جون بن حوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جون بن حوی
آرامگاه شهدای کربلا
نام کاملجون بن حوی بن قتادة بن اعور بن ساعدة بن عوف بن کعب بن حویّ
جنسیتمرد
پدرحوی بن قتادة
محل زندگیکوفه
تاریخ شهادت۶۱ هجری
محل شهادتکربلا
محل آرامگاهکربلا
از اصحاب
حضور در جنگواقعه عاشورا

جَون بن حُوَی غلام سیاه ابوذر غفاری بود که پس از شهادت ابوذر، به مدینه برگشت و در خدمت اهل بیت در آمد. در سفر کربلا، همراه امام حسین(ع) بود. با آنکه سنّ او زیاد بود، ولی روز عاشورا اذن میدان طلبید. امام او را رخصت داد تا برود و آزادش کرد. ولی او با اصرار، می‌خواست از خاندان پیامبر جدا نشود. پس از نبرد، وقتی بر زمین افتاد، امام خود را به بالین او رساند و چنین دعا کرد: خدایا! رویش را سفید و بویش را معطّر کن و او را با نیکان محشور گردان. به دعای امام، بویش معطّر گشت.

مقدمه

جون بن حوی بن قتادة بن اعور بن ساعدة بن عوف بن کعب بن حویّ[۱]، غلام ابوذر غفاری بود. برخی نام او را جوین ضبط کرده‌اند ولی مشهور همان جون است که در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است: «اَلسَّلاَمُ عَلَى جَوْنِ بْنِ حُوَيٍّ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ اَلْغِفَارِيِّ»[۲].

از نظر سلسله نسب، برای این غلام، در تاریخ توضیح بیشتری نیامده، شاید بدان علت است که چون وی غلام بوده و از بلاد عجم (اعم از فارس و روم) به اسارت درآمده و در معرض خرید و فروش قرار گرفته و تنها به همین مقدار بسنده شده که او غلام و سیاه پوست و اهل نوبه یکی از ولایات زنگ‌بار و نام قبلی آن «مقله» بوده.

وی در آغاز، غلام فضل بن عباس بود. حضرت علی(ع) او را به ۱۵۰ دینار خریداری کرد و به ابوذر غفاری بخشید تا در خدمتش باشد، هنگامی که ابوذر در زمان حکومت عثمان (خلیفه سوم)، در ربذه تبعید شد وی او را همراهی کرد و به سال ۳۲ه‍.ق که ابوذر وفات کرد وی به مدینه بازگشت و در خدمت امیرالمؤمنین(ع) درآمد و پس از شهادت آن حضرت، در خدمت امام حسن مجتبی(ع) و بعد در خدمت امام حسین(ع) بود و همراه با امام(ع) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد و در زمره شهدای حسینی درآمد. همان طور که اشاره شد، از زندگانی این غلام تا واقعه کربلا چیز بیشتری در تاریخ نیامده است و حضور او در واقعه جانگداز کربلا و شهادتش نام او را در تاریخ ابدی کرد[۳].

شهادت جون در روز عاشورا

جون، این غلام با وفا و با ایمان در روز عاشورا در آرزوی شهادت بود و لحظه شماری می‌‌کرد جان به جانان تسلیم کند و دِین خود را به سید و مولای خود اباعبدالله الحسین(ع) ادا نماید، بدین منظور به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شد و اذن میدان گرفت، حضرت با اینکه فرزند عزیزش علی اکبر(ع) تقاضای میدان کرد، فوراً به او اذن میدان داد اما نسبت به این غلام سیاه تردید کرد و به او چنین فرمود: «ای جون، تو از طرف من اذن داری هر جا می‌‌خواهی بروی و از این سرزمین دور شوی و جان خود را حفظ کنی؛ زیرا تو برای راحتی و آسایش از ما تبعیت کردی، پس در گرفتاری ما، خود را مبتلا نساز»[۴]

اما جون که سراپا عشق و ایثار بود و دل در گرو حسین و اهل بیت او گذاشته بود روی قدم‌های امام(ع) افتاد و بر آن بوسه زد و با یک دنیا خواهش و تقاضا برای شهادت در راه امام(ع) چنین گفت: «ای پسر پیامبر خدا، من در موقع راحتی و آسایش جیره خوار شما بودم، آیا امروز که روز سختی است شما را خوار گردانم و تنها گزارم؟ (ای حسین) به خدا قسم، بدن من بدبوست، و شأن و حسب من پست و ناچیز است و رنگ صورتم به راستی سیاه است، آیا نمی‌خواهید با این سیاهی صورت و بوی بد و حسب پست، شهید شوم، و با بوی خوش و شأن بلند و روی سفید وارد بهشت شوم؟ نه به خدا سوگند، از شما جدا نمی‌شوم تا این خون سیاه خودم را با خون‌های طیب و پاکیزه شما مخلوط گردانم»[۵]

در واقع جون می‌‌خواست بگوید: درست است که من بی‌لیاقت و بدبو هستم، اما به طفیل شما می‌‌توانم سرم در سرها بیاید و ارزش پیدا کنم و به برکت خون شما من هم خوش‌بو شوم. امام(ع) پس از اصرار غلام، به او اذن داد که عازم قتال و نبرد با دشمن شود[۶].[۷]

حضور امام(ع) بر بالین بی‌رمق جون

جون این غلام سیاه با کسب اجازه از پیشگاه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)، عازم میدان شد و به قتال پرداخت، و در حالی که شمشیر می‌زد این رجز را می‌خواند:

كَيْفَ يَرَى اَلْفُجَّارُ ضَرْبَ اَلْأَسْوَدِ{{{2}}}
بِالسَّيْفِ صَلْتاً عَنْ بَنِي مُحَمَّدٍ{{{2}}}
چگونه گناهکاران می‌نگرند ضربت غلام سیاه را؛ با شمشیر بران هندی؟ با شمشیر از فرزندان محمد؛ دفاع می‌کنم، از آنها با زبان و دست.

آن‌گاه به دشمن حمله کرد تا ۲۵ نفر را به هلاکت رسانید و خود شربت شهادت نوشید[۸].

امام حسین(ع) قبل از آنکه او جان به جان آفرین تسلیم نماید خود را به بالین سر او رساند[۹] در حق او چنین دعا کرد: «خدایا صورتش را سفید گردان، بوی او را پاکیزه و خوشبو نما، او را با خوبان محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار نما»[۱۰].[۱۱]

ملاقاتی تماشایی

جمعی از مورخان جریان شهادت جون را چنین نقل می‌‌کنند: موقعی که جون به میدان قتال رفت جمعیتی هفتاد نفره به او حمله‌ور شدند و او از اسب افتاد. نیم رمقی داشت که امام به بالینش آمد. وی را در آغوش گرفت و صورت خود را بر صورتش نهاد و گریست. در این هنگام، جون دیدگان خود را گشود و خشنودی خود را با تبسمی ابراز داشت و گفت: چه کسی مانند من است که پسر پیامبر، صورتش را بر صورتم نهاده؟! این را گفت و سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد[۱۲].[۱۳]

بوی خوش بدن جون پس از شهادت

حضرت امام باقر(ع) از پدرش امام زین العابدین(ع) نقل می‌‌کند پس از چند روز از عاشورا وقتی خاندان بنی اسد آمدند تا اجساد شهدا را خاکسپاری کنند. بدن جون را یافتند که بوی مشک او فضا را معطر کرده بود[۱۴].

این بوی خوش، در اثر دعای امام حسین(ع) بر بالین اوست؛ زیرا امام(ع) روز عاشورا صورت چند شهید را بوسید و گونه خود را بر گونه آنان نهاد، از جمله علی اکبر فرزند رشیدش و جون غلام سیاه بود[۱۵] و در حق این غلام دعا کرد که: «خدایا، صورت او را سفید کن و بوی او را معطر و پاکیزه گردان»[۱۶] واین دعا مستجاب شد. در شخصیت معنوی این غلام سیاه همین بس که در زیارت ناحیه مورد سلام و درود قرار گرفته است[۱۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ولایتی است در زنگبار (برهان قاطع، ج۴، ص۲۱۸۲) و نام قبلی آن دمقله بوده است. (ر.ک: مهجم البلدان، ج۲، ص۴۷۰).
  2. زیارت ناحیه مقدسه، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۲.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۵۰-۳۵۱؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۲.
  4. «أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ فَلاَ تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا»
  5. "يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا فِي اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي اَلشِّدَّةِ أَخْذِلُكُمْ وَ اَللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ فَيُطَيَّبَ رِيحِي وَ يُشَرَّفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ"
  6. الملهوف، ص۱۶۳؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۵ و نفس المهموم، ص۲۸۱.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۵۳-۳۵۴؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۵۴۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۱۴۱؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۲.
  8. مناقب شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۳.
  9. امام حسین(ع) در صحنه کارزار کربلا همان طوری که در مقدمه کتاب آوردیم تنها بالین سر هفت تن از شهدا آمدند: سه نفر از بنی هاشم، یکی عباس برادرش و دیگری علی اکبر فرزندش و سومی قاسم فرزند برادرش، و چهار نفر از یاران: مسلم بن عوسجه، حر بن یزید ریاحی، اسلم غلام ترک و همین جون، غلام ابی ذر غفاری.
  10. «اللَّهُمَّ‏ بَيِّضْ‏ وَجْهَهُ وَ طَيِّبٌ‏ رِيحُهُ‏ وَ احْشُرْهُ‏ مَعَ‏ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ نفس المهموم، ص۲۸۲؛ ابصارالعین، ص۱۵۴؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۷۵۶ و تنقیح المقال، ج۱، ص۲۳۸.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۵۵-۳۵۶؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۲.
  12. «مَنْ مِثْلِی وَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ وَاضِعٌ خَدَّةَ عَلي‏ خَدّی، ثُمَّ‏ فَاضَتْ‏ نَفْسُهُ‏»؛ ابصارالعین، ص۱۵۵ و مقتل مقرم، ص۲۵۲.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۵۶؛ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶۲.
  14. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۳؛ نفس المهموم، ص۲۸۳؛ ابصار العین، ص۱۵۵؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۷۵ و تنقیح المقال، ج۱، ص۲۳۸.
  15. درباره اسلم و واضح نیز گفته شده که در ترجمه آنان آمده است.
  16. «اللَّهُمَّ‏ بَيِّضْ‏ وَجْهَهُ‏ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ»
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۵۶-۳۵۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۵۴۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۱۴۱.