۶۴٬۶۴۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{پیامبر خاتم افقی}}' به '') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
وقتی کار گرسنگی و [[سختی]] بالا گرفت، [[خدای متعال]] به پیامبر{{صل}} [[وحی]] کرد که به موریانه [[فرمان]] داده تا آن [[عهدنامه]] را بخورد و خطوط آن را محو کند و سپس [[جبرئیل]] این خبر را به [[رسول خدا]]{{صل}} [[ابلاغ]] کرد، [[پیامبر]] این مطلب را با [[ابوطالب]] در میان نهاد و ابوطالب به سوی [[کفار]] رفت و به آنها گفت: [[خداوند]] به محمد{{صل}} خبر داده که موریانه خطوط آن [[عهدنامه]] شما را خورده و هیچ از آن باقی نگذاشته است مگر [[نام خدا]] و بس. اکنون این [[پیمان]] [[نامه]] داور میان ما باشد، به سراغ آن بروید. پس نامه را آوردند و پیش از گشودن آن، به ابوطالب گفتند: آیا هنگام آن شده است که به [[راستی]] شما از دردسری که برای ما و خودتان پدید آوردید برگردید؟ او گفت: من پیشنهادی برای شما آوردهام که هم برای ما عادلانه است هم برای شما، [[برادر]] زادهام به من گزارش داده و [[دروغ]] هم نگفته که به راستی خداوند؛ جانوری بر سر نامه شما فرستاد و هیچ کلمهای از نوشتههای آن بر جای نگذاشته مگر نام خدا را، پس اگر چنان باشد که او میگوید شما از راهی که در پیش گرفتهاید برگردید و به هوش آیید، که به [[خدا]] قسم ما او را [[تسلیم]] نخواهیم کرد، اگر سخن او دروغ بود ما او را به دست شما تحویل میدهیم، خواستید او را میکشید! گفتند: ما به این [[رضایت]] میدهیم. پس نامه را گشودند و دیدند همان گونه است که پیامبر{{صل}} گفته، پس گفتند: این جادوی برادر زادهات است و پس از آن باز بر [[ستم]] و [[دشمنی]] خویش افزودند<ref>ترجمه الغدیر، ج۱۴، ص۳۰۹؛ قصص الأنبیاء، ص۶۷۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۰۰.</ref>. | وقتی کار گرسنگی و [[سختی]] بالا گرفت، [[خدای متعال]] به پیامبر{{صل}} [[وحی]] کرد که به موریانه [[فرمان]] داده تا آن [[عهدنامه]] را بخورد و خطوط آن را محو کند و سپس [[جبرئیل]] این خبر را به [[رسول خدا]]{{صل}} [[ابلاغ]] کرد، [[پیامبر]] این مطلب را با [[ابوطالب]] در میان نهاد و ابوطالب به سوی [[کفار]] رفت و به آنها گفت: [[خداوند]] به محمد{{صل}} خبر داده که موریانه خطوط آن [[عهدنامه]] شما را خورده و هیچ از آن باقی نگذاشته است مگر [[نام خدا]] و بس. اکنون این [[پیمان]] [[نامه]] داور میان ما باشد، به سراغ آن بروید. پس نامه را آوردند و پیش از گشودن آن، به ابوطالب گفتند: آیا هنگام آن شده است که به [[راستی]] شما از دردسری که برای ما و خودتان پدید آوردید برگردید؟ او گفت: من پیشنهادی برای شما آوردهام که هم برای ما عادلانه است هم برای شما، [[برادر]] زادهام به من گزارش داده و [[دروغ]] هم نگفته که به راستی خداوند؛ جانوری بر سر نامه شما فرستاد و هیچ کلمهای از نوشتههای آن بر جای نگذاشته مگر نام خدا را، پس اگر چنان باشد که او میگوید شما از راهی که در پیش گرفتهاید برگردید و به هوش آیید، که به [[خدا]] قسم ما او را [[تسلیم]] نخواهیم کرد، اگر سخن او دروغ بود ما او را به دست شما تحویل میدهیم، خواستید او را میکشید! گفتند: ما به این [[رضایت]] میدهیم. پس نامه را گشودند و دیدند همان گونه است که پیامبر{{صل}} گفته، پس گفتند: این جادوی برادر زادهات است و پس از آن باز بر [[ستم]] و [[دشمنی]] خویش افزودند<ref>ترجمه الغدیر، ج۱۴، ص۳۰۹؛ قصص الأنبیاء، ص۶۷۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۰۰.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |