آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
آیا غیب و شهادت مراتب و درجات دارند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۳۹
، ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})
جز (جایگزینی متن - '\ه\s=\s(.*)\|(.*)\]\]\]\] (.*)\s' به 'ه = $1 | پاسخ = $3 ') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})) |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
:::::*مرتبه اولش این است که چیزی به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطنی شناخته شود از قبیل خدا قیامت [[وحی]] آسمانی و... چنانکه همین معنا در آیه کریمه {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ}}<ref>همان کسانی که [[غیب]] را باور میدارند؛ سوره بقره، آیه: ۳.</ref> مقصود است این مرتبه از معنای غیب موضوع بحث نیست. | :::::*مرتبه اولش این است که چیزی به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطنی شناخته شود از قبیل خدا قیامت [[وحی]] آسمانی و... چنانکه همین معنا در آیه کریمه {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ}}<ref>همان کسانی که [[غیب]] را باور میدارند؛ سوره بقره، آیه: ۳.</ref> مقصود است این مرتبه از معنای غیب موضوع بحث نیست. | ||
:::::*مرتبه دوم از معنای [[غیب]] که موضوع بحث را تشکیل میدهد این است که حتی دور از دسترس عقل و ادراک باطنی بشر عادی باشد و ازراه اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید»<ref>[http://imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%88_%D8%B3%D9%86%D8%AA_(%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87) علم غیب از منظر قرآن و سنت]</ref> | :::::*مرتبه دوم از معنای [[غیب]] که موضوع بحث را تشکیل میدهد این است که حتی دور از دسترس عقل و ادراک باطنی بشر عادی باشد و ازراه اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید»<ref>[http://imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%88_%D8%B3%D9%86%D8%AA_(%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87) علم غیب از منظر قرآن و سنت]</ref> | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
::::::در برابر غیب مطلق و نسبی، شهادت نیز بر دو گونه است: شهادت مطلق که در برابر غیب مطلق است؛ نظیر اصل واقعیت که نسبت به هیچ موجودی، غایب و محجوب نیست، و شهادت نسبی؛ مانند موجودهای محسوس و مادی که وجود و حالات برخی آنها نسبت به برخی دیگر پنهان است<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref>. | ::::::در برابر غیب مطلق و نسبی، شهادت نیز بر دو گونه است: شهادت مطلق که در برابر غیب مطلق است؛ نظیر اصل واقعیت که نسبت به هیچ موجودی، غایب و محجوب نیست، و شهادت نسبی؛ مانند موجودهای محسوس و مادی که وجود و حالات برخی آنها نسبت به برخی دیگر پنهان است<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref>. | ||
::::::غـب و شهادت متعلقات و مصادیق بسیاری دارد، به طوری که هر امری اعم از یک شیء و خبر و حادثه و علم مافوق طبیعت، میتواند موضوع غیب یا شهادت قرار گیرد»<ref>[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]، [[معرفت (نشریه)|ماهنامه معرفت]]، شماره ۲۱۶، ص٢۶.</ref>. | ::::::غـب و شهادت متعلقات و مصادیق بسیاری دارد، به طوری که هر امری اعم از یک شیء و خبر و حادثه و علم مافوق طبیعت، میتواند موضوع غیب یا شهادت قرار گیرد»<ref>[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]، [[معرفت (نشریه)|ماهنامه معرفت]]، شماره ۲۱۶، ص٢۶.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
:::::* '''حضور عندی و حضور لدنی:''' از مهمترین مراتب حضور میتوان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانهاش است. در این صورت میگوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی میگوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن میشود، وقتی لدنی گفته میشود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت میشود. پس وقتی گفته میشود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قویتر و شدیدتر است. | :::::* '''حضور عندی و حضور لدنی:''' از مهمترین مراتب حضور میتوان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانهاش است. در این صورت میگوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی میگوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن میشود، وقتی لدنی گفته میشود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت میشود. پس وقتی گفته میشود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قویتر و شدیدتر است. | ||
:::::* '''حضور عندی موسی و لدنی خضر:''' حضور [[حضرت موسی]]{{ع}} در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور [[خضر]]{{ع}} یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از اینروست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد میکند که بیواسطه از علم لدنی خداوند بهرهمند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام میدهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام میدهد و نوجوانی را میکشد و جانش را میگیرد {{متن قرآن|فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا}}<ref>«پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچهای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بیگناه را بیآنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی». سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>. او در این مقام همانند فرشتگانی عمل میکند که مأمور جانگیری و همانند ملک الموت و [[عزرائیل]] است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان میگیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولیالله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری میاندازد، خداوند به دست او تیری میافکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جانها، واسطه هستند. {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست». سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>.»<ref>[http://m5736z.blog.ir/post/ghyb وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی]</ref>. | :::::* '''حضور عندی موسی و لدنی خضر:''' حضور [[حضرت موسی]]{{ع}} در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور [[خضر]]{{ع}} یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از اینروست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد میکند که بیواسطه از علم لدنی خداوند بهرهمند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام میدهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام میدهد و نوجوانی را میکشد و جانش را میگیرد {{متن قرآن|فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا}}<ref>«پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچهای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بیگناه را بیآنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی». سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>. او در این مقام همانند فرشتگانی عمل میکند که مأمور جانگیری و همانند ملک الموت و [[عزرائیل]] است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان میگیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولیالله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری میاندازد، خداوند به دست او تیری میافکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جانها، واسطه هستند. {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست». سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>.»<ref>[http://m5736z.blog.ir/post/ghyb وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
::::# '''غیب از غیر علم الهی:''' خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمیدانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}}<ref>سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشکى و دریاست مىداند هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر این که از آن آگاه است. | ::::# '''غیب از غیر علم الهی:''' خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمیدانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}}<ref>سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشکى و دریاست مىداند هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر این که از آن آگاه است. | ||
:::::* '''نتیجه:''' بنابراین میتوان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمیکنیم و حال عموم افراد را در نظر میگیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین میکنند»<ref>[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]</ref>. | :::::* '''نتیجه:''' بنابراین میتوان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمیکنیم و حال عموم افراد را در نظر میگیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین میکنند»<ref>[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]</ref>. | ||
}} | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |