پرش به محتوا

دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})
جز (جایگزینی متن - '\ه\s=\s(.*)\|(.*)\]\]\]\] (.*)\s' به 'ه = $1 | پاسخ = $3 ')
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}}))
خط ۳۸: خط ۳۸:
:::::#[[علامه طباطبایی]] نیز می‌فرماید: از اخبار کثیره‌ای که از [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} و [[ائمه|ائمه هدی]]{{ع}} رسیده است بر می‌آید که خداوند: "علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن" را به رسول گرامی اسلام داده و ائمه هدی هم همان علم را از آن حضرت به ارث برده‌اند.<ref> رساله علم الامام ص ۶.</ref>.  
:::::#[[علامه طباطبایی]] نیز می‌فرماید: از اخبار کثیره‌ای که از [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}} و [[ائمه|ائمه هدی]]{{ع}} رسیده است بر می‌آید که خداوند: "علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن" را به رسول گرامی اسلام داده و ائمه هدی هم همان علم را از آن حضرت به ارث برده‌اند.<ref> رساله علم الامام ص ۶.</ref>.  
:::::#[[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[امامان]]{{عم}} به ضمایر برخی از مردم آگاه بودند و به حوادث و پیش‌آمدها، قبل از وقوع آن آگاهی داشتند. و نیز می‌گوید: یکی از دلایل [[امامت]] [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسله پیش‌آمد و حوادث پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است.<ref> اوائل المقالات ص ۳۸.</ref>»<ref>[http://abp-zikra.com/fa/Question/Show.aspx?ID=1003 پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی جوانان]</ref>.
:::::#[[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[امامان]]{{عم}} به ضمایر برخی از مردم آگاه بودند و به حوادث و پیش‌آمدها، قبل از وقوع آن آگاهی داشتند. و نیز می‌گوید: یکی از دلایل [[امامت]] [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسله پیش‌آمد و حوادث پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است.<ref> اوائل المقالات ص ۳۸.</ref>»<ref>[http://abp-zikra.com/fa/Question/Show.aspx?ID=1003 پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی جوانان]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۴۸: خط ۴۸:
::::::*[[اشاعره]] بر خلاف [[معتزله]] غیب دانی بر غیر انبیا را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور [[امامیه]] درباره [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب دانی [[ائمه]]{{عم}} به صورت غیر مستقیم در حد غیب دانی دیگر [[اولیاء الهی]] و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از [[غیب]] را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد<ref>نک: السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج٢٠، ص ١٠-١٢.</ref>(...).
::::::*[[اشاعره]] بر خلاف [[معتزله]] غیب دانی بر غیر انبیا را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور [[امامیه]] درباره [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب دانی [[ائمه]]{{عم}} به صورت غیر مستقیم در حد غیب دانی دیگر [[اولیاء الهی]] و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از [[غیب]] را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد<ref>نک: السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج٢٠، ص ١٠-١٢.</ref>(...).
::::::*در باره [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} دو نگرش عمده در اظهار نظر‌های متکلمین [[شیعی]] وجود دارد، یک نگرش [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} را نامحدود و نگرش دیگر محدود می‌داند<ref>نک: میر یوسف علی استرآبادی، اسئله یوسفیه، به کوشش رسول جعفریان، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ١٣٨٨؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٨، ص٣٧٢،ج ١٠، ص٢٠٩؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، محمد صادق نجمی، هاشم هاشم زاده هریسی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ١٣٨٨ش، ص۴۱۴؛ مجمع البیان، ج٢، ص۶٢٧، ج۵، ص٢٠٠؛ الفیض الکاشانی، تفسیر الصافی، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲هـ - ١٩٨٢م، ج٢، ص١٢٢.</ref>»<ref>علم غیب از نگاه قرآن و وحی، ص٣٢٥.</ref>.
::::::*در باره [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} دو نگرش عمده در اظهار نظر‌های متکلمین [[شیعی]] وجود دارد، یک نگرش [[علم غیب]] [[امام]]{{ع}} را نامحدود و نگرش دیگر محدود می‌داند<ref>نک: میر یوسف علی استرآبادی، اسئله یوسفیه، به کوشش رسول جعفریان، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ١٣٨٨؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٨، ص٣٧٢،ج ١٠، ص٢٠٩؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، محمد صادق نجمی، هاشم هاشم زاده هریسی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ١٣٨٨ش، ص۴۱۴؛ مجمع البیان، ج٢، ص۶٢٧، ج۵، ص٢٠٠؛ الفیض الکاشانی، تفسیر الصافی، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲هـ - ١٩٨٢م، ج٢، ص١٢٢.</ref>»<ref>علم غیب از نگاه قرآن و وحی، ص٣٢٥.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۵۸: خط ۵۸:
:::::* '''[[ابن‌ عربی]]''': وی معتقد است [[ولایت]] خاتمه پیدا نکرده، اولیا می‌توانند با عالم غیب در ارتباط باشند؛ او می‌نویسد: نبوت تشریعی و رسالت به پایان رسید اما [[ولایت]] هرگز منقطع نخواهد شد. ابن‌عربی در جاهای متعدد کتاب گرانسنگ "فتوحات" به مسئله ارتباط با عالم غیب از طریق [[الهام]] پرداخته است (...)، ابن‌عربی نه تنها حکم به جواز ارتباط با غیب را می‌پذیرد بلکه می‌گوید چنین امری واقع شده است. وی معتقد است که خداوند می‌تواند به همه موجودات [[وحی]] کند. البته این نکته مورد توجه است و نباید غفلت شود که ابن‌عربی قائل به انقطاع وحی تشریعی است؛ در نظر ابن‌ عربی، آنچه می‌تواند بر موجودات وحی شود [[وحی]] الهامی است که با انقطاع نبوت منقطع نگردید. آنچه از کلمات ابن‌عربی استفاده می‌شود آن است که با انقطاع نبوت تشریعی ارتباط با غیب و ماورا قطع نگردیده بلکه این ارتباط می‌تواند به صورت [[الهام]] به اولیا اعم از اولیای خاص یا عام، یا به صورت مکاشفه برقرار گردد.
:::::* '''[[ابن‌ عربی]]''': وی معتقد است [[ولایت]] خاتمه پیدا نکرده، اولیا می‌توانند با عالم غیب در ارتباط باشند؛ او می‌نویسد: نبوت تشریعی و رسالت به پایان رسید اما [[ولایت]] هرگز منقطع نخواهد شد. ابن‌عربی در جاهای متعدد کتاب گرانسنگ "فتوحات" به مسئله ارتباط با عالم غیب از طریق [[الهام]] پرداخته است (...)، ابن‌عربی نه تنها حکم به جواز ارتباط با غیب را می‌پذیرد بلکه می‌گوید چنین امری واقع شده است. وی معتقد است که خداوند می‌تواند به همه موجودات [[وحی]] کند. البته این نکته مورد توجه است و نباید غفلت شود که ابن‌عربی قائل به انقطاع وحی تشریعی است؛ در نظر ابن‌ عربی، آنچه می‌تواند بر موجودات وحی شود [[وحی]] الهامی است که با انقطاع نبوت منقطع نگردید. آنچه از کلمات ابن‌عربی استفاده می‌شود آن است که با انقطاع نبوت تشریعی ارتباط با غیب و ماورا قطع نگردیده بلکه این ارتباط می‌تواند به صورت [[الهام]] به اولیا اعم از اولیای خاص یا عام، یا به صورت مکاشفه برقرار گردد.
:::::*'''[[شهاب‌الدین سهروردی]]''': باور شیخ اشراق بر این است که آدمی می‌تواند با از بین بردن سیاهی‌ها از نفس و صیقل دادن آن به عالم غیب دست یابد. سهروردی معتقد است هرگاه انسان بتواند خود را از شواغل ظاهری پیراسته بدارد و از آنچه مانع حق‌نگری او می‌شود خلاص گرداند، آنگاه ارتباطش با ماورای طبیعت و عالم غیب برقرار می‌شود. از او چنین نقل شده است: هرگاه از شواغل ظاهری انسان کاسته شود گاه باشد که از اشتغال به تخیل خود رهایی یابد و در این صورت است که از رازهای نهانی و امور پنهانی عالم آگاه می‌شود و خواب‌های صادقه گواه این امر است. بنابر این مرحوم سهروردی ارتباط با غیب را ممکن و منوط به صیقل قلب‌ها و برهنه ساختن آن از موانع می‌داند»<ref>[[علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی (مقاله)|علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی]]، فصلنامه آیین حکمت، شماره ۱۰، ص ۱۲۹ و ۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>.
:::::*'''[[شهاب‌الدین سهروردی]]''': باور شیخ اشراق بر این است که آدمی می‌تواند با از بین بردن سیاهی‌ها از نفس و صیقل دادن آن به عالم غیب دست یابد. سهروردی معتقد است هرگاه انسان بتواند خود را از شواغل ظاهری پیراسته بدارد و از آنچه مانع حق‌نگری او می‌شود خلاص گرداند، آنگاه ارتباطش با ماورای طبیعت و عالم غیب برقرار می‌شود. از او چنین نقل شده است: هرگاه از شواغل ظاهری انسان کاسته شود گاه باشد که از اشتغال به تخیل خود رهایی یابد و در این صورت است که از رازهای نهانی و امور پنهانی عالم آگاه می‌شود و خواب‌های صادقه گواه این امر است. بنابر این مرحوم سهروردی ارتباط با غیب را ممکن و منوط به صیقل قلب‌ها و برهنه ساختن آن از موانع می‌داند»<ref>[[علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی (مقاله)|علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی]]، فصلنامه آیین حکمت، شماره ۱۰، ص ۱۲۹ و ۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۶۶: خط ۶۶:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محسن رنجبر]]'''، در مقاله ''«[[بررسی علم امام حسین به شهادت (مقاله)|بررسی علم امام حسین به شهادت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:  
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محسن رنجبر]]'''، در مقاله ''«[[بررسی علم امام حسین به شهادت (مقاله)|بررسی علم امام حسین به شهادت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:  
::::::«دیدگاه [[شیخ مفید]]<ref>[[شیخ مفید|ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی]]، المسائل العکبریة، تحقیق: [[علی اکبر الهی خراسانی]]، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.</ref>، [[سید مرتضی]]<ref>[[شریف مرتضی علم الهدی]]، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ [[ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی]]؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق [[سید حسین بحرالعلوم]]، ج۴، ص۱۹۰.</ref> و [[شیخ طوسی]]<ref>[[شیخ طوسی]]، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم [[شیخ طوسی]] در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به [[سید مرتضی]] نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد:«وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»</ref>: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که [[امام]]{{ع}} باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی [[امامان]]{{عم}} از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.<ref>البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند [[سید مرتضی]] و [[ابن شهر آشوب]]، پنداشته‏‌اند که حتی می‌‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر [[علم غیب]] مطلق [[امام]]{{ع}} وجود ندارد، بلکه علم [[امام]]{{ع}} به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. ([[ابن شهر آشوب|ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب]]، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ [[سید مرتضی]]، رسائل المرتضی، تحقیق [[سید احمد حسینی]]، ج۳، ص۱۳۱).</ref> بنابراین [[ائمه]]{{عم}}، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که [[امام حسین]]{{ع}} می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است: [[ائمه‏]]{{عم}} افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.<ref>البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.</ref> از این رو [[امامان]]{{عم}} از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این [[علم غیب]] مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای [[امام]]{{ع}} ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه [[امام]]{{ع}} موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»<ref>[http://www.ensani.ir/fa/content/93105/default.aspx بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱].</ref>.
::::::«دیدگاه [[شیخ مفید]]<ref>[[شیخ مفید|ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی]]، المسائل العکبریة، تحقیق: [[علی اکبر الهی خراسانی]]، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.</ref>، [[سید مرتضی]]<ref>[[شریف مرتضی علم الهدی]]، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ [[ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی]]؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق [[سید حسین بحرالعلوم]]، ج۴، ص۱۹۰.</ref> و [[شیخ طوسی]]<ref>[[شیخ طوسی]]، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم [[شیخ طوسی]] در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به [[سید مرتضی]] نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد:«وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»</ref>: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که [[امام]]{{ع}} باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی [[امامان]]{{عم}} از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.<ref>البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند [[سید مرتضی]] و [[ابن شهر آشوب]]، پنداشته‏‌اند که حتی می‌‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر [[علم غیب]] مطلق [[امام]]{{ع}} وجود ندارد، بلکه علم [[امام]]{{ع}} به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. ([[ابن شهر آشوب|ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب]]، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ [[سید مرتضی]]، رسائل المرتضی، تحقیق [[سید احمد حسینی]]، ج۳، ص۱۳۱).</ref> بنابراین [[ائمه]]{{عم}}، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که [[امام حسین]]{{ع}} می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است: [[ائمه‏]]{{عم}} افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.<ref>البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.</ref> از این رو [[امامان]]{{عم}} از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این [[علم غیب]] مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای [[امام]]{{ع}} ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه [[امام]]{{ع}} موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»<ref>[http://www.ensani.ir/fa/content/93105/default.aspx بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱].</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
خط ۸۷: خط ۸۷:
::::::۱۱. '''شیخ بایزید''' می‏‌گوید: به [[غیب]] ایمان نیاورده است کسی که چراغی و نوری از [[غیب]] نداشته باشد. <ref>{{عربی|"لم یؤمن بالغیب من لم یکن له سراج من الغیب. (به نقل از "منهاج‏ الولایة فی‏شرح ‏نهج‏‌البلاغة"}}، ج ۱، ص ۵۸۵.</ref>  
::::::۱۱. '''شیخ بایزید''' می‏‌گوید: به [[غیب]] ایمان نیاورده است کسی که چراغی و نوری از [[غیب]] نداشته باشد. <ref>{{عربی|"لم یؤمن بالغیب من لم یکن له سراج من الغیب. (به نقل از "منهاج‏ الولایة فی‏شرح ‏نهج‏‌البلاغة"}}، ج ۱، ص ۵۸۵.</ref>  
::::::۱۲. [[شهرستانی]] در مورد [[علم غیب]] می‌گوید: اما سوم، درباره ادراک [[علم غیب]] در حال بیداری، همانا برخی نفوس چنان قوی می‌شوند که حواس آنان را مشغول نمی‌کند بلکه چنان سعه‌إی پیدا می‌کند که به [[عالم غیب]] مطلع می‌شود و برای او برخی امور آشکار می‌شود مثل برق خاطف<ref>"الملل والنحل"، ج ۲، ص ۲۲۹.</ref>»<ref>[[علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن (پایان‌نامه)|علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن]]، ص۳۶.</ref>.
::::::۱۲. [[شهرستانی]] در مورد [[علم غیب]] می‌گوید: اما سوم، درباره ادراک [[علم غیب]] در حال بیداری، همانا برخی نفوس چنان قوی می‌شوند که حواس آنان را مشغول نمی‌کند بلکه چنان سعه‌إی پیدا می‌کند که به [[عالم غیب]] مطلع می‌شود و برای او برخی امور آشکار می‌شود مثل برق خاطف<ref>"الملل والنحل"، ج ۲، ص ۲۲۹.</ref>»<ref>[[علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن (پایان‌نامه)|علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن]]، ص۳۶.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۹۹: خط ۹۹:
::::::برخی از مفسیرین در تفسیر آیۀ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا]]}}<ref>ا«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۷</ref>. که [[علم غیب]] را برای {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ}} استثنا نموده می‌گوید: "شکی نیست که پیامبران عموماً مورد رضایت پروردگار بودند" و در ادامه به روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} استناد نموده است که علم ذات، چون نامحدود است مخصوص خداست و برای ملائک و رسولان خود نیز از علم غیب عطا فرموده که محدود است. علومی ­که لازم رسالت است مانند عالم بودن به آنچه امت او تا دامنۀ قیامت به آن محتاج‌اند و حل مشکلات و رفع شبهات، علم به زبان انس و جن؛ زیرا پیامبر به سوی همه مبعوث شده است و دانا بودن به زبان حیوانات و دارا بودن [[علم غیب]]، از علوم ماکان و ما یکون و ما هو الکائن که از طریق آیات و اخبار به تواتر ثابت شده است. گرچه ظاهر بعضی از آیات انحصار [[علم غیب]] را به خدا می‌رساند مانند آیات: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)|قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ]]}}<ref>ا«بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸</ref>. و {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)|قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُوننَ]]}}<ref>ا«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰</ref>. و {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ}}<ref>ا«و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶</ref>. اما آیات {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>ا«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷</ref>. سورۀ جن افاضۀ علم غیب را فی الجمله به بعضی از پیامبران اثبات می‌کند و پیداست که مصداق اکمل و اتم مرتضی (پسندیده خدا) بودن، حضرت ختم مرتبت است.
::::::برخی از مفسیرین در تفسیر آیۀ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا]]}}<ref>ا«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۷</ref>. که [[علم غیب]] را برای {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ}} استثنا نموده می‌گوید: "شکی نیست که پیامبران عموماً مورد رضایت پروردگار بودند" و در ادامه به روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} استناد نموده است که علم ذات، چون نامحدود است مخصوص خداست و برای ملائک و رسولان خود نیز از علم غیب عطا فرموده که محدود است. علومی ­که لازم رسالت است مانند عالم بودن به آنچه امت او تا دامنۀ قیامت به آن محتاج‌اند و حل مشکلات و رفع شبهات، علم به زبان انس و جن؛ زیرا پیامبر به سوی همه مبعوث شده است و دانا بودن به زبان حیوانات و دارا بودن [[علم غیب]]، از علوم ماکان و ما یکون و ما هو الکائن که از طریق آیات و اخبار به تواتر ثابت شده است. گرچه ظاهر بعضی از آیات انحصار [[علم غیب]] را به خدا می‌رساند مانند آیات: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)|قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ]]}}<ref>ا«بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸</ref>. و {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)|قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُوننَ]]}}<ref>ا«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰</ref>. و {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ}}<ref>ا«و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶</ref>. اما آیات {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>ا«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷</ref>. سورۀ جن افاضۀ علم غیب را فی الجمله به بعضی از پیامبران اثبات می‌کند و پیداست که مصداق اکمل و اتم مرتضی (پسندیده خدا) بودن، حضرت ختم مرتبت است.
::::::اما آیات نفی علم غیب بر ای غیر خدا را می‌شود به این معنا حمل کرد که تا از طرف خدا افاضه نشود، نمی‌داند چنانچه از [[آیۀ شریفه]] {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ}}<ref>ا«همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود [[وحی]] کردیم تو پیش از این نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست‏» سوره شوری، آیه ۵۲</ref>. این معنا استفاده می‌شود. به هر حال علم [[پیامبر]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} همانند نهری است متصل به دریایی که دایماً از دریای علم خدا به آنان افاضه می‌شود مانند وجود منبسط نزد حکما که آن را امر ربطی بین حق و مخلوقات می‌دانند که سرتاسر موجودات را فرا گرفته است. البته تشبیه علم خدا به دریا با وجه عرفی آن دقیق نیست و از باب تقریب ذهن است و الا دریا با فهم عرفی آن یک امر محدود است و علم خدا نامحدود، همان‌گونه که ذات حق تعالی محدود به هیچ حدی نیست علمش نیز نامحدود است» <ref>[[علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی (مقاله)|علم غیب و علم لدنی پیامبر]]، [[حضور (نشریه)|فصلنامه حضور]]، شماره ۸۸ ص ۴۰ تا ۷۰.</ref>.
::::::اما آیات نفی علم غیب بر ای غیر خدا را می‌شود به این معنا حمل کرد که تا از طرف خدا افاضه نشود، نمی‌داند چنانچه از [[آیۀ شریفه]] {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ}}<ref>ا«همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود [[وحی]] کردیم تو پیش از این نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست‏» سوره شوری، آیه ۵۲</ref>. این معنا استفاده می‌شود. به هر حال علم [[پیامبر]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} همانند نهری است متصل به دریایی که دایماً از دریای علم خدا به آنان افاضه می‌شود مانند وجود منبسط نزد حکما که آن را امر ربطی بین حق و مخلوقات می‌دانند که سرتاسر موجودات را فرا گرفته است. البته تشبیه علم خدا به دریا با وجه عرفی آن دقیق نیست و از باب تقریب ذهن است و الا دریا با فهم عرفی آن یک امر محدود است و علم خدا نامحدود، همان‌گونه که ذات حق تعالی محدود به هیچ حدی نیست علمش نیز نامحدود است» <ref>[[علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی (مقاله)|علم غیب و علم لدنی پیامبر]]، [[حضور (نشریه)|فصلنامه حضور]]، شماره ۸۸ ص ۴۰ تا ۷۰.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
::::::[[سید مرتضی]] در بررسی این نکته که آیا [[پیامبر]] و [[امام]]{{ع}} خواندن و نوشتن می‏‌داند یا نه، با آوردن عبارت "باید نسبت به آگاهی پیامبر{{صل}} نسبت به خواندن و نوشتن چه اعتقادی داشته باشیم؟ آیا ایشان خواندن و نوشتن را خوب می‌دانست یا خیر؟"<ref>{{عربی|«علم النبی بالکتابة والقراءة، ما الذی یجب أن یعتقد فی النبی{{صل}} ، هل کان یحسن الکتابة وقراءة الکتب أم لا؟»}}</ref>. بر این نکته تأکید می‏کند که آنچه بر [[پیامبر]] و [[امام]]{{ع}} لازم است، علم و آگاهی به آموزه‌های دینی است، اما دانستن مسائلی فراتر از آنها بر [[پیامبر]]صل و [[امام]]{{ع}} لازم نیست: "زیرا علم به نوشتن از علومی نیست که یقین بر ضرورت دانستن آنها توسط پیامبر و امام{{ع}} وجود داشته باشد. زیرا ما درباره پیامبر و امام یقین داریم که لازم است نسبت به خداوند متعال و حالات و صفات او، و نیز امور جائز و غیر جائز در نزد او، و هم چنین نسبت به احکام دیگر شریعت و احوال شرایع که پیامبر{{صل}} باید آنها را اعلام نماید و امام{{ع}} اقدام به محافظت از آنها نماید آگاهی و علم داشته باشند. تا دیگر کسی از آنها دیگری را مخالفت ننماید و دیگر نیازی به پرسش از شخص سومی نباشد، همانطور که مخالفین ما به آن معتقدند. و اما نسبت به مسائل و علوم دیگر همانند صنایع و سایر فنون، دیگر ضرورتی بر لزوم آگاهی پیامبر یا امام نسبت به آنها نیست. و نوشتن همانند حرفه نساجی و زرگری است، همانطور که ضرورتی ندارد که ایشان حرفه های مختلف را بدانند، ضرورتی بر آگاهی نسبت به نوشتن نیز وجود ندارد"<ref>{{عربی|«لأن العلم بالکتابة لیس من العلوم التی یقطع علی أن النبی والإمام علیهما السلام لا بد من أن یکون عالما بها وحائزا لها. لأنا إنما نقطع فی النبی والإمام علی أنهما لا بد أن یکون کل واحد عالما بالله تعالی وأحواله وصفاته ، وما یجوز علیه وما لا یجوز ، وبجمیع أحوال الدیانات وبسائر أحکام الشریعة التی یؤدیها النبی صلی الله علیه وآله أن یحفظها الإمام {{ع}} ویتقدمها ، حتی لا یشذ علی کل واحد منهما من ذلک الشئ یحتاج فیه إلی استفتاء غیره ، کما یذهب المخالفون لنا. أما ما عدی ذلک من الصناعات والحرف ، فلا یجب أن یعلم نبی أو إمام شیئا من ذلک . والکتابة صنعة کالنساجة والصیاغة، فکما لا یجب أن یعلم ضروب الصناعات ، فکذلک الکتابة»}}.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] در بررسی این نکته که آیا [[پیامبر]] و [[امام]]{{ع}} خواندن و نوشتن می‏‌داند یا نه، با آوردن عبارت "باید نسبت به آگاهی پیامبر{{صل}} نسبت به خواندن و نوشتن چه اعتقادی داشته باشیم؟ آیا ایشان خواندن و نوشتن را خوب می‌دانست یا خیر؟"<ref>{{عربی|«علم النبی بالکتابة والقراءة، ما الذی یجب أن یعتقد فی النبی{{صل}} ، هل کان یحسن الکتابة وقراءة الکتب أم لا؟»}}</ref>. بر این نکته تأکید می‏کند که آنچه بر [[پیامبر]] و [[امام]]{{ع}} لازم است، علم و آگاهی به آموزه‌های دینی است، اما دانستن مسائلی فراتر از آنها بر [[پیامبر]]صل و [[امام]]{{ع}} لازم نیست: "زیرا علم به نوشتن از علومی نیست که یقین بر ضرورت دانستن آنها توسط پیامبر و امام{{ع}} وجود داشته باشد. زیرا ما درباره پیامبر و امام یقین داریم که لازم است نسبت به خداوند متعال و حالات و صفات او، و نیز امور جائز و غیر جائز در نزد او، و هم چنین نسبت به احکام دیگر شریعت و احوال شرایع که پیامبر{{صل}} باید آنها را اعلام نماید و امام{{ع}} اقدام به محافظت از آنها نماید آگاهی و علم داشته باشند. تا دیگر کسی از آنها دیگری را مخالفت ننماید و دیگر نیازی به پرسش از شخص سومی نباشد، همانطور که مخالفین ما به آن معتقدند. و اما نسبت به مسائل و علوم دیگر همانند صنایع و سایر فنون، دیگر ضرورتی بر لزوم آگاهی پیامبر یا امام نسبت به آنها نیست. و نوشتن همانند حرفه نساجی و زرگری است، همانطور که ضرورتی ندارد که ایشان حرفه های مختلف را بدانند، ضرورتی بر آگاهی نسبت به نوشتن نیز وجود ندارد"<ref>{{عربی|«لأن العلم بالکتابة لیس من العلوم التی یقطع علی أن النبی والإمام علیهما السلام لا بد من أن یکون عالما بها وحائزا لها. لأنا إنما نقطع فی النبی والإمام علی أنهما لا بد أن یکون کل واحد عالما بالله تعالی وأحواله وصفاته ، وما یجوز علیه وما لا یجوز ، وبجمیع أحوال الدیانات وبسائر أحکام الشریعة التی یؤدیها النبی صلی الله علیه وآله أن یحفظها الإمام {{ع}} ویتقدمها ، حتی لا یشذ علی کل واحد منهما من ذلک الشئ یحتاج فیه إلی استفتاء غیره ، کما یذهب المخالفون لنا. أما ما عدی ذلک من الصناعات والحرف ، فلا یجب أن یعلم نبی أو إمام شیئا من ذلک . والکتابة صنعة کالنساجة والصیاغة، فکما لا یجب أن یعلم ضروب الصناعات ، فکذلک الکتابة»}}.</ref>.
::::::آن گاه [[سید مرتضی]] چنین ادامه داده است: "و گفتیم: که ضرورت داشتن این مسأله باعث ضرورت داشتن آگاهی نسبت به سایر علوم غیبی و آشکار می‌گردد، و اینکه دیگر باید هر پیامبر و امامی نسبت به تمامی علوم خداوند متعال آگاهی داشته باشند. و گفتیم که این امر باعث می‌گردد که محدث همانند قدیم متعال نسبت به خود علم داشته باشد، زیرا امکان ندارد علم واحد به صورت تفصیلی به معلوم تعلق یابد، و هر معلوم مفصلی باید علم مفردی داشته باشد که به او تعلق یابد، و اینکه ممکن نیست محدث نسبت به خود علم و آگاهی داشته باشد، و هم چنین ممکن نیست که وجود بی نهایت از معلوم ناشی گردد. در نتیجه بطلان معتقدان به احاطه امام نسبت به تمامی امور آگاهی دارد، ثابت گردید"<ref>{{عربی|«وقلنا: أن إیجاب ذلک یؤدی إلی إیجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات، وأن یکون کل واحد من النبی والإمام محیطا بمعلومات الله تعالی کلها. وبینا أن ذلک یؤدی إلی أن یکون المحدث عالما لنفسه کالقدیم تعالی، لأن العلم الواحد لا یجوز أن یتعلق بمعلوم علی جهة التفصیل، وکل معلوم مفصل لابد له من علم مفرد یتعلق به، وأن المحدث لا یجوز أن یکون عالما لنفسه، ولا یجوز أن یکون أیضا وجود ما لا نهایة له من المعلوم، ویبطل قول من ادعی أن الإمام محیط بالمعلومات»}}</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
::::::آن گاه [[سید مرتضی]] چنین ادامه داده است: "و گفتیم: که ضرورت داشتن این مسأله باعث ضرورت داشتن آگاهی نسبت به سایر علوم غیبی و آشکار می‌گردد، و اینکه دیگر باید هر پیامبر و امامی نسبت به تمامی علوم خداوند متعال آگاهی داشته باشند. و گفتیم که این امر باعث می‌گردد که محدث همانند قدیم متعال نسبت به خود علم داشته باشد، زیرا امکان ندارد علم واحد به صورت تفصیلی به معلوم تعلق یابد، و هر معلوم مفصلی باید علم مفردی داشته باشد که به او تعلق یابد، و اینکه ممکن نیست محدث نسبت به خود علم و آگاهی داشته باشد، و هم چنین ممکن نیست که وجود بی نهایت از معلوم ناشی گردد. در نتیجه بطلان معتقدان به احاطه امام نسبت به تمامی امور آگاهی دارد، ثابت گردید"<ref>{{عربی|«وقلنا: أن إیجاب ذلک یؤدی إلی إیجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات، وأن یکون کل واحد من النبی والإمام محیطا بمعلومات الله تعالی کلها. وبینا أن ذلک یؤدی إلی أن یکون المحدث عالما لنفسه کالقدیم تعالی، لأن العلم الواحد لا یجوز أن یتعلق بمعلوم علی جهة التفصیل، وکل معلوم مفصل لابد له من علم مفرد یتعلق به، وأن المحدث لا یجوز أن یکون عالما لنفسه، ولا یجوز أن یکون أیضا وجود ما لا نهایة له من المعلوم، ویبطل قول من ادعی أن الإمام محیط بالمعلومات»}}</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
:::::#عالم بزرگوار [[سید علی قزوینی]] در حاشیۀ کتاب "قوانین الصول" می‌نویسد: از روایات مستفیض استفاده می‌شود که آگاهی [[امام]] از گذشته و حال و آینده بخشی از موضوعات و حوادث از نشانه‌های [[امامت]] او است و می‌توان گفت این مطلب از اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه است.
:::::#عالم بزرگوار [[سید علی قزوینی]] در حاشیۀ کتاب "قوانین الصول" می‌نویسد: از روایات مستفیض استفاده می‌شود که آگاهی [[امام]] از گذشته و حال و آینده بخشی از موضوعات و حوادث از نشانه‌های [[امامت]] او است و می‌توان گفت این مطلب از اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه است.
:::::#علامۀ بزرگوار حاج میرزا [[محمد حسن آشتیانی]] می‌نویسد: حق این است که [[امامان]]{{عم}} از گذشته و حال و آینده آگاهی دارند و هیچ چیز از آنان پنهان نیست جز آنچه علم به آن، مختص به خدای تبارک و تعالی است»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86_(%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87)  علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۰۳ - ۱۰۵]</ref>.
:::::#علامۀ بزرگوار حاج میرزا [[محمد حسن آشتیانی]] می‌نویسد: حق این است که [[امامان]]{{عم}} از گذشته و حال و آینده آگاهی دارند و هیچ چیز از آنان پنهان نیست جز آنچه علم به آن، مختص به خدای تبارک و تعالی است»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86_(%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87)  علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۰۳ - ۱۰۵]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۰۰: خط ۲۰۰:
::::::'''۲. [[ابوالحسن مشکینی]]:''' هم در کتاب "حاشیه بر کفایه الاصول" بر همان دیدگاهی است که [[شیخ انصاری]] بر آن بوده است.  
::::::'''۲. [[ابوالحسن مشکینی]]:''' هم در کتاب "حاشیه بر کفایه الاصول" بر همان دیدگاهی است که [[شیخ انصاری]] بر آن بوده است.  
::::::'''۳. شهید [[مطهری]]:''' ایشان که می‌توان گفت در مسائل مذهبی روز، چیزی را هرچند به اجمال و گذرا فروگذار نکرده است، اما به‌‌رغم ورود در مباحث [[امامت]] و حادثه عاشورا و غیره، از ورود به این بحث پرهیز نموده و با سکوت تمام از کنار آن رد شده است. تنها مطلبی که از ایشان دیده می‌شود، عبارت زیر در کتاب حماسه حسینی است: [[امام]]، انسان مافوق است، نه مافوق انسان؛ و به همین دلیل می‌تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می‌بود، به هیچ‌وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت‌ها و حادثه‌ها را جنبه اعجاز‌آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‌ایم»<ref>[[بررسی علم اولیای الهی (پایان‌نامه)|بررسی علم اولیای الهی]]، ص۷۹ - ۹۱.</ref>.
::::::'''۳. شهید [[مطهری]]:''' ایشان که می‌توان گفت در مسائل مذهبی روز، چیزی را هرچند به اجمال و گذرا فروگذار نکرده است، اما به‌‌رغم ورود در مباحث [[امامت]] و حادثه عاشورا و غیره، از ورود به این بحث پرهیز نموده و با سکوت تمام از کنار آن رد شده است. تنها مطلبی که از ایشان دیده می‌شود، عبارت زیر در کتاب حماسه حسینی است: [[امام]]، انسان مافوق است، نه مافوق انسان؛ و به همین دلیل می‌تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می‌بود، به هیچ‌وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت‌ها و حادثه‌ها را جنبه اعجاز‌آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‌ایم»<ref>[[بررسی علم اولیای الهی (پایان‌نامه)|بررسی علم اولیای الهی]]، ص۷۹ - ۹۱.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۱۳: خط ۲۱۳:
::::::شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌ همچون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام‌ با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب‌ فقط‌ شایسته خداوند است.
::::::شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌ همچون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر {{صل}} و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام نگذارد، طبیعی است که امام‌ با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب‌ فقط‌ شایسته خداوند است.
::::::لازمه دیدگاه‌ شیخ‌ مفید این‌ است‌ که‌ در این صورت امام باید بر‌ اساس‌ علم خود حکم نماید و هنگامی که بر خلاف آن‌چه حکم کرده گواهی‌ دریافت‌ کرد، آن شهادت را باطل و به‌ آن‌چه خداوند به او‌ شناسانده‌ حکم می‌دهد... ممکن است گاهی‌ حقایق‌ امور از او پنهان بماند، در این صورت به ظاهر آنها هر چند‌ در‌ نزد خداوند متعال بر خلاف‌ حقیقت‌ باشد‌ حکم می‌کند. هم‌چنین‌ ممکن‌ است خداوند متعال تفاوت‌ گواهان‌ دروغگو و راستگو را به او معرفی کند که در این صورت حقیقت امر بر‌ او‌ پنهان نخواهد ماند؛ اموری که در‌ این‌ باب از‌ آن‌ سخن‌ می‌گوییم وابسته به الطاف‌ و مصلحت‌هایی است که در هر حال کسی جز خداوند عز و جل نمی‌داند»<ref>[[علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی (مقاله)|علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی]]، [[نامه جامعه (نشریه)|فصلنامه نامه جامعه]]، شماره ۱۱۶ ص ۷۵-۷۹.</ref>.
::::::لازمه دیدگاه‌ شیخ‌ مفید این‌ است‌ که‌ در این صورت امام باید بر‌ اساس‌ علم خود حکم نماید و هنگامی که بر خلاف آن‌چه حکم کرده گواهی‌ دریافت‌ کرد، آن شهادت را باطل و به‌ آن‌چه خداوند به او‌ شناسانده‌ حکم می‌دهد... ممکن است گاهی‌ حقایق‌ امور از او پنهان بماند، در این صورت به ظاهر آنها هر چند‌ در‌ نزد خداوند متعال بر خلاف‌ حقیقت‌ باشد‌ حکم می‌کند. هم‌چنین‌ ممکن‌ است خداوند متعال تفاوت‌ گواهان‌ دروغگو و راستگو را به او معرفی کند که در این صورت حقیقت امر بر‌ او‌ پنهان نخواهد ماند؛ اموری که در‌ این‌ باب از‌ آن‌ سخن‌ می‌گوییم وابسته به الطاف‌ و مصلحت‌هایی است که در هر حال کسی جز خداوند عز و جل نمی‌داند»<ref>[[علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی (مقاله)|علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی]]، [[نامه جامعه (نشریه)|فصلنامه نامه جامعه]]، شماره ۱۱۶ ص ۷۵-۷۹.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۲۴: خط ۲۲۴:
:::::#'''[[شیخ طوسی]]:''' نظر [[شیخ طوسی]] در این مسأله نیز از پاسخی که به این سؤال داده است روشن می‌شود. در سؤال فرض شده است که [[ائمه]]{{عم}} [[علم غیب]] دارند و [[امام علی|امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} از قتل خویش در آن شب آگاه بود و [[امام حسین]]{{ع}} نیز شهادت خویش را می‌دانست اما به هر دو امر شده بود که در برابر آن بردبار باشند. شیخ در پاسخ گفته است: "نقل شده که بزرگان ما در این مسأله اختلاف دارند، برخی از آنان<ref>در حاشیه کتاب «تلخیص الشافی» آمده است: منظور [[شیخ مفید]] و [[شیخ کلینی]] هستند. [[شیخ کلینی]] در اصول کافی یک باب مستقل به این امر اختصاص داده است و آن را «باب أن الائمه یعلمون متی یموتون» نامیده است و در آن برخی از روایات [[ائمه]]{{عم}} را در اثبات این مطلب آورده است.</ref>این امر را ممکن و جایز شمرده‌اند و گفته‌اند مانعی ندارد که ایشان تعبدًا و از روی بندگی این مصیبت‌ها را تحمل کرده باشند زیرا قتل‌هایی که اتفاق افتاده است هر چند که زشت و ناپسند بوده  اما تحمل آن خوب است و ثواب بسیاری دارد و چه بسا بالاتر از این حد باشد، زیرا بردباری و تحمل، با وجود علم به کشته شدن دشوارتر و سخت‌تر از جایی است که احتمال پیروزی و رسیدن به هدف وجود داشته باشد. برخی نیز گفته‌اند این امر جایز نیست زیرا دور کردن ضرر و زیان از خود عقلا و شرعاً واجب است. و جایز نیست که تعبدًا و از روی بندگی، یک امر ناپسند تحمل شود زیرا کار پسندیده تعبدًا تحمل می‌شود و بدون شک قتل‌هایی که اتفاق افتاده زشت و ناپسند و بلکه زشت‌ترین زشت‌ها بوده است. این بزرگان روایاتی که از [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} درباره آگاهی از قتل خویش رسیده است چنین توجیه می‌کنند که آن حضرت به طور اجمالی علم داشته و زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است و به همین ترتیب شبی که در آن به شهادت رسید را می‌دانسته اما لحظه‌ای که قتل در آن رخ داد نمی‌دانسته است. [[سید مرتضی]] این نظر را پذیرفته است. اما به نظر من این مسأله جای بحث و مناقشه دارد".<ref>'''تلخیص الشافی:''' طوسی، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۸۸ و در حاشیه آن آمده است، برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مرآة العقول، مجلسی: ج ۳،ص ۱۲۳: '''بحارالانوار''': ج ۴۲، ص ۲۵۹؛ الدرة النجفیة، بحرانی: ص ۸۵ و غیر آن.</ref>[[شیخ طوسی]] آرای پیروان مکتب اهل بیت در مسأله علم غیب امامان را در دو قول منحصر میداند. این دو قول، در اصلِ [[علم غیب]] داشتن ائمه اختلاف ندارند بلکه از این نظر که آیا آنان زمان قتل را به طور دقیق می‌دانسته‌اند  یا به طور اجمالی، اختلاف دارند و درباره علم تفصیلی به غیر این امر زمان قتل اتفاق دارند که این اتفاق نظر اقتضا می‌کند امام عالم به احکام باشد. [[شیخ طوسی]] قول علم اجمالی به زمان قتل را به [[سید مرتضی]] نسبت داده است و بنابراین قول، [[سید مرتضی]] در زمینه [[علم امام]]{{ع}} به اموری غیر از زمان قتل و از جمله علم به احکام، با مذهب شیعه مخالف نیست.
:::::#'''[[شیخ طوسی]]:''' نظر [[شیخ طوسی]] در این مسأله نیز از پاسخی که به این سؤال داده است روشن می‌شود. در سؤال فرض شده است که [[ائمه]]{{عم}} [[علم غیب]] دارند و [[امام علی|امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} از قتل خویش در آن شب آگاه بود و [[امام حسین]]{{ع}} نیز شهادت خویش را می‌دانست اما به هر دو امر شده بود که در برابر آن بردبار باشند. شیخ در پاسخ گفته است: "نقل شده که بزرگان ما در این مسأله اختلاف دارند، برخی از آنان<ref>در حاشیه کتاب «تلخیص الشافی» آمده است: منظور [[شیخ مفید]] و [[شیخ کلینی]] هستند. [[شیخ کلینی]] در اصول کافی یک باب مستقل به این امر اختصاص داده است و آن را «باب أن الائمه یعلمون متی یموتون» نامیده است و در آن برخی از روایات [[ائمه]]{{عم}} را در اثبات این مطلب آورده است.</ref>این امر را ممکن و جایز شمرده‌اند و گفته‌اند مانعی ندارد که ایشان تعبدًا و از روی بندگی این مصیبت‌ها را تحمل کرده باشند زیرا قتل‌هایی که اتفاق افتاده است هر چند که زشت و ناپسند بوده  اما تحمل آن خوب است و ثواب بسیاری دارد و چه بسا بالاتر از این حد باشد، زیرا بردباری و تحمل، با وجود علم به کشته شدن دشوارتر و سخت‌تر از جایی است که احتمال پیروزی و رسیدن به هدف وجود داشته باشد. برخی نیز گفته‌اند این امر جایز نیست زیرا دور کردن ضرر و زیان از خود عقلا و شرعاً واجب است. و جایز نیست که تعبدًا و از روی بندگی، یک امر ناپسند تحمل شود زیرا کار پسندیده تعبدًا تحمل می‌شود و بدون شک قتل‌هایی که اتفاق افتاده زشت و ناپسند و بلکه زشت‌ترین زشت‌ها بوده است. این بزرگان روایاتی که از [[امام علی|امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} درباره آگاهی از قتل خویش رسیده است چنین توجیه می‌کنند که آن حضرت به طور اجمالی علم داشته و زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است و به همین ترتیب شبی که در آن به شهادت رسید را می‌دانسته اما لحظه‌ای که قتل در آن رخ داد نمی‌دانسته است. [[سید مرتضی]] این نظر را پذیرفته است. اما به نظر من این مسأله جای بحث و مناقشه دارد".<ref>'''تلخیص الشافی:''' طوسی، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۸۸ و در حاشیه آن آمده است، برای توضیح بیشتر مراجعه شود به مرآة العقول، مجلسی: ج ۳،ص ۱۲۳: '''بحارالانوار''': ج ۴۲، ص ۲۵۹؛ الدرة النجفیة، بحرانی: ص ۸۵ و غیر آن.</ref>[[شیخ طوسی]] آرای پیروان مکتب اهل بیت در مسأله علم غیب امامان را در دو قول منحصر میداند. این دو قول، در اصلِ [[علم غیب]] داشتن ائمه اختلاف ندارند بلکه از این نظر که آیا آنان زمان قتل را به طور دقیق می‌دانسته‌اند  یا به طور اجمالی، اختلاف دارند و درباره علم تفصیلی به غیر این امر زمان قتل اتفاق دارند که این اتفاق نظر اقتضا می‌کند امام عالم به احکام باشد. [[شیخ طوسی]] قول علم اجمالی به زمان قتل را به [[سید مرتضی]] نسبت داده است و بنابراین قول، [[سید مرتضی]] در زمینه [[علم امام]]{{ع}} به اموری غیر از زمان قتل و از جمله علم به احکام، با مذهب شیعه مخالف نیست.
:::::#'''[[علامه حلی]]:''' ایشان در پاسخ به سؤال مزبور گفته است: "شاید آن حضرت تنها از وقوع قتل و نیز شب قتل خبر داده و از زمان دقیق آن و یا از امکان آن خبر نداده است و یا اینکه تکلیف امام  با تکلیف ما تفاوت دارد. یعنی جایز است امام مکلف شود که خون شریفش را در راه خداوند متعال بدهد، همان‌گونه که بر یک رزمنده مجاهد نیز استقامت و پایداری واجب است هر چند به کشته شدن او بینجامد و به خاطر آن سرزنش نشود".<ref>اجوبة المسائل المهنائیه: ص ۱۴۸.</ref> ظاهراً علامه در پاسخ به این سؤال چنین در نظر گرفته است که القای این شبهه از سوی کسانی که به امامت و ضروریات آن معتقدند نیست، بلکه از طرف یکی از مخالفان [[اهل سنت]] مطرح شده است که به [[امامت]] امام اعتقاد ندارد و به شرایط معروف آن از جمله عصمت و علم و غیره پایبند نیست. بنابراین اگر بخواهیم او را به پذیرفتن علم امام و نیز تصدیق روایاتی که بیانگر آگاهی امام از کشته شدن خویش است و هیچ‌کس آن‌ها را انکار نکرده است  واداریم، ناگزیر باید سؤال را به یکی از صورت‌هایی که علامه ذکر کرده است پاسخ دهیم، یعنی یا اینکه خبردار بودن امام را محدود بدانیم و بگوییم امام تنها از اصل قتل و شخص قاتل خبر داشته است نه از زمان دقیق آن، یا اینکه امام از یک مکان معین خبر نداشته است. بنابراین دو فرض، علم امام یا اقدام ایشان به قتل "یعنی رفتن به مسجد" منافاتی ندارد، زیرا از زمان و مکان دقیق قتل باخبر نبوده است تا وظیفه داشته باشد از آنها اجتناب کند، پس این اشکال که امام خود را به هلاکت افکنده است وارد نیست. اما پاسخ سوم علامه حتی برای سؤال کننده‌ای که به امامت معتقد باشد نیز مناسب است. آن جواب این است که امام وظیفه و تکلیف خاصی دارد و باید تعبدًا به آن عمل کند همانند رزمنده‌ای که وظیفه دارد بجنگد هر چند به شهادت برسد، بنابراین امام مانند رزمندهای که به شهادت می‌رسد، مورد نکوهش قرار نمی‌گیرد و درباره او گفته نمی‌شود که خود را به هلاکت انداخت، زیرا عمل او از روی اطاعت است و حرام و گناه نیست»<ref>[[آگاهی امامان از غیب  (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص ۱۰۳.</ref>.
:::::#'''[[علامه حلی]]:''' ایشان در پاسخ به سؤال مزبور گفته است: "شاید آن حضرت تنها از وقوع قتل و نیز شب قتل خبر داده و از زمان دقیق آن و یا از امکان آن خبر نداده است و یا اینکه تکلیف امام  با تکلیف ما تفاوت دارد. یعنی جایز است امام مکلف شود که خون شریفش را در راه خداوند متعال بدهد، همان‌گونه که بر یک رزمنده مجاهد نیز استقامت و پایداری واجب است هر چند به کشته شدن او بینجامد و به خاطر آن سرزنش نشود".<ref>اجوبة المسائل المهنائیه: ص ۱۴۸.</ref> ظاهراً علامه در پاسخ به این سؤال چنین در نظر گرفته است که القای این شبهه از سوی کسانی که به امامت و ضروریات آن معتقدند نیست، بلکه از طرف یکی از مخالفان [[اهل سنت]] مطرح شده است که به [[امامت]] امام اعتقاد ندارد و به شرایط معروف آن از جمله عصمت و علم و غیره پایبند نیست. بنابراین اگر بخواهیم او را به پذیرفتن علم امام و نیز تصدیق روایاتی که بیانگر آگاهی امام از کشته شدن خویش است و هیچ‌کس آن‌ها را انکار نکرده است  واداریم، ناگزیر باید سؤال را به یکی از صورت‌هایی که علامه ذکر کرده است پاسخ دهیم، یعنی یا اینکه خبردار بودن امام را محدود بدانیم و بگوییم امام تنها از اصل قتل و شخص قاتل خبر داشته است نه از زمان دقیق آن، یا اینکه امام از یک مکان معین خبر نداشته است. بنابراین دو فرض، علم امام یا اقدام ایشان به قتل "یعنی رفتن به مسجد" منافاتی ندارد، زیرا از زمان و مکان دقیق قتل باخبر نبوده است تا وظیفه داشته باشد از آنها اجتناب کند، پس این اشکال که امام خود را به هلاکت افکنده است وارد نیست. اما پاسخ سوم علامه حتی برای سؤال کننده‌ای که به امامت معتقد باشد نیز مناسب است. آن جواب این است که امام وظیفه و تکلیف خاصی دارد و باید تعبدًا به آن عمل کند همانند رزمنده‌ای که وظیفه دارد بجنگد هر چند به شهادت برسد، بنابراین امام مانند رزمندهای که به شهادت می‌رسد، مورد نکوهش قرار نمی‌گیرد و درباره او گفته نمی‌شود که خود را به هلاکت انداخت، زیرا عمل او از روی اطاعت است و حرام و گناه نیست»<ref>[[آگاهی امامان از غیب  (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص ۱۰۳.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۳۸: خط ۲۳۸:
::::::۵. [[شیخ طبرسی]] در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: "برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند [[امامان]]{{ع}} [[علم غیب]] می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت [[علم غیب]] دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از [[علی]]{{ع}} و دیگر [[امامان]]{{عم}} نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به آنان انتقال یافته، و [[پیامبر]]{{صل}} هم از خداوند متعال آموخته است". "ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت [[علم غیب]] بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه [[امامیه]] از این عقیده مبراست".
::::::۵. [[شیخ طبرسی]] در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: "برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند [[امامان]]{{ع}} [[علم غیب]] می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت [[علم غیب]] دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از [[علی]]{{ع}} و دیگر [[امامان]]{{عم}} نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به آنان انتقال یافته، و [[پیامبر]]{{صل}} هم از خداوند متعال آموخته است". "ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت [[علم غیب]] بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه [[امامیه]] از این عقیده مبراست".
::::::۶. [[ابن شهر آشوب]]: «[[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که [[علم غیب]] داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»<ref>[http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,14286 دانشنامه موضوعی قرآن]</ref>.
::::::۶. [[ابن شهر آشوب]]: «[[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که [[علم غیب]] داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»<ref>[http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,14286 دانشنامه موضوعی قرآن]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۵۴: خط ۲۵۴:
:::::#[[امام]]، آگاهی و علم خویش ر، از [[امام]] پیشین دریافت می‌کند و به مرور زمان، علم وی کمال می‌یابد. مطلب اخیر، از مباحث پر دامنه [[علم امام]] است که سرچشمه آگاهی‌های [[امام]]، چیست؟ آیا گونه‌ای [[الهام]] ربّانی، او را یاری می‌رساند؟ یا آن که فقط از طریق پیشوای پیشین، دروازه‌های دانش بر او گشوده می‌شود؟
:::::#[[امام]]، آگاهی و علم خویش ر، از [[امام]] پیشین دریافت می‌کند و به مرور زمان، علم وی کمال می‌یابد. مطلب اخیر، از مباحث پر دامنه [[علم امام]] است که سرچشمه آگاهی‌های [[امام]]، چیست؟ آیا گونه‌ای [[الهام]] ربّانی، او را یاری می‌رساند؟ یا آن که فقط از طریق پیشوای پیشین، دروازه‌های دانش بر او گشوده می‌شود؟
::::::[[ابوالفتح محمد بن علی کراجکی]] از شاگردان متأخّر [[شیخ مفید]] است و ایشان همانند [[شیخ طوسی]]، از [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]] بهره برده است و مقامات والای علمی را دریافته است. وی، در کتاب ارجمند کنز الفوائد، اشارتی به بحث [[علم امام]] دارد: لازم و ضروری است که این باور پدید آید که [[امامان]]، در نهایت کمال دانش و عصمت هستند... و این که خداوند سبحان، معجزات خویش را به دست آنان آشکار ساخت و بسیاری از امور پنهان و رخدادهای آینده را، به آنان تعلیم داد. تمامی آنه، حکمت و مصلحتی داشت که خداوند آگاه است. امّا آنان، به تمامی اسرار درونی و نیز امور پنهان، به گونه ای مستمر و پیوسته، آگاه نیستند همچنین آنان به تمامی دانش الهی، وقوف و احاطه ندارند، بلکه معجزاتی که به دست آنان آشکار شد، فعل خداوندی بود و آنان این کرامت را یافتند نه آن که کار خود آنان باشد»<ref>[[علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی (مقاله)|علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی]]، [[حوزه (نشریه)|دوفصلنامه حوزه]]، ش۵۴.</ref>.
::::::[[ابوالفتح محمد بن علی کراجکی]] از شاگردان متأخّر [[شیخ مفید]] است و ایشان همانند [[شیخ طوسی]]، از [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]] بهره برده است و مقامات والای علمی را دریافته است. وی، در کتاب ارجمند کنز الفوائد، اشارتی به بحث [[علم امام]] دارد: لازم و ضروری است که این باور پدید آید که [[امامان]]، در نهایت کمال دانش و عصمت هستند... و این که خداوند سبحان، معجزات خویش را به دست آنان آشکار ساخت و بسیاری از امور پنهان و رخدادهای آینده را، به آنان تعلیم داد. تمامی آنه، حکمت و مصلحتی داشت که خداوند آگاه است. امّا آنان، به تمامی اسرار درونی و نیز امور پنهان، به گونه ای مستمر و پیوسته، آگاه نیستند همچنین آنان به تمامی دانش الهی، وقوف و احاطه ندارند، بلکه معجزاتی که به دست آنان آشکار شد، فعل خداوندی بود و آنان این کرامت را یافتند نه آن که کار خود آنان باشد»<ref>[[علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی (مقاله)|علم امام در دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی]]، [[حوزه (نشریه)|دوفصلنامه حوزه]]، ش۵۴.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۴. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۴. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
خط ۲۹۹: خط ۲۹۹:
::::::بدون شک، [[علم غیب]] ذاتی و استقلالی در انحصار خداست: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ }} <ref> غیب، تنها از آن خداوند است؛ سوره یونس، آیه: ۲۰.</ref>، و هیچ کسی نمی‌تواند [[علم غیب]] ذاتی را برای غیر خدا ادعا کند وگرنه در دام شرک گرفتار خواهد شد. با این حال، این انحصار هیچ منافاتی با این ندارد که برخی از بندگان شایسته، توسط خداوند برای اعطای مقام آگاهی از غیب، گزینش شود. به همین دلیل، [[امامیه]] اعتقاد دارند که [[پیامبران]] و [[امامان]]، از [[علم غیب]] تعلیمی و افاضی برخوردارند و آنان از کسانی است که خداوند آنها را برگزیده و از غیب آگاه‌شان کرده است. [[سلمان فارسی]] در خطبه که به فضایل [[امام علی]]{{ع}} اشاره دارد، می‌گوید: همانا حضرت از زمان مرگ‌ها و حوادث ناگوار و نیز از زبان‌های مختلف آگاه است. [[هشام بن حکم]]، درباره [[امام صادق]]{{ع}} می‌گوید: حضرتش از اخبار آسمان و زمین و تمام امور آگاه است. [[شیخ مفید]]، می‌گوید: [[امامان]]{{عم}} از اسرار درونی برخی افراد و نیز برخی وقایع آینده، اطلاع داشتند، اما این اطلاع و آگاهی شرط [[امامت]] نیست.  [[ابن جریر طبری]]، در تفسیر این آیه: {{متن قرآن|فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ }} <ref> برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.</ref> می‌گوید: مقصود از حجت بالغ و کامل، [[پیامبران]] و [[امامان]] هستند که خدای متعال آنها را حجت بر فرشتگان و همه انسان‌ها و جنیان قرار داده است و مقتضای حجت کامل بودن این است که آنان از ویژگی‌های چون عصمت و آگاهی از تمام رویدادهای گذشته و آینده تا روز قیامت، برخوردار باشند. آیت‌الله [[مکارم شیرازی]] می‌نویسد: در بحث [[علم غیب]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} گفته‏‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از [[علم غیب]] و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است.
::::::بدون شک، [[علم غیب]] ذاتی و استقلالی در انحصار خداست: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ }} <ref> غیب، تنها از آن خداوند است؛ سوره یونس، آیه: ۲۰.</ref>، و هیچ کسی نمی‌تواند [[علم غیب]] ذاتی را برای غیر خدا ادعا کند وگرنه در دام شرک گرفتار خواهد شد. با این حال، این انحصار هیچ منافاتی با این ندارد که برخی از بندگان شایسته، توسط خداوند برای اعطای مقام آگاهی از غیب، گزینش شود. به همین دلیل، [[امامیه]] اعتقاد دارند که [[پیامبران]] و [[امامان]]، از [[علم غیب]] تعلیمی و افاضی برخوردارند و آنان از کسانی است که خداوند آنها را برگزیده و از غیب آگاه‌شان کرده است. [[سلمان فارسی]] در خطبه که به فضایل [[امام علی]]{{ع}} اشاره دارد، می‌گوید: همانا حضرت از زمان مرگ‌ها و حوادث ناگوار و نیز از زبان‌های مختلف آگاه است. [[هشام بن حکم]]، درباره [[امام صادق]]{{ع}} می‌گوید: حضرتش از اخبار آسمان و زمین و تمام امور آگاه است. [[شیخ مفید]]، می‌گوید: [[امامان]]{{عم}} از اسرار درونی برخی افراد و نیز برخی وقایع آینده، اطلاع داشتند، اما این اطلاع و آگاهی شرط [[امامت]] نیست.  [[ابن جریر طبری]]، در تفسیر این آیه: {{متن قرآن|فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ }} <ref> برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.</ref> می‌گوید: مقصود از حجت بالغ و کامل، [[پیامبران]] و [[امامان]] هستند که خدای متعال آنها را حجت بر فرشتگان و همه انسان‌ها و جنیان قرار داده است و مقتضای حجت کامل بودن این است که آنان از ویژگی‌های چون عصمت و آگاهی از تمام رویدادهای گذشته و آینده تا روز قیامت، برخوردار باشند. آیت‌الله [[مکارم شیرازی]] می‌نویسد: در بحث [[علم غیب]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} گفته‏‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از [[علم غیب]] و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است.
::::::از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد [[امامیه]]، [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۶۵.</ref>»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۱۳.</ref>.
::::::از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد [[امامیه]]، [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۶۵.</ref>»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۱۳.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۵. آقای جهانبخش؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۵. آقای جهانبخش؛
خط ۳۰۷: خط ۳۰۷:
::::::«'''نظر شیخ مفید:''' سخن مهم شیخ مفید در "المسائل العکبریّة" که علّامه مجلسی نیز در مرآة العقول<ref>ر.ک: مرآة العقول، ج ۳ ص ۱۲۵. این گفتار مفید را مجلسیِ ثانی در بحار الأنوار (ج ۴۲ ص ۲۵۷) نیز نقل کرده است.</ref> آن را نقل می کند، البتّه با این که امامان{{عم}} پاره‌ای از امور غیبی، و نه جمیع این امور را از رهگذر اعلام و آگاهی بخشیِ خداوند متعال بدانند، منافاتی ندارد، مفید خود در أوائل المقالات، تصریح کرده و گفته است: {{عربی|"إِنَّ الأَئِمَّةَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ{{صل}} قَدْ کَانُوا یَعْرِفُونَ ضَمَائِرَ بَعْضِ الْعِبَادِ وَ یَعْرِفُونَ مَا یَکُونُ قَبْلَ کَوْنِهِ"}}؛<ref>امامان آل محمّد{{صل}} ، گاه ضمائر برخی از بندگان را می دانستند، و گاه از آنچه رُخ می‌داد، پیش از رُخ دادنش باخبر بودند.</ref> و البته همو، بی‌درنگ می افزاید: {{عربی|"وَ لَیْسَ ذلِکَ بِواجِبٍ فِی صِفاتِهِمْ، وَ لا شَرْطا فی إِمامَتِهِمْ، وَ إِنَّما أکْرَمَهُمُ اللّهُ تَعَالی بِهِ وَ أعْلَمَهُمْ إیَّاهُ لِلُطْفٍ فِی طاعَتِهِمْ وَ التَّمَسُّکِ بِإمامَتِهِمْ. وَ لَیْس ذلِکَ بِواجِبٍ عَقْلاً، وَ لکِنَّهُ وَجَبَ لَهُمْ مِن جِهَةِ السَّمَاعِ"}}؛<ref>«این، نه از صفات لازم برای ایشان بود، نه شرط امامتشان؛ بلکه تنها خدای تعالی از برای آن که لطفی [از برای خلایق]، باشد در اطاعت ایشان و تمسّک به امامتشان، ایشان را بدین موهبت، گرامی داشته و از این نهانی ها آگاهانیده است». (أوائل المقالات، تحقیق: إبراهیم الأنصاری، ص ۶۷؛ همان، تحقیق: مهدی محقق، ص ۲۱ (با ضبطِ «للُطف» به جایِ «للّطف»)؛ همان، تحقیق شیخ الإسلام زنجانی و واعظِ چرندابی، ص ۷۷.</ref> این مطلب (آگاهی امامان از برخی امور نهانی)، واجبِ عقلی نیست (یا: عقل، آن را لازم نمی‌شمُرَد)، لکن از طریق نقل، در حقّ ایشان ثابت گردیده است. تأکید شیخ مفید بر آن بود که دانستنِ رُخدادها و حوادث، و شناختن یکایک امور و موارد عینی، شرط امامت نیست و ما بدین نکته که امام به جمیع چنین چیزهایی علم دارد، قائل نیستیم. علمی که لازمه امامت است و قدر متیقّن علم امام نیز هست، علم به دین است، یا به تعبیر شیخ مفید، علم به احکام امور و رُخدادها.
::::::«'''نظر شیخ مفید:''' سخن مهم شیخ مفید در "المسائل العکبریّة" که علّامه مجلسی نیز در مرآة العقول<ref>ر.ک: مرآة العقول، ج ۳ ص ۱۲۵. این گفتار مفید را مجلسیِ ثانی در بحار الأنوار (ج ۴۲ ص ۲۵۷) نیز نقل کرده است.</ref> آن را نقل می کند، البتّه با این که امامان{{عم}} پاره‌ای از امور غیبی، و نه جمیع این امور را از رهگذر اعلام و آگاهی بخشیِ خداوند متعال بدانند، منافاتی ندارد، مفید خود در أوائل المقالات، تصریح کرده و گفته است: {{عربی|"إِنَّ الأَئِمَّةَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ{{صل}} قَدْ کَانُوا یَعْرِفُونَ ضَمَائِرَ بَعْضِ الْعِبَادِ وَ یَعْرِفُونَ مَا یَکُونُ قَبْلَ کَوْنِهِ"}}؛<ref>امامان آل محمّد{{صل}} ، گاه ضمائر برخی از بندگان را می دانستند، و گاه از آنچه رُخ می‌داد، پیش از رُخ دادنش باخبر بودند.</ref> و البته همو، بی‌درنگ می افزاید: {{عربی|"وَ لَیْسَ ذلِکَ بِواجِبٍ فِی صِفاتِهِمْ، وَ لا شَرْطا فی إِمامَتِهِمْ، وَ إِنَّما أکْرَمَهُمُ اللّهُ تَعَالی بِهِ وَ أعْلَمَهُمْ إیَّاهُ لِلُطْفٍ فِی طاعَتِهِمْ وَ التَّمَسُّکِ بِإمامَتِهِمْ. وَ لَیْس ذلِکَ بِواجِبٍ عَقْلاً، وَ لکِنَّهُ وَجَبَ لَهُمْ مِن جِهَةِ السَّمَاعِ"}}؛<ref>«این، نه از صفات لازم برای ایشان بود، نه شرط امامتشان؛ بلکه تنها خدای تعالی از برای آن که لطفی [از برای خلایق]، باشد در اطاعت ایشان و تمسّک به امامتشان، ایشان را بدین موهبت، گرامی داشته و از این نهانی ها آگاهانیده است». (أوائل المقالات، تحقیق: إبراهیم الأنصاری، ص ۶۷؛ همان، تحقیق: مهدی محقق، ص ۲۱ (با ضبطِ «للُطف» به جایِ «للّطف»)؛ همان، تحقیق شیخ الإسلام زنجانی و واعظِ چرندابی، ص ۷۷.</ref> این مطلب (آگاهی امامان از برخی امور نهانی)، واجبِ عقلی نیست (یا: عقل، آن را لازم نمی‌شمُرَد)، لکن از طریق نقل، در حقّ ایشان ثابت گردیده است. تأکید شیخ مفید بر آن بود که دانستنِ رُخدادها و حوادث، و شناختن یکایک امور و موارد عینی، شرط امامت نیست و ما بدین نکته که امام به جمیع چنین چیزهایی علم دارد، قائل نیستیم. علمی که لازمه امامت است و قدر متیقّن علم امام نیز هست، علم به دین است، یا به تعبیر شیخ مفید، علم به احکام امور و رُخدادها.
::::::'''نظر ابن شهر آشوب:''' ابن شهرآشوب، در کتاب کِرامند متشابه القرآن و مختلفه می‌گوید: پیامبر و امام، واجب است که علوم دین و شریعت را بدانند، و واجب نیست غیب و آنچه را بوده است و خواهد بود، بدانند؛ زیرا این، بدان جا می انجامد که در همه دانسته‌های قدیمِ متعال (خداوند متعال که "قدیم" است) با او هَنْباز باشد، حال آن که دانسته‌های قدیم (خداوند)، نامتناهی است... . و رواست که غائبات و کائنات گذشته یا آینده را به واسطه اِعلام و اخبار خدای تعالی به پیامبر و امام بدانند، البتّه پاره‌ای از آنها را.<ref>النّبیّ و الإِمام یَجِبُ أَنْ یَعْلَما عُلُومِ الدّینِ وَ الشَّریعَةِ، و لاَ یَجِبُ أَن یَعْلَما الغَیْبَ وَ ما کانَ وَ ما یَکُونُ، لأنَّ ذلِکَ یُؤَدِّی إِلی أنَّهُمَا مُشارِکانِ لِلْقَدِیمِ تَعالی فی جَمِیعِ مَعْلُوماتِهِ وَ مَعْلُوماتُهُ لاَ تَتَناهی...؛ وَ یَجُوزُ أَن یَعْلَما الْغَائِباتِ وَ الکائِناتِ الْماضِیاتِ أَو الْمُسْتَقْبَلاتِ بِإعْلامِ اللّهِ تَعالی لَهُما شَیْئا مِنْها؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱ ص ۲۱۱.</ref> ابن شهرآشوب، در این باره، کُشته شدن امیر مؤمنان علی{{ع}} را، نمونه وار، یاد کرده و گوشزد نموده است که بنا بر روایات، آن حضرت از کشته شدن خویش، آگاه بوده است و همچنین، قاتل خود را می‌شناخته است؛ ولی به عقیده ابن شهرآشوب ، ممکن نیست که امام، از وقت دقیق<ref>ابن شهرآشوب ، تعبیر "علی التّعیین" را به کار برده که در متشابه القرآن چاپی، به نادرست، "علی التعییر" آمده است.</ref> کشته شدن خود، آگاه بوده باشد.<ref>سنج: تراثنا، ش ۳۷، ص ۷۲ (رساله «علم الأئمّة{{عم}} بالغیب...»)</ref> ما را در این جا با درستی یا نادرستی مثالی که ابن شهرآشوب آورده است، کاری نیست؛ زیرا ای بسا بر خلاف رأی ابن شهرآشوب، آگاهی امام از وقت دقیق کشته شدن نیز روا باشد و از دیدگاه کلامی به بن بست نینجامد. نکته، تأکید و تصریح چنین بزرگانی است به مفهومی روشن که از "کتاب" و "سنّت" و "واقعِ تاریخ" مستفاد می‌گردد، و آن، عدم احاطه علمی امام است به غیب»<ref>[[علم امامان در اصول الکافی (مقاله)|علم امامان در اصول الکافی]]، چاپ شده در [[مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی ج۴ (کتاب)|مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی]]، ص۴۳۸.</ref>.
::::::'''نظر ابن شهر آشوب:''' ابن شهرآشوب، در کتاب کِرامند متشابه القرآن و مختلفه می‌گوید: پیامبر و امام، واجب است که علوم دین و شریعت را بدانند، و واجب نیست غیب و آنچه را بوده است و خواهد بود، بدانند؛ زیرا این، بدان جا می انجامد که در همه دانسته‌های قدیمِ متعال (خداوند متعال که "قدیم" است) با او هَنْباز باشد، حال آن که دانسته‌های قدیم (خداوند)، نامتناهی است... . و رواست که غائبات و کائنات گذشته یا آینده را به واسطه اِعلام و اخبار خدای تعالی به پیامبر و امام بدانند، البتّه پاره‌ای از آنها را.<ref>النّبیّ و الإِمام یَجِبُ أَنْ یَعْلَما عُلُومِ الدّینِ وَ الشَّریعَةِ، و لاَ یَجِبُ أَن یَعْلَما الغَیْبَ وَ ما کانَ وَ ما یَکُونُ، لأنَّ ذلِکَ یُؤَدِّی إِلی أنَّهُمَا مُشارِکانِ لِلْقَدِیمِ تَعالی فی جَمِیعِ مَعْلُوماتِهِ وَ مَعْلُوماتُهُ لاَ تَتَناهی...؛ وَ یَجُوزُ أَن یَعْلَما الْغَائِباتِ وَ الکائِناتِ الْماضِیاتِ أَو الْمُسْتَقْبَلاتِ بِإعْلامِ اللّهِ تَعالی لَهُما شَیْئا مِنْها؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱ ص ۲۱۱.</ref> ابن شهرآشوب، در این باره، کُشته شدن امیر مؤمنان علی{{ع}} را، نمونه وار، یاد کرده و گوشزد نموده است که بنا بر روایات، آن حضرت از کشته شدن خویش، آگاه بوده است و همچنین، قاتل خود را می‌شناخته است؛ ولی به عقیده ابن شهرآشوب ، ممکن نیست که امام، از وقت دقیق<ref>ابن شهرآشوب ، تعبیر "علی التّعیین" را به کار برده که در متشابه القرآن چاپی، به نادرست، "علی التعییر" آمده است.</ref> کشته شدن خود، آگاه بوده باشد.<ref>سنج: تراثنا، ش ۳۷، ص ۷۲ (رساله «علم الأئمّة{{عم}} بالغیب...»)</ref> ما را در این جا با درستی یا نادرستی مثالی که ابن شهرآشوب آورده است، کاری نیست؛ زیرا ای بسا بر خلاف رأی ابن شهرآشوب، آگاهی امام از وقت دقیق کشته شدن نیز روا باشد و از دیدگاه کلامی به بن بست نینجامد. نکته، تأکید و تصریح چنین بزرگانی است به مفهومی روشن که از "کتاب" و "سنّت" و "واقعِ تاریخ" مستفاد می‌گردد، و آن، عدم احاطه علمی امام است به غیب»<ref>[[علم امامان در اصول الکافی (مقاله)|علم امامان در اصول الکافی]]، چاپ شده در [[مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی ج۴ (کتاب)|مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی]]، ص۴۳۸.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۳۳۲: خط ۳۳۲:
::::::علم [[امامان]]{{عم}} نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها می‌دانند<ref>تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۳.</ref>. به تعبیر دیگر، [[علم غیب]] به طور ذاتی و استقلالی اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد و [[ائمه]]{{عم}} هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعی دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّی پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است. {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)|إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ]]}}<ref>دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref>. پاسخ این است که، عدم آگاهى از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را براى نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیت‌ها و پرهیز از گناه خواهد داشت <ref>تفسیر نمونه، ج ۷، ۴۳.</ref><ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=121961 وبگاه پرسمان]</ref>.
::::::علم [[امامان]]{{عم}} نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها می‌دانند<ref>تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۳.</ref>. به تعبیر دیگر، [[علم غیب]] به طور ذاتی و استقلالی اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد و [[ائمه]]{{عم}} هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعی دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّی پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است. {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)|إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ]]}}<ref>دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref>. پاسخ این است که، عدم آگاهى از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را براى نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیت‌ها و پرهیز از گناه خواهد داشت <ref>تفسیر نمونه، ج ۷، ۴۳.</ref><ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=121961 وبگاه پرسمان]</ref>.
::::::پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل می‌شد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می‌شده است. مثلا [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} منافقین را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمی‌کردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می‌کردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی‌نمودند»<ref>[http://www.maaref.porsemani.ir/content/%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA وبگاه پرسمان]</ref>.
::::::پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل می‌شد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می‌شده است. مثلا [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} منافقین را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمی‌کردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می‌کردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی‌نمودند»<ref>[http://www.maaref.porsemani.ir/content/%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA وبگاه پرسمان]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


== پرسش‌های مصداقی ==
== پرسش‌های مصداقی ==
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش