پرش به محتوا

بنی‌عبدالقیس: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۷: خط ۱۷:
عبدالقیس بن افصی را سومین [[خاندان]] از [[قبیله ربیعه]] دانسته‌اند که به [[ریاست]] [[دست]] یافت. آنان پس از خاندان [[ضبیعة بن ربیعه]] و خاندان [[عنزة بن اسد بن ربیعه]]، مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را [[نسل]] اندر نسل برای خود [[حفظ]] کردند و سپس آن را به تیره [[نمر بن قاسط بن هنب بن افصی]] واگذاردند.<ref>ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref> آنان با دربار لخمی‌ها [[ارتباط]] دوستانه برقرار نمودند و به دستگاه آنان پیوستند.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> اما آنچه که در بررسی تاریخ جاهلی این قبیله، بیش از هر چیز دیگری بیشتری یافته است، -چونان تاریخ دیگر [[قبایل]] [[عرب جاهلی]]،- ایام العرب [[جاهلی]] است<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> که [[اعراب]] آن [[روز]] را به [[دلایل]] مختلف از جمله بقاء و [[حفظ منافع]]، ناگزیر به خود مشغول ساخته بود. جنگ‌های این [[قبیله]] در [[دوران جاهلیت]] در سه دسته قابل بررسی است:  
عبدالقیس بن افصی را سومین [[خاندان]] از [[قبیله ربیعه]] دانسته‌اند که به [[ریاست]] [[دست]] یافت. آنان پس از خاندان [[ضبیعة بن ربیعه]] و خاندان [[عنزة بن اسد بن ربیعه]]، مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را [[نسل]] اندر نسل برای خود [[حفظ]] کردند و سپس آن را به تیره [[نمر بن قاسط بن هنب بن افصی]] واگذاردند.<ref>ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref> آنان با دربار لخمی‌ها [[ارتباط]] دوستانه برقرار نمودند و به دستگاه آنان پیوستند.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> اما آنچه که در بررسی تاریخ جاهلی این قبیله، بیش از هر چیز دیگری بیشتری یافته است، -چونان تاریخ دیگر [[قبایل]] [[عرب جاهلی]]،- ایام العرب [[جاهلی]] است<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> که [[اعراب]] آن [[روز]] را به [[دلایل]] مختلف از جمله بقاء و [[حفظ منافع]]، ناگزیر به خود مشغول ساخته بود. جنگ‌های این [[قبیله]] در [[دوران جاهلیت]] در سه دسته قابل بررسی است:  
=== [[جنگ با ایرانیان]] ===
=== [[جنگ با ایرانیان]] ===
در اوایل [[قرن چهارم]] میلادی [[قبایل]] بحرینی-از جمله بنو عبدالقیس- با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی - [[پادشاه ایران]] - با عبور از خلیج فارس، [[شهرها]] و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و [[اموال]] زیادی را به یغما بردند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی بیش به درازا نکشید؛ چراکه با بزرگ شدن شاپور - ملقب به ذی الاکتاف -، شاهنشاه ساسانی [[ایران]]، در سال ۳۲۶ میلادی [[تصمیم]] به قلع و قمع و [[سرکوب]] قبایل [[یاغی]] گرفت. پس به ناگاه بر آنان [[حمله]] برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به [[اسارت]] گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر « الخط» پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از [[مردمان]] قبایل [[بکر بن وائل]]، [[بنی تمیم]] و عبدالقیس را به [[هلاکت]] رساند و به [[نقلی]] مشهور، کتف‌های [[یاغیان]] را به هم دوخت<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در [[تاریخ]] به «ذو الاکتاف» شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده [[خون]] کشته شدگان بر [[زمین]] جاری شد و چاه‌ها رنگ خون به خود گرفتند.<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref> شاپور دوم با بنای [[شهر]] شاپور در [[بحرین]]، جهت دفع [[طغیان]] احتمالی، قبایل [[بنی حنظله]] را در بیابان‌های [[اهواز]] و [[بصره]] اسکان داد و بنی عبد القیس را در کرمان و به [[روایت]] دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این [[قبایل]] را آواره و بیچاره ساخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref> شاپور این [[بلا]] را نیز بر سر بنی ایاد آورد؛ مگر آنان که در [[خاک]] [[روم]] بودند. [[امام علی]]{{ع}}، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.</ref>  
در اوایل [[قرن چهارم]] میلادی [[قبایل]] بحرینی-از جمله بنو عبدالقیس- با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی - [[پادشاه ایران]] - با عبور از خلیج فارس، [[شهرها]] و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و [[اموال]] زیادی را به یغما بردند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی بیش به درازا نکشید؛ چراکه با بزرگ شدن شاپور - ملقب به ذی الاکتاف -، شاهنشاه ساسانی [[ایران]]، در سال ۳۲۶ میلادی [[تصمیم]] به قلع و قمع و [[سرکوب]] قبایل [[یاغی]] گرفت. پس به ناگاه بر آنان [[حمله]] برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به [[اسارت]] گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر «الخط» پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از [[مردمان]] قبایل [[بکر بن وائل]]، [[بنی تمیم]] و عبدالقیس را به [[هلاکت]] رساند و به [[نقلی]] مشهور، کتف‌های [[یاغیان]] را به هم دوخت<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در [[تاریخ]] به «ذو الاکتاف» شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده [[خون]] کشته شدگان بر [[زمین]] جاری شد و چاه‌ها رنگ خون به خود گرفتند.<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref> شاپور دوم با بنای [[شهر]] شاپور در [[بحرین]]، جهت دفع [[طغیان]] احتمالی، قبایل [[بنی حنظله]] را در بیابان‌های [[اهواز]] و [[بصره]] اسکان داد و بنی عبد القیس را در کرمان و به [[روایت]] دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این [[قبایل]] را آواره و بیچاره ساخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref> شاپور این [[بلا]] را نیز بر سر بنی ایاد آورد؛ مگر آنان که در [[خاک]] [[روم]] بودند. [[امام علی]]{{ع}}، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.</ref>  
=== [[جنگ]] با [[نمر بن قاسط]] ===
=== [[جنگ]] با [[نمر بن قاسط]] ===
سبب این [[جنگ داخلی]] را، [[راضی]] نبودن [[عبدالقیس]] به [[حکم]] [[بنی نمر بن قاسط]] گفته‌اند. در پی این [[نارضایتی]]، بنو عبدالقیس بر [[عامر الضحیان]] –رییس [[قبیله ربیعه]]- [[حمله]] بردند و او را به [[هلاکت]] آوردند. پس آن گاه با ایشان از در [[سازش]] در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان [[صلح]] کردند. اما نمر بن قاسط از این مقدار دیه، بیش از پانصد شتر طرفی نبست و با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار [[اسیر]] عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد [[انتقام]] برآمدند و این آغازی شد بر [[جنگ]] خونین بین این دو [[طایفه]]. این واقعه نخستین رودررویی درون [[قبیله]] ای قبائل [[ربیعه]] را رقم زد.<ref> ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.</ref>
سبب این [[جنگ داخلی]] را، [[راضی]] نبودن [[عبدالقیس]] به [[حکم]] [[بنی نمر بن قاسط]] گفته‌اند. در پی این [[نارضایتی]]، بنو عبدالقیس بر [[عامر الضحیان]] –رییس [[قبیله ربیعه]]- [[حمله]] بردند و او را به [[هلاکت]] آوردند. پس آن گاه با ایشان از در [[سازش]] در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان [[صلح]] کردند. اما نمر بن قاسط از این مقدار دیه، بیش از پانصد شتر طرفی نبست و با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار [[اسیر]] عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد [[انتقام]] برآمدند و این آغازی شد بر [[جنگ]] خونین بین این دو [[طایفه]]. این واقعه نخستین رودررویی درون [[قبیله]] ای قبائل [[ربیعه]] را رقم زد.<ref> ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.</ref>
خط ۴۰: خط ۴۰:


=== عبدالقیس و [[فتوحات اسلامی]] ===
=== عبدالقیس و [[فتوحات اسلامی]] ===
با برقراری [[آرامش]] در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه قبایل [[ازد]] و عبدالقیس با سواحل و راه‌های شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]]-، [[ارتباط]] علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری - به [[رهبری]] [[عتبه بن غزوان]] - علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی [[تضعیف]] کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[ابن ابی العاص]]، [[جارود العبدی]]، [[مهلب بن ابوصُفره]] و [[عبدالله بن معمر تمیمی]] را بر قسمت‌های مختلف سپاه خویش [[فرماندهی]] داد، و برای دلگرمی [[سپاهیان]] [[مسلمان]] که از فیل‌های [[ایرانی]] به [[وحشت]] افتاده بودند، شتر را« فیل [[عرب]]» خواند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه [[سَوار بن همام عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد. سوار بن همام عبدی، عامل اصلی [[پیروزی]] مسلمانان، طعم شیرین این فتح را نتوانست بچشد؛ زیرا در آن [[نبرد]]، پسر شهرک، به [[انتقام]] [[خون]] [[پدر]]، او را به قتل رساند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>  
با برقراری [[آرامش]] در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه قبایل [[ازد]] و عبدالقیس با سواحل و راه‌های شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]]-، [[ارتباط]] علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری - به [[رهبری]] [[عتبه بن غزوان]] - علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی [[تضعیف]] کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[ابن ابی العاص]]، [[جارود العبدی]]، [[مهلب بن ابوصُفره]] و [[عبدالله بن معمر تمیمی]] را بر قسمت‌های مختلف سپاه خویش [[فرماندهی]] داد، و برای دلگرمی [[سپاهیان]] [[مسلمان]] که از فیل‌های [[ایرانی]] به [[وحشت]] افتاده بودند، شتر را«فیل [[عرب]]» خواند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه [[سَوار بن همام عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد. سوار بن همام عبدی، عامل اصلی [[پیروزی]] مسلمانان، طعم شیرین این فتح را نتوانست بچشد؛ زیرا در آن [[نبرد]]، پسر شهرک، به [[انتقام]] [[خون]] [[پدر]]، او را به قتل رساند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>  


[[هرمز حیان عبدی]]، سردار کارکشته [[عثمان ابن ابی العاص]]، [[شهر]] ساحلی «سینیز»<ref> سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).</ref> را گشود.<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> [[تسخیر]] دژهای «[[شبیر]]» و «ستوج»، واقع در ایالت [[فارس]]<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.</ref> را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که [[عبدالقیس]] در فتح [[اهواز]] و [[نبرد]] با هرمزان حضوری فعال داشت. <ref> حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.</ref> همچنین، در [[فتوحات]] منطقه سیستان، در دوران [[خلیفه سوم]]، نیز خوش درخشیدند. [[مکران]] [[با تدبیر]] و [[جنگاوری]] [[حَکِیم بن جَبَله عبدی]] گشوده شد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.</ref> و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی [[حارث بن مُره عبدی]] در [[ثغور]] سند فراهم کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای [[جبهه]] غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و [[قادسیه]] نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی [[ایرانیان]] بر عهده داشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>  
[[هرمز حیان عبدی]]، سردار کارکشته [[عثمان ابن ابی العاص]]، [[شهر]] ساحلی «سینیز»<ref> سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).</ref> را گشود.<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> [[تسخیر]] دژهای «[[شبیر]]» و «ستوج»، واقع در ایالت [[فارس]]<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.</ref> را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که [[عبدالقیس]] در فتح [[اهواز]] و [[نبرد]] با هرمزان حضوری فعال داشت. <ref> حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.</ref> همچنین، در [[فتوحات]] منطقه سیستان، در دوران [[خلیفه سوم]]، نیز خوش درخشیدند. [[مکران]] [[با تدبیر]] و [[جنگاوری]] [[حَکِیم بن جَبَله عبدی]] گشوده شد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.</ref> و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی [[حارث بن مُره عبدی]] در [[ثغور]] سند فراهم کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای [[جبهه]] غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و [[قادسیه]] نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی [[ایرانیان]] بر عهده داشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>  
خط ۸۹: خط ۸۹:
در [[روز]] پنجم [[نبرد صفین]] و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، [[قبایل]] ربیعه و از جمله [[عبدالقیس]] به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن عباس]] بارها در برابر حملات شدید [[سپاه]] [[حمیریان]] [[شام]] به فرماندهی [[ذوالکلاع حمیری]] و [[عبیدالله بن عمر]] [[ایستادگی]] کردند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref> مردان ربیعه -از جمله [[رزمندگان]] عبدالقبس- پس از [[شهادت]] پرچمدارشان [[ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی]] به شدت بر صفوف [[اهل شام]] و حمیریان [[یورش]] آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و [[زیاد بن خصفه تیمی]] –از [[تیم]] اللات از بطون [[قبیله ربیعه]]- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا سر داد که به کمک ایشان بشتابند و [[ذوالکلاع]] و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر [[میمنه]] [[سپاه معاویه]] وذوالکلاع و [[یاران]] حمیری‌اش تاختند. [[جنگ]] بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار [[عبدی]] به [[قتل]] رسید.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref>
در [[روز]] پنجم [[نبرد صفین]] و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، [[قبایل]] ربیعه و از جمله [[عبدالقیس]] به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن عباس]] بارها در برابر حملات شدید [[سپاه]] [[حمیریان]] [[شام]] به فرماندهی [[ذوالکلاع حمیری]] و [[عبیدالله بن عمر]] [[ایستادگی]] کردند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref> مردان ربیعه -از جمله [[رزمندگان]] عبدالقبس- پس از [[شهادت]] پرچمدارشان [[ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی]] به شدت بر صفوف [[اهل شام]] و حمیریان [[یورش]] آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و [[زیاد بن خصفه تیمی]] –از [[تیم]] اللات از بطون [[قبیله ربیعه]]- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا سر داد که به کمک ایشان بشتابند و [[ذوالکلاع]] و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر [[میمنه]] [[سپاه معاویه]] وذوالکلاع و [[یاران]] حمیری‌اش تاختند. [[جنگ]] بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار [[عبدی]] به [[قتل]] رسید.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref>


از افتخارات قبیله ربیعه و اذنابش در این [[جنگ]] همین بس که علی{{ع}} از آنان به عنوان «[[زره]] و نیزه » خود یاد کردند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.</ref> بی‌تردید، با [[جانبازی]] و [[فداکاری]] چنین قبایلی بود که [[مالک اشتر]] تا نزدیکی‌های خیمه‌سرای [[معاویه]] و سران [[شام]] پیش رفت که اگر [[توطئه]] افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار [[سپاه شام]] یکسره می‌‌شد اما [[نیرنگ]] [[عمروعاص]] کارساز گردید و شکافی [[عظیم]] در [[سپاه عراق]] پدیدار شد و ماجرای [[حکمیت]] که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دل‌های سران [[عبدالقیس]] را به درد آورد. آنها پیرامون وجود [[امام علی]]{{ع}} گرد آمدند و [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] خویش را ابراز داشتند. [[صعصعه]] سخنور عبدالقیس، چنین بر زبان راند: «ای [[امیرالمؤمنین]]! دل‌های ما به [[طاعت]] تو منشرح است و بصائر ما در [[جنگ با دشمنان]] تو نافذ؛ تو [[والی]] و ما [[رعیت]]؛ تو از ما داناتری به [[حکم]] و تقدیر [[خدای تعالی]] در میان ما».<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> [[حارث بن مره عبدی]] هم سر رشته سخن به دست گرفت و گفت: «جماعتی‌اند که آنچه می‌‌گویند، نمی‌کنند و قومی‌اند که چیزی که می‌‌خواهند کنند، نمی‌توانند کرد. [[منفعت]] تو از آن کس حاصل تواند بود که آنچه بتوانند کرد، بکنند و این [[طایفه]] نمی‌ماندند و کسی نیست که بر قول و عمل او اعتمادی توان کرد. ما تو را [[مخالفت]] نخواهیم کرد در آنچه تو برای [[خدا]] با معاویه[[جنگ]] کنی و می‌‌دانیم که معاویه برای [[دنیا]] با تو [[جنگ]] می‌‌کند. اگر تو این قضیت که در آن سخن می‌‌رود کراهیت می‌‌داری، [[سخن]] ایشان قبول مکن، آنچه گذشت، گذشت. کار از سرگیریم و با ایشان جنگ می‌‌کنیم تا خدای تعالی میان ما و ایشان حکم کند». <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> در آن میان، هر کسی، سخنی در معنی قبول نکردن [[رأی]] حکمین و [[ترغیب]] [[امام]] به ادامه [[نبرد]] بر زبان می‌‌آورد. به [[یقین]] [[نبرد صفین]]، اوج درخشش [[قبیله]] بنی [[عبدالقیس]] بن افصی در [[دفاع از امام]] [[شیعه]] بود.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.</ref>
از افتخارات قبیله ربیعه و اذنابش در این [[جنگ]] همین بس که علی{{ع}} از آنان به عنوان «[[زره]] و نیزه» خود یاد کردند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.</ref> بی‌تردید، با [[جانبازی]] و [[فداکاری]] چنین قبایلی بود که [[مالک اشتر]] تا نزدیکی‌های خیمه‌سرای [[معاویه]] و سران [[شام]] پیش رفت که اگر [[توطئه]] افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار [[سپاه شام]] یکسره می‌‌شد اما [[نیرنگ]] [[عمروعاص]] کارساز گردید و شکافی [[عظیم]] در [[سپاه عراق]] پدیدار شد و ماجرای [[حکمیت]] که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دل‌های سران [[عبدالقیس]] را به درد آورد. آنها پیرامون وجود [[امام علی]]{{ع}} گرد آمدند و [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] خویش را ابراز داشتند. [[صعصعه]] سخنور عبدالقیس، چنین بر زبان راند: «ای [[امیرالمؤمنین]]! دل‌های ما به [[طاعت]] تو منشرح است و بصائر ما در [[جنگ با دشمنان]] تو نافذ؛ تو [[والی]] و ما [[رعیت]]؛ تو از ما داناتری به [[حکم]] و تقدیر [[خدای تعالی]] در میان ما».<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> [[حارث بن مره عبدی]] هم سر رشته سخن به دست گرفت و گفت: «جماعتی‌اند که آنچه می‌‌گویند، نمی‌کنند و قومی‌اند که چیزی که می‌‌خواهند کنند، نمی‌توانند کرد. [[منفعت]] تو از آن کس حاصل تواند بود که آنچه بتوانند کرد، بکنند و این [[طایفه]] نمی‌ماندند و کسی نیست که بر قول و عمل او اعتمادی توان کرد. ما تو را [[مخالفت]] نخواهیم کرد در آنچه تو برای [[خدا]] با معاویه[[جنگ]] کنی و می‌‌دانیم که معاویه برای [[دنیا]] با تو [[جنگ]] می‌‌کند. اگر تو این قضیت که در آن سخن می‌‌رود کراهیت می‌‌داری، [[سخن]] ایشان قبول مکن، آنچه گذشت، گذشت. کار از سرگیریم و با ایشان جنگ می‌‌کنیم تا خدای تعالی میان ما و ایشان حکم کند». <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> در آن میان، هر کسی، سخنی در معنی قبول نکردن [[رأی]] حکمین و [[ترغیب]] [[امام]] به ادامه [[نبرد]] بر زبان می‌‌آورد. به [[یقین]] [[نبرد صفین]]، اوج درخشش [[قبیله]] بنی [[عبدالقیس]] بن افصی در [[دفاع از امام]] [[شیعه]] بود.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.</ref>


== عبدالقیس و نبرد با خوارج ==
== عبدالقیس و نبرد با خوارج ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش