پرش به محتوا

سران قاسطین: تفاوت میان نسخه‌ها

۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==[[معاویة بن ابی سفیان‌]]==
==[[معاویة بن ابی سفیان‌]]==
[[معاویه]]، بیست سالْ قبل از هجرتْ زاده شد و در [[سال هشتم هجری]] و در زیر برق خیره کننده [[شمشیر]] [[مجاهدان]] [[اسلام]]، با اکراه و [[اجبار]]، [[تسلیم]] [[آیین]] [[محمد]]{{صل}} شد. او و همگِنانش عنوان "طُلَقاء" گرفتند. در زمان [[خلافت عمر]]، به [[ولایت]] [[شام]]، [[منصوب]] شد. او از ابتدای [[حاکمیت]]، برای خود، [[حکومتی]] استبدادی و [[پادشاهی]] پدید آورد و صلای [[استقلال]] سرداد. [[عمر]] بنا به ملاحظاتی با [[معاویه]] کنار می‌آمد. در [[خلافت عثمان]]- که [[حاکمیت]] به سوی تسلط [[امویان]] پیش می‌رفت-، [[معاویه]] همچنان به [[ستمگری‌ها]] و فتنه‌جویی‌های خود ادامه می‌داد و ابعاد جاه‌طلبی و [[خوشگذرانی]] را بدون دغدغه خاطر می‌گسترد. [[حاکمیت]] بیست ساله او با سیاست‌های: در [[جهل]] نگه داشتن و تحمیق [[مردم]]، ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] در [[دل]] [[شهروندان]] و دور نگه‌داشتن [[جامعه]] از [[آگاهی]]، زمینه را برای هر گونه [[اقدام]] به نفع وی در [[شام]]، آماده کرده بود. او از آغاز [[خلافت امام علی]]{{ع}} آهنگ [[مخالفت]] با وی ساز کرد و در تحریک [[طلحه]] و [[زبیر]]، بسیار کوشید و [[جنگ صفین]] را [[علیه ]][[امام علی]]{{ع}} [[رهبری]] کرد.
*[[معاویه]]، بیست سالْ قبل از هجرتْ زاده شد و در [[سال هشتم هجری]] و در زیر برق خیره کننده [[شمشیر]] [[مجاهدان]] [[اسلام]]، با اکراه و [[اجبار]]، [[تسلیم]] [[آیین]] [[محمد]]{{صل}} شد. او و همگِنانش عنوان "طُلَقاء" گرفتند. در زمان [[خلافت عمر]]، به [[ولایت]] [[شام]]، [[منصوب]] شد. او از ابتدای [[حاکمیت]]، برای خود، [[حکومتی]] استبدادی و [[پادشاهی]] پدید آورد و صلای [[استقلال]] سرداد. [[عمر]] بنا به ملاحظاتی با [[معاویه]] کنار می‌آمد. در [[خلافت عثمان]]- که [[حاکمیت]] به سوی تسلط [[امویان]] پیش می‌رفت-، [[معاویه]] همچنان به [[ستمگری‌ها]] و فتنه‌جویی‌های خود ادامه می‌داد و ابعاد جاه‌طلبی و [[خوشگذرانی]] را بدون دغدغه خاطر می‌گسترد. [[حاکمیت]] بیست ساله او با سیاست‌های: در [[جهل]] نگه داشتن و تحمیق [[مردم]]، ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] در [[دل]] [[شهروندان]] و دور نگه‌داشتن [[جامعه]] از [[آگاهی]]، زمینه را برای هر گونه [[اقدام]] به نفع وی در [[شام]]، آماده کرده بود. او از آغاز [[خلافت امام علی]]{{ع}} آهنگ [[مخالفت]] با وی ساز کرد و در تحریک [[طلحه]] و [[زبیر]]، بسیار کوشید و [[جنگ صفین]] را [[علیه ]][[امام علی]]{{ع}} [[رهبری]] کرد.
[[معاویه]] پس از جریان حَکمیت، به غارتگری‌ها و هجوم‌های وحشیانه علیه‌ مناطقی که [[حکومت علوی]] را پذیرفته بودند، دامن زد و در [[زمین]]، [[فساد]] بسیاری به بار آورد و آبادانی‌ها و نسل‌ها را به نابودی کشاند. او به سال ۴۱ هجری، با [[نیرنگ]] خاص و جوسازی و غوغاسالاری، [[صلح]] را بر [[امام حسن]]{{ع}} تحمیل کرد و بدین‌سان، با [[غلبه]] بر تمامی [[مخالفان]]، پایه‌های حکومتش را محکم ساخت و پس از آن، آزاررسانی به [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و طرفداران آن بزرگوار را دامن زد و گسترد، تا بدان‌جا که برای همگنان و همراهان خودش نیز غیر قابل [[تحمل]] بود. داستان رویارویی [[مغیره]] با او و گزارش [[مغیره]] از موضع بس خصمانه وی [[علیه ]][[دین اسلامی]] حنیف، ضمن آن که نشانگر اوج [[پلیدی]] اوست، نشان‌دهنده عمق کینه‌توزی‌اش نیز بود. او در [[سب علی]]{{ع}} بسیار [[افراط]] می‌کرد و چون از او خواستند که دست نگه دارد، گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، [از آن، دست نمی‌کشم‌] تا [[کودکان]] بر آن پرورش یابند و بزرگْ‌سالان بر آن پیر شوند و هیچ گوینده‌ای برایش فضیلتی نگوید<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۵۷.</ref>. گزارش‌هایی که [[ابن ابی الحدید]] به [[نقل]] از کتاب الأحداث مدائنی و دیگر منابع کهن درباره [[فضیلت]] ستیزی [[معاویه]] و فضیلت‌سازی‌اش برای خود و وضع و [[جعل حدیث]] می‌دهد، ما را [[آگاه]] می‌سازد حقیقتْ این است که اینها در راستای [[تفکر]] قیصری و کسرایی و دیگرگون‌سازی آموزه‌های [[دین]] بوده است. [[امامت]] او بر [[نماز]] در [[مدینه]] و نگفتن {{متن قرآن|بسم الله الرحمن الرحیم}} و [[احتجاجات]] [[مهاجران]] و [[انصار]] با او، می‌تواند دلیلی گویا بر این همه به حساب آید.
*[[معاویه]] پس از جریان حَکمیت، به غارتگری‌ها و هجوم‌های وحشیانه علیه‌ مناطقی که [[حکومت علوی]] را پذیرفته بودند، دامن زد و در [[زمین]]، [[فساد]] بسیاری به بار آورد و آبادانی‌ها و نسل‌ها را به نابودی کشاند. او به سال ۴۱ هجری، با [[نیرنگ]] خاص و جوسازی و غوغاسالاری، [[صلح]] را بر [[امام حسن]]{{ع}} تحمیل کرد و بدین‌سان، با [[غلبه]] بر تمامی [[مخالفان]]، پایه‌های حکومتش را محکم ساخت و پس از آن، آزاررسانی به [[شیعیان]] [[علی]]{{ع}} و طرفداران آن بزرگوار را دامن زد و گسترد، تا بدان‌جا که برای همگنان و همراهان خودش نیز غیر قابل [[تحمل]] بود. داستان رویارویی [[مغیره]] با او و گزارش [[مغیره]] از موضع بس خصمانه وی [[علیه ]][[دین اسلامی]] حنیف، ضمن آن که نشانگر اوج [[پلیدی]] اوست، نشان‌دهنده عمق کینه‌توزی‌اش نیز بود. او در [[سب علی]]{{ع}} بسیار [[افراط]] می‌کرد و چون از او خواستند که دست نگه دارد، گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، [از آن، دست نمی‌کشم‌] تا [[کودکان]] بر آن پرورش یابند و بزرگْ‌سالان بر آن پیر شوند و هیچ گوینده‌ای برایش فضیلتی نگوید<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۵۷.</ref>. گزارش‌هایی که [[ابن ابی الحدید]] به [[نقل]] از کتاب الأحداث مدائنی و دیگر منابع کهن درباره [[فضیلت]] ستیزی [[معاویه]] و فضیلت‌سازی‌اش برای خود و وضع و [[جعل حدیث]] می‌دهد، ما را [[آگاه]] می‌سازد حقیقتْ این است که اینها در راستای [[تفکر]] قیصری و کسرایی و دیگرگون‌سازی آموزه‌های [[دین]] بوده است. [[امامت]] او بر [[نماز]] در [[مدینه]] و نگفتن {{متن قرآن|بسم الله الرحمن الرحیم}} و [[احتجاجات]] [[مهاجران]] و [[انصار]] با او، می‌تواند دلیلی گویا بر این همه به حساب آید. [[معاویه]] به هر صورت که بود، جامه [[خلافت]] را به تن کرد؛ [[خلافت]] بر اساس [[دینی]] که او هیچ‌گونه [[باور]] [[استوار]] قلبی بدان نداشت و [[جانشینی]] بر جای کسی که قصد داشت با او و [[تعالیم]] او بجنگد. وی از [[تحریف دین]]، باکی نداشت و از دگرگون‌سازی [[معارف]] [[حق]]، تن نمی‌زد. او برای قبضه کردن [[کارها]] و [[استحکام]] بخشیدن به آنها و سلطه‌جویی و حکمرانی‌اش، هرگونه اقدامی را بر خود، [[مباح]] می‌شمرد. [[معاویه]] به سال ۶۰ هجری هلاک شد و [[یزید]] را به عنوان [[حاکم]] [[جهان اسلام]]، [[منصوب]] کرد. او با این کارش گامی دیگر در جهت وارونه‌سازی [[معارف]] [[دین]] برداشت که آثار آن [[کارها]] در سراسر [[تاریخ]]، شُهره است. نفرین و فرمایش [[پیامبر]]{{صل}} درباره معاویه‌
[[معاویه]] به هر صورت که بود، جامه [[خلافت]] را به تن کرد؛ [[خلافت]] بر اساس [[دینی]] که او هیچ‌گونه [[باور]] [[استوار]] قلبی بدان نداشت و [[جانشینی]] بر جای کسی که قصد داشت با او و [[تعالیم]] او بجنگد. وی از [[تحریف دین]]، باکی نداشت و از دگرگون‌سازی [[معارف]] [[حق]]، تن نمی‌زد. او برای قبضه کردن [[کارها]] و [[استحکام]] بخشیدن به آنها و سلطه‌جویی و حکمرانی‌اش، هرگونه اقدامی را بر خود، [[مباح]] می‌شمرد. [[معاویه]] به سال ۶۰ هجری هلاک شد و [[یزید]] را به عنوان [[حاکم]] [[جهان اسلام]]، [[منصوب]] کرد. او با این کارش گامی دیگر در جهت وارونه‌سازی [[معارف]] [[دین]] برداشت که آثار آن [[کارها]] در سراسر [[تاریخ]]، شُهره است. نفرین و فرمایش [[پیامبر]]{{صل}} درباره معاویه‌
*[[صحیح مسلم‌ (کتاب)|صحیح مسلم‌]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: من در میان [[کودکان]]، بازی می‌کردم که [[پیامبر خدا]] آمد. من پشت دری [[پنهان]] شدم. آن گاه [[پیامبر خدا]] آمد و دست برشانه من گذاشت و فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من آمدم و گفتم: او [[غذا]] می‌خورد. باز به من فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من [دوباره‌] آمدم و گفتم: او [[غذا]] می‌خورد. آن گاه فرمود: "[[خداوند]]، شکمش را سیر نگرداند!"<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۱۰، ح ۹۶.</ref>.
*[[صحیح مسلم‌ (کتاب)|صحیح مسلم‌]]- به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: من در میان [[کودکان]]، بازی می‌کردم که [[پیامبر خدا]] آمد. من پشت دری [[پنهان]] شدم. آن گاه [[پیامبر خدا]] آمد و دست برشانه من گذاشت و فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من آمدم و گفتم: او [[غذا]] می‌خورد. باز به من فرمود: "برو و [[معاویه]] را نزد من فرا خوان". من [دوباره‌] آمدم و گفتم: او [[غذا]] می‌خورد. آن گاه فرمود: "[[خداوند]]، شکمش را سیر نگرداند!"<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۱۰، ح ۹۶.</ref>.
*[[پیامبر خدا]]{{صل}}: هرگاه [[معاویه]] را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إذا رَأَیتُم مُعاوِیةَ عَلی‌ مِنبَری فَاقتُلوهُ}} (تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۶۳۷ ش ۱۷۰۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۸۴-۳۹۰.</ref>.
*[[پیامبر خدا]]{{صل}}: هرگاه [[معاویه]] را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إذا رَأَیتُم مُعاوِیةَ عَلی‌ مِنبَری فَاقتُلوهُ}} (تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۶۳۷ ش ۱۷۰۸).</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۸۴-۳۹۰.</ref>.


==عمرو بن عاص‌==
==عمرو بن عاص‌==
او سیاستبازی فریبگر، نیرنگبازی چیره‌دست، و شخصیتی چند چهره و شگفت‌انگیز است. او را یکی از چهار فرد [[زیرک]] و هوشمند [[عرب]] دانسته‌اند. او ریشه در [[فحشا]] دارد. مادرش (نابغه)، از بدکاره‌های مشهور بود. چون عمرو در سال ۵۰ [[قبل از هجرت]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را به پنج نفر منسوب می‌دانست و از این میان، عاص را برگزید و بدو ملحقش کرد. بدین ترتیب، عمرو در دامن کسی رشد یافت که [[پیامبر]]{{صل}} را بسیار هجو می‌کرد؛ همان کسی که سوره "کوثر"، او را "ابتر (نسلْ گسیخته)" خواند و [[امام حسن]]{{ع}} از او چنین یاد کرد: وی پست‌ترین آنانِ از جهت نَسَب، و پلیدترین آنها از نظر [[جایگاه]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۹۱.</ref>. به روزگاری که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، [[عمرو بن عاص]]، ایشان را بسیار [[آزار]] می‌داد و هجو می‌کرد. [[پیامبر خدا]] در برابر این همه خیره‌سری و هرزه‌درایی، او را نفرین کرد و فرمود: بار خدایا! [[عمرو بن عاص]]، مرا هجو کرده است و تو می‌دانی که من شاعر نیستم. پس در برابر هر بیت شعری که مرا هجو کرده است، بر او نفرین فرست<ref>الإیضاح، ص ۸۴.</ref>. هنگامی که گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند، [[عمرو بن عاص]]، فرستاده [[قریش]] بود که به دربار [[نجاشی]] رفت تا آنان را بازگردانَد که در این [[مأموریت]]، [[توفیق]] نیافت.
*او سیاستبازی فریبگر، نیرنگبازی چیره‌دست، و شخصیتی چند چهره و شگفت‌انگیز است. او را یکی از چهار فرد [[زیرک]] و هوشمند [[عرب]] دانسته‌اند. او ریشه در [[فحشا]] دارد. مادرش (نابغه)، از بدکاره‌های مشهور بود. چون عمرو در سال ۵۰ [[قبل از هجرت]] به [[دنیا]] آمد، مادرش او را به پنج نفر منسوب می‌دانست و از این میان، عاص را برگزید و بدو ملحقش کرد. بدین ترتیب، عمرو در دامن کسی رشد یافت که [[پیامبر]]{{صل}} را بسیار هجو می‌کرد؛ همان کسی که سوره "کوثر"، او را "ابتر (نسلْ گسیخته)" خواند و [[امام حسن]]{{ع}} از او چنین یاد کرد: وی پست‌ترین آنانِ از جهت نَسَب، و پلیدترین آنها از نظر [[جایگاه]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۹۱.</ref>. به روزگاری که [[پیامبر]] در [[مکه]] بود، [[عمرو بن عاص]]، ایشان را بسیار [[آزار]] می‌داد و هجو می‌کرد. [[پیامبر خدا]] در برابر این همه خیره‌سری و هرزه‌درایی، او را نفرین کرد و فرمود: بار خدایا! [[عمرو بن عاص]]، مرا هجو کرده است و تو می‌دانی که من شاعر نیستم. پس در برابر هر بیت شعری که مرا هجو کرده است، بر او نفرین فرست<ref>الإیضاح، ص ۸۴.</ref>. هنگامی که گروهی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند، [[عمرو بن عاص]]، فرستاده [[قریش]] بود که به دربار [[نجاشی]] رفت تا آنان را بازگردانَد که در این [[مأموریت]]، [[توفیق]] نیافت.


[[ابن ابی الحدید]]، در توصیف [[عمرو بن عاص]] می‌گوید: عمرو، یکی از کسانی بود که در [[مکه]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[آزار]] می‌داد و به ایشان [[ناسزا]] می‌گفت و در راه ایشان سنگ می‌انداخت. [[پیامبر خدا]] شب‌ها از خانه بیرون می‌رفت و [[کعبه]] را [[طواف]] می‌نمود و عمرو در راهش سنگ می‌انداخت تا بر [[زمین]] بیفتد.... به جهت [[دشمنی]] بسیار وی با [[پیامبر خدا]]، [[مردمان]] [[مکه]] او را نزد [[نجاشی]] فرستادند تا وی را نسبت به [[دین جدید]] ([[اسلام]])، بی‌میل سازد و [[مهاجران]] [[مسلمان]] را از کشورش بیرون رانَد و اگر بتواند، [[جعفر بن ابی طالب]] را به [[قتل]] برساند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۸۳.</ref>. او در جنگ‌های متعددی همدوش با [[مشرکان]]، [[علیه ]][[مسلمانان]] جنگید و چون [[قدرت]] روز افزون [[اسلام]] را دریافت، در [[سال هشتم هجری]] و قبل از [[فتح مکه]]، اسلام‌ آورد. عمرو با [[فنون]] [[جنگی]] آشنایی داشت. [[پیامبر]]{{صل}} [[فرماندهی سپاه]] را در [[غزوه]] ذاتُ السلاسل بدو سپرد، با این که [[ابو بکر]] و [[عمر]] هم در آن [[لشکر]] بودند. او در هنگامه [[رحلت پیامبر]] [[خدا]]، در پی مأموریتی در عُمان به سر می‌بُرد. عُمَر به او علاقه شگفتی داشت و او را بزرگ می‌داشت و از او [[تجلیل]] می‌کرد. وی در زمان [[عمر]]، [[مصر]] را [[فتح]] کرد و از سوی [[عمر]]، به [[حکومت]] آن دیار، [[منصوب]] شد. در زمان [[عثمان]] نیز مدتی بر [[منصب ولایت]] [[مصر]] بود؛ اما [[عثمان]] بر اساس [[سیاست]] [[حاکمیت]] بخشیدن به [[امویان]]، عمرو را [[عزل]] کرد و [[عبد الله]] بن سعد را- که [[برادر]] مادری‌اش بود- به جای او گمارد. عمرو از این [[عزل]]، [[اندوهگین]] گشت و [[کینه]] [[عثمان]] را به [[دل]] گرفت و در شعله‌ور ساختن [[شورش]] علیه [[عثمان]]، نقش جدی داشت. [[عمرو بن عاص]] از یک سو بسیار [[زیرک]] و زمان‌شناس بود و از سوی دیگر، دنیاگرا و هواپرست. بدین‌سان، او خوب می‌دانست که با کسانی چون [[علی]]{{ع}} نمی‌توان کنار آمد. از این رو، چون ایشان به [[خلافت]] رسید، به سوی [[معاویه]] رفت و خود، [[علت]] این روی گردانی و رویکرد را [[دنیا]] خواهی دانست و به [[معاویه]] گفت: آنچه بر سرِ آن، [[ستیز]] می‌کنیم، چیزی جز [[دنیا]] نیست<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۲ ش ۱۵.</ref>. چنین بود که [[ولایت]] [[مصر]] را شرط [[همکاری]] و [[همراهی]] با [[معاویه]] قرار داد. او در [[جنگ]] صِفین، [[فرمانده لشکر]] [[شام]]، مشاور [[معاویه]] و صحنه‌گردان معرکه بود. [[ابن عاص]]، سیاه‌دل و تیره‌جان بود و [[دنیاپرستی]]، یکسره او را از دیدن [[حق]]، [[ناتوان]] ساخته بود، در حالی که [[فضایل علی]]{{ع}} را می‌دانست و همیشه بدانها تصریح کرده بود و نیز [[عمار]] و شخصیت او را می‌شناخت. او به سخن معجزه‌آسای [[پیامبر خدا]] که به [[عمار]] فرموده بود: "تو را گروه [[سرکش]] خواهد کشت" نیز [[باور]] داشت و از سوی دیگر، پستی‌ها و رذالت‌ها و ستمگری‌های [[معاویه]] را نیز دریافته بود. او خود نیز در [[پستی]] و [[حقارت]]، بی‌بدیل بود. در [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}}، چون [[مرگ]] را در چند قدمی خود دید، در برابر [[امام]]{{ع}} کشفِ عورت کرد و با این [[حیله]] ننگ‌آور، از [[مرگ]]، [[نجات]] یافت. او نقشه بر سرِ نیزه کردنِ اوراق [[قرآن]] را در اوج [[جنگ]] و در هنگامه شکست‌های پی در پی [[لشکر]] [[معاویه]]، طراحی کرد و [[لشکر]] [[شام]] را از نابودی و [[شکست]] قطعی در [[صفین]] رهانْد. او در ماجرای حَکمیت، نمایندگی [[معاویه]] را به عهده گرفت و با [[فریب]] دادن [[ابو موسی اشعری]]، نتیجه [[حکمیت]] را به سود [[معاویه]] تغییر داد و بدین‌سان، زمینه فتنه‌های دیگری را به وجود آورد.
*[[ابن ابی الحدید]]، در توصیف [[عمرو بن عاص]] می‌گوید: عمرو، یکی از کسانی بود که در [[مکه]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[آزار]] می‌داد و به ایشان [[ناسزا]] می‌گفت و در راه ایشان سنگ می‌انداخت. [[پیامبر خدا]] شب‌ها از خانه بیرون می‌رفت و [[کعبه]] را [[طواف]] می‌نمود و عمرو در راهش سنگ می‌انداخت تا بر [[زمین]] بیفتد.... به جهت [[دشمنی]] بسیار وی با [[پیامبر خدا]]، [[مردمان]] [[مکه]] او را نزد [[نجاشی]] فرستادند تا وی را نسبت به [[دین جدید]] ([[اسلام]])، بی‌میل سازد و [[مهاجران]] [[مسلمان]] را از کشورش بیرون رانَد و اگر بتواند، [[جعفر بن ابی طالب]] را به [[قتل]] برساند<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۶، ص ۲۸۳.</ref>. او در جنگ‌های متعددی همدوش با [[مشرکان]]، [[علیه ]][[مسلمانان]] جنگید و چون [[قدرت]] روز افزون [[اسلام]] را دریافت، در [[سال هشتم هجری]] و قبل از [[فتح مکه]]، اسلام‌ آورد. عمرو با [[فنون]] [[جنگی]] آشنایی داشت. [[پیامبر]]{{صل}} [[فرماندهی سپاه]] را در [[غزوه]] ذاتُ السلاسل بدو سپرد، با این که [[ابو بکر]] و [[عمر]] هم در آن [[لشکر]] بودند. او در هنگامه [[رحلت پیامبر]] [[خدا]]، در پی مأموریتی در عُمان به سر می‌بُرد. عُمَر به او علاقه شگفتی داشت و او را بزرگ می‌داشت و از او [[تجلیل]] می‌کرد. وی در زمان [[عمر]]، [[مصر]] را [[فتح]] کرد و از سوی [[عمر]]، به [[حکومت]] آن دیار، [[منصوب]] شد. در زمان [[عثمان]] نیز مدتی بر [[منصب ولایت]] [[مصر]] بود؛ اما [[عثمان]] بر اساس [[سیاست]] [[حاکمیت]] بخشیدن به [[امویان]]، عمرو را [[عزل]] کرد و [[عبد الله]] بن سعد را- که [[برادر]] مادری‌اش بود- به جای او گمارد. عمرو از این [[عزل]]، [[اندوهگین]] گشت و [[کینه]] [[عثمان]] را به [[دل]] گرفت و در شعله‌ور ساختن [[شورش]] علیه [[عثمان]]، نقش جدی داشت. [[عمرو بن عاص]] از یک سو بسیار [[زیرک]] و زمان‌شناس بود و از سوی دیگر، دنیاگرا و هواپرست. بدین‌سان، او خوب می‌دانست که با کسانی چون [[علی]]{{ع}} نمی‌توان کنار آمد. از این رو، چون ایشان به [[خلافت]] رسید، به سوی [[معاویه]] رفت و خود، [[علت]] این روی گردانی و رویکرد را [[دنیا]] خواهی دانست و به [[معاویه]] گفت: آنچه بر سرِ آن، [[ستیز]] می‌کنیم، چیزی جز [[دنیا]] نیست<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۷۲ ش ۱۵.</ref>. چنین بود که [[ولایت]] [[مصر]] را شرط [[همکاری]] و [[همراهی]] با [[معاویه]] قرار داد. او در [[جنگ]] صِفین، [[فرمانده لشکر]] [[شام]]، مشاور [[معاویه]] و صحنه‌گردان معرکه بود. [[ابن عاص]]، سیاه‌دل و تیره‌جان بود و [[دنیاپرستی]]، یکسره او را از دیدن [[حق]]، [[ناتوان]] ساخته بود، در حالی که [[فضایل علی]]{{ع}} را می‌دانست و همیشه بدانها تصریح کرده بود و نیز [[عمار]] و شخصیت او را می‌شناخت. او به سخن معجزه‌آسای [[پیامبر خدا]] که به [[عمار]] فرموده بود: "تو را گروه [[سرکش]] خواهد کشت" نیز [[باور]] داشت و از سوی دیگر، پستی‌ها و رذالت‌ها و ستمگری‌های [[معاویه]] را نیز دریافته بود. او خود نیز در [[پستی]] و [[حقارت]]، بی‌بدیل بود. در [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}}، چون [[مرگ]] را در چند قدمی خود دید، در برابر [[امام]]{{ع}} کشفِ عورت کرد و با این [[حیله]] ننگ‌آور، از [[مرگ]]، [[نجات]] یافت. او نقشه بر سرِ نیزه کردنِ اوراق [[قرآن]] را در اوج [[جنگ]] و در هنگامه شکست‌های پی در پی [[لشکر]] [[معاویه]]، طراحی کرد و [[لشکر]] [[شام]] را از نابودی و [[شکست]] قطعی در [[صفین]] رهانْد. او در ماجرای حَکمیت، نمایندگی [[معاویه]] را به عهده گرفت و با [[فریب]] دادن [[ابو موسی اشعری]]، نتیجه [[حکمیت]] را به سود [[معاویه]] تغییر داد و بدین‌سان، زمینه فتنه‌های دیگری را به وجود آورد.


[[عمرو عاص]]، یکی از طراحان چیره‌دستِ سیاست‌های تبلیغی علیه [[علی]]{{ع}} بود و جوسازی‌ها، عوام‌فریبی‌ها و صحنه‌سازی‌های او علیه [[علی]]{{ع}} نشانه‌ای از [[پستی]]، زشت‌خویی و فریبگری اوست، که [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغة]] ([[خطبه]] ۸۴)، اشاره‌ای [[بلیغ]] به آن دارد. او در [[مصر]] با [[محمد بن ابی بکر]] جنگید و با چیره‌گشتن بر او، [[حاکمیت]] [[مصر]] را به چنگ آورد. عمرو به سال ۴۳ هجری درگذشت و [[ثروت]] بسیار و درهم و [[دینار]] فراوانی از خود بر جای گذاشت. آورده‌اند که فقط [[اموال]] منقول او، هفتاد بار شتر طلا بوده است.
*[[عمرو عاص]]، یکی از طراحان چیره‌دستِ سیاست‌های تبلیغی علیه [[علی]]{{ع}} بود و جوسازی‌ها، عوام‌فریبی‌ها و صحنه‌سازی‌های او علیه [[علی]]{{ع}} نشانه‌ای از [[پستی]]، زشت‌خویی و فریبگری اوست، که [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغة]] ([[خطبه]] ۸۴)، اشاره‌ای [[بلیغ]] به آن دارد. او در [[مصر]] با [[محمد بن ابی بکر]] جنگید و با چیره‌گشتن بر او، [[حاکمیت]] [[مصر]] را به چنگ آورد. عمرو به سال ۴۳ هجری درگذشت و [[ثروت]] بسیار و درهم و [[دینار]] فراوانی از خود بر جای گذاشت. آورده‌اند که فقط [[اموال]] منقول او، هفتاد بار شتر طلا بوده است.


'''[[تأسف]] شدید عمرو به هنگام مرگ‌'''
'''[[تأسف]] شدید عمرو به هنگام مرگ‌'''
۷۳٬۳۱۹

ویرایش