جنگ بدر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←خروج مسلمانان از مدینه
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
== خروج [[مسلمانان]] از [[مدینه]] == | == خروج [[مسلمانان]] از [[مدینه]] == | ||
با بازگشت کاروان از غزه به سوی [[مکّه]]، [[خداوند]] پیامبرش را برای خروج از مدینه برای [[پیروزی]] بر کاروان یا سپاه مشرکان [[فرمان]] داد<ref>سوره انفال، آیه: ۶-۷.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز این مطلب را اعلام کرد. | با بازگشت کاروان از غزه به سوی [[مکّه]]، [[خداوند]] پیامبرش را برای خروج از مدینه برای [[پیروزی]] بر کاروان یا سپاه مشرکان [[فرمان]] داد<ref>سوره انفال، آیه: ۶-۷.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز این مطلب را اعلام کرد. با اینکه [[مسلمانان]] [[انتظار]] خروج [[قریش]] از [[مکه]] و [[رویارویی]] با خود را نداشتند، ولی پس از آنکه کاروان از دست آنها گریخت و کار به [[جنگ]] انجامید، [[نبی اکرم]]{{صل}} خواست از تصمیم [[مهاجران]] و [[انصار]] [[آگاه]] شود و آنان را بیازماید لذا بهپا خاست و فرمود: [[مردم]]! دراینباره اظهارنظر کنید. | ||
یکی از مهاجران (عمر) بهپا خاست و بهگونهای سخن گفت که حاکی از [[ترس]] و [[بیم]] رویارویی با [[دشمن]] بود. سپس مقداد بن عمرو از جا برخاست و عرضه داشت: ای [[رسول خدا]]! هرگونه شما تصمیم بگیری برای انجام [[فرمان الهی]] با تو هستیم. به [[خدا]] [[سوگند]]! ما آنگونه که [[بنی اسرائیل]] با پیامبرشان سخن گفتند، با شما سخن نخواهیم گفت، آنها در برابر [[موسی]] اظهار داشتند: «تو و خدایت بروید و [[نبرد]] کنید و ما اینجا مینشینیم...». ولی ای رسول خدا! اکنون شما و خدایت بروید و ما در کنار شما [[مبارزه]] خواهیم کرد. سوگند به آنکه تو را به [[حق]] برانگیخت! اگر ما را به «برک الغماد»<ref>برک الغماد، منطقهای است در آن سوی مکه از سمت دریا.</ref> ببری، با تو خواهیم آمد. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[نیک]] سخن گفتی و سپس سخن خود را تکرار کرد و فرمود: «دراینباره اظهار نظر کنید». | |||
[[هدف]] [[رسول اکرم]]{{صل}} از تکرار سخن خود پیبردن به دیدگاه [[انصار]] بود؛ زیرا آنان [[قبل از هجرت]] جهت [[دفاع]] و [[حراست]] از او با [[جان]] و [[مال]] خود، در [[عقبه]] با وی [[پیمان]] بسته بودند. | |||
ازاینرو [[سعد بن معاذ]] بهپا خاست و عرضه داشت: من به [[نمایندگی]] [[انصار]] عرضه میدارم: ای رسول خدا{{صل}}! گویی منظور شما ماییم؟ حضرت فرمود: آری. سعد عرض کرد: ما به حضرتت [[ایمان]] آوردیم و شما را [[تصدیق]] نمودیم و [[گواهی]] دادیم آنچه را [از نزد [[خدا]]] آوردهای، [[حق]] است و بر [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] از شما [[عهد]] و پیمان بستیم، اکنون هرگونه تصمیم بگیری، [[اطاعت]] خواهیم کرد. [[سوگند]] به آنکس که شما را به [[حق]] برانگیخته است، اگر وارد این دریا (دریای سرخ) شوی تا آخرین نفر همراه با شما وارد آن خواهیم شد و اگر فردا با [[دشمن]] روبهرو گردیم ترسی به خود راه نخواهیم داد به هنگام [[نبرد]] [[اهل]] [[پایداری]] و استقامتیم و [[صادقانه]] میجنگیم، شاید [[خداوند]] بخشی از [[جانفشانی]] ما را برای شما نمودار سازد تا دیدگانتان به واسطه آن روشن گردد. | |||
اینجا بود که رسول خدا{{صل}} فرمود: با [[توفیق الهی]] حرکت کنید؛ زیرا خداوند به من [[وعده]] فرموده با یکی از دو گروه روبرو خواهید شد، به خدا سوگند! گویی [[قتلگاه]] [[قریش]] را مینگرم. پس از مهیا شدن تدارکات مورد نیاز و [[انتخاب]] منطقه مناسب و تدارکات آب، لوازم ضروری جهت [[رویارویی]] با دشمن آماده شد. رسول خدا{{صل}} در هر منطقهای که حضور مییافت دست به [[دعا]] برمیداشت و از خداوند درخواست [[پیروزی]] مینمود. [[رهبر]] بزرگ [[مسلمانان]]، همواره نیروی جوشانی بود که در [[دل]] [[رزمندگان]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] و [[آرامش]] برمیانگیخت و در آنها [[شور و هیجان]] میآفرید و از [[کمکهای غیبی]] [[آگاه]] میساخت<ref>مغازی، ج۱، ص۴۸- ۴۹.</ref>. | |||
مسلمانان، با حلقهزدن پیرامون وجود [[مقدس]] [[پیامبر]]{{صل}}، شگفتانگیزترین جلوه آمادگی برای [[جانفشانی]] در راه [[عقیده]] و [[آرمان]] را به نمایش گذاشتند و در این [[اندیشه]] بودند که اگر دایره [[جنگ]] به شکل غیردلخواه آنان بگردد، طرح [[جایگزینی]] ارائه دهند. بدینسان، جایگاهی به عنوان مقرّ [[فرماندهی]] [[رسول اکرم]]{{صل}} [[تدارک]] دیدند تا حضرت از آنجا بر میدان [[کارزار]] [[نظارت]] داشته باشد، سپس گروه اطلاعات عملیات برای پیبردن به وضعیت [[قریش]]، راهی منطقه شد و اطلاعات مهمی را در [[اختیار]] [[پیامبر]]{{صل}} نهاد. و حضرت تعداد [[دشمنان]] را بین ۹۵۰ تا هزار تن [[جنگجو]] تخمین زد<ref>به مغازی، ج۱، ص۵۰ مراجعه شود.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} صفوف [[مسلمانان]] را برای جنگ آراست و [[پرچم]] بزرگ را به دست [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} سپرد و از آنجا که از [[نبرد]] با قریش ناخرسند بود با اعزام پیکی نزد آنان از قریش خواست به [[مکه]] بازگردند. میان صفوف [[مشرکان]] [[اختلاف]] ایجاد شد؛ برخی خواهان [[صلح]] و بعضی بر جنگ پافشاری داشتند<ref>مغازی، ج۱، ص۶۱؛ بحار الأنوار، ج۱۹، ص۲۵۲.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] داد مسلمانان آغازگر جنگ نباشند و خود بهپا خاست و به پیشگاه [[خدا]] [[دعا]] کرد و عرضه داشت: خدایا! اگر این گروه امروز کشته شوند، از این پس روی [[زمین]] کسی تو را [[پرستش]] نخواهد کرد<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]]، ص۱۷۱.</ref>. | |||
[[زمان]] خروج از مدینه به [[اختلاف]] [[روز]] [[شنبه]]، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم [[ماه رمضان]] گفته شده است؛ اما بر اساس تقویم تطبیقی هشتم ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمیتواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سه شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ [[رمضان]]. بنابراین، [[پیامبر]]{{صل}} در دوازدهم [[ماه رمضان]] از [[مدینه]] خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند و شامگاه همان [[روز]] از سقیا خارج شدند<ref>ر.ک: [[محمد رضا هدایتپناه|هدایتپناه، محمد جعفر]]، [[بدر / غزوه (مقاله)|بدر / غزوه]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[غزوه بدر (مقاله)|غزوه بدر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۳۴.</ref>. | [[زمان]] خروج از مدینه به [[اختلاف]] [[روز]] [[شنبه]]، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم [[ماه رمضان]] گفته شده است؛ اما بر اساس تقویم تطبیقی هشتم ماه رمضان و روزهای یکشنبه و دوشنبه نمیتواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سه شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ [[رمضان]]. بنابراین، [[پیامبر]]{{صل}} در دوازدهم [[ماه رمضان]] از [[مدینه]] خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند و شامگاه همان [[روز]] از سقیا خارج شدند<ref>ر.ک: [[محمد رضا هدایتپناه|هدایتپناه، محمد جعفر]]، [[بدر / غزوه (مقاله)|بدر / غزوه]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[غزوه بدر (مقاله)|غزوه بدر]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۳۴.</ref>. |