پرش به محتوا

جون بن حوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۷: خط ۵۷:


رجزهای مختلفی برای جون [[نقل]] شده است. که نشان‌دهنده عمق [[بینش]] او در [[شناخت]] ولای [[آل]] البیت و جبهه [[کفر]] [[امویان]] و [[دفاع]] همه جانبه او از [[خاندان رسالت]] است<ref>درباره جون، کتاب «جون، مسک للزنوج» تألیف: محمد رضا عبد الأمیر انصاری. نشر: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، منتشر شده است (کیهان فرهنگی، سال ۱۰ شماره ۳ ص ۴۵).</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۱۴۱.</ref>
رجزهای مختلفی برای جون [[نقل]] شده است. که نشان‌دهنده عمق [[بینش]] او در [[شناخت]] ولای [[آل]] البیت و جبهه [[کفر]] [[امویان]] و [[دفاع]] همه جانبه او از [[خاندان رسالت]] است<ref>درباره جون، کتاب «جون، مسک للزنوج» تألیف: محمد رضا عبد الأمیر انصاری. نشر: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، منتشر شده است (کیهان فرهنگی، سال ۱۰ شماره ۳ ص ۴۵).</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۱۴۱.</ref>
==[[شهادت]] [[جون غلام ابوذر]]==
وقتی عثمان [[ابوذر]] را از [[مدینه]] [[تبعید]] کرد، دستور داد کسی به بدرقه ابوذر نرود. ولی علی و [[فضل بن عباس]] و دو سه نفر دیگر در بدرقه شرکت کردند که حضرت با [[مروان]] درگیر شد، آن [[روز]] که [[ابوذر]] می‌رفت علی{{ع}}، جون را خرید تا در [[خدمت]] ابوذر باشد.
جون [[سیاه پوست]] بود که علی{{ع}} او را به مبلغ ۱۵۰ دینار از [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]] خرید، او همراه ابوذر [[صحابی پیامبر]] بود تا اینکه ابوذر از [[دنیا]] رفت. پس از فوت ابوذر، او به [[اهل بیت]]{{ع}} [[پناه]] آورد و در رکاب علی{{ع}} و [[امام مجتبی]]{{ع}} و پس از آن [[امام حسین]]{{ع}} بود و در [[سفر]] [[امام]] از [[مدینه]] به [[مکه]] و بعد به [[عراق]] امام را تنها نگذاشت و همیشه [[یار وفادار]] آن حضرت بود با اینکه او در سال ۶۱ (هق) پیر شده بود.
[[سید بن طاووس]] می‌گوید: بعد از [[شهادت]] [[عمرو بن قرظه]]، جون که [[غلام ابوذر]] بود برای [[جهاد]] [[قیام]] نمود. امام حسین{{ع}} به وی فرمود: من تو را مرخص کردم، [[سیدالشهدا]] این [[غلام]] را رسماً [[آزاد]] کرد تا [[شرم]] حضور، مانع از انصراف و رفتنش نگردد، با اینکه حسین{{ع}} [[پایداری]] و [[ثبات قدم]] جون را در برابر [[مشکلات]] می‌دانست، در عین [[حال]] خواست با این [[آزمایش]]، [[شخصیت]] این عبد سیاه را به دنیا و به همه نسل‌های [[آینده]] بشناساند که برای [[حمایت]] از شریعتی که دست خائنین با آن [[بازی]] کرده است، در حین [[بحران]] و خطر و موقعیتی که [[وحشت]] همه جا و همه کس را فراگرفته است، چه اندازه [[فداکاری]] و [[از خودگذشتگی]] می‌کند. حسین{{ع}} [[بیعت]] خود را از گردن او بر می‌دارد و [[اجازه]] مرخصی و رفتن به او می‌دهد و می‌گوید: {{عربی|يا جون! انما تبعتنا طلبا للعافية، فلا تبتل بطريقتنا}}.
به محض شنیدن [[سخن امام]]، از [[بیم]] اینکه مبادا [[توفیق]] رسیدن به [[سعادت]] [[جاودانه]] را نداشته باشد، قطرات [[اشک]] مروارید گونه‌اش بر رخسار سیاهش سرازیر شد و با صدایی لرزان همراه با گریه‌ای که گلویش را می‌فشرد، سخنی گفت که [[جاودانه]] [[تاریخ]] شده و به همه نسل‌ها فهماند که [[پیروزی]] عبارت است از [[پایداری]] و [[مقاومت]] در برابر [[مشکلات]]. آری سخنی که او در جواب [[امام]] خود گفت: {{عربی|و إنما الراحة بعد العناء}}. و سپس افزود: {{عربی|أنا في الرخاء، الحس قصاعكم، و في الشدة آخذ لكم؟ والله ان ريحي لمنتن، و ان حسبي للئيم، و لوني لأسود، فتنفس علي بالجنة ليطيب ريحي و يشرف حسبي، و يبيض وجهي، لا والله لا افارقكم حتى يختلط هذا الدم الاسود مع دمائكم}}.
برای رسیدن به [[آسایش]] و [[آرامش]] باید از [[سختی‌ها]] عبور کرد، بعد اضافه کرد حسین [[جان]] من در [[رفاه]] و [[راحتی]] کاسه لیس شما باشم و در [[مصیبت]] و [[ناراحتی]] مقابل [[دشمن]] دست از شما بردارم؟ من بدنم بدبو و خانواده‌ام گمنام و رنگ بدنم سیاه است، بر من [[منت]] بگذار با [[بهشت]] برین، بدنم [[خوشبو]] و خانواده‌ام [[شریف]] و رنگ بدنم سفید گردد. نه، به [[خدا]] قسم من هرگز از شما جدا نخواهم شد، تا [[خون]] سیاه من با خون شریف شما آمیخته شود.
[[محمد بن ابوطالب]] می‌گوید: سپس جون برای [[قتال]] [[قیام]] کرد و این [[رجز]] را خواند:
{{عربی|كيف يرى الكفار ضرب [[الاسود]] *** بالسيف ضربا عن بني محمد
اذب عنهم باللسان واليد *** أرجو به الجنة يوم المورد}}
یعنی: [[کفار]] ضرب دست [[غلام]] سیاه را چگونه می‌بینند که برای [[فرزندان پیامبر]] با [[شمشیر]] می‌جنگد. من با زبان و دست از فرزندان پیامبر [[دفاع]] می‌کنم. امیدوارم که در [[روز]] ورود به صحرای [[محشر]] داخل بهشت شوم.
سپس [[جهاد]] کرد تا [[شهید]] شد و [[امام حسین]]{{ع}} به بالین او آمد و فرمود: بار خدایا! صورتش را سفید و بوی او را [[نیکو]] و وی را با [[ابرار]] [[محشور]] بفرما و [[معرفتی]] بین او و [[محمد و آل محمد]]{{صل}} برقرار بفرما! [[امام محمد باقر]] از [[امام سجاد]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: بعد از [[واقعه کربلا]] افرادی که آمدند تا [[اجساد شهدا]] را [[دفن]] نمایند، جسد این [[غلام]] یعنی جون را در حالی یافتند که بوی [[مشک]] از آن به مشام می‌رسید!<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۳.</ref>.
در رمق آخر [[سیدالشهدا]] به بالینش آمد، جون چشم باز کرد از اینکه [[امام]] را بر بالین خود دید لبخند رضایتی زد و گفت: {{عربی|من مثلي و ابن رسول الله واضع خده على خدي ثم فاضت نفسه}}<ref>ابصار العین، ص۱۵۵؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۲۳۸.</ref>.
چه کسی مثل من [[خوشبخت]] است که پسر [[پیغمبر]] صورتش را بر صورتم نهاده؟ این را گفت و روحش پرواز کرد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۶۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۲۸۱

ویرایش