رویکردهای غرب درباره وحی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
رویکردهای غرب درباره وحی چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۲:۴۵
، ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==)) |
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
:::::#'''تجلی روح به واسطه [[شخصیت]] [[باطنی]]'''. در قرن نوزدهم، پارهای از [[دانشمندان]]، پس از تحقیقات فراوان [[تجربی]] درباره روح و روان [[آدمی]]، به این نتیجه رسیدند که [[انسان]] علاوه بر شخصیت عادی خود، شخصیتی باطنی دارد که [[مدیریت]] تمام [[اعمال]] غیر ارادی [[بدن]] را بر عهده داشته، [[انسانیت]] انسان نیز وابسته به آن است. آنان بر این [[باور]] بودند که همین شخصیت ثانوی، انسان را از پس حجابهای جسمانی و مادی، به اندیشههای [[زیبا]] و [[الهامات]] [[پاک]] [[راهنمایی]] کرده، در بنبستها و دشواریها، او را [[دستگیری]] میکند. این، همان چیزی است که در [[ضمیر]] [[انبیا]]، اموری را ظاهر میکند که ایشان، آن را [[وحی الهی]] تلقی میکنند<ref>دائرة المعارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. [[هدف]] غربیها از این [[تفسیر]] و تحلیل وحی، حل مشکل تناقض [[نصوص]] [[کتاب مقدس]] با [[علوم]] جدید، و مسأله [[تحریف]] متون [[مقدس]] بود. به [[گمان]] آنها، تمامی [[معارف]] [[کتب مقدس]]، حاصل بروز و [[ظهور]] شخصیت باطنی [[پیامبر]] است که شکی در صحت و [[درستی]] آن نیست. امّا گاهی معارف بلند باطنی که از شخصیت ثانوی نشأت میگیرند، با معارف [[نادرست]] شخصیت معمولی و عادی انبیا آمیخته شده، باعث خلط معارف بلند [[وحیانی]] با مطالب معمولی و عرفی میشود<ref>دائرة المعارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۷۲۰.</ref>. در این تفسیر، وحی امری ماوراءالطبیعی نخواهد بود و آنچه که پیامبر به عنوان راهنماییهای [[الهی]] میپندارد، چیزی جز تجلی حالات و خصوصیات [[روانی]] او نیست. | :::::#'''تجلی روح به واسطه [[شخصیت]] [[باطنی]]'''. در قرن نوزدهم، پارهای از [[دانشمندان]]، پس از تحقیقات فراوان [[تجربی]] درباره روح و روان [[آدمی]]، به این نتیجه رسیدند که [[انسان]] علاوه بر شخصیت عادی خود، شخصیتی باطنی دارد که [[مدیریت]] تمام [[اعمال]] غیر ارادی [[بدن]] را بر عهده داشته، [[انسانیت]] انسان نیز وابسته به آن است. آنان بر این [[باور]] بودند که همین شخصیت ثانوی، انسان را از پس حجابهای جسمانی و مادی، به اندیشههای [[زیبا]] و [[الهامات]] [[پاک]] [[راهنمایی]] کرده، در بنبستها و دشواریها، او را [[دستگیری]] میکند. این، همان چیزی است که در [[ضمیر]] [[انبیا]]، اموری را ظاهر میکند که ایشان، آن را [[وحی الهی]] تلقی میکنند<ref>دائرة المعارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. [[هدف]] غربیها از این [[تفسیر]] و تحلیل وحی، حل مشکل تناقض [[نصوص]] [[کتاب مقدس]] با [[علوم]] جدید، و مسأله [[تحریف]] متون [[مقدس]] بود. به [[گمان]] آنها، تمامی [[معارف]] [[کتب مقدس]]، حاصل بروز و [[ظهور]] شخصیت باطنی [[پیامبر]] است که شکی در صحت و [[درستی]] آن نیست. امّا گاهی معارف بلند باطنی که از شخصیت ثانوی نشأت میگیرند، با معارف [[نادرست]] شخصیت معمولی و عادی انبیا آمیخته شده، باعث خلط معارف بلند [[وحیانی]] با مطالب معمولی و عرفی میشود<ref>دائرة المعارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۷۲۰.</ref>. در این تفسیر، وحی امری ماوراءالطبیعی نخواهد بود و آنچه که پیامبر به عنوان راهنماییهای [[الهی]] میپندارد، چیزی جز تجلی حالات و خصوصیات [[روانی]] او نیست. | ||
:::::#'''وسیله انتقال [[معارف الهی]]'''. [[تفسیر]] رایج بین همه متدینان - اعم از [[مسلمانان]] و [[اهل کتاب]] - در همه زمانها، این بوده است که [[وحی]] وسیلهای است برای [[ارتباط]] [[پیامبر]] با عالمی فوق [[طبیعت]] و واسطهای است برای انتقال [[معارف دینی]]. دنیای [[مسیحیت]] تا پیش از رنسانس، وحی را "انتقال برخی حقایق از جانب [[خداوند]] به موجودات [[عاقل]] از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است"<ref>جان هیک، فلسفه دین، ص۱۱۹.</ref> میدانست. | :::::#'''وسیله انتقال [[معارف الهی]]'''. [[تفسیر]] رایج بین همه متدینان - اعم از [[مسلمانان]] و [[اهل کتاب]] - در همه زمانها، این بوده است که [[وحی]] وسیلهای است برای [[ارتباط]] [[پیامبر]] با عالمی فوق [[طبیعت]] و واسطهای است برای انتقال [[معارف دینی]]. دنیای [[مسیحیت]] تا پیش از رنسانس، وحی را "انتقال برخی حقایق از جانب [[خداوند]] به موجودات [[عاقل]] از طریق وسائطی که ورای جریان معمول طبیعت است"<ref>جان هیک، فلسفه دین، ص۱۱۹.</ref> میدانست. | ||
برداشت اولیه از چنین [[تفسیری]] آن است که هم الفاظ و هم معانی از جانب خداوند است و پیامبر، تنها واسطه [[ابلاغ پیام]] است؛ چنانکه خود [[دانشمندان]] [[مسیحی]] به این مطلب تصریح نمودهاند<ref>ر.ک: تحلیل وحی، ص۱۱۷ به بعد.</ref>. اساساً تا پیش از لوتر، تلقی مسیحیت از وحی این بود که "[[کتاب مقدس]] از نظر محتوا و لفظ، وحی مستقیم خداوند است"<ref>کیان، ش۲۵، ص۱۶.</ref>. | |||
امّا تحولات پس از رنسانس در [[مغرب زمین]] باعث شد، وحی، [[تجربه دینی]] پیامبر، و محتاج به تعبیر قلمداد گردد؛ تا از قافله تجربه عقب نمانده [[قوانین]] [[علوم تجربی]] به پدیده وحی نیز تعمیم داده شود و هم تعارضات [[علوم]] جدید با دادههای کتاب مقدس، به خطاها و محدودیتهای مربوط به "تعبیر" پیامبر توجیه گردد. | |||
برخی از دانشمندان مسیحی، این ویژگی را امتیازی برای وحی مسیحی تلقی کرده، میگویند: بر خلاف [[اسلام]]، در مسیحیت، شخص یک نقش ویژهای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعه اسفنج نیست که صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون اینکه در آن تأثیری بگذارد. بلکه [[پیامبران]] تجربیاتی را که به [[الهام]] دریافت میکنند، با لغات استعاری و رمزی بیان مینمایند<ref>معجم اللاهرت الکتابی، مقدمه، ص۱۵؛ ر.ک: تحلیل وحی، ص۱۷۳-۱۷۴.</ref>»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۳۷-۱۳۹.</ref>. | |||
==پاسخهای دیگر== | ==پاسخهای دیگر== |