مقام متقین به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ')
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پرسش‌های وابسته}} +{{پرسش‌ وابسته}}))
خط ۵۸: خط ۵۸:


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{پرسش‌ وابسته}}
# [[مقام محمود به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام محمود به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام اهل حق به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[مقام اهل حق به چه معناست؟ (پرسش)]]

نسخهٔ ‏۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۳۷

الگو:پرسش غیرنهایی

مقام متقین به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

مقام متقین به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، تقوا و مقام تقوا است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

سید علی حسینی میلانی
آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:

«"المُتَّقُون"؛ پرهیزکاران ائمّه (ع) ما هستند که البته این ترجمه چنان که روشن خواهد شد مسامحه است. واژه "تقوا" از "وقایة" گرفته شده است. راغب اصفهانی گوید: "وقی: الوقایة حفظ الشیء ممّا یؤذیه و یضرّه، یقال، وقیت الشیء أقیه وقایة.... و التقوی جعل النفس فی وقایة ممّا یخاف... ." [۱] وقایت از هر ضرری به حسب آن ضرر است. برای مثال اگر هوا سرد باشد و انسان لباس گرم می‌پوشد که بیمار نشود، می‌گویند: فلانی خود را از سرما حفظ کرد. به زبان عربی می‌گویند: وَقی نفسه من البرد یا: توقّی البرد

ضرر یعنی چه؟ ضرر یعنی انحراف از مسیر صحیح و مطلوب در هر موردی. برای مثال، مسیر صحیح و وضع مطلوب یک تاجر این است که سود کند و در تجارت پیشرفت نماید، اگر از این مسیر انحراف پیدا کرد، می‌گویند که ضرر کرد. مثال دیگر، مزاج انسان عملکرد اعضای مختلفی است که اگر هر عضوی در مسیر صحیح خودش کار بکند بدن سالم و مزاج مستقیم می‌شود، و اگر در بعضی از این اعضا، مشکلی پیدا بشود، می‌گویند مزاج آقا به هم ریخته و سلامتی خود را از دست داده و بیمار است. در قضایای معنوی نیز همین طور است. ضرر یعنی انحراف از مسیر صحیح و از وضعیت مطلوب عند الشارع خارج شدن. مسیر صحیح در بعد اعتقادی این است که انسان اعتقادات خود را تصحیح و از کتاب، سنت، عقل و منابع معتبر بگیرد و آن‌ها را حفظ کند؛ و چنان عقایدش قوی باشد که آسیبی نرسد و انحرافی حاصل نشود. از این رو اگر کسی در عقیده‌ای از عقایدش، از مسیر صحیح خارج شود، می‌گویند که فلانی انحراف پیدا کرده است. انسان به انجام تکالیفی، اجتناب از محرّماتی و عمل به واجباتی موظّف است. این‌ها را باید از جای صحیحی اخذ کند که در شریعت معیّن کرده‌اند که در این صورت انسان یا مجتهد است، یا مقلّد و یا محتاط، اگر فردی بر مبنای صحیحی عمل کند و احکام را به طور صحیح انجام بدهد؛ عمل او بی‌نقص و بی‌غلط خواهد بود و اگر ایراد، نقص و غلطی در کار باشد و یا این احکام را در جای غیر صحیحی اخذ کند می‌گویند که او انحراف پیدا کرده است. در بُعد اخلاق نیز همین طور است؛ نَفس انسانی بایستی مراقبت گردد، طبق فرمایش اهل بیت (ع)، نَفس انسانی باید تزکیه و تهذیب شده، به صفات حسنه مزیّن گشته و از صفات سیّئه پاک بشود. انسان باید در این مسیر گام بردارد و بر پاکی نَفس خود، مواظبت کند و بکوشد که این پاکی را افزایش دهد. در این راستا باید از کتاب، دوست و محیط زیان‌آور اجتناب کند، نباید به هر سخنی گوش فرا دهد، با هر کسی هم‌نشین شود؛ چرا که اثر می‌گذارد و در این صورت گفته می‌شود: فلانی انحراف پیدا کرده است. بنابر آن چه گذشت، تقوا سالم بودن از همه از انواع و اقسام انحرافات است که انسانِ مکلّف در مسیر کمال قدم بردارد، در هر سه بعد اعتقادی، عملی و اخلاقی مواظبت کند و اگر در جایی ایرادی پیش آمد، ضرر و انحراف از مسیر صحیح و خروج از وضع مطلوب خواهد بود. تقوا چیست؟ با بیان مذکور مستفاد از روایات و کلمات بزرگان و مراجعه به کتب لغت باید بگوییم که "تقوا" یعنی مواظبت از وقوع در مضرّات و بر حذر بودن از انحرافات، وقتی گویند: فلانی متّقی است؛ یعنی ملکۀ مواظبت بنحو مذکور را داراست؛ ولی در کتاب‌های اخلاقی بر مراقبه به شدت تأکید شده، مراقبه و نیز محاسبه که در کتاب‌های اخلاقی وجود دارد نوعی از وقایه بوده و از مصادیق آن است، که دست کم آن چه را که انسان به دست آورده است، بتواند نگهدارد و سپس همین طور رشد یابد و پیشرفت کند تا به کمال مطلوب برسد.
مراتب تقوا: تقوا مراتبی دارد، ائمّه ما (ع) به معنای تام کلمه و در اعلا مراتب «المتّقون» هستند. خداوند در قرآن مجید می‌فرماید: ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛[۲] وقتی دقّت می‌کنیم منظور از ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ پیامبر اکرم(ص) است و در تفسیر و حدیث نیز چنین گفته‌اند. اما ﴿صَدَّقَ بِهِ کیست؟ بنابر روایات ما، ائمّه (ع) فرموده‌اند که مراد از ﴿صَدَّقَ بِهِ شخص امیر مؤمنان علی (ع)، ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ رسول خدا(ص) است. [۳] جالب این که در برخی روایات خود حضرت علی(ع) به این آیه احتجاج کرده‌اند. [۴] عجیب این که در کتاب‌های اهل سنّت نیز همین معنا آمده است که مراد از ﴿صَدَّقَ بِهِ امیر المؤمنین (ع) است. گرچه قولی دارند که مراد ابوبکر است، ولی در تفسیرهای الدر المنثور، البحر المحیط، و کتاب‌های دیگر آمده است که مراد از ﴿صَدَّقَ بِهِ امیرالمؤمنین (ع) است. [۵]
بنابراین، منظور از ﴿أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ امیرالمؤمنین (ع) می‌شود. به راستی توصیف امیر مؤمنان علی (ع) به تقوا در چنین جایی، نشان‌گر چه تقوایی است؟ اگر کسی بگوید: امیر المؤمنین (ع) مفرد و ﴿أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ جمع است و بین ضمیر و مرجع و صفت و موصوف مطابقت شرط است، چگونه مراد از ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ علی (ع) می‌تواند باشد؟ مفسّران به این جهت توجّه دارند. آنان می‌گویند: "الَّذی" در این جا به معنای "الّذین" است و اگر ابوبکر هم مراد بود، او نیز مفرد بود، امّا مفسّران می‌گویند: منظور امیرالمؤمنین (ع) است. از سوی دیگر، برخی ادّعا می‌کنند که در استعمالات فصیحه، «الَّذی» به معنای "الّذین" آمده است. البته در خصوص امیر مؤمنان علی (ع) این قضیّه نظیر دارد. شما آیۀ ولایت را ملاحظه کنید، آن جا که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا؛[۶] در این آیه مبارکه عبارت‌های ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ، ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ و ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ به صیغۀ جمع آمده است، با این وجود بین شیعه و سنی متفق علیه است که منظور شخصِ امیرالمؤمنین (ع) است. [۷] آری، عملی را که امیرالمؤمنین (ع) انجام می‌دهند با عمل همۀ ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاة وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ معادل است، کاری را که آن حضرت در تصدیق رسول الله (ص) انجام دادند که تصدیق اعتقادی، قولی و فعلی بود تا حدّی که جانشان را فدای رسول خدا کردند و در لیلة المبیت، در بستر آن حضرت خوابیدند و خودشان را در معرض خطر قرار دادند؛ همۀ این‌ها، تصدیق است، چه کسی چنین کارهایی را انجام داده است؟ فراتر این که نه تنها عمل امیرالمؤمنین (ع) معادل عمل آنان است؛ بلکه عمل آن حضرت از عمل همۀ جن و انس افضل است، مگر رسول خدا (ص) در قضیه قتل عمرو بن عبدود، نفرمودند: لضربةعلی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین؛ [۸] یک ضربه شمشیر امام علی (ع) در روز خندق (که بر عمرو بن عبدود وارد کرد) از عبادت جن و انس برتر است.

در تفاسیری که به جنبه‌های ادبی آیات توجه می‌شود؛ هم چون الکشاف زمخشری و برخی تفاسیر و کتب دیگر این پرسش را مطرح می‌نمایند که چرا آیۀ ولایت به صیغۀ جمع آمده با این که منظور شخص امیرالمؤمنین می‌باشد؟! آن‌ها چند نکته ذکر می‌کنند که در کتاب تشیید المراجعات در ذیل آیۀ ولایت ذکر کرده‌ام. بنابر آن چه گذشت کلمۀ "المتقون" در زیارت جامعه، ممکن است به این آیۀ مبارکه اشاره باشد که در این زمینه نکته جالبی در تفسیرطبری آمده است. ابن تیمیّه نیز این مطلب را عنوان کرده است. نقل شده در جلسۀ یک عالم سنّی سؤال شد که مراد از ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ کیست؟ آن عالم گفت: ابوبکر است. شخصی شیعی در آن جا بود و گفت: نه منظور علی (ع) است. وی در پاسخ گفت: اگر منظور علی باشد، تو که معتقد به عصمت علی بن ابی طالب هستی و این عقیده با آیه سازگار نیست؛ چرا که هر چند در ذیل آیه آمده است: ﴿أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ، امّا بعد از این آیه آمده است: ﴿لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ[۹] بنابراین نباید –حتّی از نظر شما- منظور از این آیه، علی بن ابی طالب باشد، چون با عصمت منافات دارد. ولی روشن است که این عالم سنّی ندانسته یا اعمال غرض کرده و تعصّب نموده است؛ چرا که خداوند متعال در سورۀ فتح به پیامبر خدا (ص) فرموده: ﴿لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؛[۱۰] این چه گناهی بوده که از پیامبر (ص) قبلاً سر زده؟ و چه گناهی بوده که بعداً از آن حضرت صادر شده است؟ هر چه درباره این آیه پاسخ دهند، همان را دربارۀ آن آیه خواهیم داد. این آیات با عصمت هیچ منافاتی ندارند؛ نه با عصمت پیامبر (ص) و نه با عصمت امیرالمؤمنین (ع). البته به جهت وجه عدم منافات باید به تفاسیر مراجعه نمود» [۱۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله خاتمی؛
[[File:|100px|right|بندانگشتی|]]
سید احمد خاتمی
آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«جامع‌ترین تعریف برای "تقوا" حریم نگهداری برای خداوند است؛ حریم نگهداری در همه عرصه‌ها. براین اساس است که "تقوا" جامع‌ترین مفهوم اخلاقی است که امامان(ع) جمعه موظّفند مردم را به آن دعوت کنند. این یک واژه نیست بلکه یک منش و سلوک دینی است که در همه عرصه‌های دینی جریان دارد. تجلّی تقوای جامع، امامان معصوم(ع) هستند؛ تقوایی که در همه عرصه‌های زندگی، نشان داشته باشد. "تقوا نیرویی است روحانی که بر اثر تمرین‌های زیاد، پدید می‌آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف، سبب و مقدّمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر، معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می‌رود. این حالت، روح را نیرومند و شاداب می‌کند و به آن مصونیّت می‌دهد.... تقوا یک نیروی معنوی است که بر اثر ممارست و تمرین پدید می‌آید... پرهیز از گناه را سهل می‌کند. تقوا نیرویی است روحی، نیرویی مقدّس و متعالی که منشأ کشش‌ها و گریزهایی می‌گردد که کشش به سوی ارزش‌های معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستی‌ها و آلودگی‌های مادّی است... تقوا حالتی است که به روح انسان، شخصیّت و قدرت می‌دهد و آدمی را مسلّط بر خویشتن و مالک خود می‌نماید... تقوا نه تنها مانع آزادی نیست بلکه منبع و منشأ همه آزادی‌هاست... تقوا به انسان آزادی معنوی می‌دهد؛ یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می‌کند، رشته آز و طمع و شهوت را از گردنش بر می‌دارد و به این ترتیب، ریشه رقّیّت‌ها و بردگی‌های اجتماعی را از بین می‌برد"[۱۲] این همه تعریف از تقوا را یک جا در معصومین(ع) می‌توان دید، آنان تقوای مجسّم‌اند. به تعبیر آیة الله جوادی آملی: "بدین ترتیب، برنامه هر یک از امامان معصوم(ع) این بود که نقش ویژه‌اش در ساخت نظام اسلامی، بر پایه تقوا باشد و بر اساس این بنیان مرصوص، به ایفای نقش خود قیام و اقدام کند؛ بنابراین، تأسیس حوزه علمیه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مانند تأسیس حکومت علوی و حسنی، قیام حسینی، تحمّل زندان موسوی، پذیرش ولایت عهدی رضوی و... همگی بر محور عنصر تقوا بوده است. این ذوات قدسی که متّقیان کامل در دو حوزه علم و مدیریّت‌اند، کارشناسان تقوا و کارگزاران آن هستند"[۱۳]»[۱۴].

|}

۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
[[File:|100px|right|بندانگشتی|]]
سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است:

«"المُتَّقُونَ" تقوا که از وقایه گرفته شده و به معنای محافظت و پرهیز و خویشتن‌داری است، مانند سایر کمالات دارای مراتب و درجاتی است. و معلوم است تقوایی که مناسب با ائمّۀ مکرّم و پیشوایان مقرّب است چه تقوایی است. جملۀ زیبای کوتاهی مرحوم مجلسی اوّل آورده گوید: "المتقون فی اعلی مراتب التقوی، فان تقوی المقربین من غفلة لمحه عن القرب مع الله تعالی".[۱۵] این خاندان متّقینی هستند در بالاترین مراتب، زیرا تقوای مقرّبین از یک چشم به هم زدن غفلت از مقام قرب حقّ متعال است. در کلام فارسی‌اش چنین گفته: شمایید پرهیزکاران از هر چیزی که شما را از قرب او باز دارد.[۱۶] نقل این گفتار به مناسبت تقوا و متّقون مناسب به نظر می‌رسد. تقوا در لغت فرط صیانت، خویشتن داری فراوان و پرهیز بسیار است، و در عرف، صیانت و حفظ نفس از آنچه در آخرت به انسان ضرر می‌زند. و سه مرحله دارد: یکی وقایه و حفظ نفس است از عذاب مخلّد که با تصحیح عقاید ایمانی فراهم می‌گردد. مرحلۀ دوم دوری کردن از هر گناه فعلی و ترکی است –امتثال همه اوامر و ترک نمودن همۀ نواهی- که این معنی معروف نزد اهل شرع است. سوم تقوا و خویشتن داری از هر چیزی است که قلب را از غیر خدا مشغول می‌دارد که این تقوا درجۀ خواصّ، بلکه مقام خاصّ الخاصّان است. حکایت شده که کسی به بعضی از عبّاد گفت: تقوا را برای من توصیف کن. در جواب گفت: وقتی در سرزمینی که پر از خار است، قدم می‌گذاری چه می‌کنی؟ گفت: نهایت دقّت و احتیاط را به کار می‌گیرم –که خاری به پایم ننشیند. گفت: در دنیا هم چنین زندگی کن، که تقوا این است. چون از حضرت صادق(ع) سؤال شد از تفسیر و معنای تقوا، در جواب فرمودند: "اَن لا یفقدک حیث امرک و لا یراک حیث نهاک".[۱۷] از جایی که خدا تو را امر نموده مفقود نباشی و در جایی هم که ترا نهی کرده دیده نشوی. به عبارت ساده‌تر، التزام به همۀ بکن‌ها و نکن‌ها، بخورها و نخورها، بروها و نروها، بگوها و نگوها، ببین‌ها و نبین‌ها، بشنوها و نشنوها» [۱۸].

|}

۳. آقای حسینی؛
[[File:|100px|right|بندانگشتی|]]
سید مجتبی حسینی
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

«شهادت می‌دهیم که ائمه(ع) متّقون و صادقون هستند. بحث در این موارد، در چند محور باید انجام شود. آیا اصطلاح مؤمن همه جا و بر همه کس صدق می‌کند یا تفاوت دارد؟ آیا طیفی به عنوان طیف مؤمن یا صادق، یا نقطه‌ای به عنوان مؤمن یا صادق وجود دارد؟ خیلی چیزها به صورت طیف است؛ مثلاً می‌گوییم نور زرد یک طیف طول موج است و به مرز که می‌رسیم، با نورهای دیگر مخلوط می‌شود. اطرافش را دیگر در برنمی‌گیرد. مفاهیم و اصطلاحات قرآنی، نقطه‌ای یا طیفی هستند؟ تقوا اسم مصدر از ریشه "و ـ ق ـ ی"، در لغت به معنای پرهیز، حفاظت و مراقبت شدید و فوق العاده[۱۹] و در ادبیات معارف اسلامی به معنای حفظ خویشتن از مطلق محظورات است؛ اعم از محرمات و مکروهات[۲۰] برخی ترک بعضی از مباحات را نیز در تحقق این معنا لازم دانسته‌اند[۲۱]، چنان که پیامبراکرم(ص) وجه نامگذاری پرهیزگار به متّقی را انجام ندادن برخی از مباحات به انگیزه پرهیز از حرام‌ها دانسته است[۲۲].

بر این اساس، عارفان افزون بر دوری از محرّمات، اجتناب از لذت‌های حلال دنیوی را در مراتبی از تقوا لازم شمرده‌اند[۲۳]، پس می‌توان گفت تقوا خصوصیاتی دارد که به حسب موارد، مختلف می‌گردند و قدر جامع آن ها پرهیز از محرمات شرعی و عقلی، توجه به حق و التفات به پاکسازی عمل و به سوی مجرای طبیعی و متعارف اعمال حرکت کردن است، همان گونه که فجور، فاصله گرفتن از حالت اعتدال و خارج شدن از جریان طبیعی کارهاست[۲۴] و از آغاز پیدایش ایمان در دل مؤمن تا آخرین درجه کمال، همواره ملازم مؤمن است و در هر مرحله‌ای اقتضایی دارد؛ مانند محافظت نفس از عذاب و آتش، پرهیز از سخطِ خدا و مخالفت با وی و اجتناب از دوری و محجوبیت از خداوند[۲۵]. "تقوا" از "وقایه" است. معمولاً تقوا در ترجمه‌های معمولی، "پرهیزکاری" ترجمه می‌شود، ولی این معنا، معنای درست و کاملی نیست. پرهیز کردن، معادل "زهد" است، اما تقوا چیز دیگری است. تقوا، گاهی "عمل کردن" و گاهی "عمل نکردن" است، اما پرهیزکاری فقط جنبه نفی دارد؛ بنابراین، پرهیزکاری معنای درستی برای تقوا نیست. اگر بخواهیم کلمه تقوا را به فارسی برگردانیم، به نظر می‌رسد "خویشتن‌داری" ترجمه مناسب‌تری باشد. این مثال را در نظر بگیرید: اگر کسی راننده خوبی باشد، جایی که باید براند، می‌راند و جایی که باید ترمز کند، می‌کند و جایی که باید بپیچد، می‌پیچد و...، نه اینکه فرضاً بنشیند و بدون راندن خودرو، با فرمان بازی کند و مدعی شود که "من تا حالا تصادفی نداشته‌ام"! راست می‌گوید، ولی اینکه هنر نیست. اتومبیل برای حرکت است، نه نشستن و درجا زدن. تقوا به معنای کنترل و پایش است؛ آیه می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ [۲۶] قبل‌تر هم گفته شد که رعایت حق تقوا، یعنی خدا اطاعت شود و عصیان نشود. خدا همیشه در ذکر باشد و مورد نسیان نباشد. همیشه شکر شود و کفر نشود. این حق تقوا حق تقاته است.
بنابراین، تقوا پرهیز نیست. اولین مرحله تقوا، پیش از آنکه به مرحله عمل خارجی برسد، "حساسیت" است. "اتَّقُوا اللَّهَ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"" که "از خدا بترس" ترجمه می‌شود؛ یعنی نسبت به مسائل خدایی، حساس باش. خدا که ترس و وحشت ندارد. تعبیر ما از خدا خیلی ضعیف و غلط است. برای آموزش فرهنگ دینی به کودک، می‌گویند: "دروغ نگو؛ خدا دروغگوها را دوست ندارد". نمی‌گویند: "راست بگو؛ خدا راست‌گوها را دوست دارد". همیشه یک بعد منفی از خدا، در ذهن کودکان ایجاد کرده‌ایم. یک نفر کنار خانه خدا بسیار گریه می‌کرد. یکی از پیروان امام صادق(ع) به حال خوش و تقوا و مقام او غبطه می‌خورد. امام صادق(ع) فرمودند: "گریه آنها فریبت ندهد؛ تقوا در قلب است"[۲۷] ما "تقوا سنج" نداریم تا بتوانیم با آن تقوای افراد را بسنجیم؛ پس باید همه را به یک دید نگاه کنیم. متقی، اما کسی است که قلبش نسبت به خدا و خدایی حساس شده است. اگر تقوا به قلب وارد شود، قلب را اصلاح می‌کند. امام علی(ع) فرمودند: "با تقوا، قلبتان را هوشیار کنید"[۲۸] درک نکردن و نفهمیدن بسیاری از مسائل مربوط به بی‌تقوایی است. اگر می‌خواهید بفهمید، قلبتان را با تقوا هوشیار کنید؛ آن‌وقت خیلی چیزها را خواهید فهمید که کس دیگری نمی‌فهمد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: کسی که عبرت‌ها، پیش رویش تمثل یافته، تقوا او را از افتادن در آنها باز می‌دارد[۲۹] امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "آنچه تو را از افتادن در شبهات باز می‌دارد، تقواست" می‌فرمایند: "دوای درد قلب‌های شما تقواست[۳۰] پس تقوا فقط یک عمل اخلاقی یا یک مزیت و برتری اخلاقی نیست، بلکه دارای بعدی معرفتی است: "کسی که تقوا داشته باشد، خداوند به او راه خروج از فتنه‌ها و داشتن نور در تاریکی‌ها می‌دهد"[۳۱] بنابراین، تقوا، عقل رحمانی ما را رشد می‌دهد، طوری که علی‌رغم همه موانع، بتوانیم پیش برویم و به نتیجه برسیم؛ بدون اینکه به کسی ظلم کنیم» [۳۲].

|}

پرسش‌های وابسته

  1. مقام محمود به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام اهل حق به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام ابرار به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام بر به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل بر به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام نفس مطمئنه به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام اطمینان به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل اطمینان به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام محسنین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام احسان به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل احسان به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام فائزین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام فوز به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل فوز به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام موقنین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام یقین به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل یقین به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام مسلمین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام تسلیم به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل تسلیم به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام صادقین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صدق به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل صدق به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام صابرین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صبر به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل صبر به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام مقربین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام قرب به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل قرب به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام مکرمین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام کرامت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل کرامت به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام مهدیین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام هدایت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل هدایت به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام عابدین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام عبودیت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل عبودیت به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام مطیعین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام طاعت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل طاعت به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. المفردات فی غریب القرآن: ۵۳۰.
  2. «و آن کس که سخن راست بیاورد و آن کس که وی را تصدیق کند، آنان پرهیزکاران هستند»؛ سوره زمر، آیه۳۳.
  3. تفسیر القمی: ۲ / ۲۴۹، تفسیر مجمع البیان: ۸ / ۴۰۰، تفسیر نور الثقلین: ۴ / ۴۸۶، حدیث ۵۰ و ۵۱، تفسیر الصافی: ۴ / ۳۲۲، حدیث ۳۳، بحارالأنوار: ۳۵ / ۴۱۶، حدیث ۱۵ و ۱۶
  4. شواهد التنزیل: ۲ / ۱۸۱، حدیث ۸۱۵، مختصر البصائر: ۱۶۳، حدیث ۱۲، بحار الأنوار: ۵۳ / ۶۹، حدیث ۶۶.
  5. تفسیر الدر المنثور: ۵ / ۳۲۸، البحر المحیط: ۷ / ۴۱۲، تفسیر قرطبی: ۱۵ / ۲۵۶، تفسیر معانی القرآن، نحاس: ۶ / ۱۷۵ و ۱۷۶، شواهد التنزیل: ۲ / ۱۷۸، حدیث ۸۱۰.
  6. «سرپرست شما تنها خدا، پیامبر و آنانی هستند که ایمان آورده‌اند... .»؛ سوره مائده، آیه ۵۵.
  7. تفسیر العیاشی: ۱ / ۳۲۸، حدیث ۱۳۹، تفسیر القمی: ۱ / ۱۷۰، الأمالی، شیخ صدوق: ۱۸۶، تفسیر مجمع البیان: ۳ / ۳۶۲، ابن شهر آشوب: ۲ / ۲۰۸ – ۲۱۰، تفسیر جامع البیان: ۶ / ۳۸۹، تفسیر ابن ابی حاتم: ۴ / ۱۱۶۲، حدیث ۶۵۵۱، تاریخ مدینۀ دمشق: ۴۲ / ۳۵۷، شواهد التنزیل: ۱ / ۲۰۹، حدیث ۲۱۶، الدر المنثور: ۲ / ۲۹۳، فتح القدیر: ۲ / ۵۳، کنزالعمّال: ۱۳ / ۱۰۸، حدیث ۳۶۳۵۴.
  8. این حدیث شریف در منابع اهل سنّت با تعبیرهای گوناگونی آمده است. ر.ک: ینابیع المودّه: ۱ / ۴۱۲، حدیث ۵، السیرة الحلبیه: ۲ / ۶۴۳، المواقف، قاضی ایجی: ۳ / ۶۲۸، المستدرک علی الصحیحین: ۳ / ۳۲، تاریخ بغداد: ۱۳ / ۱۴، حدیث ۶۳۶، کنز العمّال: ۱۱ / ۶۲۳، حدیث ۳۳۰۳۵. و از منابع شیعی ر.ک: المناقب، ابن شهر آشوب، ۲ / ۳۲۷، الطرائف: ۵۱۴، اقبال الأعمال: ۲ / ۲۶۷، کشف الغمّه: ۱ / ۱۴۸، حدیث ۱۰۲، حلیة الأبرار: ۲ / ۱۶۰، بحارالأنوار: ۳۶ / ۱۶۵، حدیث ۱۴۷.
  9. «تا خداوند بدترین اعمالی که از آنان سرزده است بیامرزد و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می‌دهند پاداش و جزا دهد»؛ سوره زمر، آیه ۳۵.
  10. «تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را که به تو نسبت می‌دادند ببخشاید»؛ سوره فتح، آیه ۲.
  11. ر. ک. حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر؛ ج۲، ص۳۲ تا ۳۸.
  12. مجموعه آثار شهید مطهّری، ج۱۶، ص۵۱۰ - ۵۰۲.
  13. ادب فنای مقرّبان، ج۳، ص۲۹۲.
  14. خاتمی سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص ۱۵۹.
  15. روضۀ المتّقین ۵ / ۴۶۸.
  16. لوامع صاحبقرانی ۸ / ۷۰۹.
  17. سفینۀ البحار – وقی.
  18. ر. ک. ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص:۳۰۰.
  19. لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۷۸؛ المصباح، ص ۶۶۹، «وقی».
  20. مفردات، ص ۸۸۱، «وقی».
  21. مفردات، ص ۸۸۱ .
  22. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۱۹؛ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۶۷.
  23. المحیط الاعظم، ج ۱، ص ۲۷۸؛ التقوی فی القرآن، ص ۲۸.
  24. التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۸۴، «وقی».
  25. التحقیق، ج ۱۳، ص ۱۸۵ - ۱۸۶، «وقی».
  26. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، حق تقوا را رعایت کنید؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۲.
  27. "لَا يَغُرَّنَّكَ‏ بُكَاؤُهُمْ‏ إِنَّمَا التَّقْوَى‏ فِي‏ الْقَلْب‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۶۵.
  28. "و أشعروا بها قلوبكم‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  29. "إِنَ‏ مَنْ‏ صَرَّحَتْ‏ لَهُ‏ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ‏ يَدَيْهِ‏ مِنَ‏ الْمَثُلَاتِ‏ حَجَزَتْهُ‏ التَّقْوَى‏ عَنْ‏ تَقَحُّمِ‏ الشُّبُهَات‏‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶.
  30. " فَإِنَ‏ تَقْوَى‏ اللَّهِ‏ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ‏‏‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۸.
  31. " مَنْ‏ يَتَّقِ‏ اللَّهَ‏ يَجْعَلْ‏ لَهُ‏ مَخْرَجاً مِنَ‏ الْفِتَنِ‏ وَ نُوراً مِنَ‏ الظُّلَمِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  32. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء؛ ج۱ ص: ۳۰۴.

+60650.