شرک در قرآن: تفاوت میان نسخهها
←منابع
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
#{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«یا (آن مشرکان) میانجیهایی به جای خداوند برگزیدند بگو: و آیا اگر چه اختیار چیزی را نمیداشتند و خرد نمیورزیدند (باز هم آنان را میانجی میگزیدید)؟» سوره زمر، آیه ۴۳.</ref>. | #{{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«یا (آن مشرکان) میانجیهایی به جای خداوند برگزیدند بگو: و آیا اگر چه اختیار چیزی را نمیداشتند و خرد نمیورزیدند (باز هم آنان را میانجی میگزیدید)؟» سوره زمر، آیه ۴۳.</ref>. | ||
#{{متن قرآن|مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«خداوند فرزندی نگزیده است و با وی هیچ خدایی نیست که (اگر میبود) در آن صورت هر خدایی آفریده خویش را (با خود) میبرد و بر یکدیگر برتری میجستند؛ پاکا که خداوند است از آنچه وصف میکنند» سوره مؤمنون، آیه ۹۱.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>. | #{{متن قرآن|مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«خداوند فرزندی نگزیده است و با وی هیچ خدایی نیست که (اگر میبود) در آن صورت هر خدایی آفریده خویش را (با خود) میبرد و بر یکدیگر برتری میجستند؛ پاکا که خداوند است از آنچه وصف میکنند» سوره مؤمنون، آیه ۹۱.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>. | ||
==شرک در دایره المعارف قرآن کریم== | |||
واژه [[شِرک]]، مصدر از ریشه "ش - ر - ک" و به معنای انباز گرفتن در انجام دادن کاری، یا همتا قائل شدن است.<ref> المصباح، ص۳۱۱، "شرک".</ref> در برخی کاربردها [[شرک]] به معنای حِصّه و نصیب به کار رفته است.<ref> المصباح، ص۳۱۱. </ref> بسیاری از لغویان در توضیح این ریشه، آن را به معنای شرکت دانستهاند.<ref>جمهرة اللغه، ج۲، ص۷۳۲؛ اساس البلاغه، ج۱، ص۳۲۸، "شرک".</ref> ابنفارس یکی از دو معنای اصلی شرک را مقارنت و شرکت دانسته است؛ به این معنا که چیزی به گونهای میان دو نفر باشد که هیچیک به [[تنهایی]] [[حق تصرف]] در آن را نداشته باشد.<ref> معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۲۶۵، "شرک".</ref> مصطفوی در تحقیق ریشه "ش ـ ر ـ ک" و در [[کوشش]] برای بازگرداندن همه کاربردهای آن به معنایی واحد، بر این نظر تأکید کرده که معنای اصلی این ریشه، تقارن دو یا چند نفر در عملی یا امری است؛ به گونهای که برای هر یک از آنان بهره یا تأثیری در آن عمل یا امر باشد.<ref> التحقیق، ج۶، ص۴۸، "شرک".</ref> | |||
کاربرد واژه شرک و مشتقات آن در اصطلاح [[قرآن]] و [[علوم اسلامی]] هماهنگ با معنای لغوی آن و به مفهوم [[شریک قائل شدن برای خدا]] در امور مختص به او، مانند وجوبِ وجود، [[الوهیت]]، [[معبود]] بودن و [[تدبیر]] [[شئون]] [[آفریدگان]] است <ref>بحار الانوار، ج۳، ص۳. </ref> و [[مشرک]] کسی است که به [[یگانگی خدا]] [[ایمان]] نداشته باشد، یا در یکی از [[مقامات]] ویژه خدایی، چیزی را [[شریک]] او بداند و برای موجودی جز [[خدا]] "[[استقلال]] در تأثیر" قائل باشد. | |||
شرک همانند [[توحید]]، مراتب مختلفی دارد. [[شرک]] بودن برخی مصادیق به [[سختی]] تشخیصپذیر است. این گونه شرک که از آن به "[[شرک خفی]]" یاد میشود با برخی [[مراتب توحید]] سازگار است؛ یعنی [[انسان]] را از جرگه [[موحدان]] خارج نمیکند، گرچه با [[توحید کامل]] هم فاصله دارد، از همین رو برخی شرک اصطلاحی را به شرک بزرگ ([[اثبات]] شریک برای خدا) و شرک کوچک (عدم توحید [[خالص]]) قسمت کردهاند<ref>مفردات، ص۴۵۲، "شرک".</ref>.<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله "شرک"]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref> | |||
==شرک در قرآن کریم== | |||
در [[قرآن کریم]] مسئله شرک، [[آیات]] فراوانی را به خود اختصاص داده است؛ به گونهای که تنها واژه [[شرک]] و مشتقات آن نزدیک به ۲۰۰ بار در [[قرآن]] آمده است. بیشترین کاربرد مشتقات شرک در قالب باب اِفعال بوده و شکلهای {{متن قرآن|أَشْرَكُوا}}، {{متن قرآن|يُشْرِكُونَ}}، {{متن قرآن|تُشْرِكُونَ}}، {{متن قرآن|شُرَكَاءُ}} و {{متن قرآن|مُشْرِكِينَ}} بیشترین بسامد [[قرآنی]] را دارند. باب اِفعال از "شرک" به همان معنای ثلاثی مجرد به کار رفته است.<ref> المصباح، ص۳۱۱، "شرک".</ref> افزون بر این، در [[آیات]] بسیاری با تعابیر آلهه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ}}<ref>«و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید نه شما را یاوری میتوانند کرد و نه به خود یاری میرسانند» سوره اعراف، آیه ۱۹۷.</ref>، اَصنام {{متن قرآن|وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}}<ref>«و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بتهایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.</ref>، ارباب {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.</ref>، اَنداد {{متن قرآن|الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«آنکه زمین را برای شما بستر و آسمان را سرپناهی ساخت و از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزییی برآورد، پس برای خداوند، دانسته همتایانی نیاورید» سوره بقره، آیه ۲۲.</ref>، اَوثان {{متن قرآن|وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ}}<ref>«و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بتهایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفتهاید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار میکند و هر یک از شما به دیگری لعنت میفرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.</ref>؛ نُصُب {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>، بَعْل {{متن قرآن|أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ}}<ref>«آیا (بت) بعل را (به پرستش) میخوانید و بهترین آفریدگاران را وا مینهید؟» سوره صافات، آیه ۱۲۵.</ref> و نیز نامهای خاص بتهای [[لات]]، عُزّی، مَنات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى}}<ref>«آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟» سوره نجم، آیه ۱۹.</ref> و ۵ [[بت]] [[قوم نوح]]، یعنی وَدّ، [[سُواع]]، [[یَغوث]]، نَسر و [[یَعوق]] {{متن قرآن|وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا}}<ref>«و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.</ref> به موضوع شرک پرداخته است. | |||
تعبیرهای {{متن قرآن|مَعَ اللَّهِ}} در آیاتی مانند {{متن قرآن|لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا}}<ref>«با خداوند خدایی دیگر قرار مده که نکوهیده بییاور فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۲.</ref> و {{متن قرآن|مِنْ دُونِ اللَّهِ}} و {{متن قرآن|مِنْ دُونِهِ}} مانند {{متن قرآن|قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا}}<ref>«(به مشرکان) بگو: کسانی را که به جای او (خدا) میپندارید فرا بخوانید آنگاه (خواهید دید که) توان گرداندن بلا از شما و هیچ دگرگونی (دیگر) را ندارند» سوره اسراء، آیه ۵۶.</ref> و {{متن قرآن| غَيْرُ اللَّهِ }}<ref>«جز خداوند» سوره انعام، آیه ۴۶.</ref> نیز در [[مقام]] بیان شرک مشرکاناند. | |||
همچنین در قرآن در مواردی به [[مشرک]] از آن جهت که در [[اعتقاد]] خویش، برخی از [[شئون]] خداوندی را [[انکار]] میکند، "[[کافر]]" نیز اطلاق شده است که در این فرض، شماری از آیات دربردارنده تعبیر [[کفر]] نیز مفهوم شرک را دربر میگیرد. [[قرآن کریم]] در موارد فراوانی از [[عمل]] [[بتپرستان]] به "کفر" تعبیر کرده است. {{متن قرآن|أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا}}<ref>«پس آیا کافران پنداشتهاند که (میتوانند) بندگان مرا به جای من دوست بگیرند؛ ما بیگمان دوزخ را (سرای) پذیرایی برای کافران کردهایم» سوره کهف، آیه ۱۰۲.</ref>، {{متن قرآن|فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنگاه، آن (کتاب آسمانی) را انکار کردند و به زودی خواهند دانست» سوره صافات، آیه ۱۷۰.</ref> [[الحاد]] که در لغت به معنای [[انحراف]] از وسط و میل به کنار است نیز با مفهوم شرک هماهنگ است؛ زیرا در قرآن به معنای انحراف از [[توحید]] و میل به شرک به کار رفته است: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید! و آنان را که در نامهای خداوند کژاندیشی میکنند وانهید، به زودی بدانچه میکردهاند کیفر میبینند» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.</ref> با توجه به [[تقابل]] مفهومی شرک با مفاهیم [[اخلاص]]، [[ایمان]]،<ref>معجم الفروق اللغویه، ص۴۵۴ - ۴۵۵. </ref> [[توحید]]، [[ربوبیت الهی]] و حنفیت ([[تمایل]] از [[گمراهی]] به [[راستی]] و [[اعتدال]])، همه [[آیات]] بیانگر مراتب مختلف [[توحید]] و آیات [[ایمان]] نیز بر [[نفی]] [[شرک]] دلالت میکنند؛ همچنین شرک، با مفاهیم [[بتپرستی]]، [[عبادت غیر خدا]]، [[ریا]] و بسیاری از موضوعات [[قرآنی]] دیگر پیوند دارد. | |||
[[قرآن کریم]] در این آیات از [[آلوده]] بودن [[اقوام]] پیشین به انواع شرک و به موازات آن از [[کوشش]] [[پیامبران الهی]] برای [[مبارزه]] با شرک، به ویژه شرک [[ربوبی]] و [[شرک عبادی]]، یاد کرده است. در این آیات، ضمن [[نکوهش]] [[مشرکان]] به سبب فاصله گرفتن از [[فطرت توحیدی]] خویش، به زمینهها و آثار شرک اشاره شده است.<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله "شرک"]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref> | |||
==اقسام شرک== | |||
شرک در برابر توحید است و همانند توحید، اقسام ذاتی، صفاتی، افعالی و [[عبادی]] دارد. از یک منظر هم میتوان شرک را به شرک در حوزه [[عقیده]] و شرک در حوزه عمل قسمت کرد که در این صورت [[شرک ذاتی]]، صفاتی و افعالی در قلمرو عقیده و شرک عبادی در عرصه عمل جای میگیرد. | |||
۱===. شرک ذاتی=== | |||
شرک ذاتی به معنای [[باور]] به دو یا بیش از دو [[واجب]] الوجود و [[غنی]] بالذات در [[نظام هستی]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸، "توحید در قرآن".</ref> به نظر میرسد نه در عصر [[نزول قرآن]] و نه در هیچ دورهای کسی چنین باوری نداشته است؛ زیرا [[پیروان]] همه مکاتب معهود شرک، در محدوده [[خالقیت]]، [[ربوبیت]]، [[الوهیت]] و [[عبادت]] [[مشرک]] هستند نه در مرتبه ذات.<ref> المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref> البته شرک ذاتی از مصادیق بارز شرک است و [[معتقد]] به آن از دایره [[اسلام]] و [[جهانبینی توحیدی]] خارج است و همه [[احکام فقهی]] [[شرک]] بر چنین کسی مترتب است. گرچه برخی [[آیه]] "لا تَتَّخِذوا اِلـهَینِ اثنَینِ" (نحل / ۱۶، ۵۱) را ناظر به شرک ذاتی دانستهاند،<ref> تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷. </ref> به نظر میرسد [[اعتقاد]] به [[ثنویّت]] اگرچه با [[شرک ذاتی]] [[بیگانه]] نیست، دو موضوع متفاوتاند، چنانکه [[آیه]] "لَو کانَ فیهِماءالِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا" ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۲) نیز به اقسام دیگر [[شرک]] ناظر است. (تفصیل بیشتر => همین مقاله: [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] با [[انکار الوهیت]] غیر [[خدا]]) با این حال، [[آیات]] بیانگر [[توحید]] به وضوح شرک ذاتی را [[نفی]] میکنند؛<ref>نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸ - ۵۷۹. </ref> از جمله آیات "لَیسَ کَمِثلِهِ شیءٌ"([[شوری]] / ۴۲، ۱۱)، "هُوَ اللّهُ الوحِدُ" (زمر / ۳۹، ۴) و "ولَم یَکُن لَهُ کُفُوًا اَحَد". ([[اخلاص]] / ۱۱۲، ۴) | |||
۲.=== [[شرک صفاتی]]=== | |||
[[اعتقاد]] به اینکه [[صفات الهی]] با [[ذات خداوند]] مغایرند و وجودی مستقل از ذات او دارند، شرک صفاتی است. لازم اعتقاد به جدا بودن صفات ذاتی مانند [[علم]] از [[ذات خدا]]، تعدد قدما و شرک است. در این مبحث [[کلامی]]، [[معتزله]] قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی شدهاند.<ref>المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹. </ref> به نظر میرسد این دیدگاه با آیاتی که [[خداوند]] را به صفات کمالی مانند [[حیات]]: "هُوَ الحَی" ([[مؤمن]] / ۴۰، ۶۵)، علم: "و اللّهُ بِکُلِّ شیءٍ [[عَلیم]]" ([[نساء]] / ۴، ۱۷۶) و [[قدرت]]: "و هُوَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیر" ([[ملک]] / ۶۷، ۱) متصف میکنند، در [[تعارض]] است.<ref>اوائل المقالات، ص۵۶. </ref> [[اشاعره]] به زاید بودن صفات بر ذات نظر دادهاند <ref> شرح المواقف، ج۸، ص۴۵. </ref> که لازم این قول ترکب خداوند از ذات و صفات هفتگانه حیات، علم، قدرت، [[اراده]]، [[سمع]]، [[بصر]] و تکلم زاید بر ذات (اعتقاد به قدمای ثمانیه) و نیز احتیاج خداوند به امری خارج از ذات است که با احدیت و بساطت خدای متعالی در "قُل هُوَ اللّهُ اَحَد" (اخلاص / ۱۱۲، ۱) و احتیاج با غنای خدا: "هُوَ الغَنِی" (فاطر / ۳۵، ۱۵) ناسازگار است. این گونه شرک که در دقتهای [[علمی]] [[متکلمان]] بروز میکند و عموم [[مردم]] از آن [[آگاهی]] ندارند، تنها [[شرک خفی]] است و موجب خروج از قلمرو [[اسلام]] و [[توحید]] نمیشود، هرچند با [[کمال توحید]] ناسازگار است، چنانکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ضمن بیان صفات نامحدود [[خدا]]، کمال [[اخلاص]] را در [[نفی]] صفات زاید بر ذات میداند؛ زیرا قائل شدن به صفات زاید بر ذات مستلزم گونهای از [[شرک]] است.<ref> مجموعه آثار، مطهری، ج۲، ص۱۰۲. </ref> [[امامیه]] در این موضوع به عینیت صفات با [[ذات الهی]] [[معتقد]] شدهاند، تا هم صفات کمالی خدا محفوظ بماند، هم مستلزم شرک نباشد.<ref>الکافی، ج۱، ص۱۱۱؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۴. </ref> براساس روایتی، [[امام رضا]]{{ع}}درباره کسانی که به زیادت صفات بر ذات قائل شدهاند فرموده است که اینان [[خدایان]] متعددی را [[معبود]] خود کرده و از [[ولایت]] ما بهرهای ندارند و خدا همیشه ذاتاً [[دانا]]، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بیناست و از آنچه [[مشرکان]] و [[اهل]] [[تشبیه]] میگویند مبرا و بسیار [[برتر]] است.<ref> التوحید، ص۱۴۰. </ref> | |||
۳. ===[[شرک افعالی]]=== | |||
این شرک در برابر توحید اَفعالی است و از آنجا که [[توحید افعالی]] به معنای [[اعتقاد]] به منتهی شدن همه امور و حرکتها و تأثیر و تأثرهای عالم به ذات الهی است: "و اَنَّ اِلی رَبِّکَ المُنتَهی" ([[نجم]] / ۵۳، ۴۲)، شرک افعالی به معنای [[باور]] به اثرگذاری غیر خدا در امور عالم است. مهمترین اقسام شرک افعالی، هماهنگ با اقسام توحید افعالی عبارتاند از شرک در [[خالقیت]]، [[مالکیت]]، [[ربوبیّت]]، [[رزاقیت]] و ولایت. <ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۱۲۳. </ref> | |||
ا. ====شرک در خالقیت==== | |||
شرک در خالقیت بدین معناست که [[انسان]] بر خلاف نگاه [[توحیدی]] که [[خالق]] همه چیز را خدا میداند: "لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ" (انعام / ۶، ۱۰۲)، به گونهای غیر خدا را در [[خلق]] برخی امورْ مستقل یا [[شریک]] خدا بداند.<ref>جهان بینی توحیدی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۶۴ - ۶۷. </ref> [[قرآن کریم]] با [[صراحت]] [[شرک]] در خالقیت را نفی کرده و چنین باوری را [[نکوهیده]] است: "هَل مِن خـلِقٍ غَیرُ [[اللّه]]" (فاطر / ۳۵، ۳) و هرگاه از [[خالق]] بودن دیگران سخن گفته، آن [[خلقت]] را مستقل نمیداند، بلکه به [[اراده خدا]] دانسته و از جمله [[آفرینش]] پرندگان به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}}را "به [[اذن خدا]]" میداند: "و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیــئَةِ الطَّیرِ بِاِذنی" ([[مائده]] / ۵، ۱۱۰) و اگر از آفرینندههایی دیگر سخن میگوید، [[خلقت]] همه آنها را در طول [[خدا]] دانسته و خدا را [[بهترین]] آفریننده میداند: "فَتَبارَکَ اللّهُ اَحسَنُ الخـلِقین". (مؤمنون / ۲۳، ۱۴) استناد آفرینش همه موجودات به خدا در آیاتی مانند "اللّهُ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ" (زمر / ۳۹، ۶۲؛ رعد / ۱۳، ۱۶) تخصیصناپذیر است. بطلان [[شرک]] در [[خالقیت]] از آن روست که اگر در [[جهان]]، شیئی [[آفریده]] خدای متعالی نباشد یا مستلزم [[وجوب]] آن شیء است یا باید مخلوق [[واجب]] دیگری باشد که این دو فرض بر اساس [[توحید واجب الوجود]] باطلاند، یا باید به صورت تصادف و بیعلّت فاعلی پدید آمده باشد که این فرض نیز [[باطل]] است.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۰۰، "توحید در قرآن".</ref> به نظر میرسد شرک در [[مالکیت]] در برابر [[توحید در مالکیت]] که برخی آن را مستقل و در عرض خالقیت قرار دادهاند در مبحث خالقیت قابل طرح است؛ زیرا مالکیت بر هستی ریشه در خالقیت آن دارد. | |||
در هر حال، [[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار با مضامین گوناگون همه هستی را از آنِ خدا میداند: "للّهِ ما فِی السَّمـوتِ و ما فِی الاَرضِ" (بقره / ۲، ۲۸۴) و هرگونه شرک در مالکیت را [[نفی]] میکند و اعلام میکند که معبودهای [[مشرکان]] هموزن ذرهای در [[آسمانها]] و در [[زمین]] [[مالک]] نیستند: "قُلِ ادعُوا الَّذینَ زَعَمتُم مِن دونِ اللّه لا یَملِکونَ مِثقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمـوتِ و لا فِی الاَرضِ و ما لَهُم فیهِما مِن شِرکٍ و ما لَهُ مِنهُم مِن ظَهیر" ([[سبأ]] / ۳۴، ۲۲)؛ به گونهای که حتی [[انسان]] را مالک[[چشم]] و گوش خود نمیداند: "اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ و الاَبصـرَ" ([[یونس]] / ۱۰، ۳۱) و [[مالکیت]] پوست هسته خرمایی را هم از دیگران [[نفی]] میکند: "و الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِهِ ما یَملِکونَ مِن قِطمیر" (فاطر / ۳۵، ۱۳) و به [[صراحت]] [[عبادت غیر خدا]] را [[نکوهش]] میکند؛ زیرا هیچ کس جز [[خدا]] [[مالک]] سود و زیان نیست: "قُل اَتَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] ما لایَملِکُ لَکُم ضَرًّا و لا نَفعًا" ([[مائده]] / ۵، ۷۶)؛ همچنین خدا به [[رسول اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] میدهد [[شرک]] در مالکیت را نفی کرده و به [[مردم]] اعلام کند که وی مالک هیچ گونه سود و زیانی نیست: "قُل لا اَملِکُ لِنَفسی ضَرًّا و لا نَفعًا اِلاّ ما شاءَ اللّهُ" ([[یونس]] / ۱۰، ۴۹)؛ نیز اعلام کند که برای دیگران هم مالک زیان و [[هدایتی]] نیست: "قُل اِنّی لا اَملِکُ لَکُم ضَرًّا و لا رَشَدا". ([[جنّ]] / ۷۲، ۲۱) سرّ نفی شرک در مالکیت از [[رسول خدا]]{{صل}}این است که [[پیروان]] [[متعصب]] و [[دوستان]] [[جاهل]]، او را از [[مقام]] [[بندگی]] به مقام خدایی بالا نبرند <ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۱. </ref> و البته دیگر [[انسانها]] نیز جایگاه خدا را بدانند. | |||
این [[عقیده]] که [[جهان]] به دلیل برخورداری از [[خوبیها]] و [[بدیها]] دو [[خالق]] دارد، در قلمرو شرک در [[خالقیت]] قرار میگیرد. [[اعتقاد]] یادشده از تعریفهای رایج اصطلاح "[[ثنویت]] *" است. این دیدگاه که به [[مجوسیان]] نسبت داده شده، یزدان را آفریننده خوبیها و [[اهریمن]] را خالق [[پلیدیها]] دانسته است.<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۲۴۴. </ref> [[آیه]] ۱۰۰ [[سوره انعام]] / ۶ گروهی را به سبب [[شریک]] گرفتن [[جنیان]] برای خدا [[نکوهیده]] است: "و جَعَلوا للّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ". شماری از [[مفسران]]، این آیه را به مشرکانی ناظر دانستهاند که به دو مبدأ [[خیر و شرّ]] قائلاند و جنّ و به تعبیری اهریمن را مبدأ [[شرور]] میدانند؛<ref> تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۱۷۵؛ تفسیر ابو السعود، ج۳، ص۱۶۷ - ۱۶۸. </ref> همچنین برخی مفسران با کمک [[روایات]]، آیه ۱سوره انعام / ۶ را اشاره به دو مبدأ [[نور]] و [[تاریکی]] و به عبارتی [[خیر و شر]] میدانند: "اَلحَمدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ و جَعَلَ الظُّلُمـتِ و النّورَ"<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۴. </ref>. [[آیه]] ۱۵۸ [[سوره]] صافّات / ۳۷ را نیز با عقیدهای مرتبط میدانند که یزدان و [[اهریمن]] را دو [[برادر]] انگاشته که یکی آفریننده خیر و دیگری آفریننده [[شر]] است.<ref> مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹. </ref> [[شرک]] در [[خالقیت]] در قالب [[باور]] به [[ثنویّت]] و وجود اهریمن در [[خلق]] [[شرور]]، افزون بر اینکه با [[ادله]] [[توحید واجب الوجود]] ناسازگار است، از دو جهت دیگر نیز مردود دانسته شده است: اولاً [[شرّ]] مطلق در عالم وجود ندارد. ثانیاً [[شر نسبی]] هم از عدم [[وجود خیر]] ناشی است؛ نه آنکه خود امری وجودی و نیازمند مبدأ باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۰، "توحید در قرآن".</ref> گفتنی است که [[اعتقاد]] به "[[استقلال]]" دیگر موجودات در خالقیت و اثرگذاری در عرض [[خداوند]]، به [[شرک]] میانجامد و مطلق باور به [[نظام]] علّی و معلولی در [[جهان هستی]] مستلزم شرک نیست،<ref>الالهیات، ج۲، ص۵۱ - ۵۲. </ref> از این رو [[نفی]] نظام علت و معلول در [[جهان]] از سوی [[اشاعره]] با غرض اجتناب از شرک نارواست، چنانکه دیدگاه مفوّضه در [[تفویض]] که بر اساس آن [[انسان]] را در خلق [[افعال]] خود مستقل میدانند و برای [[خدا]] هیچ گونه نقشی قائل نیستند، مردود و شرک به شمار میآید؛ گرچه آثار [[فقهی]] بر این نوع شرک مترتب نمیشود. | |||
ب. ====شرک در [[ربوبیت]]==== | |||
[[ربوبیّت]] از ریشه "ر - ب - ب" مصدر جعلی به معنای پروراندن و [[تدبیر]] کردن است.<ref>مفردات، ص۳۳۶، "رب".</ref> [[ربّ]] از صفات فعلی خدا از همین ریشه و به مفهوم پرورنده است. شرک در ربوبیّت در [[تقابل]] با [[توحید]] در ربوبیّت به معنای قائل شدن نقش برای غیر خدا در پروراندن جهان هستی و [[تدبیر]] آن است. [[قرآن کریم]] بر پیوند میان [[ربوبیّت]] و [[خالقیت]] دلالت دارد: "یـاَیُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم والَّذینَ مِن قَبلِکُم" (بقره / ۲، ۲۱)، از این رو میتوان براساس پذیرش خالقیت [[خدا]] بر [[اثبات]] [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] [[شرک]] در [[ربوبیت]] [[استدلال]] کرد؛ با این بیان که [[خالق]] عالم فقط خداست و هر خالقی [[ربّ]] و مدبّر است و در نتیجه، ربّ و مدبّر عالم فقط خداست. این [[برهان]] با فرض تفکیک مقوله ربوبیّت از خالقیّت است، در حالی که این فرض نیز وجود دارد که اساساً ربوبیّت را گونه و جلوهای از خالقیت به شمار آوریم که در نتیجه با نفی شرک در خالقیت، [[شرک]] در ربوبیت هم منتفی میشود؛ با این بیان که ربوبیّت به مفهوم اعطای کمال و پروراندن و پیش بردن گام به گام مربوب به سوی [[هدف]] است که خود گونهای از [[خلق]] است و به تعبیری ربّ برای پروراندن مربوب خود کمال و پیوند میان کمال و مستکمل را میآفریند؛ به تعبیر دیگر، گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، در تحلیل [[عقلی]]، بازگشت ربوبیت به خالقیت است؛ زیرا تربیب، [[تربیت]]، اداره و تدبیر هرچیز عبارت است از دادن کمالها و اوصاف و [[ارزاق]] مورد نیاز آن شیء و چون اعطای کمالها به شیئی مستکمل امری [[تکوینی]] است نه اعتباری و قراردادی، تکمیل و [[تربیت]]، با ایجاد ربط میان آن شیء و [[کمال وجودی]] مساوی است و [[آفرینش]] کمال برای شیء خاص، خود نوعی [[خلقت]] و در نتیجه، ربّ همه اشیاء همان خالق آنهاست.<ref>تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref> تلازم میان ربوبیت و خالقیت را میتوان از [[آیه]] "اِنَّ رَبَّـکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ فی سِتَّةِ اَیّامٍ" ([[یونس]] / ۱۰، ۳) استفاده کرد. این آیه با تأکید به مخاطبان خود اعلام میکند از آنجا که شما خالقیت خدا را پذیرفتهاید، باید ربّ بودن او را نیز بپذیرید؛ زیرا ربوبیت شعبهای از خالقیت است.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۷. </ref> تلازم [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] از این روست که تنها [[خالق]] شیء از [[هویت]] و ذات و نیز از عوامل و موانع کمال آن شیء [[آگاه]] است و [[قدرت]] آن را دارد که امور آن شیء را [[تدبیر]] کند، نه موجودی که با آن [[بیگانه]] است.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۳. </ref> بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، یکی از بیشترین مواجهههای [[پیامبران]] با [[مشرکان]] درباره [[شرک]] [[ربوبی]] بوده است. به نظر میرسد بیشتر مشرکانی که [[قرآن کریم]] به مناسبتی باورهای آنها را گزارش کرده است، به خدای یگانه و خالقیت او نسبت به [[جهان]]، اعتراف داشتند: "و لَئِن سَاَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ لَیَقولُنَّ اللّهُ" ([[لقمان]] / ۳۱، ۲۵)؛ ولی میپنداشتند که [[تدبیر امور عالم]] به موجوداتی مانند [[فرشتگان]]، [[جنّ]]، [[ستارگان]]، [[ارواح]] [[مقدس]] و به تعبیر [[قرآن]] "ارباب" واگذار شده است. بر این اساس، مشرکان برای فرشتگان، قدّیسان و اجرام آسمانی به نوعی ربوبیت قائل بوده و هر یک از آنها را در بخشی از عالم دارای نقش مستقل میپنداشتند و از همین رو برای آنها [[احترام]] خاصی قائل بودند، تمثال و مجسمههای آنها را میساختند، از آنها برای [[شفای بیماران]] و [[نزول]] [[باران]] و دفع خطر کمک میخواستند، در برابر آنها [[کرنش]] و [[بندگی]] میکردند و به آنها تبرّک میجستند.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۳، "توحید در قرآن".</ref> کاربرد پرشمار اسم "[[ربّ]]" در قرآن کریم بیانگر اهتمام قرآن به [[توحید ربوبی]] و [[نفی]] شرک در [[ربوبیّت]] است. این اسم نزدیک به ۱۰۰۰ بار در قرآن آمده است و پس از لفظ [[جلاله]]"[[اللّه]]" بیشترین کاربرد را دارد. شمول [[ربوبیت الهی]] بر همه چیز در عالم که از تعابیر فراگیری مانند "اَلحَمدُ للّه رَبِّ العـلَمین" ([[حمد]] / ۱، ۲)، "رَبُّ کُلِّ شیءٍ" (انعام / ۶، ۱۶۴) و "رَبُّ السَّمـوتِ و الاَرضِ و ما بَینَـهُما" ([[مریم]] / ۱۹، ۶۵) استفاده میشود، برای [[ربوبیت غیر خدا]] و شرک ربوبی جایی نگذاشته است. | |||
همچنین قرآن کریم افزون بر کاربرد [[وصف]] "ربّ" برای [[خدا]]، مظاهر گوناگون ربوبیّت را از خدا میداند که در نتیجه برای [[ربوبیت غیر خدا]] و [[شرک]] [[ربوبی]] جایی نمیگذارد؛ مظاهری مانند رزقرسانی (بقره / ۲، ۲۱۲)، [[عزّت]] بخشیدن و به [[ذلّت]] کشاندن ([[آلعمران]] / ۳، ۲۶)، اعطای [[فرمانروایی]] و سلب آن (آلعمران / ۳، ۲۶)، بخشیدن فرزند دختر یا پسر ([[شوری]] / ۴۲، ۴۹)، گردش دادن شب و [[روز]] ([[حجّ]] / ۲۲، ۶۱)، [[میراندن]] و [[زنده کردن]] ([[نجم]] / ۵۳، ۴۴) و [[تدبیر امور عالم]] در همه مراتب. ([[سجده]] / ۳۲، ۵) برخی، گستردگی قلمرو مصادیق [[ربوبیت]] را از مفهوم [[ربّ]] استفاده کرده و بر این باورند که اسم ربّ بر همه [[افعال الهی]] دلالت میکند و اسمای حسنایی مانند [[خالق]]، [[بارئ]]، [[مصوّر]]، قهّار، [[وهّاب]]، [[رزّاق]]، [[فتّاح]]، [[قابض]]، [[باسط]]، [[حافظ]]، [[رافع]]، [[معزّ]]، [[مذلّ]]، لطیف، خبیر، [[حلیم]]، رقیب، باعث، [[شهید]]، مبدئ، [[معید]]، [[محیی]]، [[ممیت]]، [[نافع]]، ضار و [[غفور]] را دربر میگیرد؛<ref>المنار، ج۱، ص۴۲. </ref> همچنین برخی ربّ را پس از کلمه جلاله [[اللّه]]، جامع همه [[صفات جمال]] و جلال و از جمله حروف [[اسم اعظم]] [[خداوند]] دانستهاند.<ref> اسماء اللّه الحسنی، ص۱۳۱ - ۱۳۲. </ref> بر اساس روایتی، ربّ بزرگترین نام خداست.<ref>روض الجنان، ج۱، ص۶۹. </ref> اطلاق و فراگیری [[ربوبیت خدا]] و نیز نامتناهی بودن این ربوبیت مستلزم این است که ربوبیت در [[خدا]] منحصر است؛ زیرا ربوبیت فراگیر و نامحدود برای ربوبیت دیگران جایی نمیگذارد، از همین رو در [[آیه]] ۲ [[سوره حمد]] / ۱ با تأکید، همه [[عوالم]] را زیرمجموعه [[ربوبیت الهی]] معرفی کرده است: "اَلحَمدُ للّه رَبِّ العـلَمین"<ref>تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۷. </ref> و اساساً به جز خدا کسی واجد همه [[کمالات]] نیست تا بتواند به اقتضای [[ربوبیّت]]، آن را به مربوبهای خود [[افاضه]] کند؛<ref> القرآن و العقل، ج۲، ص۲۳. </ref> همچنین [[قرآن]] ربوبیّت غیر خدا را دارای [[مفسده]] میداند و به روش برهانی و در قالب [[قیاس]] استثنایی و بیان [[تالی]] فاسدِ تعدّد [[خدایان]] دارای ربوبیّت، آن را در خدا منحصر دانسته و از دیگران [[نفی]] میکند: "لَو کانَ فیهِما ءالِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا" ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۲)<ref> الالهیات، ج۲، ص۶۷. </ref> و در قالب [[جدل]] از زبان [[حضرت یوسف]]{{ع}}، با استفهام انکاری، [[ربوبیت خداوند]] یگانه [[قهار]] را در برابر [[ربوبیت]] [[خدایان]] گوناگون متعین میداند: "ءَاَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَیرٌ اَمِ اللّهُ الوحِدُ القَهّار". ([[یوسف]] / ۱۲، ۳۹)(۱۲) بیتردید، مشکل اساسی بسیاری از [[بتپرستان]]، [[شرک]] در ربوبیت بود و [[باور]] به وجود ارباب و مدبّرهای مستقل در [[تدبیر]] هستی، آنان را به [[عبادت بتها]] میکشاند.<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۲. </ref> ماجرای [[ابراهیم]] در [[تقابل]] با مشرکانی که اجرام آسمانی را میپرستیدند، گویای این [[حقیقت]] است که آنها با وجود اینکه [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] را مخلوق [[خدا]] میدانستند، میپنداشتند که تدبیر بخشی از امور عالم به آنها [[تفویض]] شده است و از همینرو ابراهیم{{ع}} افول و غروب این اجرام را دلیل روشنی بر [[نفی]] ربوبیت اجرام آسمانی میداند؛ زیرا اقتضای تدبیر و ربوبیت، اِشراف و [[سیطره]] مستمر مدبِّر بر امور موجودِ مدبَّر است که با غروب و [[غیبت]] ناسازگار است: "فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هـذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الآفِلین * فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغًا قالَ هـذا رَبّیفَلَمّا اَفَلَ قالَ لَئِن لَم یَهدِنی رَبّی لاَِکونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالّین * فَلَمّا رَءَا الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هـذا رَبّی هـذا اَکبَرُ فَلَمّا اَفَلَت قالَ یـقَومِ اِنّی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکون * اِنّی وجَّهتُ وجهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمـوتِ و الاَرضَ حَنیفًا و ما اَنا مِنَ المُشرِکین". (انعام / ۶، ۷۶ - ۷۹)<ref>مفاهیم القرآن، ج۱، ص۳۳۹. </ref> به گفته [[علامه طباطبایی]]، جمله "فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الآفِلین" دلیلی بر ابطال ربوبیت ستارگان است؛ زیرا با [[غروب]]ستارگان، تداوم تدبیر و [[ربوبیّت]] آنها ممکن نیست.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> [[علامه]] در توضیح این [[استدلال]] ادامه داده است که ربوبیّت با محبوبیّت ملازم است؛ زیرا از یک سو ربوبیّت ارتباطی [[حقیقی]] میان [[ربّ]] و مربوب است که جذب [[تکوینی]] مربوب به سوی ربّ و [[تبعیّت]] مربوب از ربّ را در پی دارد و از سوی دیگر چیزی که غروب میکند و پس از دستیابی به آن از دست میرود، نمیتواند [[محبوب]] مربوب باشد. بنابراین لازم است که [[ربّ]] [[ثبات]] و استقرار داشته باشد و از [[مرگ]] و زوال و غروب و خفاء به دور باشد و این خود برهانی است که هرگونه [[شرک]] در [[ربوبیت]] را [[باطل]] و [[نفی]] میکند.<ref> المیزان، ج۷، ص۱۷۷. </ref> برخی [[مفسران]] در توضیح [[استدلال]] [[ابراهیم]]{{ع}}به افول در نفی [[ربوبیّت]] غیر [[خدا]] گفتهاند که [[برهان]] افول بر حدوث و امکان آفل و نیاز او به [[محدث]] و [[واجب]] الوجود بالذات دلالت دارد؛ زیرا افول و حرکت نشانه حدوث و هر حادث نیازمند به قدیم است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۲. </ref> برخی نیز با تعبیری دیگر گفتهاند که افول، حرکت است و هر حرکتی محرّکی دارد و [[سلسله]] محرکها باید به یک محرّک نامتحرک ختم شود و آن [[خداوند]] متعالی است،<ref>المیزان، ج۷، ص۱۸۶. </ref> از همین رو ابراهیم{{ع}}به [[صراحت]] هرگونه اثرگذاری اجرام آسمانی را نفی کرده و با ایجاد پیوند میان [[خالقیت]] و ربوبیّت، به صراحت به [[مشرکان]] اعلام میکند که ربّ آنان پروردگاری است که [[آسمانها]] و [[زمین]] را [[آفریده]] است: "قالَ بَل رَبُّـکُم رَبُّ السَّمـوتِ و الاَرضِ الَّذی فَطَرَهُنَّ". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۶) | |||
ج. ====شرک در [[حاکمیت]]==== | |||
[[قرآن کریم]] از [[فرمانروایی]] بر عالم، به "[[مُلک]]" تعبیر کرده <ref> تفسیر نسفی، ج۱، ص۵۵۱؛ تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۸۶۴. </ref> و هرگونه شرک در آن را از غیر خدا نفی کرده: "و لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ" ([[اسراء]] / ۱۷، ۱۱۱) و این حاکمیت را مختص خداوند دانسته است: "للّهِ مُلکُ السَّمـوتِ و الاَرضِ و ما بَینَهُما". ([[مائده]] / ۵، ۱۷) این جمله در [[آیه]] ۱۸ [[سوره مائده]] / ۵ نیز آمده و در آیه ۱۲۰ همین [[سوره]] با تعبیر "للّهِ مُلکُ السَّمـوتِ و الاَرضِ و ما فیهِنَّ" آمده است. این [[آیات]] عام و فراگیر که با هیچ گونه تخصیصی سازگار نیست، خود به [[صراحت]] هرگونه [[شرک]] در [[حاکمیت]] را [[نفی]] میکنند. از آنجا که [[حاکمیت مطلق]] و بیحدّ و مرز از آنِ [[خدا]] و او "[[مالک]] الملک" است، به هر کس بخواهد میبخشد و از هرکس بخواهد باز میستاند: "قُلِ اللهُمَّ مـلِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ و تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ". ([[آلعمران]] / ۳، ۲۶) از [[فرمانروایی خدا]] بر هستی با اسم "[[المَلِک]]" یاد شده است: "لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدّوسُ" ([[حشر]] / ۵۹، ۲۳) که از نگاه [[توحیدی]] کسی جز خدا چنین جایگاهی ندارد. | |||
[[ادله]] نفی شرک در [[خالقیت]]، [[شرک]] در حاکمیت را نیز نفی میکند؛ زیرا به نظر میرسد حاکمیت و [[فرمانروایی]] نیز از [[شئون]] [[مالکیت]] و خالقیت است و [[خالق]] و مالک [[حقیقی]] جدای از فرمانروایی نیست، چنانکه برخی [[مفسران]] گفتهاند که [[خدای سبحان]] هم مالک است و هم [[مَلِک]] و مالکیت حقیقی او از [[مُلک]] [[تکوینی]] او منفک نیست، بر خلاف مالکیت و مُلکِ اعتباری که ممکن است از یکدیگر جدا باشند؛ همانند کسی که مالک [[مالی]] است؛ ولی بر اثر دور افتادن از آن و عدم امکان [[تصرف]]، نسبت به آن مَلِک نیست.<ref> نک: المیزان، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۳۵؛ تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۴۱۸، "توحید در قرآن".</ref> از آیات پیشگفته به وضوح استفاده میشود که هرگونه شرک در حاکمیت و [[سلطه]] منتفی است؛ زیرا سلطه [[الهی]] عمومیّت و [[جامعیت]] دارد و هر گونه [[ملک]] و سلطه و نفوذی در عالم فرض شود تحت سلطه خداست.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۱۸. </ref> از حاکمیت مطلق [[خداوند]] بر عالَم، [[حق حاکمیت]] [[تشریعی]] او نیز استفاده میشود؛ یعنی تنها خداوند[[حق]] [[قانونگذاری]] و [[جعل احکام]] دارد. اطلاق [[حکومت الهی]] از آیاتی نظیر "اِنِ الحُکمُ اِلاّ للّهِ" (انعام / ۶، ۵۷) و "لَهُ الحُکمُ" ([[قصص]] / ۲۸، ۷۰) استفاده میشود. بنابراین، [[شریک]] دانستن غیر [[خدا]] در [[جعل]] و [[تنفیذ احکام]]، [[شرک]] به شمار میآید. برخی، از این [[شرک]] به "شرک [[ربوبی]] [[تشریعی]]" تعبیر کرده و آن را به معنای پذیرش [[قوانین]] و مقررات غیر [[الهی]] در [[زندگی فردی]] یا [[اجتماعی]] معنا کرده و بر این اساس، دو نمونه [[تاریخی]] [[قرآنی]] برای آن گفتهاند: یک. [[مسیحیان]] دچار شرک در [[تشریع]] بودند. به تصریح [[قرآن کریم]]، آنان [[دانشمندان]] و [[راهبان]] خود و [[حضرت مسیح]]{{ع}}را [[ربّ]] خود میدانستند: "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَـهُم اَربابًا مِن دونِ [[اللّه]] و المَسیحَ ابنَ مَریَمَ". ([[توبه]] / ۹، ۳۱) بر اساس [[روایات]]، مسیحیان هرگز علمای خود را نپرستیدند، بلکه [[حلال و حرام]] خودساخته و [[احکام]] خلاف آنان را پذیرفتند و از این طریق تحت [[ربوبیت]] آنها درآمدند. در روایتی، [[امام صادق]]{{ع}} [[سوگند]] یاد میکند که [[احبار]] و [[رهبان]] [[مردم]] را به [[عبادت]] خود [[دعوت]] نکردند و اگر هم دعوت میکردند، مردم نمیپذیرفتند، بلکه [[علما]] [[حلال]] را [[حرام]] و حرام را حلال کردند و مردم نیز بیتحقیق، از آنها پذیرفتند.<ref>نور الثقلین، ج۲، ص۲۰۹. </ref> دو. فراعنه [[مصر]] نیز گرفتار شرک در [[حاکمیت]] تشریعی و برای خود [[حق]] [[قانونگذاری]] قائل بودند و مردم را به [[اطاعت]] از خود فرا میخواندند. آنان [[نزول]] [[باران]] و [[رویش گیاهان]] را از سوی خود نمیدانستند، بلکه مردم را به اطاعت و [[تبعیت]] از احکام و آرای خود دعوت میکردند و [[سعادت]] مردم را در عمل به فرمانهای خود میدانستند: "قالَ فِرعَونُ ما اُریکُم اِلاّ ما اَری و ما اَهدیکُم اِلاّ سَبیلَ الرَّشاد". ([[غافر]] / ۴۰، ۲۹)<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۲. </ref> | |||
۴. ===[[شرک عبادی]]=== | |||
شرک عبادی به معنای نهایت [[خضوع]] و تذلل [[انسان]] در برابر کسانی است که آنها را در [[تدبیر]] برخی [[شئون]] عالم اثرگذار و مستقل بداند.<ref>معالم التوحید فی القرآن، ص۳۸۴. </ref> از آنجا که این [[شرک]] در عمل [[ظهور]] مییابد، به آن "[[شرک عملی]]" نیز گفتهاند. این گونه شرک، با [[اعتقاد]] به برخی اقسام [[توحید]] سازگار است، از همین رو بیشتر مردمی که [[قرآن کریم]] [[شرک]] آنها را گزارش کرده است به رغم اعتراف به توحید در ذات و [[خالقیت]]، به [[شرک عبادی]] [[مبتلا]] بودهاند. شرک عبادی به صورتهای گوناگون مانند [[بتپرستی]]، [[سجده]] و بر [[خاک]] افتادن برای غیر [[خدا]] و [[ریا]] در انجام [[اعمال]] تحققپذیر است که البته برخی از اقسام آن [[شرک خفی]] به شمار میآید و موجب خروج از دایره [[اسلام]] نمیشود. (برای تفصیل بیشتر => ادامه مقاله، شرک خفی) از [[ادله]] نافی اقسام شرک نظری میتوان برهانی برای [[نفی]] شرک در [[عبادت]] اقامه کرد؛ زیرا بر اساس ادله نفی شرک در [[اندیشه]] و [[باور]]، روشن میشود که جز خدا [[واجب]] الوجودی که [[زمامدار]] هستی باشد نیست و هرچه غیر اوست در همه جهات، ممکن و محتاج است. این گزاره خود صغرای [[برهان]] بر نفی شرک عبادی است. در کبرای این [[قیاس]] گفتهاند که هیچ موجودی جز واجب الوجود و [[غنی]] بالذات که [[ربوبیت]] در انحصار اوست [[استحقاق]] [[بندگی]] ندارد و نتیجه گرفتهاند که غیر خدا که همه ممکن و محتاجاند [[شایستگی]] [[معبود]] بودن ندارند.<ref>نک: المیزان، ج۷، ص۲۹۱. </ref> این برهان را از [[آیات قرآن]] میتوان استفاده کرد؛ از جمله، [[آیات]] ۹۵ - ۱۰۲ [[سوره انعام]] / ۶ پس از آنکه بر خالقیت خدا تأکید و هرگونه [[ثنویت]] را نفی کرده و به شئون مختلفی از تدبیر و ربوبیت او همانند [[نزول]] [[باران]]، احیای [[زمین]]، روزی رسانی به [[بندگان]] و [[هدایت]] [[انسانها]] اشاره کردهاند، نتیجه گرفتهاند که خدا [[ربّ]] و [[پروردگار]] شماست و هیچ معبودی جز او که آفریننده همه چیز است، شایستگی پرستیده شدن ندارد. پس او را بپرستید و از [[پرستش]] غیر او بپرهیزید: "ذلکمُ اللّهُ رَبُّکُم لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ خـلِقُ کُلِّ شی ءٍ فَاعبُدوهُ و هُوَ عَلی کُلِّ شیءٍ [[وکیل]]"<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۷، ص۱۸۰. </ref>. (انعام / ۶، ۱۰۲) از [[آیات قرآن کریم]] به روشنی استفاده میشود که بیشتر [[اقوام]] [[پیامبران]]، گرفتار [[انحراف]] [[شرک]] در [[عبادت]] بودهاند، از همینرو [[مبارزه]] با [[شرک عبادی]] و [[دعوت]] [[مردم]] به [[توحید در عبادت]] مهمترین [[رسالت]] همه پیامبران بوده است: "و لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللّهَ و اجتَنِبُوا الطّـغوتَ". (نحل / ۱۶، ۳۶) [[قرآن]] خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}میفرماید پیش از تو هیچ [[پیامبری]] را نفرستادیم، مگر اینکه [[خدا]] به او [[وحی]] کرد که جز من معبودی سزاوار پرستش نیست. پس همه مرا بپرستید: "و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلاّ نوحی اِلَیهِ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنا فَاعبُدون". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۵) فعلِ مضارع "نُوحی" که بیانگر استمرار است میرساند که بازداشتن مردم از [[شرک]] در عبادت و دعوت آنها به [[توحید عبادی]] در طول [[تاریخ]] همواره به پیامبران یادآوری میشده است.<ref>پیام قرآن، ج۳، ص۲۱۷. </ref> بررسی [[آیات قرآن]] درباره یکایک پیامبران نشان میدهد که دعوت به [[عبادت خدا]] و [[وانهادن]] پرستش [[بتها]]، همواره محوریترین موضوع دعوت آنها بوده است. فقط با نگاهی گذرا به [[آیات]] بیانکننده سرگذشت پیامبران [[اولوا العزم]]، روشن میشود که مهمترین انحراف اقوام آنان، شرک در عبادت و پرستش تندیسها، و محوریترین موضوع [[تبلیغ]]، اجتناب از [[بت]] * پرستی و [[دعوت به توحید]] [[عبادی]] بوده است؛ از جمله، بر اساس [[آیه]] ۵۹ [[سوره اعراف]] / ۷، [[نوح]]{{ع}} که نخستین [[پیامبر]] اولوا العزم بود، به [[قوم]] [[بتپرست]] خود گفت خدا را بپرستید که جز او خدایی نیست: "لَقَد اَرسَلنا نوحًا اِلی قَومِهِ فَقالَ یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرُهُ". [[ابراهیم]]{{ع}} نیز با استفهام انکاری قوم خویش را به سبب [[عبادت غیر خدا]] [[نکوهش]] کرده: "اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]]" (انبیاء / ۲۱، ۶۶) و آنها را به عبادت خدا فراخوانده است: "اعبُدُوا اللّهَ و اتَّقوهُ". (عنکبوت / ۲۹، ۱۶) [[موسی]]{{ع}} نیز پس از آنکه [[بنیاسرائیل]] معبودی همانند آلهه [[بتپرستان]] از او خواستند، چنین درخواستی را از روی [[نادانی]] خواند: "و جـوَزنا بِبَنی اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهًا کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون" ([[اعراف]] / ۷، ۱۳۸) و هنگامی که از [[عیسی]]{{ع}} در [[قیامت]] پرسیده میشود که آیا تو پیروانت را به [[پرستش]] خود و مادرت فراخواندهای؟ آن [[حضرت]] با منزه دانستن [[خداوند]] از هرگونه [[شریک]]، اعلام میکند که چنین [[دعوت]] ناحقی را به زبان نیاورده است و تأکید میکند که تنها چیزی را گفته که از سوی [[خدا]] [[فرمان]] داشته و آن پرستش [[پروردگار]] [[یکتا]] و یگانه است: "و اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریَمَ ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذونی و اُمِّی اِلـهَینِ مِن دونِ [[الله]] قالَ سُبحـنَکَ ما یَکونُ لِی اَن اَقولَ ما لَیسَ لی بِحَقٍّ... * ما قُلتُ لَهُم اِلاّ ما اَمَرتَنی بِهِ اَنِ اعبُدوا اللّهَ رَبّی و رَبَّـکُم."... ([[مائده]] / ۵، ۱۱۶ - ۱۱۷) [[قرآن کریم]] [[خاتم پیامبران]]، [[حضرت محمد]] بن عبداللّه{{صل}} را نیز مخاطب قرار داده و از [[حکم]] پروردگار خبر میدهد که از [[شرک عبادی]] اجتناب کرده و فقط خداوند را [[عبادت]] کنید: "و قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ". ([[اسراء]] / ۱۷، ۲۳) | |||
==پیوند شرک عبادی با [[شرک]] [[ربوبی]]== | |||
از [[آیات قرآن کریم]] به روشنی استفاده میشود که [[اقوام]] [[پیامبران پیشین]] و بتپرستانی که [[قرآن]] [[زندگی]] آنها را گزارش کرده، از رهگذر شرک در [[ربوبیّت]] و [[باور]] به [[تدبیر]] برخی امور عالم از سوی غیر خدا به شرک عبادی میگراییدند و موجودی را که به [[گمان]] خود در [[شئون]] مختلف هستی مؤثر میپنداشتند به [[امید]] کسب سود یا دفع زیان عبادت میکردند. بنابراین [[شرک عبادی]] آنها در [[شرک]] [[ربوبی]] ریشه داشت، از این رو [[پیامبران]]، مستمر به آنها تأکید میکردند که غیر [[خدا]] هیچگونه نقش مستقلی در [[تدبیر]] عالم ندارد. | |||
با بهرهگیری از مجموع [[آیات قرآن]] در این زمینه میتوان برهانی را این گونه اقامه کرد: ارباب و آلهه [[ربوبیت]] ندارند و کسی که ربوبیت ندارد [[شایستگی]] [[معبود]] بودن ندارد. در نتیجه، ارباب و آلهه (غیر خدا) شایستگی [[عبادت]] ندارند، از همینرو در [[آیات]] فراوانی که از زبان پیامبران گزارش شدهاند، اقتضائات ربوبیت، مانند روزیرسانی، [[هدایت]] و [[اضلال]]، نفع و ضرر رساندن، ایجاد [[زندگی]] و [[مرگ]] و [[سلامت]] و [[مرض]]، از معبودهای غیر [[حقیقی]] [[نفی]] شدهاند، تا در نتیجه صلاحیت آنها برای عبادت منتفی باشد؛ از جمله، [[ابراهیم]]{{ع}} با [[استدلال]] به همین [[برهان]] در مواجهه با [[آزر]]، او را به سبب عبادت موجوداتی که از شنیدن و دیدن بیبهرهاند و سود و زیانی ندارند [[نکوهش]] کرده است: "یـاَبَتِ لِمَ تَعبُدُ ما لایَسمَعُ و لا یُبصِرُ و لا یُغنی عَنکَ شیئا". ([[مریم]] / ۱۹، ۴۲) خدا دانستن [[بتها]] و معبودانی که در هیچ امری و از جمله در رزقرسانی نقشی ندارند را [[بهتان]] دانسته است و [[باور]] درست را که [[رزق]] از سوی خداست و او باید عبادت شود به آنها متذکر میشود: "اِنَّما تَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] اَوثـنًا و تَخلُقونَ اِفکًا اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه لا یَملِکونَ لَکُم رِزقًا فَابتَغوا عِندَ اللّه الرِّزقَ و اعبُدوهُ."... (عنکبوت / ۲۹، ۱۷) [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[صراحت]] به [[مشرکان]] اعلام میکند که من معبودهای شما را نمیپرستم، بلکه اللّه را که مرگ و زندگی در دست اوست، میپرستم: "قُل یـاَیُّهَا النّاسُ اِن کُنتُم فی شَکٍّ مِن [[دینی]] فَلا اَعبُدُ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه و لـکِن اَعبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفـکُم و اُمِرتُ اَن اَکونَ مِنَ المُؤمِنین". ([[یونس]] / ۱۰، ۱۰۴) از این [[آیه]] به روشنی استفاده میشود که فقدان شایستگی معبودهای مخاطبان [[آیه]] به سبب فقدان [[ربوبیت]] آنها در موضوع [[مرگ]] و [[زندگی]] است. | |||
[[آیات]] ۶۳ - ۶۴ [[سوره انعام]] / ۶ در قالب استفهام تقریری از مخاطبان میپرسد که چه کسی شما را از دشواریهایی که در تاریکیهای خشکی و دریا برایتان پدید میآید [[رهایی]] میبخشد؟ در هنگامه [[سختیها]] شما او را آشکارا و با [[فروتنی]] و نیز در [[نهان]] میخوانید و [[عهد]] میکنید که اگر ما را از این [[مهلکه]] برهاند، از سپاسگزاران خواهیم شد. خداست که شما را از آن سختیها و از هر اندوهی دیگر [[نجات]] بخشد؛ آنگاه شما [[پیمان]] خود را میشکنید و برای او [[شریک]] قرار میدهید: "قُل مَن یُنَجّیکُم مِن ظُلُمـتِ البَرِّ و البَحرِ تَدعونَهُ تَضَرُّعًا و خُفیَةً لَئِن اَنجـنا مِن هـذِهِ لَنَکونَنَّ مِنَ الشّـکِرین * قُلِ اللّهُ یُنَجّیکُم مِنها و مِن کُلِّ کَربٍ ثُمَّ اَنتُم تُشرِکون". از آنجا که [[عبادت]] [[خدایان دروغین]] از سوی [[مشرکان]] بر پایه [[امید]] یا [[ترس]] نهاده شده است، [[خداوند]] در شماری از آیات، [[خدایان]] را به [[ناتوانی]] از سود و زیانرسانی [[وصف]] کرده است تا هرگونه اقتضایی را برای [[عبادت غیر خدا]] [[نفی]] کند،<ref>المیزان، ج۷، ص۱۴۳. </ref> از همین رو [[ابراهیم]]{{ع}} در [[رویارویی]] با [[بتپرستان]]، آنان را به سبب [[پرستش]] خدایانی که سود و زیان ندارند [[نکوهیده]] است: "اَفَتَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] ما لا یَنفَعُکُم شیئاً و لا یَضُرُّکُم". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۶۶) [[رسول خدا]]{{صل}} نیز مشرکان را مخاطب قرار داده و با استفهام انکاری میپرسد: "قُل اَنَدعوا مِن دونِ اللّه ما لا یَنفَعُنا و لا یَضُرُّنا" (انعام / ۶، ۷۱)؛ نیز با لحنی خاص پرستشگران بتهای بیسود و زیان و شفاعتخواهان از چنین موجوداتی را نکوهیده است: "و یَعبُدونَ مِن دونِ اللّه ما لایَضُرُّهُم و لا یَنفَعُهُم و یَقولونَ هـو ٔ لاءِ شُفَعـو ٔ نا عِندَاللّه". ([[یونس]] / ۱۰، ۱۸) آیه ۱۰۶ [[سوره یونس]] / ۱۰ به [[صراحت]] از عبادت خدایان بیسود و زیان و از گرفتار شدن در [[شرک عبادی]] و [[ظلم]] [[پرهیز]] داده است: "و لاتَدعُ مِن دونِ [[اللّه]] ما لا یَنفَعُکَ و لا یَضُرُّکَ فَاِن فَعَلتَ فَاِنَّکَ اِذًا مِنَ الظّـلِمین". [[قرآن کریم]] در شماری از [[آیات]] بر این نکته پای فشرده که معبودهای ساختگی نه تنها برای دیگران توان جذب سود و دفع زیان ندارند، برای خود نیز نمیتوانند جلب [[منفعت]] و دفع ضرری داشته باشند، از همینرو [[قرآن]] انسانهای گرفتار در شرک عبادی را [[نکوهیده]] که با وجود اینکه [[ربوبیّت]] همه هستی مختص خداست، چرا آنان غیر [[خدا]] را که حتی [[مالک]] سود و زیان برای خویش نیست به [[ولایت]] و [[سرپرستی]] گرفتهاند: "قُل مَن رَبُّ السَّمـوتِ و الاَرضِ قُلِ اللّهُ قُل اَفاتَّخَذتُم مِن دونِهِ اَولِیاءَ لا یَملِکونَ لاَِنفُسِهِم نَفعًا و لا ضَرًّا" (رعد / ۱۳، ۱۶) و این معبودان حتی [[قدرت]] [[یاری]] خود را ندارند: "اَم لَهُم ءالِهَةٌ تَمنَعُهُم مِن دونِنا لا یَستَطیعونَ نَصرَ اَنفُسِهِم". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۴۳) [[آیه]] ۲۱ [[سوره بقره]] / ۲ به [[صراحت]] میان [[عبادت]] و [[ربوبیت]] پیوند برقرار کرده و [[حکم]] "اعبُدُوا" را بر [[وصف]] "رَبَّکم" معلق کرده است و تعلیق حکم عبادت بر وصف ربوبیت، بیانگر علیت وصف یادشده برای [[ضرورت]] عبادت است: "یَا اَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُم".<ref> تسنیم، ج۲، ص۳۶۲. </ref> | |||
==[[مبارزه]] با شرک عبادی با [[انکار الوهیت]] غیر خدا== | |||
در شماری از آیات، با [[نفی]] [[الوهیت]] غیر خدا بر نفی شرک عبادی [[استدلال]] شده است؛ با این بیان که غیر خدا "اِله" نیست و تنها [[اله]] [[شایسته]] عبادت است و در نتیجه، غیر خدا شایسته عبادت نیست.<ref> نک: معالم التوحید فی القرآن، ص۳۸۴. </ref> این [[برهان]] بر این پایه نهاده شده که "اله" را به معنای موجود مستقل در امور بدانیم، چنانکه برخی [[مفسران]] بر آناند که [[تفسیر]] "اله" به [[معبود]]، تفسیر به لازم معناست و از آنجا که "اله" [[حقیقی]] و آلههپنداری در میان [[ملل]] مختلف عبادت شده و میشوند، پنداشته شده که "اله" به معنای معبود است، در حالی که [[معبود]] بودن غیر از [[الوهیت]] است؛ زیرا [[عبادت]] به معنای [[خضوع]] عملی و قولی برای موجودی با [[اعتقاد]] به الوهیت اوست و معنای پذیرش الوهیت، [[باور]] به موجودی است که در کار خود به گونه مطلق مستقل باشد.<ref>نک. تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۲۴، "توحید در قرآن".</ref> بر این اساس، [[نفی]] آلهه بدین معناست که غیر [[خدا]] از اینرو که [[ربوبیت]] ندارد، [[شایستگی]] عبادت هم ندارد و در واقع نفی آلهه، نفی همزمان [[شرک]] [[ربوبی]] و [[شرک عبادی]] است. | |||
آیاتی مانند "لَو کانَ فیهِماءالِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا" ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۲) و "و ما کانَ مَعَهُ مِن اِلـهٍ اِذًا لَذَهَبَ کُلُّ اِلـهٍ بِما خَلَقَ" (مؤمنون / ۲۳، ۹۱) مؤید این برداشتاند که [[اله]] به معنای معبود بودن صِرف نیست، بلکه به معنای موجود اثرگذار و مدبّر [[شایسته]] عبادت است؛ زیرا در این [[آیات]] سخن از [[تدبیر]] در [[آفرینش]] است.<ref> تفسیر ماوردی، ج۳، ص۴۴۲. </ref> [[قرآن کریم]] در یک [[پیام]] جامع، هرگونه [[الهی]] را جز [[اللّه]] نفی کرده است: "لا اِلـهَ اِلاّ هو" (بقره / ۲، ۲۵۵) و از اینرو همه باید اللّه را عبادت کنند: "یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرُهُ". ([[اعراف]] / ۷، ۵۹) قرآن کریم این جمله را از بسیاری از [[پیامبران]] مانند [[نوح]]، [[هود]]، [[صالح]] و [[شعیب]]{{عم}}نقل کرده است؛ از جمله در آیات ۶۵، ۷۳ و ۸۵ [[سوره اعراف]] / ۷ و آیات ۵۰، ۶۱ و ۸۴ [[سوره هود]] / ۱۱. نفی الوهیت غیر خدا و [[لزوم]] [[عبادت خدا]]، موضوعِ محوری [[رسالت]] همه پیامبران بوده است: "و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلاّ نوحی اِلَیهِ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنا فَاعبُدون". (انبیاء / ۲۱، ۲۵) همین مفهوم با بیانی دیگر و با استفهام انکاری طرح، و بر این نکته تأکید شده که همه [[انبیای الهی]] [[پرستش]] غیر خدا را قاطعانه محکوم کردهاند: "و سـئَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا اَجَعَلنا مِن دونِ الرَّحمـنِ ءالِهَةً یُعبَدون". (زخرف / ۴۳، ۴۵) [[آیه]] ۱۱۷ [[سوره مؤمنون]] / ۲۳ ادّعای الوهیت غیر [[خدا]] را ادّعایی بیدلیل و [[برهان]] میداند: "و مَن یَدعُ مَعَ [[اللّه]] اِلـهًا ءاخَرَ لا بُرهـنَ لَهُ بِهِ" و در [[آیه]] ۷۴ [[سوره انعام]] / ۶ از زبان [[ابراهیم]]{{ع}} [[باور]] به آلهه را [[گمراهی]] میداند: "اَتَتَّخِذُ اَصنامًا ءَالِهَةً اِنّیاَرکَ و قَومَکَ فی ضَلـلٍ مُبین". [[قرآن]] آلهه را بر خلاف باور [[بتپرستان]]، بیاثر در [[تدبیر]] [[شئون]] بتپرستان میداند و آنها حتی توان [[یاری رساندن]] به خود را نیز ندارند: "اَم لَهُم ءالِهَةٌ تَمنَعُهُم مِن دونِنا لا یَستَطیعونَ نَصرَ اَنفُسِهِم". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۴۳) از [[آیات قرآن]] استفاده میشود که گرچه [[مشرکان]] از رهگذر [[شرک]] [[ربوبی]] به شرک عبادیگراییدهاند، [[توحید ربوبی]] در [[سرشت]] و [[باطن]] آنها نهفته است. شاید از همینروست که [[خداوند]] به پیغمبرش خبر میدهد اگر از مشرکان درباره روزی دهنده [[مخلوقات]] و [[مدبر]] [[آسمانها]] و [[زمین]] بپرسی، با اندکی درنگ باز هم پاسخشان "اللّه" خواهد بود: "قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ و الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ و الاَبصـرَ و مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ و یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ و مَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقون". ([[یونس]] / ۱۰، ۳۱) بنابراین شرک در [[ربوبیت]] از بتپرستان [[نفی]] نشده است؛ زیرا این [[آیات]] صرفاً [[فطری]] بودنِ [[توحید]] را گوشزد میکنند و اینکه مشرکان نیز با کمی [[اندیشه]] و [[رجوع]] به [[فطرت]] خویش به این نتیجه خواهند رسید که آن کس که [[خالق]] است، همو نیز مدبّر و [[ربّ]] خواهد بود و [[بهترین]] [[شاهد]] بر [[درستی]] این مدعا، وجود ادات استقبال در پاسخ مشرکان است: "فَسَیقُولُون"<ref> تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۳۳۵. </ref> که در همه آیات در بردارنده سؤال از ربوبیت تکرار شده و [[بدیهی]] است که باید میان جمله "لَیَقُولُنَّ اللّه" و جمله "سَیَقُولُنَّ اللّه" فرق گذاشته شود؛ زیرا در [[ادبیات عرب]]، "[[لام]]" حرف تحقیق و "سین" حرف استقبال است و حاضر نبودن پاسخ در [[ذهن]] مشرکان و [[نیازمندی]] به اندکی [[تأمل]] را نشان میدهد. در برخی دیگر از آیات قرآن نیز، به وجود این [[توحید فطری]] نهفته، تصریح شده است. از نگاه [[قرآن]]، همه فطرتهای به [[خواب]] رفته، هنگام پیشامدهای سخت و ناگوار، مانند [[غرق]] شدن در دریا، بیدار شده و به اصل خویش باز میگردند: "فَاِذا رَکِبوا فِی الفُلکِ دَعَوُا اللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّـهُم اِلَی البَرِّ اِذا هُم یُشرِکون". (عنکبوت / ۲۹، ۶۵) [[امامان شیعه]] نیز با بهرهگیری از مضمون همین [[آیات]]، بر [[فطری]] بودنِ [[توحید]] [[استدلال]] میکردند، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}}در [[مناظره]] با ملحدی که منکر [[خدا]] بود، ضمن اعتراف گرفتن از [[امیدواری]] او به یک [[نجات دهنده]] [[غیبی]] در هنگام غرق شدن کشتی، همان نقطه امیدبخش را خدا معرفی کرد.<ref>بحار الانوار، ج۳، ص۴۱. </ref> روشن است که شخص ملحد در شرایط عادی به آن مبدأ متعالی [[باور]] ندارد. | |||
==بطلان [[شرک عبادی]] بر مبنای [[توحید خالقیت]]== | |||
[[قرآن کریم]] در آیات فراوانی با طرح مبحث [[خالقیت]] [[جهان]]، به [[رویارویی]] با شرک عبادی پرداخته، یا با طرح موضوع [[آفرینش]] هستی برای [[توحید عبادی]] زمینهسازی کرده است. از مجموع این آیات میتوان برهانی اقامه کرد که [[حدّ وسط]] آن خالقیت جهان است؛ بدین گونه که بر اساس آیات بیانگر [[توحید افعالی]]، غیر خدا کسی آفریننده جهان نیست و براساس آیاتی که میان [[عبادت]] و خالقیت پیوند ایجاد کرده است، فقط آفریننده جهان [[شایستگی]] عبادت دارد و در نتیجه، روشن میشود که غیر خدا کسی شایستگی عبادت ندارد. | |||
[[حضرت صالح]]{{ع}} پس از [[فرمان]] به [[عبادت خدا]] و [[نفی]] شرک عبادی، [[خلقت]] [[الهی]] را زمینهساز این فرمان دانسته است: "یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرُهُ هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرضِ". ([[هود]] / ۱۱، ۶۱) در توضیح استدلال به این [[آیه]] گفتهاند: هستی شما عین ذات شما نیست، پس شما مخلوق هستید و طبعاً در حدوث و بقا نیازمند به [[خالق]]. آفریننده شما نیز [[پدران]] و اجدادتان نیستند، چون هستی آنان نیز عین ذاتشان نیست. [[بت]] نیز نیست؛ زیرا بت، ساخته دست شماست و مواد آن از جماداتاند که ضعیفترین مراتب وجود را دارند، پس چیزی نیست که در [[آفرینش]] از [[خدا]] [[بینیاز]] باشد؛ چه رسد به اینکه آفریننده خود باشد. بنابراین همه اشیاء و اشخاص، مخلوق یک خالق [[غنی]] بالذات هستند و آن خداست که به همه اشیاء از جمله [[انسان]] هستی بخشید.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۱۹، "توحید در قرآن"</ref> | |||
[[قرآن کریم]] در [[آیه]] ۱۰۲ [[سوره انعام]] / ۶ امر به [[عبادت]] را با فاء، بر [[خالقیت]] فراگیر خدا متفرع کرده است. از این آیه به روشنی، [[نفی]] [[عبادت غیر خدا]] که فاقد هرگونه نقشی در آفرینش است، استفاده میشود: "ذلکمُ اللّهُ رَبُّکُم لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ فَاعبُدوهُ". [[ابراهیم]]{{ع}} [[بتپرستان]] قومش را [[نکوهش]] میکند که چرا بتهایی را که خود میتراشید عبادت میکنید؟ حال آنکه شما را و آنچه را که میسازید خدا [[آفریده]] است: "قَالَ اَتَعبُدونَ ما تَنحِتون * و اللّهُ خَلَقَکُم و ما تَعمَلون" (صافّات / ۳۷، ۹۵ - ۹۶)؛ نیز [[پرستش]] [[خدایان]] را [[نکوهیده]] است؛ خدایانی که چیزی را نمیآفرینند، بلکه خود [[خلق]] شدهاند: "و اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لا یَخلُقونَ شیئاً و هُم یُخلَقونَ". ([[فرقان]]/ ۲۵، ۳)<ref>التبیان، ج۷، ص۴۷۱. </ref> [[حضرت محمد]]{{صل}} در آیه ۷۳ [[سوره حج]] / ۲۲ [[مأمور]] شده بر این نکته تأکید کند که خدایان حتی اگر در کنار هم قرار گیرند و نیروی خود را مجتمع کنند، هرگز توانِ [[آفریدن]] مگسی را هم نخواهند داشت: "اِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ [[اللّه]] لَن یَخلُقوا ذُبابًا و لَوِ اجتَمَعوا لَه"؛ همچنین قرآن کریم به [[مشرکان]] [[حجاز]] که به [[تبعیت]] از پدران خود گرفتار [[شرک عبادی]] بوده و [[بتها]] را میپرستیدند [[فرمان]] میدهد که شما باید خدا را عبادت کنید؛ زیرا او خالق شما و پدرانتان است: "یـاَیُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم والَّذینَ مِن قَبلِکُم". (بقره / ۲، ۲۱) از این [[آیه]] استفاده میشود که محور اصلی [[عبادت]]، همان [[خالقیت]] [[معبود]] است و چون [[خداوند]] [[خالق]] همه اشیاست: "اللّهُ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ و هُوَ عَلی کُلِّ شیءٍ [[وکیل]]" (زمر / ۳۹، ۶۲) و غیر [[خدا]] خالق چیزی نیست و خالق همتای غیر خالق نخواهد بود: "اَفَمَن یَخلُقُ کَمَن لا یَخلُقُ اَفَلا تَذَکَّرون" (نحل / ۱۶، ۱۷)، عبادت منحصراً برای خدا ضروری است.<ref>تسنیم، ج۲، ص۳۶۴. </ref> | |||
==عوامل [[شرک]] ورزی== | |||
۱. [[جهالت]] (بی [[عقلی]] و [[نادانی]]) | |||
بسیاری از [[آیات قرآن کریم]]، [[جهل]] را منشأ شرک شناساندهاند. جهل در برابر [[عقل]] به معنای [[سفاهت]] و [[حماقت]] است و همانگونه که عقل به نظری (نیروی عهدهدار [[فهم]] و [[اندیشه]]) و عملی (نیروی عهدهدار [[عزم]] و [[اراده]]) قسمت میشود،<ref>حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص۳۵. </ref> جهل نیز همین دو قسم را دارد: جهلی که عامل شرک است در برابر [[عقل عملی]] قرار دارد و این [[جهل]] با برخورداری از [[علم]] و [[دانش]] سازگار است. | |||
به نظر میرسد این جهل، مهمترین عامل ایجاد، بقاء و استمرار شرک در طول [[تاریخ]] بوده است، از همین رو [[قرآن کریم]]، جهالت را ریشه [[عناد]]، [[لجاجت]] و شرک [[مشرکان]] میداند.<ref>پیرامون وحی و رهبری، ص۲۷۵. </ref> [[موسی]]{{ع}}در پاسخ [[قوم]] خود که خواستار شرک و [[بتپرستی]] شدند، آنان را که پس از [[مشاهده]] [[معجزات]] گوناگون [[الهی]]، تقاضای بتپرستی دارند، "[[جاهل]]" خطاب کرد: "قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهًا کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون" ([[اعراف]] / ۷، ۱۳۸)؛ همچنین قرآن کریم [[دعوت به شرک]] و بتپرستی را از سر جهالت و داعیان به شرک را جاهل: "قُل اَفَغَیرَ [[اللّه]] تَأمُرُونّی اَعبُدُ اَیُّهَا الجـهِلون" (زمر / ۳۹، ۶۴) و نیز مشرکانی را که از [[آیین توحیدی]] [[ابراهیم]]{{ع}} روی برمیتابند، سفیه دانسته است: "ومَن یَرغَبُ عَن مِلَّةِ اِبرهیمَ اِلاّ مَن سَفِهَ نَفسَهُ". (بقره / ۲، ۱۳۰)<ref> الکشاف، ج۱، ص۱۸۹ - ۱۹۰. </ref> جهل در برابر علم نیز به کار میرود و بر اساس [[آیات قرآن]]، از عوامل شرکورزی، [[جهل]] به مفهوم [[نادانی]] است. این [[جهل]]، سبب شده گروهی با [[حدس]] و [[گمان]]، یک [[سلسله]] علل وهمی و [[خرافی]] را برای حوادث و امور طبیعی عالم، مانند باد، [[باران]]، سیل، [[زلزله]]، امراض و [[قحطی]] [[جعل]] کنند و به مرور [[زمان]]، این علل مجعول در معرض [[پرستش]] [[مردم]] قرار گیرند و از مشتی چوب و سنگ، سودرسانی و زیانزدایی خواسته شود. شاید تأکید فراوان [[قرآن]] بر بیان علل قریب و بعید پدیدههای یاد شده برای [[تفکر]] درباره همین امر باشد.<ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۱، "توحید در قرآن".</ref> از نگاه قرآن، [[مشرکان]] در [[عقیده]] شرکآمیز خود فاقد هرگونه پشتوانه منطقی و [[علمی]] هستند و آنان گرچه به ظاهر پیرو خدایاناند، در [[حقیقت]] از حدس و گمان خود [[پیروی]] میکنند: "و ما یَتَّبِـعُ الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ [[اللّه]] شُرَکاءَ اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ و اِن هُم اِلاّ یَخرُصون". ([[یونس]] / ۱۰، ۶۶) [[ناآگاهی]] مشرکان از [[عظمت]] و [[منزلت]] [[پروردگار]] و اینکه همه هستی تحت [[تدبیر]] اوست، آنان را به [[شرک]] واداشته است و هنگامی که [[آسمانها]] و [[زمین]] به [[دست خدا]] برچیده میشوند، آشکار خواهد شد که زمام همه امور در [[اختیار]] [[خدا]] بوده و از اینکه برای او شریکی قائل شوند، منزّه است: "و ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ والاَرضُ جَمیعًا قَبضَتُهُ یَومَ القِیـمَةِ و السَّمـوتُ مَطویّـتٌ بِیَمینِهِ سُبحـنَهُ و تَعـلی عَمّا یُشرِکون". (زمر / ۳۹، ۶۷) قرآن در آیهای دیگر با همین مضمون تأکید میکند که مشرکان به زودی خواهند فهمید که چه کردهاند و چه موجودات بیاثری را پرستیدهاند: "اَلَّذینَ یَجعَلونَ مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَسَوفَ یَعلَمون". ([[حجر]] / ۱۵، ۹۶) [[رسول خدا]]{{صل}}با استفهام انکاری مشرکان را مخاطب قرار داده و میپرسد: آیا شما دانشی دارید که آن را برای ما آشکار کنید؟ و پس از این سؤال، تأکید میکند که شما از [[معارف الهی]] هیچ [[آگاهی]] ندارید و جز از حدس و گمان پیروی نمیکنید: "قُل هَل عِندَکُم مِن عِلمٍ فَتُخرِجوهُ لَنا اِن تَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ و اِن اَنتُم اِلاّ تَخرُصون". (انعام / ۶، ۱۴۸) شرکورزی [[مشرکان]]، اعم از [[شرک]] [[ربوبی]] و [[شرک عبادی]] آنها و مخلوق [[خدا]] را در [[مقام]] خدا قرار دادن، از روی [[نادانی]] است: "و جَعَلوا للّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ و خَلَقَهُم و خَرَقوا لَهُ بَنینَ و بَنـتٍ بِغَیرِ عِلمٍ سُبحـنَهُ و تَعـلی عَمّا یَصِفون" (انعام / ۶، ۱۰۰)؛ همچنین در [[آیه]] ۱۱۸ [[سوره بقره]] / ۲ از مشرکان به "الَّذینَ لا یَعلَمونَ" تعبیر کرده است. | |||
۲. [[هوای نفس]] | |||
از عوامل مهم شرکورزی، [[پیروی از هوای نفس]] است. [[خواهشهای نفسانی]] مشرکان را به اتخاذ آلهه میکشانند: "اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَی الاَنفُسُ" ([[نجم]] / ۵۳، ۲۳)؛ زیرا هواپرستانِ حقگریز، با پذیرش [[توحید]] و قبول [[دعوت انبیا]] باید در حصار حدود و [[قواعد]] [[شرعی]] قرار گیرند، درحالی که آنان میخواهند بیقید و رها باشند و در [[پیروی]] از [[نفس اماره]] هیچ محدودیتی نداشته باشند: "بَل یُریدُ الاِنسـنُ لِیَفجُرَ اَمامَه". ([[قیامت]] / ۷۵، ۵) [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] خواندن و [[عبادت غیر خدا]] را [[هوا و هوس]] مشرکان میداند و [[رسول خدا]]{{صل}}خطاب به آنان میگوید که من مانند شما به پیروی از [[هواهای نفسانی]] تن نمیدهم و [[بت]] نمیپرستم: "قُل اِنّی نُهیتُ اَن اَعبُدَ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ [[اللّه]] قُل لا اَتَّبِـعُ اَهواءَکُم قَد ضَلَلتُ اِذًا و ما اَنَا مِنَ المُهتَدین". (انعام / ۶، ۵۶) شدت تأثیر خواهشهای نفسانی در شرک و [[بتپرستی]] به گونهای است که در واقع مشرکان هواپرستاند و [[هواپرستی]] آنان را به بتپرستی کشانده است، از همین رو در برخی [[آیات]] از آنان با تعبیر "مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ" یاد شده است. | |||
در آیه ۴۳ [[سوره فرقان]] / ۲۵ به رسول خدا تأکید میکند که تو بر چنین افرادی گماشته نشدی تا بتوانی آنان را [[هدایت]] کنی: "اَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ اَفَاَنتَ تَـکونُ عَلَیهِ وَکیلا". [[هواپرستی]] میتواند همه فضای [[جان آدمی]] را فراگیرد و چنان در [[دل]] [[رسوخ]] کند که برای دریافت [[حقیقت]] هیچ روزنهای را نگذارد و به تعبیر [[قرآن]]، گوش و [[قلب]] و چشمش بسته است و بر آن مهر نهاده شده است و به تبعِ بسته بودن [[ابزار شناخت]]، به [[بتپرستی]] روی میآورد: "اَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ و اَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلمٍ و خَتَمَ عَلی سَمعِهِ و قَلبِهِ و جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشـوَةً فَمَن یَهدیهِ مِن بَعدِ [[اللّه]] اَفَلا تَذَکَّرون". (جاثیه / ۴۵، ۲۳) <ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۸۱. </ref> گفتنی است که برخی مصادیق شرکی که در هواپرستی ریشه دارد، [[شرک خفی]] است و اساساً هرگونه [[پیروی از هوای نفس]] و نادیده گرفتن [[فرمانهای الهی]]، گونهای از شرک خفی است. | |||
۳. حسگرایی | |||
کسانی که از قلمرو امور [[حسّی]] فراتر نمیروند و از [[ادراک]] [[معارف]] ماورای [[طبیعت]] محروماند در مواجهه با چنین معارفی اصل آن را منکر میشوند و در صورت پذیرش، آن معارف متعالی را در حدّ [[حسّ]] تنزل میدهند. [[قرآن کریم]] ضمن بیان داستان [[بنیاسرائیل]]، از حسگرایی آنها پرده برداشته و از تقاضای آنان برای دیدن [[خدا]] با [[چشم سر]] و از [[شرک]] آنها به دلیل گوسالهپرستی خبر میدهد: "فَقالوا اَرِنَا اللّهَ جَهرَةً فَاَخَذَتهُمُ الصّـعِقَةُ بِظُلمِهِم ثُمَّ اتَّخَذوا العِجلَ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنـتُ". ([[نساء]] / ۴، ۱۵۳) <ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۴، "توحید در قرآن".</ref> بر اساس این [[آیه]]، [[بنیاسرائیل]] بر اثر اصالت دادن به [[امور مادی]]، مفهوم متعالی [[عبادت خدا]] را در حدّ [[کرنش]] در برابر گوسالهای تنزل دادند، چنانکه همین [[قوم]] حسگرا پس از دیدن [[آیات]] و [[معجزات]] فراوان از [[حضرت موسی]] و از جمله شکافته شدن دریا و [[نجات]] از چنگال [[فرعونیان]]، از وی خدایی خواستند که همچون [[بتها]] آن را بپرستند: "و جـوَزنا بِبَنیاِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهًا کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون". ([[اعراف]] / ۷، ۱۳۸) [[مشرکان]] [[زمان رسول خدا]]{{صل}} [[انتظار]] داشتند که [[خدا]] در سایبانهایی از [[ابر]] و نیز [[فرشتگان]] به سراغشان بیایند: "هَل یَنظُرونَ اِلاّ اَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلـئِکَةُ" (بقره / ۲، ۲۱۰)، چنانکه مشرکان انتظار داشتند [[رسول خدا]]{{صل}}در [[سرزمین]] [[مکه]] برای آنها چشمههایی جاری سازد، یا اینکه [[باغی]] از درختان خرما و انگور و نهرهای جاری داشته باشد، یا [[آسمان]] را پاره پاره کند و بر سرشان بیفکند، یا خدا را با فرشتگان روبهروی آنها آوَرَد، یا خانهای از طلا داشته باشد، یا در آسمان بالا رود و با خود مکتوبی از آسمان بیاورد: "و قالوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الاَرضِ یَنبوعا * اَو تَـکونَ لَکَ جَنَّـةٌ مِن نَخیلٍ و عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَنهـرَ خِلـلَها تَفجیرا * اَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفًا اَو تَأتِیَ بِاللّه و المَلـئِکَةِ قَبیلا * اَو یَکونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ اَو تَرقی فِی السَّماءِ و لَن نُؤمِنَ لِرُقیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتـبًا نَقرَو ٔ هُ قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ اِلاّ بَشَرًا رَسولا". ([[اسراء]] / ۱۷، ۹۰ - ۹۳) حتی مشرکان تقاضای دیدن فرشتگان و خدا را داشتند: "و قالَ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا". ([[فرقان]]/ ۲۵، ۲۱) بنابراین، [[انس]] [[بشر]] به امور محسوس موجب شده است همواره در لغزشگاه مجسم ساختن [[امور معنوی]] و ریختن نامحسوسها در قالب محسوسها قرار گیرد. <ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۴. </ref> به نظر میرسد نگاه [[مادّی]] و حسگرایانه و عدم امکان [[اشتغال]] یک مبدأ فاعلی به امور متعدد و فراوان موجب شده است برخی برای [[شئون]] و رخدادهای گوناگون [[عالم هستی]] به اتخاذ آلهه کشانده شوند. وجود [[خدایان]] متکثر برای اموری مانند باد، [[باران]]، آب و [[نور]] در میان مشرکان و نامگذاری [[بتها]] بر اساس کارکرد مفروض نزد آنها<ref>النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، قسم ۱، ص۱۲. </ref> گویای این [[واقعیت]] است. تعبیر "آلهه" و "ارباب" در [[آیات قرآن]] و نیز [[نفی]] [[شئون]] گوناگون از [[بتها]] شاهدی بر این [[حقیقت]] است، از همینرو [[مشرکان]]، نفی [[خدایان]] و [[اثبات]] خدای واحد را شگفتانگیز میدانستند: "اَجَعَلَ الالِهَةَ اِلـهًا وحِدًا اِنَّ هـذا لَشیءٌ عُجاب". (ص / ۳۸، ۵) | |||
۴. [[تعصب]] و [[تقلید]] از نیاکان | |||
[[تبعیت]] از بزرگان و [[تعصب]] به پیشینیان از عوامل و زمینههای [[بتپرستی]] مشرکان بود: "واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَوَلَو کانَ ءاباو ٔ هُم لا یَعقِلونَ شَیـئاً و لا یَهتَدون". (بقره / ۲، ۱۷۰) [[نکوهش]] [[قرآن]] از تقلید [[پدران]] از این روست که اساساً در مسائل [[عقیدتی]] و [[اساس دین]]، [[تقلید]] روا نیست؛ زیرا مانع [[تعقل]] و [[کسب معرفت]] است و شخص به جای [[اندیشه]] و تعقل، [[معتقدات]] خود را از دیگران میگیرد. افزون بر اینکه مشرکان با تعصبهای شدید قومی و با عدم بهرهگیری از [[خردورزی]] بدون هیچ [[تأمّل]] و تفکّری بر آراء و [[تفکرات]] نیاکان خود پای میفشردند. | |||
[[پایبندی]] مشرکان به [[افکار]] نیاکان در آیاتی به نقل از [[امتهای پیشین]] گزارش شده است؛ از جمله وقتی [[ابراهیم]]{{ع}}به [[آزر]] و [[قوم]] خود [[اعتراض]] کرد که چرا تمثالها را میپرستید؟ آنها پاسخ دادند: زیرا پدرانمان نیز [[عبادت]] کننده بتها بودند. ابراهیم{{ع}} آنان و پدرانشان را [[گمراه]] خواند: "اِذ قالَ لاَِبیهِ و قَومِهِ ما هـذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنتُم لَها عـکِفون * قالوا وَجَدنا ءاباءَنا لَها عـبِدین * قالَ لَقَد کُنتُم اَنتُم و ءاباو ٔ کُم فی ضَلـلٍ مُبین". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۲ - ۵۴) [[قوم هود]] نیز با [[اصرار]] بر بتپرستی، [[شرک]] را [[آیین]] پیشینیان خود میشمردند: "سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ اَم لَم تَـکُن مِنَ الوعِظین * اِن هـذا اِلاّ خُلُقُ الاَوَّلین". (شعراء / ۲۶، ۱۳۶ - ۱۳۷) در آیاتی دیگر، [[قرآن کریم]] خبر میدهد که مشرکان پدران خود را [[گمراه]] یافتند، پس به دنبال آنها میشتابند: "اِنَّهُم اَلفَوا ءاباءَهُم ضالّین * فَهُم عَلی ءاثـرِهِم یُهرَعون". (صافّات / ۳۷، ۶۹ - ۷۰) [[مشرکان]] چنان به [[افکار]] [[پدران]] و نیاکان خود [[تعصب]] دارند که با [[شگفتی]] به [[پیامبر]] میگویند آیا تو آمدهای که ما خدای یگانه را بپرستیم و آنچه را پدرانمان میپرستیدند رها کنیم: "قالوا اَجِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وحدَهُ و نَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ ءاباو ٔ نا". ([[اعراف]] / ۷، ۷۰) همچنانکه [[پیروی کورکورانه]] مشرکان از پدران خود، زمینهساز[[شرک]] و [[بتپرستی]] است، [[استمرار]] مسیر [[شرک]] و بتپرستی و بهانهجوییهای آنان نیز از همین [[تعصّب]] برخاسته است. این بهانهجوییها معمولاً از سوی مشرکان در مواجهه با [[پیامبران]] ارائه شدهاند؛ از جمله بر اساس [[آیات]] ۹۰ - ۹۳ [[سوره اسراء]] / ۱۷ مشرکان، پذیرش [[توحید]] و رها کردن شرک را به اموری شگفتآور موکول میکردند. البته [[قرآن کریم]] تصریح میکند که اگر همه این [[خواستهها]] و بهانههای مشرکان نیز تحقق یابد، باز آنها از شرک دست برنمیدارند: "و لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتـبًا فی قِرطاسٍ فَلَمَسوهُ بِاَیدیهِم لَقالَ الَّذینَ کَفَروا اِن هـذا اِلاّ سِحرٌ مُبین" (انعام / ۶، ۷)؛ "و لَو اَنَّنا نَزَّلنا اِلَیهِمُ المَلـئِکَةَ و کَلَّمَهُمُ المَوتی و حَشَرنا عَلَیهِم کُلَّ شیءٍ قُبُلاً ما کانوا لِیُؤمِنوا". (انعام / ۶، ۱۱۱) | |||
۵. [[زمامداران]] [[ستمگر]] | |||
[[حاکمان ستمگر]] در [[جبهه]] مقابل پیامبران، همواره در راستای [[منافع]] خود در جهت اشاعه شرک و [[پایداری]] بر آن کوشیدهاند؛ از جمله [[فرعون]] به [[دفاع]] از [[آیین]] بتپرستی برخاست و از [[مردم]] خواست دست او را در کشتن [[موسی]] باز بگذارند تا او [[دین]] مردم را [[تغییر]] ندهد: "و قالَ فِرعَونُ ذَرونی اَقتُل موسی و لیَدعُ رَبَّهُ اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَـکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد". ([[غافر]] / ۴۰، ۲۶) سردمداران [[حکومت]] او نیز در راستای تثبیت بتپرستی از فرعون خواستند با موسی{{ع}}برخورد کند؛ زیرا او فرعون و [[خدایان]] را رها کرده است: "و قالَ المَلاَُ مِن قَومِ فِرعَونَ اَتَذَرُ [[موسی]] و قَومَهُ لِیُفسِدوا فِی الاَرضِ و یَذَرَکَ و ءالِهَتَکَ". ([[اعراف]] / ۷، ۱۲۷) بر اساس گزارش [[قرآن کریم]]، نمرودیان نیز در برابر [[دعوت]] [[ابراهیم]]{{ع}} [[صفآرایی]] کرده و [[مردم]] را تحریک میکردند که در برابر ابراهیم{{ع}} بایستند و خدایانشان را [[یاری]] کنند: "قالوا حَرِّقوهُ و انصُروا ءالِهَتَکُم اِن کُنتُم فـعِلین". ([[انبیاء]] / ۲۱، ۶۸) [[سامری]] نیز که فردی بانفوذ در [[بنیاسرائیل]] بود، مردم را به [[شرک]] [[گرایش]] میداد و گوساله طلایی خود را به عنوان "[[إله]]" [[بنیاسرائیل]] و موسی معرفی میکرد: "فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هـذا اِلـهُکُم و اِلـهُ موسی فَنَسِی". (طه / ۲۰، ۸۸) [[اشراف قریش]] نیز که از [[تقابل]] با [[رسول خدا]]{{صل}}رویگردان نبودند، هنگامی که از [[همراهی]] آن [[حضرت]] با خود [[مأیوس]] شدند، به مردم خود گفتند بروید و بر [[پرستش]] معبودهای خود [[مقاومت]] کنید که قطعاً کاری مطلوب است: "و انطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا و اصبِروا عَلی ءالِهَتِکُم اِنَّ هـذا لَشیءٌ یُراد". (ص / ۳۸، ۶) <ref>التبیان، ج۸، ص۵۴۵؛ تفسیر واحدی، ج۲، ص۹۱۹. </ref> در [[قیامت]] هم [[مشرکان]] در [[دادگاه]] [[عدل الهی]] [[اذعان]] میکنند که اشراف و بزرگان [[قوم]]، آنان را به شرک واداشتهاند: "و قالوا رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبیلا". ([[احزاب]] / ۳۳، ۶۷) | |||
۶. [[غلو]] | |||
[[غلوّ]] درباره [[پیامآوران الهی]]، از ریشههای اصلی شرک به شمار میآید. [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]] گرچه [[مظهر]] [[اسمای الهی]] و دارای چنان کمالی هستند که هرگز [[شناخت کامل]] [[منزلت]] آنان مقدور انسانهای عادی نیست، با این حال [[عبد]] و مربوباند. این منزلت موجب شده است عدّهای به غلوّ گرفتار شده و پیامبران را از قلمرو مربوب و ممکن بودن به [[مقام]] [[ربوبی]] و [[واجب]] بالا برند. | |||
این [[انحراف]]، بدین صورت رخ میداد که پس از [[رحلت]] شخص بزرگی، برای فراموش نشدن وی، مجسمه یا تصویر او را میساختند؛<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۳؛ نمونه، ج۲۵، ص۸۲. </ref> ولی با گذشت [[زمان]]، بر اثر [[تکریم]] و [[تجلیل]] بیش از اندازه، تدریجاً [[پرستش]] میشد.<ref>المیزان، ج۱۰، ص۲۷۶. </ref> [[جهل]] [[مردم]] و عوامفریبی گروهی سبب میشد که خود این مجسمهها موضوعیت یابند و جنبه حاکی بودن آن از یک [[شخصیت معنوی]]، مانند [[پیامبر]] - که رهاورد [[پیام]] او [[توحید]] بود - به [[فراموشی]] سپرده شود. این فرایند نسبت به [[پیامبران]] از آنرو بیشتر است که اولاً آنها دارای [[نفوس]] قدسی و [[پاک]] بودند. ثانیاً معجزاتی داشتند که برخی میپنداشتند آنها را به نحو [[استقلال]] انجام میدهند. | |||
وجود چنین زمینهای برای [[شرک]] موجب شده است [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] با آن [[مبارزه]] کند و در پیامی کلی [[ابلاغ]] کند که [[مقام رسالت]] هرگز به کسانی واگذار نشده است که مردم را به سوی خود [[دعوت]] میکنند: "ما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُؤتِیَهُ اللّهُ الکِتـبَ و الحُکمَ و النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقولَ لِلنّاسِ کونوا عِبادًا لی" ([[آلعمران]] / ۳، ۷۹)<ref> نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۵۸، "توحید در قرآن".</ref>؛ نیز [[قرآن]] از اینکه مردم پیامبران را "ارباب" قرار دهند، [[نهی]] کرده است: "و لا یَأمُرَکُم اَن تَتَّخِذوا المَلـئِکَةَ و النَّبِیّینَ اَربابًا اَیَأمُرُکُم بِالکُفرِ". (آلعمران / ۳، ۸۰) قرآن کریم در راستای مبارزه با زمینه [[غلو]] و شرک، [[معجزات]] و امور [[خارقالعاده]] جاری شده به دست پیامبران را به [[اذن خدا]] میداند تا شائبه استقلال [[انبیا]] در ارائه [[معجزه]] را منتفی سازد: "و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیــئَةِ الطَّیرِ بِاِذنی". ([[مائده]] / ۵، ۱۱۰) همچنین قرآن در شماری از [[آیات]] به ویژگیهای امکانی پیامبران میپردازد تا تردیدی در وجود امکانی آنها نباشد؛ ویژگیهایی مانند [[بشر]] بودن، [[نیازمندی]] به [[غذا]] و [[خوراک]]، و [[تولد]] و [[مرگ]]: "قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ وَاحِد" (کهف / ۱۸، ۱۱۰)؛ "قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ وحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ و استَغفِروهُ و ویلٌ لِلمُشرِکین". (فصّلت / ۴۱، ۶) قرآن در برابر [[غلوّ]] و [[افراط]] [[مسیحیان]] درباره [[حضرت عیسی]]{{ع}} و مادرش تأکید میکند [[عیسی]] نیز مانند [[پیامبران پیشین]] و مادرش زنی بسیار [[راستگو]] بود و هر دو [[غذا]] میخوردند: "ما المَسیحُ ابنُ مَریَمَ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّیقَةٌ کانا یَأکُلانِ الطَّعامَ". ([[مائده]] / ۵، ۷۵) در خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}نیز او را "میّت" میداند تا روشن شود زمام همه امور در دست خداست: "اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون". (زمر / ۳۹، ۳۰) در [[روایات]] [[اهلبیت]]{{عم}} نیز بر [[پرهیز]] از [[غلوّ]] تأکید شده است؛ از جمله بر پایه روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}رسول خدا{{صل}}فرمود که هرگز مرا از آنچه سزاوار آن هستم بالاتر نبرید؛ زیرا پیش از اینکه [[خدا]] مرا به [[پیامبری]] برگزیند، به [[بندگی]] خود برگزید.<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۶۵. </ref> آیاتی مانند "نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ" ([[فرقان]]/ ۲۵، ۱) و "فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی" ([[نجم]] / ۵۳، ۱۰) بیانگر [[واقعیت]] تقدم [[عبد]] بودن رسول خدا{{صل}}بر [[رسالت]] اویند. از آنجا که اهلبیت{{عم}}نیز به سبب [[منزلت]] رفیع و اظهار [[کرامات]] در معرض غلوّند، روایات فراوانی نیز در [[نکوهش]] غلوّ درباره اهلبیت{{عم}} وارد شدهاند؛<ref> نک: بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۶۵ - ۲۹۷. </ref> از جمله براساس روایتی، امام صادق{{ع}} درباره اینکه گروهی برای اهلبیت{{عم}}سمت [[الوهیت]] قائلاند، با قرائت [[آیه]] "و هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلـهٌ و فِی الاَرضِ اِلـهٌ" (زخرف / ۴۳، ۸۴) فرمود گوش، [[چشم]]، پوست، گوشت، [[خون]] و موی من از این گفتار بیزار است. خدا از اینها بیزار است. اینان بر [[دین]] من و دینِ اجداد من نیستند. خدا ما و اینان را در [[قیامت]] جمع نمیکند، جز اینکه بر این گروه خشمناک است.<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۸. </ref> | |||
۷. [[ربوبیت]] پنداری | |||
[[شرک]] [[ربوبی]] از عوامل و ریشههای [[شرک عبادی]] است. از آنجا که [[مشرکان]] [[ربوبیّت]] آلهه را [[باور]] داشتند، خود را به [[عبادت]] آنها موظف میدانستند و در مقابل از [[خدایان]] [[انتظار]] داشتند که به اقتضای ربوبیتشان سودهای بیشتری به آنها داده و زیانهایی را دفع کنند. بنابراین جلب [[منفعت]] از سوی آلهه، از عوامل اساسی [[عبادت]] آنها به شمار میآمد. دستیابی به [[شفاعت]] [[بتها]] از انگیزههای عبادت [[مشرکان]] بوده است: "و یَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] ما لایَضُرُّهُم و لا یَنفَعُهُم و یَقولونَ هـو ٔ لاءِ شُفَعـو ٔ نا عِندَ اللّه". ([[یونس]] / ۱۰، ۱۸) <ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۶۶، "توحید در قرآن".</ref> [[طلب]] [[نصرت]] و [[پیروزی]] در [[جنگها]] نیز از انگیزههای مشرکان در عبادت غیرِ [[خدا]] بوده است: "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون". ([[یس]] / ۳۶، ۷۴) به گفته جواد [[علی]]، مشرکان در جنگها و سفرها، [[بت]] [[قبیله]] را همراه خود میبردند تا از آنها [[یاری]] بگیرند و [[دشمنان]] قبیله را از تعرض بازدارند و حتی اگر در [[جنگی]] [[شکست]] میخوردند گاهی بت خود را کنار گذاشته و بتی دیگر برمیگزیدند. <ref>المفصل، ج۷، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] این [[گمان]] مشرکان را ردّ کرده و به [[صراحت]] اعلام میکند که از غیر خدا کار و نصرتی برنمیآید: "لایَستَطیعونَ نَصرَهُم". (یس / ۳۶، ۷۵) در آیهای دیگر تأکید میکند که آنها توان یاری خود را ندارند؛ چه رسد به یاری دیگران: "و لایَستَطیعونَ لَهُم نَصرًا و لا اَنفُسَهُم یَنصُرون". ([[اعراف]] / ۷، ۱۹۲) | |||
==پیامدهای [[شرک]]== | |||
بر اساس [[آموزههای قرآن کریم]]، [[شرک]] آثار شوم گستردهای در [[زندگی]] و [[سرنوشت انسان]] دارد. شماری از این پیامدها بدین شرحاند: | |||
۱. [[کوری]] [[باطن]] | |||
[[مشرک]] بر اثر [[اعراض]] از [[توحید]] و رو آوردن به اوهامِ شرک، خود را در شرایطی قرار داده است که نه میتواند از دیدن خویشتن و [[مشاهده]] [[آیات انفسی]] بهرهمند شود و نه از [[رؤیت]] [[حقیقت]] [[جهان هستی]] و [[آیات آفاقی]] حظّی ببرد. | |||
[[آیات]] ۸ - ۹ [[سوره یس]] / ۳۶ که وضع مشرکان معاصر [[رسول خدا]]{{صل}} را گزارش میکند،<ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۹۹؛ التبیان، ج۸، ص۴۴۵. </ref> شرایط مشرکان را به گونهای ترسیم میکند که هیچ امکانی برای دیدن ندارند؛ زیرا در گردنهای آنان غلهایی است که تا چانه آنها را فراگرفته و سرشان بالا مانده؛ به گونهای که پیش پای خود را نمیبینند؛ نیز از جلو و پشت سر با حایلی پوشانده شدهاند؛ به گونهای که چیزی را نمیبینند: "اِنّا جَعَلنا فی اَعنـقِهِم اَغلـلاً فَهِی اِلَی الاَذقانِ فَهُم مُقمَحون * و جَعَلنا مِن بَینِ اَیدیهِم سَدًّا و مِن خَلفِهِم سَدًّا فَاَغشَینـهُم فَهُم لا یُبصِرون". [[مشرکان]] از اینرو که [[خدا]] را فراموش کردهاند، گرفتار [[خودفراموشی]] شده و از [[مشاهده]] [[آیات انفسی]] محروماند: "نَسُوا اللّهَ فَاَنسـهُم اَنفُسَهُم". ([[حشر]] / ۵۹، ۱۹) | |||
۲. بیپناهی و [[تحیر]] | |||
از نگاه [[قرآن کریم]]، [[پناه بردن]] به غیر خدا و [[برگزیدن]] [[بتها]] به [[سرپرستی]] و [[تدبیر امور]] خود مانند بنا کردن [[خانه]] عنکبوت است؛<ref>تفسیر مقاتل، ج۳، ص۳۸۵. </ref> خانهای که به سبب بنیانی [[سست]]، صاحب خود را از گزند حوادث [[حفظ]] نمیکند: "مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِ [[اللّه]] اَولِیاءَ کَمَثَلِ العَنکَبوتِ اتَّخَذَت بَیتًا و اِنَّ اَوهَنَ البُیوتِ لَبَیتُ العَنکَبوتِ لَوکانوا یَعلَمون". (عنکبوت / ۲۹، ۴۱) [[مشرک]] به سبب بیپناهی و بلاتکلیفی همواره در [[اضطراب]] و تحیر است و [[آرامش]] ندارد. قرآن کریم تشویش [[روانی]] مشرک و [[آرامش روحی]] [[موحّد]] را به دو بردهای [[تشبیه]] کرده که یکی مملوک چند [[مالک]] تندخو و ناسازگار با یکدیگر است که هر یک او را به کاری وامیدارد و هنگام تأمین نیازهای مملوک، وی را به یکدیگر میسپارند و روشن است که چنین [[عبدی]] همواره در اضطراب به سر میبرد. دیگری مملوک یک مالک است که راهی روشن در برابر او مینهد و او را از جهات گوناگون تأمین میکند و از این جهت، [[دلهره]] و اضطراب ندارد: "ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشـکِسونَ و رَجُلاً سَلَمًا لِرَجُلٍ هَل یَستَویانِ مَثَلاً الحَمدُ للّهِ بَل اَکثَرُهُم لا یَعلَمون". (زمر / ۳۹، ۲۹) در [[حقیقت]]، تحیّر مشرک از آن روست که هم مقصد را گم کرده و هم راه را؛ نه میداند به کجا برود و نه میداند از چه راهی برود. از چنین گمراهیای به "[[ضلال]] بعید" تعبیر میشود: "یَدعوا مِن دونِ [[اللّه]] ما لا یَضُرُّهُ و ما لا یَنفَعُهُ ذلک هُوَ الضَّلـلُ البَعید". ([[حج]] / ۲۲، ۱۲) | |||
۳. [[محرومیت]] از [[مغفرت الهی]] | |||
[[خداوند]] هر گناهی جز [[شرک]] را میبخشاید و [[مشرک]] هرگز مشمول [[مغفرت]] او نیست: "اِنَّ اللّهَ لایَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ و یَغفِرُ ما دونَ ذلک لِمَن یَشاءُ". ([[نساء]] / ۴، ۱۱۶) بر همین اساس، [[رسول خدا]]{{صل}}و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای [[مشرکان]] [[آمرزش]] بخواهند، هرچند [[خویشاوند]] آنان باشند: "ما کانَ لِلنَّبِیِّ و الَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ و لَو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم". ([[توبه]] / ۹، ۱۱۳) به گفته شماری از [[مفسران]]، ناروا بودن [[استغفار]] برای مشرکان هنگامی است که آنها در حال شرک از [[دنیا]] بروند؛ زیرا در این صورت است که [[جهنمی]] بودن آنها روشن میشود: "مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم"، از همین رو [[ابراهیم]]{{ع}}نیز برای [[آزر]] [[طلب]] مغفرت میکرد؛ ولی هنگامی که با شرک از دنیا رفت و [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، ابراهیم{{ع}}برای او استغفار نکرد: "و ما کانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ". (توبه / ۹، ۱۱۴) روایتی از [[ابن عباس]] نیز همین برداشت را [[تأیید]] میکند. <ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۲. </ref> [[قرآن کریم]] درباره مشرکان [[قوم عاد]] میفرماید آنها در دنیا و [[آخرت]] لعنتی در پی خواهند داشت: "و اُتبِعوا فی هـذِهِ الدُّنیا لَعنَةً و یَومَ القِیـمَةِ". ([[هود]] / ۱۱، ۶۰) | |||
۴. [[حبط اعمال]] | |||
همه [[اعمال]] مشرکان بر اثر شرک نابود میگردد و در نتیجه آنان هیچ عمل صالحی ندارند تا با ترازوی [[حق]] سنجیده شود، از همینرو در [[قیامت]] برای توزین اعمال [[منکران توحید]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۱۹. </ref> سنجه و میزانی [[نصب]] نمیشود و سزای آنان به [[جرم]] [[کفر]] و ریشخند به [[پیامبران]] و [[آیات الهی]]، [[دوزخ]] است: "اُولـئِکَ الَّذینَ کَفَروا بِـآیـتِ رَبِّهِم و لِقائِهِ فَحَبِطَت اَعمـلُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیـمَةِ وَزنا * ذلک جَزاو ٔ هُم جَهَنَّمُ بِما کَفَروا و اتَّخَذوا ءایـتی و رُسُلی هُزُوا". (کهف / ۱۸، ۱۰۵ - ۱۰۶) خطر [[حبط اعمال]] و [[خسران]] بر اثر [[شرک]]، به همه پیامبران، [[وحی]] شده است: "و لَقَد اُوحِیَ اِلَیکَ و اِلَی الَّذینَ مِن قَبلِکَ لَئِن اَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ و لَتَکونَنَّ مِنَ الخـسِرین". (زمر / ۳۹، ۶۵) [[قرآن کریم]] در [[مقام]] گزارش [[مشرکان]] [[امتهای پیشین]]، [[اعمال]] آنان را به خاکستری [[تشبیه]] کرده که به سبب سبکوزنی در برابر تندباد هیچ اثری از آن نمیماند و هیچ سودی به صاحب آن نمیرساند: "مَثَلُ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِم اَعمـلُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فی یَومٍ عاصِفٍلایَقدِرونَ مِمّا کَسَبوا عَلی شیءٍ ذلک هُوَ الضَّلـلُ البَعید" ([[ابراهیم]] / ۱۴، ۱۸)؛ همچنین اعمال مشرکان به آبنمای کاذبی تشبیه شده که در بیابان خشک و سوزان ظاهر میشود و نه تنها [[عطش]] تشنهکامان را فرو نمینشاند، چون رفتن به سوی آن موجب پیمودن راهی طولانی است، بر عطش آنان افزوده شده و توانشان سلب میشود : "والَّذینَ کَفَروا اَعمـلُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً حَتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شیئاً". ([[نور]] / ۲۴، ۳۹)<ref>تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۶۹۴، "توحید در قرآن".</ref> همچنین در قرآن کریم اعمال مشرکان به [[کوشش]] [[انسانی]] تشبیه شده که در اعماق اقیانوسی ژرف گرفتار آمده و در [[تاریکی]] [[شب]] و امواج متراکم و ابرهای تیره، [[قدرت]] دیدن دست خود را - که دیدن آن از دیدن همه اعضای [[بدن]] راحتتر است - ندارد؛ چه رسد به دیدن کسی دیگر تا با [[تمسک]] به وی بتواند خود را [[نجات]] دهد. تنها یک نور است که میتواند [[انسان]] را از آن تاریکیها خارج کند و آن نور خداست که [[مشرک]] آن را در [[دل]] خویش خاموش کرده است. در نتیجه در آن ظلمتهای سهگانه آنقدر دست و پا میزند تا هلاک شود: "اَو کَظُلُمـتٍ فی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشـهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ اِذا اَخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرها و مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نورًا فَما لَهُ مِن [[نور]]". (نور / ۲۴، ۴۰)<ref>المیزان، ج۱۵، ص۱۳۳. </ref> برخی، ظلمتهای سهگانه را اشاره به [[تباهی]] [[مشرک]] در [[عقیده]] و عمل و [[اخلاق]] میدانند و بعضی آن را اشاره به [[محرومیت]] مشرک از [[ابزار شناخت]] ([[قلب]]، [[چشم]] و گوش) دانسته و در [[حقیقت]] مشرک گرفتار کوردلی، [[نابینایی]] و کری شده و برای [[نجات]] و [[شناخت]] حقیقت هیچ راهی ندارد.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۹۷. </ref> | |||
۵. [[خواری]] و ناکامی | |||
نتیجه [[پرستش]] و [[شریک]] قرار دادن غیر [[خدا]]، زمینگیر شدن و خواری است: "لاتَجعَل مَعَ [[اللّه]] اِلـهًا ءاخَرَ فَتَقعُدَ مَذمومًا مَخذولا". ([[اسراء]] / ۱۷، ۲۲) [[خذلان]] - که در این [[آیه]] از پیامدهای [[شرک]] شناسانده شده - آن است که به هنگام نیاز، کسی که از وی [[امید]] [[یاری]] میرود، [[انسان]] را رها کند و روشن است که از [[خدایان]] کاری ساخته نیست و پرستشگران آلهه [[خوار]] میشوند؛ زیرا امید آنان به [[نصرت]] و یاری آلهه به [[ناامیدی]] بدل میشود و از آنها هیچ گونه کمکی برنمیآید: "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون * لا یَستَطیعونَ نَصرَهُم و هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرون". ([[یس]] / ۳۶، ۷۴ - ۷۵) از منظر [[قرآن کریم]]، مشرک حرکت و [[کوشش]] دارد؛ ولی چون بیوسیله است، به [[هدف]] نمیرسد و ناکام میماند. [[قرآن]] این حقیقت را با این مثال بیان کرده است که اگر در عمق [[چاه]]، آب زلال بجوشد، تا دلو و طناب و ابزار مناسب نباشد با دراز کردن دست به اعماق چاه و باز کردن دهان، آب به دهان [[تشنه]] نمیرسد و [[مشرکان]] هم با خواندن و [[عبادت بتها]] - که هیچ نقشی در عالم ندارند و از هیچگونه شأنیتی برای [[پرستش]] برخوردار نیستند - به [[هدف]] نمیرسند؛ زیرا عبادتِ [[معبود]] [[حقیقی]]، [[انسان]] را به مقصد میرساند و پرستش معبود موهوم، گم شده و نابود است: "لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ و الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِهِ لا یَستَجیبونَ لَهُم بِشیءٍ اِلاّ کَبـسِطِ کَفَّیهِ اِلَی الماءِ لِیَبلُغَ فاهُ و ما هُوَ بِبـلِغِهِ و ما دُعاءُ الکـفِرینَ اِلاّ فی ضَلـل". (رعد / ۱۳، ۱۴) <ref>تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۹۱، "توحید در قرآن".</ref> بخشی از ناکامی [[مشرک]] هم بدین صورت نمود مییابد که او بر اثر [[شرک]] از جایگاه رفیع [[توحید]] [[سقوط]] کرده و زمام امور خود را در [[اختیار]] ندارد و همانند کسی است که از [[آسمان]] سقوط کرده است که در این صورت یا نصیب مرغان آسمان میشود، یا باد او را به نقطهای دور میافکند: "و مَن یُشرِک بِاللّه فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ اَو تَهوی بِهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیق". ([[حجّ]] / ۲۲، ۳۱) | |||
۶. [[عذاب اخروی]] | |||
[[عذاب]] [[دوزخ]] از پیامدهای شرک به خداست: "فَلا تَدعُ مَعَ [[اللّه]] اِلـهًا ءاخَرَ فَتـکونَ مِنَ المُعَذَّبین" (شعراء / ۲۶، ۲۱۳)، "اَلَّذی جَعَلَ مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَاَلقیاهُ فِی العَذابِ الشَّدید". (ق / ۵۰، ۲۶) [[قرآن کریم]] افزون بر اینکه جایگاه [[مشرکان]] را دوزخ میداند، معبودانی را که [[راضی]] به [[عبادت]] دیگران بودهاند نیز [[جهنمی]] و هیزم دوزخ دانسته است: "اِنَّکُم و ما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنتُم لَها ورِدون" ([[انبیاء]] / ۲۱، ۹۸)؛ نیز مشرکان در حالی که مذمّت شده و مطرودند وارد [[جهنم]] میشوند: "و لا تَجعَل مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَتُلقی فی جَهَنَّمَ مَلومًا مَدحورا" ([[اسراء]] / ۱۷، ۳۹) و کسانی که [[بندگان خدا]] را به جای [[خدا]] به [[ولایت]] و خدایی گرفتهاند، [[جهنم]] برای آنها آماده شده است: "اَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَروا اَن یَتَّخِذوا عِبادی مِن دُونی اَولِیاءَ اِنّا اَعتَدنا جَهَنَّمَ لِلکـفِرینَ نُزُلا". (کهف / ۱۸، ۱۰۲) قرآن کریم از [[محشور]] کردن مشرکان و معبودهایشان در [[قیامت]] خبر میدهد و در آن [[روز]] از معبودها پرسیده میشود آیا شما [[بندگان]] مرا [[گمراه]] کردید یا خود گمراه شدند؟ و معبودها [[خداوند]] را [[تنزیه]] میکنند و [[گمراهی]] را به [[مشرکان]] نسبت میدهند ([[فرقان]]/ ۲۵، ۱۷ - ۱۸) و به مشرکان خطاب میشود که معبودها سخن شما را [[تکذیب]] کردند. پس نه میتوانید [[عذاب]] را از خود برطرف کنید و نه کمکی بگیرید: "فَقَد کَذَّبوکُم بِما تَقولونَ فَما تَستَطیعونَ صَرفًا و لا نَصرًا و مَن یَظلِم مِنکُم نُذِقهُ عَذابًا کَبیرا". (فرقان / ۲۵، ۱۹) [[مفسران]] درباره چگونگی [[سخن گفتن]] معبودهای مشرکان، احتمال دادهاند که مقصود، معبودهای [[عاقل]] و با [[شعور]] مانند [[انسان]]، [[شیطان]]، [[جنّ]] و فرشتگاناند که [[قدرت]] [[پاسخگویی]] دارند. این احتمال نیز داده شده است که خداوند در [[قیامت]] گونهای از [[حیات]] و شعور را به بتهای بیجان میبخشد تا توان پاسخگویی داشته باشند. <ref>التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۶۱. </ref> | |||
==[[شرک خفی]]== | |||
شرک خفی یا کوچک در برابر [[شرک]] جلیّ و بزرگ بدین معناست که انسان به رغم [[اعتقاد]] به [[انواع توحید]]، به مراتب عالی آن دست نیافته و از اینرو در [[باور]] و [[رفتار]] گرفتار نوعی شرک پوشیده و مخفی است. | |||
شرک خفیّ همانند شرک جلیّ در هر دو قلمرو [[عقیده]] و عمل تحققپذیر است و در مقابل مفهوم [[اخلاص]] قرار دارد که [[پاک]] کردن [[نیت]] و عمل برای خداست. این گونه شرک برخلاف شرک جلیّ در قلمرو [[مؤمنان]] دستنایافته به درجات [[خالص]] [[ایمان]] مطرح است، از این رو موجب خروج از قلمرو ایمان و [[اسلام]] نمیشود و از آنجا که اندکی از مؤمنان به مراتب عالی [[توحید]] و ایمان[[دست]] مییابند، بیشتر مؤمنان به گونهای گرفتار این شرکاند. [[فرمان]] [[قرآن کریم]] بر [[ایمان آوردن]] مؤمنان با این [[هدف]] است که مؤمنان به مراحل [[برتر]] ایمان و توحید دست یابند و ایمان خود را افزایش دهند: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ءامِنوا بِاللّه و رَسولِهِ". ([[نساء]] / ۴، ۱۳۶) <ref> نک: المیزان، ج۵، ص۱۱۲. </ref> در [[روایات]]، مخفی بودن این شرک به [[راه رفتن]] مورچهای در شب تاریک بر سنگی سیاه [[تشبیه]] شده که [[آگاهی]] از آن بسیار دشوار است.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۱۷؛ فتح القدیر، ج۱، ص۶۲. </ref> [[آیه]] ۱۰۶ [[سوره یوسف]] / ۱۲ به [[آلوده]] بودن بیشتر [[مؤمنان]] به گونهای از [[شرک]] اشاره دارد و خطاب به [[رسول خدا]]{{صل}}تأکید میکند که بیشتر [[مردم]] به [[خدا]] [[ایمان]] نمیآورند، مگر اینکه در همان حال مشرکاند: "و ما یُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللّه اِلاّ و هُم مُشرِکون". مراد از شرک در این آیه، [[شرک خفی]] است که با ایمان جمع میشود.<ref> المیزان، ج۱۱، ص۲۷۶. </ref> بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}در [[تفسیر]] این آیه، این سخن که "اگر فلانی نبود نابود میشدم، چنین و چنان میشدم یا خانوادهام نابود میشد"، گونهای از شرک است؛ زیرا گوینده، با این گفته برای خدا شریکی قائل شده که به وی روزی میدهد و [[گرفتاری]] را از او دفع میکند.<ref> تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۱۷. </ref> [[ریا]]، اظهار عمل به [[انگیزه]] [[خودنمایی]] و [[ستایش]] مردم، از مصادیق شرک خفی است، از اینرو [[آیات]] بیانگر ریا مانند "فَوَیلٌ لِلمُصَلّین * اَلَّذینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهون * اَلَّذینَ هُم یُراءون" (ماعون / ۱۰۷، ۴ - ۶) در [[ارتباط]] وثیق با شرک خفیّاند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۵۱۷. </ref> با [[عنایت]] به [[تقابل]] مفهومی شرک خفی با [[اخلاص]]، آیات دالّ بر اخلاص، مانند "فادعوااللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ" ([[غافر]] / ۴۰، ۱۴) را میتوان با شرک خفیّ مرتبط دانست. | |||
==دستهبندی [[مشرکان]]== | |||
در شرکِ دو گروه [[بتپرستان]] و دوگانهپرستان تردیدی نیست و در اینباره که آیا باورهای [[اهل کتاب]] در باره "ابن [[اللّه]]" بودن عُزَیْر و [[تثلیث]]، آنان را در شمار مشرکان قرار میدهد یا نه، دو نظر وجود دارد. | |||
۱. [[بت پرستان]] | |||
کهنترین و شایعترین گونه شرک در طول [[تاریخ]]، [[بتپرستی]] بوده است. با [[عنایت]] به گزارش [[قرآن]] از [[مبارزه]] [[نوح]]{{ع}} با بتپرستی (نوح / ۷۱، ۲۱ - ۲۴) و نیز بر اساس کاوشهای باستانشناسان <ref>المیزان، ج۱۸، ص۱۷۴؛ نثر طوبی، ج۲، ص۵۸. </ref> میتوان نتیجه گرفت که بتپرستی سابقهای دیرینه دارد. برخی با این [[استدلال]] که بتپرستی چیزی جز [[انحراف]] در [[فطرت خداپرستی]] نیست، پیشینه بتپرستی را همزاد با پیدایش [[انسان]] دانستهاند.<ref>المیزان، ج۶، ص۷۴. </ref> شیوع بتپرستی در [[امتهای پیشین]] را میتوان از آیاتی که به گزارش [[رسالت]] [[پیامبران]] پرداختهاند به روشنی استفاده کرد. بر اساس این [[آیات]]، [[قوم نوح]] [[پرستشگر]] بتهای وَدّ، [[سُواع]]، [[یَغوث]]، [[یَعوق]] و [[نَسْر]] بودند. (نوح / ۷۱، ۲۳) پس از نوح، [[هود]]{{ع}}به مواجهه با بتپرستی در [[قوم عاد]] پرداخت (هود / ۱۱، ۵۰ - ۵۸) و سپس [[صالح]]{{ع}} با بتپرستی شایع در [[قوم ثمود]] مبارزه کرد. (هود / ۱۱، ۶۱؛ [[اعراف]] / ۷، ۷۳) بر اساس [[نقلی]]، قوم ثمود ۷۰ [[بت]] داشتند؛<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۶۸۰. </ref> همچنین [[قرآن کریم]] در بیان استمرار [[تاریخ]] بتپرستی، از بتپرستی [[قوم ابراهیم]]{{ع}} (بقره / ۲، ۲۵۸)، [[قوم لوط]] و [[یونس]] ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۵)، [[اهل مصر]] در [[زمان]] [[یوسف]]{{ع}} (یوسف / ۱۲، ۳۹ - ۴۰) و در دوره [[موسی]] (اعراف / ۷، ۱۲۷)، [[بنیاسرائیل]] (اعراف / ۷، ۱۴۸)، [[قوم]] [[سبأ]] و [[قوم عیسی]] (انبیاء / ۲۱، ۲۵) خبر داده است. | |||
از [[آیات قرآن کریم]] استفاده میشود که [[مشرکان]] [[بتپرست]] پرستشگر [[ملائکه]]، اجرام آسمانی یا [[صالحان]] بودند و [[بتها]] در [[حقیقت]] نماد و سمبل این [[حقایق]] به شمار میآمدند. | |||
ا. [[پرستش فرشتگان]] | |||
بر اساس [[آیات قرآن]]، مشرکان ملائکه را [[دختران]] [[خدا]] میدانستند و از همینرو نامهای مؤنث بر سه بت معروف "[[لات]]"، "عُزّی" و "مَنات" که نمادی از [[فرشتگان]] بودند، نهاده بودند. قرآن با استفهام توبیخی از آنان میپرسد که آیا این سه بت دختران خدایند و آیا سهم شما پسر و سهم [[خدا]] دختر است؟ و چون به [[گمان]] شما [[دختران]] کمارزشتر از پسراناند این تقسیم شما غیر عادلانه است: "اَفَرَءَیتُمُ اللـتَ و العُزّی * و مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُخری * اَلَکُمُ الذَّکَرُ و لَهُ الاُنثی * تِلکَ اِذًا قِسمَةٌ ضیزی". ([[نجم]] / ۵۳، ۱۹ - ۲۳) [[قرآن]] از [[ملائکه]] با تعبیر "عِبادُ الرَّحمَن" یاد کرده و مؤنث خواندن آنها را از سوی [[مشرکان]] بیدلیل میداند: "و جَعَلوا المَلـئکَةَ الَّذینَ هُمعِبـدُ الرَّحمـنِ اِنـثًا اَشَهِدوا خَلقَهُم سَتُکتَبُ شَهـدَتُهُم و یُسـئَلون". (زخرف / ۴۳، ۱۹) | |||
ب. [[پرستش]] اجرام آسمانی | |||
از احتجاجهای [[ابراهیم]] با [[بتپرستان]] [[زمان]] خود به روشنی برمیآید که آنها برای اجرام آسمانی [[خورشید]]، ماه و [[ستارگان]] نوعی [[ربوبیت]] قائل بودند. (انعام / ۶، ۷۶ - ۷۸) از [[آیه]] "و اَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعری" (نجم / ۵۳، ۴۹) به کمک [[روایات]] [[شأن نزول]] نیز استفاده شده است که برخی از [[قبایل]] معاصر با [[نزول]] [[قرآن کریم]] ستارهپرست بودهاند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۹؛ جامع البیان، ج۲۷، ص۴۵. </ref> | |||
ج. پرستش [[صالحان]] | |||
قرآن کریم درباره بتهای [[قوم نوح]] و اهتمام آنها به [[عبادت]] این [[بتها]] میفرماید: "و قالوا لا تَذَرُنَّ ءالِهَتَکُم و لا تَذَرُنَّ وَدًّا و لا سُواعًا و لا یَغوثَ و یَعوقَ و نَسرا". ([[نوح]] / ۷۱، ۲۳) به [[نقلی]] در میان قوم نوح{{ع}} مرد [[صالح]] به نامهای "وَدّ"، "[[سُواع]]"، "[[یَغوث]]"، "[[یَعوق]]" و "[[نَسْر]]" بودند که پس از مرگشان، [[شیاطین]] [[انس]] و [[جن]] برای یادبود آنها تندیسهایی ساختند و هر یک را در قبیلهای [[نصب]] کردند و به تدریج و به مرور زمان مورد پرستش قرار گرفتند. <ref>التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۴۳. </ref> کلبی با استناد به قراینی، نخستین پایهگذاری [[بتپرستی]] را پس از درگذشت [[آدم]]{{ع}} دانسته و به یکی از [[فرزندان]] [[قابیل]] نسبت داده است. <ref> الاصنام، ص۵۱. </ref> شماری از [[مفسران]]، ۵ [[بت]] پیشگفته را ساخته [[شیطان]] و به نام [[فرزندان آدم]] دانستهاند که پس از [[مرگ]] هر یک از آنان شیطان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش میساخت و نسلهای بعد به تدریج به [[عبادت]] آنها پرداختند. <ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۷؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۶۹. </ref> | |||
۲. دوگانه پرستان | |||
[[معتقدان]] به [[ثنویّت]]، گروهی دیگر از مشرکاناند که [[قرآن]] از آنها یاد کرده است. دوگانهپرستان با این [[استدلال]] که لازم است میان علّت و معلول سنخیّت باشد و از طرفی در [[جهان هستی]] [[شاهد]] موجودات متضادی مانند [[خیر و شر]] هستیم، نتیجه گرفتهاند که [[خالق]] [[خیر و شرّ]] و دیگر امور متضاد مانند [[نور]] و [[ظلمت]] متفاوت است. آنان بر این باورند که جهان هستی دو مبدأ دارد: مبدأ [[خیرات]] و مبدأ [[شرور]]. [[ثنویت]] به [[زرتشتیان]] قائل به یزدان و [[اهریمن]] منسوب است.<ref>اوستا، دفتر یکم، بخش ۳۰، بند ۳ - ۶؛ شرح منظومه سبزواری، ص۱۵۵. </ref> [[باور]] به ثنویّت، اعم از اینکه همراه با [[اعتقاد]] به دو مبدأ [[واجب]] الوجود برای [[جهان]] باشد یا همراه با اعتقاد به دو مبدأ ممکن ولی مستقل در ایجاد خیرات و شرور باشد، موجب [[شرک]] است. | |||
احتمال میرود [[مشرکان]] با این اعتقاد که [[کارها]] به دست ارباب جزئی است، [[تدبیر]] خیرات و [[منافع]] را در دست [[ملائکه]] و [[مسئولیت]] شرور و مضار را با اجنّه میدانستند و برای [[کسب منفعت]] و دفع ضرر، هر دو صنف را عبادت میکردند.<ref> تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۱۰، "توحید در قرآن".</ref> برخی [[آیه]] "و جَعَلوا للّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ" (انعام / ۶، ۱۰۰) را ناظر به [[شریک]] قرار دادن [[جنّ]] برای [[خدا]] در [[آفرینش]] شرور دانستهاند.<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۵۳۱ - ۵۳۲. </ref> آیه ۱۵۸ [[سوره]] صافّات / ۳۷ نیز قریب به همین آیه است: "و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبًا". در [[تفسیر]] این آیه گفتهاند که دوگانهپرستان، یزدان و اهریمن را دو [[برادر]] پنداشتهاند که یزدان خیرات را و اهریمن شرور را میآفریند،<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹. </ref> چنانکه بر پایه روایتی [[علی]]{{ع}} آیه "اَلحَمدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ و جَعَلَ الظُّلُمـتِ و النّورَ" (انعام / ۶، ۱) را ردّ بر دوگانهپرستی دانسته است.<ref> البرهان، ج۲، ص۳۹۷ - ۳۹۸. </ref> همچنین آیه ۵۱ [[سوره نحل]] / ۱۶ را ناظر به [[عقیده]] دوگانهپرستان دانستهاند.<ref> تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷. </ref> در این آیه به [[صراحت]] از باور و [[عبادت]] دو [[خدا]] [[نهی]] شده است: "و قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذوا اِلـهَینِ اثنَینِ اِنَّما هُوَ اِلـهٌ وحِدٌ فَاِیّـیَ فَارهَبون". به گفته برخی [[مفسران]]، [[ثنویت]] رایج در برخی [[قبایل عرب]] [[جاهلی]] از باب [[اعتقاد]] به دو مبدأ همعرض نبوده است، بلکه آنان با وجود اعتقاد به اینکه [[آفریدگار هستی]] خداست، میپنداشتند [[تدبیر]] [[جهان]] به آفریدههایی چون [[فرشتگان]] و [[جنیان]] سپرده شده است و از همین رو [[توجه به خدا]] بدون عبادت و واسطه قرار دادن آنها ممکن نیست.<ref>المیزان، ج۱۲، ص۲۶۹. </ref> [[فخر رازی]] این [[آیه]] را برهانی بر [[اثبات]] [[توحید واجب الوجود]] میداند. او در بخشی از [[استدلال]] خود آورده است که اگر هریک از آن دو خدا ارادهای بر خلاف دیگری کند یا هر دو [[اراده]] محقق میشوند که محال است یا هر دو محقق نمیشوند و در نتیجه هر دو عاجزند، یا اینکه اراده یکی [[غالب]] شده و محقق میشود که او خداست و دیگری خدا نیست، از اینرو [[الوهیت]] با اثنینیت جمعپذیر نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۴۸. </ref> برخی مفسران، آیه ۹۱ [[سوره مؤمنون]] / ۲۳ را نیز در [[ارتباط با مشرکان]] دوگانهپرست دانستهاند.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۹۳. </ref> در این آیه آمده است که خدا [[فرزندی]] [[اختیار]] نکرده است تا او نیز خدا باشد و هرگز با وجود خدا هیچ معبودی نبوده است؛ زیرا اگر خدایانی وجود میداشت، هریک با آنچه [[آفریده]] بود به سویی میرفت و [[نظام هستی]] از هم میگسست و بعضی از [[خدایان]] بر بعضی دیگر [[غلبه]] مییافتند: "مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِن وَلَدٍ و ما کانَ مَعَهُ مِن اِلـهٍ اِذًا لَذَهَبَ کُلُّ اِلـهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعضٍ سُبحـنَ [[اللّه]] عَمّا یَصِفون". (برای تفصیل بیشتر => ثنویت) | |||
۳. [[اهل کتاب]] | |||
[[قرآن کریم]] برخی از باورهای [[اهل کتاب]] را گزارش کرده است. درباره [[یهود]] آورده است که عُزَیْر را ابن [[اللّه]] میشمردند: "وقالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّه". ([[توبه]] / ۹، ۳۰) از نظر [[یهودیان]]، [[عزیر]] کسی است که در ماجرای [[بخت]] نصّر، شاه [[بابل]]، که [[آیین یهود]] بر اثر از بین رفتن کتابها و معابدشان در حال انقراض بود، نزد [[پادشاه]] رفت و با وساطت او یهودیان به [[سرزمین]] خود بازگشته و [[دین یهود]] از نابودی [[نجات]] یافت. به دلیل چنین نقش ویژهای، در [[باور]] یهود، او فرزند خداست. | |||
[[قرآن]] درباره [[مسیحیان]] نیز گزارش کرده است که آنان میپنداشتند [[خدا]] برای خود [[فرزندی]] [[برگزیده]] است: "وقالوا اتَّخَذَ اللّهُ ولَدًا" (بقره / ۲، ۱۱۶) و آن فرزند، [[حضرت مسیح]] است: "و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّه" (توبه / ۹، ۳۰)؛ همچنین از باور مسیحیان به [[تثلیث]] و [[اعتقاد]] به اَب، ابن و [[روح القدس]] خبر میدهد و اینکه آنان بر این [[عقیده]] بودند که خدا یکی از این سه نفر است: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَةٍ و ما مِن اِلـهٍ اِلاّ اِلـهٌ وحِدٌ و اِن لَم یَنتَهوا عَمّا یَقولونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ اَلیم". ([[مائده]] / ۵، ۷۳) قرآن کریم در آیهای دیگر باور به بنوّت [[عیسی]]{{ع}} و تثلیث را [[غلوآمیز]] شمرده و از مسیحیان میخواهد از [[غلوّ در دین]] خود بپرهیزند و در اینباره از آنچه [[حق]] است [[تجاوز]] نکنند و به [[صراحت]] اعلام میکند که عیسی [[فرزند مریم]]، [[رسول خدا]] و کلمه [[الهی]] و [[روحی]] از عالم [[الوهیت]] است که به سوی [[مریم]] افکنده شده است: "یـاَهلَ الکِتـبِ لاتَغلوا فی دینِکُم و لا تَقولوا عَلَی اللّه اِلاَّ الحَقَّ اِنَّمَا المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ رَسولُ اللّه و کَلِمَتُهُ اَلقـها اِلی مَریَمَ و رُوحٌ مِنهُ فَـآمِنوا بِاللّه و رُسُلِهِ و لا تَقولوا ثَلـثَةٌ انتَهوا خَیرًا لَکُم اِنَّمَا اللّهُ اِلـهٌ وحِدٌ". ([[نساء]] / ۴، ۱۷۱) برخی با [[استدلال]] به این [[آیات]] به [[شرک]] [[اهل کتاب]] نظر دادهاند؛<ref>جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ الحدائق، ج۵، ص۱۶۵ - ۱۶۶. </ref> به خصوص که [[قرآن کریم]] پس از طرح [[عقیده]] [[یهود]] و [[مسیحیان]] درباره بنوّت عُزَیْر و [[عیسی]] در [[آیه]] ۳۰ [[سوره توبه]] / ۹ به شرک آنان در آیه ۳۱ اشاره کرده است: "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَـهُم اَربابًا مِن دونِ [[اللّه]] و المَسیحَ ابنَ مَریَمَ و ما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلـهًا وحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَـهُ عَمّا یُشرِکون". [[شرک]] در این آیه، شرک [[ربوبی]] است؛ زیرا [[یهودیان]]، [[عالمان]] خویش ([[احبار]]) و مسیحیان، [[راهبان]] خود را به جای [[خدا]] [[اطاعت]] کردند. | |||
در برابر این دیدگاه، بسیاری از [[مفسران]] و [[فقیهان]]، شرک اهل کتاب را نپذیرفتهاند؛ زیرا [[باور]] به بنوّت [[عزیر]] را [[اعتقاد]] همه یهودیان نمیدانند، بلکه آن را مختص برخی از فرقههای [[یهودی]] معاصر [[پیامبر]] دانستهاند که بعدها منقرض شدهاند.<ref> مجمع البیان، ج۵، ص۳۶ - ۳۷؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۳. </ref> روایتی از [[ابن عباس]] که در بسیاری از [[منابع تفسیری]] گزارش شده است، همین نظر را [[تأیید]] میکند.<ref> مجمع البیان، ج۵، ص۳۷. </ref> برخی از عالمان [[مسلمان]] هم بر این نظرند که صرف اعتقاد به پسر داشتن خدا اگرچه عقیدهای [[باطل]] و [[کفرآمیز]] است، مستلزم شرک نیست؛ زیرا شرک به معنای قرار دادن [[شریک]] برای خدا در یکی از [[مقامات]] خاص خدایی است.<ref>کتاب الطهاره، امام خمینی، ج۳، ص۴۰۴. </ref>) برخی نیز گفتهاند که بعضی از تفاسیرِ بنوّت برای خدا توجیهپذیر است؛<ref> المیزان، ج۹، ص۲۴۴. </ref> مانند اینکه گفته شود اضافه شدن ابن به خدا تشریفی است؛ مانند اضافه تشریفی "[[بیت]]" و "[[شهر]]" به اللّه در "[[بیت اللّه]]" و "شهر اللّه" که در این صورت مستلزم شرک نیست. آیه "و قالَتِ الیَهودُ و النَّصـری نَحنُ اَبنـو ٔ ا اللّه و اَحِبّـو ٔ هُ" میتواند شاهدی بر این برداشت باشد، چنانکه [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] همین آیه تصریح کرده است که بدون [[شک]] یهود و [[نصارا]] ادعای [[فرزندی]] [[واقعی]] خویش را برای خدا نداشتند، بلکه این عنوان را جهت [[تکریم]] خویش مجازاً به کار میبردند.<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۳. </ref> شماری از [[فقیهان]] با استناد به [[آیه]] "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَـهُم اَربابًا مِن دونِ [[اللّه]] و المَسیحَ ابنَ مَریَمَ" ([[توبه]] / ۹، ۳۱) [[اهل کتاب]] را [[معتقد]] به [[ربوبیّت]] غیر [[خدا]] دانسته و بر [[شرک]] [[اهل کتاب]] [[استدلال]] کردهاند؛<ref> تفسیر صنعانی، ج۲، ص۲۴۵. </ref> ولی چنانکه در روایاتی از [[رسول خدا]]{{صل}}و [[ائمه اهل بیت]]{{عم}}آمده است و بسیاری از [[مفسران]] گفتهاند، اهل کتاب [[عالمان]] خویش را مدبران [[جهان هستی]] نمیدانستند، بلکه از آنان [[اطاعت محض]] میکردند.<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۳. </ref> [[فخر رازی]] ضمن تصریح به اینکه مقصود از "ارباب" در این آیه [[خدایان]] نیست، بلکه مقصود اطاعت محض از [[اوامر و نواهی]] آنان است، میافزاید که با اندک توجهی این گونه [[بیماری]] [[شرک]] را در بیشتر [[مردم]] روی [[زمین]] خواهی یافت.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۷. </ref> با این حال در این آیه [[حضرت مسیح]]{{ع}} نیز عطف به [[احبار]] و [[رهبان]] شده است که حمل اتخاذ ارباب بر اطاعت محض ممکن نیست؛ زیرا چنین اطاعتی از [[پیامبر خدا]] ([[عیسی]]) نه تنها نکوهشی ندارد، لازم است. بنابراین، آیه فوق میتواند نسبت به [[مسیحیان]]، شرک [[ربوبی]] را [[ثابت]] کند، چنانکه [[آیات]] دیگری به [[صراحت]] از شرک [[نصارا]] [[سخن]] گفتهاند؛ مانند آیاتی که بیان میکنند نصارا حضرت مسیح را خدا میدانستند: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریَمَ و قالَ المَسیحُ یـبَنی اِسرءیلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّی و رَبَّـکُم اِنَّهُ مَن یُشرِک بِاللّه فَقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الجَـنَّـةَ و مَأوهُ النّارُ و ما لِلظّـلِمینَ مِن [[اَنصار]]" ([[مائده]] / ۵، ۷۲) و آیه ۱۷ [[سوره مائده]] / ۵ و نیز آیهای که بر [[الوهیت عیسی]] و مادرش نزد مسیحیان دلالت میکند: "و اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریَمَ ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذونی و اُمِّی اِلـهَینِ مِن دونِ اللّه" (مائده / ۵، ۱۱۶) و آیاتی که از [[اعتقاد]] نصارا به [[تثلیث]] حکایت میکنند: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَقالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَةٍ و ما مِن اِلـهٍ اِلاّ اِلـهٌ وحِدٌ". (مائده / ۵، ۷۳ و نیز [[نساء]] / ۴، ۱۷۱) بیتردید باورهای گزارش شده در این [[آیات]] موجب [[شرک]] و توجیهناپذیرند. | |||
با این حال، شماری از [[دانشمندان]] [[مسلمان]] از اینکه این [[عقاید]] به همه [[مسیحیان]] منسوب باشد تردید کرده و چنین عقایدی را به شماری از آنان نسبت دادهاند، چنانکه [[طوسی]]،<ref>التبیان، ج۳، ص۴۷۷. </ref> [[طبرسی]]،<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۳۵۲ - ۳۵۳. </ref> [[زمخشری]] <ref>الکشاف، ج۱، ص۶۱۶. </ref> و [[فخر رازی]] <ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۱. </ref> [[عقیده]] [[الوهیت حضرت عیسی]] را به [[فرقه]] "[[یعقوبیه]]" و به احتمال "ملکانیه" نسبت دادهاند؛ نیز طوسی <ref>التبیان، ج۴، ص۷۰. </ref> و [[آلوسی]] <ref> روح المعانی، ج ۴، ص۶۲ - ۶۵. </ref> عقیده به [[الوهیت]] [[مریم]] و [[عبادت]] وی را به برخی [[فرقهها]] مانند "مریمیه" منسوب دانستهاند. | |||
==نوع شرک [[مشرکان]] [[عصر نزول]]== | |||
درباره [[آلودگی]] مشرکان عصر [[رسول خدا]]{{صل}} به [[شرک عبادی]] تردیدی نیست و [[قرآن کریم]] در آیات فراوانی به [[صراحت]] [[شرک]] آنان در عبادت را گزارش کرده است؛ ولی برخی در این باره تردید کردهاند که آنان افزون بر شرک عبادی، گرفتار شرک [[ربوبی]] نیز بودهاند. | |||
برخی مانند [[ابن تیمیه]] و [[محمد بن عبدالوهاب]] و [[پیروان]] [[افکار]] این دو قائلاند که مشرکان [[صدر اسلام]]، تنها شرک در عبادت داشتند. این افراد با [[ترویج]] این نظر و نیز با توسعه در مفهوم عبادت به هر گونه [[کرنش]] و [[خضوع]]، کوشیدهاند تا آیات مرتبط با مشرکان عصر رسول خدا را بر مؤمنانی که [[اولیای الهی]] را میخوانند، منطبق کرده و آنان را به شرک عبادی متهم کنند. | |||
به گفته ابن تیمیه، شرک، به شرک در [[الوهیت]] و [[ربوبیت]] قسمت میشود و [[شرک]] در الوهیت بدین معناست که برای [[خدا]] مانندی در [[عبادت]]، [[محبت]]، [[ترس]] و [[امید]] قرار داده شود و این همان شرکی است که [[رسول خدا]]{{صل}}با آن [[مبارزه]] کرد و با [[مشرکان]] [[عرب]] که گرفتار چنین شرکی بودند جنگید. وی در ادامه به آیاتی مانند "مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ [[اللّه]] اَندادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّه و الَّذینَ ءامَنوا اَشَدُّ حُبًّا للّهِ" (بقره / ۲، ۱۶۵) و "ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّه زُلفی" (زمر / ۳۹، ۳) استناد کرده و ادامه داده است که مشرکان عرب به [[ربوبیت خدا]] [[اقرار]] داشتند: "و لَئِن سَاَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ لَیَقولُنَّ اللّهُ" ([[لقمان]] / ۳۱، ۲۵)؛ "قُل لِمَنِ الاَرضُ و مَن فیها اِن کُنتُم تَعلَمون * سَیَقولونَ للّهِ" (مؤمنون / ۲۳، ۸۴ - ۸۵) و هرگز احدی از مشرکان به [[نزول]] [[باران]] و روزی و [[تدبیر]] عالم از سوی [[بتها]] [[باور]] نداشته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲. </ref> [[محمد بن عبدالوهاب]] نیز، بر این نظر است که [[کافران]] عصر رسول خدا{{صل}} به [[توحید ربوبی]] اقرار داشتند و [[گواهی]] میدادند که [[خداوند]] [[خالق]]، [[رازق]]، زنده کننده و میراننده و [[مدبر]] همه [[آفرینش]] است: "قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ و الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ و الاَبصـرَ و مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ و یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ و مَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقون". ([[یونس]] / ۱۰، ۳۱) با این حال، این اقرار موجب وارد شدن آنها در قلمرو [[اسلام]] نشد و آنها را در شمار [[مسلمانان]] قرار نداد، از همین رو رسول خدا{{صل}} با آنها جنگید و [[اموال]] و خونشان را [[مباح]] ساخت.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۰۹ - ۱۱۰. </ref> این دیدگاه که مشرکان [[دوره جاهلی]] تنها در [[عبودیت]] [[شرک]] ورزیده و در ربوبیت [[موحد]] بودهاند، با [[آیات]] و گزارشها و [[روایات]] [[تاریخی]] ناسازگار است، چنانکه [[ابن تیمیه]] خود در توضیح شرک الوهی، ترس و امید را مقارن [[شرک عبادی]] قرار داده است <ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲. </ref> که نشان میدهد [[مشرکان]]، [[شرک]] در [[ربوبیت]] هم داشتهاند. از [[آیات]] پرشماری که ذیل عنوان "پیوند [[شرک عبادی]] و [[ربوبی]]" در همین مقاله ارائه شد، به روشنی استفاده میشود که شرک عبادی مشرکان، برخاسته از [[شرک]] ربوبی آنها بوده است؛ برای نمونه: "و اتَّخَذوا مِن دونِ [[اللّه]] ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون" ([[یس]] / ۳۶، ۷۴)<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۰۶. </ref>؛ "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزّا" ([[مریم]] / ۱۹، ۸۱)<ref>فتح القدیر، ج ۳، ص۴۱۳. </ref>؛ "اِنَّما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه اَوثـنًا و تَخلُقونَ اِفکًا اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه لا یَملِکونَ لَکُم رِزقًا فَابتَغوا عِندَ اللّه الرِّزقَ و اعبُدوهُ". (عنکبوت / ۲۹، ۱۷)<ref>التحریر و التنویر، ج۲۰، ص۱۴۸. </ref> این آیات به وضوح دلالت دارند که مشرکان با غرض کسب [[نصرت]]، [[عزّت]] و روزی به [[عبادت بتها]] میپرداختند و برای [[بتها]] اثرگذاری در امور عالم قائل بودند، از همین رو براساس آیاتی دیگر آنها [[رسول خدا]]{{صل}} را از آسیب و [[خشم]] بتها میترساندند: "اَلَیسَ اللّهُ بِکافٍ عَبدَهُ و یُخَوِّفونَکَ بِالَّذینَ مِن دونِهِ" (زمر / ۳۹، ۳۶)<ref> تفسیر مراغی، ج۲۴، ص۷. </ref> و در [[مقام]] [[اهانت]] به رسول خدا{{صل}}میگفتند که برخی از [[خدایان]] ما به تو ضرر رسانده و عقلت را ربودهاند: "اِن نَقولُ اِلاَّ اعتَرکَ بَعضُ ءالِهَتِنا بِسوءٍ". ([[هود]] / ۱۱، ۵۴) گزارش [[مورخان]] هم مؤید این نظر است: ابن [[هشام]] از برخی [[عالمان]] گزارش کرده است که [[عمرو]] بن لُحَیّ (نخستین کسی که [[بتپرستی]] را در [[جزیرة العرب]] رواج داد) در مسیر خود از [[مکه]] به [[شام]] در [[سرزمین]] عمالقه بتپرستی آنان را دید. وقتی از آنان درباره [[حقیقت]] بتپرستی پرسید، به او گفتند که اینها بتهاییاند که آنها را میپرستیم و از آنها [[باران]] میخواهیم و آنها برای ما باران میفرستند و [[یاری]] میطلبیم و آنها ما را یاری میکنند. عمرو از آنان بتیطلبید و عمالقه به او [[بت]] "هُبَل" را دادند. عمرو آن را به مکه آورد و [[مردم]] را به [[عبادت]] آن فراخواند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۷۷. </ref> سهیلی<ref>الروض الانف، ج۱، ص۱۰۵. </ref> و ازرقی <ref> اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶. </ref> نیز از [[ترویج]] [[بتپرستی]] از سوی [[عمرو بن لحی]] گزارشهایی آوردهاند؛ همچنین براساس روایتی، ضمام بن [[ثعلبه]] هنگامی که از نزد [[رسول خدا]] بیرون آمد و بر قومش وارد شد، در نخستین [[اقدام]] به [[ناسزاگویی]] به [[لات]] و عزّی پرداخت. قومش او را از این کار بازداشتند و به او گفتند از بَرَص و [[جذام]] و [[جنون]] بترس. او گفت به [[خدا]] [[سوگند]]، لات و عزّی به شما سود و زیانی نمیرسانند.<ref>المستدرک، ج۳، ص۵۴. </ref> جوادعلی که [[تاریخ]] [[عرب پیش از اسلام]] را از نسبشناسان، [[مورخان]] و [[سیرهنویسان]] معتبری، چون [[محمد بن اسحاق]]، کلبی و ابن [[حبیب]] [[بغدادی]] نقل کرده است، درباره [[بتپرستان]] [[عصر جاهلی]] بر این نظر است که آنان [[بتها]] را [[حافظ]] و حامی [[قبیله]] میدانستند و [[اهل]] قبیله بتها را در [[جنگها]] و سفرها همراه میبردند تا از [[یاری]] آنها بهرهمند و از گزند [[دشمنان]] قبیله در [[امان]] باشند.<ref>المفصل، ج۱۱، ص۶۴. </ref> اما در خصوص آیاتی که براساس آنها [[مشرکان]]، [[خلق]] و [[تدبیر]] عالم را به [[اللّه]] نسبت میدهند: "لَیَقولُنَّ اللّهُ" (عنکبوت / ۲۹، ۶۱) یا "سَیَقولونَ للّهِ" (مؤمنون / ۲۳، ۸۵) برخی گفتهاند این پاسخِ [[باطن]] و [[فطرت]] آنهاست؛ زیرا فطرت و [[سرشت]] [[انسانها]] به [[نیکی]] تشخیص میدهد که همه امور در دست خدایند. تعبیر "سَیَقُولُونَ للّهِ" را نیز شاهدی بر این مطلب گرفتهاند که آنها اگر [[تأمل]] کرده و به فطرت خویش مراجعه کنند، چنین پاسخی میدهند.<ref> تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> روایتی از رسول خدا{{صل}} که [[امام باقر]]{{ع}} [[راوی]] آن است همین برداشت را [[تأیید]] میکند. براساس این [[روایت]]، رسول خدا{{صل}} با استناد به این [[آیه]] پذیرش [[خالقیت]] خدا از سوی مشرکان را ناظر به فطرت آنها میداند.<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲. </ref> [[قرطبی]] [[اقرار]] مشرکان را به [[فکر]] و [[انصاف]] موکول کرده است. او جمله "سَیَقُولُون للّه" را به "فسیقولون هو للّه إن فکّروا و أنصفوا" [[تفسیر]] کرده است.<ref>تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵. </ref> به گفته [[ابن جوزی]]، با وجود گزارش چنین جوابی از سوی مشرکان، ظاهر [[کلام خداوند]] این است که آنان در هیچ چیز [[موحد]] نبودهاند.<ref> زاد المسیر، ج۴، ص۲۲. </ref> [[بیضاوی]] و شوکانی نیز گفتهاند که آنان جز این اعتراف چارهای ندارند؛ زیرا [[عقل]] [[سلیم]] با کمترین [[تأمل]] آنان را به [[اقرار]] [[توحید در خالقیت]] وا میدارد.<ref>فتح القدیر، ج۲، ص۵۰۴؛ نیز نک: تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۳۳. </ref> از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] استفاده میشود که گرچه مشرکانی براساس این آیه اصل [[خالقیت]] و [[ربوبیت]] کلی [[خدا]] را پذیرفته بودند، با این حال متناسب با نیازها و اولویتهای خود به [[خدایان]] دیگری نیز در [[تدبیر]] برخی [[شئون]] عالم [[معتقد]] بودند و آیه درصدد است که [[مشرکان]] را به پذیرش [[توحید در ربوبیت]] و [[عبادت]] وادارد و جملههای "اَفَلاتَتَّقُون" ([[یونس]] / ۱۰، ۳۱) و "فَذَلِکمُ [[اللّه]] رَبُّکُم" (یونس / ۱۰، ۳۲) بر این مطلب دلالت دارند.<ref> المیزان، ج۱۰، ص۵۰ - ۵۳. </ref> به هر تقدیر، قاطبه [[دانشمندان]] [[فریقین]]، دیدگاه انطباق [[آیات]] مربوط به مشرکان را بر [[مسلمانان]]، برآمده از [[جهل]] و [[افراط]] برشمرده و آن را با آموزههای [[قطعی]] [[اسلام]]، مانند [[حرمت]] [[تکفیر]] مسلمانان، ناسازگار دانستهاند.<ref>الاغاثه، ص۳۱ - ۳۲. </ref> از [[آیات قرآن کریم]]، که [[باورها]] و [[اعمال]] مشرکان مقارن [[نزول قرآن]] را گزارش کردهاند برمیآید که [[شرک]] آنان و خواندن خدایان و [[بتها]] از سوی آنان به گونهای است که هیچ [[ارتباط]] و سنخیتی با خواندن [[اولیای الهی]] از سوی مسلمانان ندارد؛ از جمله در آیه ۱۵ [[سوره احقاف]] / ۴۶ مشرکان را به سبب خواندن بتها به جای خدا [[گمراهی]] معرفی کرده است: "و مَن اَضَلُّ مِمَّن یَدعوا مِن دونِ اللّه مَن لا یَستَجیبُ لَهُ اِلی یَومِ القِیـمَة"؛ نیز از آیات فراوان دیگری که همین محتوا را دارند استفاده میشود که مشرکان نگاه استقلالی به وسایط و آلهه خود داشتهاند. تعبیر "مِن دُونِ اللّهِ" در این آیه و آیات فراوان دیگر بیانگر این [[واقعیت]] است. | |||
همچنین [[خداوند]]، مسلمانان را از [[سبّ]] خدایان مشرکان، [[نهی]] کرده است؛ زیرا موجب میشود آنها هم از روی جهل خدا را [[دشنام]] دهند: "و لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّه فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلمٍ". (انعام / ۶، ۱۰۸) جرئت [[مشرکان]] بر چنین اقدامی، بیانگر این [[حقیقت]] است که آنان برای [[خدایان]] خود، [[منزلت]] و جایگاهی [[برتر]] از [[خدا]] قائلاند و برای [[حفظ حرمت]] آنها حاضرند به خدا هم [[دشنام]] دهند، از همینرو، این ادعای مشرکان که ما خدایان را با غرض نزدیک شدن به [[اللّه]] [[عبادت]] میکنیم: "ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّه زُلفی" (زمر / ۳۹، ۳) [[دروغین]] بوده و عبادت آنها برخاسته از [[اعتقاد]] به [[ربوبیت]] و [[خالقیت]] استقلالی خدایان بوده است. بخش پایانی همین [[آیه]] نیز بر [[دروغگو]] بودن مشرکان تأکید کرده است: "اِنَّ اللّهَ لا یَهدی مَن هُوَ کـذِبٌ کَفّار". در حقیقت، هنگامی که مشرکان در برابر احتجاجهای [[رسول خدا]]{{صل}}پاسخی نداشتند مجبور شدند چنین ادعای دروغینی داشته باشند.<ref>الاغاثه، ص۳۲؛ تصحیح المفاهیم، ص۶۳ - ۶۶. </ref> دلیل [[دروغ]] بودن این ادعا آن است که آنان از [[سجده]] بر [[خداوند]] [[رحمان]] سرباززدند و رسول خدا{{صل}} را به سبب [[فرمان]] به سجده [[نکوهش]] کردند: "و اِذا قیلَ لَهُمُ اسجُدوا لِلرَّحمـنِ قالوا و مَا الرَّحمـنُ اَنَسجُدُ لِما تَأمُرُنا". ([[فرقان]]/ ۲۵، ۶۰) در [[نقد]] دیدگاه [[وهابیان]] در تفاوت [[عقیده]] مشرکان و [[مؤمنان]] گفتهاند که قطعاً مؤمنان [[انبیا]] و [[اولیا]] را خدا و [[شریک]] خدا قرار ندادهاند، بلکه معتقدند آنان [[بندگان خدا]] و مخلوق اویند و آنان را [[خالق]] چیزی و [[مالک]] نفع و ضرر و [[شایسته]] عبادت نمیدانند، بلکه قصد مؤمنان [[تبرک]] به آنهاست، از اینرو که آنان [[دوستان]] خدا، [[مقربان]] درگاه او و برگزیدگاناند و برپایه [[ادله]] فراوانی، خدا به [[برکت]] آنان به بندگانش [[رحم]] میکند. پس اعتقاد [[مسلمانان]] این است که خالق [[نافع]] و ضار تنها خدای یگانه است و هرگز کسی جز خدا [[استحقاق عبادت]] و تأثیری در عالم ندارد؛ ولی مشرکان براساس [[آیات]]، [[بتها]] را خدای خود و شایسته عبادت میدانستند. ([[یس]] / ۳۶، ۷۴؛ [[مریم]] / ۱۹، ۸۱) | |||
==[[برائت از مشرکان]]== | |||
موضوع برائت از مشرکان عصر [[نزول قرآن]] با [[تندی]] و [[صراحت]] در [[آیات]] نخست [[سوره توبه]] / ۹ آمده است. این [[سوره]] به علت شروع با مبحث [[بیزاری]] از [[مشرکان]] به سوره [[برائت]] نیز [[شهرت]] یافته است. | |||
در [[منطق قرآن کریم]]، [[خدا]] معیار [[دوستیها]] و دشمنیهاست. بر اساس همین اصل، در منظومه [[تعالیم اسلامی]] دو مفهوم "[[تولّی]]"، یعنی [[دوستی با خدا]] و با [[دوستان]] خدا شامل [[پیامبران]]، [[اوصیا]]، [[اولیای الهی]] و [[مؤمنان]] و "[[تبرّی]]"، یعنی [[دشمنی با دشمنان خدا]] و [[دشمنان]] دوستان خدا شکل گرفته است.<ref> المیزان، ج۵، ص۱۹۶؛ صراط النجاه، ج۳، ص۴۵۲. </ref> از نظر [[قرآن]]، [[ایمان به خدا]] و [[پیامبر]] با [[دوستی]] با [[دشمنان خدا]] ناسازگار است: "و لَو کانوا یُؤمِنونَ بِاللّه و النَّبِیِّ و ما اُنزِلَ اِلَیهِ ما اتَّخَذوهُم اَولِیاءَ". ([[مائده]] / ۵، ۸۱) بر پایه روایتی، [[رسول خدا]]{{صل}}ضمن تأکید بر اهمیت فرایضی مانند [[نماز]]، [[روزه]]، [[جهاد]] و [[حج]]، محکمترین دستگیره [[ایمان]] را دوستی و [[دشمنی]] در [[راه خدا]] و [[دوست داشتن]] خدا و [[بیزاری از دشمنان]] خدا برشمرده است؛<ref>الکافی، ج۲، ص۱۲۵. </ref> نیز بر اساس روایتی، [[دین]] چیزی جز حُب و [[بغض]] نیست.<ref> تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۴۷۶. </ref> برائت از مشرکان در قلمرو مفهومیِ تبرّی جای میگیرد و از آن اخصّ است. تبرّی و برائت اگرچه به لحاظ الزامات عملی آن از [[فروع]] شمرده شده، پیش از آنکه جنبه [[فقهی]] داشته باشد، [[صبغه]] [[اعتقادی]] دارد؛ زیرا از [[لوازم ایمان]] شمرده شده است. از سوی دیگر، ابراز [[بیزاری]]، اجتناب و [[گسستن]] پیوندها که در جنبه عملی [[برائت]] لازم است، موجب جدایی صفوف [[موحدان]] از [[مشرکان]] و تمایز آنها شده و به بعد [[اجتماعی]] [[برائت]] اهمیت داده است. | |||
[[قرآن کریم]] در آیاتی پرشمار به موضوع [[برائت از مشرکان]] پرداخته است. یکی از محوریترین [[آیات]] برائت از مشرکان، [[آیه]] ۴ [[سوره ممتحنه]] / ۶۰ است. بر اساس این آیه، [[ابراهیم]]{{ع}}که در متون [[اسلامی]] قهرمان [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[شرک]] دانسته شده و نیز [[پیروان]] او، در موضوع برائت از مشرکان، [[اسوه]] و الگوی [[مؤمنان]] معرفی شدهاند: "قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ و الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا وبَینَـکُمُ العَدوَةُ والبَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّه وحدَهُ"، بر بیزاریشان از مشرکان، با تعابیر "اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم"، "کَفرنا بکم" و "بَدا بَینَنا وبَینَـکُمُ العَدوَةُ والبَغضاءُ" تأکید شده و به استمرار این برائت تا [[زمان]] [[آلوده]] بودن مشرکان به شرک تصریح شده است؛ همچنین ابراهیم{{ع}} از معبودهای مشرکان [[اعلام بیزاری]] و راه خود را از مشرکان جدا کرده است: "قالَ یـقَومِ اِنّی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکون * اِنّی وجَّهتُ وجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمـوتِ و الاَرضَ حَنیفًا و ما اَنا مِنَ المُشرِکین". (انعام / ۶، ۷۸ - ۷۹) از آنجا که مفهوم برائت بر مدار [[دشمنی با خدا]] [[استوار]] است، به محض روشن شدن دشمنی با خدا، ابراز برائت لازم میشود، چنانکه ابراهیم{{ع}} از [[آزر]] اعلام بیزاری کرد: "فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ". ([[توبه]] / ۹، ۱۱۴) آیات ۴۸ - ۴۹ [[سوره مریم]] / ۱۹ روی گرداندن و [[کنارهگیری]] ابراهیم{{ع}} از [[خدایان دروغین]] و مشرکان را با واژه "اعتزال" گزارش کرده است: "و اَعتَزِلُکُم و ما تَدعونَ مِن دونِ اللّه و اَدعوا رَبّی عَسی اَلاّ اَکونَ بِدُعاءِ رَبّی شَقیّا * فَلَمَّا اعتَزَلَهُم و ما یَعبُدونَ مِن دونِ [[اللّه]] وَهَبنا لَهُ اِسحـقَ و یَعقوبَ و کُلاًّ جَعَلنا نَبیّا". [[برائت]] و رویگردانی [[اصحاب کهف]] از [[مشرکان]] [[زمان]] خود نیز با تعبیر "اعتزال" گزارش شده است: "و اِذِ اعتَزَلتُموهُم و ما یَعبُدونَ اِلاَّ اللّهَ". (کهف / ۱۸، ۱۶) [[رسول خدا]]{{صل}} بر اساس [[وحی الهی]] [[وظیفه]] داشت از مشرکان روی برگرداند: "اِتّبِـع ما اُوحِیَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ و اَعرِض عَنِ المُشرِکین". (انعام / ۶، ۱۰۶) از آنجا که [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[ارتباطات]] [[عاطفی]] میان [[خویشاوندان]] میتواند تهدیدی برای [[برائت]] به شمار آید و زمینهای برای علاقهمندی و [[دوستی]] فراهم کند، [[قرآن کریم]] هشدار داده است که نباید [[مؤمنان]] با [[دشمنان خدا]] و [[پیامبر]] [[دوستی]] کنند، هرچند این [[دشمنان]] [[پدران]]، [[برادران]] یا خویشاوندان آنان باشند: "لا تَجِدُ قَومًا یُؤمِنونَ بِاللّه و الیَومِ الآخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ و لَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم". ([[مجادله]] / ۵۸، ۲۲) در این [[آیه]]، [[حکم]] [[حرمت]] دوستی بر [[وصف]] "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ" تعلیق شده و بدین معناست که حرمت دوستی در صورتی است که دوستی با مشرکان به علت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] و [[رسول]] شکل بگیرد، از این رو با [[رفتار نیک]] با [[والدین]] [[مشرک]] [[سازگاری]] دارد: "و صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعروفًا". ([[لقمان]] / ۳۱، ۱۵) بنابراین، با وجود [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[غفلت]] نورزیدن از [[مکر]] آنها، [[مسلمان]] میتواند نسبت به غیر مسلمان و از جمله مشرک [[نیکی]] و با وی به [[عدالت]] [[رفتار]] کند: "لایَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ و لَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین". (ممتحنه / ۶۰، ۸) بارزترین و شدیدترین [[آیات]] برائت از مشرکان که به صورت عام، صریح و رسمی اعلام شد، آیات نخست [[سوره توبه]] نازل شده در [[سال نهم هجری]] است که به دست [[علی]]{{ع}} در [[روز عید قربان]] و در [[منا]] به [[مشرکان]] اعلام شد. | |||
این [[سوره]] به سبب شروع با جمله "بَراءَةٌ مِنَ [[اللّه]]" [[سوره]] "[[برائت]]" نیز نامیده شده است. آغاز نشدن این سوره با "بسم اللّه الرحمن [[الرحیم]]" بر شدّت برائت افزوده است. [[آیه]] نخست سوره اگرچه مشتمل بر برائت [[خدا]] و پیامبرش از مشرکان [[پیمانشکن]] است، در آیه سوم به صورت عام (و اَذنٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی النّاسِ...) همه مشرکان را شامل میشود.<ref> المیزان، ج۹، ص۱۴۹. </ref> به رغم این برائت، [[قرآن]] [[التزام]] به پیمانهایی را که با مشرکان منعقد شده لازم میداند و تا به سرآمدن [[زمان]] [[پیمان]]، تعرّض به آن را جایز نمیداند: "بَراءَةٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکین *... * و اَذنٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشرِکینَ و رَسولُهُ... * اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم یَنقُصوکُم شیئاً و لَم یُظـهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین * فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم و خُذوهُم و احصُروهُم و اقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ". ([[توبه]] / ۹، ۱ - ۵) اعزام [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[مدینه]] با شتر مخصوص [[رسول خدا]]{{صل}}برای بازستاندن [[آیات برائت]] از [[ابوبکر]] و نیز تأکید رسول خدا{{صل}}بر [[ابلاغ]] این [[آیات]] به دست [[علی]]{{ع}} در موسم [[حج]]، نشان اهمیت [[برائت از مشرکان]] است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۶ - ۸. </ref> از این آیات برمیآید که [[هدف]] نهاییِ ساختن بیتاللّه، رسیدن به [[توحید]] است و دستیابی به توحید [[ناب]] بدون [[تبرّی]] تام از هر [[شرک]] و [[انزجار]] از هر [[مشرک]]، شدنی نیست.<ref>صهبای حج، ص۱۲۶. </ref> برائت از مشرکان و شدّت برخورد با آنان نباید موجب شود [[فرصت]] شنیدن سخن[[حق]] و [[دعوت]] [[اسلام]] از آنها دریغ شود؛ زیرا همه این اقدامها برای این است که آنها از [[گمراهی]] [[نجات]] یابند و به راه صحیح و مستقیم [[هدایت]] شوند. بنابراین اگر مشرکی [[امان]] خواست باید به او [[امان]] داد تا [[کلام خدا]] را بشنود و سپس او را به مکان امنش بازگرداند: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ [[اللّه]] ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ". ([[توبه]] / ۹، ۶) | |||
==[[احکام]] [[شرک]]== | |||
۱. [[حرمت]] [[استغفار]] برای [[مشرک]] | |||
در راستای [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[پرهیز]] از اظهار [[محبت]] به آنان <ref>نمونه، ج۸، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] اعلام کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، [[آمرزش]] بخواهند، هرچند آن [[مشرکان]] از [[خویشاوندان]] [[مسلمانان]] باشند. در این [[آیه]] با تعبیر [[نفی]] [[حقّ]]، جواز استغفار نفی شده است:"ما کانَ لِلنَّبِیِّ و الَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ و لَو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم". (توبه / ۹، ۱۱۳)<ref> احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳. </ref> از آنجا که [[گناه]] [[شرک]]، نابخشودنی است: "اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ" ([[نساء]] / ۴، ۴۸) منع یادشده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.<ref>المیزان، ج۹، ص۳۵۱. </ref> با طرح این [[حکم]]، این [[پرسش]] پیش میآید که چرا [[ابراهیم]]{{ع}}برای [[آزر]] مشرک استغفار کرد؟ [[قرآن]] خود در آیه بعدی پاسخ میدهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعدهای بود که در اینباره به او داده بود؛ ولی هنگامی که [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، از او [[بیزاری]] جست: "وَ مَا کَانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ اِنَّ اِبرهیمَ لاََوّاهٌ حَلیمٌ". (توبه / ۹، ۱۱۴) برخی [[مفسران]] در توضیح آشکار شدن [[دشمنی با خدا]]: "فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ" گفتهاند که مراد، مشرکان عنودی است که با [[استکبار]] و [[لجاجت]] به دشمنی خدا برمیخیزند. روشن است که [[استغفار]] برای چنین کسانی بیفایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای [[مشرکان]] [[فروتن]] و غیر عنود چه بسا با [[عنایت]] به گستردگی [[رحمت الهی]] جایز باشد؛<ref> المیزان، ج۹، ص۳۹۷. </ref> به ویژه هنگامی که استغفار یا [[وعده]] آن بتواند در [[هدایت]] [[مشرک]] مؤثر باشد، چنانکه [[ابراهیم]]{{ع}} در مسیر [[کوشش]] خود برای هدایت [[آزر]] برای او استغفار کرد: "و اغفِر لاَِبی اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّین". (شعراء / ۲۶، ۸۶) در بررسی آرای موجود در [[تفسیر آیات]] مرتبط با استغفار برای مشرک و [[اقدام]] ابراهیم{{ع}} در [[طلب آمرزش]] برای آزر و نیز توضیح عبارت "مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم" میتوان آنها را در قالب دو دیدگاه جمعبندی کرد: أ. [[استغفار]] برای مشرکان تا زمانی که زندهاند جایز است و [[جهنمی]] بودن آنان تا پیش از [[مرگ]] روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که [[توبه]] کرده و از [[شرک]] دست بردارند و ابراهیم{{ع}} نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار میکرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و [[بتپرستی]] مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او [[تبرّی]] جُست. از [[ابن عباس]]، [[مجاهد]] و [[قتاده]] نیز همین برداشت گزارش شده است.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳. </ref> ب. استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و [[اصرار]] بر آن محقق میشود. صاحبان این نظر ناچار شدهاند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته [[شیخ طوسی]]، آزر وعده پذیرش [[ایمان]] داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس [[خدا]] به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی [[نفاق]] بوده است؛ آنگاه ابراهیم از او [[تبری]] جست.<ref> التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳. </ref> به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: "اللهم اغفر لأبی اذا آمن".<ref> روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰. </ref> برخی گفتهاند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با [[ظاهر قرآن]] که از تحقق [[استغفار]] خبر میدهد (شعراء / ۲۶، ۸۶) ناسازگار است.<ref>روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰. </ref> به گفته برخی، [[ابراهیم]]، [[آزر]] را [[مؤمن]] میپنداشت و همواره برای او استغفار میکرد؛ ولی در [[روز قیامت]] که [[شرک]] آزر برای ابراهیم آشکار میشود از او [[تبرّی]] میجوید.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴. </ref> به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم{{ع}} برای آزر، باید [[اسوه]] بودن ابراهیم برای [[مسلمانان]] را به صورت فراگیر و بیاستثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسیپذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی میتوانند برای [[مشرک]] استغفار کنند: "قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ."... (ممتحنه / ۶۰، ۴) بنابراین "الاّ قَولَ اِبراهیم" استثنا از [[تأسی]] به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله "اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم" است. | |||
۲. [[حرمت]] [[ازدواج]] | |||
ازدواج دائم و موقت مرد و [[زن]] [[مسلمان]] با زن و [[مرد]]مشرک [[حرام]] است.<ref>مسالک الافهام، ج۳، ص۲۳۵؛ غایة المرام، ج۳، ص۶۸ - ۶۹. </ref> [[قرآن کریم]] در [[آیه]] ۲۲۱ [[سوره بقره]] / ۲ به [[صراحت]] از مردان باایمان میخواهد با [[زنان]] مشرک، تا زمانی که به شرک [[آلوده]] و [[ایمان]] نیاوردهاند، [[ازدواج]] نکنند، هرچند مردان مؤمن ناچار به ازدواج با [[کنیزان]] شوند؛ زیرا [[کنیز]] باایمان از [[آزاد]] مشرک بهتر است، هرچند زن مشرک آنان را شیفته خود کند: "و لاتَنکِحوا المُشرِکـتِ حَتّی یُؤمِنَّ و لاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ و لَو اَعجَبَتکُم". در ادامه آیه نیز به صراحت از [[مؤمنان]] میخواهد به مردان مشرک [[همسر]] ندهند، اگرچه زنان مؤمن ناچار به ازدواج با بردگان باایمان شوند، چون برده باایمان از مشرک آزاد بهتر است، هرچند [[مال]] و [[ثروت]] [[مرد]] [[مشرک]] شگفتآور باشد: "و لا تُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا و لَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ و لَو اَعجَبَکُم". در پایان این [[آیه]]، [[حکمت]] [[تحریم]] پیوند [[ازدواج]] را اثرپذیری فرد باایمان از مشرک و گرفتار شدن در [[دوزخ]] میداند، درحالی که [[خدا]] برای [[مؤمنان]] [[بهشت]] را میخواهد: "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ و اللّهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّةِ و المَغفِرَةِ بِاِذنِهِ". همچنین [[حرمت]] ازدواج از آیه ۱۰ [[سوره ممتحنه]] / ۶۰ استفاده شده است.<ref>زبدة البیان، ج۱، ص۳۲۰. </ref> در این آیه، [[قرآن کریم]] درباره زنانی که از [[مکّه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] میکنند [[فرمان]] میدهد که آنان را بیازمایید و اگر آنان را در [[ادعای ایمان]]، صادق یافتید و مطمئن شدید که مؤمناند، [[حق]] ندارید آنها را به [[مکه]] بازگردانید؛ زیرا [[زنان]] باایمان و [[مشرکان]] مکه بر یکدیگر [[حلال]] نیستند و شما میتوانید با این زنان ازدواج کنید؛ مشروط به اینکه پیش از ازدواج مهری را که مشرکان به زنان خود دادهاند به آنان بپردازید: "اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرتٍ فَامتَحِنوهُنَّ اللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ و ءاتوهُم ما اَنفَقوا و لا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ". در ادامه همین آیه، قرآن کریم از مردان باایمانی که [[همسران]] مشرکشان در مکه ماندهاند میخواهد [[پیمان]] [[زناشویی]] خود را با آنان ادامه ندهند و مهریهای را که دادهاند از مشرکان بازپس گیرند: "و لا تُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ و سـئَلوا ما اَنفَقتُم و لیَسـئَلوا ما اَنفَقوا ذلکم حُکمُ [[اللّه]] یَحکُمُ بَینَـکُم و اللّهُ عَلیمٌ حَکیم". برخی، [[حرمت]] ازدواج با مشرک را از آیه ۲۲ [[سوره مجادله]] / ۵۸ استفاده کردهاند؛ زیرا این آیه به گونه اِخبار در [[مقام]] انشاء، [[دوستی]] مؤمنان با [[دشمنان خدا]] و از جمله مشرکان را [[نفی]] میکند، در حالی که پیمان ازدواج خود برای برقراری [[مودّت]] و [[محبّت]] صورت میپذیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref> در پاسخ به این [[استدلال]] گفتهاند که [[حکم]] [[حرمت]] [[دوستی]] بر [[وصف]] "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ" معلق شده و بدین معناست که ناروا بودن دوستی در صورتی است که به علّت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] شکل گیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref> | |||
۳. [[نجاست]] [[مشرکان]] | |||
بیشتر [[دانشمندان شیعه]] بدون هرگونه تردیدی بر نجاست مشرکان تأکید کردهاند.<ref>کنزالعرفان، ج۱، ص۴۵؛ مستمسک العروه، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۱۶۱. </ref> استناد این نظر به [[فقهای شیعه]] چنان گسترده است که بسیاری این نظر را [[اجماعی]] دانستهاند. با این حال، تنها گروهی از [[فقیهان]] متأخر و معاصر، [[ادله]] نجاست ذاتی مشرکان را ناتمام دانسته، به [[احتیاط]] [[واجب]] در نجاست مشرکان قائل شدهاند و تنها شمار اندکی قول به [[طهارت]] ذاتی را پذیرفتهاند.<ref>نک: طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۱ - ۳۳۲. </ref> مهمترین مستند [[قرآنی]] قائلان به نجاست مشرکان [[آیه]] ۲۸ [[سوره توبه]] / ۹ است. در این آیه واژه "نَجَس" را به مشرکان اسناد داده و از جهت اتصاف مشرکان به نجاست از نزدیک شدن آنان به [[مسجد الحرام]] پس از پایان [[سال نهم هجری]] [[نهی]] کرده است: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". [[استدلال]] به این آیه بر نجاست مشرکان، موکول به کاربرد واژه "نَجَس" در معنای اصطلاح [[فقهی]] آن است. [[شیخ طوسی]] با استناد به شواهد لغوی، [[نجس]] را به شیئی دارای قذارت و [[ناپاکی]] ظاهری و [[معنوی]] دانسته و نجاست [[مشرک]] را به اعتبار قذارت معنوی[[شرک]] و ناپاکی ظاهری آنها دانسته است.<ref>التبیان، ج۵، ص۲۰۱. </ref> [[طبرسی]] نیز در مفهوم "نَجَس" سه احتمال داده است: نجاست ذاتی (نجس العین بودن)، [[پلیدی]] [[باطنی]]، و نجاست عارضی و قول نخست را مختار [[شیعه]] دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> در برابر این دیدگاه، شماری از [[فقها]] و [[مفسران]]، در ادله نجاست مشرکان، از جمله در استناد به این آیه تردید کرده و با این استدلال که اصطلاح فقهی نجس، اصطلاحی مستحدث است که در قرون بعدی شکل گرفته،<ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۱۸۵. </ref> از [[فتوا]] به [[نجاست]] [[اهل کتاب]] [[پرهیز]] کرده و به احتیاطگراییدهاند <ref> ذخیرهالمعاد، ج۱، ص۱۵۱؛ مصباح الفقیه، کتاب الطهاره، انصاری، ص۸۲ - ۸۳. </ref> و برخی با استناد به فقدان دلیل برای [[طهارت]] و نجاست [[مشرکان]]، چاره کار را در مراجعه به اصالهالطهاره دانستهاند.<ref>بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج۳، ص۲۸۳ - ۳۸۴. </ref> برخی بر این نظرند که [[تفریع حکم]] ممنوعیت ورود مشرکان به [[مسجد الحرام]]: "فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا" بر "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ" قرینه و شاهدی است بر اینکه نجاست در معنای اصطلاحی آن به کار رفته است؛ زیرا شخص یا چیز [[نجس]] نباید وارد مسجد الحرام شود.<ref>جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ کتاب الطهاره، انصاری، ج ۵، ص۳۲۳ - ۳۲۵. </ref> در [[نقد]] این نظر گفتهاند که اولاً طبق نظر بیشتر [[فقها]] وارد شدن [[انسان]] نجس به مسجد الحرام و دیگر [[مساجد]] جایز است، مگر آنکه نجاست او به [[مسجد]] سرایت کند. ثانیاً [[محدث]] به [[حدث]] اکبر، جنب و حائض، حتی با نداشتن نجاست اصطلاحی [[حق]] ورود به [[مسجدالحرام]] را ندارد، چنانکه حق ماندن در دیگر مساجد را هم ندارد.<ref>عروة الوثقی، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۸۶. </ref> شماری از قائلان به نجاست مشرکان به [[آیه]] ۱۲۵ [[سوره انعام]] / ۶ هم [[استدلال]] کردهاند؛ زیرا در این آیه [[خداوند]] از قرار دادن [[رجس]] و [[پلیدی]] بر غیر [[مؤمنان]] خبر داده است: "کَذلک یَجعَلُ اللّهُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤمِنون". [[علامه حلّی]] <ref>تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۶۷. </ref> و [[سید مرتضی]] <ref> ایضاح الفوائد، ج۱، ص۲۷. </ref> به این آیه بر نجاست غیر مؤمنان و از جمله مشرکان استناد کردهاند. محقق حلّی در توضیح استدلال خود به این آیه گفته است که معنای [[حقیقی]] لفظ رجس همین مفهوم نجاست مصطلح [[فقهی]] است. بر همین اساس، [[آیه شریفه]] این [[حکم شرعی]] را برای غیر مؤمنان[[ثابت]] میکند.<ref>المعتبر، ج۱، ص۹۶. </ref> بسیاری از فقها و [[مفسران]]، این برداشت را نپذیرفته و گفتهاند که واژه رجس نه تنها در لغت و عرف به معنای پلیدی و کثیفی است، در اصطلاح [[قرآن]] و [[احادیث]] نیز اغلب به همین معنا به کار برده میشود؛ مانند "اِنَّمَا الخَمرُ و المَیسِرُ و الاَنصابُ و الاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ" ([[مائده]] / ۵، ۹۰) و هرگاه لفظی در [[نصوص]]، فاقد قرینه بر معنای خاص باشد، باید بر معنای رایج حمل شود،<ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۳. </ref> از همینرو [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]] آورده است که [[رجس]] آنچنان غیر [[مؤمنان]] را احاطه کرده است که باید از آنان فاصله گرفت؛ زیرا [[طبیعت]] سالم [[انسان]] از آن گریزان است، چنانکه از غذای [[آلوده]] [[تنفر]] داشته و از آن میپرهیزد.<ref>المیزان، ج۶، ص۱۱۸ - ۱۲۰. </ref> برخی برای [[طهارت]] همه [[انسانها]] و از جمله [[مشرکان]] به آیه "و لَقَد کَرَّمنا بَنی ءادَمَ" ([[اسراء]] / ۱۷، ۷۰) استناد کرده و [[کرامت انسان]] را با [[نجاست]] او ناسازگار دانستهاند.<ref>مغنی المحتاج، ج۱، ص۷۸. </ref> هماهنگ با دیدگاه بیشتر [[دانشمندان شیعه]]، [[اقلیت]] [[دانشمندان اهل سنت]] نیز به نجاست مشرکان قائل شدهاند. به گفته [[فخر رازی]]، ظاهر آیه بر نجاست مشرکان دلالت میکند و اگرچه بیشتر [[فقیهان]] به طهارت [[کافر]] نظر داده و برای مدلول آیه توجیهاتی ذکر کردهاند، ظاهر آیه این توجیهات را برنمیتابد و پذیرفته نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۲۴. </ref> [[زمخشری]] نیز همین نظر را از [[ابن عباس]] و [[حسن بصری]] گزارش کرده است.<ref>المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> [[ابن حزم]] اندلسی نیز قول به طهارت مشرکان را که [[خداوند]] به نجاست آنها تصریح کرده است، شگفتانگیز میداند؛<ref> المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> ولی بیشتر دانشمندان اهل سنت به طهارت [[اهل کتاب]] قائل شدهاند؛ از جمله [[نووی]] [[شافعی]]،<ref> المجموع، ج۲، ص۵۶۲. </ref> سرخسی [[حنفی]]،<ref> المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۴۷. </ref> ابوالبرکات [[مالکی]] <ref> الشرح الصغیر علی اقرب المسالک، ج۱، ص۴۳. </ref> و ابن [[قدامه]] [[حنبلی]] <ref>المغنی، ج۱، ص۶۹. </ref> در آثار خود بر طهارت مشرکان نظر دادهاند. | |||
۴. [[وجوب]] [[هجرت]] از [[سرزمین]] [[شرک]] | |||
شماری از [[آیات قرآن کریم]] بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به [[سرزمین اسلام]] دلالت دارند. یکی از صریحترین آیاتی که بسیاری از [[فقیهان]] به آن [[استدلال]] کردهاند،<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> [[آیه]] ۹۷ [[سوره نساء]] / ۴ است. براساس این آیه، کسانیکه [[توانایی]] هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در [[اعتقاد]] و عمل به [[تعالیم اسلام]] کوتاهی کردهاند [[نکوهش]] شدهاند و از آنها با عنوان "[[ظالم]] برخود" و "دوزخی" یاد شده است: "اِنَّ الَّذینَ تَوَفـهُمُ المَلـئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالوا اَلَمتَـکُن اَرضُ [[اللّه]] وسِعَةً فَتُهاجِروا فیها فَاُولـئِکَ مَأوهُم جَهَنَّمُ و ساءَت مَصیرا"؛ همچنین به آیه "یـعِبادِیَ الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ اَرضی وسِعَةٌ فَاِیّـیَ فَاعبُدون" (عنکبوت / ۲۹، ۵۶)؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت [[تشویق]] کردهاند، مانند [[آیات]] ۱۰۰ سوره نساء / ۴، ۵۸ [[سوره حج]] / ۲۲ و ۴۱ [[سوره نحل]] / ۱۶ استدلال شده است.<ref> جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵. </ref> شماری از [[فقها]] با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به [[دار الاسلام]] را [[واجب]] دانستهاند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰. </ref> گفتنی است که اولاً این وجوب را به [[استطاعت]] و [[قدرت]] بر هجرت مشروط کردهاند، چنانکه در آیه ۹۸ سوره نساء / ۴ وجوب هجرت را از مردان، [[زنان]] و [[کودکان]] مستضعفی که چارهای ندارند برداشته است: "اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً و لا یَهتَدونَ سَبیلا"<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref>. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار [[شعائر]] [[اسلام]] مانند [[اذان]]، [[نماز]] و [[روزه]] ممکن نباشد. [[شیخ طوسی]] این شرط را از "کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ" استفاده کرده است؛ زیرا این [[آیه]]، [[هجرت]] را برای [[مستضعفان]] [[واجب]] کرده که [[قدرت]] [[اظهار اسلام]] را ندارند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> به هر تقدیر، چه هجرت از [[سرزمین]] [[شرک]] را واجب بدانیم یا [[مستحب]]، به نظر میرسد پس از هجرت [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، بر همه [[مؤمنان]] هجرت از [[مکه]] - که در آن سالها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این [[وجوب]] تا سال هشتم و [[فتح مکه]] ادامه داشته است.<ref> احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶. </ref> برای وجوب هجرت، افزون بر [[آیات]] پیشین میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه ۷۲ [[سوره انفال]] / ۸ [[ولایت]] تنها میان مؤمنان [[مهاجر]] و [[انصار]] برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه ماندهاند [[نفی]] شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچگونه [[تعهد]] و مسئولیتی ندارید: "اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و هاجَروا و جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم فی سَبیلِ [[اللّه]] و الَّذینَ ءاوَوا و نَصَروا اُولـئِکَ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ و الَّذینَ ءامَنوا و لَم یُهاجِروا ما لَکُم مِن وَلـیَتِهِم مِن شیءٍ حَتّی یُهاجِروا". براساس روایتی، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]، [[عقیل]] و جمعی دیگر که در [[بدر]] به [[اسارت]] درآمدند، به پرداخت فدیه [[مکلف]] شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز میگزارده است، رسول خدا{{صل}} آیه ۹۷ [[سوره نساء]] / ۴ را [[تلاوت]] کرد: "اَلَم تَـکُن اَرضُ اللّه وسِعَةً". در ادامه همین [[روایت]] آمده است که پس از [[نزول]] این آیه، هر [[مسلمانی]] که هجرت نمیکرد در [[حکم]] [[کافران]] بود؛<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳. </ref> همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که [[ایمان]] میآوردند افزون بر [[اسلام]]، بر هجرت و [[جهاد]] نیز [[بیعت]] میکردند <ref> مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹. </ref> و بر همین اساس کسانی که برای [[هجرت به مدینه]] عذر داشتند از رسول خدا{{صل}}اجازه میگرفتند.<ref> الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴. </ref> | |||
۵. [[حرمت]] ورود به [[مساجد]] | |||
[[قرآن کریم]] پس از تأکید بر [[نجاست]] [[مشرکان]]، از نزدیک شدن آنها به [[مسجدالحرام]] منع کرده که کنایه از ورود آنان است: "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". بیشتر [[فقیهان]] [[فریقین]] با استناد به این [[آیه]] بر [[حرمت]] ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر دادهاند. | |||
برخی از آنان با اشاره به [[تفریع حکم]] بر نجاست و نیز با استناد به [[لزوم]] دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر دادهاند. <ref>الخلاف، ج۱، ص۵۱۸. </ref> برخی از فقیهان [[اهل سنت]]، همچون [[ابوحنیفه]] [[حکم]] حرمت ورود به [[مسجد الحرام]] و دیگر مساجد را به عدم اجازه [[حاکم اسلامی]] موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان میتوانند وارد شوند. از دیدگاه [[شافعی]]، حاکم اسلامی تنها میتواند [[اذن]] ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازهای ندارد. <ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷. </ref> دیدگاه دیگری ضمن [[حکومتی]] دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم [[حج]] و [[عمره]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> به نظر میرسد [[استدلال]] به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر "نَجَس" را نجاست [[فقهی]] و اصطلاحی بدانیم. در غیر اینصورت استدلال ناتمام خواهد بود. | |||
۶. [[پناه دادن]] به مشرکان | |||
فقیهان فریقین لزوم پذیرش [[پناهندگی]] مشرکان از سوی حاکم اسلامی و [[مسلمانان]] را از آیه ۶ [[سوره توبه]] / ۹ استفاده کردهاند: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ [[اللّه]] ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ".<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۴؛ المهذب، ج۲، ص۳۰۵. </ref> براساس این [[آیه]] که در پی [[آیات برائت]] آمده است، به [[مشرکان]] در حال [[جنگ]] با [[مسلمانان]]، [[امان]] داده میشود تا به [[دارالاسلام]] آمده و با [[اسلام]] آشنا شوند و پس از آن بیهیچ گونه تعرضی به [[دارالحرب]] و مأمن اصلی خود بازگردانده شوند. [[وجوب]] [[امان]] دادن به [[مشرک]] در صورتی است که وی در صدد تحقیق و شنیدن [[پیام اسلام]] باشد یا عدم پذیرش [[پناهندگی]] وی مفسدهای در پی داشته باشد. <ref>الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰. </ref> [[قرآن]] با [[تشریع حکم]] امان، راه [[اندیشه]] و [[پژوهش]] را برای مشرکان گشوده است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> این [[حکم]] با حکم عقلیِ "[[قبح]] [[عقاب]] بلابیان" نیز [[تأیید]] میشود، از همین رو برخی محتوای آیه امان را از [[محکمات]] نسخناپذیر دانسته و ادعای [[نسخ]] آیه را با آیات برائت و [[قتال]] نپذیرفتهاند. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> [[فقیهان]] [[مسلمان]] قلمرو تأمین به مشرکان را توسعه دادهاند. آنان تأمین [[سیاسی]] به [[نمایندگان]] مشرکان برای [[مذاکره]] و [[ابلاغ پیام]] خود به [[حکومت اسلامی]] <ref> کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲. </ref> و نیز [[تأمین اقتصادی]] به بازرگانان مشرک برای [[تجارت]] در قلمرو [[کشور اسلامی]] <ref> المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱. </ref> را از مصادیق امان دانستهاند. | |||
<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله "شرک"]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم''']] | # [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم''']] | ||
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۱''']] | # [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1100410.jpg|22px]] [[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله «شرک»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== |