سخن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
(←مقدمه) |
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*سخن گفتن از ضرورتهای [[زندگی]] [[انسان]] و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو [[لطف الهی]] اقتضا میکند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون [[انسان]] را بازگو کند. از اینرو [[امام]] در بیان شگفتیهای [[انسان]] از پارهگوشتی بهنام زبان و [[قدرت]] تکلم او یاد میکند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷</ref> و میفرماید: زبان، پارهای است از [[انسان]]. اگر [[آدمی]] را یارای سخنگفتن نباشد، زبان او را سخنگو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر [[آدمی]] به سخن گفتن توانا باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"}}</ref>. از آنجا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شدهاند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت میشود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیقهای [[انسان]] از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورتها و [[اخلاق پسندیده]] و [[عقاید]] درستاند و اگر از رذیلتها صادر شوند، بیانگر همان ویژگیها خواهند بود. از اینرو [[امام]]{{ع}} در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش | *سخن گفتن از ضرورتهای [[زندگی]] [[انسان]] و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو [[لطف الهی]] اقتضا میکند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون [[انسان]] را بازگو کند. از اینرو [[امام]] در بیان شگفتیهای [[انسان]] از پارهگوشتی بهنام زبان و [[قدرت]] تکلم او یاد میکند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷</ref> و میفرماید: زبان، پارهای است از [[انسان]]. اگر [[آدمی]] را یارای سخنگفتن نباشد، زبان او را سخنگو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر [[آدمی]] به سخن گفتن توانا باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"}}</ref>. از آنجا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شدهاند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت میشود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیقهای [[انسان]] از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورتها و [[اخلاق پسندیده]] و [[عقاید]] درستاند و اگر از رذیلتها صادر شوند، بیانگر همان ویژگیها خواهند بود. از اینرو [[امام]]{{ع}} در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش پنهان است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸: {{متن حدیث|"تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 453.</ref>. | ||
*[[امام]]{{ع}} اندیشیدن در [[کلام]] افراد را از [[دلایل]] [[خردمندی]] برمیشمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از [[انسجام]] گفتار و [[نظم]] کلمات و مطابقت [[کلام]] او با [[عقل]] و منطق و [[احکام دین]] به [[کمال عقل]] او [[استدلال]] کند یا به نقصان او پیبرد. از اینرو فرمود: نگاه نکن به کسی که میگوید و نگاه کن به آنچه میگوید (و معیار خوبی و [[بدی]] سخن است نه گوینده آن). [[امام]]{{ع}} در کلامی [[عقل]] و [[کلام]] را ملازم و مصدّق یکدیگر برمیشمرد. نزد [[امام]]، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کمگویی؛ اولی [[بیهودهگویی]] است و دومی درماندگی و [[ناتوانی]]. از این نکته رعایت حد [[اعتدال]] و میانه در سخن گفتن دریافت میشود. [[امام]]{{ع}} در بیان صفات یکی از [[یاران]] خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از [[فضیلت]] [[اعتدال]] و موقعیتسنجی در گفتار و [[سکوت]] سخن میگوید. او چون سخن میگفت، سخنش حکیمانه بود و چون [[سکوت]] میکرد، [[دلیل]] بر کمال [[عقلی]] او بود. حضرتش میفرماید: پیش از این مرا [[برادری]] بود که در [[راه خدا]] برادریام مینمود. خُرد بودن [[دنیا]] در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به [[سکوت]] میگذراند و اگر سخن میگفت بر گویندگان [[برتر]] بود و [[تشنگی]] پرسندگان را فرومینشاند...<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 453- 454.</ref>. | *[[امام]]{{ع}} اندیشیدن در [[کلام]] افراد را از [[دلایل]] [[خردمندی]] برمیشمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از [[انسجام]] گفتار و [[نظم]] کلمات و مطابقت [[کلام]] او با [[عقل]] و منطق و [[احکام دین]] به [[کمال عقل]] او [[استدلال]] کند یا به نقصان او پیبرد. از اینرو فرمود: نگاه نکن به کسی که میگوید و نگاه کن به آنچه میگوید (و معیار خوبی و [[بدی]] سخن است نه گوینده آن). [[امام]]{{ع}} در کلامی [[عقل]] و [[کلام]] را ملازم و مصدّق یکدیگر برمیشمرد. نزد [[امام]]، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کمگویی؛ اولی [[بیهودهگویی]] است و دومی درماندگی و [[ناتوانی]]. از این نکته رعایت حد [[اعتدال]] و میانه در سخن گفتن دریافت میشود. [[امام]]{{ع}} در بیان صفات یکی از [[یاران]] خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از [[فضیلت]] [[اعتدال]] و موقعیتسنجی در گفتار و [[سکوت]] سخن میگوید. او چون سخن میگفت، سخنش حکیمانه بود و چون [[سکوت]] میکرد، [[دلیل]] بر کمال [[عقلی]] او بود. حضرتش میفرماید: پیش از این مرا [[برادری]] بود که در [[راه خدا]] برادریام مینمود. خُرد بودن [[دنیا]] در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به [[سکوت]] میگذراند و اگر سخن میگفت بر گویندگان [[برتر]] بود و [[تشنگی]] پرسندگان را فرومینشاند...<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 453- 454.</ref>. | ||
*[[امام]]{{ع}} همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر میداد و پس از اندکی تأمل، لب به [[کلام]] میگشود. پس از [[ماجرای سقیفه]] و [[غصب خلافت]]، آنگاه که [[ابوسفیان]] نزد او آمد و با کلامی تهییجکننده او را بر [[خلیفه]] شوراند، [[امام]] پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از [[خرد]] به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از اینرو [[امام]] در کلامی [[انسانها]] را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز میدهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۴: {{متن حدیث|"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"}}</ref>. در کلامی نیز [[انسانها]] را از سرکشی زبان باخبر میکند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... بهخدا [[سوگند]]، ندیدهام بندهای را که [[پرهیزکاری]] کند و پرهیزکاریاش او را سودمند افتد، مگر آنکه زبان خود نگه دارد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 454.</ref>. | *[[امام]]{{ع}} همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر میداد و پس از اندکی تأمل، لب به [[کلام]] میگشود. پس از [[ماجرای سقیفه]] و [[غصب خلافت]]، آنگاه که [[ابوسفیان]] نزد او آمد و با کلامی تهییجکننده او را بر [[خلیفه]] شوراند، [[امام]] پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از [[خرد]] به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از اینرو [[امام]] در کلامی [[انسانها]] را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز میدهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۴: {{متن حدیث|"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"}}</ref>. در کلامی نیز [[انسانها]] را از سرکشی زبان باخبر میکند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... بهخدا [[سوگند]]، ندیدهام بندهای را که [[پرهیزکاری]] کند و پرهیزکاریاش او را سودمند افتد، مگر آنکه زبان خود نگه دارد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 454.</ref>. |