==[[اصحاب القریه]] در [[منابع تفسیری]] و [[تاریخی]]==
==[[اصحاب القریه]] در [[منابع تفسیری]] و [[تاریخی]]==
بیشتر [[مورخان]] و [[مفسّران]] برآناند که مراد از قریه در [[آیه]]، [[انطاکیه]]، از شهرهای [[روم]] است.<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۳۷۹؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۸۰؛ جامعالبیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۸۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۱.</ref> اندکی نیز مکانی دیگر را ذکر کردهاند؛<ref>تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۷؛ البدایة و النهایه، ج ۱، ص ۲۰۷.</ref> امّا در اینکه فرستادگان چه کسانی بودهاند [[اختلاف]] است؛ برخی آنان را فرستادگان خداوند میدانند <ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۱۴؛ اعلام قرآن، ص ۱۶۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۲۰۷.</ref> که ظاهر [[آیات قرآن]] نیز به آن اشاره دارد: {{متن قرآن|إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ}}<ref>«آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شدهایم» سوره یس، آیه ۱۴.</ref> و برخی نیز [[رسولان]] را فرستادگان [[حضرت عیسی]]{{ع}} میدانند.<ref>جامعالبیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۸۶؛ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۵۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۱.</ref> جمع بین این دو قول چنین است که چون حضرت عیسی{{ع}} [[پیامبر خدا]] بوده است، فرستاده وی را نیز میتوان [[فرستاده خدا]] دانست.<ref>مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۵۴؛ تفسیرقرطبی، ج ۱۵، ص ۱۱.</ref> خداوند دو [[رسول]] برای [[هدایت مردم]] این [[شهر]] فرستاد. آنان پیش از ورود به شهر به شخصی که خانهاش در انتهای شهر بود، برخوردند و او را به [[پرستش]] [[خداوند]] فرا خواندند. وی از ایشان معجزهای خواست و ایشان فرزند او را که [[بیمار]] بود [[شفا]] دادند. او به خداوند [[یکتا]] [[ایمان]] آورد. [[مفسران]] نام آن مرد را [[حبیب]] نجّار ذکر کرده <ref>مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۵۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۲؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۵.</ref> و برخی وی را "صاحب [[یس]]" یا "مؤمن [[آل یاسین]]" نامیدهاند. این دو فرستاده پس از ورود به [[شهر]] [[مردم]] را به [[عبادت]] خداوند و ترک عبادت بتها فرا خواندند؛<ref>مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۵۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۲؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۵.</ref> اما [[پادشاه]] [[شهر]] آنها را در [[محل]] نگهداری بتها [[زندانی]] کرد.<ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۸۷.</ref> نام این دو فرستاده را صادق و [[صدوق]] یا [[پولس]] و [[یوحنا]] گفتهاند. نامهای دیگری هم برای آنان ذکر شده است.<ref>مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۵۵؛ تفسیرقرطبی، ج ۱۵، ص ۱۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۴.</ref> خداوند سومین [[رسول]] را برای [[هدایت مردم]] و [[نجات]] آن دو فرستاد. نام این شخص را برخی [[شمعون]] دانستهاند. نامهایی دیگر نیز برای وی ذکر شده است.<ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۸۷؛ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۵۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۲.</ref> شمعون در ابتدا کوشید تا خود را به پادشاه نزدیک کند و از [[نزدیکان]] وی گردد. پس از مدّتی، از پادشاه درباره آن دو زندانی سؤال کرد و پادشاه را به [[مناظره]] با آنان [[دعوت]] کرد. در طی مناظره، شمعون از آنها خواست تا پسر پادشاه را که مدتی قبل در گذشته بود زنده کنند. آنها پس از عبادت خداوند[[دست]] به [[دعا]] برداشته، برای زنده شدن او دعا کردند و خداوند او را زنده کرد. فرزند پادشاه پس از زنده شدن، به ایشان ایمان آورده و ماجرای زنده شدن خویش را بازگو کرد. پادشاه و جمع بسیاری به خداوند[[ایمان]] آوردند. برخی از بزرگان [[یهود]] که [[حکومت]] خویش را در خطر میدیدند [[تصمیم]] گرفتند [[شمعون]] و دو فرستاده دیگر را بکشند. در این هنگام [[حبیب]] نجّار که به [[خداوند]] [[یکتا]] [[ایمان]] آورده بود [[مردم]] را به سوی [[حق]] [[دعوت]] میکرد؛ اما مردم به سوی او [[هجوم]] آورده، او را کشتند. بعضی گفتهاند: سه فرستاده خداوند را نیز کشتند. <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۲ ـ ۱۴.</ref> در چگونگی [[قتل]] [[حبیب نجار]] برخی گفته اند: او را سنگسار کردهاند. <ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۲ ـ ۱۴.</ref> از عبداللّه بن [[مسعود]] [[نقل]] شده است که وی را لگدکوب کردند تا کشته شد.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۴۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴.</ref> از برخی نیز نقل شده که به گردن وی دستمالی بستند و او را خفه کردند.<ref>عرائس المجالس، ص ۳۶۵.</ref> اقوال دیگری نیز در قتل وی نقل شده است.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۴۵۲ ـ ۴۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۵.</ref> برخی [[مفسران]]، [[ایمان]] آورندگان به فرستادگان را تنها یک تن (حبیب نجّار) دانستهاند. برخی افزون بر وی [[پادشاه]] و گروهی از مردم این [[شهر]] را از ایمان آورندگان میدانند. شاید بتوان بین [[تفاسیر]] چنین جمع کرد که در ابتدا فقط حبیبنجار به آنان ایمان آورد؛ ولی پس از آمدن [[رسول]] سوم و [[مناظره]] بین پادشاه و [[رسولان]]، پادشاه و گروهی از مردم به آنان ایمان آوردند. پس از برخورد مردم با رسولان و کشته شدن حبیب به دست مردمِ شهر، خداوند [[عذاب]] خویش را بر مردم این شهر فرو فرستاد. خداوند یادآور میشود که برای نابودی آنان هیچ نیازی به فرستادن [[لشکریان]] [[الهی]] ([[فرشتگان]]) از [[آسمان]] نبود، چنانکه برای [[هلاکت]] [[امتهای پیشین]] نیز چنین نبود، بلکه تنها با فرود آوردن صیحهای آسمانی آنان را نابود کردیم.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۳، ص ۵۷۶؛ تنویر المقباس، ص ۳۷۰.</ref> درباره چگونگی عذابشان نقل شده که [[جبرئیل]] با صیحهای همه را نابود کرد.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۵۷۶.</ref> [[قرآن]] پس از گزارش سرگذشت آنان، [[بندگان]] [[سرکش]] را از آن رو که [[پیامبران الهی]] را به تمسخرگرفته، [[انکار]] کردند سزاوار [[تأسف]] و [[حسرت]] میداند: {{متن قرآن|يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستادهای نزدشان نمیآمد مگر که او را ریشخند میکردند» سوره یس، آیه ۳۰.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی، مرتضی]]، [[اصحاب القریه (مقاله)|مقاله «اصحاب القریه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصحاب القریه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
سرگذشت مردم این شهر تنها در سوره یس گزارش شده است، ازاینرو به ایشان "اصحابیس"[۱] نیز میگویند. خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرمان داد تا زندگی مردم این شهر را برای مردم بازگو کند: ﴿وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾[۲] و در پی آن فرمود: هنگامی که ما آن دو رسول را برای هدایت آنها فرستادیم، پس آنان را تکذیب کرده، ما رسول سوم را برای آنها فرستادیم. فرستادگان همگی گفتند: ما فرستادگان خدا به سوی شما هستیم: ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ﴾[۳]؛ امّا مردم این شهر از بندگی خداوند سر باز زده، آنها را دروغگو خطاب کردند، با این استدلال که شما مانند ما انسان هستید و نمیتوانید فرستاده خدا باشید: ﴿قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ﴾[۴] در ادامه آیات به مناظره این فرستادگان با مردم میپردازد و اینکه مردم آنان را به فال بد گرفته، وجود آنها را در میان خود شوم دانستند و آنان را به سنگسار شدن و شکنجهتهدید کردند: ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۵] فرستادگان، خودِ آنان را مایه شومی و مردمی اسرافکار خطاب کردند: ﴿قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[۶] در اینجا آیات به آمدنِ با شتاب شخصی از دورترین نقطه شهر اشاره دارد که به فرستادگان ایمان آورده و مردم را به پیروی از رسولان فرا میخواند: ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾[۷] این شخص که آیات به نام و شیوه ایمان آوردن او اشاره نمیکند در ادامه با دلایلی مردم را به ایمان آوردن فرامیخواند: ﴿اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۸] سپس بدون واهمه، به ایمان آوردن خویش اعتراف میکند: ﴿وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلاَ يُنقِذُونِ إِنِّي إِذًا لَّفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ﴾[۹] از لحن ادامه آیات برمیآید که او به دست مردم کشته و به او وعدهبهشت داده شد: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾[۱۰]خداوند پس از کشته شدن وی مردم را با صیحهای آسمانی نابود کرد: ﴿إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾[۱۱].[۱۲]
↑«و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن» سوره یس، آیه ۱۳.
↑«آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شدهایم» سوره یس، آیه ۱۴.
↑«گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و (خداوند) بخشنده، چیزی فرو نفرستاده است و شما جز دروغ نمیگویید» سوره یس، آیه ۱۵.
↑«گفتند: ما به شما فال بد میزنیم، اگر دست نکشید، سنگسارتان خواهیم کرد و از ما به شما عذابی دردناک خواهد رسید» سوره یس، آیه ۱۸.
↑«گفتند: فال بدتان با خودتان است؛ آیا چون پندتان دهند (باز فال بد میزنید)؟ بلکه شما گروهی گزافکارید» سوره یس، آیه ۱۹.
↑«و از دورترین جای شهر مردی شتابان آمد؛ گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید» سوره یس، آیه ۲۰.
↑«از کسانی که پاداشی از شما نمیخواهند و خود رهیافتهاند پیروی کنید» سوره یس، آیه ۲۱.
↑«و چرا باید کسی را نپرستم که مرا آفریده است و به سوی او بازگردانده میشوید؟ آیا به جای او خدایانی را برگزینم که اگر (خداوند) بخشنده گزندی برای من بخواهد میانجیگری آنان مرا سودی نخواهد داشت و نمیتوانند رهاییم بخشند؟ من در آن صورت بیگمان در گمراهی آشکاری خواهم بود. من به پروردگار شما به راستی ایمان آوردهام پس (سخن) مرا بشنوید» سوره یس، آیه ۲۲-۲۵.
↑«گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) میدانستند،» سوره یس، آیه ۲۶.
↑«(عذاب آنان) جز یک بانگ آسمانی نبود که ناگاه همه (با آن) خاموش شدند» سوره یس، آیه ۲۹.