رشید هجری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = رشید هجری | عنوان مدخل = رشید هجری | مداخل مرتبط = رشید هجری در تراجم و رجال - رشید هجری در معارف و سیره علوی - رشید هجری در تاریخ اسلامی - رشید هجری در نهج البلاغه | پرسش مرتبط = }} == مقدمه == * رُشَید هَجَری<ref>هجری...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = رشید هجری
| موضوع مرتبط = رشید هجری
| عنوان مدخل  = رشید هجری
| عنوان مدخل  = رشید هجری
| مداخل مرتبط = [[رشید هجری در تراجم و رجال]] - [[رشید هجری در معارف و سیره علوی]] - [[رشید هجری در تاریخ اسلامی]] - [[رشید هجری در نهج البلاغه]]
| مداخل مرتبط = [[رشید هجری در تراجم و رجال]] - [[رشید هجری در معارف و سیره علوی]] - [[رشید هجری در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
* رُشَید هَجَری<ref>هجری منسوب به هَجَر که اسم سه مکان است: ۱. نام یکی از شهرهای دور [[یمن]]؛ ۲. نام سرزمین [[بحرین]]؛ ۳. نام قریه‌ای در نزدیک [[مدینه]] است. در این جا مراد، همان معنای اول است که رشید از اهالی یکی از شهرهای دور [[یمن]] بوده است.</ref> از [[محدثان]] و [[فقیهان]] [[صالح]] و مورد [[وثوق]] و از [[اصحاب باوفا]] و از [[یاران]] آشکار و پنهان [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بود، او نیز از [[اصحاب امام حسن]] و [[اصحاب امام حسین|امام حسین]] {{ع}} و [[اصحاب امام سجاد|علی بن الحسین]] {{ع}} به شمار می‌آید<ref>رجال طوسی، ص۴۱، ش۱ و ص۶۷، ش۱ و ص۷۳، ش۱و ص۸۹ ش۴ و الاختصاص ص۳.</ref>.
رُشَید هَجَری<ref>هجری منسوب به هَجَر که اسم سه مکان است: ۱. نام یکی از شهرهای دور [[یمن]]؛ ۲. نام سرزمین [[بحرین]]؛ ۳. نام قریه‌ای در نزدیک [[مدینه]] است. در این جا مراد، همان معنای اول است که رشید از اهالی یکی از شهرهای دور [[یمن]] بوده است.</ref> از [[محدثان]] و [[فقیهان]] [[صالح]] و مورد [[وثوق]] و از [[اصحاب باوفا]] و از [[یاران]] آشکار و پنهان [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} بود، او نیز از [[اصحاب امام حسن]] و [[اصحاب امام حسین|امام حسین]] {{ع}} و [[اصحاب امام سجاد|علی بن الحسین]] {{ع}} به شمار می‌آید<ref>رجال طوسی، ص۴۱، ش۱ و ص۶۷، ش۱ و ص۷۳، ش۱و ص۸۹ ش۴ و الاختصاص ص۳.</ref>.


== [[رشید هجری|رُشید]] و [[آگاهی]] از حوادث ==
== [[رشید هجری|رُشید]] و [[آگاهی]] از حوادث ==
* [[رشید هجری|رُشید]] به [[برکت]] نزدیکی و [[تقرب]] به [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} با [[علم بلایا و منایا]]<ref>یعنی علم و دانشی که به حوادث آینده و چگونگی مرگ انسان‌ها، آگاهی مییابد.</ref> آشنا شد و از [[حوادث آینده]] و [[سرنوشت]] افراد خبر می‌داد؛ چنان که شیخ کشی در [[رجال]] خود [[نقل]] می‌کند که: [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به خاطر ظرفیت و معنویتی که در [[رشید هجری|رُشید]] می‌دانست، [[علم بلایا]] را به او آموخت و او را [[رشید ‌البلایا]] نامید.
[[رشید هجری|رُشید]] به [[برکت]] نزدیکی و [[تقرب]] به [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} با [[علم بلایا و منایا]]<ref>یعنی علم و دانشی که به حوادث آینده و چگونگی مرگ انسان‌ها، آگاهی مییابد.</ref> آشنا شد و از [[حوادث آینده]] و [[سرنوشت]] افراد خبر می‌داد؛ چنان که شیخ کشی در [[رجال]] خود [[نقل]] می‌کند که: [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به خاطر ظرفیت و معنویتی که در [[رشید هجری|رُشید]] می‌دانست، [[علم بلایا]] را به او آموخت و او را [[رشید ‌البلایا]] نامید.
* [[رشید هجری|رُشید]] در [[ملاقات]] با بعضی افراد اگر [[مصلحت]] می‌دید از آینده‌اش خبر می‌داد و او را از چگونگی مردن و یا شهادتش آشنا می‌ساخت. و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} چگونگی [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] را به خودش فرموده و همان طور که [[امام]] {{ع}} از [[آینده]] او خبر داده بود، به همان نحو به [[شهادت]] رسید<ref>رجال کشی، ص۷۶، ح۱۳۱ و الاختصاص، ص۷۷.</ref>.
 
* [[اسحاق بن عمار]] در [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] از [[علم بلایا و منایا]] این [[حدیث]] را [[نقل]] کرده و می‌گوید: [[خدمت]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} بودم، در ضمن گفت و گو یک مرتبه [[امام]] {{ع}} از [[مرگ]] یکی از [[شیعیان]] در گوشه‌ای از عالم خبر داد! [[اسحاق]] می‌گوید: با خود گفتم سبحان [[الله]]، [[خداوند]] چه مقامی به [[پیشوایان]] ما [[عنایت]] فرموده است که از [[عالم غیب]] و از آن طرف [[دنیا]] خبر می‌دهند، تا این [[فکر]] از ذهنم گذشت، ناگهان [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} از [[فکر]] من [[آگاه]] شد با حالت [[غضب]] به من نگاه کرد و فرمود: "ای [[اسحاق]]، این چه [[تصوری]] است درباره ما، [[رشید هجری]] از حوادث و وقایع عالم و [[حیات]] و [[مرگ]] افراد با خبر بود، پس [[امام]] که سزاواتر است به دانستن آنها"<ref>{{متن حدیث|يَا إِسْحَاقُ قَدْ كَانَ رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُّ يَعْلَمُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلاَيَا فَالْإِمَامُ أَوْلَى بِذَلِكَ}}؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۵۴.</ref>؛
[[رشید هجری|رُشید]] در [[ملاقات]] با بعضی افراد اگر [[مصلحت]] می‌دید از آینده‌اش خبر می‌داد و او را از چگونگی مردن و یا شهادتش آشنا می‌ساخت. و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} چگونگی [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] را به خودش فرموده و همان طور که [[امام]] {{ع}} از [[آینده]] او خبر داده بود، به همان نحو به [[شهادت]] رسید<ref>رجال کشی، ص۷۶، ح۱۳۱ و الاختصاص، ص۷۷.</ref>.
* اینک به دو نمونه از [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] به [[آینده]] و [[قدرت]] بر [[کارهای خارق‌العاده]] او را [[نقل]] می‌کنیم:
 
* '''۱. [[پیش‌گویی]] [[رشید هجری|رُشید]] و [[حبیب]] و [[میثم]] از [[آینده]] خویش'''
[[اسحاق بن عمار]] در [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] از [[علم بلایا و منایا]] این [[حدیث]] را [[نقل]] کرده و می‌گوید: [[خدمت]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} بودم، در ضمن گفت و گو یک مرتبه [[امام]] {{ع}} از [[مرگ]] یکی از [[شیعیان]] در گوشه‌ای از عالم خبر داد! [[اسحاق]] می‌گوید: با خود گفتم سبحان [[الله]]، [[خداوند]] چه مقامی به [[پیشوایان]] ما [[عنایت]] فرموده است که از [[عالم غیب]] و از آن طرف [[دنیا]] خبر می‌دهند، تا این [[فکر]] از ذهنم گذشت، ناگهان [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} از [[فکر]] من [[آگاه]] شد با حالت [[غضب]] به من نگاه کرد و فرمود: "ای [[اسحاق]]، این چه [[تصوری]] است درباره ما، [[رشید هجری]] از حوادث و وقایع عالم و [[حیات]] و [[مرگ]] افراد با خبر بود، پس [[امام]] که سزاواتر است به دانستن آنها"<ref>{{متن حدیث|يَا إِسْحَاقُ قَدْ كَانَ رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُّ يَعْلَمُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلاَيَا فَالْإِمَامُ أَوْلَى بِذَلِكَ}}؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۵۴.</ref>.
* یکی از نمونه‌های پیش گویی [[رشید هجری|رُشید]] از [[حوادث آینده]] [[ملاقات]] دوستانه [[رشید هجری|رُشید]] و [[حبیب بن مظاهر]] و [[میثم تمار]] است که سخنان این سه [[شیعه راستین]] و [[اصحاب]] سر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در یک ملاقاتی [[مردم]] را به تعجب و شگفتی وا داشت. اصل داستان چنین است:
 
* [[فضیل بن زبیر]] [[نقل]] می‌کند: روزی [[میثم تمار]] بر جمعی از [[طائفه]] [[بنی اسد]] گذشت. [[حبیب بن مظاهر]] ار او استقبال نمود و آن دو کنار هم‌ایستادند به طوری که گردن اسب‌هایشان به هم می‌خورد، در ضمن این گفت و گو [[حبیب]] خطاب به [[میثم]] گفت: ای [[میثم]] گویا می‌بینم بزرگ مردی که جلو سرش مو ندارد و شکم فربهی دارد و کار او فروش خربزه<ref>متن حدیث چنین است: {{متن حدیث|يَبِيعُ الْبِطِّيخَ عِنْدَ دَارِ الرِّزْقِ}} و بطیخ به معنای خربزه است. ولی لقب میثم تمار است و تمار به معنای خرما فروش است.</ref> در بازار میوه فروشان است، (اشاره به [[میثم تمار]]) او را می‌گیرند و به [[جرم]] محبت [[اهل بیت پیامبر]] {{ع}} به دارش می‌آویزند و شکم او را بالای دار می‌درند تا از [[دنیا]] برود.
اینک به دو نمونه از [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] به [[آینده]] و [[قدرت]] بر [[کارهای خارق‌العاده]] او را [[نقل]] می‌کنیم:
* [[میثم]] هم در پاسخ او گفت: ای [[حبیب]]، من نیز مردی را می‌شناسم، سرخ رو که دارای دو گیسو است و برای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} [[خروج]] می‌کند، اما او را به [[قتل]] می‌رسانند و سرش را در [[کوفه]] می‌گردانند.
 
* سخن [[میثم]] نیز اشاره به [[آینده]] [[حبیب]] بود. این سخنان [[حبیب]] و [[میثم]] با هم گفتند و از هم جدا شدند.
'''۱. [[پیش‌گویی]] [[رشید هجری|رُشید]] و [[حبیب]] و [[میثم]] از [[آینده]] خویش'''
* مردمی ‌که آنجا تماشاگر و شنونده این سخنان بودند، نتوانستند به حقایق آشکار شده پی ببرند لذا گفتند: ما هرگز [[دروغ]]‌گو‌تر از این دو نفر ندیده‌ایم، در همین حال که هنوز [[مردم]] متفرق نشده بودند، [[رُشید هجری]] از [[راه]] رسید و سراغ آن دو [[یار]] [[امام]] {{ع}} یعنی [[حبیب]] و [[میثم]] را گرفت. آن جمع گفتند: لحظه‌ای قبل این جا بودند و شنیدیم چنین و چنان گفتند و رفتند.
 
* [[رشید هجری|رُشید]] گفت: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[میثم]] را که فراموش کرد بگوید: جایزه آن کسی که سر [[حبیب]] را – برای [[حاکم]] – می‌برد یک [[صد]] [[درهم]] بیشتر از دیگران خواهد بود"<ref>{{عربی|رَحِمَ اللَّهُ مِيثَماً نَسِيَ وَ يُزَادُ فِي عَطَاءِ الَّذِي يَجِيءُ بِالرَّأْسِ مِائَةُ دِرْهَمٍ}}</ref>. چون [[رشید هجری|رُشید]] از آن جمع جدا شد، آنها گفتند: این مرد از آن دو دروغ‌گوتر است.
یکی از نمونه‌های پیش گویی [[رشید هجری|رُشید]] از [[حوادث آینده]] [[ملاقات]] دوستانه [[رشید هجری|رُشید]] و [[حبیب بن مظاهر]] و [[میثم تمار]] است که سخنان این سه [[شیعه راستین]] و [[اصحاب]] سر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در یک ملاقاتی [[مردم]] را به تعجب و شگفتی وا داشت. اصل داستان چنین است: [[فضیل بن زبیر]] [[نقل]] می‌کند: روزی [[میثم تمار]] بر جمعی از [[طائفه]] [[بنی اسد]] گذشت. [[حبیب بن مظاهر]] ار او استقبال نمود و آن دو کنار هم‌ایستادند به طوری که گردن اسب‌هایشان به هم می‌خورد، در ضمن این گفت و گو [[حبیب]] خطاب به [[میثم]] گفت: ای [[میثم]] گویا می‌بینم بزرگ مردی که جلو سرش مو ندارد و شکم فربهی دارد و کار او فروش خربزه<ref>متن حدیث چنین است: {{متن حدیث|يَبِيعُ الْبِطِّيخَ عِنْدَ دَارِ الرِّزْقِ}} و بطیخ به معنای خربزه است. ولی لقب میثم تمار است و تمار به معنای خرما فروش است.</ref> در بازار میوه فروشان است، (اشاره به [[میثم تمار]]) او را می‌گیرند و به [[جرم]] محبت [[اهل بیت پیامبر]] {{ع}} به دارش می‌آویزند و شکم او را بالای دار می‌درند تا از [[دنیا]] برود.
* اما [[مردم]] گفتند: به [[خدا]] قسم طولی نکشید که نمردیم و دیدیم [[میثم تمار]] در کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] به دار آویخته شد و [[حبیب بن مظاهر]] نیز با [[سید الشهدا]] [[حضرت]] [[ابا عبد الله الحسین]] {{ع}} در [[کربلا]] به [[شهادت]] رسید و [[قاتلان]] او سرش را به دور [[شهر کوفه]] گرداندند و آنچه آن روز شنیده بودیم با چشم خود دیدیم<ref>رجال کشی، ص۷۸، ح۱۳۳ و بحار الانوار، ج۴۵، ص۹۲.</ref>.
 
* '''۲. [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] از نحوه [[شهادت]] خویش:'''
[[میثم]] هم در پاسخ او گفت: ای [[حبیب]]، من نیز مردی را می‌شناسم، سرخ رو که دارای دو گیسو است و برای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} [[خروج]] می‌کند، اما او را به [[قتل]] می‌رسانند و سرش را در [[کوفه]] می‌گردانند.
* قنوا دختر [[رشید هجری|رُشید]] از پدرش [[نقل]] می‌کند که پدرم به من گفت: در ملاقاتی [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} از آینده‌ام به من خبر داد و فرمود: "ای [[رشید هجری|رُشید]]، چگونه [[صبر]] می‌کنی در آن موقعی که [[حاکم]] ننگین [[بنی امیه]] ([[دعی بنی امیه]]) به دنبال تو می‌فرستد دو [[دست]] و پا و زبانت را [[قطع]] می‌کند؟" گفتم: ای [[امیرالمؤمنین]]، آیا پایان این کار [[بهشت]] است؟ فرمود: "ای [[رشید هجری|رُشید]] تو در [[دنیا]] و [[آخرت]] با من خواهی بود...".
 
* قنوا می‌گوید: پدرم از این پیشنهاد استقبال می‌کرد، و به [[خدا]] قسم طولی نکشید و روزگاری نگذشت که [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]])<ref>در این که [[قاتل]] [[رشید هجری]] «[[زیاد بن ابیه]]» است یا فرزندش «عبیدالله بن زیاده» [[اختلاف]] است، برخی از علمای [[حدیث]] و مورخان [[قاتل]] او را «[[عبیدالله بن زیاد]]» نام برده‌اند، مثل کشی در [[رجال]] کشتی و [[شیخ طوسی]] در امالی و... و برخی دیگر [[قاتل]] او را «[[زیاد بن أبیه]]» ذکر کرده‌اند، مثل [[شیخ مفید]] و [[ابن ابی الحدید]]. توضیح بیشتر این که: [[زیاد بن ابیه]] معروف به [[زیاد بن سمیه]] یا زیاد بن [[ابوسفیان]] از جانب [[معاویه]] بر [[کوفه]] [[حکومت]] میراند و بسیاری از [[شیعیان راستین]] [[حضرت علی]] {{ع}} را یا کشت و یا مثل [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[شام]] فرستاد و طومارهای ساختگی علیه آنان برای [[معاویه]] فرستاد و آنان هم به [[دست]] جلادان [[معاویه]] کشته شدند، و [[زیاد]]- ابن [[حاکم]] بی رحم و خون‌خوار - در سال ۵۶ [[هجری]] به [[جهنم]] واصل و هلاک گردید. بر این اساس احتمال [[قوی]] دارد که [[قاتل]] [[رشید هجری|رُشید]]، زیاد بوده است؛ چنان‌چه [[علامه]] [[محسن امین]] در اعیان الشیعه، ج۷، ص۷ همین احتمال را تقویت می‌کند. [[عبیدالله بن زیاد]] که پس از پدرش زیاد به [[حکومت]] [[کوفه]] و [[بصره]] [[منصوب]] شد، جنایات او بیشتر در عصر [[قیام]] [[سیدالشهدا]] {{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] در [[حکومت]] [[یزید بن معاویه]] بوده است و نوعا [[دست]] او به [[خون]] [[شهدای کربلا]] و [[یاران امام حسین]] {{ع}} آغشته شده و بعد هم در زمان [[خلافت]] [[مروان]] و پسرش [[عبدالملک مروان]] با [[توابین]] و [[قیام]] خونین مختار مقابله کرد و سرانجام در سال ۶۶ [[هجری]] به [[شمشیر]] [[ابراهیم]] [[فرزند]] [[مالک اشتر]] (که از جانب مختار به [[جنگ]] ابن زباد رفته بود) به [[جهنم]] واصل شد و کشته گردید.
سخن [[میثم]] نیز اشاره به [[آینده]] [[حبیب]] بود. این سخنان [[حبیب]] و [[میثم]] با هم گفتند و از هم جدا شدند.
لذا با توجه به توضیح فوق به نظر میرسد که [[قاتل]] [[رشید هجری]]، زیاد بوده نه پسرش عبیدالله. البته این احتمال [[تضعیف]] می‌شود، چون [[شیخ طوسی]]؛ [[رشید هجری|رُشید]] را از [[اصحاب امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} به شمار آورده است؛ زیرا بنابر صحت این قول، [[رشید هجری|رُشید]] تا زمان [[عبید الله بن زیاد]] زنده بوده است، پس [[قاتل]] او قاعدتا باید [[عبیدالله بن زیاد]] باشد نه پدرش زیاد، وآیة [[الله]] خویی نیز در معجم [[رجال]] الحدیث، ج۷، ص۱۹٣ هم این قول را تقویت کرده و می‌نویسد: قاتل [[رشید هجری|رُشید]]، [[ابن زیاد]] است. ولی این قول [[تضعیف]] می‌شود به این که اولا چرا در [[واقعه کربلا]] یا [[توابین]] و [[قیام مختار]] هیچ نلمی‌از [[رشید هجری|رُشید]] به میان نیامده است؟ و اگر تا [[عصر امام سجاد]] {{ع}} زنده بود و از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] است، پس چرا هیچ کجا نامی از او در این وقایع نیست؟ وثانیا: [[رشید هجری|رُشید]] حتی یک [[حدیث]] هم از [[امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} [[نقل]] نکرده و در [[کتب حدیث]] نیامده است که این سبب می‌شود که بگوییم [[رشید هجری|رُشید]] تا آن زمان زنده نبوده است. بنابر این احتمال می‌دهیم که [[رشید هجری|رُشید]] در [[زیاد بن ابیه]] به [[شهادت]] رسیده و بزرگانی که [[قتل]] اورا به [[ابن زیاد]] نسبت داده‌اند یا [[اشتباه]] شده و [[سهو]] قلم است و یا این که [[تاریخ شیعه]] به خاطر عدم [[قدرت]] [[شیعه]] در [[حکومت‌ها]] سبب این تهافت شده است، والله العالم. از این‌رو، در [[نقل]] قضایای [[رشید هجری|رُشید]] ما [[امانت]] را [[حفظ]] می‌کنیم و آن چه را مورخان در کتاب‌های خود آورده‌اند، عینا ذکر می‌کنیم و تغییری در نام [[قاتل]] [[رشید هجری|رُشید]] نمی‌دهیم، و قول دیگر را هر جا لازم باشد بین دو پرانتز می‌آوریم.</ref> پدرم را ‌طلبید تا از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[برائت]] بجوید! اما پدرم حاضر نشد از [[علی]] {{ع}} [[تبری]] جوید، و همان طوری که پدرم از قول [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} خبر داده بود، [[ابن زیاد]] با او [[رفتار]] کرد و [[دست]] و پا و زبان پدرم را [[قطع]] کرد و او را به دار کشید و به [[شهادت]] رساند<ref>رجال کشی، ص۷۵، ح۱۳۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۳۲-۵۳۶.</ref>
 
مردمی ‌که آنجا تماشاگر و شنونده این سخنان بودند، نتوانستند به حقایق آشکار شده پی ببرند لذا گفتند: ما هرگز [[دروغ]]‌گو‌تر از این دو نفر ندیده‌ایم، در همین حال که هنوز [[مردم]] متفرق نشده بودند، [[رُشید هجری]] از [[راه]] رسید و سراغ آن دو [[یار]] [[امام]] {{ع}} یعنی [[حبیب]] و [[میثم]] را گرفت. آن جمع گفتند: لحظه‌ای قبل این جا بودند و شنیدیم چنین و چنان گفتند و رفتند. [[رشید هجری|رُشید]] گفت: "[[خدا]] [[رحمت]] کند [[میثم]] را که فراموش کرد بگوید: جایزه آن کسی که سر [[حبیب]] را – برای [[حاکم]] – می‌برد یک [[صد]] [[درهم]] بیشتر از دیگران خواهد بود"<ref>{{عربی|رَحِمَ اللَّهُ مِيثَماً نَسِيَ وَ يُزَادُ فِي عَطَاءِ الَّذِي يَجِيءُ بِالرَّأْسِ مِائَةُ دِرْهَمٍ}}</ref>. چون [[رشید هجری|رُشید]] از آن جمع جدا شد، آنها گفتند: این مرد از آن دو دروغ‌گوتر است. اما [[مردم]] گفتند: به [[خدا]] قسم طولی نکشید که نمردیم و دیدیم [[میثم تمار]] در کنار [[خانه]] [[عمرو بن حریث]] به دار آویخته شد و [[حبیب بن مظاهر]] نیز با [[سید الشهدا]] [[حضرت]] [[ابا عبد الله الحسین]] {{ع}} در [[کربلا]] به [[شهادت]] رسید و [[قاتلان]] او سرش را به دور [[شهر کوفه]] گرداندند و آنچه آن روز شنیده بودیم با چشم خود دیدیم<ref>رجال کشی، ص۷۸، ح۱۳۳ و بحار الانوار، ج۴۵، ص۹۲.</ref>.
 
'''۲. [[آگاهی]] [[رشید هجری|رُشید]] از نحوه [[شهادت]] خویش:'''
 
قنوا دختر [[رشید هجری|رُشید]] از پدرش [[نقل]] می‌کند که پدرم به من گفت: در ملاقاتی [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} از آینده‌ام به من خبر داد و فرمود: "ای [[رشید هجری|رُشید]]، چگونه [[صبر]] می‌کنی در آن موقعی که [[حاکم]] ننگین [[بنی امیه]] ([[دعی بنی امیه]]) به دنبال تو می‌فرستد دو [[دست]] و پا و زبانت را [[قطع]] می‌کند؟" گفتم: ای [[امیرالمؤمنین]]، آیا پایان این کار [[بهشت]] است؟ فرمود: "ای [[رشید هجری|رُشید]] تو در [[دنیا]] و [[آخرت]] با من خواهی بود...".
 
قنوا می‌گوید: پدرم از این پیشنهاد استقبال می‌کرد، و به [[خدا]] قسم طولی نکشید و روزگاری نگذشت که [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]])<ref>در این که [[قاتل]] [[رشید هجری]] «[[زیاد بن ابیه]]» است یا فرزندش «عبیدالله بن زیاده» [[اختلاف]] است، برخی از علمای [[حدیث]] و مورخان [[قاتل]] او را «[[عبیدالله بن زیاد]]» نام برده‌اند، مثل کشی در [[رجال]] کشتی و [[شیخ طوسی]] در امالی و... و برخی دیگر [[قاتل]] او را «[[زیاد بن أبیه]]» ذکر کرده‌اند، مثل [[شیخ مفید]] و [[ابن ابی الحدید]]. توضیح بیشتر این که: [[زیاد بن ابیه]] معروف به [[زیاد بن سمیه]] یا زیاد بن [[ابوسفیان]] از جانب [[معاویه]] بر [[کوفه]] [[حکومت]] میراند و بسیاری از [[شیعیان راستین]] [[حضرت علی]] {{ع}} را یا کشت و یا مثل [[حجر بن عدی]] و یارانش را به [[شام]] فرستاد و طومارهای ساختگی علیه آنان برای [[معاویه]] فرستاد و آنان هم به [[دست]] جلادان [[معاویه]] کشته شدند، و [[زیاد]]- ابن [[حاکم]] بی رحم و خون‌خوار - در سال ۵۶ [[هجری]] به [[جهنم]] واصل و هلاک گردید. بر این اساس احتمال [[قوی]] دارد که [[قاتل]] [[رشید هجری|رُشید]]، زیاد بوده است؛ چنان‌چه [[علامه]] [[محسن امین]] در اعیان الشیعه، ج۷، ص۷ همین احتمال را تقویت می‌کند. [[عبیدالله بن زیاد]] که پس از پدرش زیاد به [[حکومت]] [[کوفه]] و [[بصره]] [[منصوب]] شد، جنایات او بیشتر در عصر [[قیام]] [[سیدالشهدا]] {{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] در [[حکومت]] [[یزید بن معاویه]] بوده است و نوعا [[دست]] او به [[خون]] [[شهدای کربلا]] و [[یاران امام حسین]] {{ع}} آغشته شده و بعد هم در زمان [[خلافت]] [[مروان]] و پسرش [[عبدالملک مروان]] با [[توابین]] و [[قیام]] خونین مختار مقابله کرد و سرانجام در سال ۶۶ [[هجری]] به [[شمشیر]] [[ابراهیم]] [[فرزند]] [[مالک اشتر]] (که از جانب مختار به [[جنگ]] ابن زباد رفته بود) به [[جهنم]] واصل شد و کشته گردید.
 
لذا با توجه به توضیح فوق به نظر میرسد که [[قاتل]] [[رشید هجری]]، زیاد بوده نه پسرش عبیدالله. البته این احتمال [[تضعیف]] می‌شود، چون [[شیخ طوسی]]؛ [[رشید هجری|رُشید]] را از [[اصحاب امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} به شمار آورده است؛ زیرا بنابر صحت این قول، [[رشید هجری|رُشید]] تا زمان [[عبید الله بن زیاد]] زنده بوده است، پس [[قاتل]] او قاعدتا باید [[عبیدالله بن زیاد]] باشد نه پدرش زیاد، وآیة [[الله]] خویی نیز در معجم [[رجال]] الحدیث، ج۷، ص۱۹٣ هم این قول را تقویت کرده و می‌نویسد: قاتل [[رشید هجری|رُشید]]، [[ابن زیاد]] است. ولی این قول [[تضعیف]] می‌شود به این که اولا چرا در [[واقعه کربلا]] یا [[توابین]] و [[قیام مختار]] هیچ نلمی‌از [[رشید هجری|رُشید]] به میان نیامده است؟ و اگر تا [[عصر امام سجاد]] {{ع}} زنده بود و از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] است، پس چرا هیچ کجا نامی از او در این وقایع نیست؟ وثانیا: [[رشید هجری|رُشید]] حتی یک [[حدیث]] هم از [[امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} [[نقل]] نکرده و در [[کتب حدیث]] نیامده است که این سبب می‌شود که بگوییم [[رشید هجری|رُشید]] تا آن زمان زنده نبوده است. بنابر این احتمال می‌دهیم که [[رشید هجری|رُشید]] در [[زیاد بن ابیه]] به [[شهادت]] رسیده و بزرگانی که [[قتل]] اورا به [[ابن زیاد]] نسبت داده‌اند یا [[اشتباه]] شده و [[سهو]] قلم است و یا این که [[تاریخ شیعه]] به خاطر عدم [[قدرت]] [[شیعه]] در [[حکومت‌ها]] سبب این تهافت شده است، والله العالم. از این‌رو، در [[نقل]] قضایای [[رشید هجری|رُشید]] ما [[امانت]] را [[حفظ]] می‌کنیم و آن چه را مورخان در کتاب‌های خود آورده‌اند، عینا ذکر می‌کنیم و تغییری در نام [[قاتل]] [[رشید هجری|رُشید]] نمی‌دهیم، و قول دیگر را هر جا لازم باشد بین دو پرانتز می‌آوریم.</ref> پدرم را ‌طلبید تا از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[برائت]] بجوید! اما پدرم حاضر نشد از [[علی]] {{ع}} [[تبری]] جوید، و همان طوری که پدرم از قول [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} خبر داده بود، [[ابن زیاد]] با او [[رفتار]] کرد و [[دست]] و پا و زبان پدرم را [[قطع]] کرد و او را به دار کشید و به [[شهادت]] رساند<ref>رجال کشی، ص۷۵، ح۱۳۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۳۲-۵۳۶.</ref>


== قول دیگر در کیفیت [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] ==
== قول دیگر در کیفیت [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] ==
* کشی نیز از [[فضل بن زبیر]] این داستان و [[خبر غیبی]] را چنین [[نقل]] می‌کند: روزی [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} با جمعی از یارانش به نخلستان خرمایی تشریف برد و در زیر درخت خرمایی نشست، سپس [[دستور]] داد. مقداری خرما از آن درخت برایش آوردند و با [[اصحاب]] تناول نمودند. در میان [[اصحاب]] که [[رُشید هجری]] حاضر بود عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، چه خرمای شیرین و خوبی است! [[حضرت]] فرمود: "‌ای [[رشید هجری|رُشید]]، [[آگاه]] باش که تو را بر چوب همین درخت به دار خواهند کشید!"<ref>{{متن حدیث|يَا رُشَيْدُ أَمَا إِنَّكَ تُصْلَبُ عَلَى جِذْعِهَا}}</ref>.
کشی نیز از [[فضل بن زبیر]] این داستان و [[خبر غیبی]] را چنین [[نقل]] می‌کند: روزی [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} با جمعی از یارانش به نخلستان خرمایی تشریف برد و در زیر درخت خرمایی نشست، سپس [[دستور]] داد. مقداری خرما از آن درخت برایش آوردند و با [[اصحاب]] تناول نمودند. در میان [[اصحاب]] که [[رُشید هجری]] حاضر بود عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، چه خرمای شیرین و خوبی است! [[حضرت]] فرمود: "‌ای [[رشید هجری|رُشید]]، [[آگاه]] باش که تو را بر چوب همین درخت به دار خواهند کشید!"<ref>{{متن حدیث|يَا رُشَيْدُ أَمَا إِنَّكَ تُصْلَبُ عَلَى جِذْعِهَا}}</ref>.
* [[رشید هجری|رُشید]] می‌گوید: پس از شنیدن این خبر، پیوسته روزها به کنار آن درخت رفت و آمد می‌کردم و آن را آب داده و مواظبت می‌نمودم تا آنکه [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید و [[معاویه]] پسر [[ابوسفیان]] غاصبانه بر [[مسند]] [[حکومت اسلامی]] تکیه زد و [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) را به [[امارت کوفه]] [[منصوب]] نمود.
 
* [[رشید هجری|رُشید]] می‌گوید: روزی به سراغ درخت رفتم، دیدم درخت را بریده‌اند. با خود گفتم: [[اجل]] و [[مرگ]] من نزدیک شده است، لذا طولی نکشید که فرستاده [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) نزدم آمد و گفت: [[امیر]] تو را‌ طلبیده است. با او وارد [[قصر]] [[حکومتی]] [[ابن زیاد]] (زیاد) شدم، دیدم آن درخت را به آنجا آورده‌اند، روز دیگر مرا به قصر بردند، دیدم آن چوب را دو نیم کرده‌اند. گفتم: این را برای من بریده‌اند. به [[خدا]] قسم من [[دروغ‌گو]] نیستم و [[امام]] و مولایم، نیز به من [[دروغ]] نگفته است، و مرا بدان خبر داده که دست‌ها و پاها و زبان مرا خواهند برید. روز دیگر که [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) مرا احضار کرد، وقتی داخل [[دارالاماره]] شدم پای خود را به آن چوب زده و گفتم: "من برای تو بزرگ شده و تو برای من روییده و [[رشد]] کرده‌ای". بعد [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) خطاب به حاضرین گفت: این شخصی را که دوستش یعنی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}) [[دروغ‌گو]] است، وارد کنید! گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] نه من [[دروغگو]] هستم نه دوستم ([[امام علی]] {{ع}}) [[دروغ]] گفته است، او به من خبر داده که دو [[دست]] و دو پا و زبانم را در [[راه]] محبتش [[قطع]] خواهی کرد. [[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] سخن او را [[دروغ]] می‌سازم، و فقط یک و پایت را [[قطع]] می‌کنم. سپس [[دستور]] داد یک [[دست]] و پای [[رشید هجری|رُشید]] را بریدند و او را به خانه‌اش بردند.
[[رشید هجری|رُشید]] می‌گوید: پس از شنیدن این خبر، پیوسته روزها به کنار آن درخت رفت و آمد می‌کردم و آن را آب داده و مواظبت می‌نمودم تا آنکه [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید و [[معاویه]] پسر [[ابوسفیان]] غاصبانه بر [[مسند]] [[حکومت اسلامی]] تکیه زد و [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) را به [[امارت کوفه]] [[منصوب]] نمود.
* وقتی [[رشید هجری|رُشید]] را به [[خانه]] بردند در [[دیدار]]، مردمی‌ را که به عیادتش آمدند از [[اخبار]] و حوادث آینده باخبر کرد و اعلام کرد که: "ای [[مردم]]، بیایید، هر چه می‌خواهید از [[آینده]] از من سؤال کنید و پاسخ آن را بشنوید". فوراً به [[ابن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) خبر دادند که چرا [[دست]] و پای [[رشید هجری|رُشید]] را [[قطع]] کردی و او را [[آزاد]] نمودی، او در حال [[آگاه کردن]] [[مردم]] از [[حوادث آینده]] است.
 
[[ابن زیاد]] گفت: او را دوباره بیاورند و در همان جا [[دست]] و پای دیگر و نیز زبانش را [[قطع]] کردند و بعد او را به دار آویختند و آن‌چه [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به [[رشید هجری|رُشید]] از [[سرنوشت]] و [[شهادت]] او خبر داده بود، واقع شد<ref>رجال کشی، ص۷۶، ح۱۳۲ و بحارالانوار، ج۲۴، ص۱۳۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۳۶-۵۳۸.</ref>
[[رشید هجری|رُشید]] می‌گوید: روزی به سراغ درخت رفتم، دیدم درخت را بریده‌اند. با خود گفتم: [[اجل]] و [[مرگ]] من نزدیک شده است، لذا طولی نکشید که فرستاده [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) نزدم آمد و گفت: [[امیر]] تو را‌ طلبیده است. با او وارد [[قصر]] [[حکومتی]] [[ابن زیاد]] (زیاد) شدم، دیدم آن درخت را به آنجا آورده‌اند، روز دیگر مرا به قصر بردند، دیدم آن چوب را دو نیم کرده‌اند. گفتم: این را برای من بریده‌اند. به [[خدا]] قسم من [[دروغ‌گو]] نیستم و [[امام]] و مولایم، نیز به من [[دروغ]] نگفته است، و مرا بدان خبر داده که دست‌ها و پاها و زبان مرا خواهند برید. روز دیگر که [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) مرا احضار کرد، وقتی داخل [[دارالاماره]] شدم پای خود را به آن چوب زده و گفتم: "من برای تو بزرگ شده و تو برای من روییده و [[رشد]] کرده‌ای". بعد [[عبیدالله بن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) خطاب به حاضرین گفت: این شخصی را که دوستش یعنی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}) [[دروغ‌گو]] است، وارد کنید! گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] نه من [[دروغگو]] هستم نه دوستم ([[امام علی]] {{ع}}) [[دروغ]] گفته است، او به من خبر داده که دو [[دست]] و دو پا و زبانم را در [[راه]] محبتش [[قطع]] خواهی کرد. [[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] سخن او را [[دروغ]] می‌سازم، و فقط یک و پایت را [[قطع]] می‌کنم. سپس [[دستور]] داد یک [[دست]] و پای [[رشید هجری|رُشید]] را بریدند و او را به خانه‌اش بردند.
 
وقتی [[رشید هجری|رُشید]] را به [[خانه]] بردند در [[دیدار]]، مردمی‌ را که به عیادتش آمدند از [[اخبار]] و حوادث آینده باخبر کرد و اعلام کرد که: "ای [[مردم]]، بیایید، هر چه می‌خواهید از [[آینده]] از من سؤال کنید و پاسخ آن را بشنوید". فوراً به [[ابن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) خبر دادند که چرا [[دست]] و پای [[رشید هجری|رُشید]] را [[قطع]] کردی و او را [[آزاد]] نمودی، او در حال [[آگاه کردن]] [[مردم]] از [[حوادث آینده]] است.
[[ابن زیاد]] گفت: او را دوباره بیاورند و در همان جا [[دست]] و پای دیگر و نیز زبانش را [[قطع]] کردند و بعد او را به دار آویختند و آن‌چه [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} به [[رشید هجری|رُشید]] از [[سرنوشت]] و [[شهادت]] او خبر داده بود، واقع شد<ref>رجال کشی، ص۷۶، ح۱۳۲ و بحارالانوار، ج۲۴، ص۱۳۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۳۶-۵۳۸.</ref>


== قول سوم در کیفیت [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] ==
== قول سوم در کیفیت [[شهادت]] [[رشید هجری|رُشید]] ==
* [[شیخ مفید]] از [[نضر حارثی]] [[روایت]] می‌کند که گفت: من در مجلس [[ابن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) بودم که [[رُشید هجری]] را نزد او آوردند، [[ابن زیاد]] از او سؤال کرد: ای [[رشید هجری|رُشید]]، بگو ببینم، مولایت ([[علی]] {{ع}}) [[مرگ]] تو را به [[دست]] من چگونه تعریف نمود تا من هم اینک تو را به همان شکل بکشم. [[رشید هجری|رُشید]] گفت: مولایم فرمود: "اول [[دست]] و پای مرا [[قطع]] خواهی کرد و سپس مرا به دار خواهی کشید".
[[شیخ مفید]] از [[نضر حارثی]] [[روایت]] می‌کند که گفت: من در مجلس [[ابن زیاد]] ([[زیاد بن ابیه]]) بودم که [[رُشید هجری]] را نزد او آوردند، [[ابن زیاد]] از او سؤال کرد: ای [[رشید هجری|رُشید]]، بگو ببینم، مولایت ([[علی]] {{ع}}) [[مرگ]] تو را به [[دست]] من چگونه تعریف نمود تا من هم اینک تو را به همان شکل بکشم. [[رشید هجری|رُشید]] گفت: مولایم فرمود: "اول [[دست]] و پای مرا [[قطع]] خواهی کرد و سپس مرا به دار خواهی کشید".
* [[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، هم اکنون سخن مولایت را [[دروغ]] می‌سازم، فوری [[دستور]] داد او را [[آزاد]] کردند، اما همین که [[رشید هجری|رُشید]] خواست از مجلس خارج شود، [[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، من چیزی را برای تو بدتر از آن‌چه مولایت گفته است، سراغ ندارم؛ زیرا اگر تو زنده بمانی همواره در جستجوی [[شر]] و [[بدی]] برای ما خواهی بود، لذا [[دستور]] داد [[دست]] و پایش را بریده و او را به دار بیاویزند. اما تا وقتی که [[رشید هجری|رُشید]] را به دار می‌آویختند، مرتب سخن می‌گفت و در همان لحظه که او را دار زدند، فریاد زد:هنوز کار دیگری هست که مولایم [[علی]] {{ع}} به من گفته است<ref>{{عربی|هَيْهَاتَ قَدْ بَقِيَ لِي عِنْدَكُمْ شَيْءٌ أَخْبَرَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ}}</ref>.
 
* [[ابن زیاد]] در این لحظه [[دستور]] داد زبانش را نیز [[قطع]] کنند. چون زبانش را بیرون کشیدند که ببرند، [[رشید هجری|رُشید]] گفت: اینک لحظه‌ای به من مهلت دهید تا کلمه‌ای بگویم. به او مهلت دادند. آن گاه گفت:به [[خدا]] قسم هم اکنون [[صدق]] گفتار [[امیرالمؤمنین]] بر من آشکار شد که زبانم [[قطع]] می‌شود<ref>{{عربی|الآن و الله جاء تصدیق خبر أمیرالمؤمنین}}</ref>
[[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، هم اکنون سخن مولایت را [[دروغ]] می‌سازم، فوری [[دستور]] داد او را [[آزاد]] کردند، اما همین که [[رشید هجری|رُشید]] خواست از مجلس خارج شود، [[ابن زیاد]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، من چیزی را برای تو بدتر از آن‌چه مولایت گفته است، سراغ ندارم؛ زیرا اگر تو زنده بمانی همواره در جستجوی [[شر]] و [[بدی]] برای ما خواهی بود، لذا [[دستور]] داد [[دست]] و پایش را بریده و او را به دار بیاویزند. اما تا وقتی که [[رشید هجری|رُشید]] را به دار می‌آویختند، مرتب سخن می‌گفت و در همان لحظه که او را دار زدند، فریاد زد:هنوز کار دیگری هست که مولایم [[علی]] {{ع}} به من گفته است<ref>{{عربی|هَيْهَاتَ قَدْ بَقِيَ لِي عِنْدَكُمْ شَيْءٌ أَخْبَرَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ}}</ref>.
* سرانجام [[رشید هجری|رُشید]] به همان‌گونه که [[امام]] و پیشوایش [[علی]] {{ع}} به او [[خبر غیبی]] داده بود هر دو [[دست]] و پا و نیز زباش را [[قطع]] کردند و او را به دار کشیدند و بدین گونه این بار [[مخلص]] و [[وفادار]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۵ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۴.</ref>. و [[روح]] بلندش در [[فردوس]] برین همنشین مولایش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید. و [[خداوند]] ما را چون این [[جان]] باختگان در [[راه]] [[حق]] و [[عدل]] [[پیروان]] [[راستین]] آن [[حضرت]] قرار دهد. آمین [[رب]] العالمین.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۳۸-۵۳۹.</ref>
 
[[ابن زیاد]] در این لحظه [[دستور]] داد زبانش را نیز [[قطع]] کنند. چون زبانش را بیرون کشیدند که ببرند، [[رشید هجری|رُشید]] گفت: اینک لحظه‌ای به من مهلت دهید تا کلمه‌ای بگویم. به او مهلت دادند. آن گاه گفت:به [[خدا]] قسم هم اکنون [[صدق]] گفتار [[امیرالمؤمنین]] بر من آشکار شد که زبانم [[قطع]] می‌شود<ref>{{عربی|الآن و الله جاء تصدیق خبر أمیرالمؤمنین}}</ref>.
 
سرانجام [[رشید هجری|رُشید]] به همان‌گونه که [[امام]] و پیشوایش [[علی]] {{ع}} به او [[خبر غیبی]] داده بود هر دو [[دست]] و پا و نیز زباش را [[قطع]] کردند و او را به دار کشیدند و بدین گونه این بار [[مخلص]] و [[وفادار]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>ارشاد مفید، ج۱، ص۳۲۵ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۴.</ref>. و [[روح]] بلندش در [[فردوس]] برین همنشین مولایش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید. و [[خداوند]] ما را چون این [[جان]] باختگان در [[راه]] [[حق]] و [[عدل]] [[پیروان]] [[راستین]] آن [[حضرت]] قرار دهد. آمین [[رب]] العالمین<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۳۸-۵۳۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش