جنگ خیبر در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

خیبر منطقه‌ای در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه قرار دارد که دارای هفت قلعه، مزارع و نخلستان‌های بسیار است. رسول خدا (ص) در سال هفتم هجری پس از بازگشت از حدیبیه، برای خاموش کردن کانون توطئه یهودیان و جنگ با یهودیان خیبر که به کارشکنی و تحریک دشمنان اسلام مشغول بودند رهسپار شد. این جنگ با تدبیر پیامبر اکرم (ص)، رشادت امیرالمؤمنین (ع) و فداکاری مسلمانان با پیروزی تمام شد.

مقدمه

در غزوه خیبر[۱] با عملی شدن قرارداد صلح حدیبیه، پیامبر اکرم (ص) از ناحیه قریش و سایر گروه‌های مشرک جزیرة العرب نسبت به سرنوشت رسالت اسلامی اطمینان حاصل کرد زیرا مواد آن پیمان‌نامه به سود مسلمانان تمام شده بود افزون بر این که قدرت و توان مسلمانان از حیث ساز و برگ نظامی و نیروی انسانی رو به رشد بود و تعداد زیادی از مردم به اسلام پیوستند و عرب‌ها دریافتند که قدرت قریش با همه سرکشی و طغیان و توانش، در هم شکسته و نقشه‌های آن برای از میان برداشتن اسلام از طریق زور، به شکست انجامیده است. از این‌رو، به نظر می‌رسید امضای قرارداد صلح به نوعی تسلیم شدن قریش بود.

یهودیان خارج مدینه تنها قدرت باقیمانده‌ای بودند که به فتنه‌انگیزی و نفاق و خیانت مشغول بودند و پیامبر اکرم (ص) از بیم اینکه مبادا اینان با همکاری قوای دیگری از خارج، دست به کاری خصمانه بزنند، آنها را زیر نظر داشت به ویژه که تاریخ یهود سرشار از خیانت و پیمان‌شکنی بود، به همین دلیل رسول خدا (ص) تصمیم گرفت به «خیبر» آشیانه و دژ استوار یهود حمله‌ور شود، وی به سپاهیانش دستور داد خود را به سرعت مهیای جنگ سازند، با عملی شدن این کار حضرت از مدینه خارج گردید و پرچم را به علی (ع) سپرد و به سرعت راهی خیبر شد و یهودیان شکست خوردند[۲].

عِده و عُده یهودیان خیبر

با بیرون راندن بنی‌نظیر از مدینه، آنها به اهالی خیبر ملحق شدند و بدین ترتیب برای یهودیان خیبر توانایی بیشتری برای مقابله با اسلام به وجود می‌آمد[۳].

بعضی از سیره‌نویسان مردان جنگی یهودی را تا ده هزار نفر گفته‌اند[۴] که البته این تعداد سرباز و جنگ‌جوی یهودی در آن روزگار و در آن شرایط کاملاً نامعقول است: اولاً آنها با این مقدار مرد جنگی و با همه کینه و دشمنی که با اسلام داشتند، چرا برای حمله به مدینه درنگ می‌کردند؟ و یا درصدد پیدا کردن هم‌پیمان برای مقابله با اسلام بودند؟ ثانیاً: حرکات جنگی یهود در جریان جنگ خیبر دو کار بود: یکی اینکه از بالای برج و باروها به سوی سربازان اسلام تیراندازی می‌کردند که این کار چندین شهید به جای گذارد. دوم اینکه هر روز مرحب مرد جنگی و پهلوان و قهرمان یهود با سربازانی چند از قلعه بیرون می‌آمد، با سربازان مسلمان می‌جنگید و بعد از مقداری نبرد، دوباره به قلعه پناه می‌برد. ثالثاً: پیامبر با هزار و چهار صد سرباز مسلمان به محاصره خیبر آمده بود[۵]. به طور طبیعی این مقدار سرباز نمی‌تواند ده هزار مرد جنگی را محاصره و به این راحتی مغلوب کند[۶].

نقش جانشین پیامبر در سرکوبی متحدان یهود

در همان روزها قبیله بنی‌سعد تصمیم می‌گیرد یهودیان خیبر را برای جنگ با مسلمانان یاری کند. مسلمانان از این توطئه باخبر می‌شوند و به دستور پیامبر، علی (ع) و مجموعه‌ای از سربازان اسلام به سوی سرزمین بنی سعد به راه افتادند. آنان شب‌ها حرکت کرده و روزها در کمین به سر می‌بردند تا آنکه به «همج»[۷] رسیدند. تا خبر نزدیک شدن سپاه اسلام به بنی سعد رسید همگی پا به فرار گذاشتند.

"ابیر بن علاء" گفته است: من نزدیک رفتم و از بزرگ آنان "وبر بن علیم" پرسیدم: به چه دلیل این چنین فرار می‌کنید؟! وبر بن علیم گفت: سپاهیان محمد به سراغ ما آمده‌اند، ما توان مقابله با آنان را نداریم، قبل از آنکه ما بتوانیم به جنگ آنها برویم آنها به ما حمله کرده‌اند. فرستاده ما را دستگیر کرده‌اند که ما او را به خیبر فرستاده بودیم. او تمام خصوصیات و وضع ما را به مسلمانان خبر داده است و این گرفتاری را فراهم کرده است. از او پرسیدم: فرستاده شما که بود؟ گفت: برادرزاده‌ام! و ما در میان تمام عرب، جوانی به این زیرکی نمی‌شناختیم. من گفتم: کار محمد استوار گردیده و بالا گرفته است. او با قریش در افتاده است! او به دژهای یهودیان مدینه حمله کرده، بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر و بنی‌قریظه را خوار و زبون کرده است! پس از آن علی (ع) سه روز در آن منطقه اقامت کرد و سپس به مدینه بازگشت[۸]. بدین ترتیب مشکل و خطر قبیله بنی سعد، به دست امیرالمؤمنین (ع) حل شده و پایان یافت[۹].

موقعیت و خصوصیات قلعه‌ها

خیبر سرزمینی آباد بود. از مزارع سرسبز و درختان و نخل‌های فراوان و چشمه‌های پر آب برخوردار بود. در این سرزمین چندین مجموعه قلعه‌های مستحکم ساخته شده بود که یهودیان در آن زندگی می‌کردند[۱۰]. این قلعه‌ها بر سر بلندی‌ها قرار داشتند. مستحکم‌ترین قلعه از این مجموعه، «نُطاة» بود که از سه دژ متشکل می‌شد و مهم‌ترین آنها «ناعم» نام داشت[۱۱]. در کنار هر دژ، برجی برای مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانانی که در آنها جای دارند بتوانند جریان حوادث خارج قلعه را به داخل گزارش دهند[۱۲]. به گفته مورخینی که از فتح خیبر سخن گفته‌اند: در داخل هر دژ یا چاه‌های آب وجود داشت که بخشی از آب لازم را برای اهل دژ فراهم می‌ساختند یا از طریق راه‌های مخفی که به قنات یا چاه‌ها و چشمه‌های بیرون متصل بودند، آب به داخل قلعه وارد می‌شد و از حیث آب هیچ مضیقه‌ای وجود نداشت[۱۳]. آذوقه موجود در درون قلعه‌ها هم به اندازه کافی بود و برای خوراک اهالی قلعه‌ها در مدت طولانی نیز جوابگو بود[۱۴].

حمله سپاه اسلام به خیبر

محاصره قلاع و فتح آنها توسط جانشین پیامبر

یهودیان خیبر به خاطر دشمنی‌های فراوان و توطئه‌های بسیار خطرناک، انتظار حمله سپاهیان اسلام را داشتند؛ اما چنان مسلمانان ناگهانی و پنهانی خود را به خیبر رساندند که آنها کاملاً غافل‌گیر شدند، صبح‌گاه مردان یهودی از قلعه‌ها بیرون آمده و به سوی زمین‌های زراعتی خود می‌رفتند که ناگهان سپاه اسلام را در اطراف قلعه خویش مشاهده کردند و همه ترسان به داخل قلعه‌ها گریختند. محاصره قلعه‌های خیبر در حدود یک ماه طول کشید[۱۵]، این قلعه‌ها در بلندی قرار داشتند و مستحکم ساخته شده بودند؛ البته برخوردهای جنگی متعددی بین دو طرف اتفاق می‌افتاد.

اولین حمله به سوی قلعه «ناعم» از مجموعه قلعه‌های موسوم به «نُطاة» بود[۱۶] که به وسیله امیرالمؤمنین (ع) فتح شد، این نخستین فتح بزرگ امیرالمؤمنین (ع) در خیبر بود[۱۷]. قلعه «نزار» قلعه دیگری بود که به دست امیرالمؤمنین (ع) فتح شد. یهودیان در این قلعه زنان و فرزندان خویش را پنهان ساخته بودند. صفیه یکی از زوجات پیامبر از زنانی است که در این قلعه حضور داشتند که مسلمان شده و به ازدواج پیامبر در آمد.

آخرین مجموعه قلعه‌هایی که به دست مسلمانان فتح شد، «کتیبه» بود که عبارت بودند از: سُلالم، وطیح و قُموص. در قموص که بزرگ‌ترین و محکم‌ترین دژهای خیبر بود[۱۸]، مردان جنگی یهود اجتماع کرده بودند که تعداد آنها را تا هزار و پانصد مرد جنگی گفته‌اند. «مرحب» شجاع‌ترین و قوی‌ترین مرد جنگی یهود بود، فرماندهی آنها را به عهده داشت[۱۹]. محاصره قموص به خاطر استحکام و مردان جنگی آن چهارده روز طول کشید[۲۰]. البته تا نزدیک بیست روز نیز گفته‌اند[۲۱].[۲۲]

کارزاری سخت با فرار مکرر مسلمین

هر روز مردان جنگی این قلعه به ریاست مرحب از قلعه بیرون می‌آمدند و مسلمانان که هر روز به فرماندهی یکی از صحابه نام و نشان‌دار به جنگ می‌رفتند، در برابر آنها کاری از پیش نمی‌بردند[۲۳]. تا اینکه رسول خدا پرچم جنگ را به دست ابوبکر بن ابی قحافه سپرد و او با لشکری به مقابله سربازان یهودی رفتند؛ اما شکست خورده و بازگشتند. سربازان فرمانده خودشان را به ترس متهم می‌کردند و او آنها را!

فردا پرچم جنگ به دست عمر بن خطاب سپرده شد. او هم شکست خورده و بازگشت. سربازان او را متهم به ترس می‌کردند و او سربازان را[۲۴]. بار سوم پیامبر پرچم را به دست سعد بن عباده رییس خزرج داد[۲۵]. در این روز هم همان حوادث گذشته اتفاق افتاد[۲۶].

پرچم اسلام در دست جانشین پیامبر (ص)

شب هنگام پیامبر فرمود: إِنْ شَاءَ اللَّهُ فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست می‌دارد و خدا و رسول هم او را دوست می‌دارند. او فقط حمله می‌کند، هرگز فرار نمی‌کند و فتح به دست او انجام می‌گیرد[۲۷]. عموم اصحاب آن شب را تا به صبح به آرزوی به دست گرفتن پرچم در فردای جنگ به سر بردند. عمر می‌گوید: من هیچ‌گاه به مانند آن روز، آرزوی ریاست نداشته‌ام[۲۸].

فردا صبح پیامبر، به مقابله صفوف مردان جنگی آمده و آنها را بررسی می‌کرد. بعضی بر سر پنجه‌های پا می‌ایستادند تا شاید به چشم پیامبر بیایند و انتخاب شوند؛ اما پیامبر بعد از ملاحظه تمام صفوف، فرمود: علی کجاست؟ گفتند: او به چشم‌درد سختی مبتلا شده است و در خیمه استراحت می‌کند. حضرت فرمود: او را بیاورید. سلمة بن اکوع نزد حضرت رفت و دست او را گرفت و خدمت رسول خدا (ص) آورد.

امام چشمانش را با دستمالی بسته بود، پیامبر اکرم (ص) سر علی را به دامان گرفت و اندکی از آب دهان خویش را به چشمان آن حضرت کشید، چشمان‌ وی بهبودی یافت به نحوی که گویی ناراحتی نداشته است و سپس در حق علی (ع) دعا فرمود و عرضه داشت: خدایا! او را از سرما و گرما (کلیه گزندها) محافظت فرما[۲۹].

آن‌گاه زره خویش «حدید» و «ذو الفقار» شمشیر خود را بر او حمایل و پرچم را به او سپرد و به سمت دژ اعزام نمود و فرمود: به آرامی پیش رو تا بر آنها وارد شوی، سپس آنان را به اسلام دعوت کن و از حقوق الهی که در صورت پذیرش اسلام باید از آن برخوردار باشند، آگاهشان ساز، سوگند به کسی که جانم در دست اوست اگر خداوند با رهنمودهایت یک تن را هدایت نماید، ارزش آن از شتران سرخ مو برایت افزون‌تر است. سلمه می‌گوید: به خدا سوگند! علی (ع) هروله‌کنان حمله خود را آغاز کرد و ما در پی او به حرکت در آمدیم. حضرت پیش رفت و پرچم خود را در لابلای یکی از صخرهای سمت پایین دژ نصب کرد، یکی از یهودیان با مشاهده حضرت از فراز دژ پرسید: کیستی؟ امام (ع) فرمود: من علی بن ابی طالبم.

راوی می‌گوید: مرد یهودی به هم‌کیشان خود گفت: سوگند به توراتی که بر موسی نازل شده شکست‌تان قطعی است[۳۰]. آن‌گاه ساکنان دژ، با حضرت رویارو شدند، نخست حارث برادر «مرحب» که به شجاعت معروف بود به جنگ حضرت آمد. مسلمانان از بیم، اندکی عقب نشستند و علی (ع) از جا برجست و با یکدیگر درگیر شدند.

حضرت او را به هلاکت رساند، یهودیان با پذیرش شکست به دژ پناه بردند، سپس برادرش مرحب که دو زره پوشیده و دو شمشیر حمایل داشت و دو عمامه بر سر نهاده و نیزه‌ای سه شاخه در دست داشت، از دژ خارج و با علی (ع) درآویخت، دو ضربت میان آنان رد و بدل شد. امام (ع) با شمشیر چنان ضربتی بر او نواخت که کلاهخود سنگی او را با زره زیرین شکافت و سرش را دو نیمه ساخت و شمشیر به دندان‌هایش رسید. وقتی یهودیان سرنوشت مرحب، قهرمان خود را مشاهده کردند به داخل دژ گریخته و در آن را بستند.

علی (ع) خود را به در قلعه رساند و آن را گشود، بیشتر سپاهیانی که آن سوی خندق اطراف دژ قرار داشتند، نتوانسته بودند همراه با حضرت از خندق عبور کنند. ازاین‌رو، امام (ع) در قلعه را از جا برکند و روی خندق پل قرار داد تا سپاهیان از خندق عبور کردند و دژ را فتح نموده و به غنایم دست یافتند[۳۱]. روایت شده چندین تن برای حرکت دادن آن در، گرد آمدند ولی از عهده آن برنیآمدند.

از ابن عمرو نقل شده گفت: ما از اینکه خداوند خیبر را به دست توانای علی (ع) گشود، در شگفت نیستیم، از این شگفت‌زده‌ایم که حضرت پس از آنکه در را از جا برکند، آن را ۴۰ ذراع (۲۰) متر پشت سر خود پرتاب کرد و چهل مرد قادر بر جابه‌جا کردن آن نبودند و رسول اکرم (ص) در این خصوص فرمود: «سوگند به آن‌که جانم در دست اوست! چهل فرشته علی را در کندن در قلعه خیبر یاری کردند».

روایت شده: امیر المؤمنین (ع) در نامه خود به سهل بن حنیف فرمود: به خدا سوگند! من با قدرت بدنی و نیرویی برخاسته از انرژی غذا، در قلعه خیبر را از جا بر نکندم و آن را چهل ذراع پشت سرم پرتاب ننمودم، بلکه از قدرتی آسمانی و روحی که با نور خدایی پرتو افشان بود این عمل را انجام دادم، نسبت من به رسول خدا (ص) همانند نسبت روشنایی، به روشنایی است[۳۲].[۳۳]

نقش جانشین پیامبر در کشتن دشمنان و کندن در قلعه

امیرالمؤمنین به میدان رفت. حارث برادر مرحب با سربازان جنگی یهودی به مقابل آمد و مسلمانان هیچ کدام بر جای نماندند و همه از ترس فرار کردند. تنها امیرالمؤمنین (ع) باقی ماند و به مقابله با دشمن رفت. حارث به دست ایشان کشته شد و یهودیان همراه او فرار کردند.

این بار درب قلعه باز شد و مرحب بیرون آمد. گفته‌اند مرحب دو زره بر تن و کلاه‌خودی بر سر داشت که در میان سنگ آسیابی قرار گرفته بود. دو شمشیر نیز به کمر داشت. قد و قامت بلند و بدن نیرومند و سر بزرگ او نشانه‌اش بود[۳۴].

در روزهای گذشته هر بار که مرحب به میدان می‌آمد، با این شکل و هیبت هیچ‌کس در برابر او نمی‌توانست مقاومت کنند و همه ترسان فرار می‌کردند. این بار امیرالمؤمنین (ع) ایستاد. مرحب به خاطر کشته شدن برادرش با غضب زیادی به میدان آمد و همچون شتری خشمگین[۳۵] فریاد بر می‌آورد و چنین رجز می‌خواند: خیبر می‌داند که من مرحب هستم! سراپا غرق در سلاح و پهلوانی کار آزموده ام.... امیرالمؤمنین (ع) در جواب او فرمودند: من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامیده است! من شیر بیشه شجاعت و شیر نری تیراندازم...[۳۶].

دو ضربه رد و بدل شد؛ اما ضربت امیرالمؤمنین (ع) زودتر از مرحب به مقصد رسید. کلاه‌خود و سنگی که مرحب بر سر داشت، پاره شد و سرش تا دندان‌ها شکافت. کار مرحب تمام شد و به زمین افتاد[۳۷].

با هلاکت مرحب، یهودیان به داخل قلعه فرار کرده و در دژها را بستند. مسلمانان با درهای بسته دژها روبه‌رو گردیدند. ضربت مرحب، سپر امیرالمؤمنین (ع) را به دو نیم کرده و از کار انداخته بود؛ لذا ایشان آن را به دور انداخت، با گذر از خندقی که به دور قلعه کنده بودند به کنار درب قلعه رفت و در قلعه را کند. حضرت آن در را به عنوان سپر خویش گرفت[۳۸] و سپس از آن پلی بر روی خندق ترتیب داد تا سربازان اسلام از روی آن عبور کنند[۳۹]. سپس ایشان و سربازان اسلام به فتح قلعه قموص مشغول شدند، این قلعه به سرعت گشوده شد. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمود: «مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِيَّةٍ بَلْ بِقُوَّةٍ رَبَّانِيَّةٍ»: من، در خیبر را نه با قدرت جسمانی، که با قدرت الهی از جا کندم[۴۰].

ابورافع، برده آزاد شده رسول خدا، نقل می‌کند: ما با علی بودیم که رسول خدا او را به سوی قلعه خیبر روانه کرد. همین که آن جناب به قلعه نزدیک شد، اهل قلعه بیرون آمدند تا با آن حضرت قتال کردند. امیرالمؤمنین (ع) درب قلعه را از جای کند، آن را سپر خود قرار داد و این درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ می‌کرد تا آنکه قلعه به دست او فتح شد. آن‌گاه در را از دست خود انداخت. به خوبی به یاد دارم که من با هفت نفر دیگر که مجموعاً هشت نفر می‌شدیم، هرچه کوشش کردیم که آن در را تکان داده و جابه جا کنیم نتوانستیم[۴۱].[۴۲]

خوشحالی و خرسندی پیامبر (ص)

بزرگ‌ترین، شدیدترین و استوراترین قلعه خیبر، «قموص»[۴۳] بود و پیامبر پرچم فتح آن را نیز به دست علی (ع) داده بود. امیرالمؤمنین (ع) با قتل مرحب که این قلعه به نام او نیز خوانده می‌شد، آن را نیز فتح کرد[۴۴]. یکی از جانب علی (ع) به محضر پیامبر رسید و آن حضرت را از پیروزی بر یهودیان باخبر گردانید. پیامبر با خوشحالی تمام به سوی دژهای گشوده شده حرکت کرد. همین که به علی (ع) رسید، به وی فرمود: ای علی، خبر ستایش‌آور و کارآمدی قابل تقدیرت به من رسید: «قَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَ رَضِيتُ أَنَا عَنْكَ‌»: خدا از تو خرسند است و من نیز از تو خرسندم! در این هنگام، اشک از دیدگان امیرالمؤمنین (ع) جاری شد، رسول خدا (ص) پرسید: ای علی، چرا گریه می‌کنی؟ علی (ع) عرض کرد: از این جهت می‌گریم که خدا و رسولش از من خشنود و خرسندند.

این پایان جنگ خیبر بود، جنگ خیبر به دست امیرالمؤمنین (ع) به پیروزی نهایی رسید و خطر یهودیان برای همیشه از میان رفت[۴۵].

اتفاقات پس از فتح خیبر

مذاکره با یهودیان شکست خورده

با پیروزی سپاه اسلام ابن ابی الحقیق شخصی را نزد رسول خدا (ص) فرستاد تا در یک جا جمع شویم که با شما صحبتی دارم. حضرت پذیرفت. ابن ابی الحقیق تقاضای صلح کرد، بر این اساس که خون هرکس که در قلعه‌ها مانده‌اند محفوظ باشد، متعرض ذریه و اطفال ایشان نیز نشوند، جمعیت با اطفال خود از خیبر و اراضی آن بیرون بروند، اموال منقول و غیرمنقول خود را برای مسلمانان بگذارند. رسول خدا هم این پیشنهاد را پذیرفت به شرطی که از اموالشان چیزی از ایشان پنهان نکرده باشند، وگرنه ذمه خدا و رسولش از ایشان بری خواهد بود. ابن ابی الحقیق پذیرفت و بر این مواد قرارداد صلح امضا شد.

بعد از آنکه یهودیان این صلح‌نامه را پذیرفتند، یک پیشنهاد تازه کردند که اموال خیبر را به ما واگذار که ما به اداره آن از شما واردتر هستیم، عوائد آن بین ما و شما به نصف تقسیم شود. رسول خدا باز هم پذیرفت به این شرط که هر وقت خواستیم شما را از این کار عزل کنیم، این حق را داشته باشیم[۴۶].[۴۷]

بازگشت مهاجرین به حبشه

فتح خیبر مصادف شد با بازگشت مسلمانانی که سالیان متوالی به حبشه هجرت کرده، در پناه نجاشی زندگی می‌کردند و دیگر تصمیم به بازگشت از حبشه به مدینه را گرفته بودند. مورخان در تعداد مهاجران اختلاف کردند. ابن هشام تعداد آنها را هشتاد و سه نفر می‌داند[۴۸]. زمانی که پیامبر مشغول تقسیم غنائم خیبر بودند، به پیامبر خبر دادند که جعفر بن ابی طالب (جعفرطیار) از حبشه بازگشته است. جعفر به مدینه نرفت و به شوق دیدار پیامبر یک سره به خیبر آمد.

پیامبر از خبر بازگشت جعفر چنان خوشحال شد که به پیشواز وی رفت و وقتی جعفر را دید فرمود: «لَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِقُدُومِكَ يَا جَعْفَرُ أَمْ بِفَتْحِ اللَّهِ عَلَى أَخِيكَ خَيْبَرَ»؛ ای جعفر نمی‌دانم به کدام از این دو بیشتر شاد باشم؟ به بازگشت تو و یا به پیروزی در خیبر که خداوند به دست‌های برادرت علی نصیبمان فرمود؟ سپس او را در آغوش گرفته میان دو ابروی او را بوسید[۴۹].[۵۰]

جنگ خیبر

پس از اخراج و تبعید یهود از مدینه، خیبر به پایگاه بزرگ دشمنی با اسلام و پیغمبر تبدیل شده بود. در منطقه خیبر چند قلعه استوار بود که قموص (قلعه اصلی) استحکامی بیش‌تر از دیگر قلعه‌ها داشت. یهود خیبر با بهره‌مندی از تجربه مسلمانان در جنگ احزاب، گرداگرد قلعه را خندق کنده بودند. مسلمانان توانستند همه قلعه‌ها را فتح کنند، اما قلعه اصلی - که فراریان دیگر قلعه‌ها را در خود پناه داده بود - تسخیر ناپذیر می‌نمود. سهم علی(ع) در این غزوه چنان مهم و بی‌مانند بود که پیغمبر اکرم(ص) حدیث مشهور «رأیت» را در شأن او بیان فرمود. به اعتقاد محققان، پس از حدیث غدیرخم، این حدیث بیش‌ترین ناقل و راوی را در بیان فضیلت‌های علی(ع) دارد. امیرمؤمنان(ع) در این جنگ پرچم اسلام را در دست داشت[۵۱]. به روایت منابع معتبر اهل تسنن برای فتح قلعه اصلی، مسلمانان دوبار به آن یورش بردند، ولی کاری از پیش نبردند. بار نخست پیغمبر اکرم(ص)، ابوبکر را با لشکری روانه کرد، ولی شامگاه بی‌آن‌که فتحی کند، بازگشت. دیگر بار، عمر بن خطاب را با لشکری فرستاد. او نیز فتح نکرده بازگشت[۵۲].

واقدی در مغازی بر خلاف دیگر منابع، بدون نام بردن از فرماندهان دو لشکر اعزامی پیغمبر، که بی‌فتح و نتیجه بازگشتند، می‌نویسد: در آن روز پیغمبر پرچم خود را به یکی از مهاجران سپرد که او بدون انجام کاری بازگشت. آن‌گاه پرچم را به کسی دیگر از مهاجران داد و او نیز بی‌آن‌که کاری انجام دهد بازگشت. پیغمبر پرچم را به یکی از انصار داد. او هم بیرون رفت و بی‌اینکه کاری کرده باشد، بازگشت. رسول خدا(ص) مسلمانان را تحریض فرمود، ولی سپاهیان یهود چون سیل به حرکت درآمدند و حارث پیشاپیش آنان حرکت می‌کرد و سخت بر زمین پای می‌فشرد. پرچمدار انصار پیش آمد و آنان را به عقب راند تا اینکه وارد حصار خود شدند. در این هنگام اُسَیر یهودی همراه جنگجویان پیاده از حصار بیرون آمد و و پرچم انصار را به عقب راند و تا جایگاه رسول خدا(ص) پیش رفت. پیغمبر به خشم آمده بود و به مسلمانان یاد آورد که خداوند وعده فتح داده است و روز را با اندوه به شب آورد. سعد بن عباده رئیس انصار زخمی برگشته بود و یاران خود را به کندی و سستی سرزنش می‌کرد. پرچمدار مهاجران عمر بن خطاب نیز یاران خود را به کندی متهم می‌کرد و می‌گفت: «شما کوتاهی کردید.»... سپس رسول خدا(ص) فرمود: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست می‌دارند و خداوند به دست او فتح و پیروزی نصیب خواهد فرمود. او اهل گریختن نیست». چون پیغمبر شب را به صبح آورد، کسی را در پی علی(ع) فرستاد و او در حالی که چشم درد داشت به حضور پیامبر رسید و گفت: «من نه دشت را می‌بینم و نه کوه را». علی(ع) نزدیک رسول خدا(ص) رفت. پیغمبر فرمود: «چشمانت را بگشا». و او چشم‌هایش را گشود. رسول خدا(ص) از آب دهان خویش بر چشم‌های علی(ع) مالید. علی(ع) می‌گفت: «پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم». آن‌گاه رسول خدا(ص) پرچم را به علی(ع) داد و برای او و یارانش دعا فرمود که پیروز شوند. نخستین کس از بزرگان یهود که با همراهان خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزیمت رفتند و علی(ع) به تنهایی پایداری کرد و ضرباتی به یکدیگر زدند و علی(ع) او را کشت. یاران حارث به سوی حصار گریختند و در را بستند و مسلمانان به جای خود بازگشتند[۵۳].

بسیاری از کتب معتبر اهل تسنن آورده‌اند که امام با ضربت کوبنده خود، حارث جنگاور مغرور یهودی را به خاک افکند؛ کسی را که بدن‌ها از فریادش به هنگام جنگ می‌لرزید؛ همان‌گونه که مرحب را، که هیچ کس جسارت نداشت رویارویش بازایستد، دو نیمه کرد[۵۴]. شیخ مفید روایت می‌کند که پیغمبر بیش از بیست روز خیبر را در محاصره داشت و در این مدت پرچم جنگ به دست علی(ع) بود تا اینکه چشم دردی بر او عارض شد و از ادامه جنگ ناتوان ماند. در این مدت مسلمانان با یهود در گوشه و کنار قلعه جنگ و گریز داشتند. سرانجام در یکی از روزها در قلعه را باز کردند و مرحب با مردان خویش از قلعه بیرون آمد. شیخ مفید، مرحب را نخست پهلوان یهود می‌داند که از قلعه بیرون آمده و خود را برای جنگ آماده ساخته است. وی پس از شرح اعزام ابوبکر و عمر برای مقابله با مرحب و بازگشتن بی‌نتیجه آنان، به بیماری چشم علی(ع) اشاره می‌کند و پس از بیان چگونگی شفای آن حضرت، می‌نویسد: پیغمبر برای علی(ع) دعا کرد که «بار خدایا، او را از گرما و سرما حفظ کن!» سپس پرچم را، که سفید بود، به او داد و فرمود: «این پرچم را بگیر و برو که جبرئیل همراه تو و یاری‌اش در پیش روی تو است و ترس از تو در دل‌های دشمنان افتاده است. ای علی، بدان که اینان در کتاب خویش دیده‌اند که نابود کننده آنان کسی است که نامش ایلیا است. پس همین که آنان را دیدی، بگو من علی هستم. ان‌شاءالله آنان یاری نمی‌شوند».

امیرمؤمنان(ع) فرمود: «پرچم را به دست گرفتم و به راه افتادم تا به قلعه رسیدم. مرحب از قلعه بیرون آمد و در حالی که کلاه‌خودی بر سر داشت و روی آن سنگی [گوهری] همچون تخم مرغ بود، رجز می‌خواند. دو ضربت میان ما رد و بدل شد و من پیشدستی کردم و ضربتی بر او زدم که سنگ و کلاه‌خود و سرش را دو نیم کرد و شمشیر به دندان‌هایش رسید و به رو، بر زمین افتاد»[۵۵]. شیعه و سنی از امیرمؤمنان(ع) روایت می‌کنند که فرمود: در فتح خیبر، نخست رسول خدا(ص)، ابوبکر را به سوی دشمن فرستاد. او با مردم حرکت کرد، ولی شکست خورد و بازگشت. سپس عُمر روانه شد. او نیز با مردم همراه گریخت تا به پیغمبر رسید. آن‌گاه پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند. خدا به دست او فتح می‌کند که اهل گریختن نیست». آن‌گاه در پی من فرستاد و مرا فراخواند. به خدمت آن حضرت رسیدم در حالی که چشم‌درد داشتم و چیزی را نمی‌دیدم. پیغمبر آب دهان خود را بر چشمم کشید و گفت: «بار خدایا، او را از سرما و گرما نگاه دار». از آن‌گاه دیگر سرما و گرما مرا آزار نداد»[۵۶].

به روایت ابن اسحاق از سلمة بن عمرو بن اکوع، در غزوه خیبر، رسول خدا(ص) ابوبکر را با پرچمش - که در نقل ابن هشام سفید رنگ بود- به سوی برخی قلعه‌های خیبر فرستاد. ابوبکر جنگید، ولی بی‌آن‌که فتحی کند، بازگشت در حالی که تلاش خود را کرده بود. روز بعد عمر بن خطاب را فرستاد. او نیز جنگید و بدون فتح بازگشت. آن‌گاه رسول خدا(ص) فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و پیغمبر او را دوست دارند. خداوند به دست او قلعه را فتح می‌کند؛ کسی که اهل گریختن نیست». روز بعد، پیغمبر خدا(ص) علی(ع) را فراخواند، در حالی که درد چشم داشت. از آب دهان خود بر چشم او زد و فرمود: «این پرچم را بگیر و حرکت کن که خدا قلعه را برای تو فتح خواهد کرد». سلمة بن عمرو می‌گوید: به خدا قسم، علی(ع) نفس زنان به راه افتاد و شتابان حرکت کرد، در حالی که ما پشت سرش می‌رفتیم، تا سرانجام پرچم خود را در سنگلاخی در پایین قلعه برافراشت. ناگهان یکی از یهودیان از فراز قلعه او را دید و گفت: «کیستی؟» فرمود: «من علی بن ابی طالب(ع) هستم». یهودی خطاب به دیگر یهودیان قلعه گفت: «سوگند به آن‌چه بر موسی(ع) نازل شد، بر شما پیروز شدند». علی(ع) بازنگشت تا سرانجام خدا به دست او قلعه را گشود[۵۷]. طبری و ابن اثیر از بریده اسلمی روایت می‌کنند که هر گاه پیغمبر اکرم(ص) سردرد می‌گرفت یک یا دو روز در خانه می‌ماند و بیرون نمی‌آمد. هنگامی که آن حضرت در خیبر فرود آمد، سردردی گرفت که موجب شد از اقامتگاه خود بیرون نیاید. بنابراین، ابوبکر پرچم را از رسول خدا(ص) گرفت و به سوی دشمن شتافت و به شدت جنگید و بازگشت. سپس عمر بن خطاب پرچم را گرفت و او نیز با دشمن سخت جنگید و این از جنگ اول سخت‌تر بود. او نیز بازگشت و پیغمبر از این امر آگاه شد. آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند، فردا پرچم را به مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسولش نیز او را دوست دارند. او قلعه را با قهر و غلبه خواهد گرفت». هنگام بیان این سخن، علی(ع) آنجا نبود و به سبب چشم‌درد در مدینه مانده بود و سپس به پیغمبر ملحق شد. قریشیان حاضر در مجلس بر یکدیگر تکبر ورزیدند و بالیدند که اگر مصداق کلام پیغمبر آنان باشند، بر دیگران فضیلتی بزرگ خواهند یافت. چون صبح شد، علی(ع) سوار بر شتر آمد و شتر را کنار خیمه رسول خدا(ص) خواباند در حالی که به سبب چشم‌درد، چشمانش بر هم بود، پیغمبر به او فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: «پس از رفتن شما، دچار چشم‌درد شده‌ام». رسول خدا(ص) فرمود: «نزدیک من بیا». و علی(ع) نزدیک رفت. پیغمبر اکرم(ص) از آب دهان خویش بر چشم علی(ع) نهاد و او تا هنگام شهادت هیچ‌گاه از چشم‌درد شکایتی نکرد. سپس پرچم را به او داد. علی(ع) در حالی که جامه‌ای سرخ بر تن داشت، به سوی دشمن شتافت و به خیبر رسید. مردی از یهود، که از فراز قلعه بر او مشرف بود، پرسید: «تو کیستی؟» فرمود: «من علی بن ابی طالب هستم». یهودی خطاب به دیگر یهودیان گفت: «ای گروه یهود، مغلوب شدید».

مرحب، مالک قلعه به مقابله علی(ع) بیرون آمد. کلاه‌خودی یمنی بر سر داشت که گوهری چون تخم مرغ رویش پدیدار بود. مرحب چنین رجز می‌خواند: «خیبر می‌داند که من مرحب هستم؛ سر تا پا پوشیده از سلاح و قهرمانی با تجربه». علی(ع) در پاسخ فرمود: «من کسی هستم که مادر، حیدرم نامیده است و.»... دو ضربت میانشان رد و بدل شد. علی(ع) پیشدستی کرد و ضربتی بر او زد و زره و کلاه‌خود و سر مرحب را دو نیمه کرد و مرحب بر زمین افتاد. سپس، قلعه را گرفت[۵۸]. چون امیر مؤمنان(ع) مرحب را کشت، آنان که با او بودند به قلعه بازگشتند و در را بر خود بستند. حضرت سوی در قلعه رفت و به تدبیر خود آن را گشود. بیش‌تر مسلمانان بودند از خندق بگذرند. آن‌گاه امیرمؤمنان(ع) در قلعه را گرفت و آن را همچون پل بر خندق نهاد. مسلمانان از آن گذشتند و بر قلعه پیروز شدند و به غنیمت دست یافتند. هنگامی که مسلمانان از قلعه‌ها بازگشتند، امیر مؤمنان(ع) در قلعه را به دست راست خود برگرفت و چندین ذرع آن سو بر زمین پرتاب کرد. این در را بیست تن یهودی با یکدیگر می‌بستند[۵۹].

شیعه و سنی از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده‌اند که علی(ع) در روز خیبر در قلعه را به دست گرفت و بر خندق نهاد تا مسلمانان از آن گذشتند و قلعه را فتح کردند. سپس آزمودند و و دیدند که آن در، جز با نیروی چهل نفر حمل نمی‌شود[۶۰]. همچنین منابع معتبر سنی از ابورافع (آزاد شده پیغمبر) روایت می‌کنند که در جنگ خیبر و در مصاف علی(ع) با مردی از یهود، بر اثر ضربه یهودی، سپر از دست علی(ع) افتاد. علی(ع) در قلعه را به دست گرفت و سپر خویش کرد. آن‌گاه پس از پایان جنگ در را بر زمین افکند. هفت تن، که ابورافع هشتمین آنان بود، کوشیدند در را وارونه کنند، اما نتوانستند[۶۱].

شیخ صدوق از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت می‌کند که چون علی(ع) به قلعه قموص نزدیک شد، یهودیان به او روی آوردند و به سویش تیر و سنگ پرتاب کردند. علی(ع) خود را به آنان رسانید و به در قلعه رسید. سپس پای خود برگرداند و خشمگین فرود آمد و به سوی پایین آستانه در رفت و آن را از جا کند و چهل ذرع به پشت سر پرتاب کرد. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گوید: «ما از اینکه خدا خیبر را به دست علی(ع) فتح کرد، به شگفت در نیامدیم، اما از کندن در قلعه و پرتابش به چهل ذرع شگفت‌زده شدیم؛ زیرا چهل مرد به سختی کوشیدند آن را بردارند، ولی نتوانستند». هنگامی که رسول خدا(ص) از این امر آگاه شد، فرمود: «سوگند به کسی که جانم به دست او است، چهل فرشته الهی علی(ع) را در این کار یاری کردند»[۶۲]. به گفته ابن ابی الحدید معتزلی چهل و چهار نفر در قلعه خیبر را به سختی باز و بسته می‌کردند؛ از جمله وی در قصیده عینیه خود می‌گوید: يا قالع الباب الذي عن هزه *** عجزت أكف أربعون و أربع یعنی: «ای برکننده دروازه‌ای که در تکان دادنش، چهل و چهار نفر باز می‌ماندند».

امیرمؤمنان(ع) در نامه‌ای به سهل بن حنیف انصاری در این باره می‌نویسد: «به خدا سوگند، در خیبر را با نیروی بدنی بر نکندم و چهل ذرع پشت سر خود پرتاب نکردم، بلکه نیرویی ملکوتی و جانی که به نور خدایش روشن است، یاری‌ام کرد»[۶۳]. فخر رازی، دانشمند و مفسر سنی، در شرح این گفتار امیرمؤمنان(ع) می‌نویسد: هر کس به جهان غیب بیش‌تر آگاه باشد، قلبش توانمندتر و ضعفش کم‌تر است. از این رو است که علی بن ابی طالب می‌فرماید: «من در قلعه خیبر را نه به نیروی مادی، بلکه به نیروی ربانی برکندم»؛ زیرا نظر علی در این هنگام از مادیات بریده بود و فرشتگان الهی با نور عالم غیب بر او تابیده بودند و روحش توانمند و نیرومند شده و به ارواح ملکوتی مانند گشته بود و انوار عالم قدس و عظمت در او درخشیدن گرفته بود.... این چنین است که اگر بنده بر طاعات استواری ورزد، به مقامی می‌رسد که خدا می‌فرماید: «من چشم و گوش اویم». پس هنگامی که نور جلال الهی گوشش شود، صدای دور و نزدیک را خواهد شنید و زمانی که این نور چشمش گردد، هر چیز دور و نزدیک را خواهد دید و چون این نور دستش شود، در آسان و سخت، و دور و نزدیک تصرف می‌کند[۶۴]. گفتنی است که بنا به گفته دانشمندان و مورخان و مفسران برجسته سنی، در میان اصحاب پیغمبر اکرم(ص) تنها علی(ع) از این گونه تأییدات الهی برخوردار بوده است.[۶۵]

منابع

پانویس

  1. شهری بزرگ دارای برج و بارو و مزرعه و نخلستان‌های بزرگ است که در فاصله قریب به ۹۰ میلی مدینه قرار دارد و جنگ خیبر در اوّل محرم سال هفتم هجری رخ داد.
  2. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۱۸.
  3. السیرة النبویة، ج۳، ص۶۸۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۵۴؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۸۷؛ الاکتفاء، ج۱، ص۴۱۲؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۶۲.
  4. المغازی، ج۲، ص۶۳۷؛ الانوار (فراس)، ص۱۳۷ ط: دارالریاحین.
  5. المغازی، ج۲، ص۶۸۹.
  6. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۳.
  7. آبی است میان خیبر و فدک (الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹).
  8. المغازی، ج۲، ص۵۶۲.
  9. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۴.
  10. معجم البلدان، ج۲، ص۵۰۳ و ۵۰۴ چاپ لیدن.
  11. السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۰.
  12. معجم البلدان، ج۲، ص۵۰۳ و ۵۰۴، چاپ اروپا؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۸.
  13. المغازی، ج۲، ص۶۳۸ و ۶۳۷ و ۷۱۳؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۴۷.
  14. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۵.
  15. تاریخ خلیفه، ص۳۷؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.
  16. تاریخ خلیفه، ص۳۷؛ السیرة النبویة، ج۲، ص۳۳۰؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۹۲.
  17. المغازی، ج۲، ص۶۵۳-۶۵۴؛ تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ص۳۰۴-۳۰۵.
  18. المغازی، ج۲، ص۶۷۰؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۴۸؛ سبل الهدی، ج۵، ص۱۲۴؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۹۹.
  19. الامالی (طوسی)، ج۱، ص۳؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۹.
  20. المغازی، ج۲، ص۶۷۰.
  21. تاریخ الخمیس، ج۲، ص۴۸.
  22. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۵.
  23. تاریخ الخمیس، ج۲، ص۴۹.
  24. تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۹۰.
  25. المغازی، ج۲، ص۶۵۳؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۷۳۷.
  26. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۷؛ حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۱۸.
  27. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴، ش۲۴۰۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۸، ش۳۷۰۲؛ المسند، ج۳۸، ص۹۷؛ السنن الکبری، ج۶، ص۵۸۸، ش۱۳۰۵۸؛ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۴۹۹، ح۱۳۴۶؛ البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۶۱؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۵۶۴؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲.
  28. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱، ش۳۳؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۸۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۴؛ البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۳۹؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۱۴؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۴۴؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۵۹؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۵۴؛ الریاض النضرة، ج۴، ص۳۴۷؛ نهایة الارب، ج۱۸، ص۱۳۵.
  29. تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۱ چاپ مؤسسه اعلمی؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۲۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۲۶۴، حدیث ۲۰۳.
  30. اعیان الشیعة، ج۱، ص۴۰۱.
  31. تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۱، چاپ مؤسسه اعلمی؛ ارشاد مفید، ص۱۱۴، فصل ۳۱ از باب ۲؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۱۶.
  32. امالی صدوق، مجلس ۷۷، حدیث ۱۰.
  33. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۱۷؛ حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۱۸.
  34. تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۰.
  35. المغازی، ج۲، ص۶۵۵.
  36. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۳؛ المسند، ج۲۷، ص۶۹؛ المعجم الکبری، ج۷، ص۱۷؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲-۱۳؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۲۱؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۵۰؛ تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۵۰؛ سبل الهدی، ج۵، ص۱۲۷؛ المناقب، ج۲، ص۳۱۹؛ مجمع البیان، ج۴، ص۷۰۳.
  37. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۳؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۶؛ فتح الباری، ج۷، ص۴۷۸؛ المسند، ج۲۷، ص۶۹؛ تفسیر البغوی، ج۷، ص۳۰۸؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۷؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۸۰؛ مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۷، ص۳۹۲؛ مناقب (ابن المغازلی)، ص۲۴۰؛ البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۶۹؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۱؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱، ص۱۲.
  38. المغازی، ج۲، ص۶۵۵.
  39. مصنف (ابن ابی شیبة)، ج۶، ص۳۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۵۵؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۳۰؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۵۲.
  40. تفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۳۶؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۲۰، ص۳۱۶؛ المناقب، ج۲، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، ج۴، ص۳۱۸؛ الامالی (صدوق)، ص۵۱۴.
  41. مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۴.
  42. جاودان، محمد علی، جانشین یامبر، ص ۲۱۸.
  43. نام کوهی در خیبر است که دژ ابو حقیق یهودی بر فراز آن قرار داشته است. معجم البلدان، ج۴، ص۳۹۸.
  44. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.
  45. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۰.
  46. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۴۰، ش۴۲۴۸؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۸۶، ش۱۱۵۱؛ دلائل النبوة (بیهقی)، ج۴، ص۲۲۶؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۳.
  47. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۱.
  48. السیرة النبویة، ج۱، ص۳۳۰.
  49. السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹؛ المغازی، ج۲، ص۶۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶؛ التنبیه والاشراف، ج۱، ص۱۴۱؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۷۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۹۹؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۸۳؛ الخصال، ص۷۷.
  50. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۲۱.
  51. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳ ص۳۴۳؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۹۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۱.
  52. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۱؛ ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۲۶، به نقل از: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۹؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۴۹۷؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۶، ح۱۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۹۳؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۱۰.
  53. واقدی، مغازی، ج۲، ص۴۹۷؛ ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۲۶.
  54. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۲۷، به نقل از: مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۲۲؛ ابن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۴؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۹، ح۱۵؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۲، ص۴۱۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶؛ مغازی، ج۲، ص۶۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲.
  55. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۱.
  56. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۲۸. به نقل از: ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۴۹۷؛ مسند البزاز، ج۲، ص۱۳۶؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۴، ح۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ البدایة والنهایه، ج۷، ص۳۳۷ وج ۴، ص۱۸۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۸۹؛ ابن مغازلی، المناقب، ص۱۸۱، ح۲۱۷؛ صدوق، الخصال، ص۵۵۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۴۶؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۳۰۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۶۴.
  57. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹.
  58. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۹.
  59. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۱۳.
  60. ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص، ۲۳۹، به نقل از: ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۵۰۷، ح۶۱۴۲؛ بیهقی، دلائل النبوه، ص۴، ح۲۱۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۲۵ و ج۴، ص۱۹۰؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۷۲، ح۲۰۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۳؛ ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۴۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۹۴.
  61. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۴۹. نیز ر.ک: ری شهری، محمد موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۳۹، به نقل از: مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۱۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۱۱؛ بیهقی، دلائل النبوة، ص۴، ح۲۱۲؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۶۵۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ص۱۸۹۴؛ خوارزمی، المناقب خوارزمی، ص۱۷۲، ح۲۰۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۲؛ قاضی نعمان تمیمی؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۳۰۲.
  62. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۳۹، به نقل از صدوق، الامالی، ص۶۰۴.
  63. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۴۰، به نقل از: صدوق، الامالی، ص۶۰۴؛ عیون المعجزات، ص۱۶؛ روضة الواعظین، ص۱۴۲؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۱۸.
  64. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۴۱، به نقل از فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۹۲.
  65. رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۱۷۷-۱۸۴.