پرش به محتوا

آزادی انتخاب دین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} ===آزادی انتخاب دین=== *قرآن، در جهت تکریم...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{امامت}}
{{امامت}}
 
==[[آزادی]] [[انتخاب]] [[دین]]==
===[[آزادی]] [[انتخاب]] [[دین]]===
*[[قرآن]]، در جهت [[تکریم]] [[انسان]] و [[احترام]] به [[اراده]]، [[اندیشه]] و [[شعور]] او<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱؛ من وحی القرآن، ج ۹، ص ۳۶۲.</ref>، و با [[عنایت]] به این که تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه [[حق]] میسر است<ref>ولایت فقیه، ص ۳۳ و ۳۴.</ref> و با توجه به این که اگر اصول و مبادی [[دین]] برای کسی حاصل نشود، [[دین]] نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد<ref>فلسفه حقوق بشر، ص ۱۹۵.</ref>، ضمن [[دعوت]] به پذیرش [[دین حق]] وکامل، بر [[نهی]] و نفی هرگونه تحمیل [[عقیده]] و [[اجبار]] در [[انتخاب]] [[دین]]<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱.</ref>، تأکید فرموده: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن  ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref> به گفته [[علامه طباطبایی]]، دلیلی که در [[آیه]] پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤید است که اکراه و [[اجبار]] در [[دین]] جایز نیست<ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.</ref>. این [[آیه]]، زمانی فرود آمد که برخی از [[انصار]] می‌خواستند [[فرزندان]] خود را که در [[کودکی]] [[یهودی]] و نصرانی شده بودند، به پذیرش [[اسلام]] وادارند و [[خداوند]]، [[فرمان]] داد که فرزندانشان را آزاد بگذارند<ref>جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۱.</ref>. اگر {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ}} قضیه خبری باشد، از [[تکوین]] و نتیجه خبر می‌دهد که [[دین]]، اکراه برنمی دارد؛ زیرا [[اعتقاد]] و [[ایمان]]، امری قلبی است و [[امر قلبی]]، اکراه برنمی دارد و اگر انشایی [[تشریعی]] باشد - چنان که جمله بعدی [[آیه]] هم [[شاهد]] آن است - نتیجه می‌دهد که کسی [[حق]] ندارد در صدد اکراه و [[اجبار]] دیگران برآید و این [[نهی]]، بر یک [[حقیقت]] [[تکوینی]] متکی است<ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲ و ۳۴۳.</ref>.  
*[[قرآن]]، در جهت [[تکریم]] [[انسان]] و [[احترام]] به [[اراده]]، [[اندیشه]] و [[شعور]] او<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱؛ من وحی القرآن، ج ۹، ص ۳۶۲.</ref>، و با [[عنایت]] به این که تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه [[حق]] میسر است<ref>ولایت فقیه، ص ۳۳ و ۳۴.</ref> و با توجه به این که اگر اصول و مبادی [[دین]] برای کسی حاصل نشود، [[دین]] نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد<ref>فلسفه حقوق بشر، ص ۱۹۵.</ref>، ضمن [[دعوت]] به پذیرش [[دین حق]] وکامل، بر [[نهی]] و نفی هرگونه تحمیل [[عقیده]] و [[اجبار]] در [[انتخاب]] [[دین]]<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱.</ref>، تأکید فرموده: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن  ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref> به گفته [[علامه طباطبایی]]، دلیلی که در [[آیه]] پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤید است که اکراه و [[اجبار]] در [[دین]] جایز نیست<ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.</ref>. این [[آیه]]، زمانی فرود آمد که برخی از [[انصار]] می‌خواستند [[فرزندان]] خود را که در [[کودکی]] [[یهودی]] و نصرانی شده بودند، به پذیرش [[اسلام]] وادارند و [[خداوند]]، [[فرمان]] داد که فرزندانشان را آزاد بگذارند<ref>جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۱.</ref>. اگر {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ}} قضیه خبری باشد، از [[تکوین]] و نتیجه خبر می‌دهد که [[دین]]، اکراه برنمی دارد؛ زیرا [[اعتقاد]] و [[ایمان]]، امری قلبی است و [[امر قلبی]]، اکراه برنمی دارد و اگر انشایی [[تشریعی]] باشد - چنان که جمله بعدی [[آیه]] هم [[شاهد]] آن است - نتیجه می‌دهد که کسی [[حق]] ندارد در صدد اکراه و [[اجبار]] دیگران برآید و این [[نهی]]، بر یک [[حقیقت]] [[تکوینی]] متکی است<ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲ و ۳۴۳.</ref>.  
*نگارنده [[المیزان]]، [[توحید]] را اصل، [[روح]]، غرض یگانه<ref>المیزان، ج ۱۰، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.</ref> و اساس همه نوامیس [[اسلامی]] و زیربنای [[معارف]]، [[اخلاق]] و [[قوانین]] و مبنای [[تشریع]]<ref>المیزان، ج ۱، ص ۶۳ و ج ۴، ص ۱۱۶.</ref> [[دین]] می‌داند؛ براین اساس، [[آزادی]] [[دینی]] و [[نهی]] از اکراه بر پذیرش [[دین]] را فقط در دایره [[پیروان ادیان]] [[توحیدی]]، یعنی [[اسلام]]، [[یهود]]، [[نصارا]] و [[مجوس]] می‌پذیرد<ref>المیزان، ج ۹، ص ۲۴۰.</ref>. بر خود فرد به طور [[تشریعی]] لازم است که [[دین حق]] و کامل را بپذیرد؛ اما دیگران [[حق]] اکراه او را ندارند و [[علامه طباطبایی]]، [[آزادی]] [[دینی]] به معنای [[آزادی]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] [[دینی]] غیر از ادیانِ دارای [[کتاب آسمانی]] را متناقض و مخالف [[قانون]] [[اسلام]] و موجب نابودی اصل [[دین]] می‌شمرد<ref>المیزان، ج ۴، ۱۱۷.</ref>. آرای بعضی [[مفسران]] و تعدادی از [[روایات]]، این نظریه را تأیید می‌کند؛ زیرا [[اسلام]]، [[الحاد]] و [[شرک]] را نقیض خود، ضد [[مصالح]] [[بشر]] و غیرقابل [[احترام]] می‌داند و [[آزادی]] معتقدان به آنها را نفی می‌کند، مگر این که عناوین [[برتر]] و [[مصالح]] مهم تری آن را ایجاب کند<ref>من وحی القرآن، ج ۵، ص ۴۸ - ۵۰.</ref>.  
*نگارنده [[المیزان]]، [[توحید]] را اصل، [[روح]]، غرض یگانه<ref>المیزان، ج ۱۰، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.</ref> و اساس همه نوامیس [[اسلامی]] و زیربنای [[معارف]]، [[اخلاق]] و [[قوانین]] و مبنای [[تشریع]]<ref>المیزان، ج ۱، ص ۶۳ و ج ۴، ص ۱۱۶.</ref> [[دین]] می‌داند؛ براین اساس، [[آزادی]] [[دینی]] و [[نهی]] از اکراه بر پذیرش [[دین]] را فقط در دایره [[پیروان ادیان]] [[توحیدی]]، یعنی [[اسلام]]، [[یهود]]، [[نصارا]] و [[مجوس]] می‌پذیرد<ref>المیزان، ج ۹، ص ۲۴۰.</ref>. بر خود فرد به طور [[تشریعی]] لازم است که [[دین حق]] و کامل را بپذیرد؛ اما دیگران [[حق]] اکراه او را ندارند و [[علامه طباطبایی]]، [[آزادی]] [[دینی]] به معنای [[آزادی]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] [[دینی]] غیر از ادیانِ دارای [[کتاب آسمانی]] را متناقض و مخالف [[قانون]] [[اسلام]] و موجب نابودی اصل [[دین]] می‌شمرد<ref>المیزان، ج ۴، ۱۱۷.</ref>. آرای بعضی [[مفسران]] و تعدادی از [[روایات]]، این نظریه را تأیید می‌کند؛ زیرا [[اسلام]]، [[الحاد]] و [[شرک]] را نقیض خود، ضد [[مصالح]] [[بشر]] و غیرقابل [[احترام]] می‌داند و [[آزادی]] معتقدان به آنها را نفی می‌کند، مگر این که عناوین [[برتر]] و [[مصالح]] مهم تری آن را ایجاب کند<ref>من وحی القرآن، ج ۵، ص ۴۸ - ۵۰.</ref>.  
۱۰۷٬۱۹۴

ویرایش