هابیل و قابیل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حضرت آدم | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[هابیل و قابیل در قرآن]] - [[هابیل و قابیل در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[هابیل و قابیل در قرآن]] - [[هابیل و قابیل در حدیث]] - [[هابیل و قابیل در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = هابیل و قابیل (پرسش)}}
 
'''هابیل و قابیل''' دو فرزند از پسران [[حضرت آدم]] {{ع}} که مادرشان "[[حوا]]" بود. با توجه به اینکه حضرت آدم {{ع}} به [[دستور خداوند]] [[هابیل]] را به عنوان [[جانشین]] خود [[انتخاب]] کرد، [[قابیل]] نسبت به این امر [[حسادت]] کرد و با [[وسوسه]] [[شیطان]]، هابیل را به [[قتل]] رساند.


== مقدمه ==
== مقدمه ==
* هابیل و قابیل نام دو فرزند از پسران [[حضرت آدم]] {{ع}} که مادرشان "[[حوا]]" بود.
هابیل و قابیل نام دو فرزند از پسران [[حضرت آدم]] {{ع}} که مادرشان "[[حوا]]" بود. [[هابیل]] به چوپانی پرداخت و [[قابیل]] به [[کشاورزی]]<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۷.</ref>. مطابق [[روایات]] [[اهل بیت]]، زمانی که [[قابیل]] دید که حضرت آدم برادرش هابیل را جانشین خود قرار داده است، به وی [[حسادت]] برد تا آنجا که درصدد قتل او برآمد. در [[حدیثی]] که [[مجلسی]] در بحار از [[معاویة بن عمار]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده، آن حضرت داستان را این‌گونه بیان فرمود: «[[خداوند]] به [[آدم]] [[وحی]] کرد: [[اسم اعظم]] من و [[میراث نبوت]] و أسمایی را که به تو [[تعلیم]] کرده‌ام و هر آنچه [[مردم]] بدان احتیاج دارند همه را به هابیل بسپار. آدم نیز چنین کرد و چون قابیل مطّلع شد خشمناک گشته، نزد آدم آمد و گفت: پدر [[جان]] مگر من از وی بزرگ‌تر و بدین [[منصب]] شایسته‌تر نیستم؟ آدم فرمود: ای فرزند! این کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به این منصب می‌رساند و خداوند او را مخصوص این منصب قرار داد اگر چه تو از وی بزرگ‌تر هستی. اگر می‌خواهید [[صدق]] گفتار مرا بدانید هر کدام یک [[قربانی]] به درگاه خداوند ببرید و قربانی هر یک قبول شد، او شایسته‌تر از آن دیگری است. نشانه پذیرفته شدن (قبول قربانی) در آن وقت، آن بود که آتشی می‌آمد و قربانی را می‌خورد.
* [[هابیل]] به چوپانی پرداخت و [[قابیل]] به [[کشاورزی]]. وقتی هر دو [[مأمور]] شدند که به درگاه [[خداوند]] [[قربانی]] کنند، [[هابیل]] یکی از [[بهترین]] گوسفندانش را به قربانگاه برد، اما [[قابیل]] از بدترین کِشت و محصول خود. [[خداوند]] [[قربانی]] [[هابیل]] را قبول کرد، اما [[قربانی]] قابل قبول نشد. این بود که [[قابیل]] به برادرش [[حسد]] ورزید و او را کشت و با [[الهام]] از کلاغی که کلاغ دیگر را زیر [[خاک]] کرد، جسد برادرش [[هابیل]] را [[دفن]] کرد. این اولین [[خونریزی]] در میان [[بشر]] بود.
* از [[قابیل]] همیشه به عنوان جنایتکار یاد می‌‌شود و از [[هابیل]] به عنوان [[مظهر]] [[مظلومیت]]. [[خداوند]] در [[قرآن]] به ماجرای این دو [[برادر]] اشاره کرده است: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ}}<ref> و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد. اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم. من می‌خواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است. نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه:۲۷-۳۱.</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۷.</ref>.


== اختلاف اصلی هابیل و قابیل ==
قابیل و هابیل به درگاه [[خدا]] قربانی آوردند، به این ترتیب که چون قابیل دارای [[زراعت]] بود، برای قربانی خویش مقداری از گندم‌های بی‌ارزش و نامرغوب خود را جدا کرد و به درگاه خداوند برد، ولی هابیل که گوسفنددار بود، یکی از بهترین قوچ‌ها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرد و برای قربانی برد. در این هنگام [[آتش]] بیامد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را فرا نگرفت. [[شیطان]] نزد [[قابیل]] آمد و به وی گفت: این پیش آمد در حال حاضر برای تو اهمیت ندارد، چون تو و [[هابیل]] [[برادر]] هستید، اما بعدها که از شما دو نفر [[فرزندان]] و نسلی به وجود آید، فرزندان هابیل به فرزندان تو [[فخر فروشی]] کرده و به آنها خواهند گفت که ما فرزندان کسی هستیم که [[قربانی]] قبول شد، ولی قربانی پدر شما قبول نشد. اگر تو هابیل را بکشی، پدرت ناچار خواهد شد تا [[منصب]] او را به تو واگذار کند. بدین ترتیب قابیل را وادار کرد تا برادرش هابیل را به [[قتل]] برساند»<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۷ و ۲۲۸.</ref>.
* نخستین اختلافی که در [[جامعه بشر]] رخ داد، بر سر "[[فرمان‌روایی]]" و "[[ولایت‌امری]]" بوده است؛ در ماجرای [[هابیل و قابیل]]، [[روایات]] صحیحه‌ای وجود دارد که بیان می‌کند [[اختلاف]] اصلی بر سر [[ولایت امر]] بوده است<ref>در روایت، امام صادق {{ع}} از کسانی که گفته‌اند نزاع فرزندان آدم {{ع}} در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: {{متن حدیث|أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ}}، «آيا شرم نمی‌کنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت می‌دهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «به‌سبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارک‌وتعالی به آدم {{ع}} وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگ‌تر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
* [[قابیل]] با [[آگاهی]] از اینکه [[حضرت آدم]] {{ع}} از سوی [[خدای متعال]] [[مأمور]] شده [[هابیل]] را "[[ولی امر]]" بعد از خود کند، به او [[حسد]] ورزید و او را کشت. بعضی گفته‌اند [[نزاع]] [[هابیل و قابیل]] بر سرِ دختر بوده است؛ به این صورت که یک دختر جنیه و یک دختر [[انسیه]] وجود داشته و پس از قرعه مشخص شد دختر [[زیبا]] رو به نام [[هابیل]] در آمد. آنگاه [[قابیل]] [[حسادت]] ورزید و برادرش را کشت<ref>احتمال می‌رود منشأ این تحلیل‌های نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: {{متن حدیث|عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ}}، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر {{ع}} فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّه‌ای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: {{متن حدیث|فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ}}، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم {{ع}} وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، به‌سوی آدم و به زمین فرستاد؛ به‌محض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.</ref>. این توجیهات، اعتباری ندارد<ref>مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کرده‌اند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.</ref>، بلکه [[جنگ]] و [[نزاع]] بر [[ولایت‌امری]] بعد از [[حضرت آدم]] بوده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
* بی‌شک، تا مسأله [[ولایت]] حل نشود هیچ مسأله‌ای در [[اسلام]] حل نخواهد شد؛ نه‌تنها از نظر عملی و در صحنۀ میدانی، [[مشکلات]] حل نخواهد شد، بلکه در صحنۀ نظر و [[اعتقاد]] نیز اگر مسئلۀ [[ولایت امر]] و [[صاحبان امر]] در [[جامعه اسلامی]] مشخص نشود، هیچ مسأله‌ای حل نخواهد شد و [[آتش]] [[اختلاف]] و [[تفرقه]] دامنگیر همه چیز خواهد بود<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
* [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ}}<ref>«سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.</ref>. تمام [[اسلام]] "شریعة الامر" است و چیزی غیر از این نیست. این شریعة الأمر صاحب الامرش همان [[ولیّ الأمر]] است؛ بدین رو اگر در تشخیص [[ولی امر]] اشتباهی صورت بگیرد، نتیجه‌اش خطای نظری در تشخیص [[اسلام]] است و به دنبال آن، این خطای راهبردی به حیطۀ عمل خواهد رسید<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.


==نخستین [[قتل]] در روی [[زمین]]!==
[[قابیل]] [[تصمیم]] بر کشتن [[برادر]] گرفت و نیروی [[عقل]] و [[خرد]]، [[عواطف]] [[برادری]]، [[ترس از خدا]] و رعایت [[حقوق]] پدر و مادر، هیچ کدام نتوانست جلوی توفان خشمی را که کانونش همان صفت [[نکوهیده]] و [[زشت]] [[حسد]] بود، بگیرد. سرانجام در صدد برآمد تا هر چه زودتر تصمیم خود را عملی سازد. به همین منظور در پی فرصتی می‌گشت تا اینکه وقتی [[هابیل]] سرگرم کار ـ یا به گفته [[طبری]] ـ برای چرای گوسفندان خود در کوهی به [[خواب]] رفته بود، سنگی را بر سر او کوفت و بدین ترتیب او را کشت.
در [[قرآن مجید]] نامی از [[فرزندان آدم]] برده نشده، ولی طبق آنچه در [[روایات اسلامی]] آمده است نام یکی «[[هابیل]]» و دیگری «[[قابیل]]» بود، اما در [[سفر]] [[تکوین]] [[تورات]] باب چهار نام یکی «قائن» و دیگری «هابیل» ذکر شده، و به طوری که [[مفسر]] معروف «[[ابوالفتوح رازی]]» می‌گوید: در نام هر کدام چندین لغت است نام اولی «هابیل» یا «هابل» یا «هابن» بوده، و نام دیگری «قابیل» یا «قابین» یا «قابل» یا «قابن» و یا «قبن» بوده است، و در هر صورت تفاوت میان روایات اسلامی و متن تورات در مورد نام «قابیل» بازگشت به [[اختلاف]] لغت می‌کند و مطلب مهمی نیست<ref>ولی شگفت‌آور اینکه یکی از [[دانشمندان مسیحی]] این موضوع را بعنوان یک ایراد بر [[قرآن]] ذکر کرده که چرا قرآن بجای «قائن»، «قابیل» گفته است؟! در حالی که اولاً - اینگونه اختلاف در لغت و حتی در ذکر نام‌ها فراوان است مثلاً تورات «[[ابراهیم]]» را «ابراهام» و قرآن او را «ابراهیم» نامیده.
و ثانیاً - اساساً اسم [[هابیل و قابیل]] در قرآن نیست و تنها در روایات اسلامی آمده است.</ref>.
در اینجا به فرازی دیگر از داستان فرزندان آدم، و قتل یکی به وسیلۀ دیگری، که در قرآن آمده است می‌پردازیم قرآن می‌فرماید: «ای [[پیامبر]]! داستان دو فرزند [[آدم]] را به [[حق]] بر آنها بخوان»<ref>{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ}} «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان!» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>.
«در آن هنگام که هر کدام کاری برای [[تقرب]] به [[پروردگار]] انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد»<ref>{{متن قرآن|إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ}} «که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>.
درباره کاری که آن دو [[برادر]] انجام داده‌اند در قرآن ذکری به میان نیامده ولی طبق بعضی از [[روایات اسلامی]] و آنچه در [[تورات]] [[سفر]] [[تکوین]] باب چهار آمده است «[[هابیل]]» چون [[دامداری]] داشت یکی از بهترین گوسفندان و فراورده‌های آن را برای این کار [[انتخاب]] نمود، و «[[قابیل]]» که مردی کشاورز بود از بدترین قسمت [[زراعت]] خود خوشه‌ها یا آردی برای این منظور تهیه کرد.


و در اینکه [[فرزندان آدم]] از کجا فهمیدند که عمل یکی در پیشگاه [[پروردگار]] پذیرفته شده و عمل دیگری مردود، باز در [[قرآن]] توضیحی داده نشده، تنها در بعضی از روایات اسلامی می‌خوانیم که آن دو فراورده‌های خود را به بالای کوهی بردند، صاعقه‌ای به نشانۀ قبولی به فراورده هابیل خورد و آن را سوزاند اما دیگری به حال خود باقی ماند و این نشانه سابقه نیز داشته است.
بدین ترتیب قابیل اولین [[خون]] به ناحق را در روی [[زمین]] ریخت و چندان طولی هم نکشید که پشیمان گردید و با این کار خشمش فرو نشست و [[انتقام]] خود را از [[برادر]] گرفت، اما نمی‌دانست چگونه [[جسد]] بی‌جان برادر را بپوشاند و از انظار ناپدید کند. چندی آن را به دوش کشید و به این طرف و آن طرف برد. [[خستگی]] جسمی از یک طرف و شکنجه‌های وجدانی از سوی دیگر او را تحت فشار قرار داد و به [[سختی]] از کرده خویش پشیمان شد، اما خدای تعالی به خاطر رعایت [[احترام]] آن بدن [[پاک]]، و [[تعلیم]] [[نسل]] [[آدمیان]]، کلاغی را معلمش ساخت؛ به این صورت که خدای تعالی دو زاغ را فرستاد و آنها در پیش روی قابیل به [[نزاع]] برخاسته و یکی، دیگری را کشت و سپس با چنگال و پاهای خود گودالی حفر کرد و لاشه آن را در آن گودال انداخته و روی آن خاک ریخت و پنهانش کرد. در این جا بود که [[قابیل]] فریاد زد: «وای بر من که از این زاغ ناتوان‌تر هستم!»<ref>{{متن قرآن|فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ}}، «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.</ref> و به دنبال آن کشته [[برادر]] را [[دفن]] کرد و به سوی پدر بازگشت. [[حضرت آدم]] که دید [[هابیل]] با وی نیست، پرسید: هابیل چه شد؟ وی در پاسخ پدر گفت: مگر مرا به [[نگهبانی]] او گماشته بودی که اکنون سراغش را از من می‌گیری؟ [[آدم]]{{ع}} روی سابقه عداوتی که قابیل به هابیل داشت، [[احساس]] کرد که اتفاقی افتاده و پس از جست و جو و اطلاع از قبولی [[قربانی]] هابیل، به [[یقین]] دانست که قابیل او را کشته است<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۶.</ref>.
اما بعضی از [[مفسران]] معتقدند که قبولی عمل یکی، و رد عمل دیگری، از [[طریق وحی]] به [[آدم]] به آنها اعلام گشت و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مردی با [[صفا]] و [[فداکار]] و با گذشت در [[راه خدا]] بود ولی قابیل مردی تاریکدل و [[حسود]] و لجوج بود، و سخنانی که قرآن از این دو [[برادر]] نقل می‌کند به خوبی روشنگر چگونگی [[روحیه]] آنها است. به هر حال [[برادری]] که عملش قبول نشده بود دیگری را [[تهدید]] به [[قتل]] کرده و گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] که تو را خواهم کشت»!<ref>{{متن قرآن|قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ}} «(قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت!» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref> اما برادر دوم او را [[نصیحت]] کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده [[گناه]] من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با [[تقوا]] و [[پرهیزگاری]] همراه نبوده است و «خدا تنها از [[پرهیزگاران]] می‌پذیرد»<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}} «(هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>.


پس اضافه کرد: حتی «اگر تو به تهدیدت جامۀ عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابلۀ به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمی‌کنم؛ چراکه من از [[خدا]] می‌ترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمی‌آلایم»<ref>{{متن قرآن|لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ}} «اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره مائده، آیه ۲۸.</ref>.
== اختلاف اصلی هابیل و قابیل ==
در دنبالۀ ماجرا [[قرآن]] می‌گوید: «نفس [[سرکش]] [[قابیل]] او را کم کم به کشتن [[برادر]] [[ترغیب]] کرد و او را کشت»<ref>{{متن قرآن|فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.</ref>.
نخستین اختلافی که در [[جامعه بشر]] رخ داد، بر سر "[[فرمان‌روایی]]" و "[[ولایت‌امری]]" بوده است؛ در ماجرای هابیل و قابیل، [[روایات]] صحیحه‌ای وجود دارد که بیان می‌کند [[اختلاف]] اصلی بر سر [[ولایت امر]] بوده است<ref>در روایت، امام صادق {{ع}} از کسانی که گفته‌اند نزاع فرزندان آدم {{ع}} در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: {{متن حدیث|أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ}}، «آيا شرم نمی‌کنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت می‌دهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «به‌سبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارک‌وتعالی به آدم {{ع}} وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگ‌تر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.</ref>.
از این جمله چنین استفاده می‌شود که بعد از قبولی عمل«[[هابیل]]»، طوفانی در [[دل]] «قابیل» به وجود آمد از یکسو [[آتش]] [[حسد]] هر دم در دل او زبانه می‌کشید، و او را به انتقامجوئی [[دعوت]] می‌کرد، و از سوی دیگر عاطفۀ [[برادری]] و عاطفۀ [[انسانی]] و [[تنفر]] ذاتی از [[گناه]] و [[ظلم]] و [[بیدادگری]] و [[قتل نفس]]، او را از این [[جنایت]] باز می‌داشت، ولی سرانجام نفس سرکش آهسته آهسته بر عوامل باز دارنده چیره شد، و [[وجدان]] بیدار و [[آگاه]] او را رام کرد و به زنجیر کشید و برای کشتن برادر آماده ساخت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۲.</ref>


===[[پرده‌پوشی]] بر [[جنایت]]===
[[قابیل]] با [[آگاهی]] از اینکه [[حضرت آدم]] {{ع}} از سوی [[خدای متعال]] [[مأمور]] شده [[هابیل]] را "[[ولی امر]]" بعد از خود کند، به او [[حسد]] ورزید و او را کشت. بعضی گفته‌اند [[نزاع]] هابیل و قابیل بر سرِ دختر بوده است؛ به این صورت که یک دختر جنیه و یک دختر [[انسیه]] وجود داشته و پس از قرعه مشخص شد دختر [[زیبا]] رو به نام [[هابیل]] در آمد. آنگاه [[قابیل]] [[حسادت]] ورزید و برادرش را کشت<ref>احتمال می‌رود منشأ این تحلیل‌های نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: {{متن حدیث|عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ}}، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر {{ع}} فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّه‌ای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: {{متن حدیث|فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ}}، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم {{ع}} وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، به‌سوی آدم و به زمین فرستاد؛ به‌محض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.</ref>. این توجیهات، اعتباری ندارد<ref>مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کرده‌اند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.</ref>، بلکه [[جنگ]] و [[نزاع]] بر [[ولایت‌امری]] بعد از [[حضرت آدم]] بوده است.
هنگامی که [[قابیل]] [[برادر]] خود را کشت و او را در بیابان افکنده بود. نمی‌دانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان به سوی [[جسد]] [[هابیل]] روی آوردند و او (که گویا تحت فشار شدید [[وجدان]] قرار گرفته بود) برای [[نجات]] جسد برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند، و در این [[انتظار]] بودند که چه موقع جسد را به [[خاک]] می‌افکند تا به آن حمله‌ور شوند!.
در این موقع [[خداوند]] زاغی را فرستاد که خاک‌های [[زمین]] را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بی‌جان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، آنچنان که [[عادت]] زاغ است، به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد.
البته این موضوع جای [[تعجب]] نیست که [[انسان]] مطلبی را از پرنده‌ای بیاموزد زیرا [[تاریخ]] و [[تجربه]] هر دو نشان داده‌اند که بسیاری از حیوانات دارای یک سلسله معلومات غریزی هستند که [[بشر]] در طول تاریخ خود آنها را از آنان آموخته و [[دانش]] خود را با آن تکمیل کرده است، حتی در بعضی از کتب طبی می‌نویسند که انسان در قسمتی از معلومات طبی خود مدیون حیوانات است!.


سپس [[قرآن]] اضافه می‌کند در این موقع قابیل از [[غفلت]] و بی‌خبری خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوان‌تر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را [[دفن]] کنم اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»<ref>{{متن قرآن|فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ}} «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.</ref>.
بی‌شک، تا مسأله [[ولایت]] حل نشود هیچ مسأله‌ای در [[اسلام]] حل نخواهد شد؛ نه‌تنها از نظر عملی و در صحنۀ میدانی [[مشکلات]] حل نخواهد شد، بلکه در صحنۀ نظر و [[اعتقاد]] نیز اگر مسئلۀ [[ولایت امر]] و [[صاحبان امر]] در [[جامعه اسلامی]] مشخص نشود، هیچ مسأله‌ای حل نخواهد شد و [[آتش]] [[اختلاف]] و [[تفرقه]] دامنگیر همه چیز خواهد بود.
آیا [[پشیمانی]] او به خاطر این بود که عمل [[زشت]] و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالاً بر [[برادران]] دیگر آشکار خواهد شد؟ و او را شدیداً [[سرزنش]] خواهند کرد؟ و یا به خاطر این بود که چرا مدتی [[جسد]] [[برادر]] را بر دوش می‌کشید و آن را [[دفن]] نمی‌کرد؟ و یا به خاطر این بوده که اصولاً [[انسان]] بعد از انجام هر کار [[زشتی]] یک نوع حالت [[ناراحتی]] و [[ندامت]] در [[دل]] خویش [[احساس]] می‌کند، ولی روشن است که انگیزۀ ندامت او هر یک از احتمالات سه‌گانه فوق باشد دلیل بر [[توبه]] او از [[گناه]] نخواهد بود، توبه آن است که از [[ترس]] [[خدا]] و به خاطر زشتی عمل انجام گیرد، و او را وادار کند که در [[آینده]] هرگز به سراغ چنین کارهائی نرود، اما هیچگونه نشانه‌ای در [[قرآن]] از صدور چنین توبه‌ای از [[قابیل]] به چشم نمی‌خورد، بلکه در [[آیه]] بعد شاید اشاره به عدم چنین توبه‌ای نیز باشد.


در [[حدیثی]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل شده که فرمود:
[[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ}}<ref>«سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.</ref>. تمام [[اسلام]] "شریعة الامر" است و چیزی غیر از این نیست. این شریعة الأمر صاحب الامرش همان [[ولیّ الأمر]] است؛ بدین رو اگر در تشخیص [[ولی امر]] اشتباهی صورت بگیرد، نتیجه‌اش خطای نظری در تشخیص [[اسلام]] است و به دنبال آن، این خطای راهبردی به حیطۀ عمل خواهد رسید<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
«[[خون]] هیچ [[انسانی]] به ناحق ریخته نمی‌شود مگر اینکه سهمی از [[مسئولیت]] آن بر عهده قابیل است که این [[سنت]] شوم [[آدم]] کشی را در [[دنیا]] بنا نهاد».
[[شک]] نیست که سرگذشت [[فرزندان آدم]] یک سرگذشت [[واقعی]] است و علاوه بر اینکه [[ظاهر آیات]] قرآن و [[اخبار]] [[اسلامی]] این [[واقعیت]] را [[اثبات]] می‌کند تعبیر «بالحق» که در نخستین آیه از این [[آیات]] وارد شده نیز شاهدی برای این موضوع است، بنابراین کسانی که به این آیات جنبه [[تشبیه]] و کنایه و داستان فرضی و به اصطلاح «سمبولیک» داده‌اند گفتاری بدون دلیل دارند<ref>ولی در عین حال هیچ مانعی ندارد که این «سرگذشت واقعی» نمونه‌ای باشد از [[نزاع]] و [[جنگ]] [[مستمری]] که همیشه در زندگانی [[بشر]] بوده است: در یکسو مردان [[پاک]] و با [[ایمان]]، با [[اعمال صالح]] و مقبول درگاه [[خدا]] و در سوی دیگر افراد [[آلوده]] و [[منحرف]] با یک مشت [[کینه‌توزی]] و [[حسادت]] و [[تهدید]] و [[قلدری]]، قرار داشته‌اند، و چه بسیار از افراد [[پاک]] که به دست آنها شربت [[شهادت]] نوشیده‌اند.
ولی سرانجام آنها از [[عاقبت]] [[زشت]] [[اعمال]] ننگینشان [[آگاه]] می‌شوند، و برای [[پرده‌پوشی]] و [[دفن]] آن به هر سو می‌دوند، و در این موقع [[آرزوهای دور و دراز]] که زاغ سمبل و [[مظهر]] آن است به سراغشان می‌شتابد، و آنها را به پرده‌پوشی بر آثار جنایاتشان [[دعوت]] می‌کند اما در پایان جز [[خسران]] و [[زیان]] و [[حسرت]] چیزی عائدشان نخواهد شد!</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:38643357.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|'''قصه‌های قرآن''']]
# [[پرونده:13681351.jpg|22px]] [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|'''تاریخ انبیاء''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۹: خط ۳۱:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:هابیل و قابیل]]
[[رده:مفاهیم قرآنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۱۳

هابیل و قابیل دو فرزند از پسران حضرت آدم (ع) که مادرشان "حوا" بود. با توجه به اینکه حضرت آدم (ع) به دستور خداوند هابیل را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد، قابیل نسبت به این امر حسادت کرد و با وسوسه شیطان، هابیل را به قتل رساند.

مقدمه

هابیل و قابیل نام دو فرزند از پسران حضرت آدم (ع) که مادرشان "حوا" بود. هابیل به چوپانی پرداخت و قابیل به کشاورزی[۱]. مطابق روایات اهل بیت، زمانی که قابیل دید که حضرت آدم برادرش هابیل را جانشین خود قرار داده است، به وی حسادت برد تا آنجا که درصدد قتل او برآمد. در حدیثی که مجلسی در بحار از معاویة بن عمار از امام صادق(ع) روایت کرده، آن حضرت داستان را این‌گونه بیان فرمود: «خداوند به آدم وحی کرد: اسم اعظم من و میراث نبوت و أسمایی را که به تو تعلیم کرده‌ام و هر آنچه مردم بدان احتیاج دارند همه را به هابیل بسپار. آدم نیز چنین کرد و چون قابیل مطّلع شد خشمناک گشته، نزد آدم آمد و گفت: پدر جان مگر من از وی بزرگ‌تر و بدین منصب شایسته‌تر نیستم؟ آدم فرمود: ای فرزند! این کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به این منصب می‌رساند و خداوند او را مخصوص این منصب قرار داد اگر چه تو از وی بزرگ‌تر هستی. اگر می‌خواهید صدق گفتار مرا بدانید هر کدام یک قربانی به درگاه خداوند ببرید و قربانی هر یک قبول شد، او شایسته‌تر از آن دیگری است. نشانه پذیرفته شدن (قبول قربانی) در آن وقت، آن بود که آتشی می‌آمد و قربانی را می‌خورد.

قابیل و هابیل به درگاه خدا قربانی آوردند، به این ترتیب که چون قابیل دارای زراعت بود، برای قربانی خویش مقداری از گندم‌های بی‌ارزش و نامرغوب خود را جدا کرد و به درگاه خداوند برد، ولی هابیل که گوسفنددار بود، یکی از بهترین قوچ‌ها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرد و برای قربانی برد. در این هنگام آتش بیامد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را فرا نگرفت. شیطان نزد قابیل آمد و به وی گفت: این پیش آمد در حال حاضر برای تو اهمیت ندارد، چون تو و هابیل برادر هستید، اما بعدها که از شما دو نفر فرزندان و نسلی به وجود آید، فرزندان هابیل به فرزندان تو فخر فروشی کرده و به آنها خواهند گفت که ما فرزندان کسی هستیم که قربانی قبول شد، ولی قربانی پدر شما قبول نشد. اگر تو هابیل را بکشی، پدرت ناچار خواهد شد تا منصب او را به تو واگذار کند. بدین ترتیب قابیل را وادار کرد تا برادرش هابیل را به قتل برساند»[۲].

قابیل تصمیم بر کشتن برادر گرفت و نیروی عقل و خرد، عواطف برادری، ترس از خدا و رعایت حقوق پدر و مادر، هیچ کدام نتوانست جلوی توفان خشمی را که کانونش همان صفت نکوهیده و زشت حسد بود، بگیرد. سرانجام در صدد برآمد تا هر چه زودتر تصمیم خود را عملی سازد. به همین منظور در پی فرصتی می‌گشت تا اینکه وقتی هابیل سرگرم کار ـ یا به گفته طبری ـ برای چرای گوسفندان خود در کوهی به خواب رفته بود، سنگی را بر سر او کوفت و بدین ترتیب او را کشت.

بدین ترتیب قابیل اولین خون به ناحق را در روی زمین ریخت و چندان طولی هم نکشید که پشیمان گردید و با این کار خشمش فرو نشست و انتقام خود را از برادر گرفت، اما نمی‌دانست چگونه جسد بی‌جان برادر را بپوشاند و از انظار ناپدید کند. چندی آن را به دوش کشید و به این طرف و آن طرف برد. خستگی جسمی از یک طرف و شکنجه‌های وجدانی از سوی دیگر او را تحت فشار قرار داد و به سختی از کرده خویش پشیمان شد، اما خدای تعالی به خاطر رعایت احترام آن بدن پاک، و تعلیم نسل آدمیان، کلاغی را معلمش ساخت؛ به این صورت که خدای تعالی دو زاغ را فرستاد و آنها در پیش روی قابیل به نزاع برخاسته و یکی، دیگری را کشت و سپس با چنگال و پاهای خود گودالی حفر کرد و لاشه آن را در آن گودال انداخته و روی آن خاک ریخت و پنهانش کرد. در این جا بود که قابیل فریاد زد: «وای بر من که از این زاغ ناتوان‌تر هستم!»[۳] و به دنبال آن کشته برادر را دفن کرد و به سوی پدر بازگشت. حضرت آدم که دید هابیل با وی نیست، پرسید: هابیل چه شد؟ وی در پاسخ پدر گفت: مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودی که اکنون سراغش را از من می‌گیری؟ آدم(ع) روی سابقه عداوتی که قابیل به هابیل داشت، احساس کرد که اتفاقی افتاده و پس از جست و جو و اطلاع از قبولی قربانی هابیل، به یقین دانست که قابیل او را کشته است[۴].

اختلاف اصلی هابیل و قابیل

نخستین اختلافی که در جامعه بشر رخ داد، بر سر "فرمان‌روایی" و "ولایت‌امری" بوده است؛ در ماجرای هابیل و قابیل، روایات صحیحه‌ای وجود دارد که بیان می‌کند اختلاف اصلی بر سر ولایت امر بوده است[۵].

قابیل با آگاهی از اینکه حضرت آدم (ع) از سوی خدای متعال مأمور شده هابیل را "ولی امر" بعد از خود کند، به او حسد ورزید و او را کشت. بعضی گفته‌اند نزاع هابیل و قابیل بر سرِ دختر بوده است؛ به این صورت که یک دختر جنیه و یک دختر انسیه وجود داشته و پس از قرعه مشخص شد دختر زیبا رو به نام هابیل در آمد. آنگاه قابیل حسادت ورزید و برادرش را کشت[۶]. این توجیهات، اعتباری ندارد[۷]، بلکه جنگ و نزاع بر ولایت‌امری بعد از حضرت آدم بوده است.

بی‌شک، تا مسأله ولایت حل نشود هیچ مسأله‌ای در اسلام حل نخواهد شد؛ نه‌تنها از نظر عملی و در صحنۀ میدانی مشکلات حل نخواهد شد، بلکه در صحنۀ نظر و اعتقاد نیز اگر مسئلۀ ولایت امر و صاحبان امر در جامعه اسلامی مشخص نشود، هیچ مسأله‌ای حل نخواهد شد و آتش اختلاف و تفرقه دامنگیر همه چیز خواهد بود.

قرآن کریم می‌فرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ[۸]. تمام اسلام "شریعة الامر" است و چیزی غیر از این نیست. این شریعة الأمر صاحب الامرش همان ولیّ الأمر است؛ بدین رو اگر در تشخیص ولی امر اشتباهی صورت بگیرد، نتیجه‌اش خطای نظری در تشخیص اسلام است و به دنبال آن، این خطای راهبردی به حیطۀ عمل خواهد رسید[۹].

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۷.
  2. بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۷ و ۲۲۸.
  3. ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ، «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
  4. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۶.
  5. در روایت، امام صادق (ع) از کسانی که گفته‌اند نزاع فرزندان آدم (ع) در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: «أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ»، «آيا شرم نمی‌کنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت می‌دهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «به‌سبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارک‌وتعالی به آدم (ع) وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگ‌تر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.
  6. احتمال می‌رود منشأ این تحلیل‌های نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ»، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر (ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّه‌ای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: «فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ»، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم (ع) وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، به‌سوی آدم و به زمین فرستاد؛ به‌محض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.
  7. مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کرده‌اند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.
  8. «سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
  9. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»