|
|
خط ۱۴: |
خط ۱۴: |
| بعد از [[جنگ نهروان]] و کشته شدن بسیاری از [[خوارج]] به دست امیرالمؤمنین {{ع}}، [[ابن ملجم]] که از بازماندگان آنها بود به این نتیجه رسید که [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[قتل]] برساند و به فرموده [[پیامبر اسلام]] در زمره اشقی الاولین و الآخرین قرار بگیرد. | | بعد از [[جنگ نهروان]] و کشته شدن بسیاری از [[خوارج]] به دست امیرالمؤمنین {{ع}}، [[ابن ملجم]] که از بازماندگان آنها بود به این نتیجه رسید که [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[قتل]] برساند و به فرموده [[پیامبر اسلام]] در زمره اشقی الاولین و الآخرین قرار بگیرد. |
|
| |
|
| [[دلیل]] این [[تصمیم]] نابخردانه و طرح [[قتل]] [[امام المتقین]]{{ع}} توسط او بین مؤرخان [[اختلاف]] است و در این باره چند قول است: | | [[دلیل]] این [[تصمیم]] نابخردانه و طرح [[قتل]] [[امام المتقین]]{{ع}} توسط او بین مؤرخان [[اختلاف]] است، اما مهمترین دلیلی که بیان شده این است که که ابن ملجم در [[جنگ نهروان]] با [[خوارج]] بود و نُه نفر در [[جنگ نهروان]] از [[خوارج]] سالم ماندند و کشته نشدند، یکی از آنها [[ابن ملجم]] بود؛ او به [[مکه]] فرار کرد و طرح [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را با دو نفر دیگر از [[خوارج]] پیریزی کرد<ref>در بعضی از کتابهای معتبر تاریخ آمده که پس از واقعه نهروان که شکست سختی به خوارج وارد شد و همه کشته شدند جز نُه نفر، از جمله آن نُه نفر ابن ملجم مرادی بود، او به همراه برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در سال چهل هجری در مکه با هم جمع شدند و سوگند یاد کردند برای خونخواهی کشتگان نهروان و نجات مسلمانان سه نفر را بکشند: یکی، علی{{ع}} و دیگری، معاویه و سومی، عمرو عاص. آری، آنقدر علی{{ع}} مظلوم است که در نقشه این توطئهگران آن حضرت، در ردیف معاویه و عمروعاص به عنوان عوامل بدبختی مسلمانان آورده میشود! این سه نفر در کعبه قسم یاد کردند که در شب نوزده رمضان چهل هجری عبدالرحمان بن ملجم در کوفه علی{{ع}} را بکشد و برک بن عبدالله در شام معاویه و عمرو بن بکر در مصر، عمرو عاص را، این سه نفر حرکت کردند و برک به شام رفت ولی موفق به کشتن معاویه نشد و پای او را مجروح کرد و عمرو بن بکر به مصر رفت و شب نوزده رمضان عمرو عاص بیمار بود و مسجد نیامد و رئیس شرطه شهر به جای او آمد و او کشته شد و تنها ابن ملجم موفق شد توطئهای که ریخته بود لباس عمل بپوشاند و شب نوزده رمضان چهل هجری علی{{ع}} را در محراب عبادت به تحریک قطام دختر زیبای شهر و کمک اشعث بن قیس و... به ضربت شمشیر زهرآلود به شهادت رسانید و لعنت ابدی برای خود خرید.</ref>. |
| #'''قول اوّل:''' این است که [[ابن ملجم]] در [[جنگ نهروان]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} جنگید و پس از [[فتح]] و [[پیروزی]] به [[کوفه]] آمد و عرضه داشت: [[یا علی]]، آیا به من اجازه میدهید به [[مصر]] [[سفر]] کنم و خبر [[فتح]] و [[پیروزی]] شما بر [[خوارج]] را به [[اهل مصر]] بدهم؟ حضرت فرمود: "برای چه میخواهی این خبر را به [[مصر]] برسانی؟" گفت: برای [[ثواب]] و [[پاداش]] از [[خداوند]] و [[خوشحالی]] علاقهمندان و [[ناراحتی]] [[دشمنان]] شما. حضرت به او اجازه داد ولی وقتی در [[شهر کوفه]] آماده میشد که به [[مصر]] برود و خبر [[فتح]] و [[پیروزی]] بر [[خوارج]] را به [[مردم]] آنجا اعلام کند، در محله [[بنی تمیم]] با قطام، زنی که بسیار [[زیبا]] و از باقیمانده [[خوارج]] بود برخورد کرد و از همان جا که قرار شد مهر او را کشتن [[امام]]{{ع}} قرار دهد! [[سرنوشت]] [[فکری]] [[ابن ملجم]] عوض شد و به [[عشق]] چهره زیبای قطام حاضر شد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به [[قتل]] برساند<ref>منهاج البراعة، خوئی، ج۵، ص۱۳۰.</ref>.
| |
| #'''قول دوم:''' از سخنِ بعضی مؤرخان و [[صاحب نظران]] استفاده میشود که [[ابن ملجم]] در پایان [[جنگ صفین]] در زمره [[مخالفان]] حضرت درآمد و به [[خوارج]] ملحق شد، اما در [[جنگ نهروان]] حضور نداشت ولی درصدد [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برآمد<ref>ر.ک: درسهایی از نهج البلاغه، ج۳، ص۹۷.</ref>.
| |
| #'''قول سوم:''' که به نظر میرسد از دو قول قبل معتبرتر باشد این است که او در [[جنگ نهروان]] با [[خوارج]] بود و نُه نفر در [[جنگ نهروان]] از [[خوارج]] سالم ماندند و کشته نشدند، یکی از آنها [[ابن ملجم]] بود؛ او به [[مکه]] فرار کرد و طرح [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را با دو نفر دیگر از [[خوارج]] پیریزی کرد<ref>در بعضی از کتابهای معتبر تاریخ آمده که پس از واقعه نهروان که شکست سختی به خوارج وارد شد و همه کشته شدند جز نُه نفر، از جمله آن نُه نفر ابن ملجم مرادی بود، او به همراه برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در سال چهل هجری در مکه با هم جمع شدند و سوگند یاد کردند برای خونخواهی کشتگان نهروان و نجات مسلمانان سه نفر را بکشند: یکی، علی{{ع}} و دیگری، معاویه و سومی، عمرو عاص. آری، آنقدر علی{{ع}} مظلوم است که در نقشه این توطئهگران آن حضرت، در ردیف معاویه و عمروعاص به عنوان عوامل بدبختی مسلمانان آورده میشود! این سه نفر در کعبه قسم یاد کردند که در شب نوزده رمضان چهل هجری عبدالرحمان بن ملجم در کوفه علی{{ع}} را بکشد و برک بن عبدالله در شام معاویه و عمرو بن بکر در مصر، عمرو عاص را، این سه نفر حرکت کردند و برک به شام رفت ولی موفق به کشتن معاویه نشد و پای او را مجروح کرد و عمرو بن بکر به مصر رفت و شب نوزده رمضان عمرو عاص بیمار بود و مسجد نیامد و رئیس شرطه شهر به جای او آمد و او کشته شد و تنها ابن ملجم موفق شد توطئهای که ریخته بود لباس عمل بپوشاند و شب نوزده رمضان چهل هجری علی{{ع}} را در محراب عبادت به تحریک قطام دختر زیبای شهر و کمک اشعث بن قیس و... به ضربت شمشیر زهرآلود به شهادت رسانید و لعنت ابدی برای خود خرید.</ref>.
| |
|
| |
|
| هر کدام از این سه قول باشد، [[ابن ملجم]] [[شب]] نوزده [[ماه مبارک رمضان]] فرق [[مبارک]] [[مولای متقیان]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را در حال [[نماز صبح]] در [[مسجد کوفه]] با [[شمشیر]] زهر آلود شکافت و [[حضرت علی]]{{ع}} در [[شب]] ۲۱ همان سال [[روح]] بلندش به [[ملکوت]] اعلا پیوست و همانطوری که [[منادی حق]] در بین [[زمین]] و [[آسمان]] ندا داد: {{متن حدیث|تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى... قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى، قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ...}}<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۲؛ ج۴، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۴۰-۸۴۲.</ref> | | هر کدام از این سه قول باشد، [[ابن ملجم]] [[شب]] نوزده [[ماه مبارک رمضان]] فرق [[مبارک]] [[مولای متقیان]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را در حال [[نماز صبح]] در [[مسجد کوفه]] با [[شمشیر]] زهر آلود شکافت و [[حضرت علی]]{{ع}} در [[شب]] ۲۱ همان سال [[روح]] بلندش به [[ملکوت]] اعلا پیوست و همانطوری که [[منادی حق]] در بین [[زمین]] و [[آسمان]] ندا داد: {{متن حدیث|تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى... قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى، قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ...}}<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۲؛ ج۴، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۴۰-۸۴۲.</ref> |
خط ۲۹: |
خط ۲۶: |
|
| |
|
| [[امام علی]]{{ع}} چون [[ابن ملجم]] بر او ضربت زد فرمود: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، [[رستگار]] شدم!<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- لَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ-: فُزتُ ورَب الکعبَةِ}} (خصائص الأئمة{{عم}}، ص ۶۳).</ref> | | [[امام علی]]{{ع}} چون [[ابن ملجم]] بر او ضربت زد فرمود: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، [[رستگار]] شدم!<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- لَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ-: فُزتُ ورَب الکعبَةِ}} (خصائص الأئمة{{عم}}، ص ۶۳).</ref> |
|
| |
| === پاسخ به یک شبهه ===
| |
| چرا [[امام]]{{ع}}، خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ بر پایه متون [[تاریخی]] و [[حدیثی]] بیتردید، [[امام علی]]{{ع}} از [[شهادت]] خود خبر داشت، [[تاریخ]] آن را میدانست و [[قاتل]] خود را نیز میشناخت و حتی برخی از [[خواص]] آن حضرت نیز از این جریان مطلع بودند<ref>ر.ک: الإرشاد، ج ۱، ص ۳۲۲.</ref>. از اینرو، این [[پرسش]] قابل طرح است که: چرا [[امام]]{{ع}} خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ آیا او [[مکلف]] نبود که از [[قتل]] خود [[پیشگیری]] کند، تا [[امت اسلامی]] از [[برکات]] وجود او بیشتر بهره ببرند؟ و آیا رفتن [[امام]]{{ع}} به [[مسجد]] در شبی که میداند [[ترور]] خواهد شد، افکندن نفس در [[مهلکه]] نیست؟ این [[پرسش]] درباره سایر [[امامان]] از [[اهل بیت]]{{عم}} نیز وجود دارد که: اگر آنان از چگونگی [[شهادت]] خود خبر داشتند، چرا از آن [[پیشگیری]] نمیکردند؟
| |
|
| |
| ==== [[مبادی علم امام]] ====
| |
| پیش از آنکه به پاسخ پرسشهای مذکور بپردازیم، لازم است به سؤال دیگری جواب دهیم که اصولًا [[ائمه]]{{عم}} از کجا میدانستند چگونه [[شهید]] میشوند؟ پاسخ به صورت خلاصه این است که مبادی دانشهای متنوع و گسترده [[اهل بیت]]{{عم}} عبارت است از: [[آموزش]] [[پیامبر اسلام]] (که از طریق [[امام علی]]{{ع}} به همه آنان منتقل شده است)، کتب [[انبیای الهی]]، [[کتاب امام علی]]{{ع}}، [[مصحف فاطمه]]{{س}}، کتاب جَفْر، [[کتاب جامعه]] و [[الهام]].
| |
|
| |
| چرا [[امام]]{{ع}}، خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ برای توجیه [[پیشگیری]] نکردن [[امامان]] از [[شهادت]] خود (با اینکه از آن مطلع بودند)، پاسخهای متعددی ارائه شده است که میتوان گفت اصلیترین آنها بدینشرح است:
| |
| #'''عدم [[علم]] تفصیلی''': پاسخ نخست اینکه هر چند [[اهل بیت]]{{عم}} اجمالاً میدانستند چگونه [[شهید]] میشوند، اما [[علم تفصیلی]] به این موضوع نداشتند، هرچند سبب عدم [[علم تفصیلی]] آنان، عدم خواست آنان باشد. این پاسخ برخلاف ظاهر روایاتی است که دلالت دارد [[ائمه]]{{ع}} به تفصیل از جریان [[شهادت]] خود خبر داشتند و لااقل در مورد شخص [[امام علی]]{{ع}} با آن همه متون [[تاریخی]] و [[حدیثی]] که بخشی از آن ملاحظه شد، این توجیه قابل قبول نیست.
| |
| #'''عدم [[علم]] در هنگام تحقق تقدیر الهی''': پاسخ دوم این است که [[امامان]]{{عم}} به تفصیل، جریان [[شهادت]] خود را میدانند؛ اما هنگامی که طبق تقدیر قطعی [[الهی]] باید [[شهید]] شوند، آن [[علم]] و اطلاع از آنان سلب میگردد. روایتی از [[امام رضا]]{{ع}} [[نقل]] شده که بنا بر یک احتمال میتواند مؤید این پاسخ باشد: [[حسن بن جهم]] گوید: به [[حضرت رضا]]{{ع}} گفتم: [[امیر مؤمنان]]، [[قاتل]] خود و شبی را که در آن به [[شهادت]] میرسد و جایی را که در آن کشته میشود، میدانست و سخن آن حضرت ـ وقتی [[صیحه]] اردکها را در [[خانه]] شنید ـ که: "[[صیحه]] کنندگانیاند که در پی آنها نوحهگراناند" و سخن [[ام کلثوم]] به آن حضرت که: "کاش [[نماز]] را امشب داخل [[خانه]] بخوانی و به دیگری [[دستور]] دهی که با [[مردم]] [[نماز]] بخواند" و [[امتناع]] آن حضرت و ورود و [[خروج]] مکرر او در آن [[شب]] بدون [[سلاح]]، در حالی که میدانست [[ابن ملجم]] [[ملعون]] او را با [[شمشیر]] میکشد، همه اینها از دلایلی است که آن حضرت نمیبایست خود را در معرض قرار میداد. ایشان فرمود: {{متن حدیث|ذلِک کانَ، ولکنهُ خُیرَ فی تِلک اللیلَةِ لِتَمضِی مَقادیرُ اللهِ عَزوجَلَ}}<ref>«اینها بود؛ ولی آن حضرت در آن شبْ مخیر شده بود که تقدیر خدای متعال را محقق سازد» الکافی، ج ۱، ص ۲۵۹، ح ۴، بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۴۷.</ref>. در برخی از نسخههای مصدر این [[حدیث]]، به جای کلمه "خُیر (مخیر شده بود)" "حُیر (متحیر شده بود)" آمده است. بنابراین، احتمال [[سخن امام]]{{ع}}، بهروشنی دلالت دارد که برای [[امام]]{{ع}} در آن لحظه حالتی پیش آمد که تکلیفی برای [[پیشگیری]] از [[قتل]] خود نداشت تا [[تقدیر الهی]] جریان یابد.
| |
| #'''[[امام]]{{ع}}، [[مکلف]] است [[شهادت]] را [[انتخاب]] کند''': بیتردید، تقدیر [[شهادت]] برای [[امام]]{{ع}} براساس [[حکمت بالغه الهی]] است و [[مصالح]] ملزمهای دارد که باید تحقق پیدا کند. از اینرو، [[امام]]{{ع}} نه تنها نباید از آن [[پیشگیری]] نماید؛ بلکه با اینکه دقیقاً میداند چگونه [[شهید]] میشود، باید [[شهادت]] را [[انتخاب]] کند و [[انتخاب]] شهادت با [[علم]] به وقت و چگونگی آن، فضیلتی است که جز [[پیشوایان]] بزرگ [[الهی]] و [[خواص اصحاب]] آنان، آن را برنمیتابند.
| |
|
| |
| ==== پاسخ [[شیخ مفید]] ====
| |
| [[علامه مجلسی]] [[روایت]] کرده است که در کتاب المسائل العُکبَریة از [[شیخ مفید]] سؤال شده است: نزد ما اجماعی است که [[امام]] میداند چه خواهد شد. پس چرا [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[مسجد]] رفت با آنکه میدانست کشته میشود و [[قاتل]] و زمان کشته شدن را هم میدانست؟ و چرا [[حسین بن علی]]{{عم}} به [[کوفه]] رفت، با آنکه میدانست آنان یاریاش نمیکنند و او در این [[سفر]] کشته میشود؟ و چرا وقتی محاصرهاش کردند و میدانست که آب را به روی او بستهاند و اگر چند ذراع [[زمین]] را حفر کند، آب میجوشد، ولی [[زمین]] را نکند و به ضرر خویش کمک کرد تا از [[تشنگی]] [[جان]] باخت؟ و چرا [[امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] قرار داد بست و [[حکومت]] را به او سپرد، با آنکه میدانست او [[پیمان]] میشکند و به [[عهد]] خود [[وفا]] نمیکند و [[شیعیان]] پدرش را میکشد؟
| |
|
| |
| [[شیخ مفید]] جواب داد: اما پاسخ اینکه "[[امام]] میداند چه پیش خواهد آمد"، [[اجماع]] ما برخلاف آن است و چنین سخنی مورد [[اجماع]] [[شیعه]] نیست. [[اجماع]] [[شیعه]] بر این است که [[امام]]، [[حکم]] هر چه را پیش آید، میداند، نه آنکه به خودِ پیشامدها [[دانا]] باشد و به نحو تفصیل و جزئی بر آنها [[آگاه]] باشد. این نکته، اصلی را که همه آن سؤالها را بر آن [[استوار]] کرده، ساقط میکند. منعی نمیبینیم که [[امام]] با [[آگاهی]] یافتن از طریق [[خدای تعالی]] بعضی از حوادث را بداند؛ ولی این سخن که او همه آنچه را خواهد شد، میداند، به این اطلاق، قبول نداریم و گویندهاش را بر صواب نمیدانیم، چرا که ادعایی بدون [[دلیل]] است. [[سخن]] اینکه [[امیر مؤمنان]]، [[قاتل]] و زمان شهادتش را میدانست، خبرهای متعددی آمده که او فی الجمله میدانست که کشته خواهد شد و نیز قاتلش را به طور مشخص میشناخت، اما اینکه زمان شهادتش را بداند، دلیلی بر آن نیست و اگر هم باشد، لازمهاش آن نخواهد بود که اعتراضکنندگان میپندارند. بعید نیست که [[خداوند]] متعالْ او را [[متعبد]] ساخته بوده است که بر شهادتْ [[صبر]] کند و آماده [[مرگ]] باشد، تا بدین وسیله او را به درجات والایی برساند که جز با [[شهادت]] نمیرسد و نیز میدانست که با این کار، [[اطاعت خدا]] میکند؛ اطاعتی که اگر به جز آن هم [[مکلف]] میشد، آن را رد نمیکرد و [[امیر مؤمنان]] با این کار، خود را به [[هلاکت]] نیفکنده و بر کشته شدن خود کمک نکرده است، کمک کردنی که نزد [[خردمندان]] [[ناپسند]] است. اما "[[علم]] [[امام حسین]]{{ع}} به اینکه [[کوفیان]] یاریاش نمیکنند"، ما [[یقین]] به این نداریم، چون نه [[دلیل عقلی]] برای آن هست، نه چیزی شنیده شده است. اگر هم [[علم]] به آن داشت، پاسخش همان پاسخی است که در مورد [[علم]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به زمان شهادتش و قاتلش گفتم.
| |
|
| |
| اما این ادعای او که ما ([[شیعیان]]) میگوییم: "[[حسین]]{{ع}} جای آب را میدانست و میتوانست آب تهیه کند"، ما چنین نمیگوییم و در هیچ روایتی هم چنین نیامده است. بهعلاوه، آبطلبیدن و تلاش [[امام]]{{ع}} برای تهیه آب، برخلاف آن [[حکم]] میکند و اگر ثابت شود که او بر جای آب [[آگاه]] بود، باز هم عقلًا [[ممنوع]] نیست که وی [[متعبد]] و [[مکلف]] به ترک تلاش برای آبطلبیدن بوده است، از آن رو که جلوگیری شده بود، همانگونه که درباره [[امیر مؤمنان]] یاد کردیم، جز آنکه ظاهر حال، برخلاف آن است، آنسان که پیشتر گفتیم. [[سخن]] درباره [[علم امام]] [[حسن]]{{ع}} به سرانجامِ سپردن [[حکومت]] به [[معاویه]]، برخلاف آناست که [[گذشت]]. در [[روایت]] است که او به فرجام کار [[آگاه]] بود و [[شاهد]] حال هم [[گواه]] آن است، جز آنکه وی با آن کار، جلوی شتاب در کشته شدن خود و [[تسلیم]] شدن یارانش را به [[معاویه]] گرفت و لطفی در آن بود که وی تا زمان وفاتش زنده بماند و لطفی برای باقی ماندن بسیاری از [[پیروان]]، [[خانواده]] و فرزندانش بود، و نیز دفع فسادی در [[دین]] که میتوانست از فسادی که با [[آتشبس]] او پدید آمد، بسی بزرگتر باشد و او داناتر بود که چه کرده است، به همان [[دلیل]] که یاد کردیم و جهات آن را بیان کردیم.
| |
|
| |
| [[علامه مجلسی]] میافزاید: "سید مهنا بن سنان" نیز همین سؤال را از [[علامه حلی]] در مورد [[امیر مؤمنان]] پرسید. وی جواب داد: احتمال دارد او را از وقوع [[شهادت]] در آن [[شب]] خبر داده بودند؛ ولی نمیدانست در چه وقتی از آن [[شب]] یا در کجا کشته میشود و پاسخ دیگر اینکه [[تکلیف]] حضرتش با [[تکلیف]] ما متفاوت است. پس جایز است که [[خون]] [[شریف]] خود را در راه [[خدای متعال]] نثار کند، همان گونه که بر [[مجاهد]]، [[واجب]] است [[پایداری]] کند، هر چند مقاومتش به [[شهادت]] بینجامد.
| |
|
| |
| ==== پاسخ [[علامه]] طباطبایی ====
| |
| [[علامه]] [[سید محمد حسین طباطبایی]] در این باره میفرماید: [[امام]]{{ع}} به حقایق [[جهان هستی]]، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به [[اذن]] [[خدا]] واقف است، اعم از آنها که تحت [[حس]] قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حساند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع [[آینده]]. [[دلیل]] این مطلب، از راه [[نقل]]، [[روایات]] متواتری است که در [[جوامع]] [[حدیث]] [[شیعه]] مانند [[کتاب]] [[الکافی]] و [[بصائر الدرجات]] و کتب [[صدوق]] و کتاب بحار الأنوار و غیر آنها ضبط شده است. به موجب این [[روایات]] که به حد و [[حصر]] نمیآیند، [[امام]]{{ع}} از راه [[موهبت الهی]] و نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز [[آگاه]] است و هر چه را بخواهد به [[اذن]] [[خدا]]، به ادنی توجهی میداند... .
| |
|
| |
| نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد، این است که اینگونه [[علم موهبتی]] به موجب [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] که آن را [[اثبات]] میکند، قابل هیچگونه [[تخلف]] نیست و تغیر نمیپذیرد و سر مویی به [[خطا]] نمیرود و به اصطلاح، [[علم]] است به آنچه در [[لوح]] محفوظْ [[ثبت]] شده و [[آگاهی]] است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است. همچنین لازمه این مطلب این است که هیچگونه تکلیفی به متعلق اینگونه [[علم]] (از آن جهت که متعلق اینگونه [[علم]] و حتمیالوقوع است) تعلق نمیگیرد و همچنین قصد وطلبی از [[انسان]] با او [[ارتباط]] پیدا نمیکند؛ زیرا [[تکلیف]]، همواره از راه امکان به فعل تعلق میگیرد و از راه اینکه فعل و ترکش هر دو در [[اختیار]] مکلفاند، فعل یا ترک خواسته میشود؛ و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد [[تکلیف]] قرار گیرد. مثلًا صحیح است [[خدا]] به [[بنده]] خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در [[اختیار]] توست، بکن؛ ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب [[مشیت]] [[تکوینی]] و قضای حتمی من البته تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد، بکن یا مکن؛ زیرا چنین امر و نهیای لغو و بیاثر است.
| |
|
| |
| همچنین [[انسان]] میتواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، [[اراده]] کرده، برای خود مقصد و [[هدف]] قرار دهد و برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد؛ ولی هرگز نمیتواند امری را که به طور [[یقین]] (بیتغیر وتخلف) و به طور قضای حتمی شدنی است، [[اراده]] کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند؛ زیرا [[اراده]] و عدم [[اراده]] و قصد و عدم قصد [[انسان]]، کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد.
| |
|
| |
| از این بیان روشن میشود:
| |
|
| |
| #این [[علم موهبتی]] [[امام]]{{ع}} اثری در [[اعمال]] او و ارتباطی با "[[تکالیف]] خاص" او ندارد و اصولًا هر امر مفروض، از آن جهت که متعلق قضای حتمی و حتمیالوقوع است، متعلق امر یا [[نهی]] یا [[اراده]] و قصد [[انسانی]] نمیشود. آری. متعلق قضای حتمی و [[مشیت]] [[قاطع]] [[حق تعالی]] همان [[رضا]] به [[قضای الهی]] است، چنانکه [[سیدالشهدا]]{{ع}} در آخرین [[ساعت]] [[زندگی]] درمیان [[خاک]] و [[خون]] میگفت: "[[راضی]] به تقدیر تو و [[تسلیم]] [[فرمان]] توام، که معبودی جز تو نیست" و همچنین در خطبهای که هنگام بیرون آمدن از [[مکه]] خواند، فرمود: "[[رضای خدا]]، رضای ما [[خاندان]] است".
| |
| #حتمی بودن فعل [[انسان]] از نظر تعلق [[قضای الهی]] منافاتی با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری [[انسان]] ندارد؛ زیرا قضای آسمانی به فعل (با همه چگونگیهای آن) تعلق گرفته است، نه به مطلق فعل. مثلًا [[خداوند]] خواسته است که [[انسان]] فلان فعل اختیاری را به [[اختیار]] خود انجام دهد و در این صورت، تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست، حتمی و غیرقابل اجتناب است و در عین حالْ اختیاری است و نسبت به [[انسان]]، صفت امکان دارد.
| |
| #اینکه [[ظواهر]] [[اعمال]] [[امام]]{{ع}} را که قابل [[تطبیق]] به [[علل]] و اسباب ظاهری است، نباید [[دلیل]] نداشتن این [[علم موهبتی]] و [[شاهد]] [[جهل]] به واقع گرفت، مانند اینکه گفته شود: اگر [[سیدالشهدا]]{{ع}} [[علم]] به واقع داشت، چرا مُسلم را به نمایندگی خود به [[کوفه]] فرستاد؟ چرا توسط صیداوی [[نامه]] به [[اهل کوفه]] نوشت؟ چرا خود از [[مکه]] رهسپار [[کوفه]] شد؟ چرا خود را به [[هلاکت]] انداخت و حال آنکه [[خدا]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>بقره، آیه ۱۹۵.</ref>؛ خود را به دست خود به [[هلاکت]] نیفکنید"؟<ref>بررسیهای اسلامی، ص ۱۶۷- ۱۷۰.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸۶-۵۹۶.</ref>
| |
|
| |
|
| === فرمان امام{{ع}} درباره [[نیکی]] کردن با قاتلش === | | === فرمان امام{{ع}} درباره [[نیکی]] کردن با قاتلش === |
خط ۸۱: |
خط ۴۵: |
| == [[عیادت]] [[امام]]{{ع}} == | | == [[عیادت]] [[امام]]{{ع}} == |
| [[اصبغ بن نباته]] میگوید: چون [[ابن ملجم]]، [[امیر مؤمنان]] را ضربتزد، فردایش ما عدهای از [[یاران]] خدمتش رسیدیم. من بودم و [[حارث]] و [[سوید بن غفله]] و گروهی با ما بودند. بر درِ [[خانه]] نشستیم. صدای [[گریه]] شنیدیم. ما هم گریستیم. [[حسن بن علی]]{{عم}} بیرون آمد و گفت: "[[امیر مؤمنان]] میفرماید: به خانههایتان برگردید". آن گروه رفتند، جز من. صدای [[گریه]] از خانهاش شدت یافت. من نیز گریستم. [[حسن]]{{ع}} بیرون آمد و گفت: "مگر به شما نگفتم بازگردید؟". گفتم: ای پسر [[پیغمبر]]! نه به [[خدا]]، دلم [[همراهی]] نمیکند. پاهایم [[طاقت]] مرا ندارد که برگردم، مگر آنکه [[امیر مؤمنان]] ـ درودهای [[خدا]] بر او باد ـ را ببینم. گفت: "پس [[صبر]] کن". وارد شد. چیزی نگذشت که بیرون آمد و گفت: وارد شو. بر [[امیر مؤمنان]] وارد شدم، در حالی که تکیه داده بود و سرش با دستاری زرد بسته شده بود. [[خون]] از وی رفته و چهرهاش زرد شده بود. نمیدانم که چهرهاش زردتر بود یا دستارش. خود را به روی او افکندم و او را بوسیدم و [[گریه]] کردم. فرمود: "[[اصبغ]]! [[گریه]] نکن. به [[خدا]] [[سوگند]]، اینک این [[بهشت]] است". به او گفتم: فدایت شوم! به [[خدا]] میدانم که به [[بهشت]] میروی؛ اما گریهام بر این است که تو را ـ ای [[امیر مؤمنان]] ـ از دست میدهم<ref>الأمالی، مفید، ص ۳۵۱، ح ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۹۷-۶۰۱.</ref> | | [[اصبغ بن نباته]] میگوید: چون [[ابن ملجم]]، [[امیر مؤمنان]] را ضربتزد، فردایش ما عدهای از [[یاران]] خدمتش رسیدیم. من بودم و [[حارث]] و [[سوید بن غفله]] و گروهی با ما بودند. بر درِ [[خانه]] نشستیم. صدای [[گریه]] شنیدیم. ما هم گریستیم. [[حسن بن علی]]{{عم}} بیرون آمد و گفت: "[[امیر مؤمنان]] میفرماید: به خانههایتان برگردید". آن گروه رفتند، جز من. صدای [[گریه]] از خانهاش شدت یافت. من نیز گریستم. [[حسن]]{{ع}} بیرون آمد و گفت: "مگر به شما نگفتم بازگردید؟". گفتم: ای پسر [[پیغمبر]]! نه به [[خدا]]، دلم [[همراهی]] نمیکند. پاهایم [[طاقت]] مرا ندارد که برگردم، مگر آنکه [[امیر مؤمنان]] ـ درودهای [[خدا]] بر او باد ـ را ببینم. گفت: "پس [[صبر]] کن". وارد شد. چیزی نگذشت که بیرون آمد و گفت: وارد شو. بر [[امیر مؤمنان]] وارد شدم، در حالی که تکیه داده بود و سرش با دستاری زرد بسته شده بود. [[خون]] از وی رفته و چهرهاش زرد شده بود. نمیدانم که چهرهاش زردتر بود یا دستارش. خود را به روی او افکندم و او را بوسیدم و [[گریه]] کردم. فرمود: "[[اصبغ]]! [[گریه]] نکن. به [[خدا]] [[سوگند]]، اینک این [[بهشت]] است". به او گفتم: فدایت شوم! به [[خدا]] میدانم که به [[بهشت]] میروی؛ اما گریهام بر این است که تو را ـ ای [[امیر مؤمنان]] ـ از دست میدهم<ref>الأمالی، مفید، ص ۳۵۱، ح ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۹۷-۶۰۱.</ref> |
|
| |
| == سخنان امام{{ع}} در آستانه مرگ ==
| |
| [[امام علی]]{{ع}} در سخنانش در آستانه وفاتش فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، از مرگْ چیزی ناگهان بر من فرود نیامد که از آن بدم آید و چیزی برایم آشکار نشد که آن را نشناسم. من نبودم، مگر مثل جویای آبی که به آب برسد، و جویندهای که گمشدهاش را بیابد "و آنچه نزد [[خداوند]] است، برای [[نیکان]] بهتر است"<ref>آل عمران، آیه ۱۹۸.</ref>.<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- مِن کلامِهِ قُبَیلَ مَوتِهِ-: وَاللهِ، ما فَجَأنی مِنَ المَوتِ وارِدٌ کرِهتُهُ، ولا طالِعٌ أنکرتُهُ، وما کنتُ إلاکقارِبٍ وَرَدَ، وطالِبٍ وَجَدَ «وَمَا عِندَ اللهِ خَیرٌ للْأَبْرَارِ»}} (نهج البلاغة، نامه ۲۳).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۹۷-۶۰۱.</ref>
| |
|
| |
| ==دیدار محبوب==
| |
| [[اسماء بنت عمیس]] میگوید: پس از ضربت [[ابن ملجم]] بر [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} نزد او بودم که صیحهای زد و از هوش رفت. سپس به هوش آمد و فرمود: "خوشآمدید، خوش آمدید! حمدْ خدایی را که به وعدهاش [[وفا]] کرد و بهشتمان داد". به او گفتند: چه میبینی؟ فرمود: "این [[پیامبر]] خداست، و برادرم [[جعفر]]، و عمویم [[حمزه]]. درهای آسمانْ گشوده است و [[فرشتگان]] فرود میآیند و بر من [[سلام]] و [[بشارت]] میدهند و این، [[فاطمه]] است که حوریان [[زیبا]] روی بر گِرد اویند و اینها منزلهای من در [[بهشت]] است. "برای چنین پاداشی عمل کنندگانْ عمل کنند"<ref>صافات، آیه ۶۱.</ref>"<ref>ربیع الأبرار، ج ۴، ص ۲۰۸.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۹۷-۶۰۱.</ref>
| |
|
| |
| ==[[تاریخ]] شهادت==
| |
| [[ترور امام]]{{ع}} به دست [[ابن ملجم]]، طبق مشهور، در سپیده دم نوزدهم [[ماه رمضان]] بود و شهادتش در [[شب]] جمعه<ref>زمان شهادت او را شب یکشنبه نیز گفتهاند (الکافی، ج ۱، ص ۴۵۲) و نیز روز یکشنبه (مقتلأمیر المؤمنین، ص ۶۱، ح ۴۴، المناقب، خوارزمی، ص ۳۹۲، ح ۴۱۱).</ref> بیست و یکم از [[ماه رمضان]] [[سال چهلم هجری]] و مصادف با [[شب]] [[نزول قرآن]] بود. در [[تاریخ]] [[ترور]] آن حضرت، گفتههای دیگری نیز هست، مانند هفدهم و بیست و یکم [[ماه رمضان]]. در باره [[تاریخ]] شهادتش نیز اقوال دیگری هست: بیست و سوم، نوزدهم، هفدهم و بیست و هفتم [[ماه رمضان]] [[سال چهلم هجری]].
| |
|
| |
| میان مورخان درباره [[سن امام]]{{ع}} در هنگام [[شهادت]] نیز [[اختلاف]] دیده میشود. بیشتر [[محدثان]] و مورخان [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، [[عمر]] او را ۶۳ سال ذکر کردهاند و البته در این مورد اقوال دیگری هم هست که عبارت است از ۵۸ سال، ۶۵ سال و ۶۴ سال<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۹۷-۶۰۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| {{مدخل امام علی}} | | {{مدخل امام علی}} |