هابیل و قابیل در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

داستان هابیل و قابیل در قرآن

﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ * فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ * فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[۱].

نکات

از آنجا که یکی از اهداف رسالت پیامبران استفاده از تجربه جوامع انسانی به ویژه در حوزه مسائل اخلاقی و تربیتی است، خداوند پیامبر را مأمور ذکر داستان قابیل می‌کند که چگونه با برادرش هابیل، رفتار کرد و منشأ حسد داشت و این برای مردم عبرت است. نکته مهم این پیام برای پیامبر توجه به این تعبیر اخلاقی همه انبیا است: ﴿لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ است: “اگر دست خود را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را به سوی تو دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم”. بدین‌گونه تصریح می‌کند که در برابر تهدید یک طرف، طرف دیگر مبادرت بر جرم نکند[۲].

نخستین قتل در روی زمین!

در قرآن مجید نامی از فرزندان آدم برده نشده، ولی طبق آنچه در روایات اسلامی آمده نام یکی «هابیل» و دیگری «قابیل» بود، اما در سِفر تکوین تورات باب چهار نام یکی «قائن» و دیگری «هابیل» ذکر شده و به طوری که مفسر معروف «ابوالفتوح رازی» می‌گوید: در نام هر کدام چندین لغت است نام اولی «هابیل» یا «هابل» یا «هابن» بوده و نام دیگری «قابیل» یا «قابین» یا «قابل» یا «قابن» و یا «قبن» بوده است و در هر صورت تفاوت میان روایات اسلامی و متن تورات در مورد نام «قابیل» بازگشت به اختلاف لغت می‌کند و مطلب مهمی نیست[۳].

در اینجا به فرازی دیگر از داستان فرزندان آدم و قتل یکی به وسیلۀ دیگری، که در قرآن آمده است می‌پردازیم قرآن می‌فرماید: «ای پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان»[۴]؛ «در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد»[۵].

درباره کاری که آن دو برادر انجام داده‌اند در قرآن ذکری به میان نیامده ولی طبق بعضی از روایات اسلامی و آنچه در تورات سفر تکوین باب چهار آمده است «هابیل» چون دامداری داشت یکی از بهترین گوسفندان و فراورده‌های آن را برای این کار انتخاب نمود، و «قابیل» که مردی کشاورز بود از بدترین قسمت زراعت خود خوشه‌ها یا آردی برای این منظور تهیه کرد.

و در اینکه فرزندان آدم از کجا فهمیدند که عمل یکی در پیشگاه پروردگار پذیرفته شده و عمل دیگری مردود، باز در قرآن توضیحی داده نشده، تنها در بعضی از روایات اسلامی می‌خوانیم که آن دو فراورده‌های خود را به بالای کوهی بردند، صاعقه‌ای به نشانۀ قبولی به فراورده هابیل خورد و آن را سوزاند اما دیگری به حال خود باقی ماند و این نشانه سابقه نیز داشته است.

اما بعضی از مفسران معتقدند که قبولی عمل یکی و رد عمل دیگری، از طریق وحی به آدم به آنها اعلام گشت و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مردی با صفا و فداکار و با گذشت در راه خدا بود ولی قابیل مردی تاریکدل و حسود و لجوج بود و سخنانی که قرآن از این دو برادر نقل می‌کند به خوبی روشنگر چگونگی روحیه آنهاست. به هر حال برادری که عملش قبول نشده بود دیگری را تهدید به قتل کرده و گفت: «به خدا سوگند که تو را خواهم کشت»![۶] اما برادر دوم او را نصیحت کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزگاری همراه نبوده است و «خدا تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد»[۷].

پس اضافه کرد: حتی «اگر تو به تهدیدت جامۀ عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابلۀ به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمی‌کنم؛ چراکه من از خدا می‌ترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمی‌آلایم»[۸].

در دنبالۀ ماجرا قرآن می‌گوید: «نفس سرکش قابیل او را کم کم به کشتن برادر ترغیب کرد و او را کشت»[۹].

از این جمله چنین استفاده می‌شود که بعد از قبولی عمل«هابیل»، طوفانی در دل «قابیل» به وجود آمد، از یکسو آتش حسد هر دم در دل او زبانه می‌کشید و او را به انتقامجوئی دعوت می‌کرد و از سوی دیگر عاطفۀ برادری و عاطفۀ انسانی و تنفر ذاتی از گناه و ظلم و بیدادگری و قتل نفس، او را از این جنایت باز می‌داشت، ولی سرانجام نفس سرکش آهسته آهسته بر عوامل باز دارنده چیره شد و وجدان بیدار و آگاه او را رام کرد و به زنجیر کشید و برای کشتن برادر آماده ساخت[۱۰].

پرده‌پوشی بر جنایت

هنگامی که قابیل برادر خود را کشت و او را در بیابان افکنده بود نمی‌دانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان به سوی جسد هابیل روی آوردند و او (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند و در این انتظار بودند که چه موقع جسد را به خاک می‌افکند تا به آن حمله‌ور شوند!

در این موقع خداوند زاغی را فرستاد که خاک‌های زمین را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بی‌جان زاغ دیگر و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، آنچنان که عادت زاغ است، به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد.

البته این موضوع جای تعجب نیست که انسان مطلبی را از پرنده‌ای بیاموزد زیرا تاریخ و تجربه هر دو نشان داده‌اند که بسیاری از حیوانات دارای یک سلسله معلومات غریزی هستند که بشر در طول تاریخ خود آنها را از آنان آموخته و دانش خود را با آن تکمیل کرده است، حتی در بعضی از کتب طبی می‌نویسند که انسان در قسمتی از معلومات طبی خود مدیون حیوانات است!

سپس قرآن اضافه می‌کند در این موقع قابیل از غفلت و بی‌خبری خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوان‌تر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»[۱۱].

آیا پشیمانی او به خاطر این بود که عمل زشت و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالاً بر برادران دیگر آشکار خواهد شد؟ و او را شدیداً سرزنش خواهند کرد؟ و یا به خاطر این بود که چرا مدتی جسد برادر را بر دوش می‌کشید و آن را دفن نمی‌کرد؟ و یا به خاطر این بوده که اصولاً انسان بعد از انجام هر کار زشتی یک نوع حالت ناراحتی و ندامت در دل خویش احساس می‌کند، ولی روشن است که انگیزۀ ندامت او هر یک از احتمالات سه‌گانه فوق باشد دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود، توبه آن است که از ترس خدا و به خاطر زشتی عمل انجام گیرد، و او را وادار کند که در آینده هرگز به سراغ چنین کارهائی نرود، اما هیچگونه نشانه‌ای در قرآن از صدور چنین توبه‌ای از قابیل به چشم نمی‌خورد، بلکه در آیه بعد شاید اشاره به عدم چنین توبه‌ای نیز باشد. 

در حدیثی از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که فرمود: «خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمی‌شود مگر اینکه سهمی از مسئولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدم کشی را در دنیا بنا نهاد».

شک نیست که سرگذشت فرزندان آدم یک سرگذشت واقعی است و علاوه بر اینکه ظاهر آیات قرآن و اخبار اسلامی این واقعیت را اثبات می‌کند تعبیر ﴿بِالْحَقِّ که در نخستین آیه از این آیات وارد شده نیز شاهدی برای این موضوع است، بنابراین کسانی که به این آیات جنبه تشبیه و کنایه و داستان فرضی و به اصطلاح «سمبولیک» داده‌اند گفتاری بدون دلیل دارند[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد * اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم * من می‌خواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است * نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد * خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۲۷-۳۱.
  2. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۳۷۵.
  3. ولی شگفت‌آور اینکه یکی از دانشمندان مسیحی این موضوع را بعنوان یک ایراد بر قرآن ذکر کرده که چرا قرآن بجای «قائن»، «قابیل» گفته است؟! در حالی که اولاً ـ اینگونه اختلاف در لغت و حتی در ذکر نام‌ها فراوان است مثلاً تورات «ابراهیم» را «ابراهام» و قرآن او را «ابراهیم» نامیده و ثانیاً اساساً اسم هابیل و قابیل در قرآن نیست و تنها در روایات اسلامی آمده است.
  4. ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان!» سوره مائده، آیه ۲۷.
  5. ﴿إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ «که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  6. ﴿قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ «(قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت!» سوره مائده، آیه ۲۷.
  7. ﴿قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «(هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  8. ﴿لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ «اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره مائده، آیه ۲۸.
  9. ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
  10. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص۳۲.
  11. ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
  12. ولی در عین حال هیچ مانعی ندارد که این «سرگذشت واقعی» نمونه‌ای باشد از نزاع و جنگ مستمری که همیشه در زندگانی بشر بوده است: در یکسو مردان پاک و با ایمان، با اعمال صالح و مقبول درگاه خدا و در سوی دیگر افراد آلوده و منحرف با یک مشت کینه‌توزی و حسادت و تهدید و قلدری، قرار داشته‌اند، و چه بسیار از افراد پاک که به دست آنها شربت شهادت نوشیده‌اند. ولی سرانجام آنها از عاقبت زشت اعمال ننگینشان آگاه می‌شوند، و برای پرده‌پوشی و دفن آن به هر سو می‌دوند، و در این موقع آرزوهای دور و دراز که زاغ سمبل و مظهر آن است به سراغشان می‌شتابد، و آنها را به پرده‌پوشی بر آثار جنایاتشان دعوت می‌کند اما در پایان جز خسران و زیان و حسرت چیزی عائدشان نخواهد شد!
  13. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، ص۳۴.