رشید هجری در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

رشید هجری یار رشید و با وفای امیرالمؤمنین(ع) بود. او دوست میثم تمار و حبیب بن مظاهر اسدی و بعضی دیگر از یاران پاکباز امیرالمؤمنین(ع) بود. امیرالمؤمنین(ع) به وی علم بلایا و منایا آموخته بود. آموخته بود که سرنوشت بعضی چگونه است، و خود او نیز در راه عشق به آن حضرت چه سرنوشت دردناکی خواهد داشت. آن‌چه از زندگانی رشید نقل شده و عالمان ما آن را پذیرفته‌اند، نمایان‌گر مقام والای معنوی و حالت روحانی و ارادت خالص او به مولای متقیان است. به گفته یاقوت حموی«هَجَر» شهری در بحرین بوده، بلکه همه قلمرو بحرین را «هجر» می‌گفتند. نیز گفته‌اند شهری در یمن و قریه‌ای در مدینه بوده است[۱]. خرما و حصیر هجری، که به نقلی از جمله جهیزیه حضرت زهرا(س) بوده، معروف است. محقق شوشتری به نقل از الانساب سمعانی، رشید را از مردم هجر یمن دانسته است. شیخ طوسی در رجال خود، او را از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) به شمار آورده است، ولی خواهیم دید که او نمی‌توانسته در زمان امام سجاد(ع) زنده باشد. شیخ طوسی در این باره به یک روایت کشی در رجال نظر داشته است. ابو عمرو کشی می‌گوید: امیرالمؤمنین(ع) علم بلایا و منایا را به وی آموخته بود. به همین جهت گاهی می‌گفت، فلانی به فلان علت خواهد مرد، و فلانی به فلان جهت به قتل می‌رسد و همان طور هم می‌شد[۲].

در شرح حال میثم تمار خواهد آمد که رشید از شهادت حبیب بن مظاهر خبر داد. حضرت امیرالمؤمنین(ع)، که به عنوان امام معصوم به فرمان خداوند از علوم غیبی آگاه بوده و قسمتی از سخنان و کارهای آن حضرت، اخبار غیبی به نام «ملاحم» و «مغیبات»، معجزاتی بوده که به وقوع پیوسته است، قسمتی از علوم غیبی خود را به بعضی از یاران پاکدل و شایسته خود منتقل کرد؛ کسانی مانند میثم تمار، کمیل بن زیاد و رشید هجری. رشید بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در حکومت زیاد بن ابیه مبتلا به مصایبی شد و سرنوشت غم‌انگیزی پیدا کرد.

شیخ مفید در الارشاد می‌نویسد: شعبی از زیاد بن نضر حارثی نقل می‌کند که گفت: «نزد زیاد بودم که رشید هجری را آوردند. زیاد پرسید: صاحب تو علی(ع) گفت که ما با تو چه خواهیم کرد؟ رشید گفت: فرمود که دست‌ها و و پاهای مرا قطع می‌کنید و پس از آن دار می‌زنید. زیاد گفت: به خدا سخن او را دروغ می‌گردانم. او را رها کنید ولی چون خواست بیرون برود، گفت: چیزی بدتر از اینکه علی(ع) به او گفته است نمی‌بینم؛ دست و پایش را ببرید و بعد به دار بزنید. رشید گفت: تنها این نیست؛ امیرالمؤمنین(ع) خبر دیگری نیز به من داد. زیاد گفت: زبانش را هم ببرید. رشید گفت: به خدا هم اکنون خبر امیرالمؤمنین(ع) راست آمد». این حدیثی است که دوست و دشمن از راویان موثق آن را نقل کرده‌اند.

سرنوشت رشید در نزد عالمان مسلمان همه فرقه‌ها مشهور است. این هم از جمله معجزات و اخبار غیبی امیرالمؤمنین(ع) است[۳]. ابوعمرو کشی در رجال از ابوحیان بجلی چنین روایت کرده است: از قنوا، دختر رشید هجری، پرسیدم: آن‌چه درباره شهادت پدرت می‌دانی به من، بگو.قنوا گفت: از پدرم شنیدم که گفت: امیرالمؤمنین به من فرمود: ای رشید، چگونه تاب می‌آوری وقتی که حرام‌زاده‌ای که بنی‌امیه او را به خود ملحق کرده‌اند، تو را می‌طلبد و دست‌ها و پاها و زبانت را قطع می‌کند؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین، آیا سرانجام آن بهشت است؟ فرمود: ای رشید، تو در دنیا و آخرت با من هستی. مدت‌ها گذشت و عبیدالله بن زیاد حرام‌زاده او را خواست و بر آن داشت تا از امیرالمؤمنین(ع) بیزاری بجوید. حرام زاده به او گفت: می‌خواهی چگونه تو را بکشم؟ رشید گفت: سرورم خبر داد که مرا می‌خوانی تا از وی بیزاری بجویم و من امتناع می‌کنم و تو دست و پا و زبان مرا قطع می‌کنی. ابن زیاد گفت: به خدا سخن علی را دروغ می‌گردانم، ولی رشید را پیش آوردند و دست‌ها و پاهایش را بریدند، و زبانش را گذاشت. سپس دست و پای او را گرفتند و بیرون بردند. وقتی پدرم را بدان گونه دیدم گفتم: پدر، از این زخم‌ها دردی احساس می‌کنی؟ پدرم گفت: دخترکم، دردی احساس نمی‌کنم مگر به قدری که شخصی در ازدحام مردم فشرده شود!

هنگامی که او را از قصر بیرون بردیم، مردم در اطرافش جمع شدند. در آن حال رشید گفت: صحیفه و قلم و دواتی برایم بیاورید تا آن‌چه را تا روز رستاخیز واقع می‌شود برای شما بنویسم. در این وقت ابن زیاد جلاد را فرستاد و زبانش را هم بریدند و در همان شب از دنیا رفت. رحمة الله علیه[۴]. محقق شوشتری پس از نقل آن‌چه در الارشاد شیخ مفید و رجال کشی آمده است می‌نویسد: با آن‌چه از الارشاد مفید و الغارات ثقفی آمده که قاتل رشید زیاد بوده نه عبیدالله پسر او، دیگر مشکل است روایت کشی را قبول کنیم و بگوییم که، طبق روایت کشی، عبیدالله بن زیاد دستور قتل رشید را داده است. هر چند روایت اول کشی، در الاختصاص شیخ مفید نیز آمده است. مامقانی در رجال خود نوشته که آن روایت در الامالی شیخ طوسی نیز آمده است، ولی من آن را در الامالی ندیدم. نیز آن‌چه از اعلام الوری نوشته طبرسی نقل کرده، اگر تحریف نشده باشد، اعتباری ندارد؛ زیرا طبرسی نیز آن را از الارشاد مفید نقل کرده است. ذهبی نیز گفته که فرمان قتل رشید را زیاد صادر کرده است. در رجال کشی تحریفات زیادی روی داده است؛ از جمله آن دو خبر، مخصوصاً خبر دوم که مشحون به خلط است و هیچ اعتباری ندارد؛ زیرا در آن از حرام‌زاده بنی‌امیه سخن رفته، در حالی که این حرام‌زاده زیاد بوده، و عبیدالله پسر آن حرام‌زاده است.

دیگر اینکه وقتی دستور دهنده شکنجه و قتل رشید، زیاد باشد، دیگر آوردن نام رشید در شمار اصحاب امام سجاد(ع) توسط شیخ طوسی بی‌مورد است. آری، اگر قاتل رشید، ابن زیاد بود مناسبت داشت. در آن صورت می‌بایست ماجرای قتل رشید بعد از شهادت امام حسین(ع) واقع شده باشد. ظاهراً استناد شیخ طوسی در این مورد، خبری است که در رجال کشی بوده است[۵]. در اسدالغابه آمده است که رشید هجری را «رشید فارسی» هم می‌گویند که از موالی است. ابن منده و ابونعیم اصفهانی گفته‌اند: معلوم نیست رشید از صحابه باشد. صاحب الاستیعاب گفته است که او در جنگ احد با پیغمبر بود، و پیغمبر او را «ابوعبدالله» خواند. اسد الغابه مطلب را خلط کرده است؛ زیرا صاحب الاستیعاب که از وی با عنوان «رشید فارسی انصاری» نام برده است، نه «رشید هجری فارسی»؛ به همین جهت نمی‌باید آن را از وی نقل کند؛ چون «رشید فارسی انصاری» مرد دیگری از صحابه است که در احد با پیغمبر بوده و پیغمبر او را ابوعبدالله خوانده است[۶].

ما، بر خلاف محقق شوشتری که می‌گوید: روایت کشی را در الامالی شیخ طوسی ندیدیم. می‌گوییم شاید نسخه الامالی او غلط داشته است؛ زیرا موسوعة الامام علی بن ابی طالب آن را از الامالی شیخ طوسی نقل کرده است[۷]. ابوعمرو کشی در شرح حال حبیب بن مظاهر اسدی به سند خود از فضیل بن زبیر چنین روایت می‌کند: میثم تمار سوار بر اسب از جایی می‌گذشت. در آنجا حبیب بن مظاهر اسدی را در نزدیک مجلس بنی‌اسد دید و با هم گفت‌وگو کردند و به قدری به هم نزدیک بودند که گردن اسب‌هاشان به هم می‌خورد. حبیب بن مظاهر گفت: گویا من پیرمردی را می‌بینم که جلو سرش مو ندارد و خربزه فروش است، و او را به خاطر محبت اهل بیت پیغمبرش دار بزنند و شکمش را بر چوبه دار بدرند. میثم هم گفت: من هم مردی سرخ‌رو را می‌شناسم که دو گیسو دارد و برای یاری فرزند دختر پیغمبرش قیام می‌کند و او را می‌کشند و سر بریده‌اش را در کوفه می‌گردانند. (منظور او حبیب بود) اینها را گفتند و از هم جدا شدند.

اهل مجلس چون سخنان آنها را شنیدند گفتند: ما دروغ‌گوتر از این دو نفر ندیده‌ایم. هنوز اهل مجلس متفرق نشده بودند که رشید هجری آمد و سراغ آنها را گرفت. اهل مجلس گفتند: اینجا بودند و رفتند و شنیدیم که چنین و چنان می‌گفتند رشید گفت: خدا میثم را بیامرزد که فراموش کرد بگوید: کسی که سر بریده او را می‌آورد، صد درهم بیشتر از دیگران جایزه می‌گیرد. این را گفت و رفت. اهل مجلس گفتند: به خدا این یکی از آن دو نفر دروغ‌گوتر است. ولی مدتی نگذشت که همان‌ها گفتند: دیدیم که میثم را بر در خانه عمرو بن حریث دار زدند، و طولی نکشید که سر حبیب بن مظاهر را، که با امام حسین(ع) شهید شد، در کوفه گردانیدند[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۴، ص۳۷۲؛ حموی، یاقوت، مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۴۵۲.
  2. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۷۱.
  3. شیخ مفید، الارشاد، ص۳۲۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۴.
  4. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۷۳ – ۷۱.
  5. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۴، ص۳۷۲ – ۳۶۸.
  6. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۴، ص۳۷۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۱۷۶.
  7. ری شهری، محمد و همکاران، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۱۲، ص۱۱۰.
  8. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۷۳.
  9. دوانی، علی، مقاله «اصحاب امام علی»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۵۴۷.