نجیح بن عبدالرحمن سندی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == مقدمه == دور نمای زندگی نَجیح - پیش از آنکه در میدان دانش‌اندوزی نام‌دار شود - در غباری از گزارش‌های متضاد رجالیون و تاریخ نگاران، پنهان مانده است. برخی او را مولا...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = اصحاب امام صادق| عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[نجیح بن عبدالرحمن سندی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
== مقدمه ==
== آشنایی اجمالی ==
دور نمای [[زندگی]] نَجیح - پیش از آنکه در میدان [[دانش‌اندوزی]] نام‌دار شود - در غباری از گزارش‌های متضاد [[رجالیون]] و [[تاریخ نگاران]]، پنهان مانده است. برخی او را مولای زنی از [[بنی مخزوم]] دانسته‌اند که با بستن [[عقد]] مکاتبه و پرداختن بهای خود، [[آزاد]] شد سپس امّ موسی دختر منصور که از [[حمیریان]] بود، [[حقّ]] ولای نجیح را از مولای او خرید.
با آنکه [[ابومعشر نجیح بن عبدالرحمان سندی مدنی هاشمی]] از [[محدثان اهل سنت]] است، [[شیخ طوسی]] وی را در زمره [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} نام برده است.<ref>رجال الطوسی ۳۲۵.</ref> گفته شده که وی [[ابوامامة اسعد بن سهل]] [[صحابی]] را [[ملاقات]] کرد.<ref>سیر اعلام النبلاء ۷/۴۳۵.</ref> ابومعشر در دکان خیاطی به شاگردی مشغول شد و چون برخی بزرگان [[تابعی]] همچون [[محمد بن کعب قرظی]]، [[محمد بن قیس]] و [[سعید مقبری]] به آنجا آمد و شد می‌‌کردند، وی به کمک [[حافظه]] نیرومند خود از آنان [[احادیث]] و [[اخبار]] می‌‌شنید.<ref>تاریخ ابی زرعه ۱/۵۸۱ تاریخ بغداد ۱۳/۴۵۷.</ref> او از بزرگان دیگری چون [[نافع مولای ابن عمر]]، [[محمد بن منکدر]] و [[هشام بن عروه]] نیز [[حدیث]] [[روایت]] می‌‌کرد.<ref>التاریخ الکبیر ۸/۱۱۴ الجرح و التعدیل ۸/۴۹۴.</ref> فرزندش محمد و نیز [[محمد بن جعفر ورکانی]]، [[محمد بن بکار]] و برخی دیگر از او روایت کرده‌اند.<ref>تاریخ الاسلام ۱۰/۵۵۵.</ref> وی [[محدث]] و [[راوی]] برخی اخبار [[تاریخی]] و یکی از نخستین [[راویان]] [[سیره پیامبر]]{{صل}} بود<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی ۶/۲۷۵.</ref> و آن اندازه مشهور بود که وقتی [[مهدی]] [[خلیفه عباسی]] در آغاز خلافتش به [[مدینه]] آمد، او را با خود به [[عراق]] برد و گرامی داشت و به ادامه فعالیت [[علمی]] [[تشویق]] کرد.<ref>تاریخ الاسلام ۱۰/۵۵۶ تاریخ بغداد ۱۳/۴۵۷.</ref> ابومعشر دارای آثار و تألیفاتی نیز بوده که از آن جمله است: المغازی<ref>الفهرست (الندیم) ۱۰۵.</ref>تاریخ الخلفاء<ref>تاریخ التراث العربی ۱/۲/۹۵.</ref> و کتاب الحرة که درباره [[واقعه حره]] است و نوه او [[داوود بن محمد بن ابی معشر]] از او نقل کرده است.<ref>الذریعه ۶/۳۹۲.</ref> وی اندکی پیش از [[مرگ]] به اختلال حواس و [[ناتوانی]] شدید دچار شد<ref>الضعفاء الکبیر ۴/۳۰۸.</ref> و در سال ۱۷۰هـ در [[بغداد]] درگذشت.<ref>المجروحین ۳/۶۰ الجرح و التعدیل ۸/۴۹۳.</ref> [[هارون]] بر جنازه‌اش [[نماز]] خواند و در گورستان بزرگ بغداد به خاک سپرده شد<ref>المجروحین ۳/۶۰.</ref>.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص۷۹۸ - ۷۹۹.</ref>
 
برخی دیگر او را مولای [[محمد بن عبداللّه عباسی]] دانسته‌اند و بدین ترتیب، شهرت‌اش به ([[هاشمی]]) باید به دلیل وابستگی‌اش به [[عبّاسیان]] که از [[فرزندان]] ([[هاشم بن عبد مناف]])‌اند، باشد.
 
گروهی وی را اصالتاً [[یمنی]] دانسته‌اند که پیش از [[اسارت]] [[عبدالرحمن بن ولید بن هلال]] نام داشت، امّا سپس گروهی از [[بنی اسد]] او را در [[مدینه]] خریدند و (نَجیح) نام دادند و در نهایت، [[مادر]] [[موسی بن مهدی]] او را خرید و آزاد کرد. گروهی دیگر او را حنظلی واز فرزندان حنظله بن مالک و از حمیریان دانسته‌اند.
 
نیز او را از [[مردم]] سند خوانده‌اند و از فرزندش محمّد که از [[راویان]] او بود، گزارش کرده‌اند که او [[اهل سند]] بود.
 
به هر تقدیر، او که در بسیاری از کتاب‌ها (نَجیح بن عبدالرحمن) نامیده و بیش‌تر به کنیه‌اش خوانده شده است، پس از آنکه مهدی عبّاسی در دومین سال [[سلطنت]] خود، به [[حج]] رفت و در مدینه از او خواست تا به [[بغداد]] بیاید، در سال ۱۶۱ ﻫ.ق به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا ماند.و ی مردی سپید پوست، چاق و کبود چشم بود، لکنت زبان هم داشت و از این رو ([[محمد بن کعب]]) را ([[محمد بن قنب]]) تلفّظ می‌‌کرد. بسیار با [[هوش]] و دارای حافظه‌ای نیرومند بود، در [[آگاهی]] از [[تاریخ]] آغاز [[اسلام]] و [[مغازی]] [[رسول خدا]]{{صل}} سرآمد بود و از جمله، کتابی به نام کتاب الحرّه نگاشته بود که در آن، داستان درگیری [[مردم مدینه]] با [[سپاه]] خون‌ریز [[دمشق]] که به سرکردگی [[مسلم بن عقبه]] به [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[یورش]] آورد، به رشته تحریر درآورده بود.
 
[[رجالیون شیعی]] به اختصار از او که از [[راویان طبقه ششم]] است، نام برده و گذر کرده‌اند، امّا [[رجالیون اهل سنّت]] که بیش‌تر به بررسی [[زندگی]] او پرداخته‌اند، در تحلیل [[شخصیّت]] روایی او [[اختلاف]] کرده‌اند. کسانی چون: [[ابن سعد]]، [[نسائی]]، [[ابن معین]]، [[ابن عدی]]، [[ابو داوود]] و [[یحیی بن سعید]] او را [[تضعیف]] کرده‌اند، به گونه‌ای که یحیی بن سعید هر گاه از او یاد می‌‌کرد، می‌‌خندید! از سوی دیگر، [[ابو حاتم]]، [[ابو زرعه]] و [[احمد بن حنبل]] وی را راست گو دانسته‌اند و [[عبدالرحمن بن مهدی]] از او [[روایت]] می‌‌کرد.
 
[[بخاری]] او را منکر الحدیث دانسته و [[ابن عدی]] [[حدیث]] او را - به رغم [[ضعیف]] خواندن‌اش - [[شایسته]] [[نوشتن]] برشمرده است.
 
[[ابن حبّان]] ضمن تحلیلی که شاید چند دستگی‌های یاد شده را توجیه و تبیین کند، گفته است: (او دو سال پیش از [[مرگ]]، سخت به آفت خَلْط گرفتار شد و از این روی، حدیث‌های منکرش بسیار شد و از [[شایستگی]] [[اعتماد]] و [[احتجاج]] افتاد). وی که به گفته [[شیخ طوسی]] از [[صحابیان امام صادق]]{{ع}} بود، از [[حرب بن قیس]]، [[سعید بن ابی سعید مقبری]]، [[سعید بن مسیب]]، [[محمد بن قیس مدنی]]، [[محمد بن کعب قرظی]]، [[محمد بن منکدر]]، [[نافع غلام ابن عمر]]، [[هشام بن عروه]] و دیگران روایت کرده است و راویانی چون: پسرش محمّد، [[حفص بن عمر دمشقی]]، [[سفیان ثوری]]، [[عبدالرحمن بن مهدی]]، [[ابو نعیم فضل بن دکین]]، [[لیث بن سعد]]، [[ابو غسان نهدی]]، [[محمد بن عمر واقدی]]، [[وکیع بن جراح]]، [[ابو ولید طیالسی]] و [[قاضی]] [[ابویوسف انصاری]] روایت کرده‌اند.
 
غیر از [[بخاری]] و [[مسلم]]، دیگر نویسندگان [[صحاح شش گانه]]<ref>در تاریخ الاسلام، رمز صحاح شش گانه -{{ع}}- ثبت شده است که بی‌گمان، این لغزش ناشی از شباهت آن رمز با رمز صحاح چهارگانه (غیر از صحیح بخاری و مسلم) - است.</ref> حدیث‌های او را - که به گفته [[ابن سعد]]، مردی [[کثیر الحدیث]] بود - نقل کرده‌اند. وی سرانجام در [[ماه رمضان]] [[سال]] ۱۷۰<ref>الطبقات الکبری ۵/ ۴۱۸؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط ۳۶۶و تاریخ بغداد ۱۳/ ۴۶۲.</ref> ﻫ.ق در [[بغداد]] درگذشت. [[هارون]] که یک سال از سلطنت‌اش می‌‌گذشت بر او [[نماز]] گزارد سپس در گورستان بزرگ [[بغداد]]، به خاک سپرده شد.<ref>[[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|راویان مشترک]]،  ج۲، ص 140.</ref>


==جستارهای وابسته ==
==جستارهای وابسته ==
*[[محمد ین نجیح بن عبدالرحمن سندی]] (فرزند)
*[[محمد بن  نجیح بن عبدالرحمن سندی]] (فرزند)


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|'''راویان مشترک ج۲''']]
# [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب امام صادق]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۵

آشنایی اجمالی

با آنکه ابومعشر نجیح بن عبدالرحمان سندی مدنی هاشمی از محدثان اهل سنت است، شیخ طوسی وی را در زمره اصحاب امام صادق(ع) نام برده است.[۱] گفته شده که وی ابوامامة اسعد بن سهل صحابی را ملاقات کرد.[۲] ابومعشر در دکان خیاطی به شاگردی مشغول شد و چون برخی بزرگان تابعی همچون محمد بن کعب قرظی، محمد بن قیس و سعید مقبری به آنجا آمد و شد می‌‌کردند، وی به کمک حافظه نیرومند خود از آنان احادیث و اخبار می‌‌شنید.[۳] او از بزرگان دیگری چون نافع مولای ابن عمر، محمد بن منکدر و هشام بن عروه نیز حدیث روایت می‌‌کرد.[۴] فرزندش محمد و نیز محمد بن جعفر ورکانی، محمد بن بکار و برخی دیگر از او روایت کرده‌اند.[۵] وی محدث و راوی برخی اخبار تاریخی و یکی از نخستین راویان سیره پیامبر(ص) بود[۶] و آن اندازه مشهور بود که وقتی مهدی خلیفه عباسی در آغاز خلافتش به مدینه آمد، او را با خود به عراق برد و گرامی داشت و به ادامه فعالیت علمی تشویق کرد.[۷] ابومعشر دارای آثار و تألیفاتی نیز بوده که از آن جمله است: المغازی[۸]تاریخ الخلفاء[۹] و کتاب الحرة که درباره واقعه حره است و نوه او داوود بن محمد بن ابی معشر از او نقل کرده است.[۱۰] وی اندکی پیش از مرگ به اختلال حواس و ناتوانی شدید دچار شد[۱۱] و در سال ۱۷۰هـ در بغداد درگذشت.[۱۲] هارون بر جنازه‌اش نماز خواند و در گورستان بزرگ بغداد به خاک سپرده شد[۱۳].[۱۴]

جستارهای وابسته

منابع

  1. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱

پانویس

  1. رجال الطوسی ۳۲۵.
  2. سیر اعلام النبلاء ۷/۴۳۵.
  3. تاریخ ابی زرعه ۱/۵۸۱ تاریخ بغداد ۱۳/۴۵۷.
  4. التاریخ الکبیر ۸/۱۱۴ الجرح و التعدیل ۸/۴۹۴.
  5. تاریخ الاسلام ۱۰/۵۵۵.
  6. دائرة المعارف بزرگ اسلامی ۶/۲۷۵.
  7. تاریخ الاسلام ۱۰/۵۵۶ تاریخ بغداد ۱۳/۴۵۷.
  8. الفهرست (الندیم) ۱۰۵.
  9. تاریخ التراث العربی ۱/۲/۹۵.
  10. الذریعه ۶/۳۹۲.
  11. الضعفاء الکبیر ۴/۳۰۸.
  12. المجروحین ۳/۶۰ الجرح و التعدیل ۸/۴۹۳.
  13. المجروحین ۳/۶۰.
  14. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱، ص۷۹۸ - ۷۹۹.