پرش به محتوا

آیه اولی الامر از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
#عدم وجود دلیل برای این پیوند؛ زیرا اولی الامر در [[احادیث اهل سنت]]، دست‌کم در عصر [[صحابه]]، به حاکمان و [[سلاطین]] معنا نشده بود و به تدریج در دوران‌های بعد در بین [[اهل سنت]] طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت - از جمله مشروط به عدم معصیت - پیوند خورد، با آنکه گفتیم در کتب اهل سنت [[حدیثی]] از رسول خدا{{صل}} و حتی از صحابه به چشم نمی‌خورد که در خصوص تبیین معنای اولی الامر در این [[آیه]]، آن را به حاکمان و سلاطین معنا و اطاعتشان را به مواردی [[مقید]] کند که موجب معصیت خدا نشود.
#عدم وجود دلیل برای این پیوند؛ زیرا اولی الامر در [[احادیث اهل سنت]]، دست‌کم در عصر [[صحابه]]، به حاکمان و [[سلاطین]] معنا نشده بود و به تدریج در دوران‌های بعد در بین [[اهل سنت]] طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت - از جمله مشروط به عدم معصیت - پیوند خورد، با آنکه گفتیم در کتب اهل سنت [[حدیثی]] از رسول خدا{{صل}} و حتی از صحابه به چشم نمی‌خورد که در خصوص تبیین معنای اولی الامر در این [[آیه]]، آن را به حاکمان و سلاطین معنا و اطاعتشان را به مواردی [[مقید]] کند که موجب معصیت خدا نشود.
#عدم امکان اجرای این نظریه در [[مقام عمل]] به دلیل عدم امکان [[کشف]] اطاعت از خدا معصیت او در [[حکم]] [[حاکمان]] یا عالمانی که حاکمان از آنان [[استفتا]] می‌کنند. برای نمونه، در جایی که [[حاکم]] به جای [[فرمان]] دادن به [[صلح]]، به [[جنگ]] فرمان می‌دهد، آیا این فرمان وی [[اطاعت]] یا [[معصیت]] خداست؟ و اگر از [[فقها]] استفتا کند، باز این [[پرسش]] پابرجاست که آیا فتوای [[فقیه]] در این مورد [[اطاعت از خدا]] یا معصیت او خواهد بود؟ چه کسی عهده‌دار تشخیص در این موارد است؟ به همین رو، به نظر می‌آید اشکال‌های [[فخر رازی]] درست باشد که می‌گوید: «اولاً: اگر مراد از [[اولی الامر]] حاکمان و [[سلاطین]] باشند و اطاعت آنان در جایی [[واجب]] باشد که دلیلی بر [[حق]] و صواب بودن او امرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز [[کتاب و سنت]] نیست و در این صورت، [[اطاعت از اولی الامر]] منفصل از اطاعت از [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]] نخواهد بود و این اطاعت همان اطاعت از خدا و رسول او است، در حالی که اطاعت از اولی الامر در [[آیه]] مستقل از آن دو اطاعت است... [پس باید [[اطاعت اولی الامر]] را در جایی فرض کرد که موجب اطاعت از خدا و رسول نشود]. ثانیاً: دخالت شرط در اطاعت اولی الامر خلاف [[ظاهر آیه]] است [به دلیل آنکه اطاعت از آنان با [[اطاعت از رسول]] با یک خطاب {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} آمده و همان [[طور]] که گفتیم، [[اطاعت رسول]] به هیچ قیدی [[مقید]] نیست؛ به همین دلیل، اطاعت از اولی الامر نیز تقییدپذیر نیست]. ثالثاً: [[اعمال]] [[امرا]] و سلاطین موقوف بر فتاوی [[فقیهان]] است و اطاعت از آنان در واقع اطاعت از امرای سلاطین یعنی همان فقهاست»<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>.
#عدم امکان اجرای این نظریه در [[مقام عمل]] به دلیل عدم امکان [[کشف]] اطاعت از خدا معصیت او در [[حکم]] [[حاکمان]] یا عالمانی که حاکمان از آنان [[استفتا]] می‌کنند. برای نمونه، در جایی که [[حاکم]] به جای [[فرمان]] دادن به [[صلح]]، به [[جنگ]] فرمان می‌دهد، آیا این فرمان وی [[اطاعت]] یا [[معصیت]] خداست؟ و اگر از [[فقها]] استفتا کند، باز این [[پرسش]] پابرجاست که آیا فتوای [[فقیه]] در این مورد [[اطاعت از خدا]] یا معصیت او خواهد بود؟ چه کسی عهده‌دار تشخیص در این موارد است؟ به همین رو، به نظر می‌آید اشکال‌های [[فخر رازی]] درست باشد که می‌گوید: «اولاً: اگر مراد از [[اولی الامر]] حاکمان و [[سلاطین]] باشند و اطاعت آنان در جایی [[واجب]] باشد که دلیلی بر [[حق]] و صواب بودن او امرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز [[کتاب و سنت]] نیست و در این صورت، [[اطاعت از اولی الامر]] منفصل از اطاعت از [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]] نخواهد بود و این اطاعت همان اطاعت از خدا و رسول او است، در حالی که اطاعت از اولی الامر در [[آیه]] مستقل از آن دو اطاعت است... [پس باید [[اطاعت اولی الامر]] را در جایی فرض کرد که موجب اطاعت از خدا و رسول نشود]. ثانیاً: دخالت شرط در اطاعت اولی الامر خلاف [[ظاهر آیه]] است [به دلیل آنکه اطاعت از آنان با [[اطاعت از رسول]] با یک خطاب {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} آمده و همان [[طور]] که گفتیم، [[اطاعت رسول]] به هیچ قیدی [[مقید]] نیست؛ به همین دلیل، اطاعت از اولی الامر نیز تقییدپذیر نیست]. ثالثاً: [[اعمال]] [[امرا]] و سلاطین موقوف بر فتاوی [[فقیهان]] است و اطاعت از آنان در واقع اطاعت از امرای سلاطین یعنی همان فقهاست»<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>.
#دسته سوم از این [[روایات]] که اولی الامر را [[عالمان]] و فقیهان معرفی می‌کند، با چند اشکال روبه‌رو است؛ از جمله قیدی که در اطاعت از آنان لحاظ شده، در حالی که آیه به طور مطلق به اطاعت فرمان داده است (جز آنکه بگوییم مراد از این [[عالمان]] و [[فقیهان]]، [[معصومان]] از [[عترت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} باشند؛ یعنی همان که [[شیعه]] می‌گوید)؛ [[اطاعت]] از آنان نیز در صورتی که [[مقید]] باشد، به [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] بازگشت می‌کند و اطاعتی مستقل نخواهند بود. افزون بر آن – همان‌گونه که [[شیخ طوسی]] می‌گوید- [[اولی الامر]] به معنای [[صاحبان امر]] و [[فرمان]] می‌باشند و عالمان موضوعاً از این عنوان بیرون‌اند<ref>ر.ک: طوسی (شیخ طوسی)، التبیان، ج۲، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>؛ زیرا آنان صاحبان امر و فرمان نیستند.
#دسته سوم از این [[روایات]] که اولی الامر را [[عالمان]] و فقیهان معرفی می‌کند، با چند اشکال روبه‌رو است؛ از جمله قیدی که در اطاعت از آنان لحاظ شده، در حالی که آیه به طور مطلق به اطاعت فرمان داده است (جز آنکه بگوییم مراد از این [[عالمان]] و [[فقیهان]]، [[معصومان]] از [[عترت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} باشند؛ یعنی همان که [[شیعه]] می‌گوید)؛ [[اطاعت]] از آنان نیز در صورتی که [[مقید]] باشد، به [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] بازگشت می‌کند و اطاعتی مستقل نخواهند بود. افزون بر آن – همان‌گونه که [[شیخ طوسی]] می‌گوید- [[اولی الامر]] به معنای [[صاحبان امر]] و [[فرمان]] می‌باشند و عالمان موضوعاً از این عنوان بیرون‌اند<ref>ر.ک: طوسی (شیخ طوسی)، التبیان، ج۲، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>؛ زیرا آنان صاحبان امر و فرمان نیستند. اشکال دیگری که بر همه این [[روایات]] وارد می‌شود این است که با این معنا از اولی الامر، اطاعت از آنان [[مولوی]] نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که [[خداوند]] دستور داده از اولی الامر انجام گیرد، [[ارشاد]] به [[حکم عقل]] است که همواره [[انسان]] را به [[فرمانبرداری]] از [[فرمانده]] خود جز در مواردی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، فرا می‌خواند، در حالی که به نظر می‌آید [[آیه]] در [[مقام]] بیان [[امر مولوی]] به [[اطاعت از اولی الامر]] به [[طور]] مطلق است، به همان شکلی که به [[اطاعت از رسول]] به صورت مطلق فرمان داده است<ref>در واقع در اینجا بین اصل اطاعت و اطلاق آن تفکیک شده است؛ اصل اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر ارشادی است، ولی امر به اطاعت از اولی الامر به طور مطلق و بدون قید و شرط (با قید اطلاق) مولوی و به دستور شارع است.</ref>. افزون بر آن، اگر مراد از اولی الامر، عالمان و فقیهان باشند خطاب {{متن قرآن|إِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به اولی الامر خواهد بود؛ یعنی در این فرض [[قرآن]] به عالمان دستور می‌دهد [[نزاع]] خود را با ارجاع به [[کتاب خدا]] و رسول او حل کنند؛ زیرا عالمان و فقیهان اطاعتی مستقل از خدا و رسول ندارند و امکان [[اشتباه]] و [[اختلاف]] در [[فهم]] و فتوای آنان از [[کتاب و سنت]] نیز هست، در صورتی که ظاهر خطاب در [[آیه]] به [[فرمانبرداران]] یعنی [[مؤمنان]] و افراد [[جامعه]] است؛ همان افرادی که خطاب {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...}} متوجه آنهاست.
اشکال دیگری که بر همه این [[روایات]] وارد می‌شود این است که با این معنا از اولی الامر، اطاعت از آنان [[مولوی]] نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که [[خداوند]] دستور داده از اولی الامر انجام گیرد، [[ارشاد]] به [[حکم عقل]] است که همواره [[انسان]] را به [[فرمانبرداری]] از [[فرمانده]] خود جز در مواردی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، فرا می‌خواند، در حالی که به نظر می‌آید [[آیه]] در [[مقام]] بیان [[امر مولوی]] به [[اطاعت از اولی الامر]] به [[طور]] مطلق است، به همان شکلی که به [[اطاعت از رسول]] به صورت مطلق فرمان داده است<ref>در واقع در اینجا بین اصل اطاعت و اطلاق آن تفکیک شده است؛ اصل اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر ارشادی است، ولی امر به اطاعت از اولی الامر به طور مطلق و بدون قید و شرط (با قید اطلاق) مولوی و به دستور شارع است.</ref>. افزون بر آن، اگر مراد از اولی الامر، عالمان و فقیهان باشند خطاب {{متن قرآن|إِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به اولی الامر خواهد بود؛ یعنی در این فرض [[قرآن]] به عالمان دستور می‌دهد [[نزاع]] خود را با ارجاع به [[کتاب خدا]] و رسول او حل کنند؛ زیرا عالمان و فقیهان اطاعتی مستقل از خدا و رسول ندارند و امکان [[اشتباه]] و [[اختلاف]] در [[فهم]] و فتوای آنان از [[کتاب و سنت]] نیز هست، در صورتی که ظاهر خطاب در [[آیه]] به [[فرمانبرداران]] یعنی [[مؤمنان]] و افراد [[جامعه]] است؛ همان افرادی که خطاب {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...}} متوجه آنهاست.
# [[روایات]] دسته چهارم و پنجم که در [[مقام]] تطبیق [[اولی الامر]] بر افرادی خاص است، [[اجتهاد]] شخصی از ناحیه افرادی مانند [[عکرمه]] می‌باشد و از نظر [[اهل سنت]] نیز قابل استناد نیست؛ از این رو به آنها توجهی نکرده‌اند.  
# [[روایات]] دسته چهارم و پنجم که در [[مقام]] تطبیق [[اولی الامر]] بر افرادی خاص است، [[اجتهاد]] شخصی از ناحیه افرادی مانند [[عکرمه]] می‌باشد و از نظر [[اهل سنت]] نیز قابل استناد نیست؛ از این رو به آنها توجهی نکرده‌اند. دسته ششم نیز که گفته شد در اعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین [[صحابه]] مطرح نبوده و نخستین کسی که چنین [[تفسیری]] از آیه دارد «مکحول» از [[تابعین]] است.
#دسته ششم نیز که گفته شد در اعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین [[صحابه]] مطرح نبوده و نخستین کسی که چنین [[تفسیری]] از آیه دارد «مکحول» از [[تابعین]] است.
#تطبیق آیه با آنچه اهل سنت درباره [[شأن نزول]] آن گفته‌اند نیز با دشواری‌های جدی روبه‌رو است.
#تطبیق آیه با آنچه اهل سنت درباره [[شأن نزول]] آن گفته‌اند نیز با دشواری‌های جدی روبه‌رو است.
برای این آیه دو شأن نزول نقل شده است؛ یکی از [[ابن عباس]] درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس که از سوی [[پیامبر]] به [[فرماندهی]] سپاهی [[منصوب]] شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است:
برای این آیه دو شأن نزول نقل شده است؛ یکی از [[ابن عباس]] درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس که از سوی [[پیامبر]] به [[فرماندهی]] سپاهی [[منصوب]] شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است:
«... وی به افراد تحت [[فرمان]] خود می‌گوید: آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به شما دستور ندادند از من [[اطاعت]] کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید؛ پس آنها را [[آتش]] زد و گفت: داخل آتش شوید. [[جوانی]] در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا [[پناه]] [[برید]]. اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان نزد رسول خدا{{صل}} آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَوْ دَخَلْتُمُوهَا مَا خَرَجْتُمْ مِنْهَا أَبَداً إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ‌}}؛ «اگر داخل می‌شدید، هرگز راه عذری نداشتید؛ اطاعت تنها در امور معروف رواست»<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.</ref>.
«... وی به افراد تحت [[فرمان]] خود می‌گوید: آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به شما دستور ندادند از من [[اطاعت]] کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید؛ پس آنها را [[آتش]] زد و گفت: داخل آتش شوید. [[جوانی]] در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا [[پناه]] [[برید]]. اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان نزد رسول خدا{{صل}} آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَوْ دَخَلْتُمُوهَا مَا خَرَجْتُمْ مِنْهَا أَبَداً إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ‌}}؛ «اگر داخل می‌شدید، هرگز راه عذری نداشتید؛ اطاعت تنها در امور معروف رواست»<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.</ref>.[[پیام]] آیه با این شأن نزول که با [[خبر واحد]] نقل شده، قابل انطباق نیست؛ زیرا آیه در مقام بیان [[اطاعت از اولی الامر]] است نه در [[مقام]] حد و حدود [[اطاعت از اولی الامر]] که موضوع اصلی در این داستان است؛ بنابراین به نظر می‌آید این داستان ارتباطی با [[آیه]] مورد بحث ندارد و [[اهل سنت]] که آن را در ذیل این آیه نقل کرده‌اند، تنها برای [[تأیید]] چندین [[حدیث]] است که ذیل همین آیه آورده‌اند، با این مفاد که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}؛ «[[اطاعت]] مخلوق در جایی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، روا نیست». [[شاهد]] آن هم [[حدیث امام علی]]{{ع}} و [[ابوسعید خدری]] است که چندین نفر از [[محدثان اهل سنت]]، از جمله [[ابن ابی شیبة]]، [[احمد بن حنبل]]، [[ابویعلی]]، [[ابن خزیمه]]، [[ابن حبان]]، و [[حاکم نیشابوری]] از قول آنان همین ماجرا را نقل کرده‌اند، بدون آنکه آن را به عنوان [[شأن نزول آیه]] به شمار آورند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷.</ref>؛ بنابراین معلوم نیست این آیه پس از ماجرای [[عبدالله بن حذافه بن قیس]] نازل شده باشد تا این رخداد [[سبب نزول آیه]] به شمار آید.
[[پیام]] آیه با این شأن نزول که با [[خبر واحد]] نقل شده، قابل انطباق نیست؛ زیرا آیه در مقام بیان [[اطاعت از اولی الامر]] است نه در [[مقام]] حد و حدود [[اطاعت از اولی الامر]] که موضوع اصلی در این داستان است؛ بنابراین به نظر می‌آید این داستان ارتباطی با [[آیه]] مورد بحث ندارد و [[اهل سنت]] که آن را در ذیل این آیه نقل کرده‌اند، تنها برای [[تأیید]] چندین [[حدیث]] است که ذیل همین آیه آورده‌اند، با این مفاد که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}؛ «[[اطاعت]] مخلوق در جایی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، روا نیست». [[شاهد]] آن هم [[حدیث امام علی]]{{ع}} و [[ابوسعید خدری]] است که چندین نفر از [[محدثان اهل سنت]]، از جمله [[ابن ابی شیبة]]، [[احمد بن حنبل]]، [[ابویعلی]]، [[ابن خزیمه]]، [[ابن حبان]]، و [[حاکم نیشابوری]] از قول آنان همین ماجرا را نقل کرده‌اند، بدون آنکه آن را به عنوان [[شأن نزول آیه]] به شمار آورند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷.</ref>؛ بنابراین معلوم نیست این آیه پس از ماجرای [[عبدالله بن حذافه بن قیس]] نازل شده باشد تا این رخداد [[سبب نزول آیه]] به شمار آید.
# تطبیق آیه بر [[شأن نزول]] دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است. سدی - از [[مفسران تابعی]] - داستانی را نقل کرده و [[نزول آیه]] را در مورد آن دانسته است. خلاصه داستان بدین شرح است: «[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. در آن [[سپاه]] [[عمار]] نیز حضور داشت. یکی از [[دشمنان]] به حضور عمار آمد و [[اسلام]] آورد و [[امان]] خواست، عمار نیز به او امان داد، خالد از این کار بر آشفت، عمار و خالد به یکدیگر [[دشنام]] دادند؛ سپس نزاعشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود، پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون [[اجازه]] [[فرمانده]] [[نهی]] کردند. در آنجا دوباره به یکدیگر دشنام دادند، پیامبر خدا{{صل}} به خالد فرمود: عمار را دشنام نده، هر کس عمار را دشنام دهد، [[خدا]] را دشنام داده و... عمار که [[خشمگین]] بود، برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و [[عمار]] نیز از او درگذشت؛ پس [[آیه]] مذکور نازل شد»<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. سیوطی می‌گوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است».</ref>. به نظر می‌رسد این [[شأن نزول]] از قبیل تطبیق آیه بر استنباطی است که سدی از آیه داشته است، نه آنکه واقعاً آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این [[استنباط]] به دلیل [[روایات]] فراوان دیگری است که [[اهل سنت]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ذیل این آیه و [[آیات]] دیگر نقل کرده‌اند که در آنها حضرت به [[اطاعت]] از [[امیران]] [[منصوب]] از سوی خود را دستور داده و [[مردم]] را از [[مخالفت]] با آنان برحذر داشته است؛ مانند این [[حدیث]] که [[بخاری]] و دیگران به نقل از [[أنس بن مالک]] از پیامبر خدا{{صل}} آورده‌اند: {{متن حدیث|إسمعوا و أطيعوا و إن استعمل عليكم حبشي}}؛«بشنوید و اطاعت کنید هر چند بر شما [[فرماندهی]] [[حبشی]] گمارده شود.»..<ref>به نقل از، سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴؛ و نیز، ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۹، ص۱۷۸، ح۱۲۱۲۶؛ ج۲۰، ص۱۶۰، ح۲۲۷۵۲.</ref>. [[شاهد]] بر این مطلب این است که اولاً: اطاعت از [[فرماندهان]] منصوب از سوی پیامبر خدا{{صل}}، [[اطاعت از پیامبر]] است نه [[اطاعت از اولی الامر]]؛ همان‌گونه که پیش از این نیز این [[روایت]] را از اهل سنت از قول پیامبر خدا{{صل}} ملاحظه کردید که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني}}؛ ثانیاً: عنوان [[اولی الامر]] بر خالد، پس از بازگشت از [[جنگ]]، [[صدق]] نمی‌کند و سخن از [[فرمان]] دادن به اطاعت از او نیست. ثالثاً: این شأن نزول در میان [[صحابه]] که شاهد [[نزول آیات]] بوده‌اند، مطرح نبوده و سدی [[تابعی]] آن را نقل کرده است، مگر یک [[روایت]] که از طریق [[ابوصالح]] از [[ابن عباس]] نقل شده و این نقل قول گذشته از [[ضعف سند]]، با آنچه از ابن عباس در [[روایات]] دیگر نقل شده که این [[آیه]] درباره «[[عبدالله بن حذافة بن قیس]]» نازل گردیده، تهافت دارد، مگر آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده، یا آیه بر این دو مورد تطبیق شده است. رابعاً: [[نزاع]] [[عمار]] با خالد با [[سیاق آیه]] هماهنگ نیست؛ زیرا - پیش از این نیز گفتیم - خطاب {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به [[مؤمنان]] است که در صدر آیه با تعبیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...}} آمده است. یعنی: اگر شما مؤمنان در چیزی با یکدیگر نزاع کردید (نه آنکه با [[اولی الامر]] نزاع کنید)، نزاع را به [[خدا]] و رسولش برگردانید اما در این [[شأن نزول]]، نزاع عمار به عنوان یکی از افراد [[مؤمن]] با [[خالد بن ولید]] به عنوان اولی الامر است و [[حال]] آنکه سیاق آیه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر نیست بلکه معنا ندارد [[خداوند]] دستور به [[پیروی]] از اولی الامر دهد در عین حال نزاع با آنان را روا شمرد.


تطبیق آیه بر [[شأن نزول]] دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است. سدی - از [[مفسران تابعی]] - داستانی را نقل کرده و [[نزول آیه]] را در مورد آن دانسته است. خلاصه داستان بدین شرح است:
«[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. در آن [[سپاه]] [[عمار]] نیز حضور داشت. یکی از [[دشمنان]] به حضور عمار آمد و [[اسلام]] آورد و [[امان]] خواست، عمار نیز به او امان داد، خالد از این کار بر آشفت، عمار و خالد به یکدیگر [[دشنام]] دادند؛ سپس نزاعشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود، پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون [[اجازه]] [[فرمانده]] [[نهی]] کردند. در آنجا دوباره به یکدیگر دشنام دادند، پیامبر خدا{{صل}} به خالد فرمود: عمار را دشنام نده، هر کس عمار را دشنام دهد، [[خدا]] را دشنام داده و... عمار که [[خشمگین]] بود، برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و [[عمار]] نیز از او درگذشت؛ پس [[آیه]] مذکور نازل شد»<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. سیوطی می‌گوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است».</ref>.
به نظر می‌رسد این [[شأن نزول]] از قبیل تطبیق آیه بر استنباطی است که سدی از آیه داشته است، نه آنکه واقعاً آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این [[استنباط]] به دلیل [[روایات]] فراوان دیگری است که [[اهل سنت]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ذیل این آیه و [[آیات]] دیگر نقل کرده‌اند که در آنها حضرت به [[اطاعت]] از [[امیران]] [[منصوب]] از سوی خود را دستور داده و [[مردم]] را از [[مخالفت]] با آنان برحذر داشته است؛ مانند این [[حدیث]] که [[بخاری]] و دیگران به نقل از [[أنس بن مالک]] از پیامبر خدا{{صل}} آورده‌اند:
{{متن حدیث|إسمعوا و أطيعوا و إن استعمل عليكم حبشي}}؛ 
«بشنوید و اطاعت کنید هر چند بر شما [[فرماندهی]] [[حبشی]] گمارده شود.»..<ref>به نقل از، سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴؛ و نیز، ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۹، ص۱۷۸، ح۱۲۱۲۶؛ ج۲۰، ص۱۶۰، ح۲۲۷۵۲.</ref>.
[[شاهد]] بر این مطلب این است که اولاً: اطاعت از [[فرماندهان]] منصوب از سوی پیامبر خدا{{صل}}، [[اطاعت از پیامبر]] است نه [[اطاعت از اولی الامر]]؛ همان‌گونه که پیش از این نیز این [[روایت]] را از اهل سنت از قول پیامبر خدا{{صل}} ملاحظه کردید که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني}}؛ ثانیاً: عنوان [[اولی الامر]] بر خالد، پس از بازگشت از [[جنگ]]، [[صدق]] نمی‌کند و سخن از [[فرمان]] دادن به اطاعت از او نیست. ثالثاً: این شأن نزول در میان [[صحابه]] که شاهد [[نزول آیات]] بوده‌اند، مطرح نبوده و سدی [[تابعی]] آن را نقل کرده است، مگر یک [[روایت]] که از طریق [[ابوصالح]] از [[ابن عباس]] نقل شده و این نقل قول گذشته از [[ضعف سند]]، با آنچه از ابن عباس در [[روایات]] دیگر نقل شده که این [[آیه]] درباره «[[عبدالله بن حذافة بن قیس]]» نازل گردیده، تهافت دارد، مگر آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده، یا آیه بر این دو مورد تطبیق شده است. رابعاً: [[نزاع]] [[عمار]] با خالد با [[سیاق آیه]] هماهنگ نیست؛ زیرا - پیش از این نیز گفتیم - خطاب {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به [[مؤمنان]] است که در صدر آیه با تعبیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...}} آمده است. یعنی: اگر شما مؤمنان در چیزی با یکدیگر نزاع کردید (نه آنکه با [[اولی الامر]] نزاع کنید)، نزاع را به [[خدا]] و رسولش برگردانید اما در این [[شأن نزول]]، نزاع عمار به عنوان یکی از افراد [[مؤمن]] با [[خالد بن ولید]] به عنوان اولی الامر است و [[حال]] آنکه سیاق آیه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر نیست بلکه معنا ندارد [[خداوند]] دستور به [[پیروی]] از اولی الامر دهد در عین حال نزاع با آنان را روا شمرد.
حاصل آنکه از [[روایات اهل سنت]] تنها روایات دسته اول پذیرفتنی است چون با اطلاق [[اطاعت از اولی الامر]] و نیز روایات متعدد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} توافق دارد که در آنها [[اطاعت]] مطلق [[فرمانبرداران]] از [[فرماندهان]] و [[والیان]] [[منصوب]] خود، دستور داده است؛ از این رو «اولی الامر» تنها بر افرادی معین از [[معصومان]] اطلاق می‌شود که نخستین آنان [[امام علی]]{{ع}} است. [[شاهد]] آن نیز شأن نزول دیگری است که برخی از [[اهل سنت]] درباره آیه نقل کرده‌اند؛ از جمله [[حاکم حسکانی]] به نقل از [[مجاهد بن جبر]] [[تابعی]]، [[شأن نزول آیه]] را درباره [[جانشینی امام علی]]{{ع}} به جای [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] آورده و می‌نویسد:
حاصل آنکه از [[روایات اهل سنت]] تنها روایات دسته اول پذیرفتنی است چون با اطلاق [[اطاعت از اولی الامر]] و نیز روایات متعدد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} توافق دارد که در آنها [[اطاعت]] مطلق [[فرمانبرداران]] از [[فرماندهان]] و [[والیان]] [[منصوب]] خود، دستور داده است؛ از این رو «اولی الامر» تنها بر افرادی معین از [[معصومان]] اطلاق می‌شود که نخستین آنان [[امام علی]]{{ع}} است. [[شاهد]] آن نیز شأن نزول دیگری است که برخی از [[اهل سنت]] درباره آیه نقل کرده‌اند؛ از جمله [[حاکم حسکانی]] به نقل از [[مجاهد بن جبر]] [[تابعی]]، [[شأن نزول آیه]] را درباره [[جانشینی امام علی]]{{ع}} به جای [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] آورده و می‌نویسد:
{{متن حدیث|... {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ: أَ تُخَلِّفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى...}}؛
{{متن حدیث|... {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ: أَ تُخَلِّفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى...}}؛
۱۱٬۰۶۱

ویرایش