نخستین نماز جماعت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = نماز
| موضوع مرتبط = نماز
| عنوان مدخل  = نخستین نماز جماعت
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[نخستین نماز جماعت در حدیث]] - [[نخستین نماز جماعت در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==نخستین نماز جماعت پیامبر خاتم==
== مقدمه ==
{{همچنین|نماز جماعت}}
{{همچنین|نماز جماعت}}
[[رسول اکرم]] {{صل}} در [[آغاز بعثت]] هرگاه آهنگ [[نماز]] گزاردن می‌کرد پنهانی به درّه‌های [[مکه]] می‌رفت و علی را نیز با خود می‌برد و هر اندازه می‌خواستند نماز می‌گزاردند. روزی از نماز که [[فراغت]] یافتند به جایگاه خود بازگشتند و درنگی کردند تا دور از چشم [[ابو طالب]] و دیگر عموها و بستگان به نماز بپردازند، که ابو طالب بر آنان گذر کرد و از [[رسول خدا]] {{صل}} پرسید: آیینی که بدان‌ عقیده‌مندی، چیست؟


[[رسول اکرم]]{{صل}} در [[آغاز بعثت]] هرگاه آهنگ [[نماز]] گزاردن می‌کرد نهانی به درّه‌های [[مکه]] می‌رفت و علی را نیز با خود می‌برد و هر اندازه می‌خواستند نماز می‌گزاردند. روزی از نماز که [[فراغت]] یافتند به جایگاه خود بازگشتند و درنگی کردند تا دور از چشم [[ابو طالب]] و دیگر عموها و بستگان به نماز بپردازند، که ابو طالب بر آنان گذر کرد و از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: آیینی که بدان‌ عقیده‌مندی، چیست؟
حضرت در پاسخ عموی خود فرمود: این [[دین]] و [[آیین خدا]] و [[فرشتگان]] و دین پدرمان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} است، [[خداوند]] مرا بر این دین، [[پیامبر]] قرار داد و به سوی بندگانش فرستاد. عمو جان! اکنون شما سزاوارتر از دیگران هستی که او را [[پند]] دهم و به [[هدایت]] دعوتش نمایم و سزاوارترین فردی هستی که به دعوتم پاسخ مثبت دهی و مرا در راه پیشبرد آن [[یاری]] نمایی.


[[حضرت]] در پاسخ عموی خود فرمود:
و علی فرمود: پدر جان! من به [[فرستاده خدا]] [[ایمان]] آوردم و از او [[پیروی]] نمودم و همراه با او برای [[خدا]] نماز گزاردم. ابو طالب پاسخ داد: فرزندم! او (پیامبر) تو را به راه خیر و [[صلاح]] رهنمون می‌شود، از او جدا مشو<ref>فصول المهمه ابن صباغ، ص۳۳؛ کامل، ج۱، ص۵۸؛ طبری نظیر آن را در تاریخ خود، ج۲، ص۵۸ آورده است.</ref>.
این [[دین]] و [[آیین خدا]] و [[فرشتگان]] و دین پدرمان [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} است، [[خداوند]] مرا بر این دین، [[پیامبر]] قرار داد و به سوی بندگانش فرستاد. عمو [[جان]]! اکنون شما سزاوارتر از دیگران هستی که او را [[پند]] دهم و به [[هدایت]] دعوتش نمایم و سزاوارترین فردی هستی که به دعوتم پاسخ مثبت دهی و مرا در راه پیشبرد آن [[یاری]] نمایی.


و علی فرمود:
ماجرای دیگری را [[عفیف]] کندی از عمویش عباس نقل می‌کند و می‌گوید: [[بازرگانی]] بودم به قصد [[تجارت]] به [[حج]] آمدم و نزد [[عباس بن عبد المطلب]] رفتم تا از او مقداری کالا خریداری کنم، به خدا [[سوگند]]! در [[منی]] نزد عباس بودم که مردی از [[خیمه]] نزدیک او بیرون آمد و نگاهی به [[خورشید]] کرد آن‌گاه دید به وسط [[آسمان]] رسیده به نماز ایستاد در پی او از همان خیمه زنی خارج شد و پشت سر او قرار گرفت و مشغول نماز شد و بعد از او [[نوجوانی]] در سنّ [[بلوغ]] از خیمه بیرون آمد در کنار او به [[نماز]] ایستاد، از عباس پرسیدم: این شخص کیست؟
[[پدر]] جان! من به [[فرستاده خدا]] [[ایمان]] آوردم و از او [[پیروی]] نمودم و همراه با او برای [[خدا]] نماز گزاردم.


ابو طالب پاسخ داد: فرزندم! او (پیامبر) تو را به راه خیر و [[صلاح]] رهنمون می‌شود، از او جدا مشو<ref>فصول المهمه ابن صباغ، ص۳۳؛ کامل، ج۱، ص۵۸؛ طبری نظیر آن را در تاریخ خود، ج۲، ص۵۸ آورده است.</ref>.
گفت: وی محمد بن [[عبد الله بن عبد المطلب]] برادرزاده من است. پرسیدم: این [[زن]] کیست؟ گفت: همسرش [[خدیجه دختر خویلد]]. پرسیدم: این [[جوان]] کیست؟ گفت: [[علی بن ابی طالب]] پسر عموی اوست. پرسیدم: چه کاری انجام می‌دهند؟
ماجرای دیگری را [[عفیف]] کندی از عمویش عباس نقل می‌کند و می‌گوید:
[[بازرگانی]] بودم به قصد [[تجارت]] به [[حج]] آمدم و نزد [[عباس بن عبد المطلب]] رفتم تا از او مقداری کالا خریداری کنم، به خدا [[سوگند]]! در [[منی]] نزد عباس بودم که مردی از [[خیمه]] نزدیک او بیرون آمد و نگاهی به [[خورشید]] کرد آن‌گاه دید به وسط [[آسمان]] رسیده به نماز ایستاد در پی او از همان خیمه زنی خارج شد و پشت سر او قرار گرفت و مشغول نماز شد و بعد از او [[نوجوانی]] در سنّ [[بلوغ]] از خیمه بیرون آمد در کنار او به [[نماز]] ایستاد، از عباس پرسیدم: این شخص کیست؟
 
گفت: وی محمد بن [[عبد الله بن عبد المطلب]] برادرزاده من است.
پرسیدم: این [[زن]] کیست؟
گفت: همسرش [[خدیجه دختر خویلد]].
پرسیدم: این [[جوان]] کیست؟
 
گفت: [[علی بن ابی طالب]] پسر عموی اوست.
پرسیدم: چه کاری انجام می‌دهند؟


گفت: او نماز می‌خواند و [[ادعای پیامبری]] دارد و جز [[همسر]] و پسر عموی نوجوانش کسی از [[دستورات]] وی [[پیروی]] نمی‌کند وی مدعی است که گنج‌های کسری و [[قیصر]] را به روی [[امّت]] خود خواهد گشود<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۹؛ خصائص نسایی، ص۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۵۸؛ کفایة الطالب کنجی، ص۱۳۹؛ کامل، ج۲، ص۵۷.</ref>.
گفت: او نماز می‌خواند و [[ادعای پیامبری]] دارد و جز [[همسر]] و پسر عموی نوجوانش کسی از [[دستورات]] وی [[پیروی]] نمی‌کند وی مدعی است که گنج‌های کسری و [[قیصر]] را به روی [[امّت]] خود خواهد گشود<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۹؛ خصائص نسایی، ص۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۵۸؛ کفایة الطالب کنجی، ص۱۳۹؛ کامل، ج۲، ص۵۷.</ref>.


آری، پس از به وجود آمدن هسته [[مبارک]] [[امّت اسلامی]] متشکّل از [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} و [[حضرت خدیجه]]، خبر [[دین]] و [[آیین جدید]] [[الهی]] میان [[قریش]] منتشر گردید و کسانی را که [[خدا]] به [[ایمان]] [[هدایت]] فرموده بود به [[اسلام]] گرویدند و بدین‌سان [[قدرت]] و [[شوکت]] [[مسلمانان]] افزایش یافت و پس از سالیانی اندک به نظامی [[قدرتمند]] مبدّل شد که توانست به جهت برخورداری از دین و [[عقیده]] و [[آرمان]] در برابر انبوه [[دشمن]] و [[رویارویی]] و مبارزه‌جویی با آنان، [[اعلان]] موجودیت کند... و [[خدای سبحان]] به [[پیامبر]] ارجمند خود دستور داد تا آن چه را بدو [[فرمان]] داده شده، آشکارا بیان نماید. [[یاران رسول خدا]]{{صل}} پیش از آن هرگاه قصد [[نماز خواندن]] داشتند نهانی به [[کوه]] و درّه‌ها می‌رفتند. روزی برخی از یاران رسول خدا{{صل}} در شعب مشغول نماز بودند چند تن از [[مشرکان]] از جمله [[ابو سفیان بن حرب]] و [[أخنس بن شریق]] و جمعی دیگر، با [[آگاهی]] از مکان آنها متوجه آنان شده و [[نمازگزاران]] را به باد [[ناسزا]] و ریشخند گرفته و با یکدیگر درگیر شدند<ref>کامل، ج۲، ص۶۰؛ سیره نبوی، ج۱، ص۳۱۵ چاپ دار الفرقان بیروت لبنان.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۷۲.</ref>
آری، پس از به وجود آمدن هسته [[مبارک]] [[امّت اسلامی]] متشکّل از [[رسول خدا]] {{صل}} و علی {{ع}} و [[حضرت خدیجه]]، خبر [[دین]] و [[آیین جدید]] [[الهی]] میان [[قریش]] منتشر گردید و کسانی را که [[خدا]] به [[ایمان]] [[هدایت]] فرموده بود به [[اسلام]] گرویدند و بدین‌سان [[قدرت]] و [[شوکت]] [[مسلمانان]] افزایش یافت و پس از سالیانی اندک به نظامی [[قدرتمند]] مبدّل شد که توانست به جهت برخورداری از دین و [[عقیده]] و [[آرمان]] در برابر انبوه [[دشمن]] و [[رویارویی]] و مبارزه‌جویی با آنان، [[اعلان]] موجودیت کند... و [[خدای سبحان]] به [[پیامبر]] ارجمند خود دستور داد تا آن چه را بدو [[فرمان]] داده شده، آشکارا بیان نماید. [[یاران رسول خدا]] {{صل}} پیش از آن هرگاه قصد [[نماز خواندن]] داشتند نهانی به [[کوه]] و درّه‌ها می‌رفتند. روزی برخی از یاران رسول خدا {{صل}} در شعب مشغول نماز بودند چند تن از [[مشرکان]] از جمله [[ابو سفیان بن حرب]] و [[أخنس بن شریق]] و جمعی دیگر، با [[آگاهی]] از مکان آنها متوجه آنان شده و [[نمازگزاران]] را به باد [[ناسزا]] و ریشخند گرفته و با یکدیگر درگیر شدند<ref>کامل، ج۲، ص۶۰؛ سیره نبوی، ج۱، ص۳۱۵ چاپ دار الفرقان بیروت لبنان.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۷۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۴۱: خط ۳۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:نخستین نماز جماعت]]
[[رده:نماز]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۴

مقدمه

رسول اکرم (ص) در آغاز بعثت هرگاه آهنگ نماز گزاردن می‌کرد پنهانی به درّه‌های مکه می‌رفت و علی را نیز با خود می‌برد و هر اندازه می‌خواستند نماز می‌گزاردند. روزی از نماز که فراغت یافتند به جایگاه خود بازگشتند و درنگی کردند تا دور از چشم ابو طالب و دیگر عموها و بستگان به نماز بپردازند، که ابو طالب بر آنان گذر کرد و از رسول خدا (ص) پرسید: آیینی که بدان‌ عقیده‌مندی، چیست؟

حضرت در پاسخ عموی خود فرمود: این دین و آیین خدا و فرشتگان و دین پدرمان حضرت ابراهیم (ع) است، خداوند مرا بر این دین، پیامبر قرار داد و به سوی بندگانش فرستاد. عمو جان! اکنون شما سزاوارتر از دیگران هستی که او را پند دهم و به هدایت دعوتش نمایم و سزاوارترین فردی هستی که به دعوتم پاسخ مثبت دهی و مرا در راه پیشبرد آن یاری نمایی.

و علی فرمود: پدر جان! من به فرستاده خدا ایمان آوردم و از او پیروی نمودم و همراه با او برای خدا نماز گزاردم. ابو طالب پاسخ داد: فرزندم! او (پیامبر) تو را به راه خیر و صلاح رهنمون می‌شود، از او جدا مشو[۱].

ماجرای دیگری را عفیف کندی از عمویش عباس نقل می‌کند و می‌گوید: بازرگانی بودم به قصد تجارت به حج آمدم و نزد عباس بن عبد المطلب رفتم تا از او مقداری کالا خریداری کنم، به خدا سوگند! در منی نزد عباس بودم که مردی از خیمه نزدیک او بیرون آمد و نگاهی به خورشید کرد آن‌گاه دید به وسط آسمان رسیده به نماز ایستاد در پی او از همان خیمه زنی خارج شد و پشت سر او قرار گرفت و مشغول نماز شد و بعد از او نوجوانی در سنّ بلوغ از خیمه بیرون آمد در کنار او به نماز ایستاد، از عباس پرسیدم: این شخص کیست؟

گفت: وی محمد بن عبد الله بن عبد المطلب برادرزاده من است. پرسیدم: این زن کیست؟ گفت: همسرش خدیجه دختر خویلد. پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب پسر عموی اوست. پرسیدم: چه کاری انجام می‌دهند؟

گفت: او نماز می‌خواند و ادعای پیامبری دارد و جز همسر و پسر عموی نوجوانش کسی از دستورات وی پیروی نمی‌کند وی مدعی است که گنج‌های کسری و قیصر را به روی امّت خود خواهد گشود[۲].

آری، پس از به وجود آمدن هسته مبارک امّت اسلامی متشکّل از رسول خدا (ص) و علی (ع) و حضرت خدیجه، خبر دین و آیین جدید الهی میان قریش منتشر گردید و کسانی را که خدا به ایمان هدایت فرموده بود به اسلام گرویدند و بدین‌سان قدرت و شوکت مسلمانان افزایش یافت و پس از سالیانی اندک به نظامی قدرتمند مبدّل شد که توانست به جهت برخورداری از دین و عقیده و آرمان در برابر انبوه دشمن و رویارویی و مبارزه‌جویی با آنان، اعلان موجودیت کند... و خدای سبحان به پیامبر ارجمند خود دستور داد تا آن چه را بدو فرمان داده شده، آشکارا بیان نماید. یاران رسول خدا (ص) پیش از آن هرگاه قصد نماز خواندن داشتند نهانی به کوه و درّه‌ها می‌رفتند. روزی برخی از یاران رسول خدا (ص) در شعب مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان از جمله ابو سفیان بن حرب و أخنس بن شریق و جمعی دیگر، با آگاهی از مکان آنها متوجه آنان شده و نمازگزاران را به باد ناسزا و ریشخند گرفته و با یکدیگر درگیر شدند[۳].[۴]

منابع

پانویس

  1. فصول المهمه ابن صباغ، ص۳۳؛ کامل، ج۱، ص۵۸؛ طبری نظیر آن را در تاریخ خود، ج۲، ص۵۸ آورده است.
  2. مسند احمد، ج۱، ص۲۹؛ خصائص نسایی، ص۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۵۸؛ کفایة الطالب کنجی، ص۱۳۹؛ کامل، ج۲، ص۵۷.
  3. کامل، ج۲، ص۶۰؛ سیره نبوی، ج۱، ص۳۱۵ چاپ دار الفرقان بیروت لبنان.
  4. حکیم، سید منذر، ‌پیشوایان هدایت ج۲ ص ۷۲.