پرش به محتوا

آیا برای رجعت نمونه‌ای در تاریخ یافت می‌شود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} {{پاسخ پرسش +}} {{پاسخ پرسش ))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۴۶: خط ۴۶:
:::::: {{متن قرآن|ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۵۶.</ref>؛ "آن‌گاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید". این [[آیه]] در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان [[قوم]] [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[حضرت موسی]]{{ع}} آنها را از میان [[قوم]] خود برگزید و با خود به‌طور سینا برد تا بر جریان مکالمه‌اش با [[خدا]] و گرفتن [[الواح]] از جانب [[خدا]] [[شاهد]] باشند، و در نتیجه [[بنی اسرائیل]] صدور [[الواح]] را از جانب [[خدا]] [[تکذیب]] نکنند. چون به "طور" رسیدند و مکالمه [[حضرت موسی]] را با [[خدا]] مشاهده کردند، گفتند: "ای [[موسی]]! ما به تو [[ایمان]] نمی‌آوریم مگر این‌که [[خداوند]] را آشکارا به ما بنمایانی"، هرچه [[حضرت موسی]] آنها را از این خواسته جاهلانه منع کرد، ان‌ها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام [[صاعقه]] آمد و همه آنها را نابود کرد. [[حضرت موسی]]{{ع}} عرضه داشت بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی [[قوم]] بروم‌؟ آنها مرا به [[قتل]] متّهم خواهند کرد. [[خداوند]] بر او منّت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه [[حضرت موسی]] به سوی خانه و کاشانه خود بازگشتند. در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست و صریح [[قرآن]] است که آنها در اثر [[صاعقه]] [[جان]] سپردند و به درخواست [[حضرت موسی]]{{ع}} از نو زنده شدند که معنای "[[رجعت]]" چیزی جز زنده شدن پس از [[مرگ]] نیست. در این [[آیه]]، [[قرآن کریم]] تعبیر "[[مرگ]]" را به کار برده تا تصوّر نشود که آنها مثلا به [[خواب]] رفته بودند و یا غشّ‌ کرده بودند، بلکه صریحا می‌فرماید: "شما را پس از مرگتان برانگیختیم".  
:::::: {{متن قرآن|ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۵۶.</ref>؛ "آن‌گاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید". این [[آیه]] در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان [[قوم]] [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[حضرت موسی]]{{ع}} آنها را از میان [[قوم]] خود برگزید و با خود به‌طور سینا برد تا بر جریان مکالمه‌اش با [[خدا]] و گرفتن [[الواح]] از جانب [[خدا]] [[شاهد]] باشند، و در نتیجه [[بنی اسرائیل]] صدور [[الواح]] را از جانب [[خدا]] [[تکذیب]] نکنند. چون به "طور" رسیدند و مکالمه [[حضرت موسی]] را با [[خدا]] مشاهده کردند، گفتند: "ای [[موسی]]! ما به تو [[ایمان]] نمی‌آوریم مگر این‌که [[خداوند]] را آشکارا به ما بنمایانی"، هرچه [[حضرت موسی]] آنها را از این خواسته جاهلانه منع کرد، ان‌ها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام [[صاعقه]] آمد و همه آنها را نابود کرد. [[حضرت موسی]]{{ع}} عرضه داشت بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی [[قوم]] بروم‌؟ آنها مرا به [[قتل]] متّهم خواهند کرد. [[خداوند]] بر او منّت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه [[حضرت موسی]] به سوی خانه و کاشانه خود بازگشتند. در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست و صریح [[قرآن]] است که آنها در اثر [[صاعقه]] [[جان]] سپردند و به درخواست [[حضرت موسی]]{{ع}} از نو زنده شدند که معنای "[[رجعت]]" چیزی جز زنده شدن پس از [[مرگ]] نیست. در این [[آیه]]، [[قرآن کریم]] تعبیر "[[مرگ]]" را به کار برده تا تصوّر نشود که آنها مثلا به [[خواب]] رفته بودند و یا غشّ‌ کرده بودند، بلکه صریحا می‌فرماید: "شما را پس از مرگتان برانگیختیم".  
::::::[[عبدالله بن ابی بکر یشکری]] به [[خدمت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} عرض کرد: گروهی از [[اصحاب]] شما [[خیال]] می‌کنند که پس از [[مرگ]] یک بار دیگر زنده شده به این [[جهان]] بازمی‌گردند. [[امیر مؤمنان]] به استناد آیاتی از [[قرآن کریم]]، در مورد [[رجعت]] [[استدلال]] نمودند و در پایان فرمودند: این هفتاد نفر برگزیدگان [[حضرت موسی]] پس از [[مرگ]] زنده شدند و به خانه‌های خود بازگشتند، ان‌گاه مدّتی [[زندگی]] کردند، غذا خوردند، [[ازدواج]] کردند، [[صاحب]] [[اولاد]] شدند و پس از فرا رسیدن اجلشان از [[دنیا]] رفتند<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۷۳ و ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۱ و تفسیر صافی، ج ۴، ص ۷۷.</ref>.
::::::[[عبدالله بن ابی بکر یشکری]] به [[خدمت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} عرض کرد: گروهی از [[اصحاب]] شما [[خیال]] می‌کنند که پس از [[مرگ]] یک بار دیگر زنده شده به این [[جهان]] بازمی‌گردند. [[امیر مؤمنان]] به استناد آیاتی از [[قرآن کریم]]، در مورد [[رجعت]] [[استدلال]] نمودند و در پایان فرمودند: این هفتاد نفر برگزیدگان [[حضرت موسی]] پس از [[مرگ]] زنده شدند و به خانه‌های خود بازگشتند، ان‌گاه مدّتی [[زندگی]] کردند، غذا خوردند، [[ازدواج]] کردند، [[صاحب]] [[اولاد]] شدند و پس از فرا رسیدن اجلشان از [[دنیا]] رفتند<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۷۳ و ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۱ و تفسیر صافی، ج ۴، ص ۷۷.</ref>.
::::::[[آیه شریفه]] به خوبی [[امکان رجعت]] را اثبات می‌کند، به خصوص که [[امیر مؤمنان]] در [[حدیث]] فوق با این [[آیه]] به [[امکان رجعت]] [[استدلال]] نموده است<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۱۹.</ref>.
 
:::::: {{متن قرآن|وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>سوره بقره، ۷۲، ۷۳.</ref>؛ "به یاد آورید هنگامی را که فردی را به [[قتل]] رساندید. سپس درباره [[قاتل]] او به [[نزاع]] پرداختید و [[خداوند]] آن‌چه را که مخفی می‌کردید آشکار می‌سازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و [[قاتل]] خود را معرفی کند) [[خداوند]] این‌گونه مردگان را زنده می‌کند و [[آیات]] خود را به شما نشان می‌دهد، شاید [[عقل]] خود را به کار ببرید".
[[آیه شریفه]] به خوبی [[امکان رجعت]] را اثبات می‌کند، به خصوص که [[امیر مؤمنان]] در [[حدیث]] فوق با این [[آیه]] به [[امکان رجعت]] [[استدلال]] نموده است<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۱۹.</ref>.
::::::این [[آیات]] در پیرامون حادثه قبلی است که در [[بنی اسرائیل]] روی داد و به امر [[خدا]] گاوی [[ذبح]] گردید و قسمتی از [[بدن]] گاو به مقتول زده شد و مقتول زنده شد و [[قاتل]] خود را معرّفی کرد. داستان از این قرار است: در میان [[بنی اسرائیل]] پیرمردی بود که ثروتی سرشار و نعمتی بی‌شمار و پسری یگانه داشت که پس از [[مرگ]] [[پدر]] همه آن [[ثروت]] به او منتقل می‌شد، ولی عموزاده‌گانش که تهی‌دست بودند بر او [[حسد]] کردند و او را به [[قتل]] رسانیدند و جسدش را در محله قومی دیگر انداختند و تهمت [[قتل]] را به آنها بستند و به [[خونخواهی]] برخاستند. [[اختلاف]] شدیدی پدید آمد و کار [[پیکار]] به محضر [[حضرت موسی]] {{ع}} کشیده شد تا در میان آنها [[داوری]] کند.  
 
{{متن قرآن|وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>سوره بقره، ۷۲، ۷۳.</ref>؛ "به یاد آورید هنگامی را که فردی را به [[قتل]] رساندید. سپس درباره [[قاتل]] او به [[نزاع]] پرداختید و [[خداوند]] آن‌چه را که مخفی می‌کردید آشکار می‌سازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و [[قاتل]] خود را معرفی کند) [[خداوند]] این‌گونه مردگان را زنده می‌کند و [[آیات]] خود را به شما نشان می‌دهد، شاید [[عقل]] خود را به کار ببرید".
 
این [[آیات]] در پیرامون حادثه قبلی است که در [[بنی اسرائیل]] روی داد و به امر [[خدا]] گاوی [[ذبح]] گردید و قسمتی از [[بدن]] گاو به مقتول زده شد و مقتول زنده شد و [[قاتل]] خود را معرّفی کرد. داستان از این قرار است: در میان [[بنی اسرائیل]] پیرمردی بود که ثروتی سرشار و نعمتی بی‌شمار و پسری یگانه داشت که پس از [[مرگ]] [[پدر]] همه آن [[ثروت]] به او منتقل می‌شد، ولی عموزاده‌گانش که تهی‌دست بودند بر او [[حسد]] کردند و او را به [[قتل]] رسانیدند و جسدش را در محله قومی دیگر انداختند و تهمت [[قتل]] را به آنها بستند و به [[خونخواهی]] برخاستند. [[اختلاف]] شدیدی پدید آمد و کار [[پیکار]] به محضر [[حضرت موسی]] {{ع}} کشیده شد تا در میان آنها [[داوری]] کند.  
::::::[[حضرت موسی]] {{ع}} به [[وحی]] [[خدا]] فرمود تا ماده گاوی [[ذبح]] کنند و زبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد و [[قاتل]] خود را معرّفی کند.  
::::::[[حضرت موسی]] {{ع}} به [[وحی]] [[خدا]] فرمود تا ماده گاوی [[ذبح]] کنند و زبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد و [[قاتل]] خود را معرّفی کند.  
::::::هر گاو ماده‌ای را که [[ذبح]] می‌کردند [[کفایت]] می‌کرد، ولی با پرسش‌های بیجا کار خود را دشوار ساختند و در هربار نشانه‌هائی گفته شد که آن نشانه فقط‍‌ با یک گاو تطبیق نمود که از آن [[کودکی]] [[یتیم]] بود. به ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند و سر بریدند و قسمتی از [[بدن]] گاو را به [[بدن]] مقتول زدند، او با [[قدرت الهی]] زنده شد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! مرا پسرعمویم به [[قتل]] رسانیده است، نه آنها که به [[قتل]] متّهم شده‌اند. [[حضرت موسی]] {{ع}} امر فرمود پسرعمویش را قصاص کردند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۱۲؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۸۷-۸۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۴-۱۳۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>. از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} [[روایت]] شده که شخص مقتول ٦٠ سال داشت. هنگامی که به [[اذن]] [[خدا]] زنده شد، [[خدای تبارک و تعالی]] ٧٠ سال دیگر به او [[عمر]] داد و ١٣٠ سال [[عمر]] کرد و تا پایان [[عمر]] از نشاط‍‌ و تندرستی و [[سلامتی]] حواسّ‌ برخوردار بود<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۱۰.</ref>. در این [[آیه]] تصریح شده که آن مقتول پس از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق [[اخبار]]، ٧٠ سال دیگر [[زندگی]] کرد و "[[رجعت]]" چیزی جز این نیست. این [[آیه]] [[دلیل]] روشنی بر [[امکان رجعت]] و امکان [[آفرینش]] مجدّد [[انسان]] در [[رجعت]] و [[قیامت]] است.
::::::هر گاو ماده‌ای را که [[ذبح]] می‌کردند [[کفایت]] می‌کرد، ولی با پرسش‌های بیجا کار خود را دشوار ساختند و در هربار نشانه‌هائی گفته شد که آن نشانه فقط‍‌ با یک گاو تطبیق نمود که از آن [[کودکی]] [[یتیم]] بود. به ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند و سر بریدند و قسمتی از [[بدن]] گاو را به [[بدن]] مقتول زدند، او با [[قدرت الهی]] زنده شد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! مرا پسرعمویم به [[قتل]] رسانیده است، نه آنها که به [[قتل]] متّهم شده‌اند. [[حضرت موسی]] {{ع}} امر فرمود پسرعمویش را قصاص کردند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۱۲؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۸۷-۸۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۴-۱۳۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>. از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} [[روایت]] شده که شخص مقتول ٦٠ سال داشت. هنگامی که به [[اذن]] [[خدا]] زنده شد، [[خدای تبارک و تعالی]] ٧٠ سال دیگر به او [[عمر]] داد و ١٣٠ سال [[عمر]] کرد و تا پایان [[عمر]] از نشاط‍‌ و تندرستی و [[سلامتی]] حواسّ‌ برخوردار بود<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۱۰.</ref>. در این [[آیه]] تصریح شده که آن مقتول پس از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق [[اخبار]]، ٧٠ سال دیگر [[زندگی]] کرد و "[[رجعت]]" چیزی جز این نیست. این [[آیه]] [[دلیل]] روشنی بر [[امکان رجعت]] و امکان [[آفرینش]] مجدّد [[انسان]] در [[رجعت]] و [[قیامت]] است.
:::::: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانه‌های خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بی‌گمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمی‌کنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>.
 
::::::[[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقف‌های واژگون و استخوان‌های پوسیده و بدن‌های از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیل‌های انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده می‌شوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد می‌آیند و به صورت پیشین برمی‌گردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آن‌جا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به جست و جوی الاغ و زنبیل‌ها و کوزه [[آب]] پرداخت. فرشته‌ای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر! چه مدّت در این‌جا درنگ کرده‌ای‌؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز. [[فرشته]] گفت: بلکه تو صد سال در این‌جا درنگ کرده‌ای. در این صد سال طعام و نوشابه‌ات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه استخوان‌هایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که [[خداوند]] چگونه آن را زنده می‌سازد.
{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانه‌های خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بی‌گمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمی‌کنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>.
::::::عزیر تماشا می‌کرد و می‌دید که استخوان‌های الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ‍‌ خواند. ان‌گاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ‍‌ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانه‌اش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>.  
 
[[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقف‌های واژگون و استخوان‌های پوسیده و بدن‌های از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیل‌های انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده می‌شوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد می‌آیند و به صورت پیشین برمی‌گردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آن‌جا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به جست و جوی الاغ و زنبیل‌ها و کوزه [[آب]] پرداخت. فرشته‌ای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر! چه مدّت در این‌جا درنگ کرده‌ای‌؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز. [[فرشته]] گفت: بلکه تو صد سال در این‌جا درنگ کرده‌ای. در این صد سال طعام و نوشابه‌ات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه استخوان‌هایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که [[خداوند]] چگونه آن را زنده می‌سازد.
 
عزیر تماشا می‌کرد و می‌دید که استخوان‌های الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ‍‌ خواند. ان‌گاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ‍‌ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانه‌اش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>.  
::::::داستان عزیر یکی از روشن‌ترین ادلّه [[رجعت]] است که [[معصومین]] {{عم}} به آن [[استدلال]] نموده‌اند و [[دانشمندان]] [[شیعه]] در طول چهارده قرن در [[کتاب‌های تفسیری]] و [[عقیدتی]] به آن استناد نموده‌اند که از آن جمله است [[شیخ طوسی]] در تبیان، [[شیخ مفید]] در اجوبه مسائل عکبریه، [[شیخ صدوق]] در [[اعتقادات]]، [[شیخ طبرسی]] در [[احتجاج]] و [[شیخ]] حرّ عاملی در ایقاظ‍‌ و...<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۸-۱۳۱ و الایقاظ، ص ۷۹.</ref>.
::::::داستان عزیر یکی از روشن‌ترین ادلّه [[رجعت]] است که [[معصومین]] {{عم}} به آن [[استدلال]] نموده‌اند و [[دانشمندان]] [[شیعه]] در طول چهارده قرن در [[کتاب‌های تفسیری]] و [[عقیدتی]] به آن استناد نموده‌اند که از آن جمله است [[شیخ طوسی]] در تبیان، [[شیخ مفید]] در اجوبه مسائل عکبریه، [[شیخ صدوق]] در [[اعتقادات]]، [[شیخ طبرسی]] در [[احتجاج]] و [[شیخ]] حرّ عاملی در ایقاظ‍‌ و...<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۸-۱۳۱ و الایقاظ، ص ۷۹.</ref>.
::::::نظیر این داستان در مورد "[[ارمیا]]" یکی از [[پیامبران]] [[بنی اسرائیل]] نیز [[نقل]] شده که داستانش بسیار شیرین و مفصّل است که برای اختصار از [[نقل]] آن صرف‌نظر می‌کنیم. علاقمندان به منابع یاد شده در پاورقی مراجعه فرمایند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۶-۲۴۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۴-۲۶۹؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۴۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۸-۲۷۵ و بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۶۰.</ref>.
 
::::::[[روایات]] وارده از [[معصومین]] {{عم}} در مورد "ارمیا" و "عزیر" به قدری فراوان است که برای خواننده [[اطمینان]] می‌آورد که این داستان دو بار اتّفاق افتاده، یک بار برای "ارمیا" و یک بار دیگر برای "عزیر". از این رهگذر مرحوم [[فیض کاشانی]] نیز پس از [[نقل]] [[روایات]] وارده می‌فرماید: این [[احادیث]] را می‌توانیم چنین جمع کنیم که این داستان دو بار روی داده است، یک بار برای "ارمیا" هنگامی که کشته‌های "بخت‌نصّر" را دید و در مورد زنده شدن آنها در [[اندیشه]] فرورفت و یک بار دیگر برای "عزیر" هنگامی که جنازه‌های اصحابش را روی هم انباشته دید و در مورد [[برانگیخته شدن]] آنها به [[فکر]] فرو رفت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹.</ref>. داستان مردی که صد سال مرد و سپس به [[زندگی]] بازگشت، (عزیر، ارمیا و یا هردو) برای اثبات [[امکان رجعت]] به قدری روشن و صریح است که به هیچ توضیحی نیاز ندارند<ref>رجعت، محمد خادمی شیرازی، ص ۱۱۲.</ref>.
نظیر این داستان در مورد "[[ارمیا]]" یکی از [[پیامبران]] [[بنی اسرائیل]] نیز [[نقل]] شده که داستانش بسیار شیرین و مفصّل است که برای اختصار از [[نقل]] آن صرف‌نظر می‌کنیم. علاقمندان به منابع یاد شده در پاورقی مراجعه فرمایند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۶-۲۴۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۴-۲۶۹؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۴۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۸-۲۷۵ و بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۶۰.</ref>.
::::::مواردی از [[رجعت]] در [[عهد]] [[امامان]] [[معصوم]] {{عم}} اتّفاق افتاده که هفتاد مورد آن را محدّث بزرگوار مرحوم [[شیخ]] حرّ عاملی گرد آورده است<ref>الایقاظ، ص ۱۸۸-۲۳۱.</ref>. [[فضل بن شاذان]] از [[اصحاب]] [[امام رضا]] {{ع}} بیش از ده مورد از موارد [[رجعت]] در [[امّت]] [[اسلامی]] را از طریق [[اهل سنت]] در کتاب "ایضاح" خود [[نقل]] کرده است<ref>الایضاح، ص ۱۸۹-۱۹۶.</ref>.  
 
[[روایات]] وارده از [[معصومین]] {{عم}} در مورد "ارمیا" و "عزیر" به قدری فراوان است که برای خواننده [[اطمینان]] می‌آورد که این داستان دو بار اتّفاق افتاده، یک بار برای "ارمیا" و یک بار دیگر برای "عزیر". از این رهگذر مرحوم [[فیض کاشانی]] نیز پس از [[نقل]] [[روایات]] وارده می‌فرماید: این [[احادیث]] را می‌توانیم چنین جمع کنیم که این داستان دو بار روی داده است، یک بار برای "ارمیا" هنگامی که کشته‌های "بخت‌نصّر" را دید و در مورد زنده شدن آنها در [[اندیشه]] فرورفت و یک بار دیگر برای "عزیر" هنگامی که جنازه‌های اصحابش را روی هم انباشته دید و در مورد [[برانگیخته شدن]] آنها به [[فکر]] فرو رفت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹.</ref>. داستان مردی که صد سال مرد و سپس به [[زندگی]] بازگشت، (عزیر، ارمیا و یا هردو) برای اثبات [[امکان رجعت]] به قدری روشن و صریح است که به هیچ توضیحی نیاز ندارند<ref>رجعت، محمد خادمی شیرازی، ص ۱۱۲.</ref>.
 
مواردی از [[رجعت]] در [[عهد]] [[امامان]] [[معصوم]] {{عم}} اتّفاق افتاده که هفتاد مورد آن را محدّث بزرگوار مرحوم [[شیخ]] حرّ عاملی گرد آورده است<ref>الایقاظ، ص ۱۸۸-۲۳۱.</ref>. [[فضل بن شاذان]] از [[اصحاب]] [[امام رضا]] {{ع}} بیش از ده مورد از موارد [[رجعت]] در [[امّت]] [[اسلامی]] را از طریق [[اهل سنت]] در کتاب "ایضاح" خود [[نقل]] کرده است<ref>الایضاح، ص ۱۸۹-۱۹۶.</ref>.  
::::::ده‌ها [[روایت]] از طریق [[شیعه]] [[سنی]] به ما رسیده است که هرچه در [[اقوام]] گذشته روی داده بدون کم و زیاد در این [[امّت]] نیز روی خواهد داد. [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌فرماید: "آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع شده، موبه‌مو در این [[امّت]] نیز واقع خواهد شد"<ref>الایقاظ، ص ۴۱ و ۹۹؛ بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۵۹ و ۱۲۹ و ۴۰.</ref>.
::::::ده‌ها [[روایت]] از طریق [[شیعه]] [[سنی]] به ما رسیده است که هرچه در [[اقوام]] گذشته روی داده بدون کم و زیاد در این [[امّت]] نیز روی خواهد داد. [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌فرماید: "آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع شده، موبه‌مو در این [[امّت]] نیز واقع خواهد شد"<ref>الایقاظ، ص ۴۱ و ۹۹؛ بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۵۹ و ۱۲۹ و ۴۰.</ref>.
::::::از آن‌چه آوردیم، نتیجه می‌گیریم:
 
از آن‌چه آوردیم، نتیجه می‌گیریم:
:::::#[[رجعت]] در امّت‌های پیشین واقع شده است.
:::::#[[رجعت]] در امّت‌های پیشین واقع شده است.
:::::#آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع شود، در [[امّت]] [[اسلامی]] نیز واقع خواهد شد.
:::::#آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع شود، در [[امّت]] [[اسلامی]] نیز واقع خواهد شد.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش