مقام تسلیم به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مقام تسلیم به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم

مقام تسلیم به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، تسلیم و مقام تسلیم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید علی حسینی میلانی

آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:

«فراخوانان به سوی خدا: ما در مباحث امامت گفته‌ایم که ائمه(ع) همۀ وظایف و مسئولیت‌های رسول خدا(ص) را بر عهده داشتند، و بدین جهت باید واجد تمام صفات و مقامات آن حضرت (به جز نبوّت) باشند. یکی از وظایف حضرت رسول، دعوت الی الله است که در قرآن مجید آمده: ﴿وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ...؛[۱] در آیه دیگری خداوند به آن حضرت فرموده: ﴿قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي؛[۲] همین وظیفه را ائمه(ع) داشته‌اند. در تفسیر آیه ﴿وَمَنِ اتَّبَعَنِي آمده است: سلام بن مستنیر گفت: امام ابوجعفر(ع) فرمود: «ذلک رسول الله(ص) و أمیرالمؤمنین و الأوصیاء(ع) من بعدهما»؛ [۳] منظور پیامبر خاتم|رسول خدا(ص)، امیر مؤمنان علی(ع) و جانشینان آن بزرگواران هستند. این دعوت رأس همه دعوت‌ها و بهترین دعوت‌ها است، خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛[۴] به راستی چه کسی بهتر از ائمه اطهار(ع) بعد از رسول خدا(ص) مردم را بهتر به سوی خدا دعوت کرده؟ و چه کسی چون ائمه(ع) عمل صالح داشته است؟ آری، آن بزرگواران سادة المسلمین هستند و از این رو در تفسیر آمده که مقصود از این آیه، امیرالمؤمنین(ع) است. [۵] و اگر مراد از ﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ مقام تسلیم باشد که فرمود: «الإسلام هو التسلیم»؛ باز ائمه(ع) در رأس اهل تسلیم هستند که «وله تسلّمون»

ائمّه و مقام تسلیم: ائمه(ع) مردم را به طرف خداوند متعال دلالت و هدایت می‌کنند و تسلیم خداوند متعال هستند. مقام تسلیم، مقام عجیبی است که در کتاب‌های اخلاقی در مکتب اهل بیت(ع) شرح مفصّلی دارد. وقتی انسان تسلیم خداوند متعال باشد، در مقابل باری تعالی صفر؛ یعنی محو و خداوند متعال خواهد بود. در این صورت اراده، گفتار و کردار او الهی خواهد بود و چنین فردی هرگز از تنهایی وحشت و دل تنگی نکرده و روی گردانی مردم از او، اثری نخواهد داشت. در روایتی آمده است که امام سجاد(ع) فرمود: «جهلوا –والله- أمر الله و أمر أولیائه معه، إنّ المراتب الرفیعة لا تنال إلّا بالتسلیم لله جلّ ثناؤه، و ترک الاقتراح علیه، و الرضا بما یدبّرهم به....»؛[۶] آری، مقام تسلیم از مقام رضا نیز بالاتر است، از این رو ائمه(ع) چیزی از خود ندارند؛ بلکه به فرمان خدا عمل می‌کنند، به سوی او ارشاد و به گفتار او حکم می‌نمایند. اگر انسان به این مقام و مرتبه برسد به بالاترین مقام رسیده است. این مقامات کجا و حال مخالفان ائمه(ع) کجا؟!! وقتی ائمه(ع) چنین تسلیمی داشته باشند که ارشادشان، دعوت به سوی خداوند متعال باشد، قولشان، قول او و اراده‌شان اراده او باشد، اصلاً همه‌اش خدا خواهد بود و غیر خدا اصلاً نقشی نخواهد داشت. این است که در آنهایی که ادّعا می‌کنند و مکتب‌هایی برای خودشان دایر کرده‌اند و یا کسانی که ائمه دیگری برای خودشان ساخته‌اند، خبر نخواهد بود. ما پیش‌تر گفتیم که دو راه بیشتر نداریم: یا راه خدا و یا راه شیطان. نمی‌شود راه سوّمی به صورت مستقل یا مرکب از این دو راه، تصویر کرد» [۷].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله خاتمی؛
آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«تسلیم محض خداوند بودن در همه عرصه‌ها روح دین است که «الْإِسْلَامُ‏ هُوَ التَّسْلِيمُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»[۸]. اسلام همان تسلیم بودن در برابر ذات مقدّس ربوبی است. روح تسلیم آن است که بنده به رضای خداوند راضی باشد. حضرت امام باقر(ع) فرمود: "سزاوارترین خلق به گردن نهادن در برابر قضا و فرمان او، کسی است که خداشناس باشد»[۹] از حضرت امام صادق(ع) پرسیدند: "از کجا دانسته شود که کسی مؤمن است؟ حضرت فرمود: "مؤمن را از تسلیم شدنش در برابر خدا و خرسندی‌اش به هر خوشی و ناخوشی که به او می‌رسد، بشناسید"[۱۰] «وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ یعنی: هم در عرصه فردی هم در عرصه سیاسی و هم عرصه‌های دیگر، آنچه برای شما گل‌های بی‌خار جهان هستی مطرح است، فقط و فقط رضای اوست و بس»[۱۱].

«واژه "سَلَّمْتُمْ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" ماضی باب تفعیل از مصدر "تسلیم" به معنای "واگذاردن چیزی به دیگری" است؛ خواه واگذاری متاع باشد: ودیعه را به صاحبش تحویل داد[۱۲]. و خواه سپردن زمام اختیار خود به دیگری باشد: اجیر، خود را تسلیم اجاره‌کننده کرد؛ یعنی اختیار خود را به دست او داد[۱۳] "قضا" به معنای "فیصله دادن" است؛ خواه با کلام باشد؛ خواه با عمل؛ خواه فیصله دهنده، ذات اقدس الهی باشد، یا بشر[۱۴].

قضای قولی و فعلی خداوند: ۱. قضای قولی خداوند، مانند: ﴿ وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ[۱۵]

۲. قضای فعلی خداوند، مانند: ﴿ وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ[۱۶]؛ ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ[۱۷]

قضای قولی و فعلی بشر: ۱. قضای قولی بشر، مانند: "حاکم، فلان حکم را صادر کرد"[۱۸]

۲. قضای فعلی بشر، مانند: ﴿ فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ[۱۹]؛ ﴿ فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[۲۰]

به این ترتیب، معنای جمله فوق این است که: شما امامان شیعه(ع) تسلیم محض قضای الهی بودید؛ هم قضای تشریعی خداوند، هم قضای تکوینی ذات مقدّس ربوبی. "تسلیم در برابر ذات مقدّس ربوبی بودن" از فضایل والایی است که خداوند برگزیدگان خود را به آن می‌ستاید: به عنوان نمونه، حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(ع) را با این وصف می‌ستاید: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۱]؛ ﴿ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۲] نیز پیامبر اکرم(ص) را با این وصف، امر نموده و او پیشگام انجام این امر الهی است: ﴿قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۳] "توصیه به تسلیم در برابر خداوند بودن" از سفارش‌های بندگان صالح حضرت حق به فرزندان خویش است: ﴿وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ[۲۴] البتّه حضرت ابراهیم(ع) با تربیت الهی، توانست فرزندانی تسلیم در برابر خداوند پرورش دهد که نمونه‌های عالی آن حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق(ع) بودند: ﴿ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۲۵]

"مقام تسلیم" آن چنان موهبتی ارزشمند است که حضرت ابراهیم(ع) آن را از ذات مقدّس ربوبی درخواست می‌کند: ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۲۶] زیر بنای تسلیم در برابر خداوند، "معرفت به ذات مقدّس ربوبی و حکمت و عزّت است". حضرت امام باقر(ع) فرمود: "سزاوارترین خلق خدا به گردن نهادن در برابر قضا و فرمان او کسی است که خداشناس باشد"[۲۷] نبی اکرم(ص) فرمود: "ای بندگان خدا! شما چون بیمارید و پروردگار جهانیان مانند طبیب و بهبود حال بیمار در گرو توصیه‌های طبیب به او و تدبیر اوست، نه در آنچه بیمار می‌خواهد و پیشنهاد می‌کند، هان! در برابر فرمان خداوند گردن نهید تا از رستگاران باشید"[۲۸] هر چه در عرصه معرفت، انسان اوج پیدا کند، در این فضیلت به قلّه نزدیک‌تر می‌شود؛ لذا نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) درباره کاری که گذشته بود، نمی‌فرمود: کاش جز آن بود"[۲۹] و امامان معصوم(ع) که در قلّه این معرفت هستند -همانند نبی اکرم(ص)- تسلیم بی‌چون و چرای قضای الهی هستند و پسندند آنچه را جانان پسندد، آنچه سالار شهیدان در آخرین لحظات عمر مبارکش فرمود، در حقیقت زبان حال و زبان قال همه امامان معصوم(ع) است. "در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که جز تو خدایی نیست! ای فریادرس دادخواهان! که مرا جز تو پروردگاری و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستم ای فریادرس آن‌که فریادرس ندارد! ای همیشه زنده‌ای که پایان ندارد! ای زنده کننده مردگان! ای خدایی که هرکس را با اعمالش می‌سنجی! در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترینحکم کنندگانی"[۳۰] آنگاه صورت به خاک گذاشت و گفت:" بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ فِي‏ سَبِيلِ‏ اللَّهِ‏ وَ عَلَى‏ مِلَّةِ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"

تسلیم در برابر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در حقیقت زیر مجموعه تسلیم در برابر خداوند است؛ چراکه مشروعیّت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به امر خداوند است. ﴿ فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا[۳۱] آن‌کس که در تسلیم ذات مقدّس ربوبی است، تسلیم دستورات خلفای او؛ یعنی همه پیامبران و امامان(ع) نیز هست. حضرت امام صادق(ع) فرمود: "اگر جمعیّتی خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند و زکات را بپردازند و روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولی نسبت به کارهایی که پیامبر انجام داده، با سوءظن بنگرند و یا بگویند: اگر فلان کار را انجام نداده بود، بهتر بود، آنان در حقیقت مؤمنان واقعی نیستند، سپس امام آیه﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا[۳۲]تلاوت فرموده، چنین فرمود: بر شما باد به تسلیم"[۳۳] امام خمینی در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل، کلامی جامع پیرامون "تسلیم" آورده و چنین می‌فرماید: "تسلیم یکی از صفات نیکوی مؤمنین است که به واسطه آن، طیّ مقامات معنویّه و معارف الهیّه شود و کسی که تسلیم پیش حق و اولیای خدا شود و در مقابل آنها چون و چرا نکند و با قدم آنها سیر ملکوتی کند، زود به مقصد می‌رسد، از این جهت بعضی از عرفا گویند که مؤمنین از حکما نزدیکتر به مقصد و مقصود هستند؛ زیرا که آنها قدم را جای پای پیامبران می‌گذارند و حکما می‌خواهند با فکر و عقل خود سیر کنند و البتّه آن‌که تسلیم راهنمایی الهی شد، از راه مستقیم - که اقرب طرق است - به مقصود می‌رسد و هیچ خطری از برای او نیست لکن آن‌که با قدم خود سیر کند، چه بسا در هلاکت افتد و راه را گم کند. انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند، چون طبیبی کامل یافت، در نسخه‌های او اگر چون و چرا کند و تسلیم او نشود و با عقل خود بخواهد خود را علاج کند، چه بسا که به هلاکت رسد. در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا کند و چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود و در سیر و سلوک به دنبال او رود و قدم را جای قدم او گذارد و ما چون نبی اکرم(ص) را هادی طریق یافتیم و او را واصل به تمام معارف می‌دانیم، باید در سیر ملکوتی، تبعیّت او کنیم بی‌چون و چرا. و اگر بخواهیم فلسفه احکام را با عقل ناقص خود دریابیم، از جاده مستقیم، منحرف می‌شویم و به هلاکت دائم می‌رسیم، مانند مریضی که بخواهد از سرّ نسخه طبیب آگاه شود و پس از آن دارو بخورد، ناچار چنین مریضی، روی سلامت نمی‌بیند، تا آمده است از سرّ نسخه آگاهی پیدا کند، وقت علاج گذشته، خود را به هلاکت کشانده. ما مریضان و گمراهان باید نسخه‌های سیر ملکوتی و امراض قلبیّه خود را از راهنمایان طریق هدایت و اطبّای نفوس و پزشکان ارواح دریافت کنیم و پی به کار بستن افکار ناقصه و آرای ضعیفه خود به آنها عمل کنیم تا به مقصد که رسیدن به سرایر توحید است، برسیم بلکه همین تسلیم در بارگاه قدس الهی، یکی از مصلحات امراض روحیّه است و خود نفس را صفایی به سزا دهد و نورانیّت باطن را روز افزون کند"» [۳۴].[۳۵]
۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ سَلَّمتُم لَهُ القَضاءَ» و هم‌چنین در این جهت پذیرای قضای حق گردیدید و برای هر چه قلم قضا رقم زده بود گردن تسلیم نهادید و سر انقیاد فرود آوردید، آن هم با توجه به کلمۀ "له"، برای او. این کلمۀ "له" در این میان نقش بسیار حسّاسی را ایفا می‌نماید که متأسّفانه به آن توجّه نشده است؛ لذا برای توضیح آن عرض می‌نماییم: مادّه "سلّم" در کتب لغت با حرف لام به مفعول دوم متعدّی نشده است. بنابراین "له" در این جا بیان‌گر این حقیقت است که تسلیم قضا شدن شما برای خدا بود نه این که ناچار بودید. نه، خدا اختیار هستی را در کفّ با کفایت شما قرار داده بود و بود و نبود را قرین کنف حمایت و مشیّت شما ساخته بود. ولی مع ذلک به خاطر او و برای او تسلیم قضای او گردیدید. در این جا توجّه به گفتگوی جناب حمران بن اعین با حضرت باقر(ع) مناسب به نظر می‌رسد. وی گوید: به حضرت باقر(ع) عرض کردم: در مورد قیام امیر المؤمنین(ع) و حضرت مجتبی و سیّد الشهدا(ع) در مقام نصرت دین خدا و آنچه از ناحیۀ طواغیت به آنان رسید تا کشته شدند چه می‌فرمایید؟ فرمود: ای حمران، به درستی که خداوند تبارک و تعالی این امر را بر آنان مقدّر فرموده بود و از قلم قضا و امضای او گذشته بود، و با علم و آگاهی هر کدام از ما قیام می‌کند و یا صمت و خموشی به خود می‌گیرد. ای حمران، اگر حضراتشان در موقع نزول قضا و اظهار طاغوتیان از خدا بخواهند که آن را برطرف نماید و الحاح در مسألت نمایند هرآینه چنین خواهد کرد و رشتۀ امر آنان به سرعت پاره شده و از بین می‌روند، و آنچه به آنان رسیده‌ای حمران، به خاطر گناه یا عقوبت معصیت نبوده بلکه منازل و کراماتی از ناحیۀ حقّ متعال بوده که آنان را به آن گرامی داشته.[۳۶] آری، آن چنان تسلیم قضای او گردیدند که موجبات شگفت و تعجّب همه را فراهم آوردند، حتّی فرشتگان مقرّب و انبیای مرسل انگشت حیرت از تسلیمشان به دندان گرفتند، تا آنجا که وقتی عصر عاشورا، عنوان سلّمتم له القضایی این خاندان، در در سیمای خون رنگ و پیکر گل‌گون سیّد الشهدا(ع) به تمام و کمال در گودی قتلگاه جلوه کرد خروش از هستی برخاست و فغان و شیون از ملائکه، که نتوانستند متحمّل شوند» [۳۷].

««وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ» و فقط تسلیم فرمان او هستید، آن چنان تسلیمی که گویا از خود هیچ اراده و اختیاری ندارید و تمام امور خود را به او واگذارده و به دست او سپرده‌اید؛ تسلیم محض و محض تسلیم. آری، تسلیم حقیقتی است که اگر کسی بویی از آن بوستان به مشام جانش رسیده باشد دیگر هیچ بوی خوشی برای خوشی و بویایی ندارد و همۀ ناخوشی‌ها در برابر چنین کسی جلوۀ خوشی دارد و با عینک تسلیم است، که همه چیز را زیبا می‌بیند؛ آنچه از دوست می‌رسد نیکوست. اگر کسی حقیقت تسلیم را درک کند و بفهمد که تسلیم چه جایگاه خاصی نزد خاصان دارد و چه گوهر گران‌بها و درّ شاهوار و لؤلؤ لالایی است و اولیای حق با داشتن مقام تسلیم، آن هم در اعلی درجه و بالاترین حدّ و مرز آن، چه وضعی دارند همۀ شبهاتی که گاه و بی‌گاه در سیره و روش و زندگی و تاریخ حضرات معصومین(ع) در نفوس ضعیفه جلوه می‌کند و جامی گیرد برای او حل شده و شبهه و شکّی برای او باقی نمی‌ماند. می‌فهمد که امیر المؤمنین(ع) با آن توان و قدرت و آن شجاعت و شهامت چرا به روی آن روبه صفتان دست باز نمی‌کند، و آن اسدالله الغالب و یدالله الباسط دست روی دست می‌گذارد و سکوت اختیار می‌کند و در خانه می‌نشیند؛ آخر این دست و قدرت در اختیار و دست کسی است که در حقّش لَهُ تُسَلِّمُون گفته شده است. تسلیم محض خداست که اگر باب تسلیم باز شد همۀ درها بسته شده و همۀ اعتراضات از بین می‌رود»[۳۸].
۳. آقای حسینی؛
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ» و دل و جان به تقدیر و مشیّت خداوند سپردید. مقام رضا، مقامی است که دو وجه دارد. زمانی بنده از خدا راضی است؛ گاهی خدا از بنده راضی است. لحنِ این عبارت از زیارت جامعه کبیره، بیشتر وجه دوم را در نظر دارد. انسان در اثر کارهایی که انجام می‌دهد، به مقام رضا می‌رسد.

قضای الهی: خداوند، چه در تکوین و چه در تشریع، اوامر و اراده‌ای دارد. مسلمان و مؤمن کسی است که اوامر تشریعی خدا را قبول کرده است، اما در کنار امر تشریعی، امر تکوینی هم وجود دارد. در طول زندگی همه انسان‌ها حوادثی پیش می‌آید. به طور مثال ممکن است کسی از ابتدا، ناقص‌الخلقه به دنیا بیاید و... این حوادث، قضای الهی است؛ البته نه به این معنا که وقوع این حوادث ریشه و دلیل زمینی ندارد و همه ریشه‌ها در آسمان است، بلکه اصل معادله را خدا برقرار کرده و او قانون را وضع نموده است. گاهی هم ممکن است علت بعضی مسائل مجهول باشد. در درون مؤمن و خصوصاً در زندگی روحانی او هم گاه امواج پیچیده‌ای وجود دارد که حالت‌هایش را دگرگون می‌کند. تغییر این حالت‌های درونی، حالت‌های بیرونی را ایجاد می‌کند. گاهی برخی حوادث پیش‌بینی نشده، پیش می‌آید و رضایت‌مندی به قضای الهی، خود را در این نقطه نشان می‌دهد. مثلاً هر کسی دوست دارد مشهور شود یا در شغلش موفق باشد، اما کسی که از خدا غافل است و به قضای الهی راضی نیست، به فرد دیگری که مشهور و موفق است حسادت می‌کند؛ یعنی یک نوع نارضایتی همیشه زجرش می‌دهد. چنین کسی توحیدش ضعیف است. تمام مسائل ریشه در توحید دارد. اگر کسی بخل می‌ورزد، یعنی عالم را عالم خدا نمی‌داند. این ضعف در توحید است. اگر رضایت‌مندی به خدا بیشتر باشد، نشانه علم به خدا و توحید است. «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۳۹] کسی که با رضای الهی و تسلیم اوامر الهی زندگی می‌کند، هم‌زیستی بسیار خوبی با عالم دارد. عالم با او بیگانه نیست، بلکه عالم را از آن خدای خود می‌داند. خدا را دوستدار خود می‌داند و می‌داند که خدا کاری بیهوده انجام نمی‌دهد و راه رشد انسان را در عالم قرار داده است»[۴۰].

««"وَلَهُ تُسَلِّمُونَ"»[۴۱] در عربی، ترکیب "لَهُ تُسَلِّمُونَ" و "بِأَمرِهِ تَعمَلُون" با عبارات "تُسَلِّمُونَ لَهُ" و "تَعمَلُون بِأَمرِهِ" متفاوت است. قرار گرفتن «لَهُ» و «بِأَمرِهِ» در ابتدا، نشان‌دهنده انحصار است؛ یعنی فقط تسلیم او هستید و فقط به امر او عمل می‌کنید. پس‌زمینه‌هایی که افراد را به مسلمانی کشانده، متنوع است. اهل بيت(ع) فقط برای او تسلیم هستند "وَلَهُ تُسَلِّمُونَ". تمام وجود امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن و حضرت حسین(ع) تسليم خداست. امام حسین(ع) برای بشر کاری نکردند. اگر امام حسین(ع) بخواهند برای بشر کاری کنند، اصلاً نقض غرض است. قرار است انسان به امام نگاه کند. اگر قرار باشد امام به انسان نگاه کند که دور باطل است. پیشوایان الهی چشمشان به دست بندگان خدا نیست؛ آنها تسلیم خدا هستند، اما بالاخره کسی باید سرمشق و الگو باشد و این آن جایی است که "لَهُ تُسَلِّمُونَ". بسیاری از افراد می‌خواهند کار خوبی انجام دهند، ولی کارشان خوب نیست. در روز عاشورا همه کسانی که در برابر سیدالشهدا(ع) صف بستند، مسلمان بودند. نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند. روز عاشورا را روز پیروزی خود می‌دانستند و به شکرانه آن پیروزی روزه گرفتند و روزه‌داری آنها در روز عاشورا در واقع روزه شکر بود. آنها هم مسلمان بودند ولی "لَهُ تُسَلِّمُونَ" را نفهمیدند»[۴۲].

پرسش‌های وابسته

  1. مقام محمود به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام اهل حق به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام ابرار به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام بر به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل بر به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام نفس مطمئنه به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام اطمینان به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل اطمینان به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام محسنین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام احسان به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل احسان به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام فائزین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام فوز به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل فوز به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام موقنین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام یقین به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل یقین به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام مسلمین به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام صادقین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صدق به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل صدق به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام صابرین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صبر به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل صبر به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام مقربین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام قرب به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل قرب به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام مکرمین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام کرامت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل کرامت به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام مهدیین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام هدایت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل هدایت به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام عابدین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام عبودیت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل عبودیت به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام مطیعین به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام طاعت به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام اهل طاعت به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. «و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم» سوره احزاب آیه ۴۶.
  2. «بگو: این راه من است، من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم» سوره یوسف آیه ۱۰۸.
  3. الکافی: ۱ / ۴۲۵، حدیث ۶۶، مناقب آل ابی طالب: ۳ / ۴۸۶، بحار الأنوار: ۲۴ / ۲۱، حدیث ۴۲.
  4. «چه کسی خوش گفتارتر است از آنکه به سوی خدا دعوت می‌کند و عمل صالح انجام می‌دهد و می‌گوید: من از مسلمانانم؟!»؛ سوره فصلت، آیه۳۳.
  5. ر.ک: تفسیر العیاشی: ۱ / ۲۱۲، ضمن حدیث ۱۷۹.
  6. به خدا سوگند، اینان از کار خدا و دوستان او غافلند، به مقام‌های بلند نمی‌توان رسید مگر با تسلیم در مقابل خدای متعال و ترک اظهار نظر و رضا به آن چه او صلاح می‌داند..... الأمالی، شیخ صدوق: ۵۳۹، بحار الأنوار: ۴۶ / ۲۲.
  7. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۳؛ ص۹۳ تا ۹۵.
  8. نهج البلاغه، قصار ۱۲۵.
  9. بحارالأنوار، ج۷۱، ۱۵۳.
  10. «بِالتَّسْلِيمِ‏ لِلَّهِ‏ وَ الرِّضَا بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِ‏ مِنْ‏ سُرُورٍ وَ سَخَطٍ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»، بحارالأنوار، ج۲، ص۲۰۵.
  11. خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲؛ ص۵۵۹.
  12. " سَلَّمَ‏ الْوَدِيعَةَ لِصَاحِبِهَا ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ مصباح المنیر، ص۲۸۷.
  13. "سَلَّمَ‏ الْأَجِيرُ نَفْسَهُ‏ لِلْمُسْتَأجِرِ مَكَّنَهُ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏ حَيْثُ‏ لَا مَانِع‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ مصباح المنیر، ص۲۸۷.
  14. المفردات، ص۴۰۶.
  15. و پروردگارت حکم قطعی کرده است که جز او را نپرستید؛ سوره اسراء، آیه ۲۳.
  16. و خداست که به حق حکم می‌کند؛ سوره غافر، آیه۲۰.
  17. پس آنها را به صورت هفت آسمان در مدّت دو روز (یا دو دوران) آفرید؛ سوره فصلت، آیه ۱۲.
  18. "قضى‏ الحاكم‏ بكذا‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏".
  19. پس چون اعمال و آداب مناسکتان را بجا آوردید؛ سوره بقره، آیه ۲۰۰.
  20. پس هر حکمی که توانی بکن که تو تنها درباره زندگی این دنیا حکم توانی کرد؛ سوره طه، آیه ۷۲.
  21. ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی و لکن حق‌گرایی تسلیم خدا بود و نیز از مشرکان نبود؛ سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  22. آنگاه که پروردگارش به او گفت: تسلیم امر من شو، گفت: تسلیم اوامر خدا هستم؛ سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  23. بگو: همانا من مأمورم که نخستین کسی باشم که تسلیم امر او هستم و به من گفته شده هرگز از مشرکان مباش؛ سوره انعام، آیه ۱۴.
  24. و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به آیین خود توصیه کردند و هر یک در وصیّت خود گفتند: ای پسران من! بی‌تردید خداوند، این دین را برای شما برگزیده، پس حتماً بکوشید تا جز در حال اسلام، از دنیا نروید؛ سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  25. پس چون پسر با او به حدّ کار و کوشش رسید گفت: ای فرزند عزیزم! من مرتّب در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم (کارد بر حلقومت می‌کشم) پس بنگر چه نظر دهی؟ او گفت: ای پدر! آنچه را مأمور می‌شوی، انجام ده که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت؛ سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  26. و به یاد آورید زمانی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را بالا می‌بردند و می‌گفتند: پروردگارا! این عمل را از ما بپذیر که تویی شنوا و دانا. پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از فرزندان ما نیز امّتی تسلیم خود پدید آر و اعمال عبادی ما را از حج و قربانی‌ها و جاهای قربانی به ما نشان ده و بر ما عطف توجّه کن که تویی بسیار عطوف و توبه‌پذیر و مهربان؛ سوره بقره، آیه ۱۲۷ - ۱۲۸.
  27. «أَحَقُ‏ مَنْ‏ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بِالتَّسْلِيمِ‏ لِمَا قَضَى‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۵۳.
  28. «يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ‏ كَالْمَرْضَى‏ وَ رَبُ‏ الْعَالَمِينَ‏ كَالطَّبِيبِ‏ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِيمَا يُعَلِّمُهُ الطَّبِيبُ وَ تَدْبِيرِهِ بِهِ لَا فِيمَا يَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ وَ يَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِين‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۱۱۷.
  29. «لَمْ‏ يَكُنْ‏ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ يَقُولُ‏ لِشَيْ‏ءٍ قَدْ مَضَى‏: لَوْ كَانَ غَيْرُه»؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ۱۸۵.
  30. «...صبراً علی قضائک یا ربّ، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالی ربّ سواک ولا معبود غیرک، صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائماً لا نفاد له، یا محیی الموتی، یا قائما علی کلّ نفس بما کسبت، احکم بینی وبینهم وأنت خیر الحاکمین»؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص۶۱۵.
  31. سوگند به پروردگارت که ایمان نمی‌آورند مگر آن‌که در نزاعی که در میان آنان است تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می‌دهی، هیچ ناخشنود نشوند و به درستی، تسلیم آن گردند؛ سوره نساء، آیه ۶۵.
  32. سوگند به پروردگارت که ایمان نمی‌آورند مگر آن‌که در نزاعی که در میان آنان است تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می‌دهی، هیچ ناخشنود نشوند و به درستی، تسلیم آن گردند؛ سوره نساء، آیه ۶۵.
  33. «لَوْ أَنَ‏ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ‏ وَحْدَهُ‏ لَا شَرِيكَ‏ لَهُ‏ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَوْ صَنَعَهُ النَّبِيُّ صأَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ﴿ فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيم‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۹۰، ح ۲.
  34. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۳ - ۴۰۲.
  35. خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم؛ ج۲، ص۴۱۳ تا ۴۲۰.
  36. بحار الانوار ۴۴ / ۲۷۶.
  37. ر.ک: ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص۴۲۰.
  38. ر. ک. ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص۴۸۰.
  39. عالم‌ترین مردم به خدا، کسی است که نسبت به قضای الهی از همه راضی‌تر است؛ اصول کافی، ج ۲، ص۶۰.
  40. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء ج۲؛ ص۱۶۶.
  41. «و تسلیم، رابطه شماست با خدا»
  42. سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء ج۲؛ ص۳۱۹.