پرش به محتوا

اقرع بن حابس: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۷٬۶۴۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۹ مارس ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اقرع بن حابس در قرآن]] | [[اقرع بن حابس در تاریخ اسلامی]]</div>
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اقرع بن حابس در قرآن]] | [[اقرع بن حابس در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[اقرع بن حابس (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==مقدمه==
نام و [[نسب]] او [[ابوبحر]]<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۷.</ref> [[اقرع بن حابس بن عقال بن زید مناة بن تمیم]] می‌باشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۸.</ref>.
نام و [[نسب]] او [[ابوبحر]]<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۷.</ref> [[اقرع بن حابس بن عقال بن زید مناة بن تمیم]] می‌باشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۸.</ref>.
نام او در اصل “فراس” بوده و علت نام‌گذاری او به اقرع به این [[دلیل]] است که مقداری از موی جلوی سرش ریخته بوده است و قرع به معنای ریختن مو می‌باشد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۵۸؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۷۸؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۲۸۶؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۱؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰.</ref>.
نام او در اصل “فراس” بوده و علت نام‌گذاری او به اقرع به این [[دلیل]] است که مقداری از موی جلوی سرش ریخته بوده است و قرع به معنای ریختن مو می‌باشد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۵۸؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۷۸؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۲۸۶؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۱؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰.</ref>.
از دیگر خصوصیات ظاهری او این بود که پای چپش کمی می‌لنگیده و [[حصین بن قعقاع]] که با وی [[دشمنی]] داشته، درباره وی چنین گفته است: همانا تو کسی هستی که مقداری از موی سرت ریخته و پای چپت می‌لنگد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵۸، ص۱۲.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۶۹.</ref>.
از دیگر خصوصیات ظاهری او این بود که پای چپش کمی می‌لنگیده و [[حصین بن قعقاع]] که با وی [[دشمنی]] داشته، درباره وی چنین گفته است: همانا تو کسی هستی که مقداری از موی سرت ریخته و پای چپت می‌لنگد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵۸، ص۱۲.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۶۹.</ref>.


==[[جایگاه اجتماعی]] و [[اخلاق]] او==
==[[جایگاه اجتماعی]] و [[اخلاق]] او==
با اینکه اقرع بن حابس از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] بود اما قبل از [[اسلام]] مجوسی بوده است<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰؛ به نقل از ابن کلبی.</ref> و در عین حال [[مردم]] او را مردی [[شریف]] و خوش سابقه می‌دانسته‌اند<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۸۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۰.</ref> و او را در [[اختلاف‌ها]] بین خود [[حکم]] قرار می‌دادند و به [[رأی]] و نظرش به دیده قبول و [[احترام]] می‌نگریستند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۵۹-۶۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۳.</ref>.
هنگامی که [[مسلمان]] شد نیز محترم بود<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۸۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۰.</ref> و [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} او را [[مأمور]] جمع‌آوری [[زکات]] از [[طایفه]] بنی‌حنظله کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵۹، ص۱۲.</ref>. هنگامی که [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} از [[یمن]]، ذهبیه‌ای ([[هدیه]] گران قیمتی از [[خاک]] طلا) برای [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرستاد، [[حضرت]] آن را بین چهار نفر تقسیم فرمود که یکی از آن چهار نفر، اقرع بن حابس بود<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۸۷.</ref>.
روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حسن]] یا [[حسین بن علی]]{{ع}} را روی زانوی [[مبارک]] خود نشانیده بود و می‌بوسید، در این هنگام اقرع بن حابس نزد [[حضرت]] آمد و تا این صحنه را دید، گفت: “من ده پسر دارم ولی تا کنون حتی یکی از آنان را نبوسیده‌ام!” [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “هر کس [[رحم]] نکند به او نیز [[رحم]] نخواهد شد”<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۶۳؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۳۶۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۱؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۷۰.</ref>.


==دریافت سهم {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}}==
==دریافت سهم {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}}==
هنگامی که در [[سال هشتم هجری]] به [[قبیله]] [[هوازن]] خبر رسید که [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[مسلمین]] [[مکه]] را [[فتح]] کرده‌اند [[ترس]] و [[وحشت]] بر دلشان [[حاکم]] شد. پس نزد [[مالک بن عوف نصری]] جمع شدند و پس از مشاوره [[تصمیم]] گرفتند که به همراه [[اموال]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] خود به [[جنگ]] با [[مسلمانان]] بروند، تا کسی [[فکر]] فرار نکند و هر جنگجویی با دیدن [[همسر]] و [[فرزندان]] و [[اموال]] خود با [[انگیزه]] بیشتری به [[جنگ]] بپردازد. پس وارد [[سرزمین]] اوطاس شدند.
این در حالی بود که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} همراه با [[دوازده]] هزار نفر از [[مسلمین]] به سوی آنان می‌آمدند؛ ده هزار نفر همراه ایشان برای [[فتح مکه]] آمده بودند و دو هزار نفر دیگر هم پس از [[فتح مکه]] به [[مسلمین]] ملحق شدند.
در اولین لحظات روز، [[قبیله]] [[هوازن]] به ناگاه از هر سو [[مسلمانان]] را تیرباران کردند. گروهی که در مقدمه [[لشکر]] قرار داشتند و در میان آنها تازه [[مسلمانان]] [[مکه]] بودند، فرار کردند و این امر سبب شد که باقیمانده [[لشکر]] به [[وحشت]] افتاده و فرار کنند. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] در این باره می‌فرماید:
{{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ الله فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) “حنین” شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>.
در این حال، تنها [[رسول خدا]]{{صل}} با [[پنج تن]] از [[بنی عبدالمطلب]] و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} باقیمانده بودند و [[کارزار]] می‌کردند. [[علی]]{{ع}} به [[سختی]] [[نبرد]] می‌کرد و [[عباس]] دهانه مرکب [[رسول خدا]]{{صل}} را گرفته بود. در این هنگام [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[عباس]] که صدای بلند و رسایی داشت، [[دستور]] داد فوراً از تپه‌ای که در آن نزدیکی بود بالا رود و فریاد بزند: “ای گروه [[مهاجران]] و [[انصار]]؛ ای [[اهل]] [[بیعت شجره]]؛ و ای [[اهل]] [[بیعت رضوان]]! به سوی [[پیامبر]] بشتابید که او اینجاست”. هنگامی که [[مسلمین]] صدای [[عباس]] را شنیدند لبیک‌گویان بازگشتند و از هر جانب به [[سپاه]] [[دشمن]] حمله [[سختی]] کردند تا اینکه [[دشمن]] [[شکست]] خورد.
سپس [[مسلمانان]] فراری در کنار [[رسول اکرم]]{{صل}} جمع شدند، در حالی که [[اسرا]] و [[غنایم]] جمع شده نیز در محضر ایشان بودند. [[علی]]{{ع}} در آن روز سخت‌ترین جراحات‌ها و آسیب‌ها را دیده بود و کسی مانند او مجروح نشده بود.
شش هزار نفر از [[زنان]] و [[فرزندان]] [[قبیله]] [[هوازن]] و حیوانات بسیاری از آنان به عنوان [[غنایم]] [[جنگی]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} حاضر بود که [[حضرت]] بیشتر [[غنایم]] را میان [[مسلمین]] تقسیم فرمود.
سپس [[نمایندگان]] و [[رئیس]] [[قبیله]] [[هوازن]] نزد [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} آمده و [[اسلام]] را پذیرفتند و به [[حضرت]] عرض کردند: ای [[رسول خدا]]! به ما بلایی رسیده که بر تو پوشیده نیست، پس بر ما [[منت]] گذار و با [[فضل]] و کرمت [[زنان]] ما را که عمه‌ها و خاله‌های خودت می‌باشند (بر ما ببخش) و باز پس ده. (اشاره به ایامی دارد که [[رسول خدا]]{{صل}} در سنین [[طفولیت]]، بین آنان نزد دایه‌اش بودند) و اگر کسی اندروید مانند [[حارث]] بن ابی [[شمر]] یا [[نعمان بن منذر]] هم در بین ما شیر می‌نوشید و سپس ما به چنین بلایی گرفتار می‌شدیم از او [[امید]] [[محبت]] داشتیم و او [[اهل]] ما را به ما بر می‌گرداند در حالی که تو [[بهترین]] سرپرستان هستی.
[[حضرت]] از آنها پرسیدند: آیا [[فرزندان]] و زنانتان برایتان عزیزترند یا اموالتان؟ آنها گفتند:
ای [[رسول خدا]]{{صل}} اگر ما را بین [[اموال]] و زنانمان مخیر کنی، البته [[زنان]] و فرزندانمان برای ما عزیزترند.
[[حضرت]] به آنها فرمودند: “پس هرچه سهم من و [[فرزندان عبدالمطلب]] است بر شما می‌بخشم. برای آزادی بقیه [[زنان]] و [[فرزندان]] بعد از [[نماز ظهر]] نزد من بیایید و خواسته خود را بگویید تا آنها را هم بر شما ببخشم”. پس هنگامی که [[حضرت]] [[نماز ظهر]] را با [[مسلمین]] خواند آنان آمدند و به همان نحو، خواسته خود را بیان کردند.
[[حضرت]] رو به سوی [[مردم]] کرده و فرمودند: “من سهم خود و [[بنی عبدالمطلب]] را بر شما (سائلین) بخشیدم”. [[مهاجرین]] با دیدن این [[عمل]] [[حضرت]] گفتند: هر چه سهم ماست به [[رسول خدا]]{{صل}} بخشیدیم. [[انصار]] نیز گفتند: هر چه سهم ماست به [[رسول خدا]]{{صل}} بخشیدیم.
در این هنگام اقرع بن حابس گفت: “اما من و [[طایفه]] [[بنی‌تمیم]] سهم خود را نمی‌بخشیم”. [[عیینة بن حصن]] هم گفت: “من و [[طایفه]] بنی [[فزاره]] نیز نمی‌بخشیم”. [[عباس بن مرداس]] نیز گفت: “من و [[بنی‌سلیم]] نیز نمی‌بخشیم”. در این لحظه [[طایفه]] [[بنی‌سلیم]] گفتند: بلکه هر چه سهم ماست برای [[رسول]] خداست!
در این هنگام [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: “هرکس درباره [[اسرا]] از [[حق]] خود بگذرد، به جای هر اسیری که برگردانده شود سهمی از [[غنایم]] داده می‌شود. [[مسلمانان]] چون چنین دیدند [[زنان]] و [[فرزندان]] را برگرداندند و در آخر، [[رسول خدا]]{{صل}} [[اموال]] را بین [[مسلمین]] تقسیم فرمودند<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۱۱-۳۱۶.</ref>.
[[رسول اکرم]]{{صل}} به هر یک از بزرگان [[عرب]] که جزو {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} بودند، سهمی عطا کردند تا بدان وسیله به [[دین اسلام]] میل بیشتری پیدا کنند و این کار مایه [[هدایت]] آنان شود که در میان آنان به اقرع بن حابس<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۳۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۵ و ۱۹۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ص۲۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۷.</ref> اصد شتر عطا فرمودند<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۳۱۵.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۷۰.</ref>.


==[[اسلام آوردن]] اقرع بن حابس==
==[[اسلام آوردن]] اقرع بن حابس==
پس از [[فتح مکه]]، اقرع بن حابس همراه با [[عطارد بن حاجب]]، [[زبرقان بن بدر]]، [[قیس بن عاصم]] و جماعتی از اشراف [[بنی‌تمیم]]<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۲۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۲۳۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر ۱، ص۱۴۱؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۴، ص۱۳۹.</ref> وارد [[مسجدالنبی]]{{صل}} شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را از پشت حجره با صدایی بلند صدا زد. این صدا زدن به گونه‌ای بود که [[حضرت]] از فریاد او [[اذیت]] شد و پنج [[آیه]] ابتدای [[سوره حجرات]] در این باره نازل شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۴۷۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۷. </ref>.
سپس اقرع بن حابس<ref>منادی ابوبکر بوده است. (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۴۱).</ref> فریاد زد: “ای [[محمد]]! تحسین من بسیار [[نیکو]] و [[مذمت]] من بسیار [[زشت]] است”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۸۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. [[حضرت]] از [[خانه]] خارج شد و فرمود: “خدای عزوجل نیز چنین است”<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۲، ص۶۰؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۸۸.</ref>.
[[حضرت]] به آنها فرمودند: “چه می‌گویید”؟ آنها گفتند: ما افرادی از [[قبیله]] تمیم هستیم، شاعر و سخنگوی خودمان را آورده‌ایم تا با شما سخن بگوید”. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: “برای [[شعر]] و [[شاعری]] برانگیخته نشده‌ام و به [[افتخار]] کردن هم [[مأمور]] نگشته‌ام؛ هر چه دارید بیاورید”.
اقرع بن حابس به [[جوانی]] از خودشان گفت: “برخیز و [[فضایل]] خود و طایفه‌ات را بیان کنه، [[جوان]] به پا ایستاد و گفت: {{عربی|الحمد لله الذی جعلنا خیر خلقه و آتانا اموالا نفعل فیها مانشاء فنحن خیر من اهل الارض، اکثرهم سلاحا، فمن انکر علینا قولنا فلیأت بقول احسن من قولنا و بفعال هو افضل من فعالنا}}؛ [[ستایش]] مخصوص خدایی است که ما را [[بهترین]] مخلوق قرار داده و به ما اموالی داده که هر طور بخواهیم [[مصرف]] می‌کنیم؛ بنابراین ما [[بهترین]] جمعیت روی [[زمین]] هستیم که [[اسلحه]] ما از همه بیشتر است. هر کس منکر گفتار ماست گفتاری بهتر از گفتار ما و کرداری [[برتر]] از [[کردار]] ما بیاورد.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ثابت بن قیس بن شماس]] [[انصاری]] که سخن‌گوی [[حضرت]] بود، فرمود: “برخیز و جوابش را بگو”؛ ثابت برخاست و چنین گفت:
{{عربی|الحمدلله احمده و استعینه و أومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله دعا المهاجرین من بنی عمه احسن الناس وجوها و اعظم الناس أحلاما فاجابوه و الحمد لله الذی جعلنا انصاره و وزراء رسوله و عزا لدینه فنحن نقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا اله الا الله فمن قالها منع منا نفسه و ماله و من اباها قاتلناه و کان رغمه فی الله تعالی علینا هینا، اقول قولی هذا و اسغفرالله للمؤمنین و المؤمنات}}؛ [[حمد]] و ثنا مخصوص خداست، او را [[ستایش]] می‌کنم و از او [[یاری]] و کمک می‌خواهم و به او [[ایمان]] می‌آورم و بر او تکیه می‌کنم و [[گواهی]] می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه که [[شریک]] ندارد، نیست و [[گواهی]] می‌دهم که [[محمد]]{{صل}} [[بنده]] و فرستاده اوست. [[مهاجرین]] را از پسر عموهایش که چهره‌شان درخشان‌ترین چهره جمعیت و عقل‌شان از همه افراد زیادتر است، [[دعوت]] نمود و ایشان هم [[دعوت]] او را پاسخ دادند و [[خدا]] را [[ستایش]] می‌کنم که ما را [[یاوران]] خود و [[وزیران]] پیامبرش و [[عزیز]] کنندگان دینش قرار داد. آن‌قدر با [[مردم]] می‌جنگیم تا آن‌که به [[یگانگی خدا]] [[گواهی]] دهند. هر که کلمه [[شهادت]] را گفت، [[جان]] و مالش را [[حفظ]] کرده و هر کس [[امتناع]] ورزید با او [[جهاد]] می‌کنیم و به [[خاک]] مالیدن بینی او در [[راه خدا]] بر ما آسان است. این را گفتم و برای مردان و [[زنان]] [[مؤمن]] از [[خدا]] [[طلب]] [[مغفرت]] می‌کنم.
در این موقع زبرقان به مردی از ایشان گفت: “برخیز و در ضمن اشعاری [[فضایل]] اقوامت را بیان کن”. آن مرد هم این اشعاری سرود(...). [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: “[[حسان بن ثابت]] را حاضر کنید”، حسان آمد و [[حضرت]] به وی فرمود که جواب ایشان را بگو.
در این موقع اقرع بن حابس برخاست و رو به افراد همراهش کرد و گفت: “سخن‌گوی ما سخن گفت، سخن‌گوی آنان بهتر بود! شاعر ما اشعاری سرود، شاعر ایشان بهتر و [[برتر]] بود! سپس به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نزدیک شده و گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ الله‌}} و [[مسلمان]] شد.
در این هنگام [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: {{متن حدیث|لا یضرک ما کان قبل هذا}}؛ از این پس نگران گذشته خود مباش و ([[اعمال بد]] گذشته تو) ضرری به تو نخواهد رساند<ref>اسباب النزول، واحدی، ص۶۱-۲۶۰؛ تفسیر البحر المحیط، أبی حیان، ج۸، ص۱۰۷؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۸۶-۳۸۵.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۷۳.</ref>.


==اقرع بن حابس و [[اصحاب صُفّه]]==
==اقرع بن حابس و [[اصحاب صُفّه]]==
روزی [[سلمان فارسی]]، [[بلال]]، [[عمار یاسر]]، [[صهیب]]، [[خبّاب]] و جماعتی دیگر از [[فقرا]] و [[مساکین]] و [[اصحاب]] صفّه<ref>کسانی که از وطن خود هجرت کرده و به مدینه آمده بودند و به خاطر نداشتن محل سکونت، در حجره‌هایی که در اطراف مسجدالنبی{{صل}} ساخته شده بود، ساکن بودند.</ref> [[خدمت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نشسته بودند. در این حال اقرع بن حابس و [[عیینه بن حصن]] نزد [[حضرت]] آمدند آنها از حضور این افراد ناراحت شدند و به [[حضرت]] گفتند: یا [[رسول الله]]! بهتر است این افراد را از اطراف خود برانید یا آن‌که وقتی ما در [[خدمت]] شما هستیم آنان را نپذیرید و پس از آن‌که ما بیرون رفتیم ایشان نزد شما بیایند، چرا که اشراف و بزرگان [[عرب]] [[خدمت]] شما می‌آیند و [[دوست]] نداریم که ایشان را با ما در یک مجلس ببینند. در این موقع [[جبرییل]] فرود آمدند و این [[آیات]] را از سوی [[خداوند عزوجل]] به [[رسول خدا]]{{صل}} نازل کرد:
{{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ * وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَهَؤُلَاءِ مَنَّ الله عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَلَيْسَ الله بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ}}<ref>«و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی * و چنین آنان را با یکدیگر آزمودیم تا به فرجام بگویند: “آیا از میان ما (تنها) اینانند که خداوند بر آنها منّت نهاده است؟” آیا خداوند به سپاسگزاران داناتر نیست؟» سوره انعام، آیه ۵۲-۵۳.</ref>.
هم‌چنین برای رفع [[نگرانی]] [[اصحاب صفه]] نیز [[خدای متعال]] این [[آیه]] را فرو فرستاد:
{{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما! پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.</ref>.
پس از [[نزول]] این [[آیات]] هرگاه [[اصحاب صفه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} می‌آمدند، ایشان پیش‌دستی کرده و بر آنان [[سلام]] می‌نمود و بیشتر اوقات در [[خدمت]] [[حضرت]] حضور داشتند و تا وقتی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} حاضر بود آنها نیز می‌نشستند و هرگاه ایشان می‌رفتند آنها هم می‌رفتند<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۷۳.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۷۸.</ref>.


==حضور در [[جنگ‌ها]]==
==حضور در [[جنگ‌ها]]==
اقرع بن حابس در زمان [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} در غزوه‌های [[فتح مکه]]، [[حنین]] و حضراء [[طائف]] حضور داشت. از آن پس در زمان [[ابوبکر بن ابی قحافه]] در دومة جندل ([[جنگی]] در اطراف [[شام]]) نیز شرکت کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴؛ الأعلام، زرکلی، ج۲، ص۵.</ref> و همراه [[خالد بن ولید]] در [[جنگ]] [[اهل عراق]] و [[فتح]] [[انبار]] به عنوان مقدمه [[لشکر]] خالد جنگید<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۷۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۲؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۷۹.</ref>.


==اقرع بن حابس و [[مالیات]] [[بحرین]]==
==اقرع بن حابس و [[مالیات]] [[بحرین]]==
در زمان [[خلیفه اول]]، اقرع بن حابس و [[زبر قان بن بدر]] نزد [[ابوبکر]] آمدند و گفتند: [[مالیات]] [[بحرین]] را به ما واگذار نما، ما هم ضمانت می‌کنیم احدی از [[قوم]] ما از شما روی برنگرداند. [[ابوبکر]] نیز چنین کرد و نامه‌ای در این باره به دست [[طلحه]] نوشته شد و [[ابوبکر]] برای [[تأیید]] آن، [[طلحه]] را همراه نوشته نزد [[عمر بن خطاب]] فرستاد. هنگامی که [[نامه]] به دست [[عمر]] رسید و از نوشته آن باخبر شد، نه تنها [[نامه]] را [[امضا]] ننمود بلکه آن را پاره کرد و از بین برد و به آنان گفت: “شما چه امتیاز و کرامتی بر ما دارید؟” در این هنگام [[طلحه]]، [[خشمگین]] نزد [[ابو بکر]] آمد و گفت: “آیا تو [[خلیفه]] و [[امیر]] هستی یا [[عمر]]؟” [[ابوبکر]] گفت: “بلکه [[عمر]]! اما فقط [[حکومت]] با من است” و سپس ساکت شد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۰- ۱۹۴.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۰.</ref>.


==سرانجام اقرع بن حابس==
==سرانجام اقرع بن حابس==
[[عبدالله بن عامر]] ([[عبدالله بن عمر]]) اقرع بن حابس را در رأس لشکری برای [[فتح]] [[خراسان]] (جوزجان) فرستاد<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۸۷؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۲۸۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰.</ref> و [[مسلمین]] با [[پیروزی]]، [[خراسان]] را [[فتح]] کردند. در برخی از گزارش‌های [[تاریخی]] بر [[حکمرانی]] اقرع بن حابس بر [[خراسان]] و وفاتش در آنجا در زمان [[خلیفه سوم]] و بر وجود نسلی از او در آن مکان اشاره شده است. اما برخی از [[روایات]] می‌گویند سپاهِ عازم شده به [[خراسان]] ناکام ماند و اقرع به همراه ده فرزندش در زمان [[خلیفه دوم]] در واقعه پرموک کشته شدند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۳؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۰ </ref> و در برخی از کتاب‌ها به وجود [[اختلاف]] درباره زمان [[وفات]] اقرع اشاره شده است<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۲.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۰.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۷۷: خط ۴۰:
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
{{صحابه}}
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش