ابوبصیر عتبه بن اسید: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن')
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۴: خط ۴:
عتبه<ref>تصحیف شده به عبید؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹.</ref> فرزند [[اَسید بن جاریه]] مشهور به ابوبصیر، ثقفی [[نسب]]، حلیف [[بنو زهره]] (از تیره‌های [[قریش]])، از [[مستضعفان]] و از [[مسلمانان]] نخستین<ref>قدیم الاسلام و الصحبه، ر. ک: ابن ماکولا، ج۱، ص۳۱۹.</ref> بود. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۲.</ref> به نقل از [[طبری]] نام مادرش را سالمه دختر [[عبد بن یزید بن هاشم بن مطلب]] آورده است. ابوبصیر پس از [[ایمان آوردن]]، [[زندانی]] شد و پس از [[صلح حدیبیه]] گریخت و به همراه [[پنج تن]] از دیگر مستضعفان زندانی به [[مدینه]] رفت. [[اخنس بن شریق ثقفی]] (از اشراف [[مکه]] و حلیف بنوزمره) و [[ازهر بن عبدعوف]] (عموی [[عبد الرحمان بن عوف]])، شخصی به نام [[جُحیش بن جابر عامری]] را که به چالاکی و [[تدبیر]] شهره بود<ref>ابن سید الناس، ج۲ف ص۱۳۰؛ موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، [[اجیر]] کردند و از او خواستند نامه‌ای را همراه مولایشان به نام [[کوثر]]<ref>ابن حجر، فتح، ج۵، ص۲۵۷.</ref> به مدینه ببرد و براساس [[صلح‌نامه]] [[حدیبیه]]، خواستار بازگشت ابوبصیر به مکه شود. [[اصرار]] قریش به بازگشت ابوبصیر و عدم اصرار به بازگشت همراهان وی<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، جایگاه ممتاز ابوبصیر را میان قریش نشان می‌دهد.
عتبه<ref>تصحیف شده به عبید؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹.</ref> فرزند [[اَسید بن جاریه]] مشهور به ابوبصیر، ثقفی [[نسب]]، حلیف [[بنو زهره]] (از تیره‌های [[قریش]])، از [[مستضعفان]] و از [[مسلمانان]] نخستین<ref>قدیم الاسلام و الصحبه، ر. ک: ابن ماکولا، ج۱، ص۳۱۹.</ref> بود. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۲.</ref> به نقل از [[طبری]] نام مادرش را سالمه دختر [[عبد بن یزید بن هاشم بن مطلب]] آورده است. ابوبصیر پس از [[ایمان آوردن]]، [[زندانی]] شد و پس از [[صلح حدیبیه]] گریخت و به همراه [[پنج تن]] از دیگر مستضعفان زندانی به [[مدینه]] رفت. [[اخنس بن شریق ثقفی]] (از اشراف [[مکه]] و حلیف بنوزمره) و [[ازهر بن عبدعوف]] (عموی [[عبد الرحمان بن عوف]])، شخصی به نام [[جُحیش بن جابر عامری]] را که به چالاکی و [[تدبیر]] شهره بود<ref>ابن سید الناس، ج۲ف ص۱۳۰؛ موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، [[اجیر]] کردند و از او خواستند نامه‌ای را همراه مولایشان به نام [[کوثر]]<ref>ابن حجر، فتح، ج۵، ص۲۵۷.</ref> به مدینه ببرد و براساس [[صلح‌نامه]] [[حدیبیه]]، خواستار بازگشت ابوبصیر به مکه شود. [[اصرار]] قریش به بازگشت ابوبصیر و عدم اصرار به بازگشت همراهان وی<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، جایگاه ممتاز ابوبصیر را میان قریش نشان می‌دهد.


[[رسول خدا]] {{صل}} بر اساس مفاد صلح نامه، او را به [[خویشتنداری]] سفارش کرد و با آرزوی [[رهایی]] مستضعفان زندانی، ابوبصیر را به [[نمایندگان]] [[قریش]] سپرد. او در میان [[راه]] باب [[گفتگو]] را با آنان گشود و برای ایجاد فضای صمیمی، از الفاظ [[عاطفی]] مانند اخا [[بنی عامر]] استفاده کرد و با [[برانگیختن]] [[احساسات]] [[نماینده]] قریش درباره تیزی شمشیرش، آن را به بهانه دیدن، گرفت و سپس او را کشت و با همان [[شمشیر]] به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} بازگشت و خطاب به آن [[حضرت]]، از [[وفای به عهد]] و [[نجات]] جانش سخن گفت. به [[روایت]] [[موسی بن عقبه]]<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref> او غنایمی همراه داشت که خواستار تخمیس آنها شد. [[پیامبر]] فرمود: "در صورتی که مردانی همراه او باشند، وی نبردآفرین است". [[ابوبصیر]] با شنیدن این سخن <ref>یا به روایت ابن عقبه ص۳۲۵ که آن حضرت نخمیس را عهدشکنی شمرد و فرمود: با غنایمت هر کجا می‌خواهی برو.</ref>، به عیص (در منطقه ذوالمروه) رفت و در ساحل دریای سرخ، در مسیر کاروان‌های تجاری [[قریش]] به سوی [[شام]] مستقر شد. [[ابوجندل]]، فرزند [[سهیل بن عمرو]]<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref>، عده‌ای از [[مسلمانان]] دربند قریش و تعدادی از [[قبایل]] [[غفار]]، اسلم و [[جُهَینه]] با [[آگاهی]] از ابوبصیر و گفتار [[رسول خدا]] {{صل}}، به ابوبصیر پیوستند و گروهی سیصد نفری را بر [[ضد]] قریش تشکیل دادند<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۷۵؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. ابوبصیر پیش از پیوستن ابوجندل، [[امام جماعت]] فراریان بود<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. آنان [[اموال]] کاروان‌های قریش را [[مصادره]] می‌کردند و مردان آنها را می‌کشتند، جز اینکه [[ربیع بن عاص]] را به [[احترام]] خویشاوندی‌اش با رسول خدا {{صل}} [[آزاد]] کردند<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ قیاس کنید با ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. [[قریش]] از کار آنان به ستوه آمد و با فرستادن [[ابوسفیان]] به [[مدینه]]<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۷۵.</ref>، رسول خدا {{صل}} را به [[خدا]] و [[حق]] [[خویشاوندی]] [[سوگند]] دادند تا آنان را نزد خود فراخواند و اعلام داشتند از آن پس کسانی که به مدینه بروند، از [[آزار]] قریش در [[امان]] خواهند بود <ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} بر اساس مفاد صلح نامه، او را به [[خویشتنداری]] سفارش کرد و با آرزوی [[رهایی]] مستضعفان زندانی، ابوبصیر را به [[نمایندگان]] [[قریش]] سپرد. او در میان [[راه]] باب [[گفتگو]] را با آنان گشود و برای ایجاد فضای صمیمی، از الفاظ [[عاطفی]] مانند اخا [[بنی عامر]] استفاده کرد و با [[برانگیختن]] [[احساسات]] [[نماینده]] قریش درباره تیزی شمشیرش، آن را به بهانه دیدن، گرفت و سپس او را کشت و با همان [[شمشیر]] به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} بازگشت و خطاب به آن [[حضرت]]، از [[وفای به عهد]] و [[نجات]] جانش سخن گفت. به [[روایت]] [[موسی بن عقبه]]<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref> او غنایمی همراه داشت که خواستار تخمیس آنها شد. [[پیامبر]] فرمود: "در صورتی که مردانی همراه او باشند، وی نبردآفرین است". [[ابوبصیر]] با شنیدن این سخن <ref>یا به روایت ابن عقبه ص۳۲۵ که آن حضرت نخمیس را عهدشکنی شمرد و فرمود: با غنایمت هر کجا می‌خواهی برو.</ref>، به عیص (در منطقه ذوالمروه) رفت و در ساحل دریای سرخ، در مسیر کاروان‌های تجاری [[قریش]] به سوی [[شام]] مستقر شد. [[ابوجندل]]، فرزند [[سهیل بن عمرو]]<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref>، عده‌ای از [[مسلمانان]] دربند قریش و تعدادی از [[قبایل]] [[غفار]]، اسلم و [[جُهَینه]] با [[آگاهی]] از ابوبصیر و گفتار [[رسول خدا]] {{صل}}، به ابوبصیر پیوستند و گروهی سیصد نفری را بر [[ضد]] قریش تشکیل دادند<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. ابوبصیر پیش از پیوستن ابوجندل، [[امام جماعت]] فراریان بود<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. آنان [[اموال]] کاروان‌های قریش را [[مصادره]] می‌کردند و مردان آنها را می‌کشتند، جز اینکه [[ربیع بن عاص]] را به [[احترام]] خویشاوندی‌اش با رسول خدا {{صل}} [[آزاد]] کردند<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ قیاس کنید با ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. [[قریش]] از کار آنان به ستوه آمد و با فرستادن [[ابوسفیان]] به [[مدینه]]<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵.</ref>، رسول خدا {{صل}} را به [[خدا]] و [[حق]] [[خویشاوندی]] [[سوگند]] دادند تا آنان را نزد خود فراخواند و اعلام داشتند از آن پس کسانی که به مدینه بروند، از [[آزار]] قریش در [[امان]] خواهند بود <ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴.</ref>.


رسول خدا {{صل}} با فرستادن نامه‌ای، خواستار بازگشت ابوبصیر و ابوجندل به مدینه شد. اما ابوبصیر در بستر [[بیماری]] بود و در حالی که آن [[نامه]] را در دست داشت و می‌خواند، درگذشت. ابوجندل بر وی [[نماز]] گزارد، او را در همان مکان [[دفن]] کرد و بر [[قبر]] وی مسجدی ساخت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۷۸۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۱۰۰؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ بیهقی، ج۹، ص۲۲۷؛ احمدی میانجی، ج۱، ص۲۸۴.</ref> او پیوسته نماز می‌خواند، خدا را حمل می‌کرد و می‌گفت: {{عربی|"من ينصر الله فسوف ينصره"}}<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹. بحث فقهی عملکرد ابوبصیر را بنگرید: ابن حزم، ج۵، ص۶۱۰.</ref>؛ او پسری داشت که نزد [[معاویه]] رفت و [[شهادت]] داد زیاد فرزند [[ابوسفیان]] است<ref>ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبصیر ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۵.</ref>
رسول خدا {{صل}} با فرستادن نامه‌ای، خواستار بازگشت ابوبصیر و ابوجندل به مدینه شد. اما ابوبصیر در بستر [[بیماری]] بود و در حالی که آن [[نامه]] را در دست داشت و می‌خواند، درگذشت. ابوجندل بر وی [[نماز]] گزارد، او را در همان مکان [[دفن]] کرد و بر [[قبر]] وی مسجدی ساخت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۷۸۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۱۰۰؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ بیهقی، ج۹، ص۲۲۷؛ احمدی میانجی، ج۱، ص۲۸۴.</ref> او پیوسته نماز می‌خواند، خدا را حمل می‌کرد و می‌گفت: {{عربی|"من ينصر الله فسوف ينصره"}}<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹. بحث فقهی عملکرد ابوبصیر را بنگرید: ابن حزم، ج۵، ص۶۱۰.</ref>؛ او پسری داشت که نزد [[معاویه]] رفت و [[شهادت]] داد زیاد فرزند [[ابوسفیان]] است<ref>ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبصیر ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۵.</ref>

نسخهٔ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۹

مقدمه

عتبه[۱] فرزند اَسید بن جاریه مشهور به ابوبصیر، ثقفی نسب، حلیف بنو زهره (از تیره‌های قریش)، از مستضعفان و از مسلمانان نخستین[۲] بود. ابن اثیر[۳] به نقل از طبری نام مادرش را سالمه دختر عبد بن یزید بن هاشم بن مطلب آورده است. ابوبصیر پس از ایمان آوردن، زندانی شد و پس از صلح حدیبیه گریخت و به همراه پنج تن از دیگر مستضعفان زندانی به مدینه رفت. اخنس بن شریق ثقفی (از اشراف مکه و حلیف بنوزمره) و ازهر بن عبدعوف (عموی عبد الرحمان بن عوف)، شخصی به نام جُحیش بن جابر عامری را که به چالاکی و تدبیر شهره بود[۴]، اجیر کردند و از او خواستند نامه‌ای را همراه مولایشان به نام کوثر[۵] به مدینه ببرد و براساس صلح‌نامه حدیبیه، خواستار بازگشت ابوبصیر به مکه شود. اصرار قریش به بازگشت ابوبصیر و عدم اصرار به بازگشت همراهان وی[۶]، جایگاه ممتاز ابوبصیر را میان قریش نشان می‌دهد.

رسول خدا (ص) بر اساس مفاد صلح نامه، او را به خویشتنداری سفارش کرد و با آرزوی رهایی مستضعفان زندانی، ابوبصیر را به نمایندگان قریش سپرد. او در میان راه باب گفتگو را با آنان گشود و برای ایجاد فضای صمیمی، از الفاظ عاطفی مانند اخا بنی عامر استفاده کرد و با برانگیختن احساسات نماینده قریش درباره تیزی شمشیرش، آن را به بهانه دیدن، گرفت و سپس او را کشت و با همان شمشیر به مسجد رسول خدا (ص) بازگشت و خطاب به آن حضرت، از وفای به عهد و نجات جانش سخن گفت. به روایت موسی بن عقبه[۷] او غنایمی همراه داشت که خواستار تخمیس آنها شد. پیامبر فرمود: "در صورتی که مردانی همراه او باشند، وی نبردآفرین است". ابوبصیر با شنیدن این سخن [۸]، به عیص (در منطقه ذوالمروه) رفت و در ساحل دریای سرخ، در مسیر کاروان‌های تجاری قریش به سوی شام مستقر شد. ابوجندل، فرزند سهیل بن عمرو[۹]، عده‌ای از مسلمانان دربند قریش و تعدادی از قبایل غفار، اسلم و جُهَینه با آگاهی از ابوبصیر و گفتار رسول خدا (ص)، به ابوبصیر پیوستند و گروهی سیصد نفری را بر ضد قریش تشکیل دادند[۱۰]. ابوبصیر پیش از پیوستن ابوجندل، امام جماعت فراریان بود[۱۱]. آنان اموال کاروان‌های قریش را مصادره می‌کردند و مردان آنها را می‌کشتند، جز اینکه ربیع بن عاص را به احترام خویشاوندی‌اش با رسول خدا (ص) آزاد کردند[۱۲]. قریش از کار آنان به ستوه آمد و با فرستادن ابوسفیان به مدینه[۱۳]، رسول خدا (ص) را به خدا و حق خویشاوندی سوگند دادند تا آنان را نزد خود فراخواند و اعلام داشتند از آن پس کسانی که به مدینه بروند، از آزار قریش در امان خواهند بود [۱۴].

رسول خدا (ص) با فرستادن نامه‌ای، خواستار بازگشت ابوبصیر و ابوجندل به مدینه شد. اما ابوبصیر در بستر بیماری بود و در حالی که آن نامه را در دست داشت و می‌خواند، درگذشت. ابوجندل بر وی نماز گزارد، او را در همان مکان دفن کرد و بر قبر وی مسجدی ساخت[۱۵] او پیوسته نماز می‌خواند، خدا را حمل می‌کرد و می‌گفت: "من ينصر الله فسوف ينصره"[۱۶]؛ او پسری داشت که نزد معاویه رفت و شهادت داد زیاد فرزند ابوسفیان است[۱۷][۱۸]

اسلام آوردن ابوبصیر

ابوبصیر و تشکیل اردوگاه

مقدمات بازگشت ابوبصیر به مدینه

ابوبصیر و زمان مرگ

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تصحیف شده به عبید؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹.
  2. قدیم الاسلام و الصحبه، ر. ک: ابن ماکولا، ج۱، ص۳۱۹.
  3. ابن اثیر، ج۶، ص۳۲.
  4. ابن سید الناس، ج۲ف ص۱۳۰؛ موسی بن عقبه، ص۳۲۵.
  5. ابن حجر، فتح، ج۵، ص۲۵۷.
  6. موسی بن عقبه، ص۳۲۵.
  7. موسی بن عقبه، ص۳۲۵.
  8. یا به روایت ابن عقبه ص۳۲۵ که آن حضرت نخمیس را عهدشکنی شمرد و فرمود: با غنایمت هر کجا می‌خواهی برو.
  9. طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.
  10. طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.
  11. موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.
  12. موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ قیاس کنید با ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.
  13. طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵.
  14. طبری، ج۲، ص۲۸۴.
  15. ابن هشام، ج۳، ص۷۸۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۱۰۰؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ بیهقی، ج۹، ص۲۲۷؛ احمدی میانجی، ج۱، ص۲۸۴.
  16. ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹. بحث فقهی عملکرد ابوبصیر را بنگرید: ابن حزم، ج۵، ص۶۱۰.
  17. ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.
  18. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «ابوبصیر ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۱۵۵.