ابودحداح انصاری

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
ابودجانه انصاری
تصویر کهنی از مدینه
نام کاملثابت بن نعیم بن غنم بن ایاس
جنسیتمرد
کنیهابودحداحه
از قبیلهبنی‌قضاعه
از تیره
از اصحابپیامبر خاتم
حضور در جنگجنگ احد

مقدمه

کنیه وی را ابودحداحه نیز گفته‌اند[۱]. وی از خاندان بَلیّ از قبیله قضاعه[۲] و هم‌پیمان بنی عمرو بن عوف است[۳]. ابن عبدالبر[۴] گفته است: از نام و نسب او اطلاعی در دست نیست، جز اینکه انصاری و هم‌پیمان عمرو بن عوف است؛ در حالی که نام او را بیشتر ثابت بن دحداح بن نعیم بن غنم[۵] و برخی نیز عمرو بن دحداح گفته‌اند[۶].

برخی گفته‌اند: امیمه دختر بشر همسر ابودحداح بود. او در مکه مسلمان شد و با نزول آیه إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ[۷]. بعد از صلح حدیبیه از مکه به مدینه گریخت و چون شوهرش کافر بود، رسول خدا (ص) او را نگهداشت و به عقد سهل بن حنیف درآورد و از سهل فرزندی به نام عبدالله به دنیا آمد[۸].

ابن اثیر[۹] نزول آیه بالا را درباره امیمه دختر بشر بعید دانسته و نوشته است: بنی عمرو بن عوف از انصار و ساکن مدینه هستند و آیه یاد شده، درباره مهاجرت زنان و بعد از حدیبیه - اواخر دوران مدینه - است. بنابراین، امیمه از انصار است و نمی‌تواند از مهاجران باشد تا آیه درباره او نازل شده باشد. از این رو، گفته شده همسر امیمه، حسان بن دحداح[۱۰] یا ثابت بن شمراخ[۱۱] است؛ چنان که قول مشهور نیز در شأن نزول آیه بالا، درباره مهاجرت ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط دانسته شده است[۱۲]. ابن حجر[۱۳]، اشکال ابن اثیر را بدین‌سان توجیه کرده است که شاید همسر امیمه، غیر انصاری بوده که امیمه را از مدینه به مکه برده است و او دوباره از مکه به مدینه آمده و حکم مهاجر پیدا کرده است. این در حالی است که نام همسر امیمه را ابن اثیر، ثابت بن دحداح و ابن حجر، حسان بن دحداح دانسته است. ابن حجر[۱۴] ثابت بن دحداح را که کنیه ابودحداح دارد، غیر از ابودحداح انصاری می‌داند و برای هر کدام شرح حال جداگانه‌ای آورده است. به همین دلیل، بر ابن عبدالبر که هردو را یکی دانسته، اعتراض کرده است؛ البته به نظر او، این هر دو انصاری و هم پیمان بنی عمرو بن عوف انصار هستند. دلیل ابن حجر بر دو نفر بودن ثابت بن دحداح -که کنیه ابودحداح دارد - و ابودحداح انصاری این است که: نقل شده ابودحداح انصاری به معاویه گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: «هر کس عهده‌دار کاری (از کارهای مسلمانان شود و در به روی مسلمانان) حاجت‌مند ببندد، خداوند متعال در بهشت را به روی او می‌بندد و هرکس همه اهتمامش دنیا باشد، خداوند - در آخرت - همنشینی من را بر او حرام خواهد کرد. به درستی که من برای خراب کردن دنیا (کوچک شمردن آن) مبعوث گشته‌ام نه برای آبادانی آن»[۱۵]. اما این دلیل ابن حجر، بر دو نفر بودن این دو نام دلالت ندارد. چون اولاً ابن حجر گفته است: این روایت از طریق فضیل بن عیاض نقل شده است که سند این روایت به فضیل بن عیاض درست نیست و طریقی بهتر از این را طبرانی از جیرون بن عیسی نقل کرده و جیرون نیز واهی الحدیث است[۱۶]. دیگر اینکه گفته شده این روایت را أبو جحیفه برای معاویه خواند[۱۷]. وانگهی، تمام کسانی که شرح حال ابودحداح را آورده‌اند، میان ابودحداح و ثابت بن عمرو تفکیکی قائل نشده‌اند و اطلاعاتی را که ابن حجر جداگانه برای آن دو آورده است، تنها برای ابودحداح انصاری آورده‌اند.

بنابراین، دلیل موجهی برای تفکیک میان این دو نام نداریم و چنان که بیشتر تراجم نگاران آورده‌اند، یک ابودحداح بیشتر وجود نداشته است. نقل شده است هنگامی که آیة مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ[۱۸]. نازل شد، ابودحداح خدمت رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول الله! خداوند از ما قرض می‌خواهد؟ رسول خدا (ص) فرمود: بله. ابودحداح نزد همسر خود رفت و گفت: امدحداح، از باغ بیرون برو که آن را برای خدا قرض دادم. بدین ترتیب باغ خود را وقف نیازمندان کرد[۱۹]. رسول خدا (ص) به دلیل این فداکاری ابودحداح فرمود: چه بسیار شاخه‌های آویزان درخت خرما که در بهشت برای أبودحداح خواهد بود»[۲۰]. تعداد درخت‌های وقف شده ابودحداح را ششصد نخل نوشته‌اند [۲۱]. وقف درخت خرما از سوی ابودحداح به این گونه نقل شده است که مردی، درخت خرمایی در خانه فقیری داشت. او هرگاه می‌خواست، داخل خانه می‌شد و برای چیدن خرما بالای درخت می‌رفت و اگر خرمایی هم زمین می‌افتاد و بچه‌های فقیر بر می‌داشتند، از آنان می‌گرفت. مرد فقیر نزد رسول خدا (ص) شکایت کرد و از حضرت خواست آن درخت را به او ببخشد. پیامبر (ص) صاحب درخت را خواست و فرمود: «اگر درخت خرما را به من ببخشی، درختی در بهشت به تو می‌دهم». صاحب درخت حاضر نشد آن درخت را ببخشد. ابودحداح عرض کرد: یا رسول الله! اگر من نیز آن درخت را ببخشم، درختی در بهشت برای من هست؟ حضرت فرمود: بله. ابودحداح، درخت خرمای آن مرد را با چهل درخت خرما عوض کرد و آن را به رسول خدا بخشید[۲۲] و آیه مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى[۲۳] درباره او نازل شد[۲۴]. بزنطی می‌گوید: از حضرت رضا در تفسیر سوره «لیل» شنیدم که فرمود: شخصی در باغ مردی از انصار درختی داشت که موجب آزار او می‌شد، ابودحداح آن درخت را با باغ خودش عوض کرد و آیه مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى. نازل شد [۲۵]. برخی دیگر، مرد صاحب درخت را در این داستان، ابولبابة بن منذر انصاری دانسته و گفته‌اند وی با یتیمی بر سر درخت نخلی اختلاف کرد و حاضر نشد درخت را به آن یتیم بدهد. ابودحداح آن درخت را با باغی عوض کرد و آن را به رسول خدا (ص) بخشید[۲۶]. در برخی روایات، ابولبابه، برادرزاده ابوبداح معرفی شده است[۲۷].

همچنین گفته شده: نزول آیه وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ[۲۸]. بعد از سؤال ابودحداح از نزدیکی با زنان در حال حیض بوده است[۲۹]. واقدی گفته است: سؤال کننده، اسید بن حضیر و عباد بن بشر بود[۳۰]. تاریخ درگذشت ابودحداح به چندان روشن نیست. واقدی گفته است: در جنگ احد هنگامی که مسلمانان پراکنده شدند، ثابت بن دحداح پیش آمد و فریاد کشید: ای گروه انصار، پیش من بیایید. من ثابت بن دحداحدام، اگر محمد کشته شد، خداوند همیشه زنده است. گروهی از انصار جمع شدند، ولی عده‌ای از قریش با آنها برخورد کردند و ثابت بن داحداح به دست خالد بن ولید کشته شد[۳۱]. ابن جوزی از فداکاری ابودحداح در روز احد به «انعم القتال یوم أحد»؛ تعبیر کرده است[۳۲]. برخی نیز گفته‌اند ابودحداح در أحد مجروح شد و تا زمان برگشت رسول خدا (ص) از صلح حدیبیه، زنده بود [۳۳]. بعد از درگذشت ابودحداح، رسول خدا (ص) در تشیع جنازه او شرکت کرد و به هنگام برگشتن، سوار بر مرکب شد[۳۴]. این عمل رسول خدا (ص) مستند برخی فقها در عدم کراهت سوار شدن بر مرکب هنگام برگشتن از تشیع جنازه شده است[۳۵]. چون ابودحداح بازمانده‌ای نداشت، رسول خدا (ص) اموال او را به پسر برادر یا دایی‌اش داد[۳۶][۳۷]

منابع

پانویس

  1. ابن اثیر، ج۶، ص۹۳.
  2. ابن سعد، ج۵، ص۲۰۰ و ج۴، ص۳۷۵.
  3. ابن اثیر، ج۶، ص۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۲.
  4. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰.
  5. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۳.
  6. طبرسی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۲.
  7. «ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرت‌کنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کرده‌اند به آنه» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
  8. طبرسی، ج۹، ص۴۵۳؛ طبری، ج۲۸، ص۹۲.
  9. ابن اثیر، ج۷، ص۲۳.
  10. ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۹.
  11. قرطبی، الجامع، ج۱۸، ص۶۱.
  12. ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۳۳؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۸، ص۷؛ قرطبی، ج۱۸، ص۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۴؛ سیوطی، ج۶، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، ج۷، ص۳۷۷.
  13. الاصابه، ج۸، ص۲۹.
  14. الاصابه، ج۷، ص۱۰۱ و ج۱، ص۵۰۳.
  15. « من ولی عملا فحجب بابه عن ذی حاجة المسلمین حجبه الله أن یلج باب الجنة و من کانت الدنیا همه حرم الله علیه جواری، فانی بعثت بخراب الدنیا و لم أبعث بعمارتها»؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۲؛ میثمی، ج۵، ص۲۱۰.
  16. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۲.
  17. کحلانی، ج۴، ص۱۲۴.
  18. «کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟ و خداوند (روزی را) تنگ و فراخ می‌سازد و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۴۵.
  19. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ هیثمی، ج۳، ص۱۳ او ۳۲۴.
  20. گونه‌های مختلف این روایت را بنگرید: احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ طبرانی، ج۲۲، ص۳۰۰؛ حاکم، ج۲، ص۲۰.
  21. طبری، ج۲، ص۸۰۳؛ قرطبی، ج۳، ص۲۳۷.
  22. احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حویزی، تفسیر، ج۵، ص۵۹؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۳.
  23. «امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد،» سوره لیل، آیه ۵.
  24. ابن جوزی، زادالمسیر، ج۸، ص۲۶۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۴۶؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۲۰؛ طبرسی، ج۱۰، ص۳۷۶.
  25. داوود بن سلیمان الغازی، ج۱، ص۳۸۳.
  26. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۰؛ ابونعیم، ج۲، ص۲۸۸۲؛ نوری، ج۷، ص۳۳.
  27. بیهقی، ج۶، ص۲۱۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۰۱.
  28. «و از تو درباره حیض می‌پرسند؛ بگو که آن، گونه‌ای رنج است. پس در حیض از زنان کناره گیرید و با آنان آمیزش نکنید تا پاک شوند و چون شست و شو کردند، از همان‌جا که خداوند به شما فرموده است با آنان آمیزش کنید، بی‌گمان خداوند توبه کاران و شست‌وشوکنندگان را دوست» سوره بقره، آیه ۲۲۲.
  29. طبری، ج۲، ص۵۱۸؛ واحدی نیشابوری، ص۴۶؛ طبرسی، ج۲، ص۸۶؛ قرطبی، ج۳، ص۸۰؛ راوندی، ج۱۰، ص۵۱.
  30. ابن حجر، تلخیص، ج۲، ص۴۲۱؛ همو، فتح، ج۱، ص۳۴۱.
  31. واقدی، ج۱، ص۲۸۱.
  32. ابن جوزی، تلقیح، ص۱۴۲.
  33. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۰۳.
  34. طبرانی، ج۲، ص۲۱۹ و ۳۰۰.
  35. ابن قدامه، ج۲، ص۳۶۳؛ شوکانی، ج۴، ص۱۱۷.
  36. ابن ابی شیبه، ج۷، ص۳۳۹؛ بیهقی، ج۶، ص۲۱۵.
  37. محمدی، رمضان، مقاله «ابودحداح انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۷۴-۲۷۶.