ارطاة بن سهیه مری: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رده:صحابه' به 'رده:صحابه پیامبر') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ارطاة بن سهیه مری در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[کنیه]] وی «ابو ولید» است. او شاعر مخضرم و معروف دوره [[اموی]] و از تیره [[بنی مره]] از [[قبیله غطفان]] است. سُهَیّة دختر [[زامل]]، [[مادر]] اوست و [[ارطاة]] در نسبت به مادر [[شهرت]] دارد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref>، علت انتساب ارطاة به مادرش را چنین گفتهاند: سُهَیّة نخست در [[جاهلیت]] [[کنیز]] [[ضرار بن اَزر]] بود. [[زفر بن عبدالله]]، سهیه را در حالی که به ارطاة حامله بود از ضرار خرید. پس از [[تولد]] ارطاة در [[خانه]] زفر، ضرار ادعا کرد ارطاة فرزند اوست. زفر نیز ارطاة را به ضرار داد، ولی [[قوم]] زفر دوباره ارطاة را از ضرار گرفتند و به خانه زفر آوردند. بدین سبب، در نسبت ارطاة به زفر یا ضرار [[شک و تردید]] به وجود آمد و او را به مادرش منتسب کردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۱۳، ص۴۲؛ ابن کثیر، ج۹، ص۶۴؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref>. | [[کنیه]] وی «ابو ولید» است. او شاعر مخضرم و معروف دوره [[اموی]] و از تیره [[بنی مره]] از [[قبیله غطفان]] است. سُهَیّة دختر [[زامل]]، [[مادر]] اوست و [[ارطاة]] در نسبت به مادر [[شهرت]] دارد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref>، علت انتساب ارطاة به مادرش را چنین گفتهاند: سُهَیّة نخست در [[جاهلیت]] [[کنیز]] [[ضرار بن اَزر]] بود. [[زفر بن عبدالله]]، سهیه را در حالی که به ارطاة حامله بود از ضرار خرید. پس از [[تولد]] ارطاة در [[خانه]] زفر، ضرار ادعا کرد ارطاة فرزند اوست. زفر نیز ارطاة را به ضرار داد، ولی [[قوم]] زفر دوباره ارطاة را از ضرار گرفتند و به خانه زفر آوردند. بدین سبب، در نسبت ارطاة به زفر یا ضرار [[شک و تردید]] به وجود آمد و او را به مادرش منتسب کردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۱۳، ص۴۲؛ ابن کثیر، ج۹، ص۶۴؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref>. | ||
خط ۱۲: | خط ۱۰: | ||
در زمان خلافت [[عبدالملک]]<ref>عبدالملک، ص۸۶-۶۷.</ref> روزی بر او وارد شد. عبدالملک از او پرسید: از شعرهای خود چه به یاد داری؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من شراب نمینوشم و کار طربآور انجام نمیدهم و بر چیزی [[خشم]] نمیگیرم و غضبناک نمیگردم، حال آنکه شعر با یکی از این حالات پدید میآید، با این حال چنین میگویم. سپس اشعاری سرود که معنای آن چنین است: [[مردم]] را چنان میبینم که شبها آنان را بسان خوردن [[خاک]]، آهن را به پوسیدن آهن در خاک. میخورد و فانی میگرداند. وقتی هنگام [[اجل]] و [[مرگ]] [[اولاد آدم]] فرا رسد، همه چیز را نابود میکند و چیزی از او فروگذار نیست، و من نیز میدانم که مرگ چندان خود را نشان میدهد تا اجل به من برسد و مرگ [[نذر]] خود را درباره ابوولید [[وفا]] کند<ref>ابن ابی الدنیا، ص۲۶۴؛ مفید، ص۱۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. | در زمان خلافت [[عبدالملک]]<ref>عبدالملک، ص۸۶-۶۷.</ref> روزی بر او وارد شد. عبدالملک از او پرسید: از شعرهای خود چه به یاد داری؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من شراب نمینوشم و کار طربآور انجام نمیدهم و بر چیزی [[خشم]] نمیگیرم و غضبناک نمیگردم، حال آنکه شعر با یکی از این حالات پدید میآید، با این حال چنین میگویم. سپس اشعاری سرود که معنای آن چنین است: [[مردم]] را چنان میبینم که شبها آنان را بسان خوردن [[خاک]]، آهن را به پوسیدن آهن در خاک. میخورد و فانی میگرداند. وقتی هنگام [[اجل]] و [[مرگ]] [[اولاد آدم]] فرا رسد، همه چیز را نابود میکند و چیزی از او فروگذار نیست، و من نیز میدانم که مرگ چندان خود را نشان میدهد تا اجل به من برسد و مرگ [[نذر]] خود را درباره ابوولید [[وفا]] کند<ref>ابن ابی الدنیا، ص۲۶۴؛ مفید، ص۱۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. | ||
[[عبدالملک]] با شنیدن [[بیت]] آخر به [[وحشت]] افتاد؛ زیرا [[کنیه]] او نیز ابوولید بود. [[ارطاة]] گفت: نگران نشو که خودم مقصود هستم که کنیه من نیز ابوولید است<ref>مفید، ص۱۴۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[شبیب بن برصاء]]، ارطاة را [[سرزنش]] میکرد و میگفت: او مانند [[خاندان]] خودش در [[دوران پیری]] [[کور]] نمیشود. از [[قضا]] پس از مدتی ارطاة کور شد، اما شبیب مُرد و [[کوری]] او را ندید. از این رو، ارطاة [[آرزو]] میکرد کاش شبیب زنده میماند و کوری مرا میدید<ref>ابن قتیبه دینوری، ص۳۲۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref> | [[عبدالملک]] با شنیدن [[بیت]] آخر به [[وحشت]] افتاد؛ زیرا [[کنیه]] او نیز ابوولید بود. [[ارطاة]] گفت: نگران نشو که خودم مقصود هستم که کنیه من نیز ابوولید است<ref>مفید، ص۱۴۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[شبیب بن برصاء]]، ارطاة را [[سرزنش]] میکرد و میگفت: او مانند [[خاندان]] خودش در [[دوران پیری]] [[کور]] نمیشود. از [[قضا]] پس از مدتی ارطاة کور شد، اما شبیب مُرد و [[کوری]] او را ندید. از این رو، ارطاة [[آرزو]] میکرد کاش شبیب زنده میماند و کوری مرا میدید<ref>ابن قتیبه دینوری، ص۳۲۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «ارطاة بن حارث»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۲۲: | خط ۲۰: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده: | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۳
مقدمه
کنیه وی «ابو ولید» است. او شاعر مخضرم و معروف دوره اموی و از تیره بنی مره از قبیله غطفان است. سُهَیّة دختر زامل، مادر اوست و ارطاة در نسبت به مادر شهرت دارد[۱]، علت انتساب ارطاة به مادرش را چنین گفتهاند: سُهَیّة نخست در جاهلیت کنیز ضرار بن اَزر بود. زفر بن عبدالله، سهیه را در حالی که به ارطاة حامله بود از ضرار خرید. پس از تولد ارطاة در خانه زفر، ضرار ادعا کرد ارطاة فرزند اوست. زفر نیز ارطاة را به ضرار داد، ولی قوم زفر دوباره ارطاة را از ضرار گرفتند و به خانه زفر آوردند. بدین سبب، در نسبت ارطاة به زفر یا ضرار شک و تردید به وجود آمد و او را به مادرش منتسب کردند[۲].
ابن حجر[۳] نام پدر ارطاة را زفر بن عبدالله بن مالک بن سواد بن ضمره غطفانی مزنی (تصحیف مری) و کنیهاش را ابو ولید دانسته است. ارطاة بن سهیه از معمرین است. وی ۱۳۰ سال عمر کرد[۴]. و تا زمان عبدالملک بن مروان زنده بود[۵].
در زمان خلافت معاویه در مدح او شعر گفت و معاویه نیز به او پاداش داد. پس از واقعه حره، با عدهای از بنی مره نزد مسلم بن عقبه مری (مسرف بن عقبه مری) رفت تا به او تهنیت گوید و در مدح او شعر بخواند، اما مسلم با سخنان زشت و ناپسند او را از خود راند[۶].
در زمان خلافت عبدالملک[۷] روزی بر او وارد شد. عبدالملک از او پرسید: از شعرهای خود چه به یاد داری؟ گفت: ای امیر مؤمنان! من شراب نمینوشم و کار طربآور انجام نمیدهم و بر چیزی خشم نمیگیرم و غضبناک نمیگردم، حال آنکه شعر با یکی از این حالات پدید میآید، با این حال چنین میگویم. سپس اشعاری سرود که معنای آن چنین است: مردم را چنان میبینم که شبها آنان را بسان خوردن خاک، آهن را به پوسیدن آهن در خاک. میخورد و فانی میگرداند. وقتی هنگام اجل و مرگ اولاد آدم فرا رسد، همه چیز را نابود میکند و چیزی از او فروگذار نیست، و من نیز میدانم که مرگ چندان خود را نشان میدهد تا اجل به من برسد و مرگ نذر خود را درباره ابوولید وفا کند[۸].
عبدالملک با شنیدن بیت آخر به وحشت افتاد؛ زیرا کنیه او نیز ابوولید بود. ارطاة گفت: نگران نشو که خودم مقصود هستم که کنیه من نیز ابوولید است[۹]. شبیب بن برصاء، ارطاة را سرزنش میکرد و میگفت: او مانند خاندان خودش در دوران پیری کور نمیشود. از قضا پس از مدتی ارطاة کور شد، اما شبیب مُرد و کوری او را ندید. از این رو، ارطاة آرزو میکرد کاش شبیب زنده میماند و کوری مرا میدید[۱۰][۱۱]
منابع
پانویس
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، ج۱۳، ص۴۲؛ ابن کثیر، ج۹، ص۶۴؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۸، ص۵.
- ↑ ابن ابی الدنیا، ص۶۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۴۳، ص۳۳۱.
- ↑ عبدالملک، ص۸۶-۶۷.
- ↑ ابن ابی الدنیا، ص۲۶۴؛ مفید، ص۱۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ مفید، ص۱۴۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، ص۳۲۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «ارطاة بن حارث»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۶.