سیاست در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←پرسشهای وابسته
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
با این تعریف از سیاست، در هر جامعهای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیتهای اقتصادی]]، تعریف میشود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده میشود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبتهایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد میباشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده میشود. | با این تعریف از سیاست، در هر جامعهای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیتهای اقتصادی]]، تعریف میشود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده میشود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبتهایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد میباشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده میشود. | ||
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم میباشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت میشود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان میآید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرمودهاند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت میدهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] میکند. [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش میشمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref> | بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم میباشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت میشود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان میآید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرمودهاند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت میدهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] میکند. [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش میشمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref> | ||
==تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]]== | |||
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود: | |||
*دستهای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] میداند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه میگوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند<ref>علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها میتوان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجاتدهنده]] است تعریف میکند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] میداند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده میشود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته میشود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده میشود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیمگیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] میدهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است. | |||
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر [[تکیه]] شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش میداند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید میشود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچگونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است. | |||
*برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف میکنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعهشناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشنتری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولتها]] و چه در میان گروهها در یک [[دولت]] میداند<ref>امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواستههایش، [[سیاست]] قلمداد میکند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسانها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولتها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده میگیرد. | |||
*سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] میداند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، مینویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما میآموزد، چه کسی میبرد، چه میبرد، کجا میبرد، چگونه و چرا میبرد؟”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] مینویسد: “سیاست علمی است که همه شکلهای رابطههای قدرت را در زمانها و مکانهای گوناگون بر میرسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را مینمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعهای که در آن زندگی میکند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> میداند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] میگوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کردهاند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم]] [[سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده میشود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاستاند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست میداند؛ در حالیکه خدمترسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبههای انکارناپذیر سیاست میباشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار میباشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه میدهد، سیاست را به تمامی حوزههای [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کمرنگ میکند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی میکند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت میداند. | |||
*دستهای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] میدانند. چنانچه رابرت دال میگوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسانها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر میباشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوسنامه سیاست را همهٔ وظیفههایی میداند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهمترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی میکند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرتنمایی را، هسته اصلی سیاست میداند<ref>در قابوسنامه مینویسد: “پس پادشاه که وی را فرمانروایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمانروایی باشد و فرمانروایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغلها بی تقصیر” (قابوسنامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه میکنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاینرو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس میباشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |