برهان نظم: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{نبوت}} +{{نبوت}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==جستارهای وابسته== +== جستارهای وابسته ==)) |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==جستارهای وابسته== | == جستارهای وابسته == | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۸
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
برهان نظم در قرآن - برهان نظم در حدیث - برهان نظم در نهج البلاغه - برهان نظم در معارف دعا و زیارات - برهان نظم در کلام اسلامی - برهان نظم در اخلاق اسلامی - برهان نظم در عرفان اسلامی
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل برهان نظم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- نظم به معنای یک نوع رابطه هماهنگ میان اجزای یک مجموعه برای تحقق یافتن هدف مشخصی است؛ بهگونهای که هر جزئی از اجزای مجموعه، مکمل دیگری بوده و فقدان هریک سبب میشود که مجموعه هدف خاص و اثر مطلوب خود را از دست بدهد[۱][۲].
- برهان نظم سادهترین و عمومیترین برهانی است که بر وجود خداوند اقامه میشود. این برهان برخلاف دیگر براهین که ماهیت فلسفی و عقلی دارند، برهانی طبیعی و محصول تجربه بشر است. شاید ازاینروست که حکمای اسلامی رغبت کمتری به استفاده از این برهان از خود نشان دادهاند.
- برهان نظم را از جهاتی میتوان تقسم نمود:
- نخست به اعتبار اینکه پیوند میان اشیا، شرط پیدایش مفهوم نظم است. نظم را به دو گونه تقسیم میکنند:
- نظم صناعی؛ مانند نظم قفسههای یک کتابخانه و نظم درون یک ساعت که دستساز بشر است.
- نظم طبیعی؛ مانند نظم اجزا و بدن انسان و نظم عالم هستی. ملاک، نوع دوم یعنی نظم طبیعی است، نه صناعی و قراردادی[۳].
- با توجه به رابطه علت و معلول نیز دو گونه نظم متصور است: یکی ناشی از "علت فاعلی" است؛ یعنی هر اثری مؤثری لازم دارد که قبل از آن از لحاظ زمان یا رتبه وجود داشته و آن مؤثر به وجود آورنده این معلول و اثر است. این نظم به هیچ وجه دلیل بر وجود خدا نخواهد بود.
- نظم دیگر ناشی از "علت غایی" است؛ به این معنا که وضعیت معلول گویای آن است که از ناحیه علت، انتخاب وجود داشته است؛ یعنی برای علت این امکان وجود داشته است که معلول را به شکلی دیگر درآورد. پس در ناحیه علت باید این شعور و ادراک وجود داشته باشد که هدف را بشناسد.
- نظمی که در عالم وجود دارد و به عنوان دلیل بر وجود خداوند یا دلیل بر وجود ماوراءالطبیعه محسوب میگردد، نظم به معنای دوم است[۴].
- البته ارزش برهان نظم تنها در این حد است که ما را تا مرز ماوراءالطبیعه سوق میدهد. این برهان همینقدر ثابت میکند که طبیعت ماورایی دارد و آن ماورا به ذات و نیز به افعال خود مستشعر است. اما اینکه آن ماورا واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از توان این برهان خارج و برعهده فلسفه الهی است[۵]. در ادامه به ساختار، عناصر و تقریرهای برهان نظم اشاره میشود[۶][۷].
- ساختار برهان نظم عبارت است از دو مقدمه، که اولی حسی و دومی کلی، برهانی و عقلی است:
- مقدمه اول: عالم طبیعت پدیدهای منظم است یا اینکه در عالم پدیدههای منظمی وجود دارد.
- مقدمه دوم: هر نظمی براساس بداهت عقلی از ناظمی حکیم و باشعور ناشی میشود که از روی علم و آگاهی، اجزای پدیده منظم را با هماهنگی خاصی برای وصول به هدفی مشخص، کنار هم نهاده است.
- تبیین مقدمه اول به عهده دانشهای طبیعی و اثبات مقدمه دوم به عهده عقل و خرد است[۸].
- سه عنصر اصلی تشکیلدهنده هر مجموعه منظمی عبارتند از:
- برنامهریزی؛
- سازماندهی؛
- هدفداری.
- برهان هدفمندی: در این برهان، بر هدفمندی موجودات منظم تأکید شده است.
- برهان نظم موارد جزئی: در این تقریر، از موارد جزئی نظم به وجود ناظم حکیم پی برده میشود.
- برهان هماهنگی در کل عالم: این برهان بر هماهنگی و نظم کل عالم تأکید دارد تا وجود ناظم حکیم را برای کل عالم اثبات کند.
- بر این برهان نامهای دیگری مانند برهان غایی و برهان طبیعی - کلامی نیز اطلاق شده است[۹].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
{
- ↑ کتاب الله خالق الکون، به نقل از سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص۷۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۲.
- ↑ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۳۸.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۳.
- ↑ مطهری، توحید، ص۷۹-۸۰؛ مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص۱۳۶ و ۱۵۴ - ۱۵۳.
- ↑ جهت مطالعه بیشتر تقریر اصل برهان و دفاع از شبهات مربوطه بنگرید به: سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، فصل چهارم و پنجم؛ محمدرضایی، جستارهایی در کلام جدید، مقاله «برهان نظم».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۳-۷۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۴.