پرش به محتوا

جنگ خیبر در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۸۹: خط ۸۹:


=== بازگشت [[مهاجرین]] به [[حبشه]] ===
=== بازگشت [[مهاجرین]] به [[حبشه]] ===
[[فتح خیبر]] مصادف شد با بازگشت مسلمانانی که سالیان متوالی به حبشه [[هجرت]] کرده، در [[پناه]] [[نجاشی]] [[زندگی]] می‌کردند و دیگر [[تصمیم]] به بازگشت از حبشه به [[مدینه]] را گرفته بودند. [[مورخان]] در تعداد [[مهاجران]] [[اختلاف]] کردند. ابن هشام تعداد آنها را هشتاد و سه نفر می‌داند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. زمانی که [[پیامبر]] مشغول [[تقسیم غنائم]] [[خیبر]] بودند، به پیامبر خبر دادند که [[جعفر بن ابی طالب]] ([[جعفرطیار]]) از حبشه بازگشته است. جعفر به مدینه نرفت و به [[شوق دیدار]] پیامبر یک سره به خیبر آمد.
[[فتح خیبر]] مصادف شد با بازگشت مسلمانانی که سالیان متوالی به حبشه [[هجرت]] کرده، در پناه [[نجاشی]] [[زندگی]] می‌کردند و دیگر تصمیم به بازگشت از حبشه به [[مدینه]] را گرفته بودند. مورخان در تعداد [[مهاجران]] [[اختلاف]] کردند. ابن هشام تعداد آنها را هشتاد و سه نفر می‌داند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. زمانی که [[پیامبر]] مشغول [[تقسیم غنائم]] [[خیبر]] بودند، به پیامبر خبر دادند که [[جعفر بن ابی طالب]] ([[جعفرطیار]]) از حبشه بازگشته است. جعفر به مدینه نرفت و به [[شوق دیدار]] پیامبر یک سره به خیبر آمد.


پیامبر از خبر بازگشت جعفر چنان خوشحال شد که به پیشواز وی رفت و وقتی جعفر را دید فرمود: {{متن حدیث|لَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِقُدُومِكَ يَا جَعْفَرُ أَمْ بِفَتْحِ اللَّهِ عَلَى أَخِيكَ خَيْبَرَ}}؛ ای جعفر نمی‌دانم به کدام از این دو بیشتر شاد باشم؟ به بازگشت تو و یا به [[پیروزی]] در خیبر که [[خداوند]] به دست‌های برادرت علی نصیبمان فرمود؟ سپس او را در آغوش گرفته میان دو ابروی او را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹؛ المغازی، ج۲، ص۶۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ التنبیه والاشراف، ج۱، ص۱۴۱؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۷۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۹۹؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۸۳؛ الخصال، ص۷۷.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۲۱.</ref>
پیامبر از خبر بازگشت جعفر چنان خوشحال شد که به پیشواز وی رفت و وقتی جعفر را دید فرمود: {{متن حدیث|لَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِقُدُومِكَ يَا جَعْفَرُ أَمْ بِفَتْحِ اللَّهِ عَلَى أَخِيكَ خَيْبَرَ}}؛ ای جعفر نمی‌دانم به کدام از این دو بیشتر شاد باشم؟ به بازگشت تو و یا به [[پیروزی]] در خیبر که [[خداوند]] به دست‌های برادرت علی نصیبمان فرمود؟ سپس او را در آغوش گرفته میان دو ابروی او را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹؛ المغازی، ج۲، ص۶۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ التنبیه والاشراف، ج۱، ص۱۴۱؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۷۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۹۹؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۸۳؛ الخصال، ص۷۷.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۲۱.</ref>
== رشادت امیرالمؤمنین{{ع}} در نقل‌های گوناگون ==
سهم علی{{ع}} در [[غزوه خیبر]] چنان مهم و بی‌مانند بود که [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} [[حدیث مشهور]] «رایت» را در [[شأن]] او بیان فرمود. به [[اعتقاد]] محققان، پس از [[حدیث غدیرخم]]، این [[حدیث]] بیش‌ترین ناقل و راوی را در بیان فضیلت‌های علی{{ع}} دارد. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در این [[جنگ]] [[پرچم]] اسلام را در دست داشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳ ص۳۴۳؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۹۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. به [[روایت]] منابع معتبر [[اهل تسنن]] برای فتح قلعه اصلی، مسلمانان دوبار به آن [[یورش]] بردند، ولی کاری از پیش نبردند. بار نخست پیغمبر اکرم{{صل}}، [[ابوبکر]] را با لشکری روانه کرد، ولی شامگاه بی‌آن‌که فتحی کند، بازگشت. دیگر بار، [[عمر بن خطاب]] را با لشکری فرستاد. او نیز فتح نکرده بازگشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۱؛ ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۲۶، به نقل از: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۹؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۴۹۷؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۶، ح۱۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۹۳؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۱۰.</ref>.
[[واقدی]] در [[مغازی]] بر خلاف دیگر منابع، بدون نام بردن از [[فرماندهان]] دو [[لشکر]] اعزامی پیغمبر، که بی‌فتح و نتیجه بازگشتند، می‌نویسد: در آن [[روز]] پیغمبر پرچم خود را به یکی از [[مهاجران]] سپرد که او بدون انجام کاری بازگشت. آن‌گاه پرچم را به کسی دیگر از [[مهاجران]] داد و او نیز بی‌آن‌که کاری انجام دهد بازگشت. [[پیغمبر]] [[پرچم]] را به یکی از [[انصار]] داد. او هم بیرون رفت و بی‌اینکه کاری کرده باشد، بازگشت. [[رسول خدا]]{{صل}} [[مسلمانان]] را [[تحریض]] فرمود، ولی [[سپاهیان]] [[یهود]] چون سیل به حرکت درآمدند و حارث پیشاپیش آنان حرکت می‌کرد و سخت بر [[زمین]] پای می‌فشرد. [[پرچمدار]] انصار پیش آمد و آنان را به عقب راند تا اینکه وارد حصار خود شدند. در این هنگام اُسَیر [[یهودی]] همراه جنگجویان پیاده از حصار بیرون آمد و و پرچم انصار را به عقب راند و تا جایگاه رسول خدا{{صل}} پیش رفت. پیغمبر به [[خشم]] آمده بود و به مسلمانان یاد آورد که [[خداوند]] [[وعده]] فتح داده است و [[روز]] را با [[اندوه]] به شب آورد. [[سعد بن عباده]] [[رئیس]] انصار زخمی برگشته بود و [[یاران]] خود را به کندی و [[سستی]] [[سرزنش]] می‌کرد. پرچمدار مهاجران [[عمر بن خطاب]] نیز یاران خود را به کندی متهم می‌کرد و می‌گفت: «شما کوتاهی کردید.»... سپس رسول خدا{{صل}} فرمود: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که [[خدا]] و رسولش او را [[دوست]] می‌دارند و خداوند به دست او فتح و [[پیروزی]] نصیب خواهد فرمود. او [[اهل]] گریختن نیست». چون پیغمبر شب را به صبح آورد، کسی را در پی علی{{ع}} فرستاد و او در حالی که چشم [[درد]] داشت به حضور [[پیامبر]] رسید و گفت: «من نه دشت را می‌بینم و نه [[کوه]] را». علی{{ع}} نزدیک رسول خدا{{صل}} رفت. پیغمبر فرمود: «چشمانت را بگشا». و او چشم‌هایش را گشود. رسول خدا{{صل}} از آب دهان خویش بر چشم‌های علی{{ع}} مالید. علی{{ع}} می‌گفت: «پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم». آن‌گاه رسول خدا{{صل}} پرچم را به علی{{ع}} داد و برای او و یارانش [[دعا]] فرمود که [[پیروز]] شوند. نخستین کس از بزرگان یهود که با همراهان خود بر مسلمانان [[حمله]] کرد، حارث [[برادر]] مرحب بود. [[مسلمانان]] به هزیمت رفتند و علی{{ع}} به [[تنهایی]] [[پایداری]] کرد و ضرباتی به یکدیگر زدند و علی{{ع}} او را کشت. [[یاران]] حارث به سوی حصار گریختند و در را بستند و مسلمانان به جای خود بازگشتند<ref>واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۹۷؛ ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۲۶.</ref>.
بسیاری از کتب معتبر [[اهل تسنن]] آورده‌اند که [[امام]] با ضربت کوبنده خود، حارث جنگاور [[مغرور]] [[یهودی]] را به خاک افکند؛ کسی را که بدن‌ها از فریادش به هنگام [[جنگ]] می‌لرزید؛ همان‌گونه که مرحب را، که هیچ کس [[جسارت]] نداشت رویارویش بازایستد، دو نیمه کرد<ref>ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۲۷، به نقل از: مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۲۲؛ ابن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۴؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۹، ح۱۵؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۲، ص۴۱۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶؛ مغازی، ج۲، ص۶۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
[[شیخ مفید]] [[روایت]] می‌کند که [[پیغمبر]] بیش از بیست [[روز خیبر]] را در محاصره داشت و در این مدت [[پرچم]] جنگ به دست علی{{ع}} بود تا اینکه چشم دردی بر او عارض شد و از ادامه جنگ [[ناتوان]] ماند. در این مدت مسلمانان با [[یهود]] در گوشه و کنار قلعه جنگ و [[گریز]] داشتند. سرانجام در یکی از روزها در قلعه را باز کردند و مرحب با مردان خویش از قلعه بیرون آمد. شیخ مفید، مرحب را نخست پهلوان یهود می‌داند که از قلعه بیرون آمده و خود را برای جنگ آماده ساخته است. وی پس از شرح اعزام [[ابوبکر]] و [[عمر]] برای مقابله با مرحب و بازگشتن بی‌نتیجه آنان، به [[بیماری]] [[چشم]] علی{{ع}} اشاره می‌کند و پس از بیان چگونگی شفای آن حضرت، می‌نویسد: پیغمبر برای علی{{ع}} [[دعا]] کرد که «بار خدایا، او را از [[گرما]] و سرما [[حفظ]] کن!» سپس پرچم را، که سفید بود، به او داد و فرمود: «این پرچم را بگیر و برو که [[جبرئیل]] همراه تو و یاری‌اش در پیش روی تو است و [[ترس]] از تو در دل‌های [[دشمنان]] افتاده است. ای علی، بدان که اینان در کتاب خویش دیده‌اند که نابود کننده آنان کسی است که نامش [[ایلیا]] است. پس همین که آنان را دیدی، بگو من علی هستم. ان‌شاءالله آنان [[یاری]] نمی‌شوند».
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: «[[پرچم]] را به دست گرفتم و به راه افتادم تا به قلعه رسیدم. مرحب از قلعه بیرون آمد و در حالی که کلاه‌خودی بر سر داشت و روی آن سنگی [گوهری] همچون تخم مرغ بود، [[رجز]] می‌خواند. دو ضربت میان ما رد و بدل شد و من پیشدستی کردم و ضربتی بر او زدم که سنگ و کلاه‌خود و سرش را دو نیم کرد و [[شمشیر]] به دندان‌هایش رسید و به رو، بر [[زمین]] افتاد»<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۱.</ref>.
[[شیعه]] و [[سنی]] از امیرمؤمنان{{ع}} [[روایت]] می‌کنند که فرمود: در [[فتح خیبر]]، نخست [[رسول خدا]]{{صل}}، [[ابوبکر]] را به سوی [[دشمن]] فرستاد. او با [[مردم]] حرکت کرد، ولی [[شکست]] خورد و بازگشت. سپس عُمر روانه شد. او نیز با مردم همراه گریخت تا به [[پیغمبر]] رسید. آن‌گاه [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} فرمود: «پرچم را به دست مردی خواهم داد که [[خدا]] و رسولش را [[دوست]] دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند. خدا به دست او فتح می‌کند که [[اهل]] گریختن نیست». آن‌گاه در پی من فرستاد و مرا فراخواند. به [[خدمت]] آن حضرت رسیدم در حالی که چشم‌درد داشتم و چیزی را نمی‌دیدم. پیغمبر آب دهان خود را بر چشمم کشید و گفت: «بار خدایا، او را از سرما و [[گرما]] نگاه دار». از آن‌گاه دیگر سرما و گرما مرا [[آزار]] نداد»<ref>ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۲۸. به نقل از: ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۴۹۷؛ مسند البزاز، ج۲، ص۱۳۶؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۴، ح۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ البدایة والنهایه، ج۷، ص۳۳۷ وج ۴، ص۱۸۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۸۹؛ ابن مغازلی، المناقب، ص۱۸۱، ح۲۱۷؛ صدوق، الخصال، ص۵۵۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۴۶؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۳۰۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۶۴.</ref>.
به [[روایت]] [[ابن اسحاق]] از [[سلمة بن عمرو بن اکوع]]، در [[غزوه خیبر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} [[ابوبکر]] را با پرچمش - که در نقل [[ابن هشام]] سفید رنگ بود- به سوی برخی قلعه‌های [[خیبر]] فرستاد. ابوبکر جنگید، ولی بی‌آن‌که فتحی کند، بازگشت در حالی که تلاش خود را کرده بود. [[روز]] بعد [[عمر بن خطاب]] را فرستاد. او نیز جنگید و بدون فتح بازگشت. آن‌گاه رسول خدا{{صل}} فرمود: «فردا [[پرچم]] را به دست مردی خواهم داد که [[خدا]] و [[پیغمبر]] او را [[دوست]] دارند. [[خداوند]] به دست او قلعه را فتح می‌کند؛ کسی که [[اهل]] گریختن نیست». روز بعد، پیغمبر خدا{{صل}} علی{{ع}} را فراخواند، در حالی که [[درد]] چشم داشت. از آب دهان خود بر چشم او زد و فرمود: «این پرچم را بگیر و حرکت کن که خدا قلعه را برای تو فتح خواهد کرد». سلمة بن عمرو می‌گوید: به خدا قسم، علی{{ع}} نفس [[زنان]] به راه افتاد و شتابان حرکت کرد، در حالی که ما پشت سرش می‌رفتیم، تا سرانجام پرچم خود را در سنگلاخی در پایین قلعه برافراشت. ناگهان یکی از [[یهودیان]] از فراز قلعه او را دید و گفت: «کیستی؟» فرمود: «من [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} هستم». [[یهودی]] خطاب به دیگر یهودیان قلعه گفت: «[[سوگند]] به آن‌چه بر [[موسی]]{{ع}} نازل شد، بر شما [[پیروز]] شدند». علی{{ع}} بازنگشت تا سرانجام خدا به دست او قلعه را گشود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹.</ref>.
[[طبری]] و [[ابن اثیر]] از [[بریده اسلمی]] روایت می‌کنند که هر گاه [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} سردرد می‌گرفت یک یا دو روز در [[خانه]] می‌ماند و بیرون نمی‌آمد. هنگامی که آن حضرت در خیبر فرود آمد، سردردی گرفت که موجب شد از [[اقامتگاه]] خود بیرون نیاید. بنابراین، ابوبکر پرچم را از [[رسول خدا]]{{صل}} گرفت و به سوی [[دشمن]] شتافت و به شدت جنگید و بازگشت. سپس [[عمر بن خطاب]] [[پرچم]] را گرفت و او نیز با دشمن سخت جنگید و این از [[جنگ]] اول سخت‌تر بود. او نیز بازگشت و [[پیغمبر]] از این امر [[آگاه]] شد. آن‌گاه فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]، فردا پرچم را به مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را [[دوست]] دارد و [[خداوند]] و رسولش نیز او را دوست دارند. او قلعه را با [[قهر و غلبه]] خواهد گرفت». هنگام بیان این سخن، علی{{ع}} آنجا نبود و به سبب چشم‌درد در [[مدینه]] مانده بود و سپس به پیغمبر ملحق شد. [[قریشیان]] حاضر در مجلس بر یکدیگر [[تکبر]] ورزیدند و بالیدند که اگر مصداق [[کلام]] پیغمبر آنان باشند، بر دیگران فضیلتی بزرگ خواهند یافت. چون صبح شد، علی{{ع}} سوار بر شتر آمد و شتر را کنار [[خیمه]] [[رسول خدا]]{{صل}} خواباند در حالی که به سبب چشم‌درد، چشمانش بر هم بود، پیغمبر به او فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: «پس از رفتن شما، دچار چشم‌درد شده‌ام». رسول خدا{{صل}} فرمود: «نزدیک من بیا». و علی{{ع}} نزدیک رفت. [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} از آب دهان خویش بر چشم علی{{ع}} نهاد و او تا هنگام [[شهادت]] هیچ‌گاه از چشم‌درد شکایتی نکرد. سپس پرچم را به او داد. علی{{ع}} در حالی که جامه‌ای سرخ بر تن داشت، به سوی دشمن شتافت و به [[خیبر]] رسید. مردی از [[یهود]]، که از فراز قلعه بر او مشرف بود، پرسید: «تو کیستی؟» فرمود: «من [[علی بن ابی طالب]] هستم». [[یهودی]] خطاب به دیگر [[یهودیان]] گفت: «ای گروه یهود، مغلوب شدید».
مرحب، مالک قلعه به مقابله علی{{ع}} بیرون آمد. کلاه‌خودی [[یمنی]] بر سر داشت که گوهری چون تخم مرغ رویش پدیدار بود. مرحب چنین [[رجز]] می‌خواند: «خیبر می‌داند که من مرحب هستم؛ سر تا پا پوشیده از [[سلاح]] و [[قهرمانی]] با [[تجربه]]». علی{{ع}} در پاسخ فرمود: «من کسی هستم که مادر، حیدرم نامیده است و.»... دو ضربت میانشان رد و بدل شد. علی{{ع}} پیشدستی کرد و ضربتی بر او زد و [[زره]] و کلاه‌خود و سر مرحب را دو نیمه کرد و مرحب بر [[زمین]] افتاد. سپس، قلعه را گرفت<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
چون [[امیر مؤمنان]]{{ع}} مرحب را کشت، آنان که با او بودند به قلعه بازگشتند و در را بر خود بستند. حضرت سوی در قلعه رفت و به [[تدبیر]] خود آن را گشود. بیش‌تر [[مسلمانان]] بودند از [[خندق]] بگذرند. آن‌گاه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در قلعه را گرفت و آن را همچون پل بر خندق نهاد. مسلمانان از آن گذشتند و بر [[قلعه]] [[پیروز]] شدند و به [[غنیمت]] دست یافتند. هنگامی که مسلمانان از قلعه‌ها بازگشتند، امیر مؤمنان{{ع}} در قلعه را به دست راست خود برگرفت و چندین ذرع آن سو بر زمین پرتاب کرد. این در را بیست تن [[یهودی]] با یکدیگر می‌بستند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۳.</ref>.
[[شیعه]] و [[سنی]] از [[جابر بن عبدالله انصاری]] [[روایت]] کرده‌اند که علی{{ع}} در [[روز خیبر]] در قلعه را به دست گرفت و بر خندق نهاد تا مسلمانان از آن گذشتند و قلعه را فتح کردند. سپس آزمودند و و دیدند که آن در، جز با نیروی چهل نفر حمل نمی‌شود<ref>ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص، ۲۳۹، به نقل از: ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۵۰۷، ح۶۱۴۲؛ بیهقی، دلائل النبوه، ص۴، ح۲۱۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۲۵ و ج۴، ص۱۹۰؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۷۲، ح۲۰۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۳؛ ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۴۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۹۴.</ref>. همچنین منابع معتبر سنی از [[ابورافع]] ([[آزاد شده]] [[پیغمبر]]) روایت می‌کنند که در [[جنگ خیبر]] و در مصاف علی{{ع}} با مردی از [[یهود]]، بر اثر ضربه یهودی، سپر از دست علی{{ع}} افتاد. علی{{ع}} در قلعه را به دست گرفت و سپر خویش کرد. آن‌گاه پس از پایان [[جنگ]] در را بر [[زمین]] افکند. هفت تن، که [[ابورافع]] هشتمین آنان بود، کوشیدند در را وارونه کنند، اما نتوانستند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۴۹. نیز ر.ک: ری شهری، محمد موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۳۹، به نقل از: مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۱۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۱؛ بیهقی، دلائل النبوة، ص۴، ح۲۱۲؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۶۵۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ص۱۸۹۴؛ خوارزمی، المناقب خوارزمی، ص۱۷۲، ح۲۰۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۲؛ قاضی نعمان تمیمی؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۳۰۲.</ref>.
[[شیخ صدوق]] از [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] [[روایت]] می‌کند که چون علی{{ع}} به [[قلعه قموص]] نزدیک شد، [[یهودیان]] به او روی آوردند و به سویش تیر و سنگ پرتاب کردند. علی{{ع}} خود را به آنان رسانید و به در قلعه رسید. سپس پای خود برگرداند و [[خشمگین]] فرود آمد و به سوی پایین آستانه در رفت و آن را از جا کند و چهل ذرع به پشت سر پرتاب کرد. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: «ما از اینکه [[خدا]] [[خیبر]] را به دست علی{{ع}} فتح کرد، به شگفت در نیامدیم، اما از کندن در قلعه و پرتابش به چهل ذرع شگفت‌زده شدیم؛ زیرا چهل مرد به [[سختی]] کوشیدند آن را بردارند، ولی نتوانستند». هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} از این امر [[آگاه]] شد، فرمود: «[[سوگند]] به کسی که جانم به دست او است، چهل [[فرشته]] [[الهی]] علی{{ع}} را در این کار [[یاری]] کردند»<ref>ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۳۹، به نقل از صدوق، الامالی، ص۶۰۴.</ref>. به گفته [[ابن ابی الحدید معتزلی]] چهل و چهار نفر در [[قلعه خیبر]] را به سختی باز و بسته می‌کردند؛ از جمله وی در قصیده عینیه خود می‌گوید:
{{عربی|يا قالع الباب الذي عن هزه *** عجزت أكف أربعون و أربع}}
یعنی: «ای برکننده دروازه‌ای که در تکان دادنش، چهل و چهار نفر باز می‌ماندند».
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نامه‌ای به [[سهل بن حنیف انصاری]] در این باره می‌نویسد: «به [[خدا]] [[سوگند]]، در [[خیبر]] را با نیروی بدنی بر نکندم و چهل ذرع پشت سر خود پرتاب نکردم، بلکه نیرویی [[ملکوتی]] و جانی که به [[نور]] خدایش روشن است، یاری‌ام کرد»<ref>ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۴۰، به نقل از: صدوق، الامالی، ص۶۰۴؛ عیون المعجزات، ص۱۶؛ روضة الواعظین، ص۱۴۲؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۱۸.</ref>. [[فخر رازی]]، دانشمند و [[مفسر]] [[سنی]]، در شرح این گفتار امیرمؤمنان{{ع}} می‌نویسد: هر کس به [[جهان غیب]] بیش‌تر [[آگاه]] باشد، قلبش توانمندتر و ضعفش کم‌تر است. از این رو است که [[علی بن ابی طالب]] می‌فرماید: «من در [[قلعه خیبر]] را نه به نیروی مادی، بلکه به نیروی ربانی برکندم»؛ زیرا نظر علی در این هنگام از [[مادیات]] بریده بود و [[فرشتگان الهی]] با نور [[عالم غیب]] بر او تابیده بودند و روحش [[توانمند]] و نیرومند شده و به [[ارواح]] ملکوتی مانند گشته بود و [[انوار]] عالم [[قدس]] و [[عظمت]] در او درخشیدن گرفته بود.... این چنین است که اگر [[بنده]] بر [[طاعات]] [[استواری]] ورزد، به مقامی می‌رسد که خدا می‌فرماید: «من چشم و گوش اویم». پس هنگامی که نور جلال [[الهی]] گوشش شود، صدای دور و نزدیک را خواهد شنید و زمانی که این نور چشمش گردد، هر چیز دور و نزدیک را خواهد دید و چون این نور دستش شود، در آسان و سخت، و دور و نزدیک [[تصرف]] می‌کند<ref>ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی{{ع}}، ج۱، ص۲۴۱، به نقل از فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۹۲.</ref>.
گفتنی است که بنا به گفته [[دانشمندان]] و [[مورخان]] و [[مفسران]] برجسته سنی، در میان [[اصحاب پیغمبر اکرم]]{{صل}} تنها علی{{ع}} از این گونه [[تأییدات الهی]] برخوردار بوده است<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۱۷۷-۱۸۴.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۶۴۱

ویرایش