پرش به محتوا

صحابه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
==واژه‌شناسی لغوی==
==واژه‌شناسی لغوی==
===[[صحابه]] در لغت===
===[[صحابه]] در لغت===
*"[[صحابه]]" از واژه "صحبه" گرفته شده و به کسانی گفته می‌شود که همراه و ملازم و معاشر کسی یا چیزی باشند. و این واژه در [[مصاحبت]] و [[همراهی]] طولانی مدت نیز به کار رفته است<ref>{{عربی|صحب: الصَّاحِبُ الملازم...، و لا يقال في العرف إلّا لمن كثرت ملازمته...، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضي طول لبثه...}} (مفردات، راغب، ماده «صحب»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>
"[[صحابه]]" از واژه "صحبه" گرفته شده و به کسانی گفته می‌شود که همراه و ملازم و معاشر کسی یا چیزی باشند. و این واژه در [[مصاحبت]] و [[همراهی]] طولانی مدت نیز به کار رفته است<ref>{{عربی|صحب: الصَّاحِبُ الملازم...، و لا يقال في العرف إلّا لمن كثرت ملازمته...، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضي طول لبثه...}} (مفردات، راغب، ماده «صحب»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>
 
===[[صحابه]] در اصطلاح===
===[[صحابه]] در اصطلاح===
* [[دانشمندان]] [[علم حدیث]]، درایه و [[سیره‌نویسان]]، تعریف‌های گوناگونی برای این اصطلاح بیان کرده‌اند؛ از جمله<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کتاب‌های علم رجال و درایه، به ویژه مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۳۱۰ - ۲۹۶.</ref>:
[[دانشمندان]] [[علم حدیث]]، درایه و [[سیره‌نویسان]]، تعریف‌های گوناگونی برای این اصطلاح بیان کرده‌اند؛ از جمله<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کتاب‌های علم رجال و درایه، به ویژه مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۳۱۰ - ۲۹۶.</ref>:
====[[اهل سنت]]====
====[[اهل سنت]]====
#هر کس [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده یا همراه و ملازم آن [[حضرت]] بوده، از [[صحابه]] است<ref>صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی{{صل}}. </ref>.
#هر کس [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده یا همراه و ملازم آن [[حضرت]] بوده، از [[صحابه]] است<ref>صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی{{صل}}. </ref>.
خط ۱۶: خط ۱۷:
# [[ابن عبدالبر]]، [[ابن منده]] و [[یحیی بن عثمان بن صالح مصری]]، کسی را [[صحابی]] می‌دانند که [[مسلمان]] باشد و زمان [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کند؛ اگر چه [[حضرت]] را ندیده باشد<ref>الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.</ref>.
# [[ابن عبدالبر]]، [[ابن منده]] و [[یحیی بن عثمان بن صالح مصری]]، کسی را [[صحابی]] می‌دانند که [[مسلمان]] باشد و زمان [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کند؛ اگر چه [[حضرت]] را ندیده باشد<ref>الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.</ref>.
# [[ابن حجر]] می‌گوید: [[صحابی]] کسی است که [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده و به او [[ایمان]] آورده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶-۱۸.</ref>
# [[ابن حجر]] می‌گوید: [[صحابی]] کسی است که [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده و به او [[ایمان]] آورده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶-۱۸.</ref>
====[[شیعه]]====
====[[شیعه]]====
* [[شیعه]] [[معتقد]] است که لفظ "[[صحابه]]" اصطلاح [[شرعی]] نیست که [[شارع]] [[خدا]] و [[پیامبر]] آن را وضع و [[جعل]] کرده باشد، بلکه مانند دیگر واژه‌ها و اصطلاحات لغوی است و واژه [[صحابی]] در روزگار [[رسول خدا]] نیز به معنای لُغوی آن به کار رفته است؛ لذا افراد ساکن در [[مسجد النبی]] "[[اصحاب]] الصفه" گفته می‌شد و به تدریج پس از درگذشت [[رسول خدا]]، واژه [[صحابی]] بدون نام [[رسول الله]] به کار می‌رفت که مرادشان [[اصحاب رسول الله]] بود.
[[شیعه]] [[معتقد]] است که لفظ "[[صحابه]]" اصطلاح [[شرعی]] نیست که [[شارع]] [[خدا]] و [[پیامبر]] آن را وضع و [[جعل]] کرده باشد، بلکه مانند دیگر واژه‌ها و اصطلاحات لغوی است و واژه [[صحابی]] در روزگار [[رسول خدا]] نیز به معنای لُغوی آن به کار رفته است؛ لذا افراد ساکن در [[مسجد النبی]] "[[اصحاب]] الصفه" گفته می‌شد و به تدریج پس از درگذشت [[رسول خدا]]، واژه [[صحابی]] بدون نام [[رسول الله]] به کار می‌رفت که مرادشان [[اصحاب رسول الله]] بود.
* [[جایگاه]] ارزشی این اصطلاح به مرور زمان شکل گرفت و به [[دلیل]] گسترش یافتن اصطلاح "[[صحابه]]" در کتاب‌های [[تاریخی]]، [[حدیثی]] و [[فقهی]]، برخی از [[دانشمندان شیعه]] به بیان مفهوم اصطلاحی آن پرداختند؛ از این رو گفته شده است: [[صحابی]] کسی است که در حال [[ایمان]] [و [[مسلمان]] بودن] [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته است؛ اگر چه در زمان زندگانی، [[مرتد]] شده باشد. مراد از [[دیدار]] [[پیامبر]]{{صل}}، یعنی یا با [[پیامبر]]{{صل}} هم‌نشین شده و با او رفت و آمد داشته است؛ یا اینکه تنها [[پیامبر]]{{صل}} را دیده است؛ هرچند گفت و گویی میان آن دو نشده باشد. با یکی دیگری را (به [[دلیل]] [[نابینایی]]) ندیده باشد <ref>الرعایة علی الدرایه، شهید ثانی، ص۳۳۹.</ref>.
 
*چنانکه [[ابن ام مکتوم]]، به [[دلیل]] [[نابینا]] بودن، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را ندید ولی با آن [[حضرت]] [[دیدار]] کرد و در شمار [[صحابه]] بود.
[[جایگاه]] ارزشی این اصطلاح به مرور زمان شکل گرفت و به [[دلیل]] گسترش یافتن اصطلاح "[[صحابه]]" در کتاب‌های [[تاریخی]]، [[حدیثی]] و [[فقهی]]، برخی از [[دانشمندان شیعه]] به بیان مفهوم اصطلاحی آن پرداختند؛ از این رو گفته شده است: [[صحابی]] کسی است که در حال [[ایمان]] [و [[مسلمان]] بودن] [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته است؛ اگر چه در زمان زندگانی، [[مرتد]] شده باشد. مراد از [[دیدار]] [[پیامبر]]{{صل}}، یعنی یا با [[پیامبر]]{{صل}} هم‌نشین شده و با او رفت و آمد داشته است؛ یا اینکه تنها [[پیامبر]]{{صل}} را دیده است؛ هرچند گفت و گویی میان آن دو نشده باشد. با یکی دیگری را (به [[دلیل]] [[نابینایی]]) ندیده باشد <ref>الرعایة علی الدرایه، شهید ثانی، ص۳۳۹.</ref>.
*همچنین ممکن است آن [[فرد]] به [[دلیل]] فراوانی جمعیت، [[پیامبر]]{{صل}} را دیده، ولی [[رسول خدا]] او را ندیده باشد؛ زیرا در تعریف دیگری از [[صحابه]] آمده است: [[صحابی]] به کسی گویند که در حال [[ایمان]] به [[اسلام]] با [[پیامبر]]{{صل}} هم‌نشین شده و با [[ایمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص۳۴۱.</ref>.
 
*برای روشن شدن دیدگاه [[شیعه]] درباره [[صحابه]] باید گفت، [[شیعه]] به گروهی از [[صحابه]] مانند [[ابوذر]]، [[عمار یاسر]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابو ایوب انصاری]]، [[مقداد]]، [[حذیفة]]، [[ذو الشهادتین]] و... ارادت بسیار دارند و آنان را بسیار [[ستایش]] می‌کنند و از برخی [[اصحاب]] [[فداکار]] در [[راه]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] نیز به [[نیکی]] یاد می‌کنند؛ مانند [[ابودجانه]] و.... اما آنان بر [[منافقان]] و افرادی که بر [[اهل بیت]]: [[ستم]] روا داشتند، [[نفرین]] می‌کنند و از افراد [[فاسق]] به [[نیکی]] یاد نمی‌کنند و برای [[صحابی]] معمولی نیز [[آمرزش الهی]] را درخواست می‌کنند.
چنانکه [[ابن ام مکتوم]]، به [[دلیل]] [[نابینا]] بودن، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را ندید ولی با آن [[حضرت]] [[دیدار]] کرد و در شمار [[صحابه]] بود.
* [[اهل سنت]] همه [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را [[صالح]] و به دور از [[اشتباه]] دانسته و ایشان را قابل نقد و [[انتقاد]] نمی‌دانند؛ از این رو، به [[عدالت]] همه ایشان[[حکم]] کرده سخن آنها را یکی از منابع [[شریعت]] برشمرده‌اند و [[پیروی]] از آنان را موجب [[رستگاری]] [[مسلمانان]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] می‌دانند و با اتهامات [[نادرست]] و [[بیهوده]]، دیگر [[مسلمانان]]، به ویژه [[شیعیان]] را به [[دشمنی]] با [[صحابه]] متهم کرده و ایشان را بیرون از [[صراط مستقیم]] دانسته‌اند.
 
* [[ابوزرعه رازی]] گفته است: اگر کسی را دیدید که بر هر یک از [[صحابه]] نقصی وارد می‌کند، او [[زندیق]] است؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} [[حق]] است و [[قرآن]] و آنچه او آورده نیز [[حق]] است و [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} آن را به ما رسانده‌اند و معترضان بر ایشان، با [[اعتراض]] خود می‌خواهند [[کتاب و سنت]] را [[باطل]] کنند؛ در حالی که [[اصحاب]]، شواهد ما بر [[حقانیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[قرآن]] و... هستند<ref>{{عربی|إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله{{صل}} فاعلم أنه زنديق، و ذلك أن الرسول حقّ، و القرآن حق، و ما جاء به حق، و إنما أدى إلينا ذلك كلّه الصحابة، و هؤلاء يريدون أن يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب و السنّة، و الجرح بهم أولى، و هم زنادقة}} (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲).</ref>.
همچنین ممکن است آن [[فرد]] به [[دلیل]] فراوانی جمعیت، [[پیامبر]]{{صل}} را دیده، ولی [[رسول خدا]] او را ندیده باشد؛ زیرا در تعریف دیگری از [[صحابه]] آمده است: [[صحابی]] به کسی گویند که در حال [[ایمان]] به [[اسلام]] با [[پیامبر]]{{صل}} هم‌نشین شده و با [[ایمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص۳۴۱.</ref>.
*تعریف‌های [[اهل سنت]] درباره [[صحابه]] افراد [[منافق]] را نیز شامل می‌شود؛ زیرا ایشان آن [[حضرت]] را دیده و [[اسلام]] آورده‌اند (به ظاهر [[مسلمان]] می‌باشند و [[پیامبر]] را نیز قبول کرده‌اند)؛ در حالی که [[قرآن]] چنین نگرشی را نمی‌پذیرد و افراد [[فرمانبردار]] از [[خداوند]] و رسولش{{صل}} را [[ستایش]] و سرکشانی همانند [[منافقان]] را [[سرزنش]] کرده است. ولی نگرش افرادی چون ابوزرعه همه [[رفتار]] و موضع‌گیری [[اصحاب]] را درست و [[مطابقت با واقع]] می‌داند؛ حال آنکه بر مبنای [[قرآن]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[اصحاب]]، این [[جایگاه]] والا را ندارند؛ زیرا گروهی از [[صحابه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را آزردند و [[اصحاب]] نیز پس از درگذشت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[رفتار]] با [[صحابه]] و اطرافیان [[پیامبر]] یکسان نبودند و رفتارهایی داشتند که به ما اجازه می‌دهد [[رفتار]] آنان را نقد کنیم و در بسیاری از موارد، راهنمای ما هستند<ref>برای آگاهی از رفتار صحابه با یکدیگر، به کتاب «الغدیر» و کتاب‌های سیره و تاریخ رجوع کنید.</ref>.
 
*استاد [[یوسفی غروی]] این گونه می‌نویسد: "درباره [[جنگ تبوک]]، [[ابن هشام]] از [[اسحاق]] [[روایت]] می‌کند: هنگامی که [[مسلمانان]] [[شب]] را به صبح رساندند، در حالی که آبی در [[اختیار]] نداشتند، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکوه]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد و [[خداوند]] ابری را بر آنها فرو فرستاد و از آن [[باران]] بارید تا [[مردم]] [[سیراب]] شدند و به مقدار احتیاج خود آب برداشتند.
برای روشن شدن دیدگاه [[شیعه]] درباره [[صحابه]] باید گفت، [[شیعه]] به گروهی از [[صحابه]] مانند [[ابوذر]]، [[عمار یاسر]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابو ایوب انصاری]]، [[مقداد]]، [[حذیفة]]، [[ذو الشهادتین]] و... ارادت بسیار دارند و آنان را بسیار [[ستایش]] می‌کنند و از برخی [[اصحاب]] [[فداکار]] در [[راه]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] نیز به [[نیکی]] یاد می‌کنند؛ مانند [[ابودجانه]] و.... اما آنان بر [[منافقان]] و افرادی که بر [[اهل بیت]]: [[ستم]] روا داشتند، [[نفرین]] می‌کنند و از افراد [[فاسق]] به [[نیکی]] یاد نمی‌کنند و برای [[صحابی]] معمولی نیز [[آمرزش الهی]] را درخواست می‌کنند.
* [[مسلم]] در صحیح خود رویداد [[تبوک]] را به گونه دیگری بازگو می‌کند و مطالب بسیاری بر آن [[معجزه]] می‌افزاید که سیرة [[ابن اسحاق]] آن را نگفته است. [[معاذ بن جبل]] [[روایت]] می‌کند: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کسانی که با وی هم‌سفر بودند، فرمود: "شما به خواست [[خدا]] فردا به چشمه [[تبوک]] می‌رسید. هر کدام که به آن رسیدید، به آب [[دست]] نزنید تا من بیایم". ما به این چشمه رسیدیم در حالی که دو نفر از [[سپاهیان]] قبلا به آن رسیده بودند. [[رسول خدا]]{{صل}} از آن دو تن پرسید که آیا به آب [[دست]] زده‌اید؟ آنان گفتند: آری. [[پیامبر]]{{صل}} آن دو تن را [[نفرین]] کرد. [[اصحاب]] با دست‌هایشان آب چشمه را گرد آوردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دست]] و صورتش را در آن شست. آن‌گاه بقیه آب را به درون چشمه ریخت؛ بی‌درنگ چشمه دارای آب فراوانی شد و [[مردم]] از آن [[سیراب]] شدند. آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمودند: "ای [[معاذ]]! اگر زندگانی تو ادامه یابد، به زودی خواهی دید که این [[سرزمین]] پر از باغ خواهد شد".
 
*همچنین [[ابن اسحاق]] خبر دیگری را در [[تأیید]] خبر اول بازگو می‌کند. او می‌گوید: [[عاصم بن عمر بن قتاده]] برای من [[روایت]] کرد که به [[محمود بن لبید]] گفتم: آیا [[مردم]]، [[منافقان]] روزگار خود را می‌شناختند؟ محمود گفت:"آری، به [[خدا]] [[سوگند]] بسیاری از [[مردم]]، [[نفاق]] [[برادر]] و [[پدر]] و عمو و [[عشیره]] خویش را می‌دانستند؛ ولی آن را پنهان می‌کردند و یکی از [[خویشاوندان]] برایم گفت: هنگامی که در [[راه]] [[تبوک]]، [[مسلمانان]] از جهت آب در تنگنا قرار گرفتند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد تا [[خداوند]] ابری را فرستاد که [[مردم]] [[سیراب]] شدند. ما پیش یکی از کسانی که نفاقش آشکار بود و همیشه در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت می‌کرد، رفته و گفتیم: وای بر تو! آیا پس از این [[معجزه]] [[دلیل]] دیگری (برای [[پیامبری]] [[رسول خدا]]) می‌خواهی؟ او گفت: این [[ابر]]، ابری گذرا بود".
[[اهل سنت]] همه [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را [[صالح]] و به دور از [[اشتباه]] دانسته و ایشان را قابل نقد و [[انتقاد]] نمی‌دانند؛ از این رو، به [[عدالت]] همه ایشان[[حکم]] کرده سخن آنها را یکی از منابع [[شریعت]] برشمرده‌اند و [[پیروی]] از آنان را موجب [[رستگاری]] [[مسلمانان]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] می‌دانند و با اتهامات [[نادرست]] و [[بیهوده]]، دیگر [[مسلمانان]]، به ویژه [[شیعیان]] را به [[دشمنی]] با [[صحابه]] متهم کرده و ایشان را بیرون از [[صراط مستقیم]] دانسته‌اند.
*نکته مهم آنکه گفتن واژه [[منافق]] درباره برخی [[صحابه]] از واژه‌هایی است که گفتن آن نارواست و برخی [[مردم]] را ناراحت می‌کند؛ با این حال ابن هشام آن واژه را حذف نکرده است؛ از این رو مسلم روایتی را گفته است که این واژه در آن [[روایت]] نباشد!<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۶-۳۸.</ref>.
 
*نتیجه آنکه، در روزگار [[پیامبر خدا]]{{صل}} همه [[اصحاب]] دارای [[عقاید]] و [[رفتار]] [[الهی]] مطابق [[اسلام]] نبودند از این رو [[پروردگار]] و [[پیامبر]] نیز آنان را [[سرزنش]] و [[صحابه]] [[راستین]] نیز از [[صحابه]] دروغین [[کناره‌گیری]] می‌کردند. ولی افرادی چون [[ابوزرعه]] گزارش آن رویدادها را موجب خدشه‌دار شدن [[دین]] و [[نقص]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند!!! و گزارشگران این رویدادها را [[زندیق]] و خارج از [[دین]] می‌پندارند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۸-۲۱.</ref>
[[ابوزرعه رازی]] گفته است: اگر کسی را دیدید که بر هر یک از [[صحابه]] نقصی وارد می‌کند، او [[زندیق]] است؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} [[حق]] است و [[قرآن]] و آنچه او آورده نیز [[حق]] است و [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} آن را به ما رسانده‌اند و معترضان بر ایشان، با [[اعتراض]] خود می‌خواهند [[کتاب و سنت]] را [[باطل]] کنند؛ در حالی که [[اصحاب]]، شواهد ما بر [[حقانیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[قرآن]] و... هستند<ref>{{عربی|إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله{{صل}} فاعلم أنه زنديق، و ذلك أن الرسول حقّ، و القرآن حق، و ما جاء به حق، و إنما أدى إلينا ذلك كلّه الصحابة، و هؤلاء يريدون أن يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب و السنّة، و الجرح بهم أولى، و هم زنادقة}} (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲).</ref>.
 
تعریف‌های [[اهل سنت]] درباره [[صحابه]] افراد [[منافق]] را نیز شامل می‌شود؛ زیرا ایشان آن [[حضرت]] را دیده و [[اسلام]] آورده‌اند (به ظاهر [[مسلمان]] می‌باشند و [[پیامبر]] را نیز قبول کرده‌اند)؛ در حالی که [[قرآن]] چنین نگرشی را نمی‌پذیرد و افراد [[فرمانبردار]] از [[خداوند]] و رسولش{{صل}} را [[ستایش]] و سرکشانی همانند [[منافقان]] را [[سرزنش]] کرده است. ولی نگرش افرادی چون ابوزرعه همه [[رفتار]] و موضع‌گیری [[اصحاب]] را درست و [[مطابقت با واقع]] می‌داند؛ حال آنکه بر مبنای [[قرآن]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[اصحاب]]، این [[جایگاه]] والا را ندارند؛ زیرا گروهی از [[صحابه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را آزردند و [[اصحاب]] نیز پس از درگذشت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[رفتار]] با [[صحابه]] و اطرافیان [[پیامبر]] یکسان نبودند و رفتارهایی داشتند که به ما اجازه می‌دهد [[رفتار]] آنان را نقد کنیم و در بسیاری از موارد، راهنمای ما هستند<ref>برای آگاهی از رفتار صحابه با یکدیگر، به کتاب «الغدیر» و کتاب‌های سیره و تاریخ رجوع کنید.</ref>.
 
استاد [[یوسفی غروی]] این گونه می‌نویسد: "درباره [[جنگ تبوک]]، [[ابن هشام]] از [[اسحاق]] [[روایت]] می‌کند: هنگامی که [[مسلمانان]] [[شب]] را به صبح رساندند، در حالی که آبی در [[اختیار]] نداشتند، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکوه]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد و [[خداوند]] ابری را بر آنها فرو فرستاد و از آن [[باران]] بارید تا [[مردم]] [[سیراب]] شدند و به مقدار احتیاج خود آب برداشتند.
 
[[مسلم]] در صحیح خود رویداد [[تبوک]] را به گونه دیگری بازگو می‌کند و مطالب بسیاری بر آن [[معجزه]] می‌افزاید که سیرة [[ابن اسحاق]] آن را نگفته است. [[معاذ بن جبل]] [[روایت]] می‌کند: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کسانی که با وی هم‌سفر بودند، فرمود: "شما به خواست [[خدا]] فردا به چشمه [[تبوک]] می‌رسید. هر کدام که به آن رسیدید، به آب [[دست]] نزنید تا من بیایم". ما به این چشمه رسیدیم در حالی که دو نفر از [[سپاهیان]] قبلا به آن رسیده بودند. [[رسول خدا]]{{صل}} از آن دو تن پرسید که آیا به آب [[دست]] زده‌اید؟ آنان گفتند: آری. [[پیامبر]]{{صل}} آن دو تن را [[نفرین]] کرد. [[اصحاب]] با دست‌هایشان آب چشمه را گرد آوردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دست]] و صورتش را در آن شست. آن‌گاه بقیه آب را به درون چشمه ریخت؛ بی‌درنگ چشمه دارای آب فراوانی شد و [[مردم]] از آن [[سیراب]] شدند. آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمودند: "ای [[معاذ]]! اگر زندگانی تو ادامه یابد، به زودی خواهی دید که این [[سرزمین]] پر از باغ خواهد شد".
 
همچنین [[ابن اسحاق]] خبر دیگری را در [[تأیید]] خبر اول بازگو می‌کند. او می‌گوید: [[عاصم بن عمر بن قتاده]] برای من [[روایت]] کرد که به [[محمود بن لبید]] گفتم: آیا [[مردم]]، [[منافقان]] روزگار خود را می‌شناختند؟ محمود گفت:"آری، به [[خدا]] [[سوگند]] بسیاری از [[مردم]]، [[نفاق]] [[برادر]] و [[پدر]] و عمو و [[عشیره]] خویش را می‌دانستند؛ ولی آن را پنهان می‌کردند و یکی از [[خویشاوندان]] برایم گفت: هنگامی که در [[راه]] [[تبوک]]، [[مسلمانان]] از جهت آب در تنگنا قرار گرفتند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد تا [[خداوند]] ابری را فرستاد که [[مردم]] [[سیراب]] شدند. ما پیش یکی از کسانی که نفاقش آشکار بود و همیشه در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت می‌کرد، رفته و گفتیم: وای بر تو! آیا پس از این [[معجزه]] [[دلیل]] دیگری (برای [[پیامبری]] [[رسول خدا]]) می‌خواهی؟ او گفت: این [[ابر]]، ابری گذرا بود".
 
نکته مهم آنکه گفتن واژه [[منافق]] درباره برخی [[صحابه]] از واژه‌هایی است که گفتن آن نارواست و برخی [[مردم]] را ناراحت می‌کند؛ با این حال ابن هشام آن واژه را حذف نکرده است؛ از این رو مسلم روایتی را گفته است که این واژه در آن [[روایت]] نباشد!<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۶-۳۸.</ref>.
 
نتیجه آنکه، در روزگار [[پیامبر خدا]]{{صل}} همه [[اصحاب]] دارای [[عقاید]] و [[رفتار]] [[الهی]] مطابق [[اسلام]] نبودند از این رو [[پروردگار]] و [[پیامبر]] نیز آنان را [[سرزنش]] و [[صحابه]] [[راستین]] نیز از [[صحابه]] دروغین [[کناره‌گیری]] می‌کردند. ولی افرادی چون [[ابوزرعه]] گزارش آن رویدادها را موجب خدشه‌دار شدن [[دین]] و [[نقص]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند!!! و گزارشگران این رویدادها را [[زندیق]] و خارج از [[دین]] می‌پندارند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۸-۲۱.</ref>


==تعریف [[صحابه]] از نگاه [[شیعه]]==
==تعریف [[صحابه]] از نگاه [[شیعه]]==
*برای واژگان [[صحابه]] و [[اصحاب]] در [[قرآن]] و [[روایات]] تعریف خاصی بیان نشده، از این‌رو، مسئله مهم معنای لغوی [[صحابه]] است.
برای واژگان [[صحابه]] و [[اصحاب]] در [[قرآن]] و [[روایات]] تعریف خاصی بیان نشده، از این‌رو، مسئله مهم معنای لغوی [[صحابه]] است.
*به [[باور]] [[علمای شیعه]] همه کسانی که با [[پیامبر]]{{صل}} [[هم‌نشینی]] داشته‌اند (خواه در [[غزوات]] و سفرها، یا در [[مکه]] و [[مدینه]] و دیگر سرزمین‌ها) جزو [[صحابه]] به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر [[اعتقادی]] پیرو [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌باشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار [[پیامبر اکرم]]{{صل}} داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، [[صحابه]] و صاحب شامل افراد [[مؤمن]]، [[عادل]]، [[فاسق]] و [[منافق]] نیز می‌شود. [[شاهد]] این مدّعا [[آیات]] و روایاتی است که کلمه [[صحابه]] درباره این افراد به کار رفته است.  
 
*چنانکه برخی [[آیات]] را در تعریف لغوی [[صحابه]] [[شاهد]] آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت می‌کند که اکنون به چند مورد اشاره می‌کنیم:
به [[باور]] [[علمای شیعه]] همه کسانی که با [[پیامبر]]{{صل}} [[هم‌نشینی]] داشته‌اند (خواه در [[غزوات]] و سفرها، یا در [[مکه]] و [[مدینه]] و دیگر سرزمین‌ها) جزو [[صحابه]] به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر [[اعتقادی]] پیرو [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌باشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار [[پیامبر اکرم]]{{صل}} داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، [[صحابه]] و صاحب شامل افراد [[مؤمن]]، [[عادل]]، [[فاسق]] و [[منافق]] نیز می‌شود. [[شاهد]] این مدّعا [[آیات]] و روایاتی است که کلمه [[صحابه]] درباره این افراد به کار رفته است.  
 
چنانکه برخی [[آیات]] را در تعریف لغوی [[صحابه]] [[شاهد]] آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت می‌کند که اکنون به چند مورد اشاره می‌کنیم:
#روزی [[خلیفه دوم]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خواست تا [[عبد الله بن أبی]]، [[منافق]] مشهور را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! با سخن [[مردم]] چه خواهی کرد که بگویند [[محمد]]{{صل}} [[اصحاب]] خود را می‌کشد"<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. {{عربی|قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ{{صل}}: دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.</ref>.
#روزی [[خلیفه دوم]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خواست تا [[عبد الله بن أبی]]، [[منافق]] مشهور را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! با سخن [[مردم]] چه خواهی کرد که بگویند [[محمد]]{{صل}} [[اصحاب]] خود را می‌کشد"<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. {{عربی|قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ{{صل}}: دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.</ref>.
#[[جبیر بن مطعمه]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "در میان [[اصحاب]] من منافقانی هستند"<ref>{{متن حدیث|إنّ في أصحابي منافقون}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.</ref>. مانند این [[روایت]] در [[صحیح مسلم]] نیز آمده است.
#[[جبیر بن مطعمه]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "در میان [[اصحاب]] من منافقانی هستند"<ref>{{متن حدیث|إنّ في أصحابي منافقون}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.</ref>. مانند این [[روایت]] در [[صحیح مسلم]] نیز آمده است.
#صریح‌ترین [[روایت]]، [[سخن پیامبر]]{{صل}} است که فرمود: "در [[روز قیامت]]، گروهی از [[اصحاب]] را در نزد [[حوض کوثر]] می‌آورند؛ آن‌گاه آنان را به سوی [[آتش]] می‌برند، می‌گویم اینها از [[اصحاب]] من می‌باشند. در جواب گفته می‌شود: تو نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌هایی را پدید آوردند<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. در این [[روایت‌ها]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} واژه [[اصحاب]] را درباره افراد دوزخی به کار برده‌اند.
#صریح‌ترین [[روایت]]، [[سخن پیامبر]]{{صل}} است که فرمود: "در [[روز قیامت]]، گروهی از [[اصحاب]] را در نزد [[حوض کوثر]] می‌آورند؛ آن‌گاه آنان را به سوی [[آتش]] می‌برند، می‌گویم اینها از [[اصحاب]] من می‌باشند. در جواب گفته می‌شود: تو نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌هایی را پدید آوردند<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. در این [[روایت‌ها]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} واژه [[اصحاب]] را درباره افراد دوزخی به کار برده‌اند.
*[[بخاری]] [[نقل]] می‌کند، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: "من بر [[حوض کوثر]] وارد می‌شوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور می‌کنند. آن‌گاه می‌گویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که اینها پس از تو چه [[رفتاری]] کرده‌اند<ref>{{متن حدیث|أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك}}؛ صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.</ref>.<ref>جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.</ref>.
 
*نتیجه آنکه واژه [[صحابی]] در [[روایات]] نیز به معنای لغوی آن است.
[[بخاری]] [[نقل]] می‌کند، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: "من بر [[حوض کوثر]] وارد می‌شوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور می‌کنند. آن‌گاه می‌گویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که اینها پس از تو چه [[رفتاری]] کرده‌اند<ref>{{متن حدیث|أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك}}؛ صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.</ref>.<ref>جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.</ref>.
 
نتیجه آنکه واژه [[صحابی]] در [[روایات]] نیز به معنای لغوی آن است.
*شرط لازم برای اینکه هر [[مسلمانی]] [[صحابه]] نامیده شود، ملازمت و [[هم‌نشینی]] پیوسته یا [[هم‌نشینی]] فراوان او با [[پیامبر]]{{صل}} است و دیدن اندک [[پیامبر]] برای نامیده شدن به این عنوان [[کفایت]] نمی‌کند و حداقل درباره کسی که اندکی [[پیامبر]] را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از [[هم‌نشینی]] [[فرد]] [[مسلمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، [[همراهی]] طولانی مدتی است که [[تصور]] می‌شود و اگر [[مصاحبت]]، [[مقید]] به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ}}<ref>«ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> یا {{متن قرآن|إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>، در این صورت، [[مصاحبت]]، محدود به همان زمان و مکان می‌شود. از این‌رو "مازری"<ref>ذهبی درباره مازری می‌نویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحب‌نظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).</ref> می‌نویسد: ما وقتی می‌گوییم [[صحابه]]، [[عادل]] هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی [[پیامبر]]{{صل}} را دیده‌اند، یا برای عرضی با وی همنشین شده‌اند و فوراً از نزد وی باز گشته‌اند، نیست؛ بلکه مقصود [از [[صحابه]]] کسانی هستند که با [[پیامبر]] ملازمت داشته و آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرده و از [[نور]] نازل شده بر او [[پیروی]] کرده‌اند<ref>{{عربی|لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ{{صل}} يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون}}.</ref>.
*شرط لازم برای اینکه هر [[مسلمانی]] [[صحابه]] نامیده شود، ملازمت و [[هم‌نشینی]] پیوسته یا [[هم‌نشینی]] فراوان او با [[پیامبر]]{{صل}} است و دیدن اندک [[پیامبر]] برای نامیده شدن به این عنوان [[کفایت]] نمی‌کند و حداقل درباره کسی که اندکی [[پیامبر]] را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از [[هم‌نشینی]] [[فرد]] [[مسلمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، [[همراهی]] طولانی مدتی است که [[تصور]] می‌شود و اگر [[مصاحبت]]، [[مقید]] به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ}}<ref>«ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> یا {{متن قرآن|إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>، در این صورت، [[مصاحبت]]، محدود به همان زمان و مکان می‌شود. از این‌رو "مازری"<ref>ذهبی درباره مازری می‌نویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحب‌نظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).</ref> می‌نویسد: ما وقتی می‌گوییم [[صحابه]]، [[عادل]] هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی [[پیامبر]]{{صل}} را دیده‌اند، یا برای عرضی با وی همنشین شده‌اند و فوراً از نزد وی باز گشته‌اند، نیست؛ بلکه مقصود [از [[صحابه]]] کسانی هستند که با [[پیامبر]] ملازمت داشته و آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرده و از [[نور]] نازل شده بر او [[پیروی]] کرده‌اند<ref>{{عربی|لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ{{صل}} يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون}}.</ref>.
*از این تعریف دو مسئله دانسته می‌شود:
 
از این تعریف دو مسئله دانسته می‌شود:
#طولانی بودن [[هم‌نشینی]] با [[پیامبر]]{{صل}}؛
#طولانی بودن [[هم‌نشینی]] با [[پیامبر]]{{صل}}؛
#[[پیروی]] عملی از آن [[حضرت]].
#[[پیروی]] عملی از آن [[حضرت]].
*[[علامه]] [[مقبلی]]<ref>از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.</ref> نظریه کسانی را که دیدن [[پیامبر]]{{صل}} را برای نامیده شدن به عنوان [[صحابه]] کافی می‌دانند، مردود دانسته و می‌نویسد: [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عدالت]] همه [[صحابه]]" در سال‌های پس از [[صدر اسلام]] این اصطلاح را [[برگزیده]] و سپس [[قرآن]] و [[سنت]] را بر اساس آن اصطلاح [[تفسیر]] کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه [[شرعی]] نیست بلکه واژه‌ای لغوی است. چنانکه دیگر واژه‌ها درباره [[فضائل]] [[صحابه]] چنین است؛ یعنی آن واژه‌ها باید به معنای لغوی برگردانده شود ولیکن [[محدثان]] این اصطلاحات را بدون [[دلیل]] برگزیدند و گفتند واژه [[صحابه]] به هر کسی که [[پیامبر]]{{صل}} را دیده باشد یا آن [[حضرت]] او را دیده باشد، هر چند [[کودک]] باشد، به شرطی که او تا هنگام [[مرگ]] بر [[دین اسلام]] باقی باشد و از [[اسلام]] برنگردد، به کار برده می‌شود<ref>{{عربی|العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ}}.</ref>.
 
*[[شیعه]] درباره [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دیدگاه یکسانی ندارد که همه را [[عادل]] یا [[فاسق]] بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به [[کردار]] او در طول زمان حیاتش، [[قضاوت]] می‌کند. در نگاه [[شیعه]] هم [[صحابی]] بودن، ارزشی [[معنوی]] و [[مقدس]] است، اما این [[ارزش]] نمی‌تواند [[عدالت]] را برای کسی ثابت کند. [[شیعه]] با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] و یا [[دلایل]] [[تاریخی]] و [[عقلی]] [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را به چند دسته تقسیم می‌کند:
[[علامه]] [[مقبلی]]<ref>از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.</ref> نظریه کسانی را که دیدن [[پیامبر]]{{صل}} را برای نامیده شدن به عنوان [[صحابه]] کافی می‌دانند، مردود دانسته و می‌نویسد: [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عدالت]] همه [[صحابه]]" در سال‌های پس از [[صدر اسلام]] این اصطلاح را [[برگزیده]] و سپس [[قرآن]] و [[سنت]] را بر اساس آن اصطلاح [[تفسیر]] کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه [[شرعی]] نیست بلکه واژه‌ای لغوی است. چنانکه دیگر واژه‌ها درباره [[فضائل]] [[صحابه]] چنین است؛ یعنی آن واژه‌ها باید به معنای لغوی برگردانده شود ولیکن [[محدثان]] این اصطلاحات را بدون [[دلیل]] برگزیدند و گفتند واژه [[صحابه]] به هر کسی که [[پیامبر]]{{صل}} را دیده باشد یا آن [[حضرت]] او را دیده باشد، هر چند [[کودک]] باشد، به شرطی که او تا هنگام [[مرگ]] بر [[دین اسلام]] باقی باشد و از [[اسلام]] برنگردد، به کار برده می‌شود<ref>{{عربی|العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ}}.</ref>.
 
[[شیعه]] درباره [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دیدگاه یکسانی ندارد که همه را [[عادل]] یا [[فاسق]] بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به [[کردار]] او در طول زمان حیاتش، [[قضاوت]] می‌کند. در نگاه [[شیعه]] هم [[صحابی]] بودن، ارزشی [[معنوی]] و [[مقدس]] است، اما این [[ارزش]] نمی‌تواند [[عدالت]] را برای کسی ثابت کند. [[شیعه]] با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] و یا [[دلایل]] [[تاریخی]] و [[عقلی]] [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را به چند دسته تقسیم می‌کند:
#[[اصحاب]] [[مؤمن]] و [[پارسا]] که در اوج پارسائی و [[ایمان]] قرار دارند.
#[[اصحاب]] [[مؤمن]] و [[پارسا]] که در اوج پارسائی و [[ایمان]] قرار دارند.
#اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است.
#اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است.
#[[اصحاب]] [[فاسق]] و [[فاجر]].
#[[اصحاب]] [[فاسق]] و [[فاجر]].
#[[اصحاب]] [[منافق]].
#[[اصحاب]] [[منافق]].
*برخلاف [[عقیده]] [[اهل سنت]] و با توجه به [[آیات قرآن]] دانسته می‌شود که [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} همه یکسان نبوده‌اند؛ زیرا [[قرآن]] برخی [[اصحاب پیامبر]] را با عنوان [[منافق]] معرفی و به شدت [[سرزنش]] کرده است.  
 
*همچنین [[قرآن]] از [[فسق]] برخی [[صحابه]] خبر داده و برخی را [[ستایش]] کرده است.
برخلاف [[عقیده]] [[اهل سنت]] و با توجه به [[آیات قرآن]] دانسته می‌شود که [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} همه یکسان نبوده‌اند؛ زیرا [[قرآن]] برخی [[اصحاب پیامبر]] را با عنوان [[منافق]] معرفی و به شدت [[سرزنش]] کرده است.  
*[[اخبار]] متواتری نیز وجود دارد که ثابت می‌کند درباره برخی از [[مسلمانان]] [[مدینه]]، [[حکم]] حد [[زنا]] و حد شرب خمر و... [[اجرا]] شده است. این امور، موجب [[فاسق]] نامیده شدن [[صحابی]] می‌شود. اما نمی‌توان گفت این افراد حدّ خورده [[صحابی]] نبوده‌اند؛ چون طبق تعریف، [[صحابی]] کسی است که [[پیامبر]]{{صل}} را در حال [[اسلام]] خود [[درک]] کرده باشد و کسی که در [[مدینه]] است بدون تردید [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کرده است.
 
*واقعیت آن است که [[اهل سنت]] تنها به [[دلیل]] [[محبت]] به برخی از [[اصحاب]]؛ مانند [[ابوبکر]] و [[عمر]] و برخی افراد ناشایست، مانند [[معاویه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] که با [[اهل بیت پیامبر]] ستیزه داشته‌اند، این [[حکم]] خلاف [[قرآن]] را صادر کرده‌اند که همه [[صحابه]] [[عادل]] و صالح‌اند و چشم خود را بر [[آیات قرآن]] و واقعیات [[تاریخی]] می‌بندند و گرنه با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته می‌شود که برخی [[صحابه]]، [[منافق]] و برخی از آنان [[فاسق]] و [[فاجر]] بوده‌اند. [[عقل]] نیز نمی‌پذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار [[اصحاب پیامبر]] به حساب آمده‌اند، [[عادل]] و [[درستکار]] باشند. اگر [[اهل سنت]]، خود را تابع [[سنت پیامبر]]{{صل}} می‌دانند، باید بپذیرند که برخی [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} نه تنها [[عادل]] نبوده‌اند بلکه [[ستمگر]] و [[فاسق]] بوده‌اند؛ حتی برخی از آنان پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[مرتد]] شده‌اند.
همچنین [[قرآن]] از [[فسق]] برخی [[صحابه]] خبر داده و برخی را [[ستایش]] کرده است.
*[[بخاری]] می‌نویسد که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[روز قیامت]] گروهی از اصحابم به نزد من می‌آیند؛ آن‌گاه از [[حوض کوثر]] رانده می‌شوند. پس می‌گویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی که آنان بعد از تو چه [[رفتاری]] کرده‌اند. آنان همواره از [[دین خدا]] بیرون رفته و به نیاکان خود ([[جاهلیت]]) باز می‌گشتند"<ref>{{متن حدیث|يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ}}؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.</ref>.
 
*[[مسلم بن حجاج قشیری]] می‌نویسد که [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "پس از من پیشوایانی به [[فرمانروایی]] خواهند رسید که نه در [[راه]] من گام برمی‌دارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر [[آدمی]] ولی قلبشان [[قلب]] [[شیطان]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.</ref>.
[[اخبار]] متواتری نیز وجود دارد که ثابت می‌کند درباره برخی از [[مسلمانان]] [[مدینه]]، [[حکم]] حد [[زنا]] و حد شرب خمر و... [[اجرا]] شده است. این امور، موجب [[فاسق]] نامیده شدن [[صحابی]] می‌شود. اما نمی‌توان گفت این افراد حدّ خورده [[صحابی]] نبوده‌اند؛ چون طبق تعریف، [[صحابی]] کسی است که [[پیامبر]]{{صل}} را در حال [[اسلام]] خود [[درک]] کرده باشد و کسی که در [[مدینه]] است بدون تردید [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کرده است.
*[[شرافت]] و بزرگی [[اصحاب پیامبران]] از جمله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به چند چیز است:
 
واقعیت آن است که [[اهل سنت]] تنها به [[دلیل]] [[محبت]] به برخی از [[اصحاب]]؛ مانند [[ابوبکر]] و [[عمر]] و برخی افراد ناشایست، مانند [[معاویه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] که با [[اهل بیت پیامبر]] ستیزه داشته‌اند، این [[حکم]] خلاف [[قرآن]] را صادر کرده‌اند که همه [[صحابه]] [[عادل]] و صالح‌اند و چشم خود را بر [[آیات قرآن]] و واقعیات [[تاریخی]] می‌بندند و گرنه با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته می‌شود که برخی [[صحابه]]، [[منافق]] و برخی از آنان [[فاسق]] و [[فاجر]] بوده‌اند. [[عقل]] نیز نمی‌پذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار [[اصحاب پیامبر]] به حساب آمده‌اند، [[عادل]] و [[درستکار]] باشند. اگر [[اهل سنت]]، خود را تابع [[سنت پیامبر]]{{صل}} می‌دانند، باید بپذیرند که برخی [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} نه تنها [[عادل]] نبوده‌اند بلکه [[ستمگر]] و [[فاسق]] بوده‌اند؛ حتی برخی از آنان پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[مرتد]] شده‌اند.
 
[[بخاری]] می‌نویسد که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[روز قیامت]] گروهی از اصحابم به نزد من می‌آیند؛ آن‌گاه از [[حوض کوثر]] رانده می‌شوند. پس می‌گویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی که آنان بعد از تو چه [[رفتاری]] کرده‌اند. آنان همواره از [[دین خدا]] بیرون رفته و به نیاکان خود ([[جاهلیت]]) باز می‌گشتند"<ref>{{متن حدیث|يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ}}؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.</ref>.
 
[[مسلم بن حجاج قشیری]] می‌نویسد که [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "پس از من پیشوایانی به [[فرمانروایی]] خواهند رسید که نه در [[راه]] من گام برمی‌دارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر [[آدمی]] ولی قلبشان [[قلب]] [[شیطان]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.</ref>.
 
[[شرافت]] و بزرگی [[اصحاب پیامبران]] از جمله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به چند چیز است:
#[[یاری]] [[پیامبران]]؛
#[[یاری]] [[پیامبران]]؛
#داشتن [[اخلاص]] همراه با [[جهاد]] و [[مبارزه]] در [[راه]] [[دعوت]] آنان
#داشتن [[اخلاص]] همراه با [[جهاد]] و [[مبارزه]] در [[راه]] [[دعوت]] آنان
#[[تحمل سختی‌ها]].  
#[[تحمل سختی‌ها]].  
*می‌دانیم که [[پیشرفت]] [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} در سایه و تلاش [[اصحاب]] و [[یاران]] [[فداکار]] آن [[حضرت]] بوده است. گروهی از [[اصحاب]] در زمانی [[ایمان]] آوردند که [[مسلمانان]]، [[ناتوان]] و اندک بودند و در حالی به [[یاری پیامبر]]{{صل}} پرداختند که طمعی برای کسب [[غنیمت]] نداشتند. این [[رفتار]] [[ارزشمند]] موجب می‌شود تا هر کسی که به [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] [[عشق]] می‌ورزد، چنین صحابه‌ای را [[دوست]] بدارد و الگوی [[زندگی]] خویش قرار دهد. چنانکه [[سخنان امام علی]]{{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] و [[امام سجاد]]{{ع}} در [[صحیفه سجادیه]] بر این اساس است که [[زندگی پیامبر]]{{صل}} و [[یاران]] [[مؤمن]] و فداکارش را [[الگو]] قرار داده از آنان درس [[صبر]] و [[شکیبایی]] بیاموزیم.
 
*بنابراین، نسبت دادن این مطلب به [[شیعه]] که عنوان [[صحابه]] را نمی‌پذیرند، [[دروغ]] و بلکه [[تهمت]] است. در کتاب‌های رجالی و [[تاریخی]] [[شیعه]] از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[ستایش]] شده است. [[شیعه]] از همه [[صحابه شهید]] در جنگ‌های [[احد]]، [[بدر]] و [[جنگ‌های صدر اسلام]] به [[نیکی]] یاد می‌کند و برای آنان [[احترام]] ویژه‌ای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابه‌ای را که در [[غزوات]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و در [[عقیده]] و [[رفتار]] در زمان زندگانی یا پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} از سنت‌های [[حضرت]] جدا نشدند، و به توصیه‌های [[پیامبر اسلام]] عمل کردند، بزرگ می‌شمارد.
می‌دانیم که [[پیشرفت]] [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} در سایه و تلاش [[اصحاب]] و [[یاران]] [[فداکار]] آن [[حضرت]] بوده است. گروهی از [[اصحاب]] در زمانی [[ایمان]] آوردند که [[مسلمانان]]، [[ناتوان]] و اندک بودند و در حالی به [[یاری پیامبر]]{{صل}} پرداختند که طمعی برای کسب [[غنیمت]] نداشتند. این [[رفتار]] [[ارزشمند]] موجب می‌شود تا هر کسی که به [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] [[عشق]] می‌ورزد، چنین صحابه‌ای را [[دوست]] بدارد و الگوی [[زندگی]] خویش قرار دهد. چنانکه [[سخنان امام علی]]{{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] و [[امام سجاد]]{{ع}} در [[صحیفه سجادیه]] بر این اساس است که [[زندگی پیامبر]]{{صل}} و [[یاران]] [[مؤمن]] و فداکارش را [[الگو]] قرار داده از آنان درس [[صبر]] و [[شکیبایی]] بیاموزیم.
*در [[روایات]] و [[دعاها]] [[اصحاب]] [[مؤمن]] و باوفای [[پیامبر]]{{صل}} به خوبی [[ستایش]] شده و بر آنان [[درود]] و [[سلام]] فرستاده می‌شود که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم.
 
*۱. در دعای روز سه‌شنبه چنین می‌خوانیم: "خدایا! بر [[محمد]]{{صل}} [[خاتم پیامبران]] و تمام‌کننده شماره [[رسولان]] و بر [[خاندان]] [[پاک]] او و بر [[اصحاب]] و [[یاران]] نجیب او [[درود]] فرست"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ}}؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.</ref>.
بنابراین، نسبت دادن این مطلب به [[شیعه]] که عنوان [[صحابه]] را نمی‌پذیرند، [[دروغ]] و بلکه [[تهمت]] است. در کتاب‌های رجالی و [[تاریخی]] [[شیعه]] از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[ستایش]] شده است. [[شیعه]] از همه [[صحابه شهید]] در جنگ‌های [[احد]]، [[بدر]] و [[جنگ‌های صدر اسلام]] به [[نیکی]] یاد می‌کند و برای آنان [[احترام]] ویژه‌ای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابه‌ای را که در [[غزوات]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و در [[عقیده]] و [[رفتار]] در زمان زندگانی یا پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} از سنت‌های [[حضرت]] جدا نشدند، و به توصیه‌های [[پیامبر اسلام]] عمل کردند، بزرگ می‌شمارد.
*۲. [[امام سجاد]] در [[دعای چهارم]] [[صحیفه سجادیه]] پس از [[دعا]] و [[طلب]] [[رحمت]] برای [[پیامبران الهی]] و پیروانشان که به [[راستی و درستی]] آنان [[اقرار]] کرده و در پیشگاه [[خداوند]] پیشانی [[عبادت]] بر [[خاک]] نهاده‌اند، می‌فرماید: "بار خدایا [[پیروان]] [[پیغمبران]] و [[ایمان]] آورندگان به ایشان از [[اهل]] [[زمین]] که از روی [[غیب]] و پنهانی (در [[دل]]) [[ایمان]] آوردند (نه به زبان تنها مانند [[منافقین]] و [[مردم]] دو رو، و اینکه [[اهل]] [[زمین]] را اختصاص داده در صورتی که [[اهل آسمان]] نیز [[ایمان]] آورده‌اند، برای آن است که پیش از این درباره آنها [[دعا]] فرموده است) در آن هنگام که [[دشمنان]] به [[تکذیب]] و [[دروغ]] پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که ([[ایمان]] آورندگان) به سبب حقائق [[ایمان]] به [[پیغمبران]] علاقه‌مند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن [[پیغمبری]] فرستادی و برای [[اهل]] آن [[دلیل]] و [[راهنمائی]] گماشتی؛ از زمان [[آدم]] تا [[محمّد]] از [[پیشوایان]] [[هدایت]] و [[رستگاری]] و جلوداران [[اهل]] [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]]، که بر همه آنها [[سلام]] و [[درود]] باد، آنان را از خود به [[آمرزش]] و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص [[اصحاب]] و [[یاران]] [[محمّد]]؛ آنان که همراه بودن (با آن [[حضرت]]) را [[نیکو]] به پایان بردند، و آنان که برای [[یاری]] او در [[جنگ]]، [[شجاعت]] و [[دلاوری]] برجسته‌ای آشکار ساختند، و او را [[یاری]] کردند، و به [[ایمان آوردن]] به او شتافتند. و به ([[پذیرفتن]]) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و [[دعوت]] او را آن هنگام که [[برهان]] [[رسالت‌ها]] (پیغام‌ها)ی خود را به گوش‌شان رساند، پذیرفتند و در [[راه]] آشکار ساختن [[دعوت]] او (به [[راه]] [[حقّ]]) از [[زنان]] و [[فرزندان]] دوری نمودند، و در [[استوار]] کردن [[پیغمبری]] او با [[پدران]] و [[فرزندان]] (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با [[برکت]]) آن [[حضرت]] [[پیروز]] گردیدند. و آنان که [[محبّت]] و [[دوستی]] آن بزرگوار را در [[دل]] داشتند، و در دوستی‌اش [[تجارت]] و بازرگانی ([[سعادت]] و نیکبختی) را [[آرزو]] داشتند که هرگز [[کسادی]] در آن [[راه]] نمی‌یابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن [[حضرت]] خود را آویختند (پیرو [[دین]] او گشتند) قبیله‌ها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) [[خویشان]] با آنان خود را [[بیگانه]] پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در [[راه]] تو از [[دست]] داده‌اند، برای ایشان فراموش مکن ([[جزا]] و [[پاداش]] بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه [[مردم]] را بر ([[دین]]) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوت‌کنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی ([[رحمت]]) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در [[راه]] تو از [[شهرها]] و [[خویشاوندان]] دوری گزیده از [[زندگی]] فراخ به تنگی و [[سختی]] رو آوردند (تا اینکه [[دین]] تو را گوشزد جهانیان نمودند) [[جزا]] و [[پاداش]] ده، و (نیز) [[جزا]] ده آنها را که در ارجمند ساختن [[دین]] خود [[مظلوم]] و [[ستم]] رسیده‌شان را فراوان گردانیدی. بار خدایا! [[بهترین]] [[پاداش]] خود را به [[تابعین]] و [[پیروان]] ایشان ([[پیروان]] صحابة [[پیغمبر]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]]) که [[نیکو]] کردارند، برسان؛ آنان‌که میگویند: پروردگارا! ما و [[برادران]] ([[ایمانی]]) ما را که به [[ایمان]] بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن [[تابعین]] و پیروانی که طریقة ایشان ([[صحابه]]) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها [[رفتار]] کردند (در عقاند و گفتار و [[کردار]] پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی ([[عقائد]] و [[ایمان]]) شان شکی بر نگردانید، و در [[پیروی]] آثار و [[اقتدا]] به نشانه‌های [[هدایت]] و [[رستگاری]] [[صحابه]] دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالی‌که یاری‌کننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) [[دین]] آنان را پیروانند و به [[راه]] آنها میروند و با ایشان [[یگانگی]] دارند و در بین‌شان [[اختلاف]] نیست (که یکی درباره [[صحابه]] گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه ([[اخبار]] و احکامی را) که [[صحابه]] (از [[پیغمبر]] شنیده) و به آنها رسانده‌اند، [[تهمت]] به ایشان نمی‌زنند (در [[راستی]] بیان آنها [[شکّ]] نمی‌نمایند). بار خدایا! از امروز ما تا [[روز قیامت]] بر [[تابعین]] و [[زنان]] و فرزندان‌شان و بر هر کدام از ایشان که تو را [[اطاعت]] نموده، [[درود]] فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از [[نافرمانی]] خویش نگهداری، و در باغ‌های [[بهشت]] خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از [[مکر]] [[شیطان]] باز داری. و بر هر کار [[نیکی]] که از تو کمک خواستند آنها را [[یاری]] فرمائی، و آنان را از پیشامدهای [[شب]] و روز جز پیشامدی که [[نیکی]] در آن باشد، [[حفظ]] نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر [[اعتقاد]] به [[امید]] نیکوی به تو و [[طمع]] و [[آز]] در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساخته‌ای) و بر [[تهمت]] نزدن در آنچه ([[فراوانی نعمت]]) که در دسترس [[بندگان]] است (نگویند چنین قسمت بر خلاف [[عدل]] است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی ([[عبادت]] و [[بندگی]]) خود و [[ترس]] از ([[کیفر]]) خویش (بر اثر [[تقصیر]] در [[طاعات]]) باز گردانی، و در فراخی [[زندگی دنیا]] بی‌رغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از [[بندگی]] تو باز مانند) و عمل برای [[آخرت]] ([[خدمت]] به [[خلق]]) و [[آمادگی]] برای پس از [[مرگ]] ([[توبه از گناه]] و [[بندگی]]) را [[محبوب]] آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن [[جان‌ها]] از تن‌ها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایش‌های ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از [[سختی]] [[آتش]] ([[دوزخ]]) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائی‌شان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به [[جایگاه]] آسودگی ([[بهشت]]) که آسایشگاه [[پرهیزکاران]] است، روانه گردانی<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ}}؛ صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.</ref>.
 
*۳. با توجه به [[سخنان امام علی]]{{ع}} دانسته می‌شود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفته‌اند (چنانکه دیگر [[صحابه]] نیز بر این [[باور]] بودند). همچنین ایشان در [[خطبه ۱۵۰]] نیز می‌فرمایند: "روزگار آنان به طول انجامید، تا [[رسوایی]] آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در [[فتنه‌ها]] آسودند و گروهی [[دست]] به حمله و [[پیکار]] با فسادگران زدند و با [[شکیبایی]] که داشتند بر [[خدا]] منّت ننهادند، و [[جان]] دادن در [[راه خدا]] را بزرگ نشمردند، تا آنجا که [[اراده الهی]] به پایان [یافتن] روزگار [[جاهلیت]] موافق شد، شمشیرها در [[راه خدا]] کشیدند و بینش‌های خود را بر [[شمشیر]] نشاندند و [[طاعت]] [[پروردگار]] خود را پذیرفتند، و [[فرمان]] [[پنددهنده]] خود را شنیدند و در [[پیروزی]] و سربلندی زیستند، تا آنکه [[خدا]]، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته [[جاهلی]] خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به [[گمراهی]] رسیدند و به [[دوستان]] [[گمراه]] خود پیوستند و از [[دوستی]] با [[مؤمنان]] بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان [[اسلامی]] را [[تغییر]] داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر [[خطا]] و [[گناه]] و [[پناهگاه]] هر فتنه‌جو شدند. که سرانجام در [[سرگردانی]] فرو رفته و در [[غفلت]] و مستی به روش و [[آیین]] [[فرعونیان]] درآمدند، یا از همه بریدند و [[دل]] به [[دنیا]] بستند و یا پیوند خود را با [[دین]] گسستند"<ref>{{متن حدیث|وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ{{صل}} رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ}}؛ نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.</ref>.
در [[روایات]] و [[دعاها]] [[اصحاب]] [[مؤمن]] و باوفای [[پیامبر]]{{صل}} به خوبی [[ستایش]] شده و بر آنان [[درود]] و [[سلام]] فرستاده می‌شود که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم.
*[[امام]]{{ع}} در [[خطبه]] دیگری به [[مردم کوفه]] می‌فرماید: "ای [[مردم]]! به [[اهل بیت]] پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمی‌دارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از [[راه هدایت]] بیرون نمی‌برند و به [[پستی]] و [[هلاکت]] باز نمی‌گردانند. اگر [[سکوت]] کردند، [[سکوت]] کنید و اگر [[قیام]] کردند، [[قیام]] کنید. از آنها پیشی نگیرید که [[گمراه]] می‌شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می‌گردید. من [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی‌نگرم؛ آنها صبح می‌کردند در حالی که موهایی ژولیده و چهره‌های غبار [[آلوده]] داشتند؛ [[شب]] را تا صبح در حال [[سجده]] و [[قیام]] به [[عبادت]] می‌گذراندند، و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه [[خدا]] بر [[خاک]] می‌ساییدند. با یاد [[معاد]] چنان ناآرام بودند گویا بر روی [[آتش]] ایستاده‌اند. بر پیشانی آنها از [[سجده‌های طولانی]] پینه بسته بود، و اگر [[نام خدا]] برده می‌شد، چنان می‌گریستند که گریبان‌های آنها‌تر می‌شد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از [[کیفری]] که از آن [[بیم]] داشتند، یا برای پاداشی که به آن [[امیدوار]] بودند<ref>{{متن حدیث|انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ‏}}؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).</ref>.
 
*ایشان در [[ستایش]] [[انصار]] نیز می‌فرمایند: "به [[خدا]] [[سوگند]]! آنان [[اسلام]] را پروراندند، چونان [[مادری]] که فرزندش را بپروراند؛ با [[توانگری]]، با دست‌های [[بخشنده]] و زبان‌های برنده و گویا"<ref>{{متن حدیث|هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ}}؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.</ref>.
۱. در دعای روز سه‌شنبه چنین می‌خوانیم: "خدایا! بر [[محمد]]{{صل}} [[خاتم پیامبران]] و تمام‌کننده شماره [[رسولان]] و بر [[خاندان]] [[پاک]] او و بر [[اصحاب]] و [[یاران]] نجیب او [[درود]] فرست"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ}}؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.</ref>.
*۴. [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} می‌فرمایند: "[[یاران]] [[رسول الله]]{{صل}} [[دوازده]] هزار نفر بودند؛ هشت هزار از [[مدینه]]؛ دو هزار نفر از [[مکه]] و دو هزار نفر از [[آزادشدگان]] و در میان آنان کسی از گروه‌های قدری، [[مرجئه]]، [[معتزله]] و [[اهل رأی]] دیده نمی‌شود. آنان شب‌ها می‌گریستند و در [[دعا]] می‌گفتند: خدایا! [[جان]] ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.</ref>.
 
*در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} از [[دوازده]] هزار [[صحابه]] یاد می‌فرماید، در صورتی که [[یاران پیامبر]] بیش از [[صد]] هزار نفر بودند. آیا [[امام صادق]]{{ع}} در مفهوم [[صحابه]] [[تصرف]] کرده‌اند؟ یا همه [[یاران پیامبر]]{{صل}} را جزو [[صحابه]] نمی‌دانستند یا [[صحابه]] خوب را جزو [[صحابه پیامبر]]{{صل}} می‌دانستند؟ به نظر می‌رسد چون منظور آن [[حضرت]] [[صحابه]] خوب بوده است، از این‌رو به [[دوازده]] هزار تن اشاره کرده‌اند و این نشان می‌دهد که از نگاه [[امام صادق]]{{ع}} فقط گروهی از [[صحابه]]، [[صحابه]] [[عادل]] و عالم بوده‌اند و نظر [[شیعه]] هم همین است.
۲. [[امام سجاد]] در [[دعای چهارم]] [[صحیفه سجادیه]] پس از [[دعا]] و [[طلب]] [[رحمت]] برای [[پیامبران الهی]] و پیروانشان که به [[راستی و درستی]] آنان [[اقرار]] کرده و در پیشگاه [[خداوند]] پیشانی [[عبادت]] بر [[خاک]] نهاده‌اند، می‌فرماید: "بار خدایا [[پیروان]] [[پیغمبران]] و [[ایمان]] آورندگان به ایشان از [[اهل]] [[زمین]] که از روی [[غیب]] و پنهانی (در [[دل]]) [[ایمان]] آوردند (نه به زبان تنها مانند [[منافقین]] و [[مردم]] دو رو، و اینکه [[اهل]] [[زمین]] را اختصاص داده در صورتی که [[اهل آسمان]] نیز [[ایمان]] آورده‌اند، برای آن است که پیش از این درباره آنها [[دعا]] فرموده است) در آن هنگام که [[دشمنان]] به [[تکذیب]] و [[دروغ]] پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که ([[ایمان]] آورندگان) به سبب حقائق [[ایمان]] به [[پیغمبران]] علاقه‌مند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن [[پیغمبری]] فرستادی و برای [[اهل]] آن [[دلیل]] و [[راهنمائی]] گماشتی؛ از زمان [[آدم]] تا [[محمّد]] از [[پیشوایان]] [[هدایت]] و [[رستگاری]] و جلوداران [[اهل]] [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]]، که بر همه آنها [[سلام]] و [[درود]] باد، آنان را از خود به [[آمرزش]] و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص [[اصحاب]] و [[یاران]] [[محمّد]]؛ آنان که همراه بودن (با آن [[حضرت]]) را [[نیکو]] به پایان بردند، و آنان که برای [[یاری]] او در [[جنگ]]، [[شجاعت]] و [[دلاوری]] برجسته‌ای آشکار ساختند، و او را [[یاری]] کردند، و به [[ایمان آوردن]] به او شتافتند. و به ([[پذیرفتن]]) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و [[دعوت]] او را آن هنگام که [[برهان]] [[رسالت‌ها]] (پیغام‌ها)ی خود را به گوش‌شان رساند، پذیرفتند و در [[راه]] آشکار ساختن [[دعوت]] او (به [[راه]] [[حقّ]]) از [[زنان]] و [[فرزندان]] دوری نمودند، و در [[استوار]] کردن [[پیغمبری]] او با [[پدران]] و [[فرزندان]] (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با [[برکت]]) آن [[حضرت]] [[پیروز]] گردیدند. و آنان که [[محبّت]] و [[دوستی]] آن بزرگوار را در [[دل]] داشتند، و در دوستی‌اش [[تجارت]] و بازرگانی ([[سعادت]] و نیکبختی) را [[آرزو]] داشتند که هرگز [[کسادی]] در آن [[راه]] نمی‌یابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن [[حضرت]] خود را آویختند (پیرو [[دین]] او گشتند) قبیله‌ها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) [[خویشان]] با آنان خود را [[بیگانه]] پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در [[راه]] تو از [[دست]] داده‌اند، برای ایشان فراموش مکن ([[جزا]] و [[پاداش]] بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه [[مردم]] را بر ([[دین]]) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوت‌کنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی ([[رحمت]]) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در [[راه]] تو از [[شهرها]] و [[خویشاوندان]] دوری گزیده از [[زندگی]] فراخ به تنگی و [[سختی]] رو آوردند (تا اینکه [[دین]] تو را گوشزد جهانیان نمودند) [[جزا]] و [[پاداش]] ده، و (نیز) [[جزا]] ده آنها را که در ارجمند ساختن [[دین]] خود [[مظلوم]] و [[ستم]] رسیده‌شان را فراوان گردانیدی. بار خدایا! [[بهترین]] [[پاداش]] خود را به [[تابعین]] و [[پیروان]] ایشان ([[پیروان]] صحابة [[پیغمبر]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]]) که [[نیکو]] کردارند، برسان؛ آنان‌که میگویند: پروردگارا! ما و [[برادران]] ([[ایمانی]]) ما را که به [[ایمان]] بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن [[تابعین]] و پیروانی که طریقة ایشان ([[صحابه]]) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها [[رفتار]] کردند (در عقاند و گفتار و [[کردار]] پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی ([[عقائد]] و [[ایمان]]) شان شکی بر نگردانید، و در [[پیروی]] آثار و [[اقتدا]] به نشانه‌های [[هدایت]] و [[رستگاری]] [[صحابه]] دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالی‌که یاری‌کننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) [[دین]] آنان را پیروانند و به [[راه]] آنها میروند و با ایشان [[یگانگی]] دارند و در بین‌شان [[اختلاف]] نیست (که یکی درباره [[صحابه]] گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه ([[اخبار]] و احکامی را) که [[صحابه]] (از [[پیغمبر]] شنیده) و به آنها رسانده‌اند، [[تهمت]] به ایشان نمی‌زنند (در [[راستی]] بیان آنها [[شکّ]] نمی‌نمایند). بار خدایا! از امروز ما تا [[روز قیامت]] بر [[تابعین]] و [[زنان]] و فرزندان‌شان و بر هر کدام از ایشان که تو را [[اطاعت]] نموده، [[درود]] فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از [[نافرمانی]] خویش نگهداری، و در باغ‌های [[بهشت]] خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از [[مکر]] [[شیطان]] باز داری. و بر هر کار [[نیکی]] که از تو کمک خواستند آنها را [[یاری]] فرمائی، و آنان را از پیشامدهای [[شب]] و روز جز پیشامدی که [[نیکی]] در آن باشد، [[حفظ]] نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر [[اعتقاد]] به [[امید]] نیکوی به تو و [[طمع]] و [[آز]] در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساخته‌ای) و بر [[تهمت]] نزدن در آنچه ([[فراوانی نعمت]]) که در دسترس [[بندگان]] است (نگویند چنین قسمت بر خلاف [[عدل]] است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی ([[عبادت]] و [[بندگی]]) خود و [[ترس]] از ([[کیفر]]) خویش (بر اثر [[تقصیر]] در [[طاعات]]) باز گردانی، و در فراخی [[زندگی دنیا]] بی‌رغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از [[بندگی]] تو باز مانند) و عمل برای [[آخرت]] ([[خدمت]] به [[خلق]]) و [[آمادگی]] برای پس از [[مرگ]] ([[توبه از گناه]] و [[بندگی]]) را [[محبوب]] آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن [[جان‌ها]] از تن‌ها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایش‌های ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از [[سختی]] [[آتش]] ([[دوزخ]]) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائی‌شان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به [[جایگاه]] آسودگی ([[بهشت]]) که آسایشگاه [[پرهیزکاران]] است، روانه گردانی<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ}}؛ صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.</ref>.
*۵. [[علامه مجلسی]] از [[انس بن مالک]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند"<ref>{{متن حدیث|طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.</ref>.
 
*[[روایت]] دیگری به همین مضمون از [[أبی امامه]] که جزو [[صحابه]] است، [[نقل]] شده است.
۳. با توجه به [[سخنان امام علی]]{{ع}} دانسته می‌شود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفته‌اند (چنانکه دیگر [[صحابه]] نیز بر این [[باور]] بودند). همچنین ایشان در [[خطبه ۱۵۰]] نیز می‌فرمایند: "روزگار آنان به طول انجامید، تا [[رسوایی]] آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در [[فتنه‌ها]] آسودند و گروهی [[دست]] به حمله و [[پیکار]] با فسادگران زدند و با [[شکیبایی]] که داشتند بر [[خدا]] منّت ننهادند، و [[جان]] دادن در [[راه خدا]] را بزرگ نشمردند، تا آنجا که [[اراده الهی]] به پایان [یافتن] روزگار [[جاهلیت]] موافق شد، شمشیرها در [[راه خدا]] کشیدند و بینش‌های خود را بر [[شمشیر]] نشاندند و [[طاعت]] [[پروردگار]] خود را پذیرفتند، و [[فرمان]] [[پنددهنده]] خود را شنیدند و در [[پیروزی]] و سربلندی زیستند، تا آنکه [[خدا]]، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته [[جاهلی]] خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به [[گمراهی]] رسیدند و به [[دوستان]] [[گمراه]] خود پیوستند و از [[دوستی]] با [[مؤمنان]] بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان [[اسلامی]] را [[تغییر]] داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر [[خطا]] و [[گناه]] و [[پناهگاه]] هر فتنه‌جو شدند. که سرانجام در [[سرگردانی]] فرو رفته و در [[غفلت]] و مستی به روش و [[آیین]] [[فرعونیان]] درآمدند، یا از همه بریدند و [[دل]] به [[دنیا]] بستند و یا پیوند خود را با [[دین]] گسستند"<ref>{{متن حدیث|وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ{{صل}} رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ}}؛ نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.</ref>.
*۶. [[امیرمؤمنان]] فرمود: "به شما درباره [[صحابه]] پیامبرتان سفارش می‌کنم که به آنان [[دشنام]] ندهید؛ صحابه‌ای که پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[بدعت]] پدید نیاوردند و بدعت‌گرایان را [[پناه]] ندادند؛ زیرا [[رسول خدا]] درباره آنان سفارش فرموده است"<ref>{{متن حدیث|أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} أَوْصَى بِهِمْ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.</ref>.
 
*این [[حدیث]] نشان میدهد که گروهی از [[صحابه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} گرفتار [[بدعت‌ها]] شدند؛ در نتیجه، سفارش [[پیامبر]] این افراد را در بر نمی‌گیرد.
[[امام]]{{ع}} در [[خطبه]] دیگری به [[مردم کوفه]] می‌فرماید: "ای [[مردم]]! به [[اهل بیت]] پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمی‌دارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از [[راه هدایت]] بیرون نمی‌برند و به [[پستی]] و [[هلاکت]] باز نمی‌گردانند. اگر [[سکوت]] کردند، [[سکوت]] کنید و اگر [[قیام]] کردند، [[قیام]] کنید. از آنها پیشی نگیرید که [[گمراه]] می‌شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می‌گردید. من [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی‌نگرم؛ آنها صبح می‌کردند در حالی که موهایی ژولیده و چهره‌های غبار [[آلوده]] داشتند؛ [[شب]] را تا صبح در حال [[سجده]] و [[قیام]] به [[عبادت]] می‌گذراندند، و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه [[خدا]] بر [[خاک]] می‌ساییدند. با یاد [[معاد]] چنان ناآرام بودند گویا بر روی [[آتش]] ایستاده‌اند. بر پیشانی آنها از [[سجده‌های طولانی]] پینه بسته بود، و اگر [[نام خدا]] برده می‌شد، چنان می‌گریستند که گریبان‌های آنها‌تر می‌شد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از [[کیفری]] که از آن [[بیم]] داشتند، یا برای پاداشی که به آن [[امیدوار]] بودند<ref>{{متن حدیث|انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ‏}}؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).</ref>.
*٧. [[ابی عبدالرحمن جهنی]] [[روایت]] کرده است که ما در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را دید، فرمود: "هر دو از [[قبیله]] کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونه‌اند که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده‌اند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا [[بیعت]] کند پس از آنکه [[رسول خدا]] [[دست]] او را گرفت تا [[بیعت]] کند، آن مرد پرسید: ای [[رسول خدا]]! [[پاداش]] کسی که تو را ببیند، سپس [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند، چیست؟ [[پیامبر]] فرمود: "خوشا به حال او". سپس [[حضرت]] [[دست]] روی [[دست]] او کشید و وی بازگشت. آن‌گاه دیگری آمد. پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] او را برای [[بیعت]] گرفت، آن مرد پرسید: [[پاداش]] کسی که به تو [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند ولی تو را نبیند، چیست؟ [[پیامبر]] دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آن‌گاه [[پیامبر]] [[دست]] خودش را روی [[دست]] او کشید و او بازگشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.</ref>.
 
*۸. [[عبدالله بن محیریز]] می‌گوید: به یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} گفتم: برای ما [[حدیثی]] را بگو که خودت آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده‌ای. او گفت: برای تو [[بهترین]] [[حدیث]] را بازگو خواهم کرد: همراه [[رسول خدا]] و [[ابو عبیده جراح]] شبی را صبح کردیم. ما از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدیم: ای [[رسول خدا]]! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما [[اسلام]] را پذیرفته و همراه شما [[جهاد]] کردیم؟ [[پیامبر]] فرمود: "آری، گروهی از [[امت]] من که پس از من می‌آیند و به من [[ایمان]] می‌آورند".
ایشان در [[ستایش]] [[انصار]] نیز می‌فرمایند: "به [[خدا]] [[سوگند]]! آنان [[اسلام]] را پروراندند، چونان [[مادری]] که فرزندش را بپروراند؛ با [[توانگری]]، با دست‌های [[بخشنده]] و زبان‌های برنده و گویا"<ref>{{متن حدیث|هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ}}؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.</ref>.
*از این [[روایت]] دانسته می‌شود کسانی که [[پیامبر اسلام]] را ندیده و به او [[ایمان]] آورده‌اند از کسانی که همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و با دیدن [[معجزات]] آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورده‌اند، برترند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.
 
*۹. [[شیخ صدوق]] از [[امام صادق]]{{ع}} و [[پدران]] آن [[حضرت]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آنچه شما ([[مسلمانان]]) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان [[رفتار]] کنید و عذر و بهانه‌ای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه [[حکم]] آن را در [[کتاب خدا]] نیافتید و [[حکم]] آن در [[سنت]] من وجود داشت، عذری برای [[ترک سنت]] من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر [[حکم]] آن در [[سنت]] من نبود به گفتار [[اصحاب]] من مراجعه کنید که [[اصحاب]] من در میان شما مانند ستارگان‌اند؛ از هر کدام [[پیروی]] کنید، [[هدایت]] می‌یابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، [[هدایت]] می‌شوید. و [[اختلاف]] آرای [[اصحاب]] من برای شما [[رحمت]] است. آن گاه گفته شد: ای [[رسول خدا]]! [[اصحاب]] شما چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]] فرمود: [[اصحاب]] من، [[أهل بیت]] من هستند<ref>{{متن حدیث|مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.</ref>.
۴. [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} می‌فرمایند: "[[یاران]] [[رسول الله]]{{صل}} [[دوازده]] هزار نفر بودند؛ هشت هزار از [[مدینه]]؛ دو هزار نفر از [[مکه]] و دو هزار نفر از [[آزادشدگان]] و در میان آنان کسی از گروه‌های قدری، [[مرجئه]]، [[معتزله]] و [[اهل رأی]] دیده نمی‌شود. آنان شب‌ها می‌گریستند و در [[دعا]] می‌گفتند: خدایا! [[جان]] ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.</ref>.
*با توجه به این [[روایات شیعه]]، [[فضائل]] گروهی از [[صحابه]] و [[تابعین]] فراوان است، اما هیچ یک از این [[روایات]]، "[[عدالت صحابه]]" را ثابت نمی‌کند.
 
*بنابراین، نظریه [[شیعه]]؛ [[عادل]] نبودن همه [[صحابه]]، نه تنها موافق [[روایات شیعه]] و [[عقل]] است، بلکه این موضوع از [[روایات]] خود [[اهل سنت]] نیز استفاده می‌شود. [[صحابه]] نیز نظر [[شیعه]] را می‌پذیرند، چنانکه [[علاء بن مسیب]] از پدرش [[روایت]] می‌کند که [[براء بن عازب]] را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که [[پیامبر اسلام]] را دیدی و با او در زیر درخت، [[بیعت]] کردی. [[براء]] گفت: "ای پسر [[برادر]]، تو نمی‌دانی که پس از [[پیامبر]]، ما چه بدعت‌هایی آفریدیم<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً}}، ص۱۸۷۹.</ref>.
در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} از [[دوازده]] هزار [[صحابه]] یاد می‌فرماید، در صورتی که [[یاران پیامبر]] بیش از [[صد]] هزار نفر بودند. آیا [[امام صادق]]{{ع}} در مفهوم [[صحابه]] [[تصرف]] کرده‌اند؟ یا همه [[یاران پیامبر]]{{صل}} را جزو [[صحابه]] نمی‌دانستند یا [[صحابه]] خوب را جزو [[صحابه پیامبر]]{{صل}} می‌دانستند؟ به نظر می‌رسد چون منظور آن [[حضرت]] [[صحابه]] خوب بوده است، از این‌رو به [[دوازده]] هزار تن اشاره کرده‌اند و این نشان می‌دهد که از نگاه [[امام صادق]]{{ع}} فقط گروهی از [[صحابه]]، [[صحابه]] [[عادل]] و عالم بوده‌اند و نظر [[شیعه]] هم همین است.
*[[شیعه]] سخن صحابه‌ای را میپذیرد که افزون بر [[ایمان]] افراد تا پایان [[زندگی]] از [[کردار]] [[شایسته]] نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که [[عادل]] بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود.
 
*از مجموع [[روایات]] این نتیجه‌ها به [[دست]] می‌آید:
۵. [[علامه مجلسی]] از [[انس بن مالک]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند"<ref>{{متن حدیث|طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.</ref>.
 
[[روایت]] دیگری به همین مضمون از [[أبی امامه]] که جزو [[صحابه]] است، [[نقل]] شده است.
 
۶. [[امیرمؤمنان]] فرمود: "به شما درباره [[صحابه]] پیامبرتان سفارش می‌کنم که به آنان [[دشنام]] ندهید؛ صحابه‌ای که پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[بدعت]] پدید نیاوردند و بدعت‌گرایان را [[پناه]] ندادند؛ زیرا [[رسول خدا]] درباره آنان سفارش فرموده است"<ref>{{متن حدیث|أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} أَوْصَى بِهِمْ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.</ref>.
 
این [[حدیث]] نشان میدهد که گروهی از [[صحابه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} گرفتار [[بدعت‌ها]] شدند؛ در نتیجه، سفارش [[پیامبر]] این افراد را در بر نمی‌گیرد.
 
٧. [[ابی عبدالرحمن جهنی]] [[روایت]] کرده است که ما در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را دید، فرمود: "هر دو از [[قبیله]] کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونه‌اند که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده‌اند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا [[بیعت]] کند پس از آنکه [[رسول خدا]] [[دست]] او را گرفت تا [[بیعت]] کند، آن مرد پرسید: ای [[رسول خدا]]! [[پاداش]] کسی که تو را ببیند، سپس [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند، چیست؟ [[پیامبر]] فرمود: "خوشا به حال او". سپس [[حضرت]] [[دست]] روی [[دست]] او کشید و وی بازگشت. آن‌گاه دیگری آمد. پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] او را برای [[بیعت]] گرفت، آن مرد پرسید: [[پاداش]] کسی که به تو [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند ولی تو را نبیند، چیست؟ [[پیامبر]] دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آن‌گاه [[پیامبر]] [[دست]] خودش را روی [[دست]] او کشید و او بازگشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.</ref>.
 
۸. [[عبدالله بن محیریز]] می‌گوید: به یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} گفتم: برای ما [[حدیثی]] را بگو که خودت آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده‌ای. او گفت: برای تو [[بهترین]] [[حدیث]] را بازگو خواهم کرد: همراه [[رسول خدا]] و [[ابو عبیده جراح]] شبی را صبح کردیم. ما از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدیم: ای [[رسول خدا]]! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما [[اسلام]] را پذیرفته و همراه شما [[جهاد]] کردیم؟ [[پیامبر]] فرمود: "آری، گروهی از [[امت]] من که پس از من می‌آیند و به من [[ایمان]] می‌آورند".
 
از این [[روایت]] دانسته می‌شود کسانی که [[پیامبر اسلام]] را ندیده و به او [[ایمان]] آورده‌اند از کسانی که همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و با دیدن [[معجزات]] آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورده‌اند، برترند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.
 
۹. [[شیخ صدوق]] از [[امام صادق]]{{ع}} و [[پدران]] آن [[حضرت]] [[روایت]] می‌کند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آنچه شما ([[مسلمانان]]) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان [[رفتار]] کنید و عذر و بهانه‌ای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه [[حکم]] آن را در [[کتاب خدا]] نیافتید و [[حکم]] آن در [[سنت]] من وجود داشت، عذری برای [[ترک سنت]] من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر [[حکم]] آن در [[سنت]] من نبود به گفتار [[اصحاب]] من مراجعه کنید که [[اصحاب]] من در میان شما مانند ستارگان‌اند؛ از هر کدام [[پیروی]] کنید، [[هدایت]] می‌یابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، [[هدایت]] می‌شوید. و [[اختلاف]] آرای [[اصحاب]] من برای شما [[رحمت]] است. آن گاه گفته شد: ای [[رسول خدا]]! [[اصحاب]] شما چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]] فرمود: [[اصحاب]] من، [[أهل بیت]] من هستند<ref>{{متن حدیث|مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.</ref>.
 
با توجه به این [[روایات شیعه]]، [[فضائل]] گروهی از [[صحابه]] و [[تابعین]] فراوان است، اما هیچ یک از این [[روایات]]، "[[عدالت صحابه]]" را ثابت نمی‌کند.
 
بنابراین، نظریه [[شیعه]]؛ [[عادل]] نبودن همه [[صحابه]]، نه تنها موافق [[روایات شیعه]] و [[عقل]] است، بلکه این موضوع از [[روایات]] خود [[اهل سنت]] نیز استفاده می‌شود. [[صحابه]] نیز نظر [[شیعه]] را می‌پذیرند، چنانکه [[علاء بن مسیب]] از پدرش [[روایت]] می‌کند که [[براء بن عازب]] را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که [[پیامبر اسلام]] را دیدی و با او در زیر درخت، [[بیعت]] کردی. [[براء]] گفت: "ای پسر [[برادر]]، تو نمی‌دانی که پس از [[پیامبر]]، ما چه بدعت‌هایی آفریدیم<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً}}، ص۱۸۷۹.</ref>.
 
[[شیعه]] سخن صحابه‌ای را میپذیرد که افزون بر [[ایمان]] افراد تا پایان [[زندگی]] از [[کردار]] [[شایسته]] نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که [[عادل]] بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود.
 
از مجموع [[روایات]] این نتیجه‌ها به [[دست]] می‌آید:
#ادعای کسانی که می‌گویند از دیدگاه [[شیعه]] تنها سه یا [[پنج تن]] از [[صحابه]] عادل‌اند، مردود است؛ زیرا [[روایات]] فراوانی، دیدگاه [[شیعه]] را [[تأیید]] می‌کند.
#ادعای کسانی که می‌گویند از دیدگاه [[شیعه]] تنها سه یا [[پنج تن]] از [[صحابه]] عادل‌اند، مردود است؛ زیرا [[روایات]] فراوانی، دیدگاه [[شیعه]] را [[تأیید]] می‌کند.
#چنین نظری در کتاب‌های [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[شیعه]] نیامده است، بلکه این نظر به صورت [[خبر واحد]] در برخی [[کتاب‌های حدیثی]] [[شیعی]] آمده که درباره [[سند]] و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول [[درستی]] [[سند]] چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این [[روایات]]، می‌گویند که [[ارتداد]] فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح [[فقها]] به معنای [[ارتداد]] و بازگشت از [[اسلام]] به کار رفته است. از این رو، مقصود [[روایات]] آن است که پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} در [[بیعت]] و [[پایبندی]] به [[ولایت]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} جز گروهی اندک از [[صحابه]] باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی [[روایات]] به آن اشاره شده است.
#چنین نظری در کتاب‌های [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[شیعه]] نیامده است، بلکه این نظر به صورت [[خبر واحد]] در برخی [[کتاب‌های حدیثی]] [[شیعی]] آمده که درباره [[سند]] و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول [[درستی]] [[سند]] چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این [[روایات]]، می‌گویند که [[ارتداد]] فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح [[فقها]] به معنای [[ارتداد]] و بازگشت از [[اسلام]] به کار رفته است. از این رو، مقصود [[روایات]] آن است که پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} در [[بیعت]] و [[پایبندی]] به [[ولایت]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} جز گروهی اندک از [[صحابه]] باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی [[روایات]] به آن اشاره شده است.
*از دیگر شواهدی که نشان می‌دهد از نظر [[شیعه]] تعداد [[صحابه]] [[عادل]]، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان [[اهل سنت]] مدعی شده‌اند، افزون بر این [[روایات]] و [[دعاها]]، نوشته‌های بزرگان [[رجال]] و [[محدثان]] [[شیعه]] درباره [[صحابه]] است. از جمله شیخ [[حر عاملی]] در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون [[شیعه]] و برخی [[اهل سنت]] را درباره چهار [[صد]] و هشتاد و یک [[صحابی]] گرد آورده و دیدگاه [[شیعه]] را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله می‌نویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام ‌برده شده‌اند، [[موثق]] نبوده و [[مدح]] خاصی ندارند، ولی از آنجا که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابه‌ای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن [[آگاهی]] نداریم تا موجب [[جرح]] و قدح آنان شود، این [[حدیث]] [[پیامبر]] آنان را دربر می‌گیرد که خود نوعی [[مدح]] می‌باشد. اما [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در [[سرزنش]]، ویژه کسانی از [[صحابه]] است که پس از [[پیامبر]]{{صل}} در [[اسلام]]، [[بدعت]] و [[تحریف]] آفریدند.
 
*[[محدث]] بزرگ در [[کتاب]] "أمل الآمل فی أحوال [[علماء]] جبل عامل" می‌نویسد: پس از درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}} جز چهار تن از [[مخلصان]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[عمار]] [[شیعه]] [[علی]]{{ع}} باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، [[دوازده تن]]، از آنها [[پیروی]] کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار [[خلافت عثمان]] با [[تبعید]] [[ابوذر]] به [[شام]]، [[تشیع]] در آن [[سرزمین]] گسترش یافت<ref>تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.</ref>.
از دیگر شواهدی که نشان می‌دهد از نظر [[شیعه]] تعداد [[صحابه]] [[عادل]]، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان [[اهل سنت]] مدعی شده‌اند، افزون بر این [[روایات]] و [[دعاها]]، نوشته‌های بزرگان [[رجال]] و [[محدثان]] [[شیعه]] درباره [[صحابه]] است. از جمله شیخ [[حر عاملی]] در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون [[شیعه]] و برخی [[اهل سنت]] را درباره چهار [[صد]] و هشتاد و یک [[صحابی]] گرد آورده و دیدگاه [[شیعه]] را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله می‌نویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام ‌برده شده‌اند، [[موثق]] نبوده و [[مدح]] خاصی ندارند، ولی از آنجا که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابه‌ای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن [[آگاهی]] نداریم تا موجب [[جرح]] و قدح آنان شود، این [[حدیث]] [[پیامبر]] آنان را دربر می‌گیرد که خود نوعی [[مدح]] می‌باشد. اما [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در [[سرزنش]]، ویژه کسانی از [[صحابه]] است که پس از [[پیامبر]]{{صل}} در [[اسلام]]، [[بدعت]] و [[تحریف]] آفریدند.
*بنابراین، دیدگاه [[شیعه]] در [[ستایش]] نکردن و [[عادل]] ندانستن [[صحابه]]، مربوط به [[صحابه]] [[بدعت‌گذار]] می‌شود نه همه [[صحابه]]؛ زیرا [[صحابه]] از نگاه [[تشیع]] دور از [[خطا]] و [[لغزش]] نیستند، از این‌رو، قاعده [[جرح و تعدیل]] برای [[پذیرش]] یا مردود دانستن [[روایات]] [[صحابه]] به کار برده می‌شود و [[دلایل]] [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" درباره [[صحابه]] [[بدعت‌گذار]]، مردود است.
 
*با توجه به مطالب پیشین، روشن می‌شود که ادعای برخی نویسندگان [[اهل سنت]] که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتاب‌های [[تاریخ]] بر [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} وارد می‌شود، از دیدگاه [[اهل سنت]] مردود و بی‌پایه است؛ زیرا [[روایات]] نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً [[راوی]] آنها افرادی مانند [[ابومخنف لوط بن یحیی]] [[کذاب]] هست، در مقابل [[آیات]] [[کلام]] [[الله]] و [[احادیث صحیح]]، پذیرفتنی نیستند...؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیل‌های [[اهل سنت]] و [[تشیع]] پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیل‌ها بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد؛ چنانکه روش [[صحابه]] در [[کتاب‌های حدیثی]] و رجالی گویای این مطلب است که [[صحابه]] نیز خودشان را [[عادل]] نمی‌دانستند. پس آیا [[روایات]] [[صحاح]] [[اهل سنت]] یا کتاب‌های [[تاریخی]] و رجالی آنان مبنی بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" [[دروغ]] است؟! به گفته [[طاها حسین]]، کسانی که [[اخبار]] [[جنگ‌ها]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} را برای ما [[نقل]] کرده‌اند، همان‌ها [[اختلاف]] و جنگ‌های [[صحابه]] را نیز [[نقل]] کرده‌اند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی [[اخبار]] دیگر را نپذیریم و این [[رفتار]] دوگانه انگیزه‌ای ندارد جز آنکه برخی [[اخبار]] را می‌پسندیم و برخی را نمی‌پسندیم.
[[محدث]] بزرگ در [[کتاب]] "أمل الآمل فی أحوال [[علماء]] جبل عامل" می‌نویسد: پس از درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}} جز چهار تن از [[مخلصان]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[عمار]] [[شیعه]] [[علی]]{{ع}} باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، [[دوازده تن]]، از آنها [[پیروی]] کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار [[خلافت عثمان]] با [[تبعید]] [[ابوذر]] به [[شام]]، [[تشیع]] در آن [[سرزمین]] گسترش یافت<ref>تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.</ref>.
*کدام یک از [[دلایل]] نقد "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" از [[ابومخنف]] [[روایت]] شده که برخی نویسندگان، تنها او را [[کذاب]] می‌دانند؟ هیچ کتاب رجالی [[اهل سنت]]، [[ابومخنف]] را [[کذّاب]] ندانسته که برخی از [[اهل سنت]] بدون تحقیق، یک [[تاریخ‌نگار]] را [[کذاب]] می‌دانند. [[ابومخنف]] در [[قرن دوم]] [[هجری]] می‌زیسته و کتاب‌های فراوانی درباره رویدادهای پس از [[پیامبر]]{{صل}} نوشته است و [[طبری]]<ref>ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.</ref> و [[ابن اثیر]] از مؤرخان [[اهل سنت]] به او [[اعتماد]] و از او [[روایت]] کرده‌اند. [[طبری]] از کتاب‌های او بدون واسطه [[نقل]] می‌کند و در بازگویی [[اخبار]] [[جنگ صفین]] به او [[اعتماد]] کرده است. تعداد [[روایات]] [[ابومخنف]] در [[تاریخ]] [[طبری]] سیصد و [[چهل]] و چهار [[حدیث]] است<ref>تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. آیا باید [[ابو مخنف]] را به صرف طرفداری از [[علویون]] و [[مخالفت]] با اموی‌ها [[کذّاب]] دانست؟
 
*در کتاب‌های رجالی [[اهل سنت]] عباراتی مانند {{عربی|لا يوثق به<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، روي عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار}} هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان [[دروغ‌گو]] بودن نام نبرده‌اند. این سخنان نشان میدهد که چون [[ابومخنف]] [[شیعه]] بوده و از سویی شیوه‌های [[بنی‌امیه]] را نپذیرفته، آنها [[روایت]] او را قبول نمی‌کنند. همان‌طور که [[اهل سنت]] افرادی مانند هشام بن [[محمد]]، [[جابر بن یزید]] و گروهی دیگر را به خاطر [[شیعه]] بودن [[ضعیف]] دانسته‌اند؛ در حالی که برخی مورخان [[اهل سنت]] مانند [[طبری]] به [[روایت]] [[ابومخنف]] [[اعتماد]] کرده‌اند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۴-۷۴.</ref>
بنابراین، دیدگاه [[شیعه]] در [[ستایش]] نکردن و [[عادل]] ندانستن [[صحابه]]، مربوط به [[صحابه]] [[بدعت‌گذار]] می‌شود نه همه [[صحابه]]؛ زیرا [[صحابه]] از نگاه [[تشیع]] دور از [[خطا]] و [[لغزش]] نیستند، از این‌رو، قاعده [[جرح و تعدیل]] برای [[پذیرش]] یا مردود دانستن [[روایات]] [[صحابه]] به کار برده می‌شود و [[دلایل]] [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" درباره [[صحابه]] [[بدعت‌گذار]]، مردود است.
 
با توجه به مطالب پیشین، روشن می‌شود که ادعای برخی نویسندگان [[اهل سنت]] که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتاب‌های [[تاریخ]] بر [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} وارد می‌شود، از دیدگاه [[اهل سنت]] مردود و بی‌پایه است؛ زیرا [[روایات]] نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً [[راوی]] آنها افرادی مانند [[ابومخنف لوط بن یحیی]] [[کذاب]] هست، در مقابل [[آیات]] [[کلام]] [[الله]] و [[احادیث صحیح]]، پذیرفتنی نیستند...؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیل‌های [[اهل سنت]] و [[تشیع]] پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیل‌ها بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد؛ چنانکه روش [[صحابه]] در [[کتاب‌های حدیثی]] و رجالی گویای این مطلب است که [[صحابه]] نیز خودشان را [[عادل]] نمی‌دانستند. پس آیا [[روایات]] [[صحاح]] [[اهل سنت]] یا کتاب‌های [[تاریخی]] و رجالی آنان مبنی بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" [[دروغ]] است؟! به گفته [[طاها حسین]]، کسانی که [[اخبار]] [[جنگ‌ها]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} را برای ما [[نقل]] کرده‌اند، همان‌ها [[اختلاف]] و جنگ‌های [[صحابه]] را نیز [[نقل]] کرده‌اند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی [[اخبار]] دیگر را نپذیریم و این [[رفتار]] دوگانه انگیزه‌ای ندارد جز آنکه برخی [[اخبار]] را می‌پسندیم و برخی را نمی‌پسندیم.
 
کدام یک از [[دلایل]] نقد "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" از [[ابومخنف]] [[روایت]] شده که برخی نویسندگان، تنها او را [[کذاب]] می‌دانند؟ هیچ کتاب رجالی [[اهل سنت]]، [[ابومخنف]] را [[کذّاب]] ندانسته که برخی از [[اهل سنت]] بدون تحقیق، یک [[تاریخ‌نگار]] را [[کذاب]] می‌دانند. [[ابومخنف]] در [[قرن دوم]] [[هجری]] می‌زیسته و کتاب‌های فراوانی درباره رویدادهای پس از [[پیامبر]]{{صل}} نوشته است و [[طبری]]<ref>ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.</ref> و [[ابن اثیر]] از مؤرخان [[اهل سنت]] به او [[اعتماد]] و از او [[روایت]] کرده‌اند. [[طبری]] از کتاب‌های او بدون واسطه [[نقل]] می‌کند و در بازگویی [[اخبار]] [[جنگ صفین]] به او [[اعتماد]] کرده است. تعداد [[روایات]] [[ابومخنف]] در [[تاریخ]] [[طبری]] سیصد و [[چهل]] و چهار [[حدیث]] است<ref>تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. آیا باید [[ابو مخنف]] را به صرف طرفداری از [[علویون]] و [[مخالفت]] با اموی‌ها [[کذّاب]] دانست؟
 
در کتاب‌های رجالی [[اهل سنت]] عباراتی مانند {{عربی|لا يوثق به<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، روي عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار}} هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان [[دروغ‌گو]] بودن نام نبرده‌اند. این سخنان نشان میدهد که چون [[ابومخنف]] [[شیعه]] بوده و از سویی شیوه‌های [[بنی‌امیه]] را نپذیرفته، آنها [[روایت]] او را قبول نمی‌کنند. همان‌طور که [[اهل سنت]] افرادی مانند هشام بن [[محمد]]، [[جابر بن یزید]] و گروهی دیگر را به خاطر [[شیعه]] بودن [[ضعیف]] دانسته‌اند؛ در حالی که برخی مورخان [[اهل سنت]] مانند [[طبری]] به [[روایت]] [[ابومخنف]] [[اعتماد]] کرده‌اند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۴-۷۴.</ref>


==جایگاه [[صحابه]] از منظر [[شیعه]]==
==جایگاه [[صحابه]] از منظر [[شیعه]]==
۱۱۳٬۲۵۵

ویرایش