پرش به محتوا

چه کراماتی از مسجد جمکران دیده شده است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-: :::::: +: )
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-: :::::: +: ))
خط ۱۸: خط ۱۸:
[[پرونده:1368299.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[علی رضا رجالی تهرانی]]]]
[[پرونده:1368299.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[علی رضا رجالی تهرانی]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی رضا رجالی تهرانی]]'''، در کتاب ''«[[یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی رضا رجالی تهرانی]]'''، در کتاب ''«[[یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (کتاب)|یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[مسجد]] [[مقدّس]] [[جمکران]] که براساس معجزاتی تأسیس شده است، سالیان دراز است که [[معجزات]] و [[کرامات]] بسیاری از آن [[مسجد]] مشاهده می‌‏‏شود، و باعث [[حیرت]] می‌‏‏گردد، از جمله آنها کراماتی است که توجّه شما را بدانها جلب می‌‏‏نمایم:
 
«[[مسجد]] [[مقدّس]] [[جمکران]] که براساس معجزاتی تأسیس شده است، سالیان دراز است که [[معجزات]] و [[کرامات]] بسیاری از آن [[مسجد]] مشاهده می‌‏‏شود، و باعث [[حیرت]] می‌‏‏گردد، از جمله آنها کراماتی است که توجّه شما را بدانها جلب می‌‏‏نمایم:
*'''کسی که با [[امام زمان]] {{ع}} به [[جمکران]] می‌‏‏رفت؟''' سابقا راه [[قم]] به [[مسجد جمکران]] از طرف [[مرقد]] [[حضرت]] [[علی بن جعفر]] {{ع}} بود. در خارج [[شهر]]، آسیابی بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، و جای نسبتا باصفایی‏ بود، آنجا میعادگاه [[امام مهدی|حضرت بقیة اللّه]] {{ع}} بود، صبح [[پنجشنبه]] هر هفته جمعی از [[دوستان]] مرحوم حاج ملا آقاجان در آنجا جمع می‌‏‏شدند تا به اتّفاق به [[مسجد جمکران]] بروند. یک روز صبح [[پنجشنبه]]، اوّل کسی که به میعادگاه می‌‏‏رسید، مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین آقای میرزا [[تقی]] تبریزی زرگری است. می‌‏بیند که توجّه و حال خوبی دارد، با خود می‌‏‏گوید اگر بمانم تا [[رفقا]] برسند، شاید نتوانم حال توجّهم را حفظ کنم، و لذا تنها به طرف [[مسجد]] حرکت می‌‏‏کند و آنقدر توجّه و حالش خوب بوده که جمعی از طلّاب، که از [[زیارت]] [[مسجد جمکران]] به [[قم]] برمی‌‏‏گشتند، با او برخورد می‌‏‏کنند ولی او متوجّه نمی‌‏‏شود. رفقای ایشان که بعد سر آسیاب می‌‏آیند، [[گمان]] می‌‏‏کنند آقای میرزا [[تقی]] نیامده است. از طلّابی که از [[مسجد جمکران]] مراجعت می‌‏‏کنند می‌‏پرسند شما آقای میرزا [[تقی]] را ندیدید؟
*'''کسی که با [[امام زمان]] {{ع}} به [[جمکران]] می‌‏‏رفت؟''' سابقا راه [[قم]] به [[مسجد جمکران]] از طرف [[مرقد]] [[حضرت]] [[علی بن جعفر]] {{ع}} بود. در خارج [[شهر]]، آسیابی بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، و جای نسبتا باصفایی‏ بود، آنجا میعادگاه [[امام مهدی|حضرت بقیة اللّه]] {{ع}} بود، صبح [[پنجشنبه]] هر هفته جمعی از [[دوستان]] مرحوم حاج ملا آقاجان در آنجا جمع می‌‏‏شدند تا به اتّفاق به [[مسجد جمکران]] بروند. یک روز صبح [[پنجشنبه]]، اوّل کسی که به میعادگاه می‌‏‏رسید، مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین آقای میرزا [[تقی]] تبریزی زرگری است. می‌‏بیند که توجّه و حال خوبی دارد، با خود می‌‏‏گوید اگر بمانم تا [[رفقا]] برسند، شاید نتوانم حال توجّهم را حفظ کنم، و لذا تنها به طرف [[مسجد]] حرکت می‌‏‏کند و آنقدر توجّه و حالش خوب بوده که جمعی از طلّاب، که از [[زیارت]] [[مسجد جمکران]] به [[قم]] برمی‌‏‏گشتند، با او برخورد می‌‏‏کنند ولی او متوجّه نمی‌‏‏شود. رفقای ایشان که بعد سر آسیاب می‌‏آیند، [[گمان]] می‌‏‏کنند آقای میرزا [[تقی]] نیامده است. از طلّابی که از [[مسجد جمکران]] مراجعت می‌‏‏کنند می‌‏پرسند شما آقای میرزا [[تقی]] را ندیدید؟
::::::می‌‏‏گویند: چرا، او با یک [[سید]] [[بزرگواری]] به طرف [[مسجد جمکران]] می‌‏‏رفت و آنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند. رفقای ایشان به طرف [[مسجد جمکران]] می‌‏روند. وقتی وارد [[مسجد]] می‌‏‏شوند می‌‏بینند او در مقابل [[محراب]] افتاده و بی‌هوش است. او را به هوش می‌‏‏آورند و از او سؤال می‌‏‏کنند چرا بی‌هوش افتاده بودی؟ آن سیدی که همراهت بود، چه شد؟ می‌‏گوید: وقتی به آسیاب رسیدم، دیدم حال خوشی دارم، تنها با [[حضرت]] [[بقیة اللّه]]  صحبت می‌‏‏کردم، با آن [[حضرت]] [[مناجات]] می‌‏‏نمودم، تا رسیدم به مقابل [[محراب]]، ناگهان صدایی از طرف [[محراب]] بلند شد و پاسخ مرا داد، من طاقت نیاوردم و از هوش رفتم. معلوم شد که تمام راه را در [[خدمت]] [[امام مهدی|حضرت بقیة اللّه]] {{ع}} بود، ولی کسی که صدای آن [[حضرت]] را می‌‏‏شنود از هوش می‌‏‏رود چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت‏ را ببیند، لذا مردمی که آقا را نمی‌‏‏شناختند، [[حضرت]] را در راه می‌‏دیدند. ولی خود او تنها از [[لذت]] [[مناجات]] با [[حضرت]] حجة بن الحسن {{عم}} برخوردار بود.
::::::می‌‏‏گویند: چرا، او با یک [[سید]] [[بزرگواری]] به طرف [[مسجد جمکران]] می‌‏‏رفت و آنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند. رفقای ایشان به طرف [[مسجد جمکران]] می‌‏روند. وقتی وارد [[مسجد]] می‌‏‏شوند می‌‏بینند او در مقابل [[محراب]] افتاده و بی‌هوش است. او را به هوش می‌‏‏آورند و از او سؤال می‌‏‏کنند چرا بی‌هوش افتاده بودی؟ آن سیدی که همراهت بود، چه شد؟ می‌‏گوید: وقتی به آسیاب رسیدم، دیدم حال خوشی دارم، تنها با [[حضرت]] [[بقیة اللّه]]  صحبت می‌‏‏کردم، با آن [[حضرت]] [[مناجات]] می‌‏‏نمودم، تا رسیدم به مقابل [[محراب]]، ناگهان صدایی از طرف [[محراب]] بلند شد و پاسخ مرا داد، من طاقت نیاوردم و از هوش رفتم. معلوم شد که تمام راه را در [[خدمت]] [[امام مهدی|حضرت بقیة اللّه]] {{ع}} بود، ولی کسی که صدای آن [[حضرت]] را می‌‏‏شنود از هوش می‌‏‏رود چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت‏ را ببیند، لذا مردمی که آقا را نمی‌‏‏شناختند، [[حضرت]] را در راه می‌‏دیدند. ولی خود او تنها از [[لذت]] [[مناجات]] با [[حضرت]] حجة بن الحسن {{عم}} برخوردار بود.
خط ۳۲: خط ۳۳:
| پاسخ‌دهنده = پژوهشگران مؤسسه آینده روشن
| پاسخ‌دهنده = پژوهشگران مؤسسه آینده روشن
| پاسخ = '''[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]'''، در کتاب ''«[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
| پاسخ = '''[[پژوهشگران مؤسسه آینده روشن]]'''، در کتاب ''«[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
::::::«[[کرامات]] زیادی دیده شده است؛ مثلاً [[حضرت]] [[آیت اللّه]] [[فاضل]] فرمودند: در دوران طلبگی، خیلی به [[مسجد جمکران]] می‌رفتم. شاید بیشتر از پانصد مرتبه باشد و [[کرامات]] زیادی در این [[مسجد]] [[مقدس]] دیده و شنیده‌ام.
 
«[[کرامات]] زیادی دیده شده است؛ مثلاً [[حضرت]] [[آیت اللّه]] [[فاضل]] فرمودند: در دوران طلبگی، خیلی به [[مسجد جمکران]] می‌رفتم. شاید بیشتر از پانصد مرتبه باشد و [[کرامات]] زیادی در این [[مسجد]] [[مقدس]] دیده و شنیده‌ام.


شخصی در اثر عمل جراحی لال شده بود و دکترها جوابش کرده بودند. آقای [[علوی]] فرمود: [[چهل]] شب چهارشنبه به [[مسجد جمکران]] برو. اگر شفایی هست در آن‌جاست. او نیز تصمیم جدی می‌گیرد تا برای [[چهل]] هفته با هواپیما از [[مشهد]] [[مقدس]] به [[تهران]] رفته و شب چهارشنبه به [[مسجد جمکران]] بیاید. در هفته سی و هشتم در حال [[سجده]]، یک وقت می‌فهمد که همه‌جا [[نورانی]] شده است و آقایی وارد شد و [[مردم]] به دنبالش می‌گویند [[حضرت حجت]] {{ع}} است. خیلی ناراحت می‌شود که نمی‌تواند [[سلام]] کند، لذا کنار رفته، [[ولی‌عصر]] {{ع}} نزدیک او می‌آید و می‌فرماید: [[سلام]] کن! اشاره به زبان می‌کند که من لال هستم وگرنه بی‌ادب نیستم. [[حضرت]] بار دوم می‌فرماید: [[سلام]] کن! بلافاصله زبانش باز می‌شود و [[سلام]] می‌کند و به [[برکات]] [[مسجد جمکران]]، [[حضرت]] او را شفا می‌دهد<ref>عباس عزیزی، نماز و عبادت امام زمان، ص ۶۴- ۶۳</ref>»<ref>[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۱۳۷.</ref>.
شخصی در اثر عمل جراحی لال شده بود و دکترها جوابش کرده بودند. آقای [[علوی]] فرمود: [[چهل]] شب چهارشنبه به [[مسجد جمکران]] برو. اگر شفایی هست در آن‌جاست. او نیز تصمیم جدی می‌گیرد تا برای [[چهل]] هفته با هواپیما از [[مشهد]] [[مقدس]] به [[تهران]] رفته و شب چهارشنبه به [[مسجد جمکران]] بیاید. در هفته سی و هشتم در حال [[سجده]]، یک وقت می‌فهمد که همه‌جا [[نورانی]] شده است و آقایی وارد شد و [[مردم]] به دنبالش می‌گویند [[حضرت حجت]] {{ع}} است. خیلی ناراحت می‌شود که نمی‌تواند [[سلام]] کند، لذا کنار رفته، [[ولی‌عصر]] {{ع}} نزدیک او می‌آید و می‌فرماید: [[سلام]] کن! اشاره به زبان می‌کند که من لال هستم وگرنه بی‌ادب نیستم. [[حضرت]] بار دوم می‌فرماید: [[سلام]] کن! بلافاصله زبانش باز می‌شود و [[سلام]] می‌کند و به [[برکات]] [[مسجد جمکران]]، [[حضرت]] او را شفا می‌دهد<ref>عباس عزیزی، نماز و عبادت امام زمان، ص ۶۴- ۶۳</ref>»<ref>[[مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها (کتاب)|مهدویت پرسش‌ها و پاسخ‌ها]]، ص ۱۳۷.</ref>.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش