|
|
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{مدخل مرتبط | | {{مدخل مرتبط |
| | موضوع مرتبط = طائف | | | موضوع مرتبط = طائف |
| | عنوان مدخل = [[طائف]] | | | عنوان مدخل = طائف |
| | مداخل مرتبط = [[طائف در قرآن]] - [[طائف در حدیث]] - [[طائف در تاریخ اسلامی]] | | | مداخل مرتبط = [[طائف در قرآن]] - [[طائف در تاریخ اسلامی]] |
| | پرسش مرتبط = | | | پرسش مرتبط = |
| }} | | }} |
|
| |
|
| == موقعیت طائف== | | == موقعیت طائف== |
| [[مردم]] [[طائف]] با [[مکّه]] و مناطق همجوار [[روابط]] بازرگانی و [[اقتصادی]] داشتند. | | [[مردم]] [[طائف]] با [[مکّه]] و مناطق همجوار [[روابط]] بازرگانی و [[اقتصادی]] داشتند. آنان عمدهترین محصولات خود را که میوه بود، به مکّه و دیگر مناطق اطراف صادر میکردند. از اینرو [[سرنوشت]] خود را از نظر اقتصادی و [[اجتماعی]] با دیگران مرتبط میدانستند و تلاش میکردند هر چه بیشتر به آنان نزدیک شوند و [[دوستی]] و [[رضایت]] آنها را به دست آورند تا مبادا همانند [[بنی هاشم]] در فشار اجتماعی یا [[محاصره اقتصادی]] قرار نگیرند. اهالی طائف در این باره بیش از همه، از مردم مکّه [[بیم]] داشتند که بازار اصلی تولیدات آنان بود. |
| آنان عمدهترین محصولات خود را که میوه بود، به مکّه و دیگر مناطق اطراف صادر میکردند. از اینرو [[سرنوشت]] خود را از نظر اقتصادی و [[اجتماعی]] با دیگران مرتبط میدانستند و تلاش میکردند هر چه بیشتر به آنان نزدیک شوند و [[دوستی]] و [[رضایت]] آنها را به دست آورند تا مبادا همانند [[بنی هاشم]] در فشار اجتماعی یا [[محاصره اقتصادی]] قرار نگیرند. اهالی طائف در این باره بیش از همه، از مردم مکّه [[بیم]] داشتند که بازار اصلی تولیدات آنان بود. | |
|
| |
|
| از سوی دیگر یکی از بتهای مهم و مشهور [[عرب]] به نام [[لات]] در [[شهر]] طائف قرار داشت و [[مردم عرب]] برای [[زیارت]] آن به طائف میآمدند<ref>الاصنام، ص۱۶؛ سیره دحلان، ج۳، ص۱۱؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵.</ref>. بنابراین مرکزیت [[دینی]] هم در میان عرب داشت و اهالی میکوشیدند تا به هرگونهای آن را [[حفظ]] کنند. | | از سوی دیگر یکی از بتهای مهم و مشهور [[عرب]] به نام [[لات]] در [[شهر]] طائف قرار داشت و [[مردم عرب]] برای [[زیارت]] آن به طائف میآمدند<ref>الاصنام، ص۱۶؛ سیره دحلان، ج۳، ص۱۱؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵.</ref>. بنابراین مرکزیت [[دینی]] هم در میان عرب داشت و اهالی میکوشیدند تا به هرگونهای آن را [[حفظ]] کنند. |
| اینک میتوانیم [[راز]] برخورد [[خشن]] مردم طائف را با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به خوبی [[فهم]] کنیم که چرا سعی داشتند، هر چه زودتر آن [[حضرت]] را از شهر خود بیرون کنند.
| |
|
| |
|
| مردم طایف که [[عروة بن مسعود]]، مبلّغ [[اسلام]] را کشتند تا سالهای پایانی [[زندگی پیامبر]] {{صل}} [[مسلمان]] نشدند. چنان که در جای خود خواهیم آورد، در [[سال نهم هجری]] با فرستادن هیأتی به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} مسلمان شدند<ref>بنگرید: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۸۳؛ سیره دحلان، ج۳، ص۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۵.</ref>. | | مردم طایف که [[عروة بن مسعود]]، مبلّغ [[اسلام]] را کشتند تا سالهای پایانی [[زندگی پیامبر]] {{صل}} [[مسلمان]] نشدند هرچند در [[سال نهم هجری]] با فرستادن هیأتی به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} مسلمان شدند<ref>بنگرید: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۸۳؛ سیره دحلان، ج۳، ص۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۵.</ref> |
| | |
| == [[طائف]]، [[پناهگاه]] فراریان حنین ==
| |
| {{همچنین|جنگ حنین}}
| |
| فراریان جنگ حنین به طائف [[پناه]] بردند و [[شهر]] طائف به مرکزی از [[دشمنان اسلام]] تبدیل شد. بنابراین [[پیامبر]] ناگزیر بود که به سوی این شهر برود؛ لذا [[لشکر اسلام]] بعد از [[پیروزی]] در حنین به سوی طائف حرکت کرد.
| |
| طائف از لحاظ آب و هوایی یکی از بهترین نقاط [[حجاز]] است. آنان پیوندهایی با [[قریشیان]] داشتند و از جمله [[قبایل]] شناخته شده حجاز بودهاند. طائف یکی از شهرهای ییلاقی حجاز است که در جنوب شرقی [[مکه]] به فاصله ۷۲ کیلومتری آن قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا هزار متر است. [[قبیله ثقیف]] که از قبایل بزرگ [[عرب]] به شمار میرفت، در این شهر [[زندگی]] میکردند.
| |
| | |
| [[اعراب]] ثقیف از جمله کسانی بودند که در [[نبرد حنین]] بر [[ضد]] [[اسلام]] شرکت کرده و پس از [[شکست]] فاحش به شهر خود که دارای [[دژ]] مستحکمی بود [[پناهنده]] شده بودند. ستونهای [[سپاه اسلام]] یکی پس از دیگری در اطراف شهر اردوگاه زدند. دژ طائف بسیار مرتفع بود و دیوار محکمی داشت که برجهای [[مراقبت]] آن کاملاً بر خارج قلعه مسلط بود.
| |
| | |
| این دژ توسط [[سپاهیان]] اسلام محاصره شد، ولی هنوز حلقه محاصره تکمیل نشده بود که [[دشمن]] با [[تیراندازی]] از پیش روی [[سربازان]] اسلام جلوگیری کرده و حتی چند نفر را در همان لحظه نخست، از پای درآوردند؛ لذا پیامبر دستور فرمود که [[سپاه]] عقبنشینی کند و اردوگاه خود را در محلی دورتر از تیررس دشمن قرار دهد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۱.</ref>
| |
| | |
| === محاصره طولانی و [[نصب]] منجنیق ===
| |
| [[سلمان فارسی]] پیشنهاد کرد که با نصب منجنیق، دژ دشمن را سنگ [[باران]] کنند. [[مسلمانان]] نزدیک به بیست [[روز]] برجها و دژ طائف را مورد [[حمله]] قرار دادند و همزمان با نصب منجنیق برای شکافتن دیوار دژ از ارابههای [[جنگی]] استفاده کردند تا بتوانند به داخل قلعه وارد شوند. [[مقاومت]] سخت مردان جنگی طائف راه [[نفوذ]] را بر مسلمانان میبست. بنابراین مسلمانان بدون اینکه به نتیجه برسند، روزهای محاصره را طی میکردند.
| |
| | |
| پس از آن یک [[روز]] [[پیامبر]] در میان [[مردم]] برخاسته و فرمود: مردم! رفتن من از میان شما نزدیک شده است، من شما را به [[عترت]] خودم توصیه میکنم! [[وعده]] من و شما [[حوض کوثر]] خواهد بود. به خدایی که جانم در [[اختیار]] اوست [[سوگند]] که میبایست [[نماز]] را اقامه کرده و [[زکات]] را بپردازید! در غیر این صورت، کسی را از خودم یا چونان خودم خواهم فرستاد که گردن جنگجویان شما را خواهد زد و [[خانواده]] شما را به [[اسارت]] خواهد گرفت! مردم [[تصور]] کردند که مقصود او [[ابوبکر]] یا [[عمر]] است!! اما [[رسول خدا]] {{صل}} دست علی را گرفته و فرمود: مقصودم این است<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۸۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۱؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳؛ مناقب علی بن ابی طالب، ج۱، ص۲۵۵ (ابن مردویه)؛ الامالی، ج۱، ص۵۰۴. </ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۲.</ref>
| |
| | |
| == ماجرای نجوای [[جانشین پیامبر]] با ایشان ==
| |
| === [[فرماندهی]] ظفرمندانه جانشین پیامبر در [[سریه خثعم]] ===
| |
| پیامبر در این ایام، کارهای دیگری را دنبال میکردند. از جمله [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را برای شکستن بتهای [[قبیله خثعم]]، به سوی آنها فرستادند. امیرالمؤمنین {{ع}} در برخورد با مردان [[جنگی]] این [[قبیله]] مرد جنگی آنها را از پای درآورده و بر آنها [[غلبه]] یافت و [[بتها]] را [[شکست]]، سپس به سوی رسول خدا {{صل}} بازگشت.
| |
| | |
| هنوز محاصره [[طائف]] ادامه داشت. پیامبر با [[مشاهده]] امیرالمؤمنین {{ع}} برای فتحی که انجام داده بود [[تکبیر]] گفت، سپس دست ایشان را گرفته و به گوشهای برد که هیچکس نبود و به مدت دراز با ایشان به [[نجوا]] سخن گفت. [[اصحاب]] [[اعتراض]] کردند که چقدر نجوای پیامبر با پسرعمویش طول کشیده است. عمر میگفت: تو با او [[خلوت]] کردهای نه با ما، با او نجوا میکنی نه با ما. پیامبر در جواب فرمود: من با او نجوا نکردهام، بلکه [[خدا]] با او نجوا کرده است<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۵۲ و ۱۵۳؛ ترمذی، ج۵، ص۶۳۹، ش۳۷۲۶.</ref>.
| |
| | |
| در معنای این [[حدیث]] میگویند: خدا با او [[نجوا]] کرد یعنی [[خدا]] به این نجوا امر کرده بود<ref>بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۶۳؛ ج۳۸، ۳۰۰؛ اسدالغابة، ج۳، ص۷۶۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۲.</ref>
| |
| | |
| === اعتراف و [[حسرت]] [[اصحاب]] بر این خصیصه ===
| |
| این واقعه آن قدر مسلم و [[مفاهیم آن]] دلالت بر مدعای ما در [[مقامات]] اختصاصی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دارد که نامآوران از [[صحابه]] در شمار حسرتها و آرزوهای خودشان برخورداری از این [[مقام]] را ذکر کردهاند:
| |
| # [[عمر بن خطاب]] اشخاصی را دید که به علی {{ع}} [[ناسزا]] میگویند. به آنها گفت: از [[بدگویی]] علی دست بردارید. چون [[پیامبر]] سه ویژگی درباره علی گفته است که اگر یکی از این ویژگیها در من بود از تمام آنچه [[خورشید]] بر آن میتابد، برای من با ارزشتر بود. من و [[ابوبکر]] و [[ابوعبیده جراح]] و تعدادی از صحابه بودیم که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} تکیه کرده بود و دستشان را بر شانه [[حضرت]] زد و فرمود: {{متن حدیث|أنت يا عليّ أوّل المؤمنين إيمانا، و أوّلهم إسلاما}}؛ تو [[یا علی]]! اولین کسی هستی که [[ایمان]] آوردی و اولین کسی هستی که [[اسلام]] را پذیرفتی. سپس فرمود: {{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}} جایگاه و رتبه تو نسبت به من همانند جایگاه [[حضرت هارون]] نسبت به [[موسی]] است. سپس پیامبر فرمود: {{متن حدیث|وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُکَ}}: [[دروغ]] میبندد بر من، هر کس [[گمان]] میکند من را [[دوست]] دارد ولی تو را [[دشمن]] میدارد<ref>جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۴۴ (سیوطی).</ref>.
| |
| # هنگامی که [[معاویه]] به خاطر اخذ [[بیعت]] برای [[یزید]] وارد [[مکه]] شد، در [[دارالندوة]] انجمنی تشکیل داد که در آن، شخصیتهایی از [[صحابه پیامبر]] گرد آمده بودند. وی سخن خود را در بدگویی درباره «امیرالمؤمنین {{ع}}» آغاز کرد و [[انتظار]] داشت که سعد نیز با او در این کار [[همراهی]] داشته باشد؛ اما او ساکت بود؛ لذا از او پرسید: چرا علی را [[دشنام]] نمیدهی؟ [[سعد بن ابی وقاص]] رو به معاویه کرد و گفت: اگر تنها یک [[فضیلت]] از سه فضیلتی که در [[زندگی]] «علی» هست را من داشتم، برایم محبوبتر بود از هر آنچه [[خورشید]] بر آن تابیده است! و آن سه عبارتند از:
| |
| روزی [[پیامبر]] به علی {{ع}} فرمود: تو نسبت به من مانند [[هارون]] به [[موسی]] هستی، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست. دوم آنکه پیامبر در یکی از روزهای [[جنگ خیبر]] فرمود: فردا [[پرچم]] را به دست کسی میدهم که [[خدا]] و رسولش، او را [[دوست]] میدارند و او، [[فاتح خیبر]] است و فرار نمیکند. و سوم [[ازدواج]] با [[دختر پیامبر]] است<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ خصائص نسائی، ج۱، ص۱۱۶؛ صحیح الترمذی، ج۲، ص۳۰۰؛ المسند، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴؛ فضائل الخمسة، ج۱، ص۳۱۰؛ الغدیر، ج۳، ص۲۰۰.</ref>. البته [[ابن اثیر]] در اسدالغابة سومین [[فضیلت]] را اینگونه نقل میکند: و سوم [[روز]] [[مباهله]] با [[مسیحیان نجران]]، پیامبر، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و فرمود: پروردگارا، اینان [[اهل]] من هستند<ref>اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۳.</ref>
| |
| | |
| === نکتهای درباره [[جانشینان پیامبر]] در [[مدینه]] ===
| |
| نکته پایانی و مهم اینکه [[سیره]] مسلم و [[قطعی]] پیامبر در [[غزوات]] این بوده است که در تمامی این [[جنگها]] برای رسیدگی به امور [[مردم]] و [[اصلاح امور]] [[شهر]] و [[اقامه نماز]] [[جماعت]] و... شخصی را به جای خویش، در [[شهر مدینه]]، میگماشت؛ هرجا به مقدار نیاز. برای نمونه [[سعد بن عبادة]]<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۵۹۱؛ المغازی، ج۱، ص۷.</ref> در [[غزوه ودان]]، [[عثمان بن مظعون]] یا [[سعد بن معاذ]] در [[غزوه بواط]]<ref>المغازی، ج۱، ص۷.</ref>، [[زید بن حارثه]] در [[غزوه بدر اولی]]<ref>المغازی، ج۱، ص۷.</ref>، [[عبدالله بن مکتوم]] در غزوههای [[بدر الکبری]]<ref>البدایة و النهایة (دارالفکر)، ج۲، ص۲۸۹.</ref>، [[غزوه بنیسلیم|بنیسلیم]]، [[غزوه بحران|بحران]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲.</ref>، [[غزوه احد|احد]]<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.</ref>، [[حمراء الاسد]]، [[بنینضیر]]<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.</ref>، [[بنیقریظه]]<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۶.</ref>، [[غزوه بنیلحیان|بنیلحیان]]<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۷.</ref>، [[ذوقرد]]<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۸.</ref> و فتح مکة<ref>المغازی، ج۱، ص۸.</ref>، [[سباع بن غرفطه]] در [[غزوه بنیسلیم]] و [[غزوه دومة الجندل]]<ref>البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۴۴.</ref> [[ابولبابة]] در [[غزوه سویق]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۸۲.</ref>، [[عثمان]] در [[غزوه غطفان]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، [[ابوذر غفاری]] در [[غزوه ذات الرقاع]]<ref>البدایة و النهایة، ج۴، ص۸۳.</ref>، و [[نمیلة بن عبدالله لیثی]] در [[غزوه خیبر]]<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۳۲۸.</ref>، و... اما [[پیامبر]] در هیچ یک از این حوادث همانند آنچه برای امیرالمؤمنین علی {{ع}} در مقدمه و موخره این حادثه فرموده بود، سخنی نگفته و [[رفتاری]] همانند آن نداشته است. حتی پیامبر در مورد افرادی همچون [[عبدالله بن مکتوم]] که به دفعات متعدد به جای خود در [[مدینه]] باقی گذارده بود، هیچگاه و در هیچ زمانی چنین سخنانی نگفته و چنین رفتارهایی نکرده است. بلکه هیچ سخنی نگفته و کار خاصی نکرده است.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۴.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
| # [[پرونده:13790010.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|'''سیرت جاودانه ج۱''']] | | # [[پرونده:13790010.jpg|22px]] [[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|'''سیرت جاودانه ج۱''']] |
| # [[پرونده:IM010213.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|'''جانشین پیامبر''']]
| |
| {{پایان منابع}} | | {{پایان منابع}} |
|
| |
|