مبارزه فرهنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = مبارزه
| موضوع مرتبط = مبارزه
خط ۱۶: خط ۱۵:
==دوم: ترویج برابری و عدالت اجتماعی==
==دوم: ترویج برابری و عدالت اجتماعی==
{{اصلی|عدالت اجتماعی}}
{{اصلی|عدالت اجتماعی}}
[[خداوند]] در [[قرآن]] برپایی [[عدل و قسط]] را از اهداف [[رسالت]] [[انبیا]] بیان کرده است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند...» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[پیامبر]] {{صل}} نیز در دوران [[نبوت]] خویش همواره به دنبال نهادینه کردن ارزش‌هایی چون [[برابری]] و [[برادری]] بود. وی [[مسلمانان]] را [[برادر]] می‌خواند <ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۴۷؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵۰ و ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۳۳.</ref> و [[کرامت انسانی]] را تنها در [[تقوا]] معرفی میدانست<ref>سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[رسول خاتم]] {{صل}} با بستن [[عقد اخوت]] بین [[مسلمانان]] کوشید آنان را بدون در نظر گرفتن [[ثروت]] و نژادشان کنار هم قرار دهد. او [[مردم]] را چون دندانه‌های شانه می‌دانست که در مقایسه با هم، هیچ‌گونه [[برتری]] بر یکدیگر ندارند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۷۴ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. همچنین [[تفاخر]] به [[پدران]] و نژاد را از خصوصیات [[جامعه]] [[جاهلی]] برمی‌شمرد که در [[اسلام]] جایی ندارد و می‌فرمود: "همانا [[خداوند]]، [[نخوت]] و [[تکبر]] زمان [[جاهلیت]] و افتخار جستن به [[پدران]] را از میان برد. همه [[مردم]] از [[آدم]] {{ع}} و [[آدم]] {{ع}} نیز از [[خاک]] آفریده شده است"<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حجة الوداع]] ضمن سخنانی به [[مردم]] فرمود: "[[انسان‌ها]] در [[اسلام]] با یکدیگر برابر‌اند. [[مردم]] به یک اندازه، [[فرزند]] [[آدم]] و [[حوا]] هستند و [[عرب]] را بر [[عجم]] و [[عجم]] را بر [[عرب]] جز به [[پرهیزگاری]] و [[ترس]] از [[خداوند]] [[برتری]] نیست..."<ref>تاریخ الیعقوبی، ص ۱۱۰ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[مسند احمد]]، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ [[ابن سعد]]، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن [[سید]] الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵ و ج ۲، ص ۴۰۲ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۹۶. </ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>.
[[خداوند]] در [[قرآن]] برپایی [[عدل و قسط]] را از اهداف [[رسالت]] [[انبیا]] بیان کرده است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند...» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> و [[پیامبر]] {{صل}} نیز در دوران [[نبوت]] خویش همواره به دنبال نهادینه کردن ارزش‌هایی چون [[برابری]] و [[برادری]] بود. وی [[مسلمانان]] را [[برادر]] می‌خواند <ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۴۷؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵۰ و ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۳۳.</ref> و [[کرامت انسانی]] را تنها در [[تقوا]] معرفی میدانست<ref>سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[رسول خاتم]] {{صل}} با بستن [[عقد اخوت]] بین [[مسلمانان]] کوشید آنان را بدون در نظر گرفتن [[ثروت]] و نژادشان کنار هم قرار دهد. او [[مردم]] را چون دندانه‌های شانه می‌دانست که در مقایسه با هم، هیچ‌گونه [[برتری]] بر یکدیگر ندارند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۷۴ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. همچنین [[تفاخر]] به [[پدران]] و نژاد را از خصوصیات [[جامعه]] [[جاهلی]] برمی‌شمرد که در [[اسلام]] جایی ندارد و می‌فرمود: "همانا [[خداوند]]، [[نخوت]] و [[تکبر]] زمان [[جاهلیت]] و افتخار جستن به [[پدران]] را از میان برد. همه [[مردم]] از [[آدم]] {{ع}} و [[آدم]] {{ع}} نیز از [[خاک]] آفریده شده است"<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حجة الوداع]] ضمن سخنانی به [[مردم]] فرمود: "[[انسان‌ها]] در [[اسلام]] با یکدیگر برابر‌اند. [[مردم]] به یک اندازه، [[فرزند]] [[آدم]] و [[حوا]] هستند و [[عرب]] را بر [[عجم]] و [[عجم]] را بر [[عرب]] جز به [[پرهیزگاری]] و [[ترس]] از [[خداوند]] [[برتری]] نیست..."<ref>تاریخ الیعقوبی، ص ۱۱۰ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[مسند احمد]]، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ [[ابن سعد]]، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن [[سید]] الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵ و ج ۲، ص ۴۰۲ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۹۶. </ref><ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>.


==سوم: پرهیز از تکبر==
==سوم: پرهیز از تکبر==
{{اصلی|تکبر}}
{{اصلی|تکبر}}
[[تواضع]] و دوری از [[کبر]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} به وضوح دیده می‌شود. [[رسول خدا]] {{صل}} با دوری از [[تکبر]] کوشید دوری از [[تکبر]] را به صورت یک [[ارزش]] در [[جامعه]] معرفی کند. روزی [[سلمان]] و بلال به [[دیدار]] [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[سلمان]] برای [[احترام]]، به پای ایشان افتاد و پای آن [[حضرت]] را بوسید. [[حضرت]] ضمن جلوگیری از این کار، به [[سلمان]] فرمود: "من، بنده‌ای از [[بندگان خدا]] هستم از آن‌چه می‌خورند، می‌خورم و بر آن‌چه می‌نشینند، می‌نشینم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.</ref>. [[روایت]] شده است، [[مسلمانان]] پیش پای آن [[حضرت]] برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند ایشان چنین کاری را خوش نمی‌دارد. [[عدی بن حاتم]] برای تحقیق درباره [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[دین اسلام]] از [[شام]] به [[مدینه]] سفر کرده بود. او قصد داشت بداند آیا [[محمد]] {{صل}} داعیه [[پادشاهی]] دارد یا به [[راستی]] فرستاده خداست. پس هنگامی که در [[مسجد]] به [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، [[پیامبر]] {{صل}} به [[احترام]] او به پا خاست و وی را به خانه برد. آنها در راه پیرزنی را دیدند و آن پیرزن، [[حضرت]] را مدتی طولانی سر پا نگاه داشت. سپس [[رسول خدا]] {{صل}} عدی را به خانه برد و روی زیراندازی نشانید و خود روی [[زمین]] نشست. عدی می‌گوید: "با خود گفتم: به [[خدا]] قسم، این، [[رفتار]] شاهان و [[سلاطین]] نیست؛ بنابراین [[مسلمان]] شدم"<ref>السیره النبویه، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. همچنین [[روایت]] شده است که روزی [[عمر بن خطاب]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و دید که آن [[حضرت]] روی حصیر خوابیده و اثر چوب بر [[بدن]] ایشان مانده است؛ پس گریان شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} [[علت]] گریه‌اش را پرسید؛ او به ایشان گفت: "کسری و [[قیصر]] آن چنان در [[دنیا]] [[زندگی]] می‌کنند و شما این گونه [[زندگی]] می‌کنید؟"[[رسول خدا]] {{صل}} به [[عمر]] فرمود: "ای [[عمر]]! آیا [[راضی]] نمی‌شوی [[دنیا]] برای آنها باشد و آخرت برای ما؟"<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷ و امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref> <ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
[[تواضع]] و دوری از [[کبر]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} به وضوح دیده می‌شود. [[رسول خدا]] {{صل}} با دوری از [[تکبر]] کوشید دوری از [[تکبر]] را به صورت یک [[ارزش]] در [[جامعه]] معرفی کند. روزی [[سلمان]] و بلال به [[دیدار]] [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[سلمان]] برای [[احترام]]، به پای ایشان افتاد و پای آن [[حضرت]] را بوسید. [[حضرت]] ضمن جلوگیری از این کار، به [[سلمان]] فرمود: "من، بنده‌ای از [[بندگان خدا]] هستم از آن‌چه می‌خورند، می‌خورم و بر آن‌چه می‌نشینند، می‌نشینم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.</ref>. [[روایت]] شده است، [[مسلمانان]] پیش پای آن [[حضرت]] برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند ایشان چنین کاری را خوش نمی‌دارد. [[عدی بن حاتم]] برای تحقیق درباره [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[دین اسلام]] از [[شام]] به [[مدینه]] سفر کرده بود. او قصد داشت بداند آیا [[محمد]] {{صل}} داعیه [[پادشاهی]] دارد یا به [[راستی]] فرستاده خداست. پس هنگامی که در [[مسجد]] به [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} رسید، [[پیامبر]] {{صل}} به [[احترام]] او به پا خاست و وی را به خانه برد. آنها در راه پیرزنی را دیدند و آن پیرزن، [[حضرت]] را مدتی طولانی سر پا نگاه داشت. سپس [[رسول خدا]] {{صل}} عدی را به خانه برد و روی زیراندازی نشانید و خود روی [[زمین]] نشست. عدی می‌گوید: "با خود گفتم: به [[خدا]] قسم، این، [[رفتار]] شاهان و [[سلاطین]] نیست؛ بنابراین [[مسلمان]] شدم"<ref>السیره النبویه، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. همچنین [[روایت]] شده است که روزی [[عمر بن خطاب]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و دید که آن [[حضرت]] روی حصیر خوابیده و اثر چوب بر [[بدن]] ایشان مانده است؛ پس گریان شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} [[علت]] گریه‌اش را پرسید؛ او به ایشان گفت: "کسری و [[قیصر]] آن چنان در [[دنیا]] [[زندگی]] می‌کنند و شما این گونه [[زندگی]] می‌کنید؟"[[رسول خدا]] {{صل}} به [[عمر]] فرمود: "ای [[عمر]]! آیا [[راضی]] نمی‌شوی [[دنیا]] برای آنها باشد و آخرت برای ما؟"<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷ و امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref> <ref> [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰-۱۱۱.</ref>.


خط ۲۸: خط ۲۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:152259.jpg|22px]] [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۳۵: خط ۳۶:


[[رده:حکومت]]
[[رده:حکومت]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۹

مقدمه

رسول خدا (ص) وسیع‌ترین تلاش‌ها و مبارزات خویش را برای زدودن فرهنگ جاهلی و جایگزین کردن آن با اندیشه اسلامی به کار گرفت. ایشان برای مبارزه با مستکبران و استکبار در جامعه، بیش از هر راه دیگر به اصلاح فرهنگ پرداخت که در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

نخست: حمایت از مستضعفان

آن‌چه در سیره رسول خدا (ص) به وضوح دیده می‌شود، احترام نهادن به مستضعفان و حمایت از ایشان است. در بستری که ثروت، قدرت و نژاد، مهم‌ترین عامل ارزشمندی انسان‌ها بود، پیامبر (ص) بدون توجه به آنها مستضعفان جامعه را محترم میدانست و از آنان حمایت میکرد. رسول اکرم (ص) معتقد بود، جامعه‌ای که در آن، حق مظلوم از ظالم گرفته نمی‌شود، محکوم به زوال است[۱] و ایشان همواره تحقیر مؤمن را سبب خواری، فقر و عذاب و رسوایی در آخرت می‌دانست[۲]. او هنگامی که به مدینه وارد شد، بسیاری از مسلمانان با اصرار فراوان، خواستار سکونت ایشان در خانه خود بودند؛ اما آن جناب، در خانه ابوایوب انصاری ساکن شد؛ کسی که فقیر‌تر از او در مدینه نبود[۳]. ایشان بر دست کارگر بوسه میزد و آن را دستی می‌دانست که هیچ‌گاه در آتش جهنم نخواهد سوخت[۴]. رسول خدا (ص) محبت به مسکینان را از وظایفی میدانست که خدا بر دوشش گذاشته است[۵]. نقل شده است، روزی ابومسعود انصاری، خدمتکار خود را تنبیه می‌کرد که پیامبر (ص) وی را دید و با این بیان که "تسلط خدا بر تو از تسلط تو بر این غلام بیشتر است"، ابومسعود انصاری را از این کار باز داشت. او نیز غلام را در راه خدا آزاد کرد[۶]. سلمان فارسی، هفت چیز را از توصیه‌های پیامبر (ص) معرفی میکرد که دوستی با فقرا جزو آن توصیه‌ها بود[۷][۸].

دوم: ترویج برابری و عدالت اجتماعی

خداوند در قرآن برپایی عدل و قسط را از اهداف رسالت انبیا بیان کرده است[۹] و پیامبر (ص) نیز در دوران نبوت خویش همواره به دنبال نهادینه کردن ارزش‌هایی چون برابری و برادری بود. وی مسلمانان را برادر می‌خواند [۱۰] و کرامت انسانی را تنها در تقوا معرفی میدانست[۱۱]. رسول خاتم (ص) با بستن عقد اخوت بین مسلمانان کوشید آنان را بدون در نظر گرفتن ثروت و نژادشان کنار هم قرار دهد. او مردم را چون دندانه‌های شانه می‌دانست که در مقایسه با هم، هیچ‌گونه برتری بر یکدیگر ندارند[۱۲]. همچنین تفاخر به پدران و نژاد را از خصوصیات جامعه جاهلی برمی‌شمرد که در اسلام جایی ندارد و می‌فرمود: "همانا خداوند، نخوت و تکبر زمان جاهلیت و افتخار جستن به پدران را از میان برد. همه مردم از آدم (ع) و آدم (ع) نیز از خاک آفریده شده است"[۱۳]. پیامبر خدا (ص) در حجة الوداع ضمن سخنانی به مردم فرمود: "انسان‌ها در اسلام با یکدیگر برابر‌اند. مردم به یک اندازه، فرزند آدم و حوا هستند و عرب را بر عجم و عجم را بر عرب جز به پرهیزگاری و ترس از خداوند برتری نیست..."[۱۴][۱۵].

سوم: پرهیز از تکبر

تواضع و دوری از کبر در سیره پیامبر (ص) به وضوح دیده می‌شود. رسول خدا (ص) با دوری از تکبر کوشید دوری از تکبر را به صورت یک ارزش در جامعه معرفی کند. روزی سلمان و بلال به دیدار پیامبر (ص) رفتند و سلمان برای احترام، به پای ایشان افتاد و پای آن حضرت را بوسید. حضرت ضمن جلوگیری از این کار، به سلمان فرمود: "من، بنده‌ای از بندگان خدا هستم از آن‌چه می‌خورند، می‌خورم و بر آن‌چه می‌نشینند، می‌نشینم"[۱۶]. روایت شده است، مسلمانان پیش پای آن حضرت برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند ایشان چنین کاری را خوش نمی‌دارد. عدی بن حاتم برای تحقیق درباره پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام از شام به مدینه سفر کرده بود. او قصد داشت بداند آیا محمد (ص) داعیه پادشاهی دارد یا به راستی فرستاده خداست. پس هنگامی که در مسجد به خدمت رسول خدا (ص) رسید، پیامبر (ص) به احترام او به پا خاست و وی را به خانه برد. آنها در راه پیرزنی را دیدند و آن پیرزن، حضرت را مدتی طولانی سر پا نگاه داشت. سپس رسول خدا (ص) عدی را به خانه برد و روی زیراندازی نشانید و خود روی زمین نشست. عدی می‌گوید: "با خود گفتم: به خدا قسم، این، رفتار شاهان و سلاطین نیست؛ بنابراین مسلمان شدم"[۱۷]. همچنین روایت شده است که روزی عمر بن خطاب نزد پیامبر (ص) آمد و دید که آن حضرت روی حصیر خوابیده و اثر چوب بر بدن ایشان مانده است؛ پس گریان شد؛ رسول خدا (ص) علت گریه‌اش را پرسید؛ او به ایشان گفت: "کسری و قیصر آن چنان در دنیا زندگی می‌کنند و شما این گونه زندگی می‌کنید؟"رسول خدا (ص) به عمر فرمود: "ای عمر! آیا راضی نمی‌شوی دنیا برای آنها باشد و آخرت برای ما؟"[۱۸] [۱۹].

آن حضرت سعی می‌کرد تواضع را به اصحابش بیاموزد و آن را در جامعه اسلامی ترویج کند. ایشان در توصیه‌هایی به ابوذر فرموده است: "هر کس که خودش به بازار رود و مایحتاجش را بخرد و خود حمل کند، از کبر دور می‌شود. هر کس لباس خویش را وصله کند و کفش خود را بدوزد، از تکبر به دور است"[۲۰]. و می‌فرمود: "پنج چیز است که تا زمان مرگ از آنها دست نخواهم کشید: هم‌خوراک شدن با بردگان، سوار شدن بر خر و پالان کردن آن، دوشیدن بز با دست خود، جامه پشمینه پوشیدن و سلام کردن بر کودکان"[۲۱][۲۲].

رسول خدا (ص) روی زمین غذا می‌خورد، همانند بندگان می‌نشست، بر الاغ بدون پالان سوار می‌شد[۲۳] و کفش خود را با دست خویش وصله می‌زد[۲۴]. خود به شترش علف می‌داد، خانه را جارو می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید، جامه‌اش را وصله میزد، با خدمتکارش غذا می‌خورد، و هنگامی که خادم از دستاس کردن خسته می‌شد، او را یاری می‌کرد و نیازهای منزل را از بازار می‌خرید و با خودش به خانه می‌آورد[۲۵][۲۶].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، ص ۴۳۹ و علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱.
  2. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۳؛ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۱ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۲۹.
  3. ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ۱، ص ۱۳۳ و بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۲۱ .
  4. ابن اثیر، أسد الغابه، ج ۲، ص ۱۸۵.
  5. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۳۷ و حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۱.
  6. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۵۸؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۷۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۹۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۰.
  7. احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۱۱؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۱ و محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۵۱.
  8. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۸-۱۰۹.
  9. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند...» سوره حدید، آیه ۲۵.
  10. کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۴۷؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵۰ و ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج ۱، ص ۳۳.
  11. سوره حجرات، آیه ۱۳.
  12. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۷۴ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۶۲.
  13. ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶.
  14. تاریخ الیعقوبی، ص ۱۱۰ و با اندکی اختلاف در: مسند احمد، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵ و ج ۲، ص ۴۰۲ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۲۹۶.
  15. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۹-۱۱۰.
  16. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۳۷۶.
  17. السیره النبویه، ج۲، ص۵۸۰-۵۸۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۴ - ۱۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۲۸۵-۲۸۶.
  18. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷ و امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۸۷.
  19. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۰-۱۱۱.
  20. شیخ طوسی، الأمالی، ص ۵۳۷؛ مکارم الاخلاق، ص ۴۷۱ و مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۷.
  21. امالی صدوق، ص ۷۲ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۵۶.
  22. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۱.
  23. نهج البلاغه، ص ۲۲۸.
  24. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۵؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۷۹ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۳۴۴.
  25. صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۴۰ و طبرسی، مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۷۰.
  26. اخلاقی، معصومه فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۱.