پرش به محتوا

ابودحداح انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل'
جز (جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل')
خط ۱۴: خط ۱۴:
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۷، ص۲۳.</ref> نزول آیه بالا را درباره امیمه دختر بشر بعید دانسته و نوشته است: بنی عمرو بن عوف از [[انصار]] و ساکن مدینه هستند و [[آیه]] یاد شده، درباره [[مهاجرت]] [[زنان]] و بعد از [[حدیبیه]] - اواخر دوران مدینه - است. بنابراین، امیمه از انصار است و نمی‌تواند از [[مهاجران]] باشد تا آیه درباره او نازل شده باشد. از این رو، گفته شده همسر امیمه، [[حسان بن دحداح]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۹.</ref> یا [[ثابت بن شمراخ]]<ref>قرطبی، الجامع، ج۱۸، ص۶۱.</ref> است؛ چنان که قول مشهور نیز در [[شأن نزول]] [[آیه]] بالا، درباره [[مهاجرت]] [[ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط]] دانسته شده است<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۳۳؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۸، ص۷؛ قرطبی، ج۱۸، ص۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۴؛ سیوطی، ج۶، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، ج۷، ص۳۷۷.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۹.</ref>، اشکال [[ابن اثیر]] را بدین‌سان توجیه کرده است که شاید [[همسر]] [[امیمه]]، غیر [[انصاری]] بوده که امیمه را از [[مدینه]] به [[مکه]] برده است و او دوباره از مکه به مدینه آمده و [[حکم]] [[مهاجر]] پیدا کرده است. این در حالی است که نام همسر امیمه را ابن اثیر، [[ثابت بن دحداح]] و ابن حجر، [[حسان بن دحداح]] دانسته است. ابن حجر<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۰۱ و ج۱، ص۵۰۳.</ref> ثابت بن دحداح را که [[کنیه]] [[ابودحداح]] دارد، غیر از [[ابودحداح انصاری]] می‌داند و برای هر کدام شرح حال جداگانه‌ای آورده است. به همین دلیل، بر ابن عبدالبر که هردو را یکی دانسته، [[اعتراض]] کرده است؛ البته به نظر او، این هر دو انصاری و هم [[پیمان]] [[بنی عمرو بن عوف]] [[انصار]] هستند. دلیل ابن حجر بر دو نفر بودن ثابت بن دحداح -که کنیه ابودحداح دارد - و ابودحداح انصاری این است که: نقل شده ابودحداح انصاری به [[معاویه]] گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: "هر کس عهده‌دار کاری (از کارهای [[مسلمانان]] شود و در به روی مسلمانان) حاجت‌مند ببندد، [[خداوند]] متعالی در [[بهشت]] را به روی او می‌بندد و هرکس همه اهتمامش [[دنیا]] باشد، خداوند - در [[آخرت]] - [[همنشینی]] من را بر او [[حرام]] خواهد کرد. به [[درستی]] که من برای خراب کردن دنیا (کوچک شمردن آن) [[مبعوث]] گشته‌ام نه برای [[آبادانی]] آن"<ref>{{متن حدیث | من ولی عملا فحجب بابه عن ذی حاجة المسلمین حجبه الله أن یلج باب الجنة و من کانت الدنیا همه حرم الله علیه جواری، فانی بعثت بخراب الدنیا و لم أبعث بعمارتها}}؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۲؛ میثمی، ج۵، ص۲۱۰.</ref>. اما این دلیل [[ابن حجر]]، بر دو نفر بودن این دو نام دلالت ندارد. چون اولاً ابن حجر گفته است: این [[روایت]] از طریق [[فضیل بن عیاض]] نقل شده است که [[سند]] این روایت به فضیل بن عیاض درست نیست و طریقی بهتر از این را [[طبرانی]] از [[جیرون بن عیسی]] نقل کرده و جیرون نیز واهی الحدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۲.</ref>. دیگر اینکه گفته شده این روایت را [[أبو جحیفه]] برای [[معاویه]] خواند<ref>کحلانی، ج۴، ص۱۲۴.</ref>. وانگهی، تمام کسانی که شرح حال [[ابودحداح]] را آورده‌اند، میان ابودحداح و [[ثابت بن عمرو]] تفکیکی قائل نشده‌اند و اطلاعاتی را که ابن حجر جداگانه برای آن دو آورده است، تنها برای [[ابودحداح انصاری]] آورده‌اند.  
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۷، ص۲۳.</ref> نزول آیه بالا را درباره امیمه دختر بشر بعید دانسته و نوشته است: بنی عمرو بن عوف از [[انصار]] و ساکن مدینه هستند و [[آیه]] یاد شده، درباره [[مهاجرت]] [[زنان]] و بعد از [[حدیبیه]] - اواخر دوران مدینه - است. بنابراین، امیمه از انصار است و نمی‌تواند از [[مهاجران]] باشد تا آیه درباره او نازل شده باشد. از این رو، گفته شده همسر امیمه، [[حسان بن دحداح]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۹.</ref> یا [[ثابت بن شمراخ]]<ref>قرطبی، الجامع، ج۱۸، ص۶۱.</ref> است؛ چنان که قول مشهور نیز در [[شأن نزول]] [[آیه]] بالا، درباره [[مهاجرت]] [[ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط]] دانسته شده است<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۳۳؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۸، ص۷؛ قرطبی، ج۱۸، ص۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۴؛ سیوطی، ج۶، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، ج۷، ص۳۷۷.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۹.</ref>، اشکال [[ابن اثیر]] را بدین‌سان توجیه کرده است که شاید [[همسر]] [[امیمه]]، غیر [[انصاری]] بوده که امیمه را از [[مدینه]] به [[مکه]] برده است و او دوباره از مکه به مدینه آمده و [[حکم]] [[مهاجر]] پیدا کرده است. این در حالی است که نام همسر امیمه را ابن اثیر، [[ثابت بن دحداح]] و ابن حجر، [[حسان بن دحداح]] دانسته است. ابن حجر<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۰۱ و ج۱، ص۵۰۳.</ref> ثابت بن دحداح را که [[کنیه]] [[ابودحداح]] دارد، غیر از [[ابودحداح انصاری]] می‌داند و برای هر کدام شرح حال جداگانه‌ای آورده است. به همین دلیل، بر ابن عبدالبر که هردو را یکی دانسته، [[اعتراض]] کرده است؛ البته به نظر او، این هر دو انصاری و هم [[پیمان]] [[بنی عمرو بن عوف]] [[انصار]] هستند. دلیل ابن حجر بر دو نفر بودن ثابت بن دحداح -که کنیه ابودحداح دارد - و ابودحداح انصاری این است که: نقل شده ابودحداح انصاری به [[معاویه]] گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: "هر کس عهده‌دار کاری (از کارهای [[مسلمانان]] شود و در به روی مسلمانان) حاجت‌مند ببندد، [[خداوند]] متعالی در [[بهشت]] را به روی او می‌بندد و هرکس همه اهتمامش [[دنیا]] باشد، خداوند - در [[آخرت]] - [[همنشینی]] من را بر او [[حرام]] خواهد کرد. به [[درستی]] که من برای خراب کردن دنیا (کوچک شمردن آن) [[مبعوث]] گشته‌ام نه برای [[آبادانی]] آن"<ref>{{متن حدیث | من ولی عملا فحجب بابه عن ذی حاجة المسلمین حجبه الله أن یلج باب الجنة و من کانت الدنیا همه حرم الله علیه جواری، فانی بعثت بخراب الدنیا و لم أبعث بعمارتها}}؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۲؛ میثمی، ج۵، ص۲۱۰.</ref>. اما این دلیل [[ابن حجر]]، بر دو نفر بودن این دو نام دلالت ندارد. چون اولاً ابن حجر گفته است: این [[روایت]] از طریق [[فضیل بن عیاض]] نقل شده است که [[سند]] این روایت به فضیل بن عیاض درست نیست و طریقی بهتر از این را [[طبرانی]] از [[جیرون بن عیسی]] نقل کرده و جیرون نیز واهی الحدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۲.</ref>. دیگر اینکه گفته شده این روایت را [[أبو جحیفه]] برای [[معاویه]] خواند<ref>کحلانی، ج۴، ص۱۲۴.</ref>. وانگهی، تمام کسانی که شرح حال [[ابودحداح]] را آورده‌اند، میان ابودحداح و [[ثابت بن عمرو]] تفکیکی قائل نشده‌اند و اطلاعاتی را که ابن حجر جداگانه برای آن دو آورده است، تنها برای [[ابودحداح انصاری]] آورده‌اند.  


بنابراین، دلیل موجهی برای تفکیک میان این دو نام نداریم و چنان که بیشتر تراجم نگاران آورده‌اند، یک ابودحداح بیشتر وجود نداشته است. نقل شده است هنگامی که [[آیة]] {{متن قرآن|مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ}}<ref>«کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟ و خداوند (روزی را) تنگ و فراخ می‌سازد و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۴۵.</ref>. نازل شد، ابودحداح [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و عرض کرد: ای [[رسول الله]]! [[خداوند]] از ما [[قرض]] می‌خواهد؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: بله. ابودحداح نزد [[همسر]] خود رفت و گفت: امدحداح، از باغ بیرون برو که آن را برای [[خدا]] قرض دادم. بدین ترتیب باغ خود را [[وقف]] [[نیازمندان]] کرد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ هیثمی، ج۳، ص۱۳ او ۳۲۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} به دلیل این [[فداکاری]] ابودحداح فرمود: چه بسیار شاخه‌های آویزان درخت خرما که در [[بهشت]] برای [[أبودحداح]] خواهد بود»<ref>گونه‌های مختلف این روایت را بنگرید: احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ حاکم، ج۲، ص۲۰.</ref>. تعداد درخت‌های وقف شده ابودحداح را ششصد [[نخل]] نوشته‌اند <ref>طبری، ج۲، ص۸۰۳؛ قرطبی، ج۳، ص۲۳۷.</ref>. [[وقف]] درخت خرما از سوی [[ابودحداح]] به این گونه نقل شده است که مردی، درخت خرمایی در [[خانه]] [[فقیری]] داشت. او هرگاه می‌خواست، داخل خانه می‌شد و برای چیدن خرما بالای درخت می‌رفت و اگر خرمایی هم [[زمین]] می‌افتاد و بچه‌های [[فقیر]] بر می‌داشتند، از آنان می‌گرفت. [[مرد]] فقیر نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکایت]] کرد و از [[حضرت]] خواست آن درخت را به او ببخشد. [[پیامبر]]{{صل}} صاحب درخت را خواست و فرمود: "اگر درخت خرما را به من ببخشی، درختی در [[بهشت]] به تو می‌دهم". صاحب درخت حاضر نشد آن درخت را ببخشد. ابودحداح عرض کرد: یا [[رسول الله]]! اگر من نیز آن درخت را ببخشم، درختی در بهشت برای من هست؟ حضرت فرمود: بله. ابودحداح، درخت خرمای آن مرد را با [[چهل]] درخت خرما عوض کرد و آن را به رسول خدا بخشید<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حویزی، تفسیر، ج۵، ص۵۹؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۳.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى}}<ref>«امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد،» سوره لیل، آیه ۵.</ref> درباره او نازل شد<ref>ابن جوزی، زادالمسیر، ج۸، ص۲۶۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۲۰؛ طبرسی، ج۱۰، ص۳۷۶.</ref>. بزنطی می‌گوید: از [[حضرت رضا]] در [[تفسیر]] [[سوره]] "لیل" شنیدم که فرمود: شخصی در باغ مردی از [[انصار]] درختی داشت که موجب [[آزار]] او می‌شد، ابودحداح آن درخت را با باغ خودش عوض کرد و آیه {{متن قرآن|مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى}}. نازل شد <ref>داود بن سلیمان الغازی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>. برخی دیگر، مرد صاحب درخت را در این داستان، [[ابولبابة بن منذر انصاری]] دانسته و گفته‌اند وی با [[یتیمی]] بر سر درخت نخلی [[اختلاف]] کرد و حاضر نشد درخت را به آن [[یتیم]] بدهد. ابودحداح آن درخت را با [[باغی]] عوض کرد و آن را به رسول خدا{{صل}} بخشید<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ ابونعیم، ج۲، ص۲۸۸۲؛ نوری، ج۷، ص۳۳.</ref>. در برخی [[روایات]]، [[ابولبابه]]، برادرزاده [[ابوبداح]] معرفی شده است<ref>بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۱.</ref>.
بنابراین، دلیل موجهی برای تفکیک میان این دو نام نداریم و چنان که بیشتر تراجم نگاران آورده‌اند، یک ابودحداح بیشتر وجود نداشته است. نقل شده است هنگامی که [[آیة]] {{متن قرآن|مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ}}<ref>«کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟ و خداوند (روزی را) تنگ و فراخ می‌سازد و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۴۵.</ref>. نازل شد، ابودحداح [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و عرض کرد: ای [[رسول الله]]! [[خداوند]] از ما [[قرض]] می‌خواهد؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: بله. ابودحداح نزد [[همسر]] خود رفت و گفت: امدحداح، از باغ بیرون برو که آن را برای [[خدا]] قرض دادم. بدین ترتیب باغ خود را [[وقف]] [[نیازمندان]] کرد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ هیثمی، ج۳، ص۱۳ او ۳۲۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} به دلیل این [[فداکاری]] ابودحداح فرمود: چه بسیار شاخه‌های آویزان درخت خرما که در [[بهشت]] برای [[أبودحداح]] خواهد بود»<ref>گونه‌های مختلف این روایت را بنگرید: احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ حاکم، ج۲، ص۲۰.</ref>. تعداد درخت‌های وقف شده ابودحداح را ششصد [[نخل]] نوشته‌اند <ref>طبری، ج۲، ص۸۰۳؛ قرطبی، ج۳، ص۲۳۷.</ref>. [[وقف]] درخت خرما از سوی [[ابودحداح]] به این گونه نقل شده است که مردی، درخت خرمایی در [[خانه]] [[فقیری]] داشت. او هرگاه می‌خواست، داخل خانه می‌شد و برای چیدن خرما بالای درخت می‌رفت و اگر خرمایی هم [[زمین]] می‌افتاد و بچه‌های [[فقیر]] بر می‌داشتند، از آنان می‌گرفت. [[مرد]] فقیر نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکایت]] کرد و از [[حضرت]] خواست آن درخت را به او ببخشد. [[پیامبر]]{{صل}} صاحب درخت را خواست و فرمود: "اگر درخت خرما را به من ببخشی، درختی در [[بهشت]] به تو می‌دهم". صاحب درخت حاضر نشد آن درخت را ببخشد. ابودحداح عرض کرد: یا [[رسول الله]]! اگر من نیز آن درخت را ببخشم، درختی در بهشت برای من هست؟ حضرت فرمود: بله. ابودحداح، درخت خرمای آن مرد را با چهل درخت خرما عوض کرد و آن را به رسول خدا بخشید<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حویزی، تفسیر، ج۵، ص۵۹؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۳.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى}}<ref>«امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد،» سوره لیل، آیه ۵.</ref> درباره او نازل شد<ref>ابن جوزی، زادالمسیر، ج۸، ص۲۶۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۲۰؛ طبرسی، ج۱۰، ص۳۷۶.</ref>. بزنطی می‌گوید: از [[حضرت رضا]] در [[تفسیر]] [[سوره]] "لیل" شنیدم که فرمود: شخصی در باغ مردی از [[انصار]] درختی داشت که موجب [[آزار]] او می‌شد، ابودحداح آن درخت را با باغ خودش عوض کرد و آیه {{متن قرآن|مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى}}. نازل شد <ref>داود بن سلیمان الغازی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>. برخی دیگر، مرد صاحب درخت را در این داستان، [[ابولبابة بن منذر انصاری]] دانسته و گفته‌اند وی با [[یتیمی]] بر سر درخت نخلی [[اختلاف]] کرد و حاضر نشد درخت را به آن [[یتیم]] بدهد. ابودحداح آن درخت را با [[باغی]] عوض کرد و آن را به رسول خدا{{صل}} بخشید<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ ابونعیم، ج۲، ص۲۸۸۲؛ نوری، ج۷، ص۳۳.</ref>. در برخی [[روایات]]، [[ابولبابه]]، برادرزاده [[ابوبداح]] معرفی شده است<ref>بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۱.</ref>.


همچنین گفته شده: [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ}}<ref>«و از تو درباره حیض می‌پرسند؛ بگو که آن، گونه‌ای رنج است. پس در حیض از زنان کناره گیرید و با آنان آمیزش نکنید تا پاک شوند و چون شست و شو کردند، از همان‌جا که خداوند به شما فرموده است با آنان آمیزش کنید، بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست» سوره بقره، آیه ۲۲۲.</ref>. بعد از سؤال [[ابودحداح]] از نزدیکی با [[زنان]] در حال حیض بوده است<ref>طبری، ج۲، ص۵۱۸؛ واحدی نیشابوری، ص۴۶؛ طبرسی، ج۲، ص۸۶؛ قرطبی، ج۳، ص۸۰؛ راوندی، ج۱۰، ص۵۱.</ref>. واقدی گفته است: سؤال کننده، [[اسید بن حضیر]] و [[عباد بن بشر]] بود<ref>ابن حجر، تلخیص، ج۲، ص۴۲۱؛ همو، فتح، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. [[تاریخ]] درگذشت ابودحداح به چندان روشن نیست. واقدی گفته است: در [[جنگ احد]] هنگامی که [[مسلمانان]] پراکنده شدند، [[ثابت بن دحداح]] پیش آمد و فریاد کشید: ای گروه [[انصار]]، پیش من بیایید. من [[ثابت]] بن دحداحدام، اگر [[محمد]] کشته شد، [[خداوند]] همیشه زنده است. گروهی از انصار جمع شدند، ولی عده‌ای از [[قریش]] با آنها برخورد کردند و ثابت بن داحداح به دست [[خالد بن ولید]] کشته شد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۱.</ref>. [[ابن جوزی]] از [[فداکاری]] ابودحداح در [[روز]] [[احد]] به {{عربی |"انعم القتال یوم أحد"}}؛ تعبیر کرده است<ref>ابن جوزی، تلقیح، ص۱۴۲.</ref>. برخی نیز گفته‌اند ابودحداح در [[أحد]] مجروح شد و تا [[زمان]] برگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[صلح حدیبیه]]، زنده بود <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۳.</ref>. بعد از درگذشت ابودحداح، رسول خدا{{صل}} در [[تشیع]] جنازه او شرکت کرد و به هنگام برگشتن، سوار بر مرکب شد<ref>طبرانی، ج۲، ص۲۱۹ و ۳۰۰.</ref>. این [[عمل]] رسول خدا{{صل}} مستند برخی [[فقها]] در عدم [[کراهت]] [[سوار شدن]] بر مرکب هنگام برگشتن از تشیع جنازه شده است<ref>ابن قدامه، ج۲، ص۳۶۳؛ شوکانی، ج۴، ص۱۱۷.</ref>. چون ابودحداح بازمانده‌ای نداشت، [[رسول خدا]]{{صل}} [[اموال]] او را به پسر [[برادر]] یا دایی‌اش داد<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۳۳۹؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابودحداح انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۷۴-۲۷۶.</ref>
همچنین گفته شده: [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ}}<ref>«و از تو درباره حیض می‌پرسند؛ بگو که آن، گونه‌ای رنج است. پس در حیض از زنان کناره گیرید و با آنان آمیزش نکنید تا پاک شوند و چون شست و شو کردند، از همان‌جا که خداوند به شما فرموده است با آنان آمیزش کنید، بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست» سوره بقره، آیه ۲۲۲.</ref>. بعد از سؤال [[ابودحداح]] از نزدیکی با [[زنان]] در حال حیض بوده است<ref>طبری، ج۲، ص۵۱۸؛ واحدی نیشابوری، ص۴۶؛ طبرسی، ج۲، ص۸۶؛ قرطبی، ج۳، ص۸۰؛ راوندی، ج۱۰، ص۵۱.</ref>. واقدی گفته است: سؤال کننده، [[اسید بن حضیر]] و [[عباد بن بشر]] بود<ref>ابن حجر، تلخیص، ج۲، ص۴۲۱؛ همو، فتح، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. [[تاریخ]] درگذشت ابودحداح به چندان روشن نیست. واقدی گفته است: در [[جنگ احد]] هنگامی که [[مسلمانان]] پراکنده شدند، [[ثابت بن دحداح]] پیش آمد و فریاد کشید: ای گروه [[انصار]]، پیش من بیایید. من [[ثابت]] بن دحداحدام، اگر [[محمد]] کشته شد، [[خداوند]] همیشه زنده است. گروهی از انصار جمع شدند، ولی عده‌ای از [[قریش]] با آنها برخورد کردند و ثابت بن داحداح به دست [[خالد بن ولید]] کشته شد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۱.</ref>. [[ابن جوزی]] از [[فداکاری]] ابودحداح در [[روز]] [[احد]] به {{عربی |"انعم القتال یوم أحد"}}؛ تعبیر کرده است<ref>ابن جوزی، تلقیح، ص۱۴۲.</ref>. برخی نیز گفته‌اند ابودحداح در [[أحد]] مجروح شد و تا [[زمان]] برگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[صلح حدیبیه]]، زنده بود <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۳.</ref>. بعد از درگذشت ابودحداح، رسول خدا{{صل}} در [[تشیع]] جنازه او شرکت کرد و به هنگام برگشتن، سوار بر مرکب شد<ref>طبرانی، ج۲، ص۲۱۹ و ۳۰۰.</ref>. این [[عمل]] رسول خدا{{صل}} مستند برخی [[فقها]] در عدم [[کراهت]] [[سوار شدن]] بر مرکب هنگام برگشتن از تشیع جنازه شده است<ref>ابن قدامه، ج۲، ص۳۶۳؛ شوکانی، ج۴، ص۱۱۷.</ref>. چون ابودحداح بازمانده‌ای نداشت، [[رسول خدا]]{{صل}} [[اموال]] او را به پسر [[برادر]] یا دایی‌اش داد<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۳۳۹؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابودحداح انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۷۴-۲۷۶.</ref>
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش