سریه عبدالله بن رواحه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[سریه]]''' است. "'''سریه عبدالله بن رواحه'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = سریه
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سریه عبدالله بن رواحه در حدیث]] - [[سریه عبدالله بن رواحه در نهج البلاغه]] - [[سریه عبدالله بن رواحه در تاریخ اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل = سریه عبدالله بن رواحه
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سریه عبدالله بن رواحه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| مداخل مرتبط = [[سریه عبدالله بن رواحه در حدیث]] - [[سریه عبدالله بن رواحه در نهج البلاغه]] - [[سریه عبدالله بن رواحه در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = سریه عبدالله بن رواحه (پرسش)
}}


==مقدمه==
==سریه چیست؟==
{{همچنین|عبدالله بن رواحه}}
{{اصلی|سریه}}
عبدالله بن رواحه دو مرتبه به [[خیبر]] رفته بود. بار اوّل [[رسول خدا]]{{صل}} او را در [[ماه رمضان]]، همراه سه نفر به قلعه [[خیبر]] فرستاد تا از اوضاع آنجا و اهل آن و قصد یهودی‌ها اطلاعاتی کسب کند. [[عبدالله بن رواحه]] در [[خیبر]] به نخلستان‌ها می‌رفت و افراد خود را نیز به سه دهکده معروف [[خیبر]] به نام‌های "نطاة"، "شقّ" و "کتیبه" می‌فرستاد. آنان سه روز در آنجا بودند و از "[[اسیر بن زارم]]" و دیگران مطالبی شنیدند. آنان وقایع و اخباری را که دیده و شنیده بودند، به عرض [[پیامبر]]{{صل}} رساندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶.</ref>.
==عبدالله بن رواحه کیست؟==
{{اصلی|عبدالله بن رواحه}}


==اسیر بن زارم<ref>در کتاب تاریخی نام وی با اختلاف نقل شده است. برخی نام او را «یسیر بن رزام» دانسته‌اند؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸ برخی دیگر نام وی را همان «اسیر بن زارم» می‌دانند؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref>==
== مقدمه ==
عبدالله بن رواحه دو مرتبه به [[خیبر]] رفته بود. بار اوّل [[رسول خدا]] {{صل}} او را در [[ماه رمضان]]، همراه سه نفر به قلعه [[خیبر]] فرستاد تا از اوضاع آنجا و اهل آن و قصد یهودی‌ها اطلاعاتی کسب کند. [[عبدالله بن رواحه]] در [[خیبر]] به نخلستان‌ها می‌رفت و افراد خود را نیز به سه دهکده معروف [[خیبر]] به نام‌های "نطاة"، "شقّ" و "کتیبه" می‌فرستاد. آنان سه روز در آنجا بودند و از "[[اسیر بن زارم]]" و دیگران مطالبی شنیدند. آنان وقایع و اخباری را که دیده و شنیده بودند، به عرض [[پیامبر]] {{صل}} رساندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶.</ref>.
 
== اسیر بن زارم<ref>در کتاب تاریخی نام وی با اختلاف نقل شده است. برخی نام او را «یسیر بن رزام» دانسته‌اند؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸ برخی دیگر نام وی را همان «اسیر بن زارم» می‌دانند؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref>==
{{اصلی|اسیر بن زارم}}
{{اصلی|اسیر بن زارم}}
"[[اُسَیر بن زارِم]]" مردی [[شجاع]] بود که [[یهودیان]] او را پس از کشته‌ شدن "[[أبورافع]]"، به [[فرمانروایی]] خود [[برگزیده]] بودند. هنگامی که [[اسیر بن زارم]] به [[ریاست]] [[یهود]] رسید، به آنان گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] هیچ‌ یک از [[یاران]] خود را به سوی [[یهود]] نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". [[یهودیان]] گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"[[اسیر]] گفت: "نزد [[قبیله غطفان]] می‌روم و آنها را برای [[جنگ]] با [[محمد]] جمع می‌کنم".
"[[اُسَیر بن زارِم]]" مردی [[شجاع]] بود که [[یهودیان]] او را پس از کشته‌ شدن "[[أبورافع]]"، به [[فرمانروایی]] خود [[برگزیده]] بودند. هنگامی که [[اسیر بن زارم]] به [[ریاست]] [[یهود]] رسید، به آنان گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] هیچ‌ یک از [[یاران]] خود را به سوی [[یهود]] نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". [[یهودیان]] گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"[[اسیر]] گفت: "نزد [[قبیله غطفان]] می‌روم و آنها را برای [[جنگ]] با [[محمد]] جمع می‌کنم".
*[[اسیر بن زارم]] نزد [[قبیله غطفان]] رفت، آنان را جمع کرد و گفت: "ای گروه [[یهود]]! ما به [[شهر]] و دیار [[محمد]] برای [[جنگ]] با او می‌رویم. بدانید هیچ کس در [[شهر]] و سرزمین خود [[جنگ]] نمی‌کند؛ مگر آنکه دشمنِ او در برخی از هدف‌هایش بر او [[پیروز]] می‌شود". یهودی‌ها نیز سخن او را [[تأیید]] کردند و گفتند که خوب چاره‌ای اندیشیده است<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.</ref>.
* [[اسیر بن زارم]] نزد [[قبیله غطفان]] رفت، آنان را جمع کرد و گفت: "ای گروه [[یهود]]! ما به [[شهر]] و دیار [[محمد]] برای [[جنگ]] با او می‌رویم. بدانید هیچ کس در [[شهر]] و سرزمین خود [[جنگ]] نمی‌کند؛ مگر آنکه دشمنِ او در برخی از هدف‌هایش بر او [[پیروز]] می‌شود". یهودی‌ها نیز سخن او را [[تأیید]] کردند و گفتند که خوب چاره‌ای اندیشیده است<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.</ref>.


==اطلاع قطعی==
== اطلاع قطعی ==
*علاوه بر خبر پیشین که [[عبدالله بن رواحه]] و یارانش به اطلاع [[پیامبر]]{{صل}} رساندند، "[[خارجه بن سیل اشجعی]]" نیز به حضور [[پیامبر]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[اخبار]] و وقایع از او سؤال کردند؟ خارجه گفت: "در حالی [[اسیر بن زارم]] را ترک کردم که قصد داشت با سپاهین [[یهود]] برای [[جنگ]] با شما حرکت کند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹-۳۲۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.
* علاوه بر خبر پیشین که [[عبدالله بن رواحه]] و یارانش به اطلاع [[پیامبر]] {{صل}} رساندند، "[[خارجه بن سیل اشجعی]]" نیز به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسید. [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[اخبار]] و وقایع از او سؤال کردند؟ خارجه گفت: "در حالی [[اسیر بن زارم]] را ترک کردم که قصد داشت با سپاهین [[یهود]] برای [[جنگ]] با شما حرکت کند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹-۳۲۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.


==اعزام [[سپاه]]==
== اعزام [[سپاه]] ==
*پس از کسب [[اخبار]] و [[اطمینان]] از صحت اطلاعات، [[رسول اکرم]]{{صل}} آماده مقابله با [[اسیر بن زارم]] و یارانش شد. به همین منظور، ایشان [[مردم]] را فراخواند و سی نفر را به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن رَواحِه]]، در [[شوال]] سال ششم<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref> به [[جنگ]] [[اسیر بن زارم]] فرستاد. [[عبدالله بن رَواحِه]] در [[خیبر]]، شخصی را نزد [[اسیر بن زارم]] فرستاد تا از او بخواهد برای [[گفتگو]] به [[مسلمانان]] [[امان]] بدهد. [[اسیر بن زارم]] نیز پیشنهاد آنان را قبول کرد؛ به شرط آنکه او نیز از جانب [[عبدالله بن رواحه]] و یارانش در [[امان]] باشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.
* پس از کسب [[اخبار]] و [[اطمینان]] از صحت اطلاعات، [[رسول اکرم]] {{صل}} آماده مقابله با [[اسیر بن زارم]] و یارانش شد. به همین منظور، ایشان [[مردم]] را فراخواند و سی نفر را به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن رَواحِه]]، در [[شوال]] سال ششم<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref> به [[جنگ]] [[اسیر بن زارم]] فرستاد. [[عبدالله بن رَواحِه]] در [[خیبر]]، شخصی را نزد [[اسیر بن زارم]] فرستاد تا از او بخواهد برای [[گفتگو]] به [[مسلمانان]] [[امان]] بدهد. [[اسیر بن زارم]] نیز پیشنهاد آنان را قبول کرد؛ به شرط آنکه او نیز از جانب [[عبدالله بن رواحه]] و یارانش در [[امان]] باشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.


==[[مشورت]] با [[یهود]]==
== [[مشورت]] با [[یهود]] ==
*[[مسلمانان]] به [[اسیر بن زارم]] گفتند: "[[رسول خدا]]{{صل}} ما را به اینجا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببریم. [[پیامبر]]{{صل}} قصد دارد تا به تو [[احسان]] کند و به [[ریاست]] و [[فرماندهی]] [[خیبر]] بگمارد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
* [[مسلمانان]] به [[اسیر بن زارم]] گفتند: "[[رسول خدا]] {{صل}} ما را به اینجا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببریم. [[پیامبر]] {{صل}} قصد دارد تا به تو [[احسان]] کند و به [[ریاست]] و [[فرماندهی]] [[خیبر]] بگمارد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
*[[اسیر بن زارم]] هنگامی که سخن [[مسلمانان]] را شنید به [[طمع]] افتاد و در این مورد با اطرافیانش [[مشورت]] کرد. یهودی‌ها با [[پذیرش]] نظر [[مسلمانان]] [[مخالفت]] کردند و گفتند: [[محمد]] هیچ‌گاه فردی از [[بنی اسرائیل]] را به [[ریاست]] [[منصوب]] نمی‌کند". [[اسیر بن زارم]] گفت: "این درست است؛ اما ما دیگر از [[جنگ]] خسته شده‌ایم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.
* [[اسیر بن زارم]] هنگامی که سخن [[مسلمانان]] را شنید به [[طمع]] افتاد و در این مورد با اطرافیانش [[مشورت]] کرد. یهودی‌ها با [[پذیرش]] نظر [[مسلمانان]] [[مخالفت]] کردند و گفتند: [[محمد]] هیچ‌گاه فردی از [[بنی اسرائیل]] را به [[ریاست]] [[منصوب]] نمی‌کند". [[اسیر بن زارم]] گفت: "این درست است؛ اما ما دیگر از [[جنگ]] خسته شده‌ایم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.


==به سوی [[مدینه]]==
== به سوی [[مدینه]] ==
*[[اسیر بن زارم]]، همراه سی [[یهودی]] از قلعه خارج شد، در حالی که همراه هر [[یهودی]]، یک [[مسلمان]] بر شتری سوار بود. آنان به حرکت خود ادامه دادند تا اینکه به منطقه "ثِبَار"<ref>نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.</ref> رسیدند.
* [[اسیر بن زارم]]، همراه سی [[یهودی]] از قلعه خارج شد، در حالی که همراه هر [[یهودی]]، یک [[مسلمان]] بر شتری سوار بود. آنان به حرکت خود ادامه دادند تا اینکه به منطقه "ثِبَار"<ref>نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.</ref> رسیدند.
*در آنجا بود که آثار [[پشیمانی]] در چهره [[اسیر بن زارم]] آشکار شد و دیگر [[تصمیم]] نداشت که به [[مدینه]] برود. او که همراه "[[عبدالله بن أنیس]]" بر شتری سوار بود، [[دست]] خود را به طرف [[شمشیر]] او دراز کرد. در این حال، [[عبدالله بن أنیس]] متوجه این مسئله شد و به او گفت: "[[حیله]]؟! ای [[دشمن خدا]]؟!".
* در آنجا بود که آثار [[پشیمانی]] در چهره [[اسیر بن زارم]] آشکار شد و دیگر [[تصمیم]] نداشت که به [[مدینه]] برود. او که همراه "[[عبدالله بن أنیس]]" بر شتری سوار بود، [[دست]] خود را به طرف [[شمشیر]] او دراز کرد. در این حال، [[عبدالله بن أنیس]] متوجه این مسئله شد و به او گفت: "[[حیله]]؟! ای [[دشمن خدا]]؟!".
پس از آن [[عبدالله بن أنیس]] خود را به [[خواب]] زد تا ببیند [[اسیر بن زارم]] چه می‌خواهد بکند. [[اسیر بن زارم]] به [[گمان]] [[خواب]] بودن [[عبدالله بن أنیس]]، [[دست]] به سوی [[شمشیر]] او برد. در این حال [[عبدالله بن أنیس]] فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.
پس از آن [[عبدالله بن أنیس]] خود را به [[خواب]] زد تا ببیند [[اسیر بن زارم]] چه می‌خواهد بکند. [[اسیر بن زارم]] به [[گمان]] [[خواب]] بودن [[عبدالله بن أنیس]]، [[دست]] به سوی [[شمشیر]] او برد. در این حال [[عبدالله بن أنیس]] فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.
*[[عبدالله بن أنیس]] به ناچار از شتر پیاده شد و به [[تنهایی]] به راه افتاد. در میان راه [[اسیر بن زارم]] را دید و با [[شمشیر]]، او را مجروح کرد. [[اسیر بن زارم]] نیز با چوب‌دستی خود ضربه محکمی بر سر [[عبدالله بن أنیس]] زد، به گونه‌ای که پیشانی او شکافت! پس از آن [[مسلمانان]] حمله کردند و همگی آنان را کشتند. تنها یک تن از آنان موفق شد تا از دست [[مسلمانان]] بگریزد. در این واقعه برای هیچ یک از [[مسلمانان]] اتفاقی نیفتاد به جز [[عبدالله بن أنیس]] که بر اثر ضربه [[اسیر بن زارم]] مجروح شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.
* [[عبدالله بن أنیس]] به ناچار از شتر پیاده شد و به [[تنهایی]] به راه افتاد. در میان راه [[اسیر بن زارم]] را دید و با [[شمشیر]]، او را مجروح کرد. [[اسیر بن زارم]] نیز با چوب‌دستی خود ضربه محکمی بر سر [[عبدالله بن أنیس]] زد، به گونه‌ای که پیشانی او شکافت! پس از آن [[مسلمانان]] حمله کردند و همگی آنان را کشتند. تنها یک تن از آنان موفق شد تا از دست [[مسلمانان]] بگریزد. در این واقعه برای هیچ یک از [[مسلمانان]] اتفاقی نیفتاد به جز [[عبدالله بن أنیس]] که بر اثر ضربه [[اسیر بن زارم]] مجروح شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.
 
==بازگشت به [[مدینه]]==
*آنان پس از انجام [[مأموریت]] به سوی [[مدینه]] حرکت کردند و [[رسول خدا]]{{صل}} را [[مشاهده]] کردند که برای [[ملاقات]] آنها تا دروازه ورودی [[شهر]] آمده بود و گزارش [[مأموریت]] خویش را به ایشان دادند. در این حال [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به آنان فرمود: "[[خداوند]] همواره شما را از [[قوم]] [[ظالمان]] [[حفظ]] فرماید"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.


==شفای [[عبدالله بن اُنیس]]==
== بازگشت به [[مدینه]] ==
*هنگامی که افراد [[سپاه]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}} بازگشتند، [[رسول خدا]] در محل زخم سر [[عبدالله بن اُنیس]] دمید. [[عبدالله بن اُنیس]] می‌گوید: "پس از آن، زخم سرم نه عفونتی پیدا کرد و نه موجب اذیتم شد. این در حالی بود که استخوان سرم شکسته و [[خرد]] شده بود. علاوه بر آن، [[پیامبر]]{{صل}} به چهره‌ام دست کشید و برایم [[دعا]] فرمود و قطعه‌ای از عصای خود را به من داده و فرمود: این [[عصا]] را بگیر و همراه خود داشته باش تا در [[روز قیامت]]، نشانه‌ای میان من و تو باشد. همانا تو در [[روز قیامت]] [[عصا]] در دست محشور خواهی شد". زمانی که [[عبدالله بن اُنیس]] از [[دنیا]] رفت، آن قطعه چوب را در کفنش قرار دادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.
* آنان پس از انجام [[مأموریت]] به سوی [[مدینه]] حرکت کردند و [[رسول خدا]] {{صل}} را [[مشاهده]] کردند که برای [[ملاقات]] آنها تا دروازه ورودی [[شهر]] آمده بود و گزارش [[مأموریت]] خویش را به ایشان دادند. در این حال [[پیامبر]] {{صل}} خطاب به آنان فرمود: "[[خداوند]] همواره شما را از [[قوم]] [[ظالمان]] [[حفظ]] فرماید"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== شفای [[عبدالله بن اُنیس]] ==
* هنگامی که افراد [[سپاه]]، نزد [[پیامبر]] {{صل}} بازگشتند، [[رسول خدا]] در محل زخم سر [[عبدالله بن اُنیس]] دمید. [[عبدالله بن اُنیس]] می‌گوید: "پس از آن، زخم سرم نه عفونتی پیدا کرد و نه موجب اذیتم شد. این در حالی بود که استخوان سرم شکسته و [[خرد]] شده بود. علاوه بر آن، [[پیامبر]] {{صل}} به چهره‌ام دست کشید و برایم [[دعا]] فرمود و قطعه‌ای از عصای خود را به من داده و فرمود: این [[عصا]] را بگیر و همراه خود داشته باش تا در [[روز قیامت]]، نشانه‌ای میان من و تو باشد. همانا تو در [[روز قیامت]] [[عصا]] در دست محشور خواهی شد". زمانی که [[عبدالله بن اُنیس]] از [[دنیا]] رفت، آن قطعه چوب را در کفنش قرار دادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن رواحه (مقاله)|سریه عبدالله بن رواحه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۴۵: خط ۴۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه عبدالله بن جحش]]
[[رده:سریه عبدالله بن جحش]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۲۹

سریه چیست؟

عبدالله بن رواحه کیست؟

مقدمه

عبدالله بن رواحه دو مرتبه به خیبر رفته بود. بار اوّل رسول خدا (ص) او را در ماه رمضان، همراه سه نفر به قلعه خیبر فرستاد تا از اوضاع آنجا و اهل آن و قصد یهودی‌ها اطلاعاتی کسب کند. عبدالله بن رواحه در خیبر به نخلستان‌ها می‌رفت و افراد خود را نیز به سه دهکده معروف خیبر به نام‌های "نطاة"، "شقّ" و "کتیبه" می‌فرستاد. آنان سه روز در آنجا بودند و از "اسیر بن زارم" و دیگران مطالبی شنیدند. آنان وقایع و اخباری را که دیده و شنیده بودند، به عرض پیامبر (ص) رساندند[۱][۲].

اسیر بن زارم[۳]

"اُسَیر بن زارِم" مردی شجاع بود که یهودیان او را پس از کشته‌ شدن "أبورافع"، به فرمانروایی خود برگزیده بودند. هنگامی که اسیر بن زارم به ریاست یهود رسید، به آنان گفت: "به خدا سوگند! محمد هیچ‌ یک از یاران خود را به سوی یهود نفرستاده است؛ مگر آنکه هرچه که خواسته بر سر آنان آورده است؛ اما قصد من آن است، کاری کنم که تا کنون کسی نکرده است". یهودیان گفتند: "تو می‌خواهی چه کاری انجام دهی که دیگران تا کنون آن را انجام نداده‌اند؟"اسیر گفت: "نزد قبیله غطفان می‌روم و آنها را برای جنگ با محمد جمع می‌کنم".

اطلاع قطعی

اعزام سپاه

مشورت با یهود

به سوی مدینه

پس از آن عبدالله بن أنیس خود را به خواب زد تا ببیند اسیر بن زارم چه می‌خواهد بکند. اسیر بن زارم به گمان خواب بودن عبدالله بن أنیس، دست به سوی شمشیر او برد. در این حال عبدالله بن أنیس فریاد زد: "آیا کسی پیاده می‌شود که من را با خود ببرد؟" هیچ کس جوابی به درخواست او نداد.

بازگشت به مدینه

شفای عبدالله بن اُنیس

منابع

پانویس

  1. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶.
  2. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۶.
  3. در کتاب تاریخی نام وی با اختلاف نقل شده است. برخی نام او را «یسیر بن رزام» دانسته‌اند؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸ برخی دیگر نام وی را همان «اسیر بن زارم» می‌دانند؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  4. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹.
  5. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۷.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۱۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
  7. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۷.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.
  10. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۷.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳؛ ابن سید الناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۱.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷.
  13. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۸.
  14. نام مکانی در شش میلی خیبر است؛ یاقوت حموی، المعجم البلدان، ج۲، ص۷۲.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صلحب الشریعه، ج۴، ص۲۹۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۳.
  16. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.
  17. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۱.
  18. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۹.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۸.
  20. اکبری، هادی، سریه عبدالله بن رواحه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۶۹.