پرش به محتوا

عصمت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۷٬۴۶۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئن ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:


با توجه به این مطالب می‌توان گفت که هر معصومی دارای عدالت است، ولی هر عادلی معصوم نیست<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۶.</ref>.
با توجه به این مطالب می‌توان گفت که هر معصومی دارای عدالت است، ولی هر عادلی معصوم نیست<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۶.</ref>.
== مفاهیم بیانگر حقیقت عصمت ==
«'''[[تنزیه]]''': این کلمه در عبارت‌های زیادی از [[دانشمندان اسلامی]]، برای بیان مفهوم [[عصمت]] یا رفع اشکالات پیرامون آن، وجود دارد و بسیاری از کتاب‌ها با همین عنوان نام گذاری شده‌اند؛ مثلا: [[تنزیه الانبیاء]] از [[سید مرتضی]]، تنزیه الانبیاء از شیخ [[محمدباقر استرآبادی]]، تنزیه الانبیاء و الائمه از [[نجاشی]]، تنزیه [[انبیاء]] از شیخ [[مصطفی]] [[بغدادی]]، تنزیه انبیاء از [[آدم]] تا خاتم از [[محمدهادی معرفت]]، تنزیه الانبیاء از ابن العلاء القشیری، تنزیه الانبیاء از [[جعفر]] ثقفی (ابومحمد البغدادی)، تنزیه الانبیاء از ابی [[حمیر]]، تنزیه الانبیاء از [[فیض]] [[الله]] ابن جعفر بغدادی، تنزیه الانبیاء از [[جلال الدین سیوطی]]، تنزیه الانبیاء از [[عبد]] الوهاب [[حسینی]] استر آبادی و تنزیه الانبیاء از محمدرضا غراوی نجفی.
بسیاری از کتاب‌های [[شیعه]] و [[سنی]] با این اسم مشهورند یا در آنها از کلمه تنزیه استفاده شده است که از حد شمارش خارج است.
واژه تنزیه که در عبارت‌های [[دانشمندان]]، زیاد به کار گرفته شده، برای رساندن معنای عصمت و تأکید بر آن است. این واژه نام بسیاری از کتاب‌ها را به خود اختصاص داده، برای [[دفاع]] از [[عصمت انبیا]] و [[ائمه]] و تنزیه آنان از [[قبایح]] و [[منکرات]] به کار گرفته می‌شود. بنابراین اگر به جای مفهوم عصمت و [[معصوم]]، کلمه منزه به کار گرفته شود، همان معنا را بدون [[کاستی]] ارائه می‌کند؛ مثلاً اگر در عبارت ذیل دو کلمه معصوم و منزه را جایگزین کنیم و به جای "[[انبیا]] و [[ائمه اطهار]] از [[گناه]] و [[سهو]] و [[نسیان]] معصوم هستند" بگوییم که "انبیا و ائمه اطهار از گناه و سهو و نسیان منزه‌اند" می‌بینیم هیچ خللی در معنا ایجاد نشده است، لذا می‌توانیم واژه تنزیه و مشتقات آن را بیانگر مفهوم عصمت بشماریم.
'''[[توفیق]]''': واژه توفیق در بعضی از عبارت‌های [[علما]] به عنوان مصداق عصمت یا مبین [[ماهیت عصمت]] به کار گرفته شده است؛ مثلاً جناب [[شیخ مفید]] می‌فرماید: "عصمت از جانب [[خداوند تعالی]] برای [[حجت‌های الهی]]، توفیق و [[لطف]] است"<ref>تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۸.</ref>.
[[تفتازانی]] هم می‌گوید: "همانا [[لطف]]، اگر انجام [[طاعات]] و [[عبادات]] باشد توفیق نامیده می‌شود"<ref>شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۲۷۷.</ref>.
نقد: کلمه [[توفیق]] که در عبارت‌های برخی از [[متکلمان شیعه]] و [[اهل سنت]] در بیان مصداق یا [[حقیقت عصمت]] به کار گرفته شده به [[تنهایی]] گویای بخشی از معنای [[عصمت]] است؛ مثلاً کسی که موفق به انجام عبادات گردد یا از [[گناهان]] اجتناب ورزد او را صاحب توفیق می‌دانند. البته کلمه توفیق، غالباً در موارد انجام طاعات و عبادات به کار گرفته می‌شود، لذا به‌کارگیری واژه توفیق به جای عصمت فقط در [[عصمت عملی]] (انجام طاعات و اجتناب از [[معاصی]]) امکان‌پذیر است. از این‌رو نمی‌توانیم واژه توفیق را معادل کلمه عصمت بدانیم.
'''دارا بودن [[صدق]]، [[امانت]]، تبلیغ و [[فطانت]]''': بعضی از [[دانشمندان]] اهل سنت، این چهار [[وصف]] را در توصیف [[عصمت انبیا]] ذکر می‌کنند و در مقابل، چهار وصف دیگر را از [[انبیا]] [[تنزیه]] می‌کنند، مثل کذب، [[عصیان]]، [[کتمان]] و [[غفلت]]. آنان در این باره می‌گویند: صدق، آن است که خبر [[پیامبران]] [[مطابق با واقع]] و نفس الامر باشد و هیچ دروغی از آنان صادر نشود. امانت، آن است که [[خداوند]] ظاهر و [[باطن]] آنان را از آنچه که او [[راضی]] نیست [[حفظ]] کند. [[تبلیغ]]، آن است که پیامبران تمام آنچه را که خداوند به آن [[فرمان]] داده بدون کتمان به [[مردم]] برسانند. فطانت، آن است که [[قدرت]] [[فهم]] پیامبران از همه مردم کامل‌تر باشد<ref>طاهر الجزائری، الجواهر الکلامیة فی العقیدة الأسلامیه، ص۵۶-۵۷.</ref>.
نقد: چهار واژه‌ای که بعضی از اهل سنت در وصف عصمت انبیا به‌کار گرفته‌اند تنها بیانگر عصمت انبیا در عصمت عملی و [[ابلاغ وحی]] و [[شریعت]] است، چون کلماتی مثل صدق در خبر و [[ابلاغ]] بدون کتمان و فطانت در فهم، مربوط به [[عصمت در تبلیغ]] شریعت است و امانت در عدم عصیان مربوط به عصمت عملی است که بخشی از عصمت را تشکیل می‌دهند. پس این چهار واژه، هرگز بیانگر [[عصمت]] از [[سهو]] و [[نسیان]] و [[عصمت علمی]] در بیان حوادث و قضایای خارجی نیست، لذا نمی‌توانیم این واژه‌ها را نه به [[تنهایی]] و نه به صورت جمعی (چهار واژه) معادل کلمه عصمت بشماریم.
'''تقوای مطلق، [[عدالت مطلق]]''': دو اصطلاح فوق در برخی از عبارت‌های [[علما]]، مثل [[سید مرتضی]] و [[محقق لاهیجی]] و بعضی از معاصرین مثل [[آیت‌الله]] [[جعفر سبحانی]] در [[کتاب]]"[[عصمة]] الانبیا" آمده است؛ مثلاً سید مرتضی می‌فرماید: "عصمت از [[گناه]]، مرتبه عالی از [[مراتب گناه]] است و لذا [[تقوا]] [[عصمت نسبی]] است و عصمت، تقوای مطلق"<ref>رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.</ref>.
محقق لاهیجی می‌فرماید: [[عدالت]] می‌تواند مثل تقوا و عصمت دارای دو رتبه باشد؛ یکی عدالت مطلق که گناه، مطلقاً در آن مرتبه ممتنع است و دیگری عدالت نسبی که با آن، [[صدور گناه]] ممتنع نیست، لذا مراد ما از عصمت نیست مگر تأکید عدالت و [[وجوب]] بقای بر آن<ref>گوهر مراد، ص۴۶۴.</ref>.
دو مفهوم فوق که به عنوان بیانگر عصمت در عبارت‌های [[متکلمین]] آمده است بسیار عالی و رساننده معنای عصمت در بعد [[عصمت عملی]] می‌باشد، چون تقوای مطلق همان انجام [[طاعات]] در تمام لحظه‌های [[زندگی]] و اجتناب از [[معاصی]] است که به سر حد [[امتناع]] وقوعی می‌رسد، ولی عصمت علمی و عصمت از سهو و نسیان را که غیر اختیاری است شامل نمی‌شود، زیرا تقوا در موارد اختیاری آن اطلاق می‌شود، ولی در موارد غیر اختیاری مثل موارد نسیان و عدم [[اشتباه]] در [[علوم]] و وقایع خارجی استعمال نگردیده است، و اگر عصمت در نسیان و سهو و [[خطا]] و علوم (عصمت علمی) اطلاق می‌شود از باب این است که دارای پشتوانه [[قرآنی]] و [[روایی]] است نه به سبب استعمال لغوی آن. لذا استعمال واژه تقوای مطلق و عدالت مطلق به عنوان معادل واژه عصمت در عصمت عملی بدون اشکال است، ولی تمام [[حقیقت عصمت]] را بیان نمی‌کند، از این رو در اصطلاحات علما از دو واژه تقوای مطلق و [[عدالت مطلق]] برای [[تبیین]] [[عصمت علمی]] استفاده نشده است.
'''[[اصطفاء]]، [[اجتباء]] و [[اختیار]]''': سه واژه فوق آن در [[قرآن]] و [[روایات]] و لغت و [[ادعیه]] دارای معنایی نزدیک به هم یعنی [[برگزیدن]] و [[انتخاب]]، استعمال گردیده است. اینک هر یک از این واژه‌ها را جداگانه بررسی می‌کنیم.
'''اصطفاء''': این کلمه در [[فرهنگ]] لغت عموماً به معنای اختیار آمده است. [[خلیل بن احمد فراهیدی]] در کتاب العین می‌گوید: {{عربی|الاصْطِفاء: الاختيار... و منه النبي المُصْطَفى، و الأنبياء المُصْطَفُونَ: إذا اختاروا}}<ref>العین، ج۷، ص۱۶۳؛ لسان العرب، ج۱۴، ص۴۶۳.</ref>. این واژه در قرآن به صورت مکرر به معنای اختیار و برگزیدن آمده است؛ مانند: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا...}}<ref>«و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>. در [[روایت]] هم به معنای [[برگزیده]] و اختیار آمده است<ref>بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۹۹؛ شیخ صدوق، عیون الأخبار، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref>.
'''اجتباء''': این واژه هم در قرآن و روایات به صورت مکرر استعمال گردیده و در تمام موارد به معنای برگزیده، انتخاب و اختیار آمده است. هرآنچه در مورد کلمه اصطفاء گفتیم، در مورد کلمه اجتباء هم [[صدق]] می‌کند. در [[قرآن کریم]] آمده است که {{متن قرآن|وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى * ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}}<ref>«و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد * سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۱-۱۲۲.</ref>.
'''اختیار''': کلمه اختیار هم در لغت و هم در اصطلاح قرآن و روایات به معنای برگزیدن و انتخاب آمده است و در بسیاری از مراتب به جهت [[قرابت]] معنایی به جای اصطفاء استفاده می‌شود.
جوهری در کتاب [[قیم]] [[صحاح]] می‌گوید: {{عربی|الاختِيَارُ: الاصْطِفاءُ. و كذلك التَخَيُّرُ}}<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۵۱.</ref>.
این واژه در قرآن هم در موارد استعمال آن به معنای برگزیدن و انتخاب آمده است؛ مثلاً {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref>.
در تحلیل این سه واژه می‌توان گفت:
اولاً؛ سه واژه [[اصطفاء]]، [[اجتباء]] و [[اختیار]] اصطلاحاتی [[قرآنی]] و واژه‌هایی عربی‌اند که اگر بخواهیم به جای کلمه [[عصمت]]، این سه واژه را به کار ببریم معنایی غیر از معنای لغوی آن فهمیده نمی‌شود، لذا نمی‌توانند معادل مفهوم عصمت قرار گیرند.
ثانیاً: این واژه‌ها که غالباً درباره [[انبیا]] و [[امامان]] در [[قرآن]] و [[روایات]] و [[ادعیه]] استفاده شده است، [[دلیل]] بر [[فهم]] معنای عصمت از این کلمات نمی‌گردد، چون:
یک. این واژه‌ها در مورد غیر انبیا هم آمده و دلالت بر عصمت آنان نمی‌کند؛ مثل [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> که در مورد [[برتری]] [[قوم بنی‌اسرائیل]] و [[انتخاب]] آنان به عنوان کسانی است که [[کتاب آسمانی]] [[تورات]] بر آنان نازل گردیده است، اما هیچ دلالت [[عقلی]] و [[نقلی]] بر عصمت آن [[قوم]] وجود ندارد.
دو. واژه اصطفاء در مورد [[حضرت مریم]]{{س}} بر عصمت آن [[حضرت]] دلالت نمی‌کند، بلکه در آیه {{متن قرآن|يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ}}<ref>«و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref>، عصمت را از کلمه {{متن قرآن|طَهَّرَكِ}} می‌فهمیم و واژه اصطفاء به معنای قبولی [[نذر]] مادرش از طرف [[خداوند]] است.
سه. [[عصمت انبیا]] را از [[دلایل عقلی]] محکم و [[آیات]] و روایاتی که صریحاً بر عصمت انبیا دلالت می‌کنند استفاده می‌کنیم، نه این واژه‌ها. لذا این سه واژه (اصطفاء، اجتباء و اختیار) نمی‌توانند به عنوان بیانگر مفهوم عصمت قرار بگیرند. شاید بتوان گفت که عدم استفاده این مفاهیم به جای مفهوم عصمت در اصطلاح [[علما]] به جهت عدم گویایی آنها برای بیان معنای واژه عصمت باشد.
البته این واژه‌ها در هر کجای قرآن و روایات که استفاده شده بر نوعی [[تفضیل]] و تقدم برای صاحبان این واژه‌ها چه [[انبیا]] و [[امامان]] و چه غیر [[معصومین]] دلالت دارد.
'''[[اخیار]]، [[صالح]]، [[محسن]]''': سه مفهوم فوق از اصطلاحات [[قرآن]] و [[ادعیه]] و [[روایات]] است که غالباً درباره انبیا و امامان استعمال گردیده است.
'''اخیار''': اکثر واژه‌شناسان، اخیار را به [[نیکی]] و ضد [[شر]] معنا کرده‌اند. این کلمه در قرآن هم به معنای [[نیک]] و خوب آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.</ref>. در روایات هم این کلمه به معنای نیک و خوب آمده است؛ چنان‌که [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} می‌فرماید: "[[علی]] و اولادش از [[ائمه]] را [[دوست]] بدارید، چون آنها برگزیدگان و [[نیکان]]، و [[معصوم]] از هر گناه‌اند"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳.</ref>.
'''صالح''': این واژه در [[آیات قرآن]] در موارد مختلف استعمال گردیده است که در تمام موارد، معنای [[شایسته]] و نیک در [[اعمال]] آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|...وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و بی‌گمان او [حضرت ابراهیم{{ع}}] در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>.
'''محسن''': این واژه در قرآن، مکرر آمده و در تمام موارد آن به معنای [[نیکوکار]] و شایسته استعمال شده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون [موسی{{ع}}] به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدین‌گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.</ref>.
به هر حال، این سه مفهوم که در لغت و قرآن و [[روایت]] به صورت خلاصه آورده شد، تقریباً معنایی نزدیک به هم دارند و می‌توانیم برای هر سه واژه معنای [[نیکو]] کار را [[اراده]] کنیم و اگر هر کدام از سه واژه فوق را به جای دیگری بگذاریم معنای مقصود فهمیده می‌شود.
در موارد استعمال عرف، مثلاً اگر به جای عبارت "[[حسن]]، مرد صالحی است" بگوییم "حسن از [[محسنین]] است" ظاهراً خللی در معنا ایجاد نمی‌شود. اما این سه واژه را نمی‌توانیم به جای کلمه [[عصمت]] قرار دهیم، چون واژه عصمت، معنایی فراتر از سه واژه فوق را داراست، لذا می‌بینیم در [[قرآن کریم]] واژه محسنین هم در مورد [[انبیا]] و [[امامان]] آمده و هم در مورد اقوامی که دارای عصمت نیستند، حتی اگر انسان‌های [[نیکوکار]] باشند؛ مثلاً {{متن قرآن|اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ}}<ref>«یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.</ref>.
با توجه به این [[آیه]] می‌بینیم که کلمه [[صالح]] یا دو واژه دیگر که در مورد غیر انبیا و [[معصومین]] زیاد اطلاق می‌شود، هیچ دلالتی بر [[عصمت انبیا]] یا معصومین دیگر ندارد، بلکه فقط معنای لغوی آن، یعنی [[نیکوکاری]] را می‌شود از آن فهمید، لذا این سه واژه قابلیت [[تعادل]] با کلمه عصمت در هیچ بعد عملی و [[علمی]] ندارند.
'''[[صدق]]، [[مرتضی]]، [[هدی]]''': این سه کلمه در قرآن کریم، و [[روایات]] و [[ادعیه]] درباره انبیای عظام و [[امامان معصوم]] به صورت مکرر آمده است که در ذیل از دیدگاه [[اهل]] لغت و اصطلاحات [[قرآن]] به صورت خلاصه بررسی می‌شود.
'''صدق''': این کلمه و مشتقات آن، مثل صادق و [[صدیق]]، هم برای انبیا و امامان و هم برای افرادی که [[تالی]] تلو آنها بوده‌اند مثل [[حضرت مریم]] [[عذرا]] در قرآن کریم آمده است. این واژه در قرآن در هر مورد که استعمال شده به معنای [[راستگو]] و کسی است که عمل و گفتاری درست دارد، آمده است. اینک به دو نمونه از [[آیات قرآن]] اشاره می‌شود: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.</ref>. {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref>.
'''[[مرتضی]]''': این واژه و مشتقات آن، مثل ارتضی و [[رضی]] در [[قرآن]] و [[روایات]]، در مورد [[انبیا]] و [[امامان]]، در موارد مختلف استفاده شده است که به دو نمونه در لغت و قرآن اشاره می‌شود.
واژه [[مرضی]] در لغت و قرآن و روایات به معنای [[پسندیده]] آمده است، مثل: {{متن قرآن|وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا}}<ref>«و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.</ref>. و در جایی دیگر هم فرمود: {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
'''[[هدی]]''': این واژه از اسماء و صفاتی است که [[خداوند]] در [[آیات قرآن]]، آنها را به خود نسبت داده است. در استعمالات قرآن نیز به هر کسی که [[وصف]] [[هدایت]] [[عطا]] می‌شود، از [[مردم]] خواسته شده تا از آنان [[پیروی]] کنند، لذا این واژه در استعمالات قرآن و روایات به معنای هدایت ترجمه شده است؛ از جمله: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>. و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ}}<ref>«این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود» سوره انعام، آیه ۸۸.</ref>.
این سه واژه که در روایات و آیات قرآن هم آمده به نوعی دلالت بر [[شرافت]] و کمال دارد. ولی اینکه آیا می‌توانند بیانگر مفهوم [[عصمت]] باشند و معنای آن را برسانند؟ [[نیازمند]] بررسی است:
واژه [[هدی]] و مشتقات آن بر [[هدایت]] یافتن [[انبیا]] و [[امامان]] دلالت می‌کند، اما این واژه، عام است و در موارد زیاد به همه [[مردم]] خطاب می‌شود. بنابراین همان‌طور که اگر مردم موصوف، به صفت هدایت گردند، معنایش عصمت از [[گناه]] نیست، به همین تناسب اگر به انبیا [[وصف]] هدایت داده شد، دلالت ندارد که آنان در تمام ابعاد وجود، معصوم‌اند.
اگر مردم [[مأمور]] [[اطاعت]] از انبیا هستند به علت [[اثبات عصمت]] آنان از [[راه]] [[معجزه‌ها]] و [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] متقن است که ثابت کننده تمام ابعاد وجودی عصمت در آنان است، لذا واژه هدی در بیان هر دو بعد از عصمت، واژه‌ای نارساست.
واژه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} و مشتقات آن نیز همان‌طور که [[علامه طباطبایی]] فرموده‌اند در هر کجا که استفاده شود، به این معناست که آن شخص، [[برگزیده]] و [[پسندیده]] خداست، اما اینکه بر عصمت شخص دلالت کند، ظاهراً [[نادرست]] است. چون کلمه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} نه بر [[عصمت عملی]] شخص دلالت می‌کند و نه بر عدم [[اشتباه]] و [[نسیان]]، لذا تنها موردی که از این کلمه برداشت می‌شود این است که این واژه در هر کجا که استعمال گردد، می‌رساند که آن شخص صاحب [[فضیلت]] و کمال است و برگزیده و پسندیده [[خداوند]] است، نه چیز دیگر.
واژه [[صدق]] و مشتقات آن نیز که هم درباره انبیا و امامان و هم درباره [[حضرت مریم]] [[عذرا]] آمده، به صورت مطلق به معنای [[راستگو]] و مطابقت عمل با گفتار با هم است<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. اگرچه رایحه عصمت عملی از این کلمه استشمام می‌شود، لکن اگر در یک عبارت به جای واژه عصمت، کلمه صادق یا [[صدیق]] را بگذاریم آنچه که از این کلمه می‌فهمیم همان معنای [[راستگویی]] است. پس این معنای عدم [[کذب]]، [[دلیل]] بر عدم گناه در هیچ لحظه نیست. اگر کلمه صدق را بر عصمت عملی در اجتناب مطلق از [[گناه]] حمل کنیم، یقیناً این واژه بر عدم [[سهو]] و نیسان دلالت نمی‌کند. شیخ طریحی در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref> می‌فرماید: {{عربی|الذين صدقوا في دين الله نية و قولا و عملا}}<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. این معنا با توجه به تمام قرائن [[آیه]] و [[شأن نزول]] و [[روایات]] استفاده می‌شود، وگرنه خود کلمه صادق فقط به معنای [[راستگو]] بودن است و "[[صدیق]]" هم که در مورد [[حضرت]] [[ادریس]] و [[حضرت مریم]]{{عم}} آمده است، دال بر [[راستگویی]] در تمام عمرشان است، نه عدم گناه و [[نسیان]]. در نهایت این واژگان در دو بعد [[عصمت عملی]] و [[علمی]] نارسا و ناتمام‌اند.
'''[[مخلص]]، [[مطهر]]''': دو واژه فوق و مشتقات آن دو در اصطلاحات [[قرآن]] و روایات در موارد مختلفی آمده که به بررسی آن در لغت و قرآن می‌پردازیم:
'''[[خالص]]''': طریحی می‌گوید: {{عربی|كلُّ ما صفي و تَخَلَّصَ و لم يمتزج بغيره... و هذا يسمى إِخْلَاصاً}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. برخی نیز گفته‌اند: {{عربی|خَلَصَ الشّيْ‌ءُ يَخْلُصُ، خُلُوصاً، أَي خالِصاً}}<ref>صحاح، ج۳، ص۱۰۳۷؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۶؛ مختار الصحاح، ص۱۰۳.</ref>. همچنین درباره مفهوم مخلص گفته شده: {{عربی|الْمُخْلِصِينَ: الذين أَخْلَصُوا الطاعة لله، الْمُخْلَصِينَ الذين أَخْلَصَهُمُ الله لرسالته، خالصاً من الدنس}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] استفاده شده و به معنای خالص و [[پاک]] آمده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ}}<ref>«و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.</ref>.
و در آیه‌ای دیگر فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«[شیطان] گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.</ref>. همچنین درباره [[حضرت موسی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>.
'''[[طاهر]]''': لغت‌شناسان در معنای آن گفته‌اند: {{عربی| الطهارة مصدر طهر و طهر بمعنی النزاهة، و طهر نقيض النجاسة و الحيض و التطهير التنزه و الكف عن الاثم}}<ref>العین، ج۴، ص۱۹؛ صحاح، ج۲، ص۷۲۷؛ لسان العرب، ج۴، ص۵۰۴؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۶۶.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] به عنوان اسم یا [[وصف]] برای اشیاء و [[انسان]] قرار گرفته و در تمام موارد معنای نزاهت و [[پاکی]] از آن استفاده می‌شود؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا}}<ref>«و از آسمان، آبی پاک فرو فرستادیم» سوره فرقان، آیه ۴۸.</ref>.
یا این [[آیه]] که فرموده: {{متن قرآن|رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً}}<ref>«(یعنی) پیامبری از سوی خداوند [فرستاده شد] تا کتب آسمانی پاک و منزه را بر آنان تلاوت کند» سوره بینه، آیه ۲.</ref>.
یا این [[آیه شریفه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.
این واژه در [[روایات]] هم بارها به عنوان وصف [[انبیا]] و [[امامان]] آمده و به معنای نزاهت و پاکی آنان است؛ از جمله این [[حدیث]]: [[ابن عباس]] می‌گوید از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "من و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و نه تن از [[فرزندان حسین]] از [[پاکان]] و [[معصومان]] هستیم"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱.</ref>.
دو واژه "مخلَصون و مُطهَّرون" که از نگاه [[اهل]] لغت و در اصطلاح [[قرآن]] به [[اجمال]] بررسی شد، از واژه‌هایی است که قابلیت [[جانشینی]] برای کلمه [[عصمت]] را دارند. کلمه "[[اخلاص]]" به صیغه اسم مفعولی (مخلصون و مخلصین) به معنای این است که [[خداوند]] این [[انسان‌ها]] را (انبیا و امامان) با [[هدایت‌ها]] و نشان دادن [[آیات]] و نشانه‌های خاص خود و [[برهان]] و [[علم]]، [[خالص]] کرده است و آنان به درجه‌ای از اخلاص و [[معرفت]] رسیده‌اند که لحظه‌ای به [[هوای نفس]] و اغوائات [[شیطانی]] توجهی ندارند و [[گناه]] و [[خطا]] در قاموس وجودشان نمی‌گنجد و [[شیطان]] را به درون آنان راهی نیست.
همان‌طور که [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|...وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.</ref>.
[[علامه طباطبایی]] درباره مخلصین می‌فرماید: از [[شأن]] مخلصین این است که [[خداوند تعالی]] هرگونه [[فحشا]] و [[بدی]] را از آنان دور می‌کند که نه به گرد [[گناه]] می‌گردند و نه همّ به گناه دارند - و اینان را [[خداوند]] برای خود [[خالص]] کرده است و در وجود آنان تسویلات شیطان و نفس [[راه]] ندارد - و غیر از [[خدا]] به هیچ چیز، توجه نمی‌کنند. (و این همان [[عصمت]] است)<ref>المیزان، ج۱۱، ص۱۳۰ و ج۱۴، ص۶۳.</ref>.
شایان ذکر است که واژه [[مخلص]] در بعد [[عصمت عملی]]، قابلیت [[تعادل]] با کلمه عصمت را دارد، اما در بعد [[علمی]] نمی‌تواند بار معنایی [[عصمت علمی]] را حمل کند. اما واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} که با هر صیغه‌ای آمده، دلالت بر [[پاکی]] و نزاهت دارد.
این کلمه که در قرآن برای [[اهل بیت]] و [[حضرت مریم]]{{عم}} آمده است بر عصمت آ‌ن‌ها نیز دلالت تام دارد، لذا اگر در یک عبارت به جای کلمه [[معصومان]]، واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} گذاشته شود خللی در معنای جمله پیش نمی‌آید. چنانکه در [[روایات]] زیادی کلمه {{متن حدیث|مُطَهَّرُونَ}} همراه کلمه {{مَعْصُومُونَ}} آمده است؛ از جمله اعمش از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}<ref>بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹.</ref>.
در نتیجه این مباحث می‌توان گفت که واژه [[طاهر]] و مشتقات آن می‌توانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل می‌کنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات [[تقوا]]، [[عدالت]] و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر می‌گیرند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۸-۷۳.</ref>.


==[[دلیل عصمت]] [[معصومین]]==
==[[دلیل عصمت]] [[معصومین]]==
۱۱۱٬۸۲۶

ویرایش