پرش به محتوا

سوده بنت عماره: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[سوده]] دختر [[عمارة بن اشتر همدانی]] یکی از [[زنان]] حق‌گو و [[شجاع]] و [[دلاور]] قبیلۀ [[همدان]] بود که در [[دوستی]] و ارادت به [[مقام]] شامخ [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} [[شهرت]] داشت، و در [[جنگ صفین]] [[امام]] و مولایش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[یاری]] کرد. این بانوی بزرگوار [[پس از شهادت حضرت علی]]{{ع}} به نمایندگی از [[قبیله]] خود به نزد [[معاویه]] رفت تا از بسر بن أرطات [[کارگزار]] او [[شکایت]] نماید.
سوده دختر [[عمارة بن اشتر همدانی]] یکی از [[زنان]] حق‌گو و [[شجاع]] و [[دلاور]] قبیلۀ [[همدان]] بود که در [[دوستی]] و ارادت به [[مقام]] شامخ [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} [[شهرت]] داشت، و در [[جنگ صفین]] [[امام]] و مولایش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[یاری]] کرد. این بانوی بزرگوار [[پس از شهادت حضرت علی]]{{ع}} به نمایندگی از [[قبیله]] خود به نزد [[معاویه]] رفت تا از بسر بن أرطات [[کارگزار]] او [[شکایت]] نماید.


او هنگامی که نزد [[معاویه]] رفت، بعد از احوال‌پرسی، [[معاویه]] از [[پشتیبانی]] او در [[جنگ صفین]] علیه خودش ([[معاویه]]) پرسید، [[سوده]] گفت: گذشته‌ها گذشت، و از آن بگذر، اما [[معاویه]] [[اصرار]] کرد که دربارۀ [[تشویق]] برادرش برای [[جنگ]] با [[شامیان]] [[سخن]] بگوید، از این رو [[سوده]] گفت: آری راست می‌گویی، به [[راستی]] که موضع و جهت‌گیری برادرم و منزلتِ او فراموش ناشدنی است. سپس شعری از خنساء برای [[معاویه]] خواند و بعد گفت: تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم مرا [[عفو]] کن. [[معاویه]] گفت: تو را بخشیدم و از گذشته‌ها گذشتم، حال حاجتت را بگو!
او هنگامی که نزد [[معاویه]] رفت، بعد از احوال‌پرسی، [[معاویه]] از [[پشتیبانی]] او در [[جنگ صفین]] علیه خودش ([[معاویه]]) پرسید، سوده گفت: گذشته‌ها گذشت، و از آن بگذر، اما [[معاویه]] [[اصرار]] کرد که دربارۀ [[تشویق]] برادرش برای [[جنگ]] با [[شامیان]] [[سخن]] بگوید، از این رو سوده گفت: آری راست می‌گویی، به [[راستی]] که موضع و جهت‌گیری برادرم و منزلتِ او فراموش ناشدنی است. سپس شعری از خنساء برای [[معاویه]] خواند و بعد گفت: تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم مرا [[عفو]] کن. [[معاویه]] گفت: تو را بخشیدم و از گذشته‌ها گذشتم، حال حاجتت را بگو!


[[سوده]] گفت: تو که امروز پیشوای [[مردم]] شده‌ای در [[روز قیامت]] [[مسئول]] [[رفتار]] خویش هستی. تو همواره افرادی را به دیار ما می‌فرستی که به [[مردم]] بسیار [[ظلم]] می‌کنند و هم اکنون [[بُسر بن ارطات]] که از جانب تو به دیار ما آمده مردان ما را می‌کشد و [[اموال]] ما را به یغما می‌برد. اما بدان اگر به خاطر تو نبود، [[بُسر]] را با کمک افراد قبیله‌ام از میان برمی‌داشتم. [[معاویه]] با شنیدن این سخن [[خشمگین]] شد و [[سوده]] را [[تهدید]] به [[مرگ]] کرد. در این هنگام [[سوده]] سر به زیر انداخت و این اشعار را در منقبت و [[رفتار عادلانه]] [[امام علی]]{{ع}} سرود:
سوده گفت: تو که امروز پیشوای [[مردم]] شده‌ای در [[روز قیامت]] [[مسئول]] [[رفتار]] خویش هستی. تو همواره افرادی را به دیار ما می‌فرستی که به [[مردم]] بسیار [[ظلم]] می‌کنند و هم اکنون [[بُسر بن ارطات]] که از جانب تو به دیار ما آمده مردان ما را می‌کشد و [[اموال]] ما را به یغما می‌برد. اما بدان اگر به خاطر تو نبود، [[بُسر]] را با کمک افراد قبیله‌ام از میان برمی‌داشتم. [[معاویه]] با شنیدن این سخن [[خشمگین]] شد و سوده را [[تهدید]] به [[مرگ]] کرد. در این هنگام سوده سر به زیر انداخت و این اشعار را در منقبت و [[رفتار عادلانه]] [[امام علی]]{{ع}} سرود:


-[[درود]] [[خدا]] [[ابر]] آن [[روح]] [[پاکی]] که وقتی در زیر [[خاک]] [[پنهان]] شد، [[عدالت]] هم با او مدفون گردید.
-[[درود]] [[خدا]] [[ابر]] آن [[روح]] [[پاکی]] که وقتی در زیر [[خاک]] [[پنهان]] شد، [[عدالت]] هم با او مدفون گردید.
خط ۲۱: خط ۲۱:
[[معاویه]] گفت: مگر [[علی]] در [[حق]] تو چه کاری انجام داده که چنین می‌گویی؟
[[معاویه]] گفت: مگر [[علی]] در [[حق]] تو چه کاری انجام داده که چنین می‌گویی؟


[[سوده]] گفت: در زمان [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} یکی از کارگزارانش مرا آزرد و من [[شکایت]] نزد آن [[حضرت]] بردم، ایشان به [[احترام]] من - با این که مرا نمی‌شناخت - [[نماز]] خود را به تأخیر انداخت و با [[مهربانی]] از حاجتم پرسید: وقتی بیان کردم، چشمانش پر از [[اشک]] شد و فرمود: "خدایا، تو خود میدانی که من [[دستور]] [[ستم]] بر بندگانت را نداده‌ام". سپس تکه پوستی را از جیبش بیرون آورد و برای کارگزارش چنین نوشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، همانا از طرف پروردگارتان [[برهان]] روشنی ([[قرآن کریم]]) برایتان آمده، که [[کم فروشی]] را کنار بگذارید، و در سنجش وزن و پیمانه با [[مردم]] به [[درستی]] [[رفتار]] کنید، کم نفروشید و در [[زمین]] [[فساد]] نکنید، و [[بقیة الله]] (آنچه نزد خداست) برای شما از هر چیزی بهتر است به شرط آن‌که [[اهل]] [[ایمان]] باشید و من نمی‌توانم شما را از [[عذاب]] دردناک [[خدا]] [[حفظ]] کنم؛ به محض این که نامه‌ام به دست تو رسید (از کار برکناری) هر آنچه از [[بیت‌المال]] نزد توست، نگه دار تا [[جانشین]] تو بیاید و از تو تحویل بگیرد و به آن رسیدگی نماید، والسلام"<ref>{{عربی|بسم الله الرحمن الرحیم، قد جائتكم بينة من ربكم، فأوفوا الكيل و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشيائهم، و لا تعثوا في الأرض مفسدين، بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين، و ما أنا عليكم بحفيظ، إذا أتاك كتابي هذا فاحتفظ بما في يديك حتى يأتي من يقبضة منك، والسلام}}؛</ref>
سوده گفت: در زمان [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} یکی از کارگزارانش مرا آزرد و من [[شکایت]] نزد آن [[حضرت]] بردم، ایشان به [[احترام]] من - با این که مرا نمی‌شناخت - [[نماز]] خود را به تأخیر انداخت و با [[مهربانی]] از حاجتم پرسید: وقتی بیان کردم، چشمانش پر از [[اشک]] شد و فرمود: "خدایا، تو خود میدانی که من [[دستور]] [[ستم]] بر بندگانت را نداده‌ام". سپس تکه پوستی را از جیبش بیرون آورد و برای کارگزارش چنین نوشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، همانا از طرف پروردگارتان [[برهان]] روشنی ([[قرآن کریم]]) برایتان آمده، که [[کم فروشی]] را کنار بگذارید، و در سنجش وزن و پیمانه با [[مردم]] به [[درستی]] [[رفتار]] کنید، کم نفروشید و در [[زمین]] [[فساد]] نکنید، و [[بقیة الله]] (آنچه نزد خداست) برای شما از هر چیزی بهتر است به شرط آن‌که [[اهل]] [[ایمان]] باشید و من نمی‌توانم شما را از [[عذاب]] دردناک [[خدا]] [[حفظ]] کنم؛ به محض این که نامه‌ام به دست تو رسید (از کار برکناری) هر آنچه از [[بیت‌المال]] نزد توست، نگه دار تا [[جانشین]] تو بیاید و از تو تحویل بگیرد و به آن رسیدگی نماید، والسلام"<ref>{{عربی|بسم الله الرحمن الرحیم، قد جائتكم بينة من ربكم، فأوفوا الكيل و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشيائهم، و لا تعثوا في الأرض مفسدين، بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين، و ما أنا عليكم بحفيظ، إذا أتاك كتابي هذا فاحتفظ بما في يديك حتى يأتي من يقبضة منك، والسلام}}؛</ref>


[[سوده]] گفت: ای [[معاویه]]، [[علی]]{{ع}} با چنین فرمانی [[کارگزار]] خود را از [[فرمانداری]] [[عزل]] کرد، در حالی که به آن [[نامه]] را لاک و مهر کرد و نه به دورش نخ بست، بلکه [[نامه]] را سرگشاده به من داد و خودم [[نامه]] را برای کار گزارش بردم.
سوده گفت: ای [[معاویه]]، [[علی]]{{ع}} با چنین فرمانی [[کارگزار]] خود را از [[فرمانداری]] [[عزل]] کرد، در حالی که به آن [[نامه]] را لاک و مهر کرد و نه به دورش نخ بست، بلکه [[نامه]] را سرگشاده به من داد و خودم [[نامه]] را برای کار گزارش بردم.


[[معاویه]] که از شنیدن این داستان متأثر شده بود برای نشان دادنِ [[عدل]] و [[رأفت]] و ترحم خویش در حقِ [[رعیت]]، [[دستور]] داد به [[بُسر بن ارطات]] بنویسند با [[سوده]] [[خوش‌رفتاری]] کند و اموالش را بازگرداند و با او به [[عدالت]] [[رفتار]] نماید.
[[معاویه]] که از شنیدن این داستان متأثر شده بود برای نشان دادنِ [[عدل]] و [[رأفت]] و ترحم خویش در حقِ [[رعیت]]، [[دستور]] داد به [[بُسر بن ارطات]] بنویسند با سوده [[خوش‌رفتاری]] کند و اموالش را بازگرداند و با او به [[عدالت]] [[رفتار]] نماید.


[[سوده]] گفت: آیا این [[دستور]] مخصوص من است یا شامل افراد [[قوم]] و طایفه‌ام هم می‌شود؟ [[معاویه]] گفت: تو را با دیگران چکار؟ [[سوده]] گفت: [[فرمان]] شما اگر [[عدل]] است، باید همه را در بر گیرد و اگر غیر [[عدالت]] است من هم چیزی نمی‌خواهم.
سوده گفت: آیا این [[دستور]] مخصوص من است یا شامل افراد [[قوم]] و طایفه‌ام هم می‌شود؟ [[معاویه]] گفت: تو را با دیگران چکار؟ سوده گفت: [[فرمان]] شما اگر [[عدل]] است، باید همه را در بر گیرد و اگر غیر [[عدالت]] است من هم چیزی نمی‌خواهم.


[[معاویه]] گفت: هیهات، [[علی بن ابی‌طالب]] چگونه به شما جرئت بخشیده که در حضور سلطانی این چنین گستاخانه سخن بگویید، خطاب به [[سوده]] گفت: آری، این کلامِ [[علی]] شما [[همدانیان]] را [[مغرور]] کرده است که می‌گفت: اگر دربان [[بهشت]] بودم به افراد قبیلة [[همدان]] می‌گفتم: به [[سلامت]] وارد [[بهشت]] شوید<ref>{{عربی|فلو كنت بوابا على باب جنة *** لقلت لهمدان أدخلوا بسلام}}</ref>.
[[معاویه]] گفت: هیهات، [[علی بن ابی‌طالب]] چگونه به شما جرئت بخشیده که در حضور سلطانی این چنین گستاخانه سخن بگویید، خطاب به سوده گفت: آری، این کلامِ [[علی]] شما [[همدانیان]] را [[مغرور]] کرده است که می‌گفت: اگر دربان [[بهشت]] بودم به افراد قبیلة [[همدان]] می‌گفتم: به [[سلامت]] وارد [[بهشت]] شوید<ref>{{عربی|فلو كنت بوابا على باب جنة *** لقلت لهمدان أدخلوا بسلام}}</ref>.


[[معاویه]] سپس [[دستور]] داد [[نامه]] را به دلخواه [[سوده]] نوشتند و به او تحویل دادند<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۲؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۲۴.</ref>. و بدین ترتیب [[سوده]] توانست خود و افراد قبیله‌اش را از غارتگری [[کارگزار]] [[معاویه]] در [[همدان]] مصون بدارد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۵۰۰-۱۵۰۳.</ref>
[[معاویه]] سپس [[دستور]] داد [[نامه]] را به دلخواه سوده نوشتند و به او تحویل دادند<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۰۲؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۲۴.</ref>. و بدین ترتیب سوده توانست خود و افراد قبیله‌اش را از غارتگری [[کارگزار]] [[معاویه]] در [[همدان]] مصون بدارد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۵۰۰-۱۵۰۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش