه]]، اشعث را [[شکست]] داد و پس از [[اسارت]]، او را به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، اشعث [[عصیان]] خود را نه به انگیزه [[ارتداد]] و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر اقدام زیاد به [[ستم]] و [[قتل]] دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای [[یمنی]] فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] [[اسیر]] بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] [[مسلمانان]] باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواستهای وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود<ref>واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref><ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> | [[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر [[قبیله]] ای از [[قبایل]] کنده میرسید، آنان را به پیروی از [[خلیفه]] دعوت میکرد، اما همگان دعوت او را ردّ میکردند. [[زیاد بن لبید]] به [[مدینه]] رفت و ابوبکر با [[تجهیز]] سپاهی چهارهزار نفره او را بار دیگر به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیرههای [[قبیله کنده]]، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به [[پرداخت زکات]] شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، [[واهمه]] داشتند و نمیتوانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیرههای کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] [[اشعث بن قیس]] شد و وی به همراه برخی تیرهها، نزدیک [[شهر]] «تَریم» با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. [[ابوبکر]] ناگزیر [[نامه]] ای به اشعث نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان [[اعلان]] داشت که عامل خود (زیاد) را برکنار میکند؛ اما فرستاده ابوبکر کشته شد و تریم همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از [[پرداخت زکات]] معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: میخواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، عِکرمة بن ابی [[جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶-۱۹۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref>. [[عکرمه]]، اشعث را [[شکست]] داد و پس از [[اسارت]]، او را به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، اشعث [[عصیان]] خود را نه به انگیزه [[ارتداد]] و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر اقدام زیاد به [[ستم]] و [[قتل]] دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای [[یمنی]] فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] [[اسیر]] بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] [[مسلمانان]] باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواستهای وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود<ref>واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref><ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> |