پرش به محتوا

جابر بن عبدالله انصاری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
جابر [[شاهد]] [[مراسم دفن]] [[پدر]] خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. [[اصحاب پیامبر]] مرا از [[گریه]] [[نهی]] کردند، اما [[رسول خدا]]{{صل}} نهی نمی‌کرد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۷۱.</ref>. ۴۶ سال بعد وقتی [[معاویه]] خواست قناتی در اُحد [[احداث]] کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند [[روز]] نخست بود. وی خواست مقداری [[مشک]] و مواد [[خوشبو]] بر [[بدن]] پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۵۷۰.</ref>. پدرش به [[مرد]] [[یهودی]] به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا{{صل}} خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای [[پیامبر]] پاسخ منفی داد. با دعای آن [[حضرت]] چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.</ref>. او پس از [[شهادت]] پدرش [[سرپرستی]] [[خواهران]] خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و [[محبت پیامبر]] بود<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. وی با زنی ثیّب ([[بیوه]]) [[ازدواج]] کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: چرا با دوشیزه [[ازدواج]] نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که [[شهید]] شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم [[روزگار]] را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. [[پیامبر]] نظر او را [[تأیید]] کرد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. در [[غزوه حمراء الاسد]] که تنها به شرکت کنندگان در [[أحد]] اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در اُحد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. واقدی<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.</ref> و [[مفید]]<ref>مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا{{صل}} و جابر در [[غزوه]] ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آورده‌اند. در بازگشت از [[غزوه مریسیع]] جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب [[وحشت]] [[اصحاب]] شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را [[مرگ]] [[زید بن رفاعة بن تابوت]]، از سران [[منافقان]] [[مدینه]]، خبر داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۲۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} در یکی از شبها که در [[مسافرت]] (ظاهرة [[مریسیع]]) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار [[طلب آمرزش]] کرد<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۲.</ref>، جابر به [[جنگ خندق]] و فعالیت چشمگیر و [[حیرت]] انگیز [[سلمان فارسی]] در کندن [[خندق]] اشاره کرده است<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.</ref>. جابر در همین [[جنگ]] برای رفع شدت [[گرسنگی]] [[مسلمانان]] که رسول خدا{{صل}} سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را [[ذبح]] و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]] [[جمعیت]] سه هزار نفری با آن [[سیر]] شدند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۲۰.</ref>. وی از جمله نگهبانان [[خندق]] بود. در یک شب چون دید [[عمرو بن عاص]] و [[خالد بن ولید]] با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان [[تیراندازی]] و متفرقشان کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۶۵.</ref>، از جمله [[روایات]] او در این [[جنگ]] گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین{{ع}} با [[عمرو بن عبدود]] است<ref>بنگرید: واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۷۱.</ref> که بنا بر [[روایت]] مفید<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> جابر همراه علی{{ع}} به میدان رفته تا [[شاهد]] ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر [[نبرد]] هر دو را به [[داود]] و [[جالوت]] [[تشبیه]] کرده است که [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ}}<ref>«پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت » سوره بقره، آیه ۲۵۱.</ref>. پس از [[شکست]] [[مشرکان]]، [[مسلمانان]] به دلیل شدت سرما و [[گرسنگی]] به خانه‌هایشان بازگشتند، اما [[پیامبر]] چون خوش نداشت [[بنی قریظه]] از این موضوع [[آگاه]] شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانه‌هایشان شدند و چون موضوع را به [[رسول خدا]]{{صل}} خبر دادم آن [[حضرت]] خندید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۹۲.</ref>. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که [[مأمور]] شکستن خُم‌های شراب آنان شد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. در بازگشت از همین [[غزوه]] جابر داستان [[معجزه]] پیامبر و [[اسلام آوردن]] [[مرد]] [[یهودی]] را نقل کرده است<ref>بنگرید: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۴-۴۵.</ref>. وی در [[حدیبیه]] با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در [[بیعت رضوان]] بود<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.</ref>. این [[بیعت]] همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد<ref>احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۲۹۲.</ref>. در این [[غزوه]] [[شاهد]] جاری شدن آب از انگشتان [[پیامبر]] بود آنگاه که [[اصحاب]] از [[تشنگی]] به آن [[حضرت]] [[شکایت]] کردند<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>. با این حال وقتی [[غنایم]] [[خیبر]] را میان حاضران و غایبان در [[حدیبیه]] تقسیم کردند [[جابر بن عبدالله]] را از جمله غایبان نام برده‌اند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. بنابراین ممکن است وی با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] [[اشتباه]] شده است. جابر در غزوه [[خیبر]] بوده و [[روایت]] کرده که [[رسول خدا]]{{صل}} گوشت اسب به آنان خورانید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.</ref>. در حالی که [[فتح خیبر]] با کشته شدن مرحب به دست علی{{ع}}از جابر نقل شده<ref>ر.ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ص۶۲۶.</ref>، اما نقل دیگر از او به کشته شدن «مرحب» به دست [[محمد بن مسلمه]] حکایت دارد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۵۷.</ref>. [[حاکم]]<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> هرچند [[سند حدیث]] دوم را صحیح دانسته، اما می‌افزاید که [[حدیث متواتر]] این است که مرحب به دست علی{{ع}} کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خَبَط (منطقه‌ای از [[جهینه]] و با [[مدینه]] پنج [[روز]] فاصله دارد) به [[فرماندهی]] [[ابوعبیده جراح]] در [[سال هفتم هجری]] جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان [[گرسنگی]] شدید [[مسلمانان]] و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی [[عظیم]] الجثه‌ای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوان‌های آن می‌توانست عبور کند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.</ref>! در سال نهم که [[ابوبکر]] به عنوان [[سرپرست]] [[حجاج]] اعزام شد جابر همراه او بود و داستان [[ملحق شدن]] علی{{ع}} را برای قرائت [[سوره برائت]] نقل می‌کند<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۲، ص۶۶-۶۷.</ref>.
جابر [[شاهد]] [[مراسم دفن]] [[پدر]] خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. [[اصحاب پیامبر]] مرا از [[گریه]] [[نهی]] کردند، اما [[رسول خدا]]{{صل}} نهی نمی‌کرد<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۷۱.</ref>. ۴۶ سال بعد وقتی [[معاویه]] خواست قناتی در اُحد [[احداث]] کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند [[روز]] نخست بود. وی خواست مقداری [[مشک]] و مواد [[خوشبو]] بر [[بدن]] پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر.ک: ابونعیم، دلائل، ص۵۷۰.</ref>. پدرش به [[مرد]] [[یهودی]] به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا{{صل}} خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای [[پیامبر]] پاسخ منفی داد. با دعای آن [[حضرت]] چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.</ref>. او پس از [[شهادت]] پدرش [[سرپرستی]] [[خواهران]] خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و [[محبت پیامبر]] بود<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. وی با زنی ثیّب ([[بیوه]]) [[ازدواج]] کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: چرا با دوشیزه [[ازدواج]] نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که [[شهید]] شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم [[روزگار]] را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. [[پیامبر]] نظر او را [[تأیید]] کرد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۴۰۰.</ref>. در [[غزوه حمراء الاسد]] که تنها به شرکت کنندگان در [[أحد]] اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در اُحد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۳۶.</ref>. واقدی<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.</ref> و [[مفید]]<ref>مفید، محمد بن محمد (منسوب)، الاختصاص ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا{{صل}} و جابر در [[غزوه]] ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آورده‌اند. در بازگشت از [[غزوه مریسیع]] جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب [[وحشت]] [[اصحاب]] شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را [[مرگ]] [[زید بن رفاعة بن تابوت]]، از سران [[منافقان]] [[مدینه]]، خبر داد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۲۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} در یکی از شبها که در [[مسافرت]] (ظاهرة [[مریسیع]]) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار [[طلب آمرزش]] کرد<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۲.</ref>، جابر به [[جنگ خندق]] و فعالیت چشمگیر و [[حیرت]] انگیز [[سلمان فارسی]] در کندن [[خندق]] اشاره کرده است<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.</ref>. جابر در همین [[جنگ]] برای رفع شدت [[گرسنگی]] [[مسلمانان]] که رسول خدا{{صل}} سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را [[ذبح]] و به [[برکت]] [[دعای پیامبر]] [[جمعیت]] سه هزار نفری با آن [[سیر]] شدند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۲۰.</ref>. وی از جمله نگهبانان [[خندق]] بود. در یک شب چون دید [[عمرو بن عاص]] و [[خالد بن ولید]] با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان [[تیراندازی]] و متفرقشان کردند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۶۵.</ref>، از جمله [[روایات]] او در این [[جنگ]] گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین{{ع}} با [[عمرو بن عبدود]] است<ref>بنگرید: واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۷۱.</ref> که بنا بر [[روایت]] مفید<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> جابر همراه علی{{ع}} به میدان رفته تا [[شاهد]] ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر [[نبرد]] هر دو را به [[داود]] و [[جالوت]] [[تشبیه]] کرده است که [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ}}<ref>«پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت » سوره بقره، آیه ۲۵۱.</ref>. پس از [[شکست]] [[مشرکان]]، [[مسلمانان]] به دلیل شدت سرما و [[گرسنگی]] به خانه‌هایشان بازگشتند، اما [[پیامبر]] چون خوش نداشت [[بنی قریظه]] از این موضوع [[آگاه]] شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانه‌هایشان شدند و چون موضوع را به [[رسول خدا]]{{صل}} خبر دادم آن [[حضرت]] خندید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۴۹۲.</ref>. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که [[مأمور]] شکستن خُم‌های شراب آنان شد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. در بازگشت از همین [[غزوه]] جابر داستان [[معجزه]] پیامبر و [[اسلام آوردن]] [[مرد]] [[یهودی]] را نقل کرده است<ref>بنگرید: خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۴-۴۵.</ref>. وی در [[حدیبیه]] با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در [[بیعت رضوان]] بود<ref>ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.</ref>. این [[بیعت]] همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد<ref>احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۲۹۲.</ref>. در این [[غزوه]] [[شاهد]] جاری شدن آب از انگشتان [[پیامبر]] بود آنگاه که [[اصحاب]] از [[تشنگی]] به آن [[حضرت]] [[شکایت]] کردند<ref>بخاری، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>. با این حال وقتی [[غنایم]] [[خیبر]] را میان حاضران و غایبان در [[حدیبیه]] تقسیم کردند [[جابر بن عبدالله]] را از جمله غایبان نام برده‌اند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۸۴.</ref>. بنابراین ممکن است وی با [[جابر بن عبدالله بن رئاب]] [[اشتباه]] شده است. جابر در غزوه [[خیبر]] بوده و [[روایت]] کرده که [[رسول خدا]]{{صل}} گوشت اسب به آنان خورانید<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.</ref>. در حالی که [[فتح خیبر]] با کشته شدن مرحب به دست علی{{ع}}از جابر نقل شده<ref>ر.ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ص۶۲۶.</ref>، اما نقل دیگر از او به کشته شدن «مرحب» به دست [[محمد بن مسلمه]] حکایت دارد<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۶۵۷.</ref>. [[حاکم]]<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref> هرچند [[سند حدیث]] دوم را صحیح دانسته، اما می‌افزاید که [[حدیث متواتر]] این است که مرحب به دست علی{{ع}} کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خَبَط (منطقه‌ای از [[جهینه]] و با [[مدینه]] پنج [[روز]] فاصله دارد) به [[فرماندهی]] [[ابوعبیده جراح]] در [[سال هفتم هجری]] جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان [[گرسنگی]] شدید [[مسلمانان]] و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی [[عظیم]] الجثه‌ای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوان‌های آن می‌توانست عبور کند<ref>واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.</ref>! در سال نهم که [[ابوبکر]] به عنوان [[سرپرست]] [[حجاج]] اعزام شد جابر همراه او بود و داستان [[ملحق شدن]] علی{{ع}} را برای قرائت [[سوره برائت]] نقل می‌کند<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۲، ص۶۶-۶۷.</ref>.


جابر در [[فتح مکه]] ملازم [[پیامبر]] بود که از سمت اذاخر (ابتدای [[ابطح]]) روبه روی [[شعب ابی طالب]] وارد [[مکه]] شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانه‌ای را که [[کفار]] [[قریش]] به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد [[سخن پیامبر]] انداخت که در [[مدینه]] می‌فرمود: ان شاء [[الله]] وقتی [[مکه]] فتح شود [[منزل]] ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای [[ابطح]]) خواهد بود<ref>واقدی، محمد بن عمر ، فتوح الشام، ج۲، ص۸۲۸.</ref>. جابر ناظر بالا رفتن علی{{ع}} بر [[دوش پیامبر]] بود که خواست [[بت]] «هُبَل» را به رو فرواندازد<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۹۸.</ref>. در [[غزوه طائف]] داستان [[نجوا]] کردن [[رسول خدا]]{{صل}} با علی{{ع}} را نقل کرده که این موضوع [[اعتراض]] برخی از جمله [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به دنبال داشت و آن [[حضرت]] فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه [[خدا]] با او نجوا نمود<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. وی به اعتراض [[رهبر]] معترضان به [[پیامبر]] در [[تقسیم غنایم]] جِعِرّانه و [[ظهور]] گروه او در [[آینده]] و خروج آنان از [[دین]] اشاره کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.</ref>. جابر در [[جنگ تبوک]] نیز حاضر بود<ref>واقدی، محمد بن عمر ، فتوح الشام، ج۳، ص۱۰۳۴.</ref>. پس از ساخت [[منبر]] برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن [[خطبه]] بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا [[ناقه]] بوده است<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.</ref>. درخواست [[کاغذ و قلم]] در آخرین لحظات [[عمر پیامبر]] و [[امتناع]] برخی از [[اصحاب]] از جمله عمر و [[کلام]] [[ناشایست]] او، آخرین [[مشاهده]] جابر از حوادث [[عصر رسالت]] گزارش شده است<ref>ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>
جابر در [[فتح مکه]] ملازم [[پیامبر]] بود که از سمت اذاخر (ابتدای [[ابطح]]) روبه روی [[شعب ابی طالب]] وارد [[مکه]] شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانه‌ای را که [[کفار]] [[قریش]] به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد [[سخن پیامبر]] انداخت که در [[مدینه]] می‌فرمود: ان شاء [[الله]] وقتی [[مکه]] فتح شود [[منزل]] ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای [[ابطح]]) خواهد بود<ref>واقدی، محمد بن عمر ، فتوح الشام، ج۲، ص۸۲۸.</ref>. جابر ناظر بالا رفتن علی{{ع}} بر [[دوش پیامبر]] بود که خواست [[بت]] «هُبَل» را به رو فرواندازد<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۹۸.</ref>. در [[غزوه طائف]] داستان [[نجوا]] کردن [[رسول خدا]]{{صل}} با علی{{ع}} را نقل کرده که این موضوع [[اعتراض]] برخی از جمله [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به دنبال داشت و آن [[حضرت]] فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه [[خدا]] با او نجوا نمود<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. وی به اعتراض [[رهبر]] معترضان به [[پیامبر]] در [[تقسیم غنایم]] جِعِرّانه و [[ظهور]] گروه او در [[آینده]] و خروج آنان از [[دین]] اشاره کرده است<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.</ref>. جابر در [[جنگ تبوک]] نیز حاضر بود<ref>واقدی، محمد بن عمر ، فتوح الشام، ج۳، ص۱۰۳۴.</ref>. پس از ساخت [[منبر]] برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن [[خطبه]] بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا [[ناقه]] بوده است<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.</ref>. درخواست [[کاغذ و قلم]] در آخرین لحظات [[عمر پیامبر]] و [[امتناع]] برخی از [[اصحاب]] از جمله عمر و [[کلام]] [[ناشایست]] او، آخرین [[مشاهده]] جابر از حوادث [[عصر رسالت]] گزارش شده است<ref>ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>


== جابر و [[خلفا]] ==
== جابر و [[خلفا]] ==
جابر جزء [[سابقین]] و چند نفری است که پس از [[سقیفه]] در کنار امیرالمومینن{{ع}} بود<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.</ref>. [[ابن قدامة]]<ref>ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، ج۵، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref> نیز از منظر [[افکار]] [[امامیه]] او را در شمار [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] و [[عمار]] قرار داده که پس از پیامبر [[مرتد]] نشدند و به علی{{ع}} [[معتقد]] بودند. این [[گرایش]] [[سیاسی]] جابر از [[روایات]] او در [[حق علی]]{{ع}} به خوبی روشن است. وقتی از [[بحرین]] اموالی رسید، جابر با بیان [[وعده]] [[بخشش پیامبر]] از آن [[اموال]]، [[ابوبکر]] سه مشت از آنها به او داد<ref>بخاری، صحیح، ج۳، ص۵۸ و ۱۶۳.</ref>. این موضوع مستمسک ایراد [[علمای شیعه]] بر ابوبکر شده که به مجرد ادعای جابر و عدم درخواست [[شهود]] سخن او را پذیرفت، اما در مورد [[حضرت فاطمه]]{{ع}} چنین عمل نکرد<ref>ر.ک: کراجکی، ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان، التعجب من اغلاط العامة فی مثلة الأمامه، ص۵۲.</ref>. همچنین وی در روایتی طولانی به کیفیت [[ازدواج علی]]{{ع}} با [[خوله]]، [[مادر]] [[محمد حنفیه]] پرداخته که پس از [[شکست]] [[مسیلمه کذاب]] [[اسیر]] شده بود <ref>ر.ک: ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (قرن ششم)، الثاقب فی المناقب، ص۲۶۴-۲۶۶.</ref>. گویا این موضوع در میان [[شیعیان]] از موارد بحث انگیز بوده است<ref>ر.ک: راوندی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۲.</ref>. در [[زمان عمر]] وقتی [[یهودیان]] از [[خیبر]] و [[وادی القری]] بیرون رانده شدند و [[اراضی]] و محصول آنجا میان [[صحابه]] تقسیم شد [[عمر]]، سهمی به جابر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۱.</ref>. عمر او را [[عریف]] (علی القاعده، [[قوم]] خود، [[بنو سلمه]]) کرد <ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref>. وی در [[جنگ یرموک]] حضور داشت و زمانی که عرب‌های [[نصرانی]] [[قبایل]] [[غسان]] و [[جذام]] با ۶۰ هزار نفر در این [[جنگ]] از [[ارتش]] [[روم]] [[حمایت]] می‌کردند، خالد برای [[دعوت]] آنان به [[اسلام]] و یا [[کناره‌گیری]] از معرکه چند نفر از بزرگان صحابه از جمله جابر را برای [[گفتگو]] نزد آنان فرستاد و نخستین کسی که صحبت کرد جابر بود<ref>واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۸-۱۷۴.</ref>. وی در [[فتح قادسیه]]<ref>مالک بن انس، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۰۸.</ref>، [[دمشق]] و [[مصر]] حضور داشت و [[مصریان]] حدود ده [[حدیث]] از او نقل کرده‌اند<ref>ابن عبدالحکم، عبدالرحمان بن عبدالله، فتوح مصر و اخبارها، ص۴۵۸؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۴.</ref>. زمانی که مصریان معترض به کارهای [[عثمان]]، در اطراف [[مدینه]] اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای [[مذاکره]] با آنان فرستاد و پس از گفتگو توانست به طور موقت [[صلح]] ایجاد کند<ref> ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۱۳۵-۱۱۳۶.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ عهد الخلفاء، ص۴۴۱.</ref> از جابر آورده که [[عثمان]] ما را با هیئت پنجاه نفری به همراه [[محمد بن مسلمه]] نزد [[مصریان]] فرستاد. با این حال امینی<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸ و ۹.</ref> برای نشان دادن اینکه [[صحابه]] در [[شورش]] بر [[ضد]] عثمان [[شریک]] بوده‌اند. از هشتاد نفر از جمله جابر نام برده و سخنان آنان را در این باره آورده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>
جابر جزء [[سابقین]] و چند نفری است که پس از [[سقیفه]] در کنار امیرالمومینن{{ع}} بود<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.</ref>. [[ابن قدامة]]<ref>ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، ج۵، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref> نیز از منظر [[افکار]] [[امامیه]] او را در شمار [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] و [[عمار]] قرار داده که پس از پیامبر [[مرتد]] نشدند و به علی{{ع}} [[معتقد]] بودند. این [[گرایش]] [[سیاسی]] جابر از [[روایات]] او در [[حق علی]]{{ع}} به خوبی روشن است. وقتی از [[بحرین]] اموالی رسید، جابر با بیان [[وعده]] [[بخشش پیامبر]] از آن [[اموال]]، [[ابوبکر]] سه مشت از آنها به او داد<ref>بخاری، صحیح، ج۳، ص۵۸ و ۱۶۳.</ref>. این موضوع مستمسک ایراد [[علمای شیعه]] بر ابوبکر شده که به مجرد ادعای جابر و عدم درخواست [[شهود]] سخن او را پذیرفت، اما در مورد [[حضرت فاطمه]]{{ع}} چنین عمل نکرد<ref>ر.ک: کراجکی، ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان، التعجب من اغلاط العامة فی مثلة الأمامه، ص۵۲.</ref>. همچنین وی در روایتی طولانی به کیفیت [[ازدواج علی]]{{ع}} با [[خوله]]، [[مادر]] [[محمد حنفیه]] پرداخته که پس از [[شکست]] [[مسیلمه کذاب]] [[اسیر]] شده بود <ref>ر.ک: ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (قرن ششم)، الثاقب فی المناقب، ص۲۶۴-۲۶۶.</ref>. گویا این موضوع در میان [[شیعیان]] از موارد بحث انگیز بوده است<ref>ر.ک: راوندی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۲.</ref>. در [[زمان عمر]] وقتی [[یهودیان]] از [[خیبر]] و [[وادی القری]] بیرون رانده شدند و [[اراضی]] و محصول آنجا میان [[صحابه]] تقسیم شد [[عمر]]، سهمی به جابر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۱.</ref>. عمر او را [[عریف]] (علی القاعده، [[قوم]] خود، [[بنو سلمه]]) کرد <ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref>. وی در [[جنگ یرموک]] حضور داشت و زمانی که عرب‌های [[نصرانی]] [[قبایل]] [[غسان]] و [[جذام]] با ۶۰ هزار نفر در این [[جنگ]] از [[ارتش]] [[روم]] [[حمایت]] می‌کردند، خالد برای [[دعوت]] آنان به [[اسلام]] و یا [[کناره‌گیری]] از معرکه چند نفر از بزرگان صحابه از جمله جابر را برای [[گفتگو]] نزد آنان فرستاد و نخستین کسی که صحبت کرد جابر بود<ref>واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۸-۱۷۴.</ref>. وی در [[فتح قادسیه]]<ref>مالک بن انس، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۰۸.</ref>، [[دمشق]] و [[مصر]] حضور داشت و [[مصریان]] حدود ده [[حدیث]] از او نقل کرده‌اند<ref>ابن عبدالحکم، عبدالرحمان بن عبدالله، فتوح مصر و اخبارها، ص۴۵۸؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۴.</ref>. زمانی که مصریان معترض به کارهای [[عثمان]]، در اطراف [[مدینه]] اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای [[مذاکره]] با آنان فرستاد و پس از گفتگو توانست به طور موقت [[صلح]] ایجاد کند<ref> ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۱۳۵-۱۱۳۶.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ عهد الخلفاء، ص۴۴۱.</ref> از جابر آورده که [[عثمان]] ما را با هیئت پنجاه نفری به همراه [[محمد بن مسلمه]] نزد [[مصریان]] فرستاد. با این حال امینی<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸ و ۹.</ref> برای نشان دادن اینکه [[صحابه]] در [[شورش]] بر [[ضد]] عثمان [[شریک]] بوده‌اند. از هشتاد نفر از جمله جابر نام برده و سخنان آنان را در این باره آورده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۵ - ۳۳۷.</ref>


== جابر و [[اهل بیت]]{{ع}} ==
== جابر و [[اهل بیت]]{{ع}} ==
خط ۲۷: خط ۲۷:
پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} جابر نخستین کس از [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} بود. در [[زمان]] [[حکومت]] مروان بر [[مدینه]] وقتی اعلام شد که [[نماز عید]] [[فطر]] در [[بقیع]] به [[امامت]] او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم [[مردم]] به سوی [[مسجد پیامبر]] رفت و در آنجا [[امام سجاد]]{{ع}} را تنها دید. جابر به [[امام]] [[اقتدا]] کرد و [[نماز]] خواند و به دعاهای آن [[حضرت]] آمین می‌گفت<ref>ر.ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.</ref>. [[دیدار]] او با [[امام باقر]]{{ع}} و [[ابلاغ]] [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آن حضرت از [[اخبار]] مشهور است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، جابر در [[مسجد النبی]] می‌نشست و پیوسته صدا می‌زد: ای [[باقر]] (شکافنده) [[علم]]! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن [[هذیان]] گو می‌خواندند، ولی او می‌‌گفت: من هذیان نمی‌گویم، بلکه رسول خدا{{صل}} به من [[وعده]] دیدار [[فرزندی]] از [[اهل بیت]]{{ع}} را داده که نام و [[شمایل]] او چون رسول خدا{{صل}} است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.</ref>. این موضوع برای اهل بیت و [[شیعیان]] چنان مهم بوده که امام سجاد{{ع}} از [[بیم]] وقوع اتفاقی مانند حادثه [[برادران یوسف]]، به [[حضرت باقر]]{{ع}} دستور داد تا این موضوع را فاش نکند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴.</ref> و بزرگان [[شیعه]] نیز این موضوع را از [[امامان]] بعدی سؤال می‌کرده‌اند<ref>ر.ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.</ref>. کیفیت [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر{{ع}} به گونه‌های مختلفی روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.</ref>. از مضمون این [[روایات]] مختلف، برخی تکرار ماجرا را [[استنباط]] کرده‌اند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۶۸.</ref>، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهت‌هایی دیده می‌شود که برمی‌آید چند [[روایت]] یک ماجرا بوده است؛ ثانیه، جابر از نام [[امام]] در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید می‌نماید. [[دست]] کم می‌‌توان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، [[فاطمه]] [[دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}} وقتی [[عبادت]] بسیار [[امام سجاد]] را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در [[خانه]] امام سجاد{{ع}} رسید، [[حضرت باقر]]{{ع}} را دید که [[شبیه]] [[پیامبر]] است و چون آن [[حضرت]] خود را معرفی کرد جابر پس از [[احترام]] فراوان<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref>، [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[ابلاغ]] کرد و اجازه ورود خواست.
پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} جابر نخستین کس از [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} بود. در [[زمان]] [[حکومت]] مروان بر [[مدینه]] وقتی اعلام شد که [[نماز عید]] [[فطر]] در [[بقیع]] به [[امامت]] او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم [[مردم]] به سوی [[مسجد پیامبر]] رفت و در آنجا [[امام سجاد]]{{ع}} را تنها دید. جابر به [[امام]] [[اقتدا]] کرد و [[نماز]] خواند و به دعاهای آن [[حضرت]] آمین می‌گفت<ref>ر.ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.</ref>. [[دیدار]] او با [[امام باقر]]{{ع}} و [[ابلاغ]] [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آن حضرت از [[اخبار]] مشهور است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، جابر در [[مسجد النبی]] می‌نشست و پیوسته صدا می‌زد: ای [[باقر]] (شکافنده) [[علم]]! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن [[هذیان]] گو می‌خواندند، ولی او می‌‌گفت: من هذیان نمی‌گویم، بلکه رسول خدا{{صل}} به من [[وعده]] دیدار [[فرزندی]] از [[اهل بیت]]{{ع}} را داده که نام و [[شمایل]] او چون رسول خدا{{صل}} است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.</ref>. این موضوع برای اهل بیت و [[شیعیان]] چنان مهم بوده که امام سجاد{{ع}} از [[بیم]] وقوع اتفاقی مانند حادثه [[برادران یوسف]]، به [[حضرت باقر]]{{ع}} دستور داد تا این موضوع را فاش نکند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴.</ref> و بزرگان [[شیعه]] نیز این موضوع را از [[امامان]] بعدی سؤال می‌کرده‌اند<ref>ر.ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.</ref>. کیفیت [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر{{ع}} به گونه‌های مختلفی روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.</ref>. از مضمون این [[روایات]] مختلف، برخی تکرار ماجرا را [[استنباط]] کرده‌اند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۶۸.</ref>، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهت‌هایی دیده می‌شود که برمی‌آید چند [[روایت]] یک ماجرا بوده است؛ ثانیه، جابر از نام [[امام]] در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید می‌نماید. [[دست]] کم می‌‌توان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، [[فاطمه]] [[دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}} وقتی [[عبادت]] بسیار [[امام سجاد]] را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در [[خانه]] امام سجاد{{ع}} رسید، [[حضرت باقر]]{{ع}} را دید که [[شبیه]] [[پیامبر]] است و چون آن [[حضرت]] خود را معرفی کرد جابر پس از [[احترام]] فراوان<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref>، [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[ابلاغ]] کرد و اجازه ورود خواست.


در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد{{ع}} را از [[فرزندان]] [[پیامبران]] بالاتر و سپس به [[حضرت مهدی]] با اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶.</ref>. بنا بر روایتی دیگر [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر در یکی از کوچه‌های [[مدینه]] اتفاق افتاد که در آن [[مکتب]] خانه‌ای بود و حضرت در آن حضور می‌یافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر می‌رفت و [[کسب علم]] می‌نمود و این امر موجب [[تعجب]] و [[اعتراض]] [[مردم مدینه]] شده و می‌‌گفتند: [[صحابی پیامبر]] از این بچه [[آموزش]] می‌بیند. پس از [[شهادت امام سجاد]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} به احترام جابر به خانه او می‌رفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه می‌خواست از رسول خدا{{صل}} نقل کند به روایت از جابر استناد می‌داد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در [[کربلا]]، وی [[نابینا]] بوده، در حالی که بنا بر [[روایات]] فوق اولا جابر [[امام باقر]]{{ع}} را در [[زمان]] [[نوجوانی]] دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونه‌ای بیان شده که جابر نابینا نبوده است<ref>تولد امام باقر{{ع}} بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر.ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.</ref>. در روایتی که [[کوفی]] و مفید<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref> آورده‌اند به [[نابینایی]] جابر در وقت [[ملاقات]] و [[ابلاغ]] [[سلام]] تصریح شده و این موافق روایتی است که [[پیامبر]] زمان این [[دیدار]] را در اواخر [[عمر]] جابر بیان داشته که پس از دیدار از [[دنیا]] خواهد رفت<ref>طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.</ref>. در ذیل همین [[روایت]] بنا بر نقل [[طوسی]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۶۳۷.</ref> با افزوده شدن این مطلب از [[رسول خدا]]{{صل}} که به جابر [[وعده]] [[بینایی]] دوباره در وقت ملاقات را داده، این [[تعارض]] به ظاهر رفع شده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۸ - ۳۴۰.</ref>
در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد{{ع}} را از [[فرزندان]] [[پیامبران]] بالاتر و سپس به [[حضرت مهدی]] با اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶.</ref>. بنا بر روایتی دیگر [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر در یکی از کوچه‌های [[مدینه]] اتفاق افتاد که در آن [[مکتب]] خانه‌ای بود و حضرت در آن حضور می‌یافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر می‌رفت و [[کسب علم]] می‌نمود و این امر موجب [[تعجب]] و [[اعتراض]] [[مردم مدینه]] شده و می‌‌گفتند: [[صحابی پیامبر]] از این بچه [[آموزش]] می‌بیند. پس از [[شهادت امام سجاد]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} به احترام جابر به خانه او می‌رفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه می‌خواست از رسول خدا{{صل}} نقل کند به روایت از جابر استناد می‌داد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در [[کربلا]]، وی [[نابینا]] بوده، در حالی که بنا بر [[روایات]] فوق اولا جابر [[امام باقر]]{{ع}} را در [[زمان]] [[نوجوانی]] دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونه‌ای بیان شده که جابر نابینا نبوده است<ref>تولد امام باقر{{ع}} بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر.ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.</ref>. در روایتی که [[کوفی]] و مفید<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref> آورده‌اند به [[نابینایی]] جابر در وقت [[ملاقات]] و [[ابلاغ]] [[سلام]] تصریح شده و این موافق روایتی است که [[پیامبر]] زمان این [[دیدار]] را در اواخر [[عمر]] جابر بیان داشته که پس از دیدار از [[دنیا]] خواهد رفت<ref>طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.</ref>. در ذیل همین [[روایت]] بنا بر نقل [[طوسی]]<ref>مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۶۳۷.</ref> با افزوده شدن این مطلب از [[رسول خدا]]{{صل}} که به جابر [[وعده]] [[بینایی]] دوباره در وقت ملاقات را داده، این [[تعارض]] به ظاهر رفع شده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۸ - ۳۴۰.</ref>


== جابر و [[خلفای اموی]] ==
== جابر و [[خلفای اموی]] ==
وی بر [[اعمال]] [[خلاف شرع]] [[حاکمان]] به گونه‌های مختلف معترض بود. او خود [[راوی]] این [[حدیث]] پیامبر بود که هر کس [[خشنودی]] حاکمی را با [[خشم خدا]] به عمل آورد از [[دین]] خارج خواهد شد<ref>؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. وقتی به او گفتند که [[خلفا]] با لباس‌های ابریشمی نگارین ظاهر می‌شوند گفت: ای کاش گوش‌هایم چون چشم‌هایم از بین می‌رفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم<ref>ذهبی، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.</ref>، در زمان [[عبدالملک]] از وی به [[زور]] [[بیعت]] گرفتند<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ج۲، ص۲۴.</ref> و وقتی [[حجاج]] از سوی عبدالملک [[حاکم مدینه]] شد به [[اصحاب پیامبر]] توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد<ref>یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. دیدار او با [[عبدالملک مروان]] در ایام [[حج]] و درخواست او برای رسیدگی به حال [[مردم مدینه]] و [[اجابت]] آن از سوی عبدالملک<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر.ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.</ref> از جایگاه ممتاز او در میان [[صحابه]] حکایت دارد. جابر گوید: نزد [[حجاج ثقفی]] رفتم، ولی به او [[سلام]] نکردم<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref>. گویا این [[دیدار]] در [[زمان]] [[امارت]] او بر [[مدینه]] و به سال ۷۴ بوده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۰.</ref>
وی بر [[اعمال]] [[خلاف شرع]] [[حاکمان]] به گونه‌های مختلف معترض بود. او خود [[راوی]] این [[حدیث]] پیامبر بود که هر کس [[خشنودی]] حاکمی را با [[خشم خدا]] به عمل آورد از [[دین]] خارج خواهد شد<ref>؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. وقتی به او گفتند که [[خلفا]] با لباس‌های ابریشمی نگارین ظاهر می‌شوند گفت: ای کاش گوش‌هایم چون چشم‌هایم از بین می‌رفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم<ref>ذهبی، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.</ref>، در زمان [[عبدالملک]] از وی به [[زور]] [[بیعت]] گرفتند<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ج۲، ص۲۴.</ref> و وقتی [[حجاج]] از سوی عبدالملک [[حاکم مدینه]] شد به [[اصحاب پیامبر]] توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد<ref>یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. دیدار او با [[عبدالملک مروان]] در ایام [[حج]] و درخواست او برای رسیدگی به حال [[مردم مدینه]] و [[اجابت]] آن از سوی عبدالملک<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر.ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.</ref> از جایگاه ممتاز او در میان [[صحابه]] حکایت دارد. جابر گوید: نزد [[حجاج ثقفی]] رفتم، ولی به او [[سلام]] نکردم<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref>. گویا این [[دیدار]] در [[زمان]] [[امارت]] او بر [[مدینه]] و به سال ۷۴ بوده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۰.</ref>


== [[جایگاه علمی]] جابر ==
== [[جایگاه علمی]] جابر ==
[[روایات]] مختلف وی در [[علوم]] گوناگون [[جامعیت]] [[علمی]] او را در زمینه‌های [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[تاریخ]] و [[کلام]] نشان می‌دهد. جابر را یکی از پرگوینده‌ترین [[احادیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[حافظ]] [[سنن]] [[نبوی]] برشمرده‌اند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref>، احادیث او را که ۱۵۴۰ [[حدیث]] شماره کرده‌اند<ref>ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۶۳۶.</ref> در [[منابع حدیثی شیعه]] و [[اهل سنت]] به طور گسترده موجود است<ref>ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.</ref>. شمار احادیث [[مسند]] او تنها در [[صحیح بخاری]] نود حدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.</ref>. [[ذهبی]]<ref>سیر، ج۳، ص۱۹۴.</ref> گوید: [[بخاری]] و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترک‌اند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به [[تنهایی]] نقل کرده‌اند. [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.</ref> در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع آوری شده است [[واثقی]] <ref>جابر بن عبدالله انصاری، حیاته و مسنده.</ref>، چنان که [[ابن کثیر]] دو جلد از جامع المسانید <ref>جامع المسانید، ج۲۴و ۲۵.</ref> خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از [[پیامبر]] شنیدم<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۸۰.</ref>. [[دانش]] [[دوستی]] او به گونه‌ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت [[تنگدستی]] میان [[انتخاب]] یازده ز ماده و [[آموزش]] دعایی که [[جبرئیل]] برای او آورده بود مخیر نمود، [[دعا]] را انتخاب کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.</ref>، او را باید از [[پیشگامان]] [[هجرت]] برای [[طلب]] [[حدیث]] برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث [[قصاص]] که [[عقبة بن عامر جهنی]] و یا [[عبدالله بن انس]] از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده و در [[مصر]] ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار [[مهاجرت]] و آن حدیث را اخذ کرد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.</ref>. کسب [[دانش]] حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از [[اصحاب پیامبر]] است؛ اما از بسیاری از [[صحابه]] [[نقل حدیث]] کرده است. این دانش [[دوستی]] او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال می‌زدند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.</ref> در [[مسجد]] [[نبوی]] مجلس درس داشت<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[زرکلی]]<ref>زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.</ref> تشکیل این جلسه را در اواخر [[عمر]] جابر دانسته است. [[روایات]] بسیار او در [[سیره]] و [[مغازی]] [[رسول الله]]{{صل}}. نیز نشان از [[تدریس]] وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. [[ابن عقیل]] گوید: به همراه [[امام باقر]]{{ع}} نزد جابر می‌رفتیم و از [[اخبار]] رسول خدا{{صل}} جویا میشدیم و هر آنچه را می‌شنیدیم می‌نوشتیم<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>. موقعیت [[علمی]] او را با [[ابن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] چنان گفته‌اند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت می‌کردند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. به جز امام باقر{{ع}}<ref>برای نمونه ر.ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، عبدالله بغدادی، قرب الاسناد، ص۱۱۰.</ref>، بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[سعید بن مسیب]]، [[ابو زبیر مکی]]، [[عطاء بن ابی‌رباح]]، [[مجاهد]]، [[شعبی]] و [[حسن بصری]] نیز از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۸۸-۸۱.</ref>. شرکت در مجلس درس جابر و استماع [[حدیث]] از سوی [[تابعین]] مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر [[عمر]]، مدتی در [[مکه]] ساکن بوده است<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. از میان این افراد [[ابو زبیر]] از او [[روایات]] بسیاری نقل کرده است<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۱، ص۱۴۹.</ref>، [[علمای شیعه]] با عبارات مختلف در توثیق و [[جلالت]] او سخن گفته‌اند<ref>بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> ذیل حدیث {{متن حدیث|اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ}}؛ و ادعای برخی از خزرجی‌ها مبنی بر [[تحریف]] این حدیث از اصل آن یعنی {{متن حدیث|اهتز السریر}}، گوید: جابر آن را ناشی از [[دشمنی]] این دو گروه دانسته است و با اینکه خود [[خزرجی]] است، اما نظر اوسی‌ها را [[تأیید]] کرده است و این، تدین [[واقعی]] جابر است که او را واداشته تا از [[حق]] [[دفاع]] کند.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۰ - ۳۴۱.</ref>
[[روایات]] مختلف وی در [[علوم]] گوناگون [[جامعیت]] [[علمی]] او را در زمینه‌های [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[تاریخ]] و [[کلام]] نشان می‌دهد. جابر را یکی از پرگوینده‌ترین [[احادیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[حافظ]] [[سنن]] [[نبوی]] برشمرده‌اند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref>، احادیث او را که ۱۵۴۰ [[حدیث]] شماره کرده‌اند<ref>ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۶۳۶.</ref> در [[منابع حدیثی شیعه]] و [[اهل سنت]] به طور گسترده موجود است<ref>ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.</ref>. شمار احادیث [[مسند]] او تنها در [[صحیح بخاری]] نود حدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.</ref>. [[ذهبی]]<ref>سیر، ج۳، ص۱۹۴.</ref> گوید: [[بخاری]] و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترک‌اند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به [[تنهایی]] نقل کرده‌اند. [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.</ref> در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع آوری شده است [[واثقی]] <ref>جابر بن عبدالله انصاری، حیاته و مسنده.</ref>، چنان که [[ابن کثیر]] دو جلد از جامع المسانید <ref>جامع المسانید، ج۲۴و ۲۵.</ref> خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از [[پیامبر]] شنیدم<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۸۰.</ref>. [[دانش]] [[دوستی]] او به گونه‌ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت [[تنگدستی]] میان [[انتخاب]] یازده ز ماده و [[آموزش]] دعایی که [[جبرئیل]] برای او آورده بود مخیر نمود، [[دعا]] را انتخاب کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.</ref>، او را باید از [[پیشگامان]] [[هجرت]] برای [[طلب]] [[حدیث]] برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث [[قصاص]] که [[عقبة بن عامر جهنی]] و یا [[عبدالله بن انس]] از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده و در [[مصر]] ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار [[مهاجرت]] و آن حدیث را اخذ کرد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.</ref>. کسب [[دانش]] حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از [[اصحاب پیامبر]] است؛ اما از بسیاری از [[صحابه]] [[نقل حدیث]] کرده است. این دانش [[دوستی]] او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال می‌زدند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.</ref> در [[مسجد]] [[نبوی]] مجلس درس داشت<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[زرکلی]]<ref>زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.</ref> تشکیل این جلسه را در اواخر [[عمر]] جابر دانسته است. [[روایات]] بسیار او در [[سیره]] و [[مغازی]] [[رسول الله]]{{صل}}. نیز نشان از [[تدریس]] وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. [[ابن عقیل]] گوید: به همراه [[امام باقر]]{{ع}} نزد جابر می‌رفتیم و از [[اخبار]] رسول خدا{{صل}} جویا میشدیم و هر آنچه را می‌شنیدیم می‌نوشتیم<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>. موقعیت [[علمی]] او را با [[ابن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] چنان گفته‌اند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت می‌کردند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. به جز امام باقر{{ع}}<ref>برای نمونه ر.ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، عبدالله بغدادی، قرب الاسناد، ص۱۱۰.</ref>، بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[سعید بن مسیب]]، [[ابو زبیر مکی]]، [[عطاء بن ابی‌رباح]]، [[مجاهد]]، [[شعبی]] و [[حسن بصری]] نیز از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۸۸-۸۱.</ref>. شرکت در مجلس درس جابر و استماع [[حدیث]] از سوی [[تابعین]] مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر [[عمر]]، مدتی در [[مکه]] ساکن بوده است<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. از میان این افراد [[ابو زبیر]] از او [[روایات]] بسیاری نقل کرده است<ref>دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، ج۱، ص۱۴۹.</ref>، [[علمای شیعه]] با عبارات مختلف در توثیق و [[جلالت]] او سخن گفته‌اند<ref>بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> ذیل حدیث {{متن حدیث|اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ}}؛ و ادعای برخی از خزرجی‌ها مبنی بر [[تحریف]] این حدیث از اصل آن یعنی {{متن حدیث|اهتز السریر}}، گوید: جابر آن را ناشی از [[دشمنی]] این دو گروه دانسته است و با اینکه خود [[خزرجی]] است، اما نظر اوسی‌ها را [[تأیید]] کرده است و این، تدین [[واقعی]] جابر است که او را واداشته تا از [[حق]] [[دفاع]] کند.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۰ - ۳۴۱.</ref>


== [[شخصیت]] [[فقهی]] جابر ==
== [[شخصیت]] [[فقهی]] جابر ==
جابر را از فقهای [[صحابه]]<ref>باجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح، ج۱، ص۴۵۵.</ref> دانسته‌اند. [[ابن حزم]]<ref>اصحاب الفتیا، ص۴۶.</ref> براساس ترتیب کثرت [[فتوا]]، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نام برده است. [[ذهبی]]<ref>سیر، ص۱۹۰.</ref> او را فتوا دهنده [[زمان]] خود در [[مدینه]] دانسته است. برای او صحیفه‌ای نام برده‌اند که به «صحیفة جابر» شناخته شده که در آن، [[احکام]] و شرایعی که [[رسول خدا]]{{صل}} بیان داشته، آمده است<ref>جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.</ref>. شاید این همان [[مسند]] جابر باشد که نسخه‌ای قدیمی از آن به [[روایت]] [[عبد الله بن احمد بن حنبل]] در کتابخانه رباط (در [[مصر]]) به شماره ۲۲۱ موجود است<ref>زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. همچنین ذهبی<ref>تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref> برای او کتاب کوچکی در باب [[مناسک حج]] نام برده است. [[ابن کثیر]]<ref>جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.</ref> نیز کتاب و صحیفه‌ای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیت‌هایی است که [[فقهای شیعه]] و [[سنی]] به [[احادیث]] و آرای [[فقهی]] او توجه و [[عنایت]] کامل داشته و در [[منابع فقهی]] به وفور بدان‌ها استناد کرده‌اند. اردبیلی<ref>اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[روایات]] جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که [[فقهای شیعه]] بدان‌ها استناد کرده‌اند، می‌‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد. [[وجوب]] [[وضو]] از مرافق تا دست‌ها<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۸.</ref>؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در [[نماز]] باشد یا غیر آن<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۱۲۱.</ref>؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از [[امام]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.</ref>؛ [[بدعت]] بودن [[اذان]] در [[نماز عیدین]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.</ref>؛ جواز [[نکاح متعه]]<ref>فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.</ref> که [[ابن جریج]] از فقهای [[عامه]] نیز براساس نظر جابر به [[حلیت]] نکاح متعه [[فتوا]] داده است<ref>برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.</ref> و نیز موضوع تعصیب ([[میراث]] کسی که از [[دنیا]] رفته و تنها دختر و [[خواهر]] یا [[برادری]] دارد که تمام [[ارث]] برای دختر خواهد بود<ref>بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.</ref>؛ افزون بر این موارد، [[طوسی]] در دو کتاب خلاف<ref>برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.</ref> و مبسوط<ref>برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.</ref>، [[ابن زهره]] در غنیه<ref>ابن زهره حلبی، سید حمزة بن علی، غنیة النزوع الی علم الأصول والفروع، ص۲۱۳.</ref>، حلی در معتبر<ref>حلی، حسن بن یوسف، المعتبر فی شرح المختصر، ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.</ref>، مختلف<ref>برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.</ref>، [[تذکره]]<ref>تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.</ref> و منتهی<ref>برای نمونه، منتهی، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.</ref>؛ [[شهید اول]] در البیان<ref>البیان، ص۲۲۳.</ref> و الذکری<ref>الذکری، ص۱۵۵.</ref>، [[ابن فهد حلی]] در مهذب<ref>ابن فهد، المهذب البارع، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.</ref> و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کرده‌اند. علمای [[اهل سنت]] نیز به روایات او استناد کرده‌اند<ref>بنگرید: مالک بن انس، الموطأ، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الأم، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، شمس الدین، المبسوط، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، علاءالدین، تحفة الفقهاء، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.</ref>. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای [[فقهی]] جابر در کنار فقهای بزرگ [[اهل سنت]] اعم از [[صحابه]] و [[تابعین]] و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از [[روایت]] [[عطاء]] مکی نیز بر می‌آید که [[مردم]] [[مکه]] نیز از او [[استفتا]] می‌نموده‌اند چنان که وقتی در بحث [[متعه]] میان [[ابن عباس]] و [[ابن زبیر]] [[اختلاف]] نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید<ref>مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۳۸۰.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۱.</ref>
جابر را از فقهای [[صحابه]]<ref>باجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح، ج۱، ص۴۵۵.</ref> دانسته‌اند. [[ابن حزم]]<ref>اصحاب الفتیا، ص۴۶.</ref> براساس ترتیب کثرت [[فتوا]]، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نام برده است. [[ذهبی]]<ref>سیر، ص۱۹۰.</ref> او را فتوا دهنده [[زمان]] خود در [[مدینه]] دانسته است. برای او صحیفه‌ای نام برده‌اند که به «صحیفة جابر» شناخته شده که در آن، [[احکام]] و شرایعی که [[رسول خدا]]{{صل}} بیان داشته، آمده است<ref>جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.</ref>. شاید این همان [[مسند]] جابر باشد که نسخه‌ای قدیمی از آن به [[روایت]] [[عبد الله بن احمد بن حنبل]] در کتابخانه رباط (در [[مصر]]) به شماره ۲۲۱ موجود است<ref>زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. همچنین ذهبی<ref>تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref> برای او کتاب کوچکی در باب [[مناسک حج]] نام برده است. [[ابن کثیر]]<ref>جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.</ref> نیز کتاب و صحیفه‌ای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیت‌هایی است که [[فقهای شیعه]] و [[سنی]] به [[احادیث]] و آرای [[فقهی]] او توجه و [[عنایت]] کامل داشته و در [[منابع فقهی]] به وفور بدان‌ها استناد کرده‌اند. اردبیلی<ref>اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[روایات]] جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که [[فقهای شیعه]] بدان‌ها استناد کرده‌اند، می‌‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد. [[وجوب]] [[وضو]] از مرافق تا دست‌ها<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۸.</ref>؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در [[نماز]] باشد یا غیر آن<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۱۲۱.</ref>؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از [[امام]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.</ref>؛ [[بدعت]] بودن [[اذان]] در [[نماز عیدین]]<ref>طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.</ref>؛ جواز [[نکاح متعه]]<ref>فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.</ref> که [[ابن جریج]] از فقهای [[عامه]] نیز براساس نظر جابر به [[حلیت]] نکاح متعه [[فتوا]] داده است<ref>برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.</ref> و نیز موضوع تعصیب ([[میراث]] کسی که از [[دنیا]] رفته و تنها دختر و [[خواهر]] یا [[برادری]] دارد که تمام [[ارث]] برای دختر خواهد بود<ref>بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.</ref>؛ افزون بر این موارد، [[طوسی]] در دو کتاب خلاف<ref>برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.</ref> و مبسوط<ref>برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.</ref>، [[ابن زهره]] در غنیه<ref>ابن زهره حلبی، سید حمزة بن علی، غنیة النزوع الی علم الأصول والفروع، ص۲۱۳.</ref>، حلی در معتبر<ref>حلی، حسن بن یوسف، المعتبر فی شرح المختصر، ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.</ref>، مختلف<ref>برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.</ref>، [[تذکره]]<ref>تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.</ref> و منتهی<ref>برای نمونه، منتهی، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.</ref>؛ [[شهید اول]] در البیان<ref>البیان، ص۲۲۳.</ref> و الذکری<ref>الذکری، ص۱۵۵.</ref>، [[ابن فهد حلی]] در مهذب<ref>ابن فهد، المهذب البارع، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.</ref> و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کرده‌اند. علمای [[اهل سنت]] نیز به روایات او استناد کرده‌اند<ref>بنگرید: مالک بن انس، الموطأ، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الأم، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، شمس الدین، المبسوط، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، علاءالدین، تحفة الفقهاء، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه مقدسی، عبدالله، المغنی، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.</ref>. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای [[فقهی]] جابر در کنار فقهای بزرگ [[اهل سنت]] اعم از [[صحابه]] و [[تابعین]] و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از [[روایت]] [[عطاء]] مکی نیز بر می‌آید که [[مردم]] [[مکه]] نیز از او [[استفتا]] می‌نموده‌اند چنان که وقتی در بحث [[متعه]] میان [[ابن عباس]] و [[ابن زبیر]] [[اختلاف]] نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید<ref>مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، مسند حنبل، ج۳، ص۳۸۰.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۱.</ref>


== [[شخصیت]] [[تفسیری]] جابر ==
== [[شخصیت]] [[تفسیری]] جابر ==
او از طبقه نخست [[مفسران]] از [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} به شمار می‌آید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم [[آیت الله مرعشی نجفی]] بیان داشته‌اند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۷۵-۷۶.</ref>. [[علامه طباطبایی]]<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، ص۵۱.</ref> او را از صحابه‌ای که پس از [[رحلت پیامبر]] به [[تفسیر]] [[اشتغال]] داشته‌اند معرفی کرده است. [[سید محسن امین]]<ref>امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۴۶.</ref> نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از [[مشایخ]] [[ابوحمزه ثمالی]] در دو کتاب [[مسند]] و تفسیر اوست. آرای تفسیری او<ref>برای نمونه ر.ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ابوبکر احمد، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸</ref> شاهدی بر [[مفسر]] بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] نمی‌رسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] نیست. [[استدلال]] او در برابر [[صهیب]]<ref>بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref> و تعیین [[اولی الامر]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. براساس سخن [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامان معصوم]]، نشانی از توجه خاص او به [[تفسیر]] است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.</ref>. از جمله [[روایات تفسیری]] او [[داستان مباهله]] و تفسیر جابر است بر اینکه [[آیه مباهله]] در [[حق]] [[پنج تن]] [[آل]] عباست<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.</ref>. [[روایت]] دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر [[کلامی]] قابل توجه است اینکه [[طلیق بن حبیب بصری]] گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر [[شفاعت]] بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر [[کتاب خدا]] و [[سنت]] می‌دانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش [[خلود]] [[کفار]] در [[جهنم]] است، نه [[گنهکاران]] [[مسلمان]] که پس از مدتی [[عذاب]]، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا{{صل}} فرمود: این چنین کسان از جهنم [[آزاد]] و وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.</ref>. روایت دیگر بیان می‌دارد که جابر برخلاف اندیشه‌های [[خوارج]] که [[مرتکب کبیره]] را [[مشرک]] می‌دانستند سخن گفته است<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.</ref>. بنا بر نقل واحدی، [[آیه کلاله]] {{متن قرآن|وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنهاست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۲.</ref> و {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref> در [[شأن]] جابر نازل شد آن زمانی که وی [[بیمار]] شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و می‌خواست به خواهرانش [[وصیت]] کند. رسول خدا{{صل}} چون به [[عیادت]] او رفت به او فرمود: که از این [[بیماری]] نخواهی مرد و بر اثر وضوی [[پیامبر]] [[شفا]] یافت. از این رو جابر می‌‌گفت: این [[آیه]] در [[شأن]] من نازل شد<ref>ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، مسلم، صحیح مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی نیشابوری، علی، أسباب النزول، ص۹۶.</ref>. با توجه به این [[روایت]] بوده که در [[تفسیر جلالین]]<ref>سیوطی، تفسیر جلالین، ص۱۳۴.</ref> آمده است که آیه در [[حق]] جابر نازل شد و تعبیر {{عربی|"مات عن اخوات"}}؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما [[محقق شوشتری]]<ref>شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.</ref> این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از [[دنیا]] رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولاً معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیاً جابر در [[زمان پیامبر]] نمرد و ثالثاً وی دو یا سه پسر داشته و اساساً از مصادیق [[آیه کلاله]] خارج است. اما [[نقد]] [[شوشتری]]، قابل [[تأمل]] است؛ زیرا اولاً تعبیر مطلق [[جابر بن عبدالله]] در تعابیر [[محدثان]] به [[انصاری]] مشهور منصرف است؛ ثانیاً بحث [[وصیت]] بوده نه [[ارث]]؛ ثالثاً شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمده‌اند؛ رابعاً جابر بر فرض [[تصور]] خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش [[استفتا]] کرده و در [[روایات]] مشهور تعبیر {{عربی|"مات عن أخوات"}}؛ نیامده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۱ - ۳۴۲.</ref>
او از طبقه نخست [[مفسران]] از [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} به شمار می‌آید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم [[آیت الله مرعشی نجفی]] بیان داشته‌اند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۷۵-۷۶.</ref>. [[علامه طباطبایی]]<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، ص۵۱.</ref> او را از صحابه‌ای که پس از [[رحلت پیامبر]] به [[تفسیر]] [[اشتغال]] داشته‌اند معرفی کرده است. [[سید محسن امین]]<ref>امین، سید محسن، أعیان الشیعه، ج۴، ص۴۶.</ref> نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از [[مشایخ]] [[ابوحمزه ثمالی]] در دو کتاب [[مسند]] و تفسیر اوست. آرای تفسیری او<ref>برای نمونه ر.ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ابوبکر احمد، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸</ref> شاهدی بر [[مفسر]] بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] نمی‌رسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] نیست. [[استدلال]] او در برابر [[صهیب]]<ref>بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref> و تعیین [[اولی الامر]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. براساس سخن [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامان معصوم]]، نشانی از توجه خاص او به [[تفسیر]] است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.</ref>. از جمله [[روایات تفسیری]] او [[داستان مباهله]] و تفسیر جابر است بر اینکه [[آیه مباهله]] در [[حق]] [[پنج تن]] [[آل]] عباست<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.</ref>. [[روایت]] دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر [[کلامی]] قابل توجه است اینکه [[طلیق بن حبیب بصری]] گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر [[شفاعت]] بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر [[کتاب خدا]] و [[سنت]] می‌دانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش [[خلود]] [[کفار]] در [[جهنم]] است، نه [[گنهکاران]] [[مسلمان]] که پس از مدتی [[عذاب]]، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا{{صل}} فرمود: این چنین کسان از جهنم [[آزاد]] و وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.</ref>. روایت دیگر بیان می‌دارد که جابر برخلاف اندیشه‌های [[خوارج]] که [[مرتکب کبیره]] را [[مشرک]] می‌دانستند سخن گفته است<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.</ref>. بنا بر نقل واحدی، [[آیه کلاله]] {{متن قرآن|وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و اگر همسرانتان فرزندی نداشته باشند نیمی از آنچه بر جا نهاده‌اند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم از آنچه بر جا گذارده‌اند از آن شماست پس از (انجام) وصیتی که می‌کنند یا (پرداخت) وامی (که دارند) و اگر شما فرزندی نداشته باشید یک چهارم از آنچه بر جا نهاده‌اید از آن آنهاست و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم از آنچه بر جا گذارده‌اید از آن آنان است، البته پس از (انجام) وصیتی که می‌کنید یا (پرداخت) وامی (که دارید) و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند بی‌فرزند و بی‌پدر و بی‌مادر و (تنها) دارای برادر یا خواهر (یا هر دو) باشد یک ششم از آن هر یک از این دو، است و اگر بیش از این باشند همه در یک سوم شریکند، (البته) پس از وصیتی یا (پرداخت) وامی که (با وصیّت یا اقرار به وام، به وارث) زیان نرساند؛ سفارشی است از سوی خداوند و خداوند دانایی بردبار است» سوره نساء، آیه ۱۲.</ref> و {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.</ref> در [[شأن]] جابر نازل شد آن زمانی که وی [[بیمار]] شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و می‌خواست به خواهرانش [[وصیت]] کند. رسول خدا{{صل}} چون به [[عیادت]] او رفت به او فرمود: که از این [[بیماری]] نخواهی مرد و بر اثر وضوی [[پیامبر]] [[شفا]] یافت. از این رو جابر می‌‌گفت: این [[آیه]] در [[شأن]] من نازل شد<ref>ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، مسلم، صحیح مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی نیشابوری، علی، أسباب النزول، ص۹۶.</ref>. با توجه به این [[روایت]] بوده که در [[تفسیر جلالین]]<ref>سیوطی، تفسیر جلالین، ص۱۳۴.</ref> آمده است که آیه در [[حق]] جابر نازل شد و تعبیر {{عربی|"مات عن اخوات"}}؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما [[محقق شوشتری]]<ref>شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.</ref> این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از [[دنیا]] رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولاً معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیاً جابر در [[زمان پیامبر]] نمرد و ثالثاً وی دو یا سه پسر داشته و اساساً از مصادیق [[آیه کلاله]] خارج است. اما [[نقد]] [[شوشتری]]، قابل [[تأمل]] است؛ زیرا اولاً تعبیر مطلق [[جابر بن عبدالله]] در تعابیر [[محدثان]] به [[انصاری]] مشهور منصرف است؛ ثانیاً بحث [[وصیت]] بوده نه [[ارث]]؛ ثالثاً شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمده‌اند؛ رابعاً جابر بر فرض [[تصور]] خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش [[استفتا]] کرده و در [[روایات]] مشهور تعبیر {{عربی|"مات عن أخوات"}}؛ نیامده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۱ - ۳۴۲.</ref>


== [[تشیع]] [[امامی]] جابر در روایات او ==
== [[تشیع]] [[امامی]] جابر در روایات او ==
چنان که دانسته شد روایات جابر نه تنها تشیع او را به خوبی ثابت می‌کند، بلکه باید او را از [[شیعیان]] [[دوازده امامی]] دانست. او [[راوی]] [[صحیفه]] فاطمی است که در آن به اسامی [[امامان شیعه]] تصریح شده و به «خبر [[لوح]]» معروف است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷ و ۵۳۲؛ صدوق، کمال الدین، باب ۲۸، ۳۰۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۳۹ و ۱۷۸؛ و با اشاره ر.ک: ابن بابویه قمی، ص۱۲.</ref>. جابر این لوح را در زمانی دیده که نزد [[حضرت فاطمه]]{{ع}} رفته است و گویا از آن نسخه برداری می‌کند؛ زیرا [[امام باقر]]{{ع}} در یک [[دیدار]] خصوصی اصل آن [[لوح]] را با نسخه جابر مطابقت کرده، بدون اینکه حرفی کم و زیاد باشد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ کراجکی، الاستنصار، ص۱۸-۱۹.</ref>. همچنین منشأ [[روایت]] مشهوری که [[پیامبر]] [[وعده]] دیدار جابر را با امام باقر{{ع}} داده در حقیقت زمانی بوده که [[رسول خدا]] به اسامی [[امامان معصوم]] را برای جابر نام می‌برده است<ref>بنگرید: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۱۰۳؛ صدوق، کمال الدین، ج۳، ص۲۵۳؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۷۰.</ref>. [[روایات]] متعددی که از او درباره امامان معصوم و اینکه از [[نسل]] [[فاطمه زهرا]]{{ع}} خواهند بود، به ویژه موضوع [[مهدویت]]، از مشخصه‌های روایات جابر گشته است<ref>بنگرید: جوهری، المقتضب، ص۹؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۷۸؛ ابن طاووس، الیقین، ص۴۹۵.</ref>. او در روایت دیگری ویژگی‌های مخصوص هر یک از امامان معصوم را از پیامبر روایت کرده است<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۱.</ref>. حتی بنا بر نقل خود جابر درباره [[خلافت]]، ده بار از رسول خدا{{صل}} پرسید تا اینکه علی{{ع}} را معرفی نمود<ref>مفید، الامالی، ص۱۶۸؛ طوسی، الامالی، ص۱۹۰.</ref> و در پاسخ به سؤال جابر درباره [[تعداد امامان]] رسول خدا{{صل}} آنان را [[دوازده تن]] همانند [[دوازده]] چشمه [[حضرت موسی]] [[تشبیه]] و بیان فرمود<ref>ابن طاووس، التحصین، ص۵۷۰ و همو، الیقین، ص۲۴۵.</ref>. [[مصاحبت]] او پس از رسول خدا{{صل}} با شش [[معصوم]]، جابر را از برجسته‌ترین [[اصحاب امامان]] [[شیعه]] نموده که طبعاً یکی از علل مهم اندوخته‌های زیاد و خاص [[علمی]] او بوده است. روایتی در [[رجال کشی]] است که به روشنی منشأ غالی دارد می‌گوید: [[علم امامان]] به چهار نفر منتهی شد که عبارت‌اند از [[سلمان]] و جابر و [[سید حمیری]] و [[یونس بن ظبیان]] غالی. البته احتمال بسیار زیاد داده شده که منظور از جابر در این روایت [[جابر جعفی]] است، ولی [[مرحوم خویی]] [[جابر انصاری]] را استظهار کرده است<ref>ر.ک: مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۷.</ref>. روایات او در بخش [[فضایل امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[اهل بیت]]{{ع}} و [[شیعیان]] بسیار و خود کتاب مستقلی می‌طلبد. مهم اینکه نوع منقبت گویی او به گونه‌ای است که جابر را از دیگر [[صحابه]] متمایز کرده است. با نگاهی اجمالی به مضمون آنها کاملا نشان می‌دهد که جابر بر نکات بسیار حساس [[سیاسی]]، مذهبی، [[سیر]] أعلام النبلاء، به ویژه [[ولایت]] [[بلافصل]] علی{{ع}} تأکید نموده است. ما به [[درستی]] نمی‌دانیم که جابر این [[مناقب]] را در چه زمان‌هایی نقل میکرده؛ اما به هر حال از [[زمان]] [[سقیفه]] تا [[زمان مرگ]] او دو رانی نبوده که به [[راحتی]] بتوان از [[فضایل]] [[امام]] گفته شود و این به ویژه در زمانی که [[سب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسمی شده و از بیان هرگونه فضلیت گویی از آن [[حضرت]] ممانعت میشده اهمیتی چند برابر داشته است. او در تبیین و [[تبلیغ]] [[جایگاه علی]]{{ع}} در میان [[مسلمانان]] از هیچ کوششی فروگذار نبوده است<ref>ر.ک: صدوق، الامالی، ص۶۲ و ۱۵۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۵۱ و ج۲، ص۵۲۳؛ مفید، تفضیل امیرالمؤمنین، ص۳۵ و الارشاد، ج۱، ص۳۹ و ۴۵.</ref>. مناقبی که او نقل کرده از دیدگاه یک [[سنی]] حتی [[اعتدالی]]، [[گرایش شیعی]] از نوع [[افراطی]] را برای گوینده آن ثابت می‌کند. این در حالی است که از جابر درباره خلفای ثلاثه فضیلتی که قابل توجه باشد. نقل نشده و نمی‌توان به صدور [[قطعی]] آن تعداد نیز [[اذعان]] نمود. از نگاه [[روایات]] جابر، [[آسمانها]] و [[زمین]] به هنگام [[خلقت]]، [[ولایت علی]]{{ع}} را پذیرفتند<ref>ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵.</ref>، علی نفس [[پیامبر]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۴۷۵.</ref> است که خلقت هر دو از [[طینت]] واحد است<ref>طوسی، الامالی، ص۷۹.</ref>. او برجسته‌ترین [[شخصیت]] پس از [[رسول خدا]] تا [[روز قیامت]] و [[خلیفه بلافصل]] اوست<ref>ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۳۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۸ و ۴۱۸ با تعابیر مختلف.</ref>. علی ما [[سرور]] مسلمانان و پیشوای [[پرهیزکاران]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۱.</ref>، [[صراط مستقیم]]<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، معیار [[کفر]] و [[ایمان]]<ref>صدوق، الامالی، ص۱۴۹ و صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۴۹۶؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۲۲.</ref> و معیار [[بهشت و جهنم]]<ref>صدوق، الامالی، ص۴۴.</ref>، ولایتش شرط تکمیل [[شهادتین]] و ورود به [[بهشت]]<ref>طوسی، الامالی، ص۲۸۲.</ref>، علی{{ع}} تیر [[خدا]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۳۵۹؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۷۷.</ref>، [[حزب]] او [[حزب الله]] و [[دشمن]] او دشمن خداست<ref>صدوق، الامالی، ص۱۵۰.</ref>. انسان‌های [[خالص]] و [[ناخالص]] با علی{{ع}} محک زده می‌شوند<ref>احمدی میانجی، ج۳، ص۲۸۱.</ref>. مبغض علی{{ع}} و [[اهل بیت]] با [[منافق]] و در [[روز قیامت]] [[یهودی]] [[محشور]] می‌شود هرچند که خود را [[مسلمان]] بداند و [[اهل نماز]] و [[روزه]] باشد<ref>قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۷۵؛ صدوق، الامالی، ص۴۱۲-۴۱۳؛ مفید، الامالی، ص۱۲۶؛ طوسی، الامالی، ص۶۴۹.</ref>. [[شک]] درباره [[جنگ]] علی{{ع}} (با مخالفانش)، شک درباره [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی شده است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۲۷.</ref>. علی{{ع}} تنها کسی است که چون [[پیامبر]] می‌تواند در [[مسجد]] بخوابد<ref>سلیم بن قیس هلالی ، کتاب سلیم، ص۴۰۰؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۰؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الأخبار، ج۴، ص۳۳۹.</ref>، [[جعفر بن احمد قمی]] کتابی به نام «نوادر الأثر فی علی خیر البشر» داشته که دو سوم [[روایات]] آن از طریق جابر بوده است. بنا بر [[روایت]] جابر از رسول خدا{{صل}} در کنار [[کعبه]] پس از نقل [[فضایل]] ممتاز علی ما و شیعیانش، [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}}<ref>«بی‌گمان آنانکه ایمان آورده‌اند و کردارهایی شایسته کرده‌اند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷.</ref>. نازل شد و هرگاه علی{{ع}} از دور نمایان می‌‌شد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} می‌گفتند: خیرالبریه آمد<ref>طوسی، الامالی، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref>. جابر از [[راویان حدیث ثقلین]]<ref>غازی، مسند الرضا، ص۲۰۹؛ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۵، ص۴۹؛ صفار قمی، محمد بن حسن ، بصائر الدرجات، ص۲۳۴؛ طوسی، خلاف، ج۱، ص۲۷.</ref>، [[حدیث مؤاخات]]<ref>صدوق، الامالی، ص۱۸۷؛ ابن حمزه طوسی، ص۱۱۸ و نیز ر.ک: هدایت پناه، حدیث برادری در سیره نبوی.</ref>، و [[غدیر خم]] است<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۹۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۸۹، ۱۴۰۶ ۴۰۹، ۴۱۳ و ۴۱۶.</ref>، [[ابوالعباس بن عقده]] نام او را در کتاب الولایه آورده است<ref>ابن طاووس، الطرائف، ص۱۴۱-۱۴۰.</ref>. [[صدوق]]<ref>الأمالی، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref> از جابر داستان درخواست امیرالمؤمینن{{ع}} از [[اصحاب]] [[شاهد]] [[غدیر]] را برای [[گواهی دادن]] نقل کرده که برخی به دلیل [[گواهی]] ندادن، به [[نفرین]] [[امام]] دچار شدند و آن [[نفرین]] درباره آنان عملی شد. امینی<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۰۵.</ref> آورده است در جلسه [[امام سجاد]]{{ع}} و [[حضرت باقر]]{{ع}} و [[محمد حنفیه]] مردی وارد شد و از جابر [[حدیث]] [[پیامبر]] را خواست. جابر به [[حجة الوداع]] و داستان [[غدیر]] اشاره کرد و گفت: در نزدیکی [[جحفه]] پیامبر[[دست]] علی{{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}؛ متن بخشی از [[دعای ندبه]] که حاوی [[فضایل علی]]{{ع}} و شیعیانش است و [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خیبر]] به آن [[حضرت]] فرموده، به [[روایت]] از جابر نقل شده است<ref>صدوق، الامالی، ص۱۵۶-۱۵۷؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲: کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۹، ۲۶۶ و ۴۵۹؛ طبری شیعی، المسترشد، ص۶۳۳ - ۶۳۴.</ref>. در روایتی [[امام کاظم]]{{ع}} از [[پدران]] بزرگوار خود از جابر داستان [[ازدواج]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با حضرت [[فاطمه]]{{ع}} را نقل کرده که پیامبر در برابر معترضان از [[قریش]] این ازدواج را به [[دستور خدا]] در [[زمان]] [[معراج]] بیان داشته و در انتها به [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و موضوع [[مهدویت]] اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۲۵۷؛ طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>. جابر [[حدیث منزلت]] را به [[خلافت]] پس از رسول خدا{{صل}} و [[وجوب اطاعت]] [[امت]] از علی{{ع}} معنا کرده است<ref>صدوق، الهدایه، ص۱۵۷.</ref>، جایگاه ممتاز جابر در نقل [[فضایل]] مهم برای امیرالمؤمنین{{ع}} این امکان را می‌توانسته برای [[غالیان]] نیز فراهم نماید تا برخی [[روایات]] بسیار عجیب را به او نسبت دهند که در منابع مشهور نقل نشده است و در منابع برخی نویسندگان دارای گرایش‌های [[غالیانه]] راه یافته است<ref>ر.ک: عدة محدثین، الأصول الستة عشر، ص۱۲۸-۱۳۱؛ خصیبی، حسین بن حمدان (م ۳۳۴)، الهدایة الکبری، ص۱۱-۱۱۲ و ۱۷۰- ۱۷۱؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۳۲-۳۱ و ۵۱؛ ابن شاذان، فضائل، ص۵۹-۵۴.</ref>. در این میان، در کتاب‌های فرقه‌شناسی، جابر را از [[فرقه]] تناسخیه نام برده‌اند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۳۴؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۲، ص۵۲.</ref> که به نظر می‌رسد با [[جابر جعفی]] خلط شده است و یا او نیز چون بزرگانی دیگر روایات و مطالبی را به او نسبت داده‌اند. از این گونه نسبت‌ها می‌‌توان به مجموعه‌ای از روایاتی اشاره کرد که به نقل از جابر در جهت اندیشه‌های [[ضد]] [[شیعی]] و [[فضایل]] [[خلفا]] آمده است؛ از جمله اینکه گوید: به ما امر شده بود تا زمانی بجنگیم که کلمه [[توحید]] بیان نشده در حالی که از او نیز نقل شده که [[شمشیر]] و [[قرآن]] به دست داشت و می‌‌گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} به ما امر کرده که با این شمشیر با کسانی که با این قرآن مخالف‌اند بجنگیم<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۱، ص۳۸۴.</ref>. در روایتی که [[ابن عساکر]] آن را رد کرده، رسول خدا{{صل}} [[وعده]] [[بهشت]] به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد <ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، الأربعین البلدانبه، ص۶۵-۶۶.</ref>. و [[مؤمن]]، نسبت به ابوبکر و عمر [[بغض]] ندارد چنان که [[منافق]] آن دو را [[دوست]] ندارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، عهد الخلفاء، ص۱۰۷.</ref>. [[روایات]] دیگری نیز از جابر در فضایل و یا سخنان کنایه گونه‌ای از [[پیامبر]] مبنی بر [[خلافت]] خلفا<ref>نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، فضائل الصحابه، ص۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۴، ص۱۹۸؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۲۳، ۵۸۲ و ۶۱۰.</ref>؛ یا رد برخی فرقه‌های مذهبی<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۱۵۲ و ۴۴۸.</ref> نقل شده است. داستان [[غار]] نیز به نقل از جابر پر از [[دروغ]] پردازی‌هایی است که با [[مسلمان]] در تناقض است<ref>خصیبی، الهدایة الکبری، ص۸۵.</ref> و روایات دیگری که جای [[تأمل]] دارد و باید ارزیابی شود<ref> ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۲، ۲۶۳ و ۵۰۱.</ref>. به طور کلی دو مطلب درباره روایات جابر به خصوص در بخش [[مناقب]] و [[اعتقادات]] جای تأمل دارد: نخست خلط روایات [[جابر انصاری]] با [[جابر جعفی]] است و دیگر اینکه طرفداران هر دو گروه [[تشیع]] و [[تسنن]] روایاتی به او نسبت داده‌اند که تعیین روایات [[حقیقی]] از روایات ساختگی نیاز به دقت فراوان دارد<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۲ - ۳۴۴.</ref>
چنان که دانسته شد روایات جابر نه تنها تشیع او را به خوبی ثابت می‌کند، بلکه باید او را از [[شیعیان]] [[دوازده امامی]] دانست. او [[راوی]] [[صحیفه]] فاطمی است که در آن به اسامی [[امامان شیعه]] تصریح شده و به «خبر [[لوح]]» معروف است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷ و ۵۳۲؛ صدوق، کمال الدین، باب ۲۸، ۳۰۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۳۹ و ۱۷۸؛ و با اشاره ر.ک: ابن بابویه قمی، ص۱۲.</ref>. جابر این لوح را در زمانی دیده که نزد [[حضرت فاطمه]]{{ع}} رفته است و گویا از آن نسخه برداری می‌کند؛ زیرا [[امام باقر]]{{ع}} در یک [[دیدار]] خصوصی اصل آن [[لوح]] را با نسخه جابر مطابقت کرده، بدون اینکه حرفی کم و زیاد باشد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ کراجکی، الاستنصار، ص۱۸-۱۹.</ref>. همچنین منشأ [[روایت]] مشهوری که [[پیامبر]] [[وعده]] دیدار جابر را با امام باقر{{ع}} داده در حقیقت زمانی بوده که [[رسول خدا]] به اسامی [[امامان معصوم]] را برای جابر نام می‌برده است<ref>بنگرید: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۱۰۳؛ صدوق، کمال الدین، ج۳، ص۲۵۳؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۷۰.</ref>. [[روایات]] متعددی که از او درباره امامان معصوم و اینکه از [[نسل]] [[فاطمه زهرا]]{{ع}} خواهند بود، به ویژه موضوع [[مهدویت]]، از مشخصه‌های روایات جابر گشته است<ref>بنگرید: جوهری، المقتضب، ص۹؛ ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۷۸؛ ابن طاووس، الیقین، ص۴۹۵.</ref>. او در روایت دیگری ویژگی‌های مخصوص هر یک از امامان معصوم را از پیامبر روایت کرده است<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۱.</ref>. حتی بنا بر نقل خود جابر درباره [[خلافت]]، ده بار از رسول خدا{{صل}} پرسید تا اینکه علی{{ع}} را معرفی نمود<ref>مفید، الامالی، ص۱۶۸؛ طوسی، الامالی، ص۱۹۰.</ref> و در پاسخ به سؤال جابر درباره [[تعداد امامان]] رسول خدا{{صل}} آنان را [[دوازده تن]] همانند [[دوازده]] چشمه [[حضرت موسی]] [[تشبیه]] و بیان فرمود<ref>ابن طاووس، التحصین، ص۵۷۰ و همو، الیقین، ص۲۴۵.</ref>. [[مصاحبت]] او پس از رسول خدا{{صل}} با شش [[معصوم]]، جابر را از برجسته‌ترین [[اصحاب امامان]] [[شیعه]] نموده که طبعاً یکی از علل مهم اندوخته‌های زیاد و خاص [[علمی]] او بوده است. روایتی در [[رجال کشی]] است که به روشنی منشأ غالی دارد می‌گوید: [[علم امامان]] به چهار نفر منتهی شد که عبارت‌اند از [[سلمان]] و جابر و [[سید حمیری]] و [[یونس بن ظبیان]] غالی. البته احتمال بسیار زیاد داده شده که منظور از جابر در این روایت [[جابر جعفی]] است، ولی [[مرحوم خویی]] [[جابر انصاری]] را استظهار کرده است<ref>ر.ک: مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۷.</ref>. روایات او در بخش [[فضایل امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[اهل بیت]]{{ع}} و [[شیعیان]] بسیار و خود کتاب مستقلی می‌طلبد. مهم اینکه نوع منقبت گویی او به گونه‌ای است که جابر را از دیگر [[صحابه]] متمایز کرده است. با نگاهی اجمالی به مضمون آنها کاملا نشان می‌دهد که جابر بر نکات بسیار حساس [[سیاسی]]، مذهبی، [[سیر]] أعلام النبلاء، به ویژه [[ولایت]] [[بلافصل]] علی{{ع}} تأکید نموده است. ما به [[درستی]] نمی‌دانیم که جابر این [[مناقب]] را در چه زمان‌هایی نقل میکرده؛ اما به هر حال از [[زمان]] [[سقیفه]] تا [[زمان مرگ]] او دو رانی نبوده که به [[راحتی]] بتوان از [[فضایل]] [[امام]] گفته شود و این به ویژه در زمانی که [[سب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسمی شده و از بیان هرگونه فضلیت گویی از آن [[حضرت]] ممانعت میشده اهمیتی چند برابر داشته است. او در تبیین و [[تبلیغ]] [[جایگاه علی]]{{ع}} در میان [[مسلمانان]] از هیچ کوششی فروگذار نبوده است<ref>ر.ک: صدوق، الامالی، ص۶۲ و ۱۵۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۵۱ و ج۲، ص۵۲۳؛ مفید، تفضیل امیرالمؤمنین، ص۳۵ و الارشاد، ج۱، ص۳۹ و ۴۵.</ref>. مناقبی که او نقل کرده از دیدگاه یک [[سنی]] حتی [[اعتدالی]]، [[گرایش شیعی]] از نوع [[افراطی]] را برای گوینده آن ثابت می‌کند. این در حالی است که از جابر درباره خلفای ثلاثه فضیلتی که قابل توجه باشد. نقل نشده و نمی‌توان به صدور [[قطعی]] آن تعداد نیز [[اذعان]] نمود. از نگاه [[روایات]] جابر، [[آسمانها]] و [[زمین]] به هنگام [[خلقت]]، [[ولایت علی]]{{ع}} را پذیرفتند<ref>ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۲۵.</ref>، علی نفس [[پیامبر]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۴۷۵.</ref> است که خلقت هر دو از [[طینت]] واحد است<ref>طوسی، الامالی، ص۷۹.</ref>. او برجسته‌ترین [[شخصیت]] پس از [[رسول خدا]] تا [[روز قیامت]] و [[خلیفه بلافصل]] اوست<ref>ابن بابویه قمی، علی، الإمامة والتبصره، ص۳۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۸ و ۴۱۸ با تعابیر مختلف.</ref>. علی ما [[سرور]] مسلمانان و پیشوای [[پرهیزکاران]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۱.</ref>، [[صراط مستقیم]]<ref>ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، معیار [[کفر]] و [[ایمان]]<ref>صدوق، الامالی، ص۱۴۹ و صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۴۹۶؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۲۲.</ref> و معیار [[بهشت و جهنم]]<ref>صدوق، الامالی، ص۴۴.</ref>، ولایتش شرط تکمیل [[شهادتین]] و ورود به [[بهشت]]<ref>طوسی، الامالی، ص۲۸۲.</ref>، علی{{ع}} تیر [[خدا]]<ref>کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۳۵۹؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۷۷.</ref>، [[حزب]] او [[حزب الله]] و [[دشمن]] او دشمن خداست<ref>صدوق، الامالی، ص۱۵۰.</ref>. انسان‌های [[خالص]] و [[ناخالص]] با علی{{ع}} محک زده می‌شوند<ref>احمدی میانجی، ج۳، ص۲۸۱.</ref>. مبغض علی{{ع}} و [[اهل بیت]] با [[منافق]] و در [[روز قیامت]] [[یهودی]] [[محشور]] می‌شود هرچند که خود را [[مسلمان]] بداند و [[اهل نماز]] و [[روزه]] باشد<ref>قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۷۵؛ صدوق، الامالی، ص۴۱۲-۴۱۳؛ مفید، الامالی، ص۱۲۶؛ طوسی، الامالی، ص۶۴۹.</ref>. [[شک]] درباره [[جنگ]] علی{{ع}} (با مخالفانش)، شک درباره [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی شده است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۲۷.</ref>. علی{{ع}} تنها کسی است که چون [[پیامبر]] می‌تواند در [[مسجد]] بخوابد<ref>سلیم بن قیس هلالی ، کتاب سلیم، ص۴۰۰؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۰؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الأخبار، ج۴، ص۳۳۹.</ref>، [[جعفر بن احمد قمی]] کتابی به نام «نوادر الأثر فی علی خیر البشر» داشته که دو سوم [[روایات]] آن از طریق جابر بوده است. بنا بر [[روایت]] جابر از رسول خدا{{صل}} در کنار [[کعبه]] پس از نقل [[فضایل]] ممتاز علی ما و شیعیانش، [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}}<ref>«بی‌گمان آنانکه ایمان آورده‌اند و کردارهایی شایسته کرده‌اند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷.</ref>. نازل شد و هرگاه علی{{ع}} از دور نمایان می‌‌شد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} می‌گفتند: خیرالبریه آمد<ref>طوسی، الامالی، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref>. جابر از [[راویان حدیث ثقلین]]<ref>غازی، مسند الرضا، ص۲۰۹؛ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۵، ص۴۹؛ صفار قمی، محمد بن حسن ، بصائر الدرجات، ص۲۳۴؛ طوسی، خلاف، ج۱، ص۲۷.</ref>، [[حدیث مؤاخات]]<ref>صدوق، الامالی، ص۱۸۷؛ ابن حمزه طوسی، ص۱۱۸ و نیز ر.ک: هدایت پناه، حدیث برادری در سیره نبوی.</ref>، و [[غدیر خم]] است<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۹۰؛ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۸۹، ۱۴۰۶ ۴۰۹، ۴۱۳ و ۴۱۶.</ref>، [[ابوالعباس بن عقده]] نام او را در کتاب الولایه آورده است<ref>ابن طاووس، الطرائف، ص۱۴۱-۱۴۰.</ref>. [[صدوق]]<ref>الأمالی، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref> از جابر داستان درخواست امیرالمؤمینن{{ع}} از [[اصحاب]] [[شاهد]] [[غدیر]] را برای [[گواهی دادن]] نقل کرده که برخی به دلیل [[گواهی]] ندادن، به [[نفرین]] [[امام]] دچار شدند و آن [[نفرین]] درباره آنان عملی شد. امینی<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۰۵.</ref> آورده است در جلسه [[امام سجاد]]{{ع}} و [[حضرت باقر]]{{ع}} و [[محمد حنفیه]] مردی وارد شد و از جابر [[حدیث]] [[پیامبر]] را خواست. جابر به [[حجة الوداع]] و داستان [[غدیر]] اشاره کرد و گفت: در نزدیکی [[جحفه]] پیامبر[[دست]] علی{{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}؛ متن بخشی از [[دعای ندبه]] که حاوی [[فضایل علی]]{{ع}} و شیعیانش است و [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خیبر]] به آن [[حضرت]] فرموده، به [[روایت]] از جابر نقل شده است<ref>صدوق، الامالی، ص۱۵۶-۱۵۷؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲: کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۹، ۲۶۶ و ۴۵۹؛ طبری شیعی، المسترشد، ص۶۳۳ - ۶۳۴.</ref>. در روایتی [[امام کاظم]]{{ع}} از [[پدران]] بزرگوار خود از جابر داستان [[ازدواج]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با حضرت [[فاطمه]]{{ع}} را نقل کرده که پیامبر در برابر معترضان از [[قریش]] این ازدواج را به [[دستور خدا]] در [[زمان]] [[معراج]] بیان داشته و در انتها به [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و موضوع [[مهدویت]] اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۲۵۷؛ طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>. جابر [[حدیث منزلت]] را به [[خلافت]] پس از رسول خدا{{صل}} و [[وجوب اطاعت]] [[امت]] از علی{{ع}} معنا کرده است<ref>صدوق، الهدایه، ص۱۵۷.</ref>، جایگاه ممتاز جابر در نقل [[فضایل]] مهم برای امیرالمؤمنین{{ع}} این امکان را می‌توانسته برای [[غالیان]] نیز فراهم نماید تا برخی [[روایات]] بسیار عجیب را به او نسبت دهند که در منابع مشهور نقل نشده است و در منابع برخی نویسندگان دارای گرایش‌های [[غالیانه]] راه یافته است<ref>ر.ک: عدة محدثین، الأصول الستة عشر، ص۱۲۸-۱۳۱؛ خصیبی، حسین بن حمدان (م ۳۳۴)، الهدایة الکبری، ص۱۱-۱۱۲ و ۱۷۰- ۱۷۱؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۳۲-۳۱ و ۵۱؛ ابن شاذان، فضائل، ص۵۹-۵۴.</ref>. در این میان، در کتاب‌های فرقه‌شناسی، جابر را از [[فرقه]] تناسخیه نام برده‌اند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۳۴؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۲، ص۵۲.</ref> که به نظر می‌رسد با [[جابر جعفی]] خلط شده است و یا او نیز چون بزرگانی دیگر روایات و مطالبی را به او نسبت داده‌اند. از این گونه نسبت‌ها می‌‌توان به مجموعه‌ای از روایاتی اشاره کرد که به نقل از جابر در جهت اندیشه‌های [[ضد]] [[شیعی]] و [[فضایل]] [[خلفا]] آمده است؛ از جمله اینکه گوید: به ما امر شده بود تا زمانی بجنگیم که کلمه [[توحید]] بیان نشده در حالی که از او نیز نقل شده که [[شمشیر]] و [[قرآن]] به دست داشت و می‌‌گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} به ما امر کرده که با این شمشیر با کسانی که با این قرآن مخالف‌اند بجنگیم<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۱، ص۳۸۴.</ref>. در روایتی که [[ابن عساکر]] آن را رد کرده، رسول خدا{{صل}} [[وعده]] [[بهشت]] به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد <ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، الأربعین البلدانبه، ص۶۵-۶۶.</ref>. و [[مؤمن]]، نسبت به ابوبکر و عمر [[بغض]] ندارد چنان که [[منافق]] آن دو را [[دوست]] ندارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، عهد الخلفاء، ص۱۰۷.</ref>. [[روایات]] دیگری نیز از جابر در فضایل و یا سخنان کنایه گونه‌ای از [[پیامبر]] مبنی بر [[خلافت]] خلفا<ref>نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، فضائل الصحابه، ص۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۴، ص۱۹۸؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۲۳، ۵۸۲ و ۶۱۰.</ref>؛ یا رد برخی فرقه‌های مذهبی<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۱۵۲ و ۴۴۸.</ref> نقل شده است. داستان [[غار]] نیز به نقل از جابر پر از [[دروغ]] پردازی‌هایی است که با [[مسلمان]] در تناقض است<ref>خصیبی، الهدایة الکبری، ص۸۵.</ref> و روایات دیگری که جای [[تأمل]] دارد و باید ارزیابی شود<ref> ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۲، ۲۶۳ و ۵۰۱.</ref>. به طور کلی دو مطلب درباره روایات جابر به خصوص در بخش [[مناقب]] و [[اعتقادات]] جای تأمل دارد: نخست خلط روایات [[جابر انصاری]] با [[جابر جعفی]] است و دیگر اینکه طرفداران هر دو گروه [[تشیع]] و [[تسنن]] روایاتی به او نسبت داده‌اند که تعیین روایات [[حقیقی]] از روایات ساختگی نیاز به دقت فراوان دارد<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۲ - ۳۴۴.</ref>


== [[وفات]] جابر ==
== [[وفات]] جابر ==
صحابه‌نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود [[نابینا]] شد. با توجه به قراین و برخی [[اخبار]] که گذشت [[نابینایی]] او، [[دست]] کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال [[وفات]] او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر [[عمر]] چندان [[صدق]] نمی‌کند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در [[مدینه]] درگذشت<ref>دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref>. در سال وفات او نیز [[اختلاف]] است. سال‌های ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفته‌اند <ref>ر.ک: دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.</ref>، ولی مشهور، ۷۸ گفته‌اند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است<ref>ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref> حضور [[حجاج ثقفی]] را در [[مراسم تشییع]] جنازه جابر شاهدی بر [[تأیید]] [[سال]] ۷۴ دانسته است. در برخی از منابع [[شیعی]] [[روایت]] ضعیفی آمده که [[امام باقر]]{{ع}} به هنگام وفات از جابر خواست تا [[حدیث]] [[صحیفه]] و [[لوح]] را روایت کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.</ref>، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر{{ع}} در سال ۱۱۴ به [[شهادت]] رسیده<ref>ابن ابی الثلج بغدادی، تاریخ الائمه، ص۱۰.</ref> و بنا بر روایت [[پیامبر]] تنها وی موفق به [[دیدار امام]] [[باقر]]{{ع}} خواهد شد و نمی‌توانسته [[امام صادق]]{{ع}} را [[درک]] کرده باشد زیرا [[تولد]] آن [[حضرت]] ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از [[امام سجاد]]{{ع}} هم مورد تشکیک است و این مطلب با [[تاریخ]] [[وفات]] او نیز سازگار است. خبر [[صدوق]] نیز وجهش این است که [[امام باقر]]{{ع}} بیان داشته که جابر برایم [[روایت]] کرد اما [[راوی]] بر اثر توهمچنین گفته است<ref>ر.ک: شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۹.</ref>. [[محمد بن منکدر]] که از [[راویان]] مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به [[پیامبر]] برساند<ref>احمد بن حنبل، ، مسند حنبل، ج۳، ص۶۹.</ref>، [[حسن مثنی]] از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. گویا خود او نیز می‌خواست نمازش را بخواند، اما با [[تهدید]]، [[حجاج ثقفی]] بر او [[نماز]] خواندا<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر [[وصیت]] کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.</ref>. [[مورخان]] و صحابه‌نگاران با استناد به [[روایات]] بسیاری گفته‌اند که [[والی مدینه]]، [[ابان بن عثمان بن عفان]] بر او نماز خواند<ref>ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ ذهبی، ج۵، ص۳۸۱.</ref> نیز ضمن رد مطلب یاد شده وفات جابر را زمانی دانسته که [[حجاج]] بر [[عراق]] [[حاکم]] بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref> این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام [[مناسک حج]] و یا [[زیارت]] به [[مدینه]] آمده است، او را آخرین [[صحابی]] دانسته‌اند که در مدینه از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.</ref>، [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و ۳۴۱.</ref> و [[ابن ابی عاصم]]<ref>الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref> این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را [[سهل بن سعد ساعدی]] دانسته‌اند. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.</ref> و [[ذهبی]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.</ref> نیز به اعتبار [[اصحاب عقبه]] او را آخرین [[صحابی]] در [[مدینه]] دانسته‌اند. [[مرگ]] او برخلاف [[غالب]] [[صحابه]] نگاران، در [[مکه]] و [[قبا]] نیز نقل شده<ref>سیوطی، اسعاف، ص۲۳.</ref> و [[قبر]] جابر را در [[بقیع]] گفته‌اند؛ اما بنا بر [[روایات]] دیگر، [[ابان بن عثمان بن عفان]] از [[فرزندان]] جابر پرسید: کجا او را [[دفن]] می‌کنید؟ گفتند: در [[قبرستان]] بنوسلمه<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.</ref> این قبرستان واقع در [[غرب]] مدینه و دارای فضایلی است<ref>ر.ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۴.</ref>
صحابه‌نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود [[نابینا]] شد. با توجه به قراین و برخی [[اخبار]] که گذشت [[نابینایی]] او، [[دست]] کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال [[وفات]] او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر [[عمر]] چندان [[صدق]] نمی‌کند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در [[مدینه]] درگذشت<ref>دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref>. در سال وفات او نیز [[اختلاف]] است. سال‌های ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفته‌اند <ref>ر.ک: دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.</ref>، ولی مشهور، ۷۸ گفته‌اند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است<ref>ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.</ref> حضور [[حجاج ثقفی]] را در [[مراسم تشییع]] جنازه جابر شاهدی بر [[تأیید]] [[سال]] ۷۴ دانسته است. در برخی از منابع [[شیعی]] [[روایت]] ضعیفی آمده که [[امام باقر]]{{ع}} به هنگام وفات از جابر خواست تا [[حدیث]] [[صحیفه]] و [[لوح]] را روایت کند<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.</ref>، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر{{ع}} در سال ۱۱۴ به [[شهادت]] رسیده<ref>ابن ابی الثلج بغدادی، تاریخ الائمه، ص۱۰.</ref> و بنا بر روایت [[پیامبر]] تنها وی موفق به [[دیدار امام]] [[باقر]]{{ع}} خواهد شد و نمی‌توانسته [[امام صادق]]{{ع}} را [[درک]] کرده باشد زیرا [[تولد]] آن [[حضرت]] ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از [[امام سجاد]]{{ع}} هم مورد تشکیک است و این مطلب با [[تاریخ]] [[وفات]] او نیز سازگار است. خبر [[صدوق]] نیز وجهش این است که [[امام باقر]]{{ع}} بیان داشته که جابر برایم [[روایت]] کرد اما [[راوی]] بر اثر توهمچنین گفته است<ref>ر.ک: شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شیعه، ص۱۲۹.</ref>. [[محمد بن منکدر]] که از [[راویان]] مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به [[پیامبر]] برساند<ref>احمد بن حنبل، ، مسند حنبل، ج۳، ص۶۹.</ref>، [[حسن مثنی]] از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. گویا خود او نیز می‌خواست نمازش را بخواند، اما با [[تهدید]]، [[حجاج ثقفی]] بر او [[نماز]] خواندا<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر [[وصیت]] کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.</ref>. [[مورخان]] و صحابه‌نگاران با استناد به [[روایات]] بسیاری گفته‌اند که [[والی مدینه]]، [[ابان بن عثمان بن عفان]] بر او نماز خواند<ref>ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref>. [[ذهبی]]<ref>تاریخ ذهبی، ج۵، ص۳۸۱.</ref> نیز ضمن رد مطلب یاد شده وفات جابر را زمانی دانسته که [[حجاج]] بر [[عراق]] [[حاکم]] بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۴.</ref> این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام [[مناسک حج]] و یا [[زیارت]] به [[مدینه]] آمده است، او را آخرین [[صحابی]] دانسته‌اند که در مدینه از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بغوی]]<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.</ref>، [[ابن قتیبه]]<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷ و ۳۴۱.</ref> و [[ابن ابی عاصم]]<ref>الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.</ref> این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را [[سهل بن سعد ساعدی]] دانسته‌اند. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.</ref> و [[ذهبی]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۹.</ref> نیز به اعتبار [[اصحاب عقبه]] او را آخرین [[صحابی]] در [[مدینه]] دانسته‌اند. [[مرگ]] او برخلاف [[غالب]] [[صحابه]] نگاران، در [[مکه]] و [[قبا]] نیز نقل شده<ref>سیوطی، اسعاف، ص۲۳.</ref> و [[قبر]] جابر را در [[بقیع]] گفته‌اند؛ اما بنا بر [[روایات]] دیگر، [[ابان بن عثمان بن عفان]] از [[فرزندان]] جابر پرسید: کجا او را [[دفن]] می‌کنید؟ گفتند: در [[قبرستان]] بنوسلمه<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.</ref> این قبرستان واقع در [[غرب]] مدینه و دارای فضایلی است<ref>ر.ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref><ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۴۴.</ref>


== فرزندان و [[نوادگان]] جابر ==
== فرزندان و [[نوادگان]] جابر ==
جابر سه پسر به نام‌های «عبدالله»، «عبدالرحمان» و «محمد» داشت که به پسران خود مکنّی شده، ولی به «ابو عبدالله» مشهور است<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بخاری]]<ref>التاریخ الکبیر، ج۷، ص۴۰۴.</ref> [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۳۴.</ref> و [[ابن حزم]]<ref>ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.</ref> برای او پسر چهارمی به نام «محمود» برشمرده‌اند، اما [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۹۱.</ref> چنین پسری را برای او نشناخته است. همچنین [[ابن جوزی]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمان، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۱۴۵.</ref> در شمار فرزندان او از حمید، میمونه و ام حبیب نام برده است. عبدالرحمن و محمد از [[محدثان]] هستند که آن دو [[تضعیف]] شده‌اند<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (م ۲۷۶)، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷.</ref>، اما به نظر می‌رسد این تضعیف ناشی از نقل [[فضائل اهل بیت]] طلا از طریق آنان بوده است<ref>شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۶.</ref> و این مطلب دلیلی بر [[تشیع]] [[خاندان]] جابر است. ابن حزم<ref>ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.</ref> برای جابر نسلی در منطقه انصاریین، واقع در سمت افریقیه نام برده است. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱۰، ص۵۴۵.</ref> در ضمن حوادث [[شعبان]] [[سال]] ۵۱۲، از [[وفات]] شخصی در [[شهر]] بخارا به نام [[ابو الفضل بکر بن محمد بن علی بن فضل انصاری]] نام برده که از [[نوادگان]] جابر است. همچنین نسلی از او در قریه «نودای [[جان]]» از قصبه «سرکوه» در هشت فرسخی «داراب» استان [[فارس]] است که ساکنان آنجا این انتساب را از مسلمات می‌دانند و بزرگانی از این [[خاندان]] برخاسته‌اند که در [[نهضت]] [[مشروطه]] نیز نقش داشته‌اند. در این قریه مسجدی است به نام شیخ کمال، فرزند شیخ [[جابر انصاری]] و در سنگی که موجود است آغاز بنای آن سال ۱۸۱ [[تاریخ]] خورده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. در روستای «شوند» از توابع [[همدان]] عالم و [[عارف]] بلند آوازه ملاحسین قلی [[همدانی]]<ref>ملا حسین قلی، ص۱۲۳۹-۱۳۱۱.</ref> از [[نسل]] جابر است و در «شوند» خاندانی بزرگ دارد. در این [[خانواده]] [[پیراهن کهنه]] ای وجود دارد که معتقدند [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}آن را به جابر داده و شاه عباس صفوی برای [[تبرک]] قطعه‌ای از آن را دریافت کرد. آنان از این پیراهن برای رفع [[بلا]] استفاده می‌کنند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۰ به نقل از پاورقی نقباء البشر، ص۶۷۴.</ref>. همچنین از نسل او می‌‌توان به شیخ [[مرتضی انصاری]] دزفولی اشاره کرد که یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین چهره‌های [[فقهی]] [[امامیه]] است. مؤلف زندگانی و [[شخصیت]] شیخ مرتضی انصاری، [[نسب]] او را با شانزده واسطه به جابر رسانده که گویا چند نفری از نسب افتاده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. افرادی دیگر از [[منسوبان]] به جابر خاندان بزرگی در [[اصفهان]] هستند. بزرگ این خاندان به نام جلال الدین هفتصد سال پیش به [[ایران]] [[مهاجرت]] کرده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. شیخ جابر کاظمی، صاحب [[دیوان]] [[شعر]] نیز از منسوبان به جابر است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. همچنین واثقی در یک مجموعه کامل شرح حال جابر و نوادگان و همچنین [[مسند]] او را با عنوان [[جابر بن عبدالله]] الانصاری، حیاته و مسنده تدوین کرده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۴ - ۳۳۵.</ref>
جابر سه پسر به نام‌های «عبدالله»، «عبدالرحمان» و «محمد» داشت که به پسران خود مکنّی شده، ولی به «ابو عبدالله» مشهور است<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[بخاری]]<ref>التاریخ الکبیر، ج۷، ص۴۰۴.</ref> [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۳۴.</ref> و [[ابن حزم]]<ref>ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.</ref> برای او پسر چهارمی به نام «محمود» برشمرده‌اند، اما [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۹۱.</ref> چنین پسری را برای او نشناخته است. همچنین [[ابن جوزی]]<ref>ابن جوزی، عبدالرحمان، تلقیح فهوم أهل الأثر، ص۱۴۵.</ref> در شمار فرزندان او از حمید، میمونه و ام حبیب نام برده است. عبدالرحمن و محمد از [[محدثان]] هستند که آن دو [[تضعیف]] شده‌اند<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (م ۲۷۶)، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷.</ref>، اما به نظر می‌رسد این تضعیف ناشی از نقل [[فضائل اهل بیت]] طلا از طریق آنان بوده است<ref>شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۲۶.</ref> و این مطلب دلیلی بر [[تشیع]] [[خاندان]] جابر است. ابن حزم<ref>ابن حزم، علی بن احمد، اصحاب الفتیا من الصحابة والتابعین، ص۳۵۹.</ref> برای جابر نسلی در منطقه انصاریین، واقع در سمت افریقیه نام برده است. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱۰، ص۵۴۵.</ref> در ضمن حوادث [[شعبان]] [[سال]] ۵۱۲، از [[وفات]] شخصی در [[شهر]] بخارا به نام [[ابو الفضل بکر بن محمد بن علی بن فضل انصاری]] نام برده که از [[نوادگان]] جابر است. همچنین نسلی از او در قریه «نودای [[جان]]» از قصبه «سرکوه» در هشت فرسخی «داراب» استان [[فارس]] است که ساکنان آنجا این انتساب را از مسلمات می‌دانند و بزرگانی از این [[خاندان]] برخاسته‌اند که در [[نهضت]] [[مشروطه]] نیز نقش داشته‌اند. در این قریه مسجدی است به نام شیخ کمال، فرزند شیخ [[جابر انصاری]] و در سنگی که موجود است آغاز بنای آن سال ۱۸۱ [[تاریخ]] خورده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. در روستای «شوند» از توابع [[همدان]] عالم و [[عارف]] بلند آوازه ملاحسین قلی [[همدانی]]<ref>ملا حسین قلی، ص۱۲۳۹-۱۳۱۱.</ref> از [[نسل]] جابر است و در «شوند» خاندانی بزرگ دارد. در این [[خانواده]] [[پیراهن کهنه]] ای وجود دارد که معتقدند [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}آن را به جابر داده و شاه عباس صفوی برای [[تبرک]] قطعه‌ای از آن را دریافت کرد. آنان از این پیراهن برای رفع [[بلا]] استفاده می‌کنند<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۰ به نقل از پاورقی نقباء البشر، ص۶۷۴.</ref>. همچنین از نسل او می‌‌توان به شیخ [[مرتضی انصاری]] دزفولی اشاره کرد که یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین چهره‌های [[فقهی]] [[امامیه]] است. مؤلف زندگانی و [[شخصیت]] شیخ مرتضی انصاری، [[نسب]] او را با شانزده واسطه به جابر رسانده که گویا چند نفری از نسب افتاده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. افرادی دیگر از [[منسوبان]] به جابر خاندان بزرگی در [[اصفهان]] هستند. بزرگ این خاندان به نام جلال الدین هفتصد سال پیش به [[ایران]] [[مهاجرت]] کرده است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. شیخ جابر کاظمی، صاحب [[دیوان]] [[شعر]] نیز از منسوبان به جابر است<ref>واثقی، حسین، جابر بن عبدالله انصاری، ص۱۰۱.</ref>. همچنین واثقی در یک مجموعه کامل شرح حال جابر و نوادگان و همچنین [[مسند]] او را با عنوان [[جابر بن عبدالله]] الانصاری، حیاته و مسنده تدوین کرده است.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۳۴ - ۳۳۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۶۰: خط ۶۰:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش