برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|
خط ۸: |
خط ۸: |
| # [[صحیح مسلم]] از [[زید بن ارقم]] نقل کرده است که وی گفت: پیامبر {{صل}} میفرمود: «شما را درباره [[اهل]] بیتم سفارش میکنم که برای خدا، [[حق]] آنان را رعایت کنید. حاضران از زید بن ارقم پرسیدند: [[اهل بیت پیامبر]] کیانند؟ آیا [[همسران]] آن حضرتند؟ وی گفت: به خدا [[سوگند]]! نه، [[همسر]] تا مدتی با شوهر خود [[زندگی]] میکند، اما این پیوند، گسستنی است؛ روزی هم ممکن است، [[طلاق]]، بین آنها جدایی افکند و [[همسر]] مرد به [[خانه]] پدر یا خانوادهاش باز گردد. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} در این [[آیه]] «تطهیر» کسانی هستند که نسل پیامبرند و آن گروه از [[خاندان]] وی که [[صدقه]] به آنها [[حرام]] است»<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول، ج۱۰، ص۱۰۳؛ ابن حجر، صواعق المحرقه، ص۱۴۸.</ref>. | | # [[صحیح مسلم]] از [[زید بن ارقم]] نقل کرده است که وی گفت: پیامبر {{صل}} میفرمود: «شما را درباره [[اهل]] بیتم سفارش میکنم که برای خدا، [[حق]] آنان را رعایت کنید. حاضران از زید بن ارقم پرسیدند: [[اهل بیت پیامبر]] کیانند؟ آیا [[همسران]] آن حضرتند؟ وی گفت: به خدا [[سوگند]]! نه، [[همسر]] تا مدتی با شوهر خود [[زندگی]] میکند، اما این پیوند، گسستنی است؛ روزی هم ممکن است، [[طلاق]]، بین آنها جدایی افکند و [[همسر]] مرد به [[خانه]] پدر یا خانوادهاش باز گردد. [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} در این [[آیه]] «تطهیر» کسانی هستند که نسل پیامبرند و آن گروه از [[خاندان]] وی که [[صدقه]] به آنها [[حرام]] است»<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول، ج۱۰، ص۱۰۳؛ ابن حجر، صواعق المحرقه، ص۱۴۸.</ref>. |
| # [[ام سلمه]] (یکی از [[همسران پیامبر]] {{صل}}) میگوید: «[[آیه تطهیر]] در خانه من نازل شد و به دنبال آن، [[پیامبر]] {{صل}} یکی به [[خانه فاطمه]] فرستاد تا علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را به نزد آن حضرت فرا خواند آن گاه فرمود: خدایا! اینها [[اهل بیت]] من هستند، گفتم: یا [[رسول الله]]! من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: تو از [[نیکان]] [[اهل]] من هستی، ولی اینان اهل بیت من هستند»<ref>حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۲، ص۴۱۶؛ ج۳، ص۱۴۶ و ۱۵۹ و ۷۲؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و ۲۰؛ ج۳، ص۴۱۳؛ ابن طلحه شافعی، مناقب آل الرسول، ص۸؛ ابن کثیر، تفسیر ابو الفداء، ج۳، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۳، ص۴۲۲؛ سیوطی الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]]، ص ۴۷؛ [[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> | | # [[ام سلمه]] (یکی از [[همسران پیامبر]] {{صل}}) میگوید: «[[آیه تطهیر]] در خانه من نازل شد و به دنبال آن، [[پیامبر]] {{صل}} یکی به [[خانه فاطمه]] فرستاد تا علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را به نزد آن حضرت فرا خواند آن گاه فرمود: خدایا! اینها [[اهل بیت]] من هستند، گفتم: یا [[رسول الله]]! من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: تو از [[نیکان]] [[اهل]] من هستی، ولی اینان اهل بیت من هستند»<ref>حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۲، ص۴۱۶؛ ج۳، ص۱۴۶ و ۱۵۹ و ۷۲؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و ۲۰؛ ج۳، ص۴۱۳؛ ابن طلحه شافعی، مناقب آل الرسول، ص۸؛ ابن کثیر، تفسیر ابو الفداء، ج۳، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۳، ص۴۲۲؛ سیوطی الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]]، ص ۴۷؛ [[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> |
|
| |
| ==مقدمه==
| |
| {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده! * و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن * آنگاه اگر با تو نافرمانی کردند بگو من از آنچه انجام میدهید بیزارم» سوره شعراء، آیه ۲۱۴-۲۱۶.</ref>.
| |
| [[وحی الهی]] در [[کوه]] [[حراء]] بر [[قلب]] [[پیامبر]]، نازل گردید و او را به [[مقام نبوت]] و [[رسالت]]، مفتخر ساخت، رسالتی که باید در سطح جهانی پیاده گردد و تمام [[ملل]] روی [[زمین]]، زیر [[پرچم]] آئین [[اسلام]] درآیند. [[فرشته وحی]] اگر چه او را به [[مقام رسالت]] مفتخر ساخت، ولی نقطه شروع کار و وقت [[تبلیغ رسالت]] را برای [[مردم]]، معین نکرد از این نظر پیامبر به مدت سه سال، از [[دعوت عمومی]] خودداری نمود، تنها از رهگذر تماسهای خصوصی با افراد قابل و [[شایسته]]، توانست گروه کمی را به آئین خویش [[هدایت]] کند.
| |
|
| |
| پس از گذشت سه سال، پیک [[الهی]] فرا رسید و [[فرمان]] داد که پیامبر، [[دعوت]] همگانی خود را از طریق [[دعوت خویشاوندان]] و بستگان، آغاز نماید و با [[آیه]] زیر او را مورد خطاب قرار داد و گفت:
| |
| {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>.
| |
| علت اینکه دعوت خویشاوندان، برای نقطه شروع [[انتخاب]] شد، این است که تا [[نزدیکان]] یک [[رهبر الهی]] یا [[اجتماعی]] به او [[ایمان]] نیاورند و از او [[پیروی]] نکنند، هرگز دعوت او درباره [[بیگانگان]] مؤثر واقع نمیشود؛ زیرا نزدیکان [[انسان]]، پیوسته بر [[اسرار]] و رازها و [[ملکات]] خوب و بد وی کاملاً واقف و مطلع هستند، ایمان آنها [[نشانه]] [[وارستگی]] [[مدعی رسالت]] بشمار میرود، چنانکه [[اعراض]] و [[روی گردانی]] [[اکثریت]] قریب به اتفاق آنها، نشانۀ دوری مدعی از [[خلوص]] و [[صفا]] و [[صدق]] در ادعاست.
| |
|
| |
| از این جهت، پیامبر به علی{{ع}} دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیتهای بزرگ [[بنی هاشم]] را برای [[ضیافت]] ناهار دعوت کند و غذائی از گوشت، همراه با شیر آماده سازد.
| |
| [[مهمانان]]، همگی در وقت معین، به حضور [[پیامبر]] شتافتند، و پس از صرف غذا [[ابولهب]] [[عموی پیامبر]] با سخنان سبک خود، مجلس را از [[آمادگی]] برای طرح سخن و تعقیب [[هدف]] برانداخت، و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، [[خانه رسول خدا]] را ترک گفتند.
| |
| پیامبر تصمیم گرفت که فردای آن [[روز]]، [[ضیافت]] دیگری ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به [[خانه]] خود [[دعوت]] نماید. باز علی{{ع}} به [[دستور پیامبر]]، غذا و شیر آماده نمود و از شخصیتهای برجسته و شناخته شده [[بنی هاشم]] برای صرف ناهار و [[استماع]] [[سخنان پیامبر]]، دعوت به عمل آورد. مهمانان، همگی در موعد مقرر حضور بهم رسانیده و پیامبر پس از صرف غذا، در مجمع بزرگی که شخصیتهای بنی هاشم در آنجا گرد آمده بودند، برای [[دعوت خویشاوندان]] به آئین [[توحید]] و [[رسالت]] خویش بپا خاست و سخنان خود را چنین آغاز نمود:
| |
| به [[راستی]] هیچگاه [[راهنمای مردم]]، به آنان [[دروغ]] نمیگوید. به خدائی که جز او خدائی نیست، من فرستاده او به سوی شما و عموم جهانیان هستم.
| |
| هان، [[آگاه]] باشید، همانگونه که میخوابید، میمیرید و همچنانکه بیدار میشوید ([[روز رستاخیز]]) زنده خواهید شد. [[نیکوکاران]]، به [[پاداش اعمال]] و بدکاران به [[کیفر]] [[کردار]] خود میرسند، و [[بهشت]] جاویدان برای نیکوکاران و [[دوزخ]] همیشگی برای بدکاران آماده است.
| |
|
| |
| هیچ کس از [[مردم]] برای کسان خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] برای شما آورده ام خدایم به من [[فرمان]] داده که شما را به توحید و [[یگانگی]] وی و رسالت خویش، دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه، کمک میکند تا [[برادر]] و [[وصی]] و [[نماینده]] من در میان شما باشد؟
| |
| او این جمله را گفت و مقداری مکث نمود، تا ببیند کدام یک از آنان به ندای او پاسخ مثبت میگوید. در این موقع [[سکوت]] آمیخته با بهت و [[تحیر]] بر مجلس، [[حکومت]] میکرد، و همگی سر به زیر افکنده و در [[فکر]] فرو رفته بودند.
| |
|
| |
| ناگهان علی{{ع}} که سن او در آن [[روز]] از ۱۶ سال<ref>به قولی ۱۳ سال.</ref> [[تجاوز]] نمیکرد، سکوت را درهم [[شکست]] و برخاست، رو به [[پیامبر]] کرد و گفت: ای [[پیامبر خدا]] من ترا در این راه [[یاری]] میکنم، سپس دست خود را به سوی پیامبر دراز کرد، تا دست او را به عنوان [[پیمان]] [[فداکاری]] بفشارد. در این موقع، پیامبر دستور داد که علی{{ع}} بنشیند و بار دیگر گفتار خود را تکرار نمود. باز علی{{ع}} برخاست و [[آمادگی]] خود را اعلام کرد، این بار نیز پیامبر به وی دستور داد که بنشیند. در مرتبه سوم نیز بسان دو مرتبه پیشین، جز علی{{ع}} کسی برنخاست، و تنها او بود که [[پشتیبانی]] خود را از [[هدف]] [[مقدس]] پیامبر اعلام کرد، در این موقع پیامبر دست خود را بر دست علی{{ع}} زد و جمله [[تاریخی]] خود را در مجلس بزرگان [[بنی هاشم]] درباره علی [[القاء]] نمود و گفت:
| |
| هان ای [[خویشاوندان]] و بستگان من! بدانید که علی [[برادر]] و [[وصی]] و [[خلیفه]] من در میان شماست.
| |
|
| |
| بنا به نقل [[سیره]] [[حلبی]]، دو لفظ دیگر نیز افزود و گفت:
| |
| و [[وزیر]] و [[وارث]] من نیز میباشد.
| |
| از این راه، نخستین وصی [[اسلام]] به وسیله [[آخرین سفیر]] [[الهی]]، در آغاز [[رسالت]] که هنوز جز عده ناچیز، کسی به آئین وی نگرویده بود، تعیین گردید.
| |
| از اینکه پیامبر در یک روز به طور همزمان، [[نبوت]] خود و [[امامت علی]]{{ع}} را اعلام کرد و روزی که به بستگان خود گفت: [[مردم]]! من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود که علی وصی و [[جانشین]] من است، میتوان [[مقام]] و موقعیت [[امامت]] را به نحو روشن ارزیابی نمود و اینکه این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده و همواره دومی مکمل برنامه رسالت است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۵۸.</ref>.
| |
|
| |
| ===مدارک این سند [[تاریخی]]===
| |
| این سند تاریخی را گروهی از [[محدثان]] و [[مفسران شیعه]] و [[غیر شیعه]]<ref>به تفسیر سوره شعراء، آیه ۲۱۴ مراجعه بفرمائید.</ref> بدون کوچکترین [[انتقاد]] از متن و سند آن، نقل کرده و از [[مناقب]] و [[فضائل]] [[امام]] دانستهاند. در این میان فقط نویسنده معروف [[اهل تسنن]]، [[ابن تیمیه دمشقی]] که راه و روش او در [[احادیث]] مربوط به فضائل [[خاندان رسالت]]، واضح و روشن است، [[حدیث]] را رد کرده و آن را مجعول دانسته است.
| |
| او نه تنها این حدیث را مجعول و بیاساس میداند، بلکه بنا به طرز [[تفکر]] خاصی که درباره خاندان رسالت دارد، غالب احادیثی را که مربوط به مناقب و فضائل این [[خاندان]] میباشد، اگرچه احیاناً به حد [[تواتر]] نیز برسد، مجعول و بیپایه میشمارد.
| |
| نویسنده پاورقیهای [[تاریخ]] [[الکامل]] [[نگارش]] [[ابن اثیر]]، از استاد خود که نامی از او نمیبرد، نقل میکند که وی این حدیث را مجعول میدانست، گویا استاد وی تحت تأثیر [[افکار]] ابن تیمیه قرار گرفته و یا از این نظر که آن را مخالف با [[خلافت]] [[خلفای سه گانه]] تشخیص داده بود، آن را مجعول شمرده است. سپس خود او به وضع عجیبی مضمون حدیث را توجیه مینماید. وی میگوید: [[وصی]] بودن امام در آغاز [[اسلام]]، منافات با خلافت ابی بکر پس از [[پیامبر]] ندارد؛ زیرا در آن [[روز]] [[مسلمانی]] جز علی نبود که [[وصی پیامبر]] باشد.
| |
|
| |
| بحث و [[مناظره]] با چنین فرد و یا افرادی، فایده و سودی ندارد. اشکال و ایراد ما به کسانی است که این حدیث را در برخی از کتابهای خود به صورت کامل نقل کرده و در برخی دیگر به [[اجمال]] و ابهام که یک نوع [[کتمان]] [[حقیقت]] است، برگزار نمودهاند، و یا به آن شخصی است که این حدیث را در نخستین چاپ کتاب خود درج نموده و در چاپهای بعدی بر اثر فشار محیط برداشته است<ref>این فضیلت تاریخی در مدارک زیر نقل شده است: تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۶ - تفسیر طبری، ج۹، ص۷۴ - کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۴ - شرح شفای قاضی عیاض، ج۳، ص۳۷ - سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۱ و غیره. این حدیث را پیشوایان تاریخ و تفسیر به صورتهای دیگری نیز نقل نمودهاند که از نقل آنها خودداری میشود.</ref>.
| |
| اینجاست که باید گفت: اکنون نیز به [[حقوق امام]] [[ظلم]] و [[تعدی]] میشود و [[تجاوز به حقوق]] [[امام]]، که پس از [[درگذشت پیامبر]] اساس آن نهاده شد، هم اکنون نیز ادامه دارد.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۶۱.</ref>.
| |
| اینک بیان مشروح مطلب:
| |
|
| |
| ===[[کتمان]] [[حقایق]] [[تاریخی]]===
| |
| [[محمد بن جریر طبری]] که از [[مورخان]] بزرگ [[اسلام]] است، در [[تاریخ]] خود این [[فضیلت]] تاریخی<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۱۶.</ref> را با سندی قابل [[اعتماد]] نقل کرده است، ولی وقتی در [[تفسیر]] خود<ref>تفسیر طبری، ج۱۹، ص۷۴.</ref> به [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شوری]] میرسد، این سند تاریخی را آنچنان دست و پا شکسته و به طور [[اجمال]] و ابهام نقل میکند که جهتی بر آن جز [[تعصب]]، نمیتوان یافت. او [[گفتار پیامبر]] را که در آغاز سخن رو به [[جمعیت]] کرد و از آنان چنین سؤال کرد:
| |
| {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ کَذا و کَذَا؟}}
| |
| به جای کلمه [[وصی]] و خلیفتی لفظ کذا و کذا را که در لغت [[عرب]]، به معنی چنین و چنین میباشد، گذارده است. جای [[گفتگو]] نیست که حذف دو کلمه پیشین و تبدیل آنها به الفاظ ابهام و اجمال، جهتی جز تعصب و [[حفظ]] [[مقام]] و موقعیت [[خلفا]] ندارد.
| |
|
| |
| او نه تنها سؤال [[پیامبر]] را [[تحریف]] کرده است، بلکه قسمت دوم [[حدیث]] را که پیامبر به علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي}} را نیز به همین نحو آورده است، به جای دو لفظ آخر، که [[گواه]] روشن بر [[خلافت]] [[بلا]] فصل [[امیرمؤمنان]] است، لفظ کذا و کذا را که یک نوع اجمال گوئی غیر صحیح است، گذارده است.
| |
| [[بیماری]] تعصب، [[کور]] و کر کننده است و [[انسان]] را از دیدن حقائق روشن باز میدارد و این [[بیماری]] در زمینه مساعد با سرعت عجیبی [[رشد]] میکند.
| |
| [[ابن کثیر شامی]] که اساس [[تاریخ]] او را، تاریخ [[طبری]] تشکیل میدهد، وقتی به این سند [[تاریخی]] میرسد، فوراً تاریخ طبری را رها میکند و از روش طبری، در [[تفسیر]] خود، [[پیروی]] میکند و بسان او ابهام گوئی مینماید.
| |
|
| |
| بدتر از همه، [[تحریف]] است که روشنفکر معاصر و [[وزیر]] [[فرهنگ]] فقید [[مصر]]، دکتر هیکل در کتاب حیاة محمد بکار برده و ضربه شکنندهای بر اعتبار کتاب خود وارد آورده است.
| |
|
| |
| اولاً: از دو جمله حساس [[پیامبر]]، تنها سؤال را نقل کرده و میگوید: پیامبر به [[خویشاوندان]] خود گفت: کدام یک از شما مرا در این کار [[یاری]] میکند، تا [[برادر]] و [[وصی]] و [[خلیفه]] من باشد؟ ولی جمله دوم را که پیامبر به علی{{ع}} گفت: تو برادر و وصی و خلیفه من هستی به کلی حذف کرده و سخنی از آن به میان نیاورده است<ref>حیاة محمد، طبع قاهره، مطبعه مصر، ص۱۰۴.</ref>.
| |
|
| |
| ثانیاً: در چاپهای دوم و سوم، گام را فراتر نهاده و حتی آن قسمت از [[حدیث]] را هم که نقل کرده بوده، به کلی حذف کرده است. تو گوئی افراد متعصبی او را در نقل همان قسمت نیز ملامت کرده و در نتیجه، وادار کردهاند که برگه دیگری به دست نقادان تاریخ بدهد و لطمه جبران ناپذیر دیگری، بر کتاب خود وارد سازد.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۶۲.</ref>.
| |
|
| |
| ===پاسخ دو سؤال===
| |
| '''[[پرسش]] نخست''': این [[حدیث]] به صورتهای مختلفی نقل شده است، آیا همه آنها بر [[امامت]] و [[پیشوائی]] [[امام علی]]{{ع}} دلالت دارند؟
| |
|
| |
| پاسخ: پاسخ مثبت به این پرسش در گرو این است که صورتهای مختلف حدیث نقل گردد سپس [[داوری]] شود. اینک صورتهای گوناگون حدیث:
| |
|
| |
| صورت حدیث: [[طبری]] در [[تاریخ]] خود، جلد ۲ صفحه ۲۱۶ نقل میکند که [[پیامبر]] گفت:
| |
| {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ؟}}
| |
| سپس میگوید، پیامبر دست بر گردن علی نهاد و گفت:
| |
| {{متن حدیث|إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}.
| |
|
| |
| این حدیث را به این صورت گروهی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] نقل کردهاند، از قبیل:
| |
| # [[ابو جعفر اسکافی]]، مؤلف نقض العثمانیه، همچنانکه [[شارح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]] در کتاب خود جلد ۳ صفحه ۲۶۳ این مطلب را از او نقل کرده است.
| |
| # [[برهان الدین محمد بن محمد مکی مغربی]] متولد سال ۴۹۷ متوفای سال ۵۶۷ در کتاب [[انباء [[نجباء]] الانباء (کتاب)|انباء [[نجباء]] الانباء صفحه ۴۶-۴۷.
| |
| # [[ابن الاثیر جزری]]، در تاریخ [[الکامل]] جلد ۲، صفحه ۲۴.
| |
| # [[ابو الفداء عماد الدین دمشقی]] در تاریخ خود جلد ۱، صفحه ۱۱۶.
| |
| # [[شهاب الدین خفاجی]]، در شرح الشفاء، جلد ۳ صفحه ۳۷.
| |
| # [[خازن علاء الدین بغدادی]] در [[تفسیر]] خود، صفحه ۳۹۰.
| |
| # [[جلال الدین سیوطی]]، در جمع الجوامع، (به ترتیب جمع الجوامع)، جلد ۶، صفحه ۳۹۲ مراجعه شود. وی این حدیث را از طبری و از [[حافظان]] ششگانه مانند: [[ابن اسحاق]]، [[ابن جریر]]، [[ابن ابیحاتم]]، [[ابن مردویه]]، [[ابو نعیم]] و [[بیهقی]] نقل کرده است.
| |
| # ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، در جلد ۳، صفحه ۲۵۴.
| |
| # [[جرجی زیدان]]، در تاریخ [[تمدن اسلامی]]، جلد ۱، صفحه ۳۱.
| |
| #استاد [[محمد حسین هیکل]]، در حیاة محمد، صفحه ۱۰۴، طبع اول.
| |
| سند این حدیث به اعتراف ابو جعفر اسکافی، و شهاب الدین خفاجی و [[ابن جریر طبری]]، صحیح و تمام [[رجال]] آن [[ثقات]] هستند. فقط در سند [[ابو مریم عبدالغفار بن قاسم]] است و برخی از [[رجالنویسان]] او را به خاطر علاقه به [[خاندان رسالت]]، [[ضعیف]] شمردهاند، در صورتی که [[اختلاف]] در [[مذهب]]، مایة [[ضعف حدیث]] نیست. گذشته بر این در لسان [[المیزان]] جلد ۴، صفحه ۴۳ او را [[ثقه]] خوانده است.
| |
| همچنین [[امام]] احمد در [[مسند]] خود، جلد ۱، صفحه ۱۱۱ [[حدیث]] را به سند دیگر که [[رجال]] سند آن، رجال [[صحاح ششگانه]] را تشکیل میدهند، نقل کرده است. رجال سند او [[شریک]]، [[اعمش]]، منهال، عباد، میباشند که مؤلفان [[صحاح]] از همگی این افراد، حدیث نقل کردهاند.
| |
|
| |
| صورت دوم: [[طبری]] در [[تاریخ]] خود، جلد ۱، صفحه ۲۱۷ نقل میکند که [[پیامبر]] فرمود:
| |
| {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَارِثِي}}.
| |
| و جز علی کسی برنخاست و سرانجام در مرتبه سوم، دست خود را (به عنوان [[بیعت]]) بر دست وی زد.
| |
| امام احمد در مسند خود، جلد ۱، صفحه ۱۵۹ این متن را به [[طریق صحیح]] که رجال سند آن همگی ثقه هستند، نقل کرده است، علاوه بر ایشان [[نسائی]] در خصائص، صفحه ۱۸، صدر الحفاظ گنجی [[شافعی]] در کفایه صفحه ۸۹، [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]]، جلد ۳، صفحه ۲۵۵، [[جلال الدین سیوطی]] در جمع الجوامع، (به نقل و ترتیب جمع الجوامع) جلد ۶، صفحه ۴۰۶ آن را نقل کردهاند.
| |
|
| |
| صورت سوم: مؤلف [[کنز العمال]] در جلد ۶، صفحه ۹۱، به نقل از جمع الجوامع [[سیوطی]] نقل کرده است که پیامبر فرمود:
| |
| {{متن حدیث|مَنْ بَايَعَنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَلِيَّكُمْ بَعْدِي؟}}
| |
| سپس میگوید: علی دست خود را بلند کرد و پیامبر با او به این نحو بیعت نمود.
| |
|
| |
| صورت چهارم: [[حافظ]]، [[ابن ابیحاتم]] و حافظ [[بغوی]] به نقل [[ابن تیمیه]] جلد ۴، صفحه ۸۰ و [[سیره]] [[حلبی]] جلد ۱، صفحه ۳۰۴ از پیامبر نقل میکنند که فرمود:
| |
| {{متن حدیث|فَمَنْ يُجِيبُنِي إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ يُؤَازِرُنِي يَكُنْ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي}}.
| |
| سپس میگوید: پیامبر سخن خود را سه بار تکرار کرد و جز علی کسی برنخاست. [[پیامبر]] فرمود:
| |
| {{متن حدیث|اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي}}.
| |
|
| |
| صورت پنجم: [[سلیم بن قیس هلالی]]، متوفای سال ۹۰ در کتاب خود نقل میکند که پیامبر فرمود:
| |
| {{متن حدیث|أَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي فَيَنْتَدِبُ أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي؟}}
| |
| پیامبر این جمله را سه بار گفت. علی{{ع}} گفت: من ای [[پیامبر خدا]]. در این موقع پیامبر رو به [[ابوطالب]] کرد و گفت:
| |
| {{متن حدیث|اسْمَعِ الْآنَ لِابْنِكَ وَ أَطِعْ فَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَبِيِّهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}.
| |
|
| |
| صورت ششم: [[ابواسحاق ثعلبی]]، متوفای سال ۴۲۷ در [[تفسیر]] خود (الکشف و البیان) نقل میکند که پیامبر فرمود:
| |
| {{متن حدیث|مَنْ يُوَاخِينِي وَ يُوَازِرُنِي وَ يَكُونُ وَلِيِّي وَ وَصِيِّي بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ يَقْضِي دَيْنِي؟}}.
| |
| این [[حدیث]] را به این صورت، صدر الحفاظ گنجی [[شافعی]]، صفحه ۸۶ نقل کرده است.
| |
|
| |
| صورت هفتم: باز ابواسحاق ثعلبی در [[تفسیر الکشف و البیان]]، نقل میکند که پیامبر فرمود:
| |
| {{متن حدیث|فَأَيُّكُمْ يَقُومُ فَيُبَايِعُنِي عَلَى أَنَّهُ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي دُونَ أَهْلِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ يَكُونُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>برای آگاهی بیشتر به کتاب شریف الغدیر جلد ۲، صفحه ۲۵۲-۲۵۶ مراجعه شود.</ref>.
| |
| با توجه به تمام صورتهای حدیث، همه متون آن [[گواه]] بر [[امامت]] و [[رهبری امام]] پس از پیامبر، میباشند و [[اختلاف]] در متن به خاطر نقل به معنائی است که برخی مرتکب شدهاند و در عین حال لطمهای به مقصد پیامبر وارد نساختهاند. و چون متن نخست، بیش از متون دیگر، در کتابهای اصیل [[اسلامی]] نقل شده است، میتوان گفت: متن صادره از [[پیامبر گرامی]] همان صورت نخست میباشد.
| |
|
| |
| '''[[پرسش]] دوم''': آیا [[ایمان]] علی{{ع}} در [[دوران کودکی]]، تا چه اندازه [[ارزش]] داشت؟
| |
| گاهی گفته میشود که ایمان علی{{ع}} فاقد ارزش است در صورتی که ایمان دیگران، در سن بزرگی بوده است.
| |
| پاسخ: همگی میدانیم روزی که علی{{ع}} به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد، یا به عبارت دیگر ایمان خود را آشکار کرد، روزی بود که پیامبر به او دستور داده بود که برای ۴۵ نفر از [[بنی هاشم]] غذا بپزد، آیا احتمال دارد که پیامبر [[زحمت]] این کار را به یک [[کودک]] نارس [[تفویض]] کند؟
| |
|
| |
| [[اسکافی]] در نقض عثمانیه مینویسد:
| |
| آیا ممکن است، پیامبر [[رنج]] پختن غذای [[جمعیت]] زیادی را بر دوش [[کودکی]] بگذارد؟ و یا به کودک خردسالی [[فرمان]] دهد که آنان را برای [[ضیافت]] [[دعوت]] کند؟ آیا صحیح است پیامبر کودک نابالغی را رازدار [[نبوت]] بداند و دست در دست او بگذارد و او را [[برادر]] و [[وصی]] و [[نماینده]] خود در میان آنان معرفی کند؟
| |
| به طور مسلم نه، بلکه باید گفت: علی در آن [[روز]] از نظر [[قدرت جسمی]] و [[رشد فکری]] و [[تفکر]] [[عقلی]] به حدی رسیده بود که برای همه [[کارها]]، [[لیاقت]] و [[شایستگی]] داشت، از این نظر این کودک هیچگاه با [[کودکان]] دیگر انس نگرفت، و در جرگه آنان وارد نشد و به [[بازی]] با آنان نپرداخت، بلکه از لحظهای که دست [[پیمان]] [[خدمت]] و [[فداکاری]] به سوی [[رسول خدا]] دراز کرد، در تصمیم خود [[راسخ]] بوده و همواره گفتار خود را با [[کردار]] خویش توام میساخت و در تمام مراحل [[زندگی]] انیس پیامبر بوده است.
| |
|
| |
| سپس میگوید: او نه تنها در این مورد، اولین شخص بود که ایمان خود را نسبت به [[رسالت پیامبر]] ابراز داشت، بلکه هنگامی که [[سران قریش]] درخواست نمودند که برای [[صدق گفتار]] خویش و [[گواه]] [[ارتباط با خدا]] [[معجزه]] زیر را بیاورد یعنی دستور دهد که درخت از جای خود کنده شود و برابر آنان بایستد، علی نیز در این لحظه، یگانه فردی بود که ایمان خود را در برابر [[انکار]] دیگران ابراز ساخت<ref>النقض علی العثمانیه، ص۲۵۲؛ ابن ابی الحدید گفتار او را در این زمینه در ج۱۳ ص۲۴۴-۲۴۵ آورده است.</ref>.
| |
| در پایان یادآور میشویم، در جلسهای که [[مأمون]] برای [[مناظره]] با [[متکلمین]] وقت تشکیل داده بود، درباره [[ایمان]] علی{{ع}} در این سن و سال، بیانی دارد که فشرده آن را میآوریم:
| |
| او رو کرد به [[رئیس]] متکلمین و سؤال خود را این چنین مطرح کرد:
| |
| آیا [[دعوت پیامبر]]، علی را در آن مجلس به [[فرمان خدا]] بوده است، یا از پیش خود؟
| |
| هرگز نمیتوان گفت که [[پیامبر]] بدون [[دستور خدا]] علی را به [[اسلام]] و ایمان [[دعوت]] کرده است. قطعاً باید دومی را برگزید.
| |
| آیا احتمال میدهید که [[خدا]] به پیامبر دستور بدهد که [[کودکی]] را برای ایمان و پیوستن به [[حزب الهی]] دعوت کند، که ایمان و عدم ایمان او بالسویه و یکسان باشد؟<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳.</ref>.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۶۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==آیه ولایت== | | ==آیه ولایت== |