پرش به محتوا

بحث:دحیه کلبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه')
خط ۱: خط ۱:
[[دحیة بن خلیفة بن فروة]] از [[قبیله یمنی‌تبار کلب]] از کلان مجموعه [[قضاعه]] بود<ref>النسب، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۷؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> که در سرمرزهای [[حجاز]] و [[شام]] به سوی شمال می‌زیستند و از سوی [[روم]] بر این منطقه [[ولایت]] داشتند،<ref>معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۵۷.</ref> ازاین‌رو او را کَلْبی <ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref> و قضاعی خوانده‌اند.<ref>تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۸.</ref> از وی،[[خانواده]] و پیشینه‌اش در دوره پیش از [[اسلام]] اطلاع چندانی در دست نیست.<ref>جمهرة انساب العرب، ۴۵۸.</ref> وی از تاجرانی بود که به شام رفت‌وآمد داشت و به یثرب کالاهای تجاری به ویژه مواد غذایی می‌آورد و همین امر سبب آشنایی او با [[پیامبر]] {{صل}} شد.
[[دحیة بن خلیفة بن فروة]] از [[قبیله یمنی‌تبار کلب]] از کلان مجموعه [[قضاعه]] بود<ref>النسب، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۷؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> که در سرمرزهای [[حجاز]] و [[شام]] به سوی شمال می‌زیستند و از سوی [[روم]] بر این منطقه [[ولایت]] داشتند،<ref>معجم قبائل العرب، ج ۳، ص ۹۵۷.</ref> ازاین‌رو او را کَلْبی <ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref> و قضاعی خوانده‌اند.<ref>تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۸.</ref> از وی،[[خانواده]] و پیشینه‌اش در دوره پیش از [[اسلام]] اطلاع چندانی در دست نیست.<ref>جمهرة انساب العرب، ۴۵۸.</ref> وی از تاجرانی بود که به شام رفت‌وآمد داشت و به یثرب کالاهای تجاری به ویژه مواد غذایی می‌آورد و همین امر سبب آشنایی او با [[پیامبر]] {{صل}} شد.


برپایه [[روایت]] مشهوری در [[تفاسیر]]، به هنگام گرانی و کمبود مواد غذایی، روزی [[دحیه]] با کالای تجاری خود که بیشتر خوراکی بود، با کاروانی تجاری به [[مدینه]] رسید و با نواختن طبل، حضور خود را اعلام داشت و [[مردم]] به [[رقابت]] از یکدیگر و برای خرید مواد غذایی مورد نیاز خود، [[رسول خدا]] {{صل}} را که در حال ارائه [[خطبه]] [[نماز جمعه]] بودند رها کرده و از [[مسجد]] خارج شدند و به سمت کاروان تجاری رفتند، ازاین‌رو [[آیه]] «واِذا رَاَوا تِجـرَةً اَو لَهوًا اِنفَضّوا اِلَیها وتَرَکوکَ قامـًا قُلما عِندَ اللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهوِ ومِنَ التِّجـرَةِ واللّهُ خَیرُ الرّازِقین» ([[جمعه]] / ۶۲، ۱۱) در این باره نازل شد.<ref>جامع‌البیان، ج ۲۸، ص ۱۳۲؛ اسباب النزول، ص ۲۸۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۱۱.</ref> بر پایه این آیه برخی نمازگزاران با [[مشاهده]] [[تجارت]]، پیامبر {{صل}} را رها کرده‌اند. با [[تکیه]] بر روایت شناخته شده [[ابن عباس]] در ترتیب [[نزول]] [[سوره‌های قرآن]] <ref>الاتقان، ج ۱، ص ۳۸.</ref> و موقعیت [[سوره جمعه]] در این روایت، این رخداد باید میان سال‌های ۵ـ۸ [[هجرت]] باشد.
برپایه [[روایت]] مشهوری در [[تفاسیر]]، به هنگام گرانی و کمبود مواد غذایی، روزی [[دحیه]] با کالای تجاری خود که بیشتر خوراکی بود، با کاروانی تجاری به [[مدینه]] رسید و با نواختن طبل، حضور خود را اعلام داشت و [[مردم]] به [[رقابت]] از یکدیگر و برای خرید مواد غذایی مورد نیاز خود، [[رسول خدا]] {{صل}} را که در حال ارائه [[خطبه]] [[نماز جمعه]] بودند رها کرده و از [[مسجد]] خارج شدند و به سمت کاروان تجاری رفتند، ازاین‌رو [[آیه]] «واِذا رَاَوا تِجـرَةً اَو لَهوًا اِنفَضّوا اِلَیها وتَرَکوکَ قامـًا قُلما عِندَ اللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهوِ ومِنَ التِّجـرَةِ واللّهُ خَیرُ الرّازِقین» ([[جمعه]] / ۶۲، ۱۱) در این باره نازل شد.<ref>جامع‌البیان، ج ۲۸، ص ۱۳۲؛ اسباب النزول، ص ۲۸۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۱۱.</ref> بر پایه این آیه برخی نمازگزاران با [[مشاهده]] [[تجارت]]، پیامبر {{صل}} را رها کرده‌اند. با تکیه بر روایت شناخته شده [[ابن عباس]] در ترتیب [[نزول]] [[سوره‌های قرآن]] <ref>الاتقان، ج ۱، ص ۳۸.</ref> و موقعیت [[سوره جمعه]] در این روایت، این رخداد باید میان سال‌های ۵ـ۸ [[هجرت]] باشد.


در اواخر سال ۶ <ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۲۶۶.</ref> یا اوایل [[سال ۷ هجرت]]<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۱۹۱.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دحیه]] [[مأموریت]] داد همراه تنی چند [[نامه]] ایشان را به هرقل، [[قیصر روم]] برساند و وی را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند.<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۰۱.</ref> او نخست به بُصری و سپس به حِمص از شهرهای شمالی [[شام]] رفت و آنجا با قیصر روم که در آن [[زمان]] در آن [[شهر]] جای گرفته بود، [[دیدار]] کرد و [[قیصر]] با او [[رفتاری]] [[شایسته]] داشت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۷۷ ـ ۷۸؛ الطبقات، ج ۱، ص ۱۹۹؛ ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵۰ ـ ۶۵۱.</ref> در [[راه]] بازگشت از شام در [[محل]] «حِسمی» در نزدیکی [[تبوک]]، هنید و تنی از اطرافیانش از [[طایفه]] بنی‌ضلیع از [[قبیله]][[جذام]] به دحیه [[حمله]] کرده و همه [[اموال]] و هدایایی را که قیصر به او داده بود [[غارت]] کردند. قبیله جذام که [[پیروی]] خود را از [[پیامبر]] {{صل}} اعلام کرده بودند، همراه رهبرشان [[رفاعة بن زید]] در پی بازگرداندن هدایای قیصر برآمدند؛ ولی هنید و همراهانش گریخته بودند، ازاین‌رو دحیه با جامه‌ای کهنه به [[مدینه]] بازگشت و نتیجه [[سفر]] خود و غارت اموالش را به پیامبر {{صل}} بازگفت.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۱۲ـ۶۱۳؛ معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۴.</ref> بر پایه گزارش دیگری، همزمان با غارت هنید، جذامیان با هنید درگیر شدند و اموال غارت شده را بازگرداندند. رسول خدا {{صل}} برای [[توبیخ]] هنید، پسر خوانده‌اش [[زیدبن‌حارثه]] را که خود نیز نَسَبی کلبی داشت، همراه دحیه و ۵۰۰ جنگجوی دیگر در همان [[سال ۶ هجرت]] به حِسمی اعزام کرد <ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۱.</ref> که در آن درگیری، هنید و همراهانش کشته شدند و [[زید]] با [[غنایم]] اسرای [[نبرد]] بازگشت.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۱۲ ـ ۶۱۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۶۷.</ref> بر اساس [[روایت]] [[انس بن مالک]]، [[دحیه]] در [[نبرد خیبر]] در سال ۷ شرکت داشت و [[صفیه]] دختر [[رهبر]] [[قبیله]] [[بنی‌نضیر]]، سهم [[غنیمت]] وی بود که [[رسول خدا]] {{صل}} او را به ۷ شتر خرید.<ref> تاریخ خلیفه، ص ۳۸.</ref> به روایت دیگری، هنگامی که دحیه، صفیه را در میان اسرای [[خیبر]] دید، از رسول خدا {{صل}} خواست او را به دحیه ببخشد؛ ولی [[پیامبر]] {{صل}} با درخواست او [[مخالفت]] کرد و دختر عموی صفیه را به وی بخشید.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۷۴.</ref>دحیه را [[تنومند]]، [[زیبا]] و سفیدرو [[وصف]] کرده‌اند، به گونه‌ای که در [[زیبایی]] مثال‌زدنی بود <ref> المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۲۶۱.</ref> و هرگاه به [[مدینه]] می‌آمد، همه [[دختران]] نوجوان برای دیدن او از [[خانه]] بیرون می‌رفتند<ref>المعارف، ص ۳۲۹.</ref> و [[جبرئیل]] نیز هرگاه می‌خواست به چهره [[انسان]] متمثّل شود، به سیمای وی درمی‌آمد، چنان‌که گفته‌اند رسول خدا {{صل}} وی را [[شبیه جبرئیل]] دانست.<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۸ ـ ۱۸۹؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref> بر پایه [[روایات]] متعددی، کسانی چون [[امام علی]] {{ع}}،<ref>الامالی، طوسی، ص ۶۰۴.</ref> [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام،<ref>الامالی، طوسی، ص ۴۱.</ref> [[ابوذر]] <ref> الکافی، ج ۲، ص ۵۸۷؛ الامالی، صدوق، ص ۴۲۶.</ref> و [[عایشه]] <ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۷۴؛ المعجم‌الکبیر، ج ۲۳، ص ۳۶ ـ ۳۷؛ الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹.</ref> با دحیه رویارو شده‌اند و سپس پیامبر {{صل}} به آنان فرموده که وی جبرئیل بود، ازاین‌رو از اطرافیان خود می‌خواست هنگامی که دحیه را نزدش می‌بینند، وارد نشوند <ref>ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۳.</ref>. مانند این روایات را هنگام [[کمک‌های غیبی الهی]] در [[نبرد بدر]] <ref>المغازی، ج ۱، ص ۷۸.</ref> و [[بنی‌قریظه]]<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۹۸ ـ ۴۹۹.</ref> [[نقل]] کرده‌اند.
در اواخر سال ۶ <ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۲۶۶.</ref> یا اوایل [[سال ۷ هجرت]]<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۱۹۱.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دحیه]] [[مأموریت]] داد همراه تنی چند [[نامه]] ایشان را به هرقل، [[قیصر روم]] برساند و وی را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند.<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۰۱.</ref> او نخست به بُصری و سپس به حِمص از شهرهای شمالی [[شام]] رفت و آنجا با قیصر روم که در آن [[زمان]] در آن [[شهر]] جای گرفته بود، [[دیدار]] کرد و [[قیصر]] با او [[رفتاری]] [[شایسته]] داشت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۷۷ ـ ۷۸؛ الطبقات، ج ۱، ص ۱۹۹؛ ج ۴، ص ۱۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵۰ ـ ۶۵۱.</ref> در [[راه]] بازگشت از شام در [[محل]] «حِسمی» در نزدیکی [[تبوک]]، هنید و تنی از اطرافیانش از [[طایفه]] بنی‌ضلیع از [[قبیله]][[جذام]] به دحیه [[حمله]] کرده و همه [[اموال]] و هدایایی را که قیصر به او داده بود [[غارت]] کردند. قبیله جذام که [[پیروی]] خود را از [[پیامبر]] {{صل}} اعلام کرده بودند، همراه رهبرشان [[رفاعة بن زید]] در پی بازگرداندن هدایای قیصر برآمدند؛ ولی هنید و همراهانش گریخته بودند، ازاین‌رو دحیه با جامه‌ای کهنه به [[مدینه]] بازگشت و نتیجه [[سفر]] خود و غارت اموالش را به پیامبر {{صل}} بازگفت.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۱۲ـ۶۱۳؛ معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۴.</ref> بر پایه گزارش دیگری، همزمان با غارت هنید، جذامیان با هنید درگیر شدند و اموال غارت شده را بازگرداندند. رسول خدا {{صل}} برای [[توبیخ]] هنید، پسر خوانده‌اش [[زیدبن‌حارثه]] را که خود نیز نَسَبی کلبی داشت، همراه دحیه و ۵۰۰ جنگجوی دیگر در همان [[سال ۶ هجرت]] به حِسمی اعزام کرد <ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۱.</ref> که در آن درگیری، هنید و همراهانش کشته شدند و [[زید]] با [[غنایم]] اسرای [[نبرد]] بازگشت.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۵۵ ـ ۵۵۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۱۲ ـ ۶۱۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۶۷.</ref> بر اساس [[روایت]] [[انس بن مالک]]، [[دحیه]] در [[نبرد خیبر]] در سال ۷ شرکت داشت و [[صفیه]] دختر [[رهبر]] [[قبیله]] [[بنی‌نضیر]]، سهم [[غنیمت]] وی بود که [[رسول خدا]] {{صل}} او را به ۷ شتر خرید.<ref> تاریخ خلیفه، ص ۳۸.</ref> به روایت دیگری، هنگامی که دحیه، صفیه را در میان اسرای [[خیبر]] دید، از رسول خدا {{صل}} خواست او را به دحیه ببخشد؛ ولی [[پیامبر]] {{صل}} با درخواست او [[مخالفت]] کرد و دختر عموی صفیه را به وی بخشید.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۷۴.</ref>دحیه را [[تنومند]]، [[زیبا]] و سفیدرو [[وصف]] کرده‌اند، به گونه‌ای که در [[زیبایی]] مثال‌زدنی بود <ref> المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۲۶۱.</ref> و هرگاه به [[مدینه]] می‌آمد، همه [[دختران]] نوجوان برای دیدن او از [[خانه]] بیرون می‌رفتند<ref>المعارف، ص ۳۲۹.</ref> و [[جبرئیل]] نیز هرگاه می‌خواست به چهره [[انسان]] متمثّل شود، به سیمای وی درمی‌آمد، چنان‌که گفته‌اند رسول خدا {{صل}} وی را [[شبیه جبرئیل]] دانست.<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۸ ـ ۱۸۹؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref> بر پایه [[روایات]] متعددی، کسانی چون [[امام علی]] {{ع}}،<ref>الامالی، طوسی، ص ۶۰۴.</ref> [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام،<ref>الامالی، طوسی، ص ۴۱.</ref> [[ابوذر]] <ref> الکافی، ج ۲، ص ۵۸۷؛ الامالی، صدوق، ص ۴۲۶.</ref> و [[عایشه]] <ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۷۴؛ المعجم‌الکبیر، ج ۲۳، ص ۳۶ ـ ۳۷؛ الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹.</ref> با دحیه رویارو شده‌اند و سپس پیامبر {{صل}} به آنان فرموده که وی جبرئیل بود، ازاین‌رو از اطرافیان خود می‌خواست هنگامی که دحیه را نزدش می‌بینند، وارد نشوند <ref>ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۳.</ref>. مانند این روایات را هنگام [[کمک‌های غیبی الهی]] در [[نبرد بدر]] <ref>المغازی، ج ۱، ص ۷۸.</ref> و [[بنی‌قریظه]]<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۹۸ ـ ۴۹۹.</ref> [[نقل]] کرده‌اند.
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش