آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←طریقه دیگر در استدلال به آیه
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
===گفتار اول: واژهشناسی ولی و ولایت=== | ===گفتار اول: واژهشناسی ولی و ولایت=== | ||
واژه | واژه «ولی» همانند کلمه «مولی» در معانی یا موارد گوناگونی به کار رفته است؛ مانند: [[رب]]، [[مالک]]، [[سید]]، [[منعم]]، معتق، [[ناصر]]، [[محبّ]]، تابع، جار ([[همسایه]])، ابنعم، حلیف (همسوگند)، [[عقید]] (همپیمان)، صهر (داماد)، [[عبد]]، معتَق ([[آزاد]] شده)، [[منعم علیه]] (کسی که مورد انعام قرار گرفته است)، [[متصرف]] در امور دیگران<ref>ر.ک: لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ اقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.</ref>. | ||
یکی از کاربردهای ولی و [[مولی]] [[سرپرستی]] و عهدهدار بودن امور دیگران است، یعنی ولی و مولی نسبت به فرد یا افراد دیگر حق [[تصمیمگیری]] و دخالت در امور آنان را دارد، از باب مثال کسی که حق تصمیمگیری درباره [[ازدواج]] زنی را دارد، [[ولیّ]] آن [[زن]] نامیده میشود. در [[حدیث نبوی]] آمده است: {{متن حدیث|أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا (مولاها) فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ}}؛ هر زنی که بدون [[اذن]] ولی یا مولایش ازدواج کند، ازدواجش [[باطل]] | یکی از کاربردهای ولی و [[مولی]] [[سرپرستی]] و عهدهدار بودن امور دیگران است، یعنی ولی و مولی نسبت به فرد یا افراد دیگر حق [[تصمیمگیری]] و دخالت در امور آنان را دارد، از باب مثال کسی که حق تصمیمگیری درباره [[ازدواج]] زنی را دارد، [[ولیّ]] آن [[زن]] نامیده میشود. در [[حدیث نبوی]] آمده است: {{متن حدیث|أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا (مولاها) فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ}}؛ هر زنی که بدون [[اذن]] ولی یا مولایش ازدواج کند، ازدواجش [[باطل]] است». مقصود از ولی یا مولی در این [[حدیث]]، فردی است که ولایت زن در ازدواج با اوست<ref>النهایة، ج۵، ص۲۲۹.</ref>. همچنین به کسی که [[سرپرستی]] [[یتیم]] را بر عهده دارد، [[ولیّ]] یتیم، و به کسی که میتواند [[قاتل]] را ببخشد یا [[قصاص]] کند ولیّ دم گفته میشود. | ||
بنابراین، هر کسی بر امری [[ولایت]] داشته باشد یا بر انجام آن [[اقدام]] کند، ولی و مولای آن خواهد بود<ref>{{عربی|کل من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه و ولیه}}. النهایة، ج۵، ص۲۲۸.</ref>. | بنابراین، هر کسی بر امری [[ولایت]] داشته باشد یا بر انجام آن [[اقدام]] کند، ولی و مولای آن خواهد بود<ref>{{عربی|کل من ولی أمرا أو قام به فهو مولاه و ولیه}}. النهایة، ج۵، ص۲۲۸.</ref>. | ||
[[ابوالعباس مبرد]] گفته است: {{عربی|اصل تأویل الولی الذی هو أولی أی أحق و مثله المولی}}<ref>الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۹.</ref>؛ ولی در اصل، عبارت است از کسی که نسبت به کاری یا امری [[اولویت]] دارد، یعنی نسبت به کاری یا چیزی سزاوارتر از دیگران است و همینگونه است | [[ابوالعباس مبرد]] گفته است: {{عربی|اصل تأویل الولی الذی هو أولی أی أحق و مثله المولی}}<ref>الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۹.</ref>؛ ولی در اصل، عبارت است از کسی که نسبت به کاری یا امری [[اولویت]] دارد، یعنی نسبت به کاری یا چیزی سزاوارتر از دیگران است و همینگونه است مولی». | ||
ریشه واژگان ولی و [[مولی]]، ولایت است. اصل این ماده بر [[قرب]] و نزدیکی دلالت میکند، یعنی دو چیز چنان به یکدیگر نزدیکاند که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست. ابنفارس گفته است: | ریشه واژگان ولی و [[مولی]]، ولایت است. اصل این ماده بر [[قرب]] و نزدیکی دلالت میکند، یعنی دو چیز چنان به یکدیگر نزدیکاند که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست. ابنفارس گفته است: «واو، لام و یاء (و ۔ ل- ی) بر قرب و نزدیکی دلالت میکند، و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه مولی نیز از همین باب است و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابنعم، [[ناصر]] و جار اطلاق میشود. ریشه همه آنها ولی به معنای قرب است»<ref>معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴.</ref>. | ||
راغب اصفهانی گفته است: | راغب اصفهانی گفته است: «ولاء و توالی آن است که دو یا چند چیز به گونهای باشند که غیر آنها میان آنها نباشد. این معنا برای قرب مکانی و قرب به لحاظ نسبت، [[دین]]، [[صداقت]]، [[نصرت]] و [[اعتقاد]]، استعاره آورده میشود. واژه ولایت (بر وزن [[هدایت]]) به معنای نصرت، و واژه ولایت (بر وزن [[شهادت]]) به معنای [[تولی]] امر است. همچنین گفته شده است هر دو واژه یک معنا دارد و [[حقیقت]] آن همان تولی امر است»<ref>المفردات فی غریب القرآن، ۵۳۳.</ref>. | ||
با توجه به حالات اولیه [[انسان]] در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به [[محسوسات]] به کار میبرد میتوان گفت: واژه [[ولایت]] در آغاز برای [[قرب]] و نزدیکی خاص در [[محسوسات]] (قرب [[حسی]]) به کار رفته است؛ آنگاه برای قرب [[معنوی]] استعاره آورده شده است. بنابراین، هر گاه این واژه در [[امور معنوی]] به کار رود بر نوعی از نسبت [[قرابت]] دلالت میکند و لازمه آن این است که | با توجه به حالات اولیه [[انسان]] در کاربرد الفاظ و اینکه معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به [[محسوسات]] به کار میبرد میتوان گفت: واژه [[ولایت]] در آغاز برای [[قرب]] و نزدیکی خاص در [[محسوسات]] (قرب [[حسی]]) به کار رفته است؛ آنگاه برای قرب [[معنوی]] استعاره آورده شده است. بنابراین، هر گاه این واژه در [[امور معنوی]] به کار رود بر نوعی از نسبت [[قرابت]] دلالت میکند و لازمه آن این است که «ولی» نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد، و او میتواند تصرفاتی را بنماید که دیگری جز به [[اذن]] وی نمیتواند، مثلاً ولی میت میتواند در [[اموال]] او [[تصرف]] کند، این ولایت او ناشی از [[حق]] [[وراثت]] است. کسی که بر صغیر ولایت دارد حق [[تصرف در امور]] وی را دارد، و کسی که ولایت [[نصرت]] دارد میتواند در امور [[منصور]] (کسی که نصرتش را عهدهدار شده است) تصرف کند. [[خداوند]] [[ولی امر]] [[بندگان]] خویش است، یعنی آنان را در [[امور دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] میکند و از [[توفیق]] و نصرت خاص خود بهرهمندشان میسازد. [[پیامبر]]{{صل}} [[ولیّ]] [[مؤمنان]] است، از این نظر که میتواند در حوزه [[تشریع]] و [[قضا]] درباره آنان [[حکم]] کند. [[حکمران]] بر [[مردم]]، ولایت دارد، یعنی به مقدار گستره حکومتش حق [[حکومت]] و تصرف در امور آنان را دارد. همینگونه است دیگر موارد ولایت، مانند ولایت آزادسازی برده، ولایت [[سوگند]]، و ولایت مجاورت ([[همسایگی]])، ولایت بر [[طلاق]]، ولایت [[محبت]]، ولایت [[عهد]] و... . | ||
بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونهای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و [[مالک]] بودن [[تدبیر]] است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۲.</ref>؛ به عبارت دیگر، ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی نسبت به چیزی است به گونهای که موانع و حجابها از میان برداشته میشود. هرگاه این قرابت از نظر [[حفظ]] و نصرت باشد، ولیّ یاریدهندهای است که چیزی او را از [[یاری دادن]] آن کس که نسبت به او قرابت و ولایت دارد منع نمیکند، و اگر قرابت از جهت محبت باشد که نوعی جذب و انجذاب [[روحی]] است، [[ولیّ]] آن محبوبی است که [[انسان]] به او [[عشق]] میورزد و [[اراده]] خود را تابع اراده او قرار میدهد، و اگر اقتراب و نزدیکی به لحاظ [[خویشاوندی]] باشد، ولیّ کسی است که فیالمثل از او [[ارث]] میبرد و در این جهت، چیزی مانع وی نمیشود، و اگر [[قرابت]] و [[ولایت]] به لحاظ [[اطاعت]] باشد، ولیّ کسی است که درباره او آنگونه که [[مصلحت]] بداند، [[حکم]] میکند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸.</ref>. | بنابراین، حاصل معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونهای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و [[مالک]] بودن [[تدبیر]] است<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۲.</ref>؛ به عبارت دیگر، ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی نسبت به چیزی است به گونهای که موانع و حجابها از میان برداشته میشود. هرگاه این قرابت از نظر [[حفظ]] و نصرت باشد، ولیّ یاریدهندهای است که چیزی او را از [[یاری دادن]] آن کس که نسبت به او قرابت و ولایت دارد منع نمیکند، و اگر قرابت از جهت محبت باشد که نوعی جذب و انجذاب [[روحی]] است، [[ولیّ]] آن محبوبی است که [[انسان]] به او [[عشق]] میورزد و [[اراده]] خود را تابع اراده او قرار میدهد، و اگر اقتراب و نزدیکی به لحاظ [[خویشاوندی]] باشد، ولیّ کسی است که فیالمثل از او [[ارث]] میبرد و در این جهت، چیزی مانع وی نمیشود، و اگر [[قرابت]] و [[ولایت]] به لحاظ [[اطاعت]] باشد، ولیّ کسی است که درباره او آنگونه که [[مصلحت]] بداند، [[حکم]] میکند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸.</ref>. | ||
از آنچه گفته شد به دست آمد که اطلاق واژگان ولایت، ولی و [[مولی]] بر مصادیق مختلف، از قبیل اشتراک [[معنوی]] است نه اشتراک لفظی، زیرا در همه مصادیق، یک جامع معنوی وجود دارد که عبارت است از: قرابت خاص میان آن کس که دارای ولایت است و آن کس یا آن چیزی که متعلّق ولایت است<ref>این مطلب که اطلاق ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف از قبیل مشترک معنوی است نه مشترک لفظی را علامه امینی در الغدیر، ج۱، ص۶۴۹-۶۵۱ بررسی و تبیین کرده است. وی جامع و مشترکی که وی بیان کرده عبارت است از: | از آنچه گفته شد به دست آمد که اطلاق واژگان ولایت، ولی و [[مولی]] بر مصادیق مختلف، از قبیل اشتراک [[معنوی]] است نه اشتراک لفظی، زیرا در همه مصادیق، یک جامع معنوی وجود دارد که عبارت است از: قرابت خاص میان آن کس که دارای ولایت است و آن کس یا آن چیزی که متعلّق ولایت است<ref>این مطلب که اطلاق ولایت، ولی و مولی بر مصادیق مختلف از قبیل مشترک معنوی است نه مشترک لفظی را علامه امینی در الغدیر، ج۱، ص۶۴۹-۶۵۱ بررسی و تبیین کرده است. وی جامع و مشترکی که وی بیان کرده عبارت است از: «اولی بالشیء»، یعنی اولویت و رجحان نسبت به چیزی. وی افزوده است که قبل از او این تحقیق توسط شمسالدین بن بطریق حتی در کتاب «العمدة، ص۱۲» انجام گرفته است.</ref>. | ||
و نیز روشن شد که یکی از مصادیق یا کاربردهای ولایت، ولایت [[تدبیر]] و [[سرپرستی]] و [[زعامت]] است، و با توجه به اینکه [[امامت]] نیز همین معنا را دارد، امامت و [[رهبری]] از جمله کابردهای ولایت به شمار میآید.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۴۴.</ref> | و نیز روشن شد که یکی از مصادیق یا کاربردهای ولایت، ولایت [[تدبیر]] و [[سرپرستی]] و [[زعامت]] است، و با توجه به اینکه [[امامت]] نیز همین معنا را دارد، امامت و [[رهبری]] از جمله کابردهای ولایت به شمار میآید.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۴۴.</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
در [[تفسیر طبری]]، المنار و المراغی ولایت به نصرت [[تفسیر]] شده است<ref>تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر المراغی، ج۶، ص۱۴۳.</ref>. [[عضدالدین ایجی]] و [[فضل بن روزبهان]] نیز ولایت را در این آیه به نصرت تفسیر کردهاند<ref>شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۰؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۷۴.</ref>. | در [[تفسیر طبری]]، المنار و المراغی ولایت به نصرت [[تفسیر]] شده است<ref>تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر المراغی، ج۶، ص۱۴۳.</ref>. [[عضدالدین ایجی]] و [[فضل بن روزبهان]] نیز ولایت را در این آیه به نصرت تفسیر کردهاند<ref>شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۰؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۷۴.</ref>. | ||
برخی از علمای اهلسنت، محبت و نصرت را با هم ذکر کردهاند. [[فخرالدین رازی]]، [[سعدالدین تفتازانی]] و [[ملاعلی قوشچی]] از این دستهاند<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰؛ شرح التجرید، ص۳۶۸.</ref>. این مطلب از [[کلام]] [[زمخشری]] در تفسیر | برخی از علمای اهلسنت، محبت و نصرت را با هم ذکر کردهاند. [[فخرالدین رازی]]، [[سعدالدین تفتازانی]] و [[ملاعلی قوشچی]] از این دستهاند<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰؛ شرح التجرید، ص۳۶۸.</ref>. این مطلب از [[کلام]] [[زمخشری]] در تفسیر «الکشاف» نیز به دست میآید، زیرا وی آیه مورد بحث را ناظر به آیاتی دانسته است که پیش از آن از [[ولایت مؤمنان]] با [[اهل کتاب]] [[نهی]] کرده است. به گفته وی، در آن [[آیات]] نهی شده که مؤمنان با اهل کتاب به گونهای رابطه داشته باشند که مؤمنان با یکدیگر دارند<ref>میان مؤمنان رابطه مؤاخات و برادری برقرار است، و یکدیگر را یاری میدهند.</ref>. سپس در آیه مورد بحث گفته است: به دنبال نهی از [[موالات]] کسانی که باید با آنان [[عداوت]] ورزید، ذکر کسانی را آورده است که باید با آنان موالات داشت<ref>الکشاف، ج۱، ص۶۴۲ و ۶۴۸.</ref>. [[بیضاوی]] در [[تفسیر آیه]] ۵۱ که مؤمنان را از ولایت [[یهود]] و [[نصاری]] نهی کرده و گفته است: «بر یهود و نصاری [[اعتماد]] نکنید و با آنان مانند [[دوستان]] [[معاشرت]] نکنید». سپس در ذیل آیه ۵۵ ([[آیه ولایت]]) گفته است: «چون از موالات [[کافران]] نهی کرده، به دنبال آن کسانی را ذکر کرده است که سزاوار ولایتاند»<ref>تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۴۳۵.</ref>. | ||
بدون [[شک]]، نمیتوان [[محبت]] برخی از [[مؤمنان]] با [[اهل کتاب]] را محبت [[دینی]] و [[ایمانی]] دانست، زیرا در آن صورت آنان [[مؤمن]] نخواهند بود، بلکه محبت مفروض، محبت در [[امور دنیوی]] است که روشنترین مورد آن همان [[یاری دادن]] به یکدیگر در [[جنگ با دشمنان]] است. بنابراین، محبت مطرح شده در عبارتهای یاد شده در [[حقیقت]] به [[نصرت]] باز میگردد، چنانکه رازی در ادامه گفته است: | بدون [[شک]]، نمیتوان [[محبت]] برخی از [[مؤمنان]] با [[اهل کتاب]] را محبت [[دینی]] و [[ایمانی]] دانست، زیرا در آن صورت آنان [[مؤمن]] نخواهند بود، بلکه محبت مفروض، محبت در [[امور دنیوی]] است که روشنترین مورد آن همان [[یاری دادن]] به یکدیگر در [[جنگ با دشمنان]] است. بنابراین، محبت مطرح شده در عبارتهای یاد شده در [[حقیقت]] به [[نصرت]] باز میگردد، چنانکه رازی در ادامه گفته است: «چون [[ولایتی]] که از آن [[نهی]] شده [[ولایت]] نصرت است، ولایتی که به آن امر شده است نیز ولایت نصرت است»<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۷-۲۸.</ref>. | ||
بنابراین، درباره مقصود از ولایت در [[آیه]] مورد بحث دو دیدگاه مطرح شده است: یکی دیدگاه [[شیعه]] که آن را ولایت [[تدبیر]] و [[رهبری]] میدانند، و دیگر دیدگاه [[اهل سنت]] که آن را ولایت نصرت دانستهاند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۴۸.</ref> | بنابراین، درباره مقصود از ولایت در [[آیه]] مورد بحث دو دیدگاه مطرح شده است: یکی دیدگاه [[شیعه]] که آن را ولایت [[تدبیر]] و [[رهبری]] میدانند، و دیگر دیدگاه [[اهل سنت]] که آن را ولایت نصرت دانستهاند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۴۸.</ref> | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
هرگاه واژه ولی به کسی نسبت داده شود که از [[مقام امامت]] و [[رهبری سیاسی]] برخوردار است، آنچه به [[ذهن]] خطور میکند، همان ولایت [[تدبیر]] و [[رهبری]] است، و ولایت [[محبت]] و [[نصرت]] نیز لازمه آن خواهد بود، یعنی ولایت تدبیر و رهبری، مدلول مطابقی [[کلام]]، و ولایت محبت و نصرت، مدلول التزامی آن است، زیرا در [[جهانبینی الهی]]، کسی که عهدهدار امر ولایت رهبری و [[سیاسی]] است، باید کسانی که بر آنان ولایت دارد را [[دوست]] بدارد و پاور و مددکارشان باشد، مثلاً هر گاه گفته شود: {{عربی|السلطان ولیّ الرعیة}}؛ [[فرمانروا]] [[ولیّ]] [[مردم]] است مقصود، ولایت [[زعامت]] و رهبری است. | هرگاه واژه ولی به کسی نسبت داده شود که از [[مقام امامت]] و [[رهبری سیاسی]] برخوردار است، آنچه به [[ذهن]] خطور میکند، همان ولایت [[تدبیر]] و [[رهبری]] است، و ولایت [[محبت]] و [[نصرت]] نیز لازمه آن خواهد بود، یعنی ولایت تدبیر و رهبری، مدلول مطابقی [[کلام]]، و ولایت محبت و نصرت، مدلول التزامی آن است، زیرا در [[جهانبینی الهی]]، کسی که عهدهدار امر ولایت رهبری و [[سیاسی]] است، باید کسانی که بر آنان ولایت دارد را [[دوست]] بدارد و پاور و مددکارشان باشد، مثلاً هر گاه گفته شود: {{عربی|السلطان ولیّ الرعیة}}؛ [[فرمانروا]] [[ولیّ]] [[مردم]] است مقصود، ولایت [[زعامت]] و رهبری است. | ||
در [[آیه ولایت]] نیز، قبل از آنکه [[ولایت]] به {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} نسبت داده شود، به [[خدا]] و [[رسول خدا]]{{صل}} نسبت داده شده است. [[خداوند]] بالذات بر [[مردم]] [[ولایت تدبیری]] دارد و [[پیامبر]] نیز از آن جهت که رسول خدا و [[اطاعت]] از او [[واجب]] است بر مردم ولایت دارد: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>. بنابراین مقصود از ولایت درباره مؤمنانی که با صفات ویژهای معرفی شده و بر [[رسول]] عطف شدهاند، ولایت تدبیری خواهد بود<ref>حق تعالی گفت: ولی شما که مکلفانید و مخاطبید به خطاب من، خداست تعالی و اولیتر است به شما از شما که فرمان او برید و طاعت او را انقیاد کنید و از او برگرفته به | در [[آیه ولایت]] نیز، قبل از آنکه [[ولایت]] به {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} نسبت داده شود، به [[خدا]] و [[رسول خدا]]{{صل}} نسبت داده شده است. [[خداوند]] بالذات بر [[مردم]] [[ولایت تدبیری]] دارد و [[پیامبر]] نیز از آن جهت که رسول خدا و [[اطاعت]] از او [[واجب]] است بر مردم ولایت دارد: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>. بنابراین مقصود از ولایت درباره مؤمنانی که با صفات ویژهای معرفی شده و بر [[رسول]] عطف شدهاند، ولایت تدبیری خواهد بود<ref>حق تعالی گفت: ولی شما که مکلفانید و مخاطبید به خطاب من، خداست تعالی و اولیتر است به شما از شما که فرمان او برید و طاعت او را انقیاد کنید و از او برگرفته به «واو عطف» که معنی او اشتراک الثانی فی حکم الاول باشد، و رسول خدا به شما اولیتر است، و در باب ولایت و اولیترین حکم او حکم خداست - عزوجل- در افتراض طاعت، و از او هم فرو دهم به واو عطف مؤمنانی که وصف ایشان آن است که نماز کنند و زکات دهند، و در آن حال که راکع باشند (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۷، ص۲۶).</ref>. | ||
====[[دلیل]] سوم==== | ====[[دلیل]] سوم==== | ||
پیش از این بیان کردیم که استعمال کلمه [[ولیّ]] و [[مولی]] در موارد و مصادیق آن از باب اشتراک [[معنوی]] است نه اشتراک لفظی، و معنای جامعِ همه موارد و مصادیق عبارت است از: [[قرب]] خاصی که مصحّح و مجوّز نوعی تصرّف ولی در امور مربوط به کسی است که متعلّق ولایت است، و به عبارت دیگر، معنای جامع در همه موارد و مصادیق ولی و مولی، [[اولویت]] است که متناسب با موارد ومصادیق آن، ویژگی خاصی خواهد داشت، مانند اولویت همپیمان نسبت به همپیمان خود که او را [[یاری]] دهد، و اولویت [[همسایه]] نسبت به همسایه در حل [[مشکلات]] او، و اولویت ولی مقتول در [[تصمیمگیری]] نسبت به خونبهای او، و دیگر موارد. | پیش از این بیان کردیم که استعمال کلمه [[ولیّ]] و [[مولی]] در موارد و مصادیق آن از باب اشتراک [[معنوی]] است نه اشتراک لفظی، و معنای جامعِ همه موارد و مصادیق عبارت است از: [[قرب]] خاصی که مصحّح و مجوّز نوعی تصرّف ولی در امور مربوط به کسی است که متعلّق ولایت است، و به عبارت دیگر، معنای جامع در همه موارد و مصادیق ولی و مولی، [[اولویت]] است که متناسب با موارد ومصادیق آن، ویژگی خاصی خواهد داشت، مانند اولویت همپیمان نسبت به همپیمان خود که او را [[یاری]] دهد، و اولویت [[همسایه]] نسبت به همسایه در حل [[مشکلات]] او، و اولویت ولی مقتول در [[تصمیمگیری]] نسبت به خونبهای او، و دیگر موارد. | ||
بنابراین، کاربردهای [[ولایت]] [[رهبری]]، [[نصرت]] و [[محبت]] میتواند در [[آیه ولایت]]، مقصود باشد، به این صورت که واژه ولی در معنای جامع و مشترک میان آنها به کار رفته است و استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم نخواهد آمد، و از طرفی هر سه معنای [[ولایت تدبیری]]، محبت و نصرت درباره [[خداوند]] و [[پیامبر]] تحقق دارد و چون مؤمنانی که با اوصاف ویژهای معرفی شدهاند بدون تکرار لفظ ولی بر | بنابراین، کاربردهای [[ولایت]] [[رهبری]]، [[نصرت]] و [[محبت]] میتواند در [[آیه ولایت]]، مقصود باشد، به این صورت که واژه ولی در معنای جامع و مشترک میان آنها به کار رفته است و استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا لازم نخواهد آمد، و از طرفی هر سه معنای [[ولایت تدبیری]]، محبت و نصرت درباره [[خداوند]] و [[پیامبر]] تحقق دارد و چون مؤمنانی که با اوصاف ویژهای معرفی شدهاند بدون تکرار لفظ ولی بر «رسول» عطف شدهاند، هر سه کاربرد ولایت تدبیری، محبت و نصرت برای آنان نیز [[ثابت]] خواهد بود. | ||
مطلب مزبور را برخی از [[عالمان]] [[اهلسنت]] درباره معنای | مطلب مزبور را برخی از [[عالمان]] [[اهلسنت]] درباره معنای «مولی» در [[حدیث غدیر]] گفتهاند، چنانکه [[محمد بن طلحه شافعی]] گفته است: «هر معنایی که لفظ [[مولی]] درباره پیامبر{{صل}} بر آن دلالت میکند، پیامبر{{صل}} آن را برای [[علی]] [[اثبات]] کرده است، پیامبر{{صل}} هم نسبت به [[مؤمنان]] [[اولویت]] داشت و هم [[ناصر]] و [[محب]] آنان بود»، با توجه به یکسانی واژه «ولی» و واژه «مولی» از نظر معنا و کاربرد، مطلب یاد شده درباره آیه ولایت نیز صادق است.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۴۸-۱۵۱.</ref> | ||
===تحقیق و بررسی=== | ===تحقیق و بررسی=== | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
===تشکیک در [[شأن نزول]] [[آیه]]=== | ===تشکیک در [[شأن نزول]] [[آیه]]=== | ||
یکی از تشکیکهایی که در دلالت آیه بر [[امامت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} وارد شده تردید در [[نزول آیه]] در [[شأن]] آن [[حضرت]] است. این تردید به صورتهای مختلف اظهار شده است. | یکی از تشکیکهایی که در دلالت آیه بر [[امامت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} وارد شده تردید در [[نزول آیه]] در [[شأن]] آن [[حضرت]] است. این تردید به صورتهای مختلف اظهار شده است. | ||
#[[ابوعلی جبایی]] گفته است: | #[[ابوعلی جبایی]] گفته است: «آیه در شأن جماعتی از [[صحابه]] نازل گردیده که [[فریضه]] نماز و زکات را پیوسته به جای میآوردند، و در [[زمان]] نزول آیه در حال [[رکوع]] بودند، و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از نظر [[مالی]] در شرایطی نبود که زکات بر او [[واجب]] باشد»<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. | ||
# [[ابوهاشم جبایی]] گفته است: | # [[ابوهاشم جبایی]] گفته است: «نمیتوان زکات در آیه را به صدقه مستحبی [[تفسیر]] کرد، زیرا مفاد آیه این است که ندادن زکات همچون انجام ندادن نماز، با [[مؤمن]] بودن [[انسان]] منافات دارد، یعنی او را از [[ایمان]] خارج میسازد، در حالی که ترک فعل [[مستحب]] چنین اثری را ندارد»<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۹.</ref>. | ||
#[[فخرالدین رازی]] گفته است: | #[[فخرالدین رازی]] گفته است: «استدلال [[شیعه]] به آیه بر [[امامت علی]]{{ع}} به اینکه آیه در شأن او نازل شده است، پذیرفته نیست، زیرا به [[اعتقاد]] اکثر [[مفسران]] آیه در [[حق]] عموم [[امت]] نازل شده است»<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>. | ||
#وی همچنین گفته است: | #وی همچنین گفته است: «زکات اسم است برای صدقه واجب نه صدقه مستحبی، زیرا [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَآتُوا الزَّكَاةَ}}<ref>«و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref> و امر ظاهر در [[وجوب]] است، و از طرفی تأخیر ادای زکات از اولین اوقات وجوب از نظر بیشتر [[علما]] [[معصیت]] است، بنابراین، نمیتوان گفت امیرالمؤمنین{{ع}} [[انگشتر]] را به عنوان زکات واجب به [[فقیر]] داده است، زیرا در این صورت تأخیر در پرداخت آن لازم میآید که [[شایسته]] [[مقام]] آن [[حضرت]] نیست، و حمل آن بر [[صدقه]] مستحبی نیز خلاف اصل است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>. | ||
پاسخ | پاسخ | ||
#آنچه [[ابوعلی جبّایی]] به عنوان [[شأن نزول]] [[آیه]] گفته است مستند به هیچ [[حدیث]] و [[نقل]] [[تاریخی]] نیست، بنابراین، فاقد اعتبار است. | #آنچه [[ابوعلی جبّایی]] به عنوان [[شأن نزول]] [[آیه]] گفته است مستند به هیچ [[حدیث]] و [[نقل]] [[تاریخی]] نیست، بنابراین، فاقد اعتبار است. | ||
#سخن [[ابوهاشم جبائی|ابوهاشم]] نیز کاملاً بیپایه است، زیرا اولاً: آیه در مقام بیان ارکان [[ایمان]] نیست، و صرفاً بیانگر اوصافی است که [[مؤمنان]] [[صاحب ولایت]] را از دیگران باز میشناساند. و ثانیاً: این سخن که [[ترک نماز]] و [[زکات]] [[واجب]] موجب خارج شدن [[انسان]] از جرگه مؤمنان است، مبتنی بر [[نظریه]] [[معتزله]] در باب [[حقیقت ایمان]] است که فعل [[واجبات]] و ترک [[محرمات]] را داخل در حقیقت ایمان میدانند. این مبنا مورد قبول [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[اهل حدیث]] و [[ماتریدیه]] نیست. حقیقت ایمان [[تصدیق قلبی]] است. کسی که به [[توحید]] و [[نبوت]]، تصدیق قلبی دارد [[مؤمن]] است، و با [[اقرار زبانی]] و مانند آن [[احکام]] ظاهری [[اسلام]] نیز بر وی مترتب میشود. [[ترک واجبات]] و فعل محرمات، مایه [[فسق]] خواهد بود، و او مؤمن [[فاسق]] است<ref>ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. | #سخن [[ابوهاشم جبائی|ابوهاشم]] نیز کاملاً بیپایه است، زیرا اولاً: آیه در مقام بیان ارکان [[ایمان]] نیست، و صرفاً بیانگر اوصافی است که [[مؤمنان]] [[صاحب ولایت]] را از دیگران باز میشناساند. و ثانیاً: این سخن که [[ترک نماز]] و [[زکات]] [[واجب]] موجب خارج شدن [[انسان]] از جرگه مؤمنان است، مبتنی بر [[نظریه]] [[معتزله]] در باب [[حقیقت ایمان]] است که فعل [[واجبات]] و ترک [[محرمات]] را داخل در حقیقت ایمان میدانند. این مبنا مورد قبول [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[اهل حدیث]] و [[ماتریدیه]] نیست. حقیقت ایمان [[تصدیق قلبی]] است. کسی که به [[توحید]] و [[نبوت]]، تصدیق قلبی دارد [[مؤمن]] است، و با [[اقرار زبانی]] و مانند آن [[احکام]] ظاهری [[اسلام]] نیز بر وی مترتب میشود. [[ترک واجبات]] و فعل محرمات، مایه [[فسق]] خواهد بود، و او مؤمن [[فاسق]] است<ref>ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. | ||
#سخن رازی که گفته است: | #سخن رازی که گفته است: «اکثر [[مفسران]] معتقدند آیه در [[حق]] عموم مؤمنان است» بیاساس است، زیرا [[نزول آیه]] در [[شأن]] [[حضرت علی]]{{ع}} مورد قبول اکثر مفسران است<ref>آری، مفسران اهل سنت غالباً به عمومیت حکم مذکور در آیه قائلاند، نه از آن جهت که نزول آیه را در شأن علی{{ع}} منکرند، بلکه بدین سبب که ولایت را به معنای نصرت میدانند، و به حکم اینکه مورد مخصص نیست، به عمومیت آن قائلاند. آنان در این باره روایاتی را نقل کردهاند که طبق آنها آیه کریمه اگر چه در شأن علی{{ع}} است، ولی شامل عموم مؤمنان است. تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص۵۹۸.</ref>. [[سعدالدین تفتازانی]]، آنگاه که دلالت آیه بر [[امامت علی]]{{ع}} را مطابق نظریه [[شیعه]] تقریر کرده گفته است: «به [[اتفاق]] مفسران این آیه درباره [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} هنگامی نازل شده است که انگشترش را در حال [[رکوع]] به [[سائل]] داد»<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰.</ref>. وی، در دلالت آیه بر [[عقیده شیعه]]، خدشه وارد کرده است، ولی بر ادعای [[اتفاق]] [[مفسران]] بر [[نزول]] آن در [[شأن]] [[علی]]{{ع}} اشکالی وارد نکرده است. همینگونه است [[کلام]] مؤلف و شارح المواقف فی [[علم]] الکلام<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰.</ref>. [[ملاعلی قوشچی اشعری]] نیز در تقریر [[استدلال]]، یادآور شده است که [[آیه]] به اتفاق مفسران در شأن علی{{ع}} نازل شده است؛ آنگاه که [[نماز]] گزارد و در حال رکوع، [[انگشتر]] خود را به [[فقیر]] داد، سپس در نقد گفته است: «این سخن مفسران بر اختصاص [[ولایت]] به علی{{ع}} دلالت نمیکند»<ref>شرح التجرید، ص۳۶۸-۳۶۹.</ref>. ظاهر آن سخن این است که وی اتفاق مفسران را درباره [[نزول آیه]] در شأن علی{{ع}} پذیرفته است، ولی در اختصاص ولایت در [[حق]] آن [[حضرت]] خدشه کرده است که در این باره پس از این، [[سخن]] خواهیم گفت. [[فضل بن روزبهان اشعری]] نیز بر این سخن [[علامه حلّی]] که گفته است: «نزول آیه درباره علی{{ع}} مورد [[اجماع]] است» هیچگونه ایرادی وارد نکرده است، هر چند در استدلال به آیه بر [[امامت علی]]{{ع}} از جهت دیگر خدشه کرده است. بنابراین، در نزول آیه در شأن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[ارتباط]] با دادن انگشتر به فقیر در حال نماز جای هیچگونه تردیدی وجود ندارد و چنانکه پیش از این یادآور شدیم این مطلب در [[احادیث]] بسیاری، از عدهای از [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده است. اگرچه برخی از این احادیث از نظر [[سند]] معتبر نیستند، ولی [[احادیث معتبر]] هم در بین آنها یافت میشود، و حتی کسانی چون ابنکثیر که این احادیث را با نگاه [[نقادی]] [[نقل]] کرده، برخی را مصون از نقد دانسته و خدشهای بر آنها وارد نساخته است<ref>تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص۵۹۷.</ref>. بدین علت است که [[آلوسی]] در در [[روح المعانی]] گفته است: «نزول آیه در شأن علی{{ع}} مورد قبول [[غالب]] اخباریین ([[محدثین]]) است»<ref>روح المعانی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>. | ||
#سخن رازی درباره اینکه واژه [[زکات]] در اصل بر زکات [[واجب]] دلالت میکند، موجه و مقبول نیست، زیرا این کلمه در بسیاری از [[آیات]] مکی وارد شده است، در حالی که زکات واجب در [[مدینه]] [[تشریع]] شد. مانند: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}<ref>«بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۵.</ref>. {{متن قرآن|الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى}}<ref>«همان کس که داراییش را میبخشد تا خود پاک و پیراسته شود،» سوره لیل، آیه ۱۸.</ref>. {{متن قرآن|الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}<ref>«همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند» سوره فصلت، آیه ۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}<ref>«و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.</ref>. | #سخن رازی درباره اینکه واژه [[زکات]] در اصل بر زکات [[واجب]] دلالت میکند، موجه و مقبول نیست، زیرا این کلمه در بسیاری از [[آیات]] مکی وارد شده است، در حالی که زکات واجب در [[مدینه]] [[تشریع]] شد. مانند: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}<ref>«بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۵.</ref>. {{متن قرآن|الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى}}<ref>«همان کس که داراییش را میبخشد تا خود پاک و پیراسته شود،» سوره لیل، آیه ۱۸.</ref>. {{متن قرآن|الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}<ref>«همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند» سوره فصلت، آیه ۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}<ref>«و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.</ref>. | ||
از [[تأمل]] در [[آیات قرآن]] به دست میآید که واژه زکات در عرف [[قرآن]]، هر گاه به صورت مطلق یا همراه [[نماز]] به کار رفته باشد، بر [[انفاق مال]] در [[راه خدا]] دلالت میکند. | از [[تأمل]] در [[آیات قرآن]] به دست میآید که واژه زکات در عرف [[قرآن]]، هر گاه به صورت مطلق یا همراه [[نماز]] به کار رفته باشد، بر [[انفاق مال]] در [[راه خدا]] دلالت میکند. | ||
گذشته از این، میتوان زکات در [[آیه]] را به زکات واجب هم حمل کرد، و این [[شبهه]] که برخی گفتهاند، [[علی]]{{ع}} از کسانی نبود که زکات بر او واجب باشد، یعنی از [[ثروتمندان]] نبود، و اینکه زکات بودن [[انگشتر]]، امری بعید است<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۷.</ref>، همگی استبعادهایی است بیدلیل، و احتمال اینکه حداقل نصاب زکات برای علی{{ع}} حاصل شده باشد، و اینکه او در نظر داشت در اولین [[فرصت]] مناسب، آن را به عنوان زکات به [[فقیر]] بدهد، کاملاً موجه است، و دلیلی بر [[نادرستی]] آن در دست نیست. [[سید مرتضی]] در پاسخ شبهه یاد شده که [[عبدالجبار]] [[نقل]] کرده گفته است: | گذشته از این، میتوان زکات در [[آیه]] را به زکات واجب هم حمل کرد، و این [[شبهه]] که برخی گفتهاند، [[علی]]{{ع}} از کسانی نبود که زکات بر او واجب باشد، یعنی از [[ثروتمندان]] نبود، و اینکه زکات بودن [[انگشتر]]، امری بعید است<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۷.</ref>، همگی استبعادهایی است بیدلیل، و احتمال اینکه حداقل نصاب زکات برای علی{{ع}} حاصل شده باشد، و اینکه او در نظر داشت در اولین [[فرصت]] مناسب، آن را به عنوان زکات به [[فقیر]] بدهد، کاملاً موجه است، و دلیلی بر [[نادرستی]] آن در دست نیست. [[سید مرتضی]] در پاسخ شبهه یاد شده که [[عبدالجبار]] [[نقل]] کرده گفته است: «بعید شمردن [[وجوب]] زکات بر علی{{ع}} وجهی ندارد، زیرا وجوب آن در پارهای از اوقات بر آن [[حضرت]] محال نبوده است. آنچه در [[حق امام]]{{ع}} بعید است آن است که وی را در آن [[زمان]] از ثروتمندان به شمار آوریم، اما داشتن دویست [[درهم]] سبب نمیشود که فرد از [[ثروتمندان]] به شمار آید، چنان که دادن [[انگشتر]] به عنوان [[زکات]] نیز هیچگونه بُعدی ندارد، زیرا انگشتر مانند دیگر چیزهایی است که [[فقرا]] میتوانند از آن نفع ببرند و میتوان آن را به عنوان پرداخت زکات به [[فقیر]] داد»<ref>الشافی، ج۲، ص۲۳۸.</ref>. | ||
از آنچه گفته شد، [[نادرستی]] [[سخن]] مؤلف المنار نیز روشن شد که گفته است: | از آنچه گفته شد، [[نادرستی]] [[سخن]] مؤلف المنار نیز روشن شد که گفته است: «از دادن انگشتر در [[راه خدا]]، در [[کلام]] فصحای [[عرب]] به عنوان دادن زکات تعبیر نشده است، تا چه رسد به کلام [[خداوند متعال]] که [[معجزه]] است»<ref>المنار، ج۶، ص۴۴۲.</ref>. وی هیچگونه دلیلی بر این مدعا اقامه نکرده است و ادعای فاقد [[دلیل]]، [[ارزش]] [[علمی]] ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۱۵۷.</ref>. | ||
==استدلال به قیاس در اثبات ولایت امام== | ==استدلال به قیاس در اثبات ولایت امام== |